×

درباره میز پرسمان دینی (چون)

«پرسمان» به معنای «سرای پرسش» و «از ما بپرس» تفسیر شده است. پرسمان دینی، هم حوزه دین به معنای مصطلح آن را فرامی‌گیرد و هم مباحث عقلانی بنیاد دین را و هم….
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۴
۴ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

فاطمه س به میدان آمد تا علی ع زنده بماند

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۱-۵:۴۵:۵۹
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۸/۲۴-۵:۴۵:۴۱
    • کد مطلب:24806
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 6742

وقتی همه‌‌‌‌‌‌ی مردان، نامرد شدند…

وقتی جان علی علیه السلام در خطر افتاد…

فاطمه سلام الله علیها به میدان آمد…

تا حکیمانه‌ترین تلاش برای بقای دین را رقم زند…

فاطمه سلام الله علیها دشمن را غافلگیر ساخت…

و با خون خودش عاطفی‌ترین و منطقی‌ترین خاکریز را در مقابل سقیفه برپا ساخت…

و بلندترین فریاد رسوایی انحراف منافقین را بر بام تاریخ ثبت کرد…

و انحراف بزرگ سقیفه را جاودانه ساخت.

آری فاطمه سلام الله علیها سوخت تا علی علیه السلام زنده بماند

چکیده فاطمه س به میدان آمد...

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۲۴-۵:۳۷:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25019
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 72

به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ پس از رحلت پیامبر؟ص؟ و به کربلا آمدن حسین فاطمه؟ع؟ پنجاه سال پس از آن، دو نقطه عطف برجسته تاریخ اسلام است.

آن چه شگفت است نقطه اشتراک و نیز ارتباط این دو حادثه با یکدیگر است.

لذا شایسته است که هم در مورد نقطه اشتراک فاطمیه با عاشورا و هم در چگونگی ارتباط این دو تحقیق شود.

نقطه اشتراک هر دو حادثه، افشاگری نفاقی است که در دل امت اسلامی لانه کرده بود.

اما ارتباط این دو حادثه، در این است که:

به میدان آمدن فاطمه؟سها؟، حلقه مفقوده عاشورا است.

و عاشورا مکمِّل به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ است.

پیش نیاز درک این موضوع شناخت دو امر است:

امر نخست شناخت راز دوگانگی سیره فاطمه؟سها؟ در پیش و پس از رحلت پیامبر؟ص؟ است.

در یک دوران شاهد پرده نشینی هستیم که از حشر و نشر با مردان به شدت اکراه دارد.

اما در دورانی دیگر زنی را می‌بینیم که بی‌باکانه در کاری کاملا مردانه (خلافت و جانشینی پیامبر؟ص؟) وارد می‌شود و جانش را در این راه فدا می‌کند!

نَفْس این دوگانگی، خبر از یک اتفاق غیر عادی می‌دهد، اتفاقی کاملا استثنایی!

امر دوم نیز شناخت سقیفه، یعنی بستری که فاطمه؟سها؟ به میدان آمد.

شناخت سقیفه، در گرو سه شناخت است:

1- شناخت مبدأ سقیفه و نفاق سازمان یافته از آغاز اسلام.

2- شناخت توطئه پیچیده سقیفه و چگونگی مصادره اسلام.

3- شناخت منتها و نتایج شوم سقیفه برای اسلام.

درنگ در محورهای یاد شده به خوبی روشن می‌کند که پروژه نفاق با استفاده‌ی ابزاری از پل اسلام، به سوی نابودی کامل اسلام پیش می‌رفت، آن چنان که حتی نام پیامبر؟ص؟ در اذان را هم بر نمی‌تافت و «اشهد ان محمدا رسول الله» را تحمل نمی‌کرد.

اما تنها مزاحم سقیفه و تنها مانع بر سر راه به سرانجام رسیدن پروژه نفاق، وجود علی؟ع؟ بود.

هر چند کشته شدن علی؟ع؟ در نگاه نخستین، دور از انتظار می‌نماید، اما با درنگ در تاریخ، شاهد ردّ پاهایی از توطئه برای قتل علی؟ع؟ می‌شویم.

این ردّ پاها به خوبی روشن می‌کند که نه تنها کشتن علی؟ع؟ محتمل بود، بلکه هدفی بود که منافقین بارها برای رسیدن به آن تلاش کردند، اما موفق نشدند.

از آن جایی که وجود علی؟ع؟ مزاحم جدی سقیفه بود، بر اساس مصلحت اصحاب سقیفه سقیفه، باید علی؟ع؟ کشته می‌شد!

