×

درباره میز هم‌اندیشی

هدف هم‌اندیشی، بسترسازی برای ارایه اندیشه‌ها و تحقیقات، برای مشارکت دیگر افراد است.
پیداست که تحقیقات جمعی از اتقان بیشتری برخوردار است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
۱۰ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تأملاتی در «تقليد»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۷:۱۹:۳۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۷:۲۰:۳۹
    • کد مطلب:18579
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 18600

«تقلید» یکی از مباحث مهمی است که در سرتاسر زندگی دینی و غیر دینی ما مشاهده می‌شود. از این رو یکی از مباحث حیاتی است که شایسته تحقیق است.

این بنای اساسی و کلیدی همچون بسیاری از مطالب دیگر خالی از آفت و انحراف نیست.

موضوع تقلید از یک سو از مباحث جنجالی اخباریون است که درباره آن اما و اگرهایی مطرح ساخته‌اند.

از سوی دیگر از مباحثی است که روشنفکرانه!!! مورد تمسخر و نکوهش قرار گرفته است.

از یک سو از مباحث اصولی و فقهی است.

و…

با صرف نظر از تمامی حوزه‌های یاد شده و چالشهای مربوط به آن حوزه‌ها، همان گونه که اشاره رفت رد پای تقلید در سرتاسر زندگی آشکارا دیده می‌شود، البته با نام و نشان‌های متفاوت و احیانا شیک و لوکس. انشاء الله تفصیل این مطلب را در بحث «اعجاز الگوها» خواهید دید.

اما در بیشتر موارد به خود واژه تقلید، رنگ و بوی دینی داده می‌شود.

بر اساس نگرش سطحی عموم جامعه به دین، تقلید همانند سایر مباحث دینی، هم با پرسشهای عقلانی و هم با تهاجمات شیطانی روبروست.

برای آشنایی با این موضوع بسیار مهم سلسله مباحثی تقدیم می‌شود.

گفتیم که بحث تقلید مناسب شاخه‌هایی همچون «میز اخباریت» و «میز من طلبه هستم» می‌باشد، اما به دلیل طرح پراکنده آن و نیز کمک از دیگر محققین آن را در میز «هم اندیشی» باز می‌کنیم.

بحث تقلید در دل بحث تخصص دینی و مرجعیت قرار دارد و به شکلی یکی از شاخه‌های آن شمرده می‌گردد. از این رو إشراف به این بحث هم بایسته است. می‌توانید بخشی از مباحث مربوط به تخصص دینی را در شاخه «مرجعیت دینی، اما و اگرها» از «میز من طلبه هستم» ببینید.

با ما همراه و همیار باشید.

موضوع کلی تقلید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۷:۳۵:۴۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۷:۳۶:۵۶
    • کد مطلب:18580
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2214

برای یافتن موضوع عقلی تقلید، آشنایی با انواع الگوبرداری بایسته است. تفصیل این مهم در بحث «اعجاز الگوها» مطرح می‌شود.

اما در اینجا به اشاره‌ای کوتاه در طبقه بندی الگوبرداری بسنده می‌نماییم.

الگوبرداری دو رکن دارد یکی شخص الگو و دیگری شخص الگوبردار. بنا بر این در الگوبرداری همیشه پای دیگری در میان است.

الگوبرداری از دیگران در دو حوزه شناخت و عمل قابل تصویر است.

الف- الگوبرداری در حوزه شناختی نیز شامل:

۱- الگوبرداری شناخت فرد از شناخت دیگری است که از آن با تعبیران آموختن و تعلم یاد می‌شود.

۲- الگوبرداری شناخت فرد از عمل دیگری. این شاخه نیاز به توضیح دارد.

ب- الگوبرداری در حوزه عملی نیز شامل:

۳- الگوبرداری عمل فرد از عمل دیگری است همانند سرمشق آموزگار به دانش آموز و تمرین خطاطی از روی دست استاد.

۴- الگوبرداری عمل فرد از شناخت دیگری همانند عمل کردن به دستور پزشک حاذق امین.

البته واژه تقلید بسیار مناسب قسم سوم از الگوبرداری است. اما کاربرد رایج واژه تقلید بیشتر در قسم چهارم الگوبرداری است.

ارکان نوع سوم الگوبرداری (یا تقلید مصطلح)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۱۱:۲۲:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۱۱:۲۹:۴۴
    • کد مطلب:18583
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2100

در موضوع کلی تقلید دانستیم آن چه که مورد بحث است، الگوبرداری عمل فرد از شناخت دیگری است.