اما از آن جایی که قتل علی؟ع؟ مساوی با نابودی کامل اسلام بود، بر اساس حکمت الهی، علی؟ع؟ باید زنده می‌ماند.

چگونه ممکن بود علی؟ع؟ کشته شود؟

و چگونه ممکن بود علی؟ع؟ زنده بماند؟

این بن‌بست با یک شگفتی غافلگیرانه، غیر منتظره و ناگهانی می‌شکند!

آن شگفتی این بود که:

فاطمه؟سها؟ به میدان آمد!

فاطمه؟سها؟ به میدان آمد تا علی؟ع؟ زنده بماند و علی؟ع؟ هم ماند، اسلام بماند!

حاصل به میدان آمدن ناگهانی و پیش بینی نشده‌ی فاطمه؟سها؟، عبارت شد از این که:

۱) فرصت هر تدبیری از دشمن گرفته شد و دشمن را به سیاست روزمرگی دچار ساخت.

۲) ویژگی‌های منحصر به فرد فاطمه؟سها؟، عاطفی‌ترین و منطقی‌ترین عامل بازدارندگی از انحراف را رقم زد.

۳) مظلومیت فاطمه؟سها؟، بلندترین فریاد رسوایی انحراف اصحاب سقیفه را به صدا درآورد.

و مهم‌تر از همه:

۴) هزینه قتل علی؟ع؟ را آن چنان بالا برد که قتل علی؟ع؟ مساوی با تزلزل حکومت سقیفه گردید.

و علاوه بر این:

۵) فاطمه؟سها؟ مستندات انحراف بزرگ اسلام را در تاریخ جاودانه ساخت.

با این توضیح که اصحاب سقیفه از پا ننشستند و تلاش کردند با توطئه‌های گوناگون، رسوایی تقابل با فاطمه؟عها؟ را بپوشانند. اصحاب سقیفه دست به توطئه‌های متعددی زدند، همچون:

5.1) توطئه عیادت سران سقیفه از فاطمه؟سها؟.

5.2) توطئه تشییع و مصادره جنازه فاطمه؟سها؟.

5.3) توطئه کشف قبر.

اما همه توطئه‌های اصحاب سقیفه با تدابیر حکیمانه فاطمه؟سها؟ خنثی گردید.

و در نهایت:

5.4) قبر پنهان فاطمه؟سها؟ سند جاویدان رسوایی اصحاب سقیفه گشت.

هر چند تلاش‌های اهل سقیفه در امتداد و استمرار توطئه پایان نیافت و دشمن همچنان با ترفندهای مختلف در صدد محو فاطمه؟سها؟ از تاریخ بود.

چیزی نگذشت که باز یک شگفتی دیگر پا به تاریخ گذاشت….

حسین فاطمه؟ع؟ به میدان آمد و با خون خود ضامن بقای نام فاطمه؟سها؟ گشت.

فاطمه؟سها؟ سقیفه را افشا کرد و خون حسین بن علی؟ع؟ ضامن بقای افشاگری فاطمه؟سها؟ شد.

بدین سان اسلام، مدیون دو خون شد، خون فاطمه؟سها؟، مادر حسین؟ع؟ و خون حسین؟ع؟، پسر فاطمه؟سها؟.

امضای این دو خون بود که ضامن شجره طیبه اسلام شد و بقای آن را تضمین کرد.

در این دوران نیز خطر استمرار سقیفه از سوی تابعان سقیفه همچنان پابرجاست.

لذا اگر عاشورا از میانه زندگی حذف شود، فاطمه؟سها؟ از میانه تاریخ حذف خواهد شد.

و اگر فاطمه؟سها؟ در میدان نباشد، از اسلام هم خبری و اثری باقی نخواهد ماند!

گزافه نیست اگر بگوییم فاطمه؟سها؟، هم علت بقای اسلام پس از پیامبر است و هم علت جاودانگی اسلام!

جان سخن، اگر اسلام بخواهد بماند، باید فاطمه؟سها؟ در میدان بماند.

 

سرآغاز فاطمه س یه میدان آمد...

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۲۴-۵:۳۸:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25020
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 91

نقاط عطف تاریخ، دقیقا همان تکه‌هایی از تاریخ است که اثرات شگرفی در حیات بشر به جا گذاشته است.

اگر نگوییم مطالعه و تحقیق در نقاط یاد شده بایسته است، اما مسلما درنگ بر آنها از شایسته‌ترین پژوهش‌ها است.

مهم‌ترین بازه زمانیِ دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، از بعثت خاتم انبیا؟ص؟ آغاز شده است و با ظهور خاتم اوصیا؟عج؟ شکوفا می‌شود و به اوج ممکن می‌ر سد.