لازمه این امر دو نکته مهم است:

نخست این که الگوی ما، خود، دارای شناخت است. ناگفته پیداست که اگر الگو فاقد شناخت باشد، جایی برای چنین الگوبرداری باقی نمی‌ماند.

البته لازم است که ما نیز از شناخت او آگاهی داشته باشیم.

نکته دوم هم این که الگوبردار، فاقد شناخت است. این هم روشن است زیرا کسی خود دارای شناخت است، نیازی به شناخت دیگران ندارد، بلکه عملش را بر طبق شناخت خودش انجام می‌دهد.

در نتیجه ارکان این شکل از الگوبرداری عبارت است از:

۱- آگاهی از عالم بودن الگو نسبت به مسئله

۲- جاهل بودن الگوبردار نسبت به مسئله.

بدیهی است که موضوع سخن در این مسئله، قضیه به شکل کلی آن است و خلط مباحث مصداقی شایسته اهل تحقیق نیست.

بنا بر این نباید تعریف عالم و جاهل و ضابطه تعیین هر کدام را، با بحث جاری خلط نمود. بلکه تعریف عالم و جاهل و معیار شناخت آنها باید به شکل مستقلی طرح شود.

اما در اینجا به چند اشاره به این مباحث بسنده می‌کنیم.

۱- یک نمونه از نگاه روانشناسانه به عالم و جاهل در «با میزان امیرالمؤمنین خود را بسنجیم» گذشت.

۲- شناخت استنباط و تفکیک استنباطیات از غیر آنها هم داستان خودش را دارد. برای این بحث هم به «تحقیق در استنباط» مراجعه کنید.

۳- آشنایی با استنباطات ائمه علیهم السلام نیز در تشخیص عالم و جاهل بسیار سودمند است. برای این مباحث هم به «آموزش استنباط و پرورش مستنبِط» و«استنباطات ائمه» و«استنباطات اصحاب» مراجعه کنید.[1]

۴- روایاتی که بیانگر نشانه‌های فقیه و جاهل است نیز برای تعریف این عنوان لازم است.

۵- روایات مشتمل بر خطای شناختی اصحاب نیز مفید است.

۶-…

انشاء الله برخی از این دست مباحث را، به عنوان مباحث مُعینِ بحث تقلید معرفی و ارایه خواهیم نمود.

 

[1]- این مباحث به تدریج تکمیل می‌شود.

شواهد روایی الگوبرداری سوم (تبعیت عمل از شناخت دیگری)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۲-۱۸:۱۴:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18597
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2027

گفتیم چهار گونه الگوبرداری داریم. نوع سوم الگوبرداری، تبعیت عمل مکلف از شناخت دیگری است.

ممکن است این گونه اصطلاحات و تعریفات نو بنماید و پذیرش آن دشوار گردد.

از این رو نیازمندیم از روایات شاهد بیاوریم.

هدف این بخش ارایه این گونه شواهد است.

وجوب عمل بر طبق شناخت فرد «داناتر و بیناتر»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۱۲-۱۸:۴۵:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۱۲-۱۸:۴۷:۵۷
    • کد مطلب:18598
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2199

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فَإِنْ قَامَ رَجُلَانِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا هَذَا الْفَجْرُ قَدْ طَلَعَ وَ قَالَ الْآخَرُ مَا أَرَى شَيْئاً طَلَعَ بِعَيْنِي وَ هُمَا مَعاً مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ بِطُلُوعِ الْفَجْرِ وَ صِحَّةِ الْبَصَرِ قَالَ ع فَلِلَّذِي لَمْ يَسْتَبِنِ الْفَجْرَ أَنْ يَأْكُلَ وَ يَشْرَبَ حَتَّى يِتَبَيَّنَهُ وَ عَلَى الَّذِي تَبَيَّنَهُ أَنْ يُمْسِكَ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ فَأَمَّا إِنْ كَانَ أَحَدُهُمَا أَعْلَمَ أَوْ أَحَدَّ نَظَراً مِنَ الْآخَرِ فَعَلَى الَّذِي هُوَ دُونَهُ فِي النَّظَرِ وَ الْعِلْمِ أَنْ يَقْتَدِيَ بِهِ[1]

کسی از امام صادق علیه السلام پرسید: اگر دو نفر برخیزند یکی از آنها )طلوع فجر را احراز کند و( بگوید این فجر است که طلوع کرده است و دیگری )تشخیص ندهد و( بگوید به چشم خودم چیزی نمی‌بینم که طلوع کرده باشد و هر دو نفر، شایستگی دانش و شناخت طلوع فجر را دارا هستند و چشمانشان نیز درست می‌بیند.

حضرت پاسخ داد: برای کسی که فجر آشکار نشده، خوردن و آشامیدن جایز است، ولی بر کسی که فجر را تشخیص داده، واجب است از غذا خوردن و آب نوشیدن دست نگه دارد. زیرا خداوند عز و جل می‌فرماید: بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب‏] بر شما نمودار شود.

اما اگر یکی از این دو، داناتر و تیزبین‌تر از دیگری باشد، پس وظیفه کسی که در دید و آگاهی پایین‌تر است، این است که به فرد داناتر و تیزبین‌تر اقتداء کرده و از او پیروی نماید.

 

درایت روایت:

این روایت ناظر به زمان آغاز روزه (وجوب امساک از خوردن و آشامیدن و…) است که به تصریح قرآن طلوع فجر می‌باشد.

سه شرط برای احراز طلوع فجر بیان شده است: اهلیت و شایستگی برای علم و معرفت طلوع فجر و نیز بینایی لازم چشم است.

شرط بینایی چشم روشن است.

اما شایستگی برای علم و معرفت، خود دو بخش دارد: یکی اصل معرفت به این که طلوع فجر چیست و دیگری  تشخیص مصداقی طلوع فجر است.

بر اساس شرایط یاد شده، دو فرع فقهی قابل طرح است.

موضوع فرع نخست این است که دو فرد با شایستگی لازم و یکسان، در تشخیص طلوع فجر اختلاف دارند.

حکم این فرع عبارت از این که هر کدام باید به تشخیص خود عمل نمایند. به سخن دیگر شناخت هر یک از دو نفر معیار عمل خود اوست.

موضوع فرع دوم این است که شایستگی یکی از دو فرد بیشتر از دیگری است.

مصداق روشن آن این است که یکی از دو نفر تیزبین‌تر باشد.

مصداق دیگر آن هم معرفت و آگاهی بیشتر یکی از دو نفر نسبت به شناخت طلوع فجر است.

حکم این فرع این است که تشخیص شایسته‌تر، معیار عمل قرار گیرد.

فرع دیگری هم وجود دارد که حکم آن از دو فرع گذشته روشن می‌گردد و آن این که فردی کاملا فاقد شرایط باشد، مانند این که نابینا باشد یا این که طلوع فجر را نشناسد و…

به قیاس اولویت، حکم این فرد عبارت است از این که به شناخت کسی که اهلیت و شایستگی دارد مراجعه نماید.

 

نکات روایت:

۱- مطرح شدن شرط اهلیت و شایستگی برای تشخیص و شناخت.

در مورد این روایت شایستگی به آگاهی لازم و دید کافی است.

اساس تقسیم مردم به دو گروه عالم و عوام، همین داشتن شایستگی و اهلیت لازم و عدم آن است.

۲- اگر همه افراد شایستگی لازم را داشته باشند هر کدام باید به شناخت خود عمل نمایند. هر چند شناخت افراد اختلاف داشته باشد.

این نکته ناظر به بحث اختلاف تشخیص وظیفه است. یعنی هر چند حکم الله واقعی یکی است، اما خود شارع بر اساس حکمتش، راه تشخیص و احراز آن را به گونه‌ای قرار داده که امکان اختلاف در آن می‌رود.

این هم نکته مهمی است که برای رفع اشکال نسبت به اختلاف فتوای فقها سودمند است.

۳- هر چند در روایت به سومین فرع، یعنی موردی که یکی از افراد کاملا فاقد شرایط باشد، اشاره نشده، اما حکم آن به علم و یقین از حکم دو مسئله دیگر روشن می‌شود.

این همان قیاس اولویت است که کاربرد فراوان دارد.

۴- تفاوت نخست فرع اول با فرع دوم عبارت است از این که یکی از دو نفر آگاه‌تر و تیزبین‌ٔتر باشد.

فَأَمَّا إِنْ كَانَ أَحَدُهُمَا أَعْلَمَ أَوْ أَحَدَّ نَظَراً مِنَ الْآخَرِ… (اما اگر یکی از این دو داناتر و تیزبین‌تر از دیگری باشد…)

این اختلاف با دو واژه «اعلم» و «احد نظرا» بیان شده که هر دو افعل تفضیل هستند.