با چرخ زدن در بازه‌ی زمانی مهمِ «بعثت خاتم انبیا؟ص؟ تا ظهور خاتم اوصیا؟عج؟»، با دو مقطع تاریخی روبرو می‌شویم که برجسته‌ترین نقاط عطف تاریخ را رقم زده‌اند. این دو نقطه عبارت است از:

به میدان آمدن فاطمه صدیقه؟عها؟

به قتلگاه رفتن اباعبدالله حسین؟ع؟

نقطه اشتراک هر دو، یک امر است و آن افشاگری عمیق و بی‌پرده از یک انحراف بسیار بزرگ است، انحرافی که شیطان، بعثت «رحمة للعالمین» را توسط اصحاب سقیفه مصادره کرد.

این افشاگری از منظر روشنگری حقیقت، آن چنان کلیدی و کارا است که اهل بیت؟عهم؟ در کوچک‌ترین فرصت مناسب به آن اشاره کرده‌اند و بر آن انگشت گذاشته‌اند. تا آن جا که اکنون مظلومیت اهل بیت؟عهم؟ در مأذنه‌ها فریاد زده می‌شود.

در دیگر سو، این افشاگری از منظر رسوا کردن باطل نیز بسیار کارا بوده است، آن چنان که پیروزی میدان را در کام خائنین تلخ کرده است.

این دو سویه، سبب شد که اهل باطل برای محو و نابودی این دو مقطع تاریخی، پیوسته و به شدت تلاش کنند.

محور این نوشتار، نگاهی است به نقطه عطف نخست یعنی پس از غصب خلافت:

چرا فاطمه؟سها؟ به میدان آمد؟

و مهم‌تر این که:

چرا علی؟ع؟ سپر جان فاطمه؟سها؟ نشد، اما فاطمه؟سها؟ سپر جان علی؟ع؟ شد؟

پرسش‌های یاد شده آن چنان نیرومند هستند که انگیزه تحقیق را در هر محققی زنده می‌کنند.

حاصل این تحقیق آن چنان کارا و تأثیر گذار است که مخالفین را ناچار ساخته تا با به کار گیری ادبیات نامناسب، راه تحقیق را کور نمایند.

پرسش یاد شده در ادبیات نامناسب مخالفین این گونه مطرح می‌گردد:

آیا رفتن فاطمه؟سها؟ و ماندن علی؟ع؟، با غیرت شاه مردان سازگار است؟

راز به کار بردن این قالب برای پرسش پیشین این است که با سوء استفاده از احساسات شیعه، شاید بتوانند شیعه را وادار به سکوت کنند که شاید رسوایی سقیفه کمتر مطرح گردد.

اما به گواه تاریخ محققین در دورانهای مختلف به میدان آمدند و پاسخ‌های متعددی به این پرسش داده شده است.

این پاسخ‌ها در ضمیمه همین نوشتار با عنوان «پای ناموس علی؟ع؟ در میان است» ارایه می‌شود.

مهم‌ترین پاسخ در میان همه پاسخ‌ها این است که به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ «حکیمانه‌ترین حرکت در مقابل جریان نفاق» است.

لذا شایسته و بایسته است که پیش از هر چیزی تحقیق بر محور این مسئله متمرکز گردد که:

حکمت و عقلانیت به میدان آمدن ناموس علی؟ع؟ چیست؟

در لابلای همین نوشتار اشاره‌ای گذرا هم به نقطه عطف دوم ــ یعنی عاشورا ــ خواهیم داشت.

در این بخش از نوشتار روشن خواهد شد که عاشورا یک ضرورت برای بقای افشاگری حکیمانه فاطمه؟عها؟بود.

چکیده سخن این که:

عاشورا استمرار به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ است.

راز تضاد سیره حضرت پس از سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۶-۴:۴۹:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24817
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 129

برای پاسخ این پرسش که چرا ناموس علی به میدان آمد از یک راز آغاز می‌کنیم و آن رازی است که به شکل یک تضاد آشکار در زندگی صدیقه طاهره دیده می‌شود.

در یک برهه از زندگی اصرار بر پوشیدگی و پرده نشنی و در برهه‌ای دیگر وسط میدان، آن هم با از جان گذشتی!

راز این تضاد چیست؟

حجاب و پوشش و پرده‌نشینی فاطمه زهرا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۶-۴:۵۱:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24818
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 119

پرداختن به سیاست و قوانین اسلام در پوشش زن و عدم آمیختگی زنان با مردان، مجالی دیگر می‌طلبد.