کاربرد افعل تفضیل برای بیان این است که صفت مورد نظر در هر دو طرف وجود دارد، اما در یک طرف بیشتر یا قوی‌تر از دیگری است.

بنا بر این در فرع دوم هر دو طرف به طلوع فجر آگاهی دارند، اما یکی از آن دو آگاه‌تر است، همچنین هر دو نفر چشم بینایی دارند، اما چشم یکی بیناتر است.

عبارت «الَّذِي هُوَ دُونَهُ فِي النَّظَرِ وَ الْعِلْمِ…» (کسی که در دید و آگاهی پایین‌تر است…) نیز بر این مطلب تأکید می‌کند.

همین نکته است که این فرع را از فرع سوم جدا می‌کند. چرا که در فرع سوم یک طرف از کاملا فاقد شرایط است، مثلا نابیناست، یا آگاهی و معرفت نسبت به طلوع فجر ندارد.

۵- مهم‌ترین نکته روایت، اختلاف دوم فرع اول با فرع دوم آن است.

فَعَلَى الَّذِي هُوَ دُونَهُ فِي النَّظَرِ وَ الْعِلْمِ أَنْ يَقْتَدِيَ بِهِ (پس وظیفه کسی که در دید و آگاهی پایین‌تر است این است که فرد داناتر و تیزبین‌ٔتر اقتداء کرده و از او پیروی نماید)

در فرع اول، شناخت هر یک از افراد صلاحیت دار و شایسته، معیار عمل خود آن شخص قرار می‌گیرد.

اما در فرع دوم، شناخت و معرفت کسی که آگاه‌تر است، معیار عمل برای دیگری قرار گیرد.

این مطلب مصداق نوع الگوبرداری سوم است که عمل فردی بر اساس، شناخت دیگری انجام می‌شود.

بر اساس این نوع الگوبرداری فردی که عمل می‌کند فاقد علم به خود حکم است. فرد دیگری عالم به خود حکم است. علم فرد دوم معیار عمل فرد اول قرار می‌گیرد.

۶- مطلب یاد شده کاملا عقلی است و هر خردمندی آن را می‌یابد، اما همین امر عقلی، اساس حکم شرعی و فقهی قرار گرفته است.

۷- تردیدی نیست که مورد روایت، موضوع حکم است نه حکم کلی.

اما با درنگ بر تعبیرات روایت می‌یابیم که تمام معیار، آگاهی بیشتر (اعلمیت) است، حتی خود آوردن تیزچشمی نیز یکی از مصادیق اعلمیت است.

برای تأکید بیشتر دوباره به این بخش روایت توجه کنید:

اما اگر یکی از این دو داناتر و تیزبین‌تر از دیگری باشد پس وظیفه کسی که در دید و آگاهی پایین‌تر است این است که فرد داناتر و تیزبین‌تر اقتداء کرده و از او پیروی نماید.

با علم و یقین به معیار واقعی حکم، ضروری است که در تمامی مواردی که این معیار و ضابطه احراز می‌گردد، باید آن را اجرا نمود.

یکی از موارد آن، احکام کلی است. این رو در انطباق این قاعده عقلی مصرّح در روایات، تفاوتی میان موضوع و حکم باقی نمی‌ماند.

از این مطلب هم با تعبیر تنقیح مناط قطعی یاد می‌شود.

آن چه گفته شد، یک شاهد روایی برای نوع سوم الگوبرداری یعنی انطباق عمل خود بر اساس شناخت دیگری است.

با درنگ بر آن چه گفته شد مستند وجوب تقلید روشن می‌گردد.

 

[1]- بحار الانوار 93  284 همچنین عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلَيْنِ قَامَا فَنَظَرَا إِلَى الْفَجْرِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا هُوَ ذَا وَ قَالَ الْآخَرُ مَا أَرَى شَيْئاً قَالَ فَلْيَأْكُلِ الَّذِي لَمْ يَسْتَبِنْ لَهُ الْفَجْرُ وَ قَدْ حَرُمَ عَلَى الَّذِي زَعَمَ أَنَّهُ رَأَى الْفَجْرَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْر کافی 4 97

فقهاء‌ امانتداران معصومین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۲۸:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۲۲-۵:۲۸:۵۰
    • کد مطلب:18621
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2241

عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع شُقَّتِي بَعِيدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي فَقَالَ مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ الْمَأْمُونِ عَلَى‏ الدِّينِ‏ وَ الدُّنْيَا قَالَ ابْنُ الْمُسَيَّبِ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَدِمْتُ عَلَى زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا احْتَجْتُ إِلَيْهِ.

علي بن مسيب گويد به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم: راه من بسيار دور است و در هر وقتي نمي‌توانم به شما دسترسي پيدا كنم، از چه كسي معالم دينم را بگيرم؟ حضرت فرمودند: از زكريا بن آدم قمي، كه او بر دين و دنيا امانتدار است، علي بن مسيب گفت وقتي برگشتم وارد بر زكريا بن آدم شدم و از هر چه كه احتياج پيدا كردم از او سؤال كردم.

نکات روایت:

۱- مشکلی که علی بن مسیب دچار آن شده، عدم دسترسی دائمی به امام زمانش است.

۲- برای حل این مشکل، نیازمند مرجعی است که به جای امام زمانش به او مراجعه نماید.

۳- ویژگی مرجع مورد نظر علی بن مسیب، مرجعیت در گرفتن معالم دین است و نه امور خورد و کوچک. این امر به معنی مرجعیت در حد اعلی آن است.

۴- امام رضا علیه السلام او را به شخص خاصی ارجاع می‌دهد و نه به مراجعه مستقیم به روایات و یا مراجعه به راویان حدیث.

۵- شخصی که به عنوان مرجع مطرح شده، از سوی امام به «مأمون علی الدین و الدنیا» توصیف شده است.

۶- اخذ این صفت در کلام امام، نشان از دخالت این صفت در مرجعیت زکریا دارد. بنا بر این سایر ویژگی‌های زکریا نقشی در مرجعیت او ندارد.

۷- نتیجه تعیین مرجعیت، مراجعه علی بن مسیب به زکریا در تمامی نیازمندی‌هایش می‌باشد. به سخن دیگر تلقی وی از سخن امام رضا علیه السلام مرجعیت مطلقه زکریا بوده است.

درایت روایت:

۱- موضوع این روایت مرجعیت مطلقه است، یعنی مراجعه به شخص تعیین شده، محدود به حوزه خاصی نیست.

۲- خود این بیان کافی است برای این که جواز تقلید را ثابت کند. چرا که مرجعیت مطلقه، شامل عمل به فتوا و رأی مرجع هم می‌شود. اما ادامه روایت صراحت و تأکید بیشتری دارد.

۳- ویژگی «مأمون علی الدین و الدنیا»، علت مرجعیت مطلقه زکریاست. یعنی تمام معیار در مرجعیت زکریا، در امان بودن مراجعه کننده است. لازمه این که تمام معیار و ضابطه کامل در مرجعیت، ویژگی «مأمون علی الدین و الدنیا» است، این است که هیچ ویژگی دیگر در صلاحیت برای مرجعیت دخالت ندارد. نتیجه این ضابطه این است که «مراجعه به روایات» به تنهایی مرجع نمی‌تواند باشد. همچنین ویژگی «راوی حدیث» بودن نیز در مرجعیت، دخالت ندارد راوی بودن است.

۴- با توجه به نکات اخیر مراجعه به زکریا هرگز محدود به اخذ روایت نیست.

روشن است که امور یاد شده در تضاد با «نظریه نص حدیث» و «روش اخباریون» است.

علاوه بر این، روایت دلیل بر جواز تقلید است. توجه شما را به توضیح بیشتری جلب می‌کنیم.

ویژگی «مأمون علی الدین و الدنیا» نقطه مقابل خیانت است.

علت و منشأ خیانت دو چیز است: یکی هواپرستی که خیانت آشکار و مستقیم است.

در روایات به شرط دنیاپرست نبودن عالم و فقیه، اشاره شده است.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ‏ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِينِكُمْ.

فقهاء امین پیامبران هستند (البته) تا زمانی که داخل دنیا نشده باشند. پرسیده شد ای پیامبر خدا داخل دنیا شدن چیست؟ فرمود پیروی از پادشاه. پس زمانی که فقهاء چنین کردند، در امر دین‌تان از آنها برحذر باشید.