با اندک مراجعه به تاریخ و سیره فاطمه زهرا، روشن می‌شود حضرت نماد آشکار و اسوه کامل زن مسلمان بوده است.

اما در این جا به چند پرده از سیره حضرت بسنده می‌کنیم.

با مطالعه همین چند پرده تکلیف زنان جامعه اسلامی هم روشن می‌گردد.

۱) برگزیدن مسئولیت داخل خانه

۲) خوشحالی به خاطر از دوری از نگاه مردان

۳) ناراحتی از سنگینی نگاه مردان

4) حذف همه ملاقاتهای غیر ضروری

5) حجاب طرفینی و توسعه آن از چشم به بویایی

6) نزدیک‌ترین قرب الهی زن

7) حجابِ جنازه کفن پوشیده‌ای که جز پوست و استخوانی نیست

اما متن منابع عناوین مطرح شده…

با ما همراه باشید

فعالیتهای اجتماعی حضرت زهرا قبل از سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۶-۴:۵۱:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24819
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 158

با صرف نظر از مقام سیده نساء عالم، نکته مهمی که شایسته تحقیق گسترده است این است که:

از نظر بازه زمانی، حضرت زهرا در دل بزرگترین حادثه تاریخی یعنی بعثت پیامبر زندگی کرده است.

از نظر شخصیت فردی، حضرت زهرا در میان زنان دوران خودش منحصر به فرد بوده است.

از نظر جایگاه اجتماعی نیز سومین شخصیت جامعه آن زمان پس از پیامبر و علی را داشته است.

از منظر نسبت، تنها دختر و تنها بازمانده پیامبر بوده است.

همسرِ پسر عمو و بردار خوانده پیامبر و مادر تنها یادگاران پیامبر بوده است

از منظر…

خلاصه از هر منظری که به یک زن بنگریم فاطمه در مرکز توجه بوده است.

با این موقعیت و جایگاه خطیر و منحصر به فرد، هنگامی که فعالیتهای بیرون خانه حضرت را مطالعه می‌کنیم در بازه نوجوانی تا زمان شهادت پیامبر، نتیجه مهمی به دست نمی‌آید.

نقشهای حضرت در خارج خانه که در تاریخ پیش از رحلت پیامبر ثبت شده را رصد می‌کنیم. شاهد نقش‌های بسیار محدودی می‌شویم. مانند:

حضور در مباهله

حضور هفتگی حضرت بر سر قبر حضرت حمزه است

حضور در حجة الوداع

...

از اینها که بگذریم در دوران پیش از سقیفه فعالیتهای اجتماعی حضرت زهرا در محیطهای مردانه و مختلط، اگر به اندازه صفر نبوده است، چیزی شبیه به صفر بوده است و مسلما نقش برجسته‌ای چون سخنرانی و درگیری با افراد و مانند آن دیده نشده است.

حالا سراغ فعالیتهای حضرت پس از سقیفه می‌رویم.

اقدامات فاطمی پس از غصب خلافت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۶-۴:۵۲:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24820
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 134

پس از آشنایی بسیار کلی و اجمالی با سبک زندگی حضرت زهرا و فعالیتهای اجتماعی آن حضرت در دوران پیامبر، نوبت به بررسی فعالیتهای اجتماعی ایشان پس از غصب خلافت می‌رسد.

آن چه شواهد تاریخی آشکارا ثابت می‌کند این است که فاطمه زهرا در این دوران، آگاهانه و عامدانه در مرکز همه حوادث قرار گرفت.

در ادامه تنها به اشاره به سرفصل‌های اقدامات فاطمی بسنده می‌کنیم.

  1. از شب 29 صفر به مدت سه شب همراه با علی و حسنین به در خانه تمامی اهل بدر رفت و یاری طلبید.
  2. پس از اتمام جمع قرآن توسط امیرالمؤمنین و احضار حضرت توسط ابوبکر، سه شب دیگر به در خانه همه اصحاب رفت و یاری طلبید.
  3. سینه سپر کردن حضرت در مقابل عمر هنگام هجوم به خانه.
  4. تعقیب امیرالمؤمنین و مانع شدن از بردن حضرت به مسجد توسط منافقین.
  5. حضور در مسجد، پس از شکست در مانع شدن.
  6. اعتراض به غصب فدک.
  7. مناظره و محاکمه غاصبین و اثبات کفر و نفاق و ستم آنها در مسجد (سنخرانی حضرت در مسجد).
  8. شکایت علنی در حضور مردم به قبر پیامبر.
  9. گریه‌های علنیِ شبانه روزی.
  10. گریه‌های