قَالَ ع‏ الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ‏ فَإِذَا رَأَيْتُمُ الْفُقَهَاءَ قَدْ رَكِبُوا إِلَى السَّلَاطِينِ فَاتَّهِمُوهُمْ.

فقهاء امین پیامبران هستند، پس زمانی که دیدید فقهاء بر مرکب سوار شده و به سوی پادشاهان می‌روند، آنها را (در دین‌ٔتان) متهم کنید (و به آنان اعتماد نکنید)

روشن است پیروی از پادشاه، شاه مصداق دخول در دنیاست و دنیاپرستی منحصر به آن نیست.

منشأ دوم خیانت، فقدان علم لازم است که خیانت پنهان است.

بر همین اساس موضوع تمامی روایاتی که از امین خداوند یا پیامبران سخن گفته، علماء هستند. برخی از روایات در این زمینه گذشت. اما روایات دیگر هم وجود دارد.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْعُلَمَاءُ أُمَنَاءُ وَ الْأَتْقِيَاءُ حُصُونٌ وَ الْأَوْصِيَاءُ سَادَةٌ.

علماء امین هستند و اتقیاء دژ و اوصیاء آقای (امت) هستند.

العلماء أمناء اللَّه على خلقه.

علماء امین خداوند بر خلق او هستند.

با منتفی شدن خیانت از سوی هواپرستی و فقدان علم، امنیت لازم حاصل می‌آید.

در روایات احیانا امنیت در حوزه محدودی مطرح می‌شود. مانند:

قَالَ الْحَسَنُ ع لِبَدْرٍ فَامْضِ فَائْتِنَا بِعُثْمَانَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَمْرِيِّ فَمَا لَبِثْنَا إِلَّا يَسِيراً حَتَّى دَخَلَ عُثْمَانُ فَقَالَ لَهُ سَيِّدُنَا أَبُو مُحَمَّدٍ ع امْضِ يَا عُثْمَانُ فَإِنَّكَ الْوَكِيلُ وَ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ‏ عَلَى‏ مَالِ اللَّهِ وَ اقْبِضْ مِنْ هَؤُلَاءِ النَّفَرِ الْيَمَنِيِّينَ مَا حَمَلُوهُ مِنَ الْمَال‏

امام حسن عسگری علیه السلام به عثمان بن سعید فرمود: برو ای عثمان (و وظایف محوله را انجام ده) پس به راستی که تو وکیل و ثقه (ما) هستی و بر مال خدا امانتداری…

در این روایت، اموال، به عنوان محدوده امانتداری معین شده است.[1]

عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ بَنَى لَهُ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ كَانَ وَ اللَّهِ مَأْمُوناً عَلَى‏ الْحَدِيثِ.

هشام بن سالم می‌گوید از امام صادق علیه السلام درباره یونس بن ظبیان پرسیدم. حضرت فرمود خدا او را رحمت کند و برای او خانه‌ای در بهشت بسازد. سوگند به خدا که او امانتدار در حدیث بود.

در این روایت نقل حدیث، به عنوان محدوده امانتداری معین شده است.

اما تعبیر «مأمون علی الدین و الدنیا»، گستره امنیت را فراگیر کرده است و این به معنی منتفی شدن خیانت به شکل کامل است.

بدیهی است که زکریا معصوم نیست، اما با این همه باز هم امام ویژگی «مأمون علی الدین و الدنیا» را به کار برده است.

این امر نکته مهمی است که نیازمند توضیح است.

ویژگی «عصمت» اقتضای می‌کند که خطا به شکل مطلق نفی گردد. یعنی در معصوم نه احتمال خطای علمی وجود دارد و نه احتمال خطای ناشی از هواپرستی و یا غفلت.

اما با توجه به مورد روایت که زکریای غیر معصوم است، روشن می‌شود که مقوله امنیت در این گونه موارد با مقوله امنیت ناشی از عصمت متفاوت است. به سخن دیگر خطا با عصمت در تضاد است، اما خطا با «مأمون علی الدین و الدنیا» قابل جمع است.

ریشه این اختلاف دو چیز است.

امر اول این است که معصومین دچار غفلت نمی‌شوند بر خلاف غیر معصومین که از غفلت مصون نیستند.

امر دوم هم این است که علم معصومین کامل است و آنها احاطه مطلق به همه امور دارند. از رو خطاپذیر نیستند.

اما علم علماء نسبی است نه مطلق. از این رو احتمال خطا می‌رود و خطا از آنها مشاهده می‌شود.

این اختلاف علمی، موجب شده است که از علم نسبی علماء، با تعبیر «تخصص» و خبرویت دینی یاد کنیم. از همین رو تعبیر متخصص و خبره، در مورد معصومین روا نیست.

در نتیجه مرجعیت دو طبقه پیدا می‌کند که در طول هم هستند.

مرجعیت معصومین خطاناپذیر است. از این رو سایر مراجع در عرض معصومین قرار نمی‌گیرند.

اما مرجعیت علماء در طول مرجعیت معصومین قرار می‌گیرد.

احتمال می‌رود که تعبیر «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» نیز به همین اختلاف رتبه اشاره داشته باشد.

با این توضیح که معصومین امناء مستقیم خداوند هستند، اما علماء امناء پیامبران و اوصیاء هستند.

البته تعبیر « العلماء أمناء اللَّه على خلقه» نیز در روایات آمده است که حمل بر امناء با واسطه و غیر مستقیم می‌گردد.

عصاره کلام این که با وجود تخصص و دانش لازم و نیز تقوا، امنیت حاصل می‌شود.

یکی از شاخه‌ّهای امنیت، امنیت قبر و قیامت است. به این معنی که پیروی از علماء متقی و اخذ دین از آنها، حجت قابل قبول درگاه الهی در قبر و قیامت است.

ممکن است برخی از روایاتی که در ذیل آیه 18 سوره سبا آمده است به همین مطلب اشاره داشته باشد. توجه کنید:

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي‏ بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ (سبا 18)

و ميان آنان و ميان آبادانيهايى كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم، و در ميان آنها مسافت را، به اندازه، مقرر داشته بوديم. در اين [راه‏]ها، شبان و روزان آسوده‏خاطر بگرديد.

بر اساس مجموعه‌ای از روایات در این آیه به چند امر اشاره شده است:

۱- مقصود از «قری» مردان خاصی است. (قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أ َوجَدْتَ هَذَا فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ الْقُرَى رِجَالٌ قَالَ نَعَمْ  - إِنَّمَا عَنَى الرِّجَالَ)

۲- قرای مبارکه، بر اساس روایات مصداق آن ائمه هستند (فَنَحْنُ الْقُرَى الَّتِي بَارَكَ اللَّهُ فِيهَا)

۳- عموم شیعیان (أَيْ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ شِيعَتِهِمُ)

۴- واسطه میان ائمه و عموم شیعیان (وَ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ الرُّسُلُ وَ النَّقَلَةُ عَنَّا إِلَى شِيعَتِنَا وَ فُقَهَاءُ شِيعَتِنَا إِلَى شِيعَتِنَا - فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْقُرَى الظَّاهِرَةِ قَالَ هُمْ شِيعَتُنَا يَعْنِي الْعُلَمَاءَ مِنْهُم)

۵- حاصل این وساطت، امنیت است (آمِنِينَ فِيهَا إِذَا أَخَذُوا مِنْ مَعْدِنِهَا الَّذِي أُمِرُوا أَنْ يَأْخُذُوا مِنْهُ آمِنِينَ مِنَ الشَّكِّ وَ الضَّلَالِ وَ النُّقْلَةِ مِنَ الْحَرَامِ إِلَى الْحَلَالِ لِأَنَّهُمْ أَخَذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ وَجَبَ لَهُمْ بِأَخْذِهِمْ إِيَّاهُ عَنْهُمُ - آمِنِينَ مِنَ الزَّيْغِ - قَالَ آمِنِينَ مِنَ الزَّيْغِ أَيْ فِيمَا يَقْتَبِسُونَ مِنْهُمُ الْعِلْمَ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا)

مطالب گذشته بیان همان قاعده عقلی «رجوع به خبره امین» است که روایات بر آن تأکید کرده است.

 

[1]- مطلب یاد شده بر اساس منطوق روایت است و الا لازمه وکالت این است که محدوده امانتداری بسیار گسترده‌تر از اموال است.

تلازم جواز افتاء با جواز تقلید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۱۰:۳۵:۴۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۱۰:۳۵:۴۰
    • کد مطلب:18581
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2077

پیش از این بحث روایی «فتوا، مفتیان و شرایط فتوا» را به تفصیل ارایه نمودیم. عصاره مطالب یاد شده در «چکیده روایات فتوا» بیان شد.

روشن شد که «فتوا» إخبار به حکم الهی است.

مفروض در فتوای به حق نیز فتوای از روی علم و آگاهی است.

با توجه به روایات وارده شده در باب فتوا و نیز حکم عقل، تردیدی در جواز فتوا شرعا و عقلا باقی نمی‌ماند.[1]

معنی جواز شرعی فتوا این است که خداوند به مفتی به حق اجازه داده است تا از حکم الهی إخبار کند.

لازمه جواز شرعی فتوا به بیانی که گذشت، جواز پذیرش این فتوا از سوی عمل کننده است.

چرا که اگر خداوند از یک سو به مفتی بگوید «تو مجاز هستی حکم مرا برای دیگران بیان کنی» اما از سوی دیگر به مستفتی بگوید «تو حق نداری به حکم بیان شده من عمل کنی»، این یک تناقض آشکار است.

توضیح بیشتر این که:

هر إخباری متفرع بر این است که مخاطب نسبت به محتوای آن اطلاعی (ولو صوری) نداشته باشد.

بنا بر این دو رکن تقلید یعنی (آگاهی از عالم بودن مفتی نسبت به حکم و عدم آگاهی مستفتی نسبت به حکم) محقق است.

با افتاء از روی آگاهی و علم، نوع خاصی از علم برای تقلید کننده حاصل می‌شود که از آن تعبیر به علم به حجت می‌شود.

بنا بر این لازمه افتاء به علم این است که مستفتی پس از إخبار مفتی، از جهل مطلق خارج شده و عالم به حجت گردیده است.

با علم به حجت، جریان احکام جهل محال است. بنا بر این وظیفه مستفتی حرکت بر طبق حجت است.

مگر این که خود مقلد در صدد جستجوی بیشتر و رسیدن به مستندات مفتی برآید.

 

[1]- مقصود از جواز در این جا جواز به معنای اعم است.

تلازم نهی از وساطت عالم دنیا طلب با جواز تقلید

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۱۰:۳۷:۳۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۵/۰۷-۱۰:۳۷:۱۷
    • کد مطلب:18582
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2792

عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا رَأَيْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبّاً لِدُنْيَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِينِكُمْ فَإِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْ‏ءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَّ وَ قَالَ ص أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ ع لَا تَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي عَنْ قُلُوبِهِم‏

 

درایت روایت:

۱- در این روایت از وساطت عالم شیفته دنیا نهی شده است. اگر نگوییم خود این روایت دال بر امر به وساطت عالم عادل است، جواز وساطت عالم عادل غیر قابل خدشه است.

۲- وساطت سه رکن دارد: طرفین قضیه و واسطه.

۳- اما وساطت در این روایت، در یک سوی آن خداوند قرار دارد و در سوی دیگر بنده او. عالم همان واسطه‌ای است که اگر از میان برداشته شود رابطه بنده و خداوند منقطع می‌گردد. اما بین خود عالم و خداوند وساطتی در کار نیست.

۴- ویژگی نخست واسطه، عالم بودن اوست.

این ویژگی عقلی است، چرا که وساطت جاهلی برای جاهل دیگر، مصداق این است که کوری عصاکش کور دگر شود.

۵- ویژگی دوم واسطه هم این است که حب دنیا نداشته باشد.

این ویژگی نیز عقلی است و برای ضمانت و جلوگیری از خیانت ضروری است.

۶- نتیجه این می‌شود که میان بنده جاهل و خداوند، عالم عادل واسطه است، یعنی عالم عادل است که آن چه خداوند خواسته به جاهل می‌رساند.

۷- پذیرش وساطت عالم و عادل از سوی خداوند به معنای این است که خداوند سخن او را سخن خود می‌شمارد.

۸- آیا ممکن است از یک سو خداوند بگوید «سخن عالم عادل سخن من است»، اما از سوی دیگر بگوید «بنده حق ندارد سخن عالم عادل را بپذیرد»؟! اگر چنین باشد یک تناقض آشکار و بر خلاف حکمت خداوندی است.

نتیجه جواز (به معنای اعم) پذیرش سخن عالم عادل است.

۹- موضوع جواز پذیرش، مطلق سخن عالم عادل است. به عبارت دیگر روایت از این جهت اطلاق دارد.

۱۰- بنا بر این اگر نگوییم مورد حدیث، جواز فتوا و جواز تقلید است، حداقل این است که این حدیث شامل جواز فتوا و جواز تقلید می‌گردد.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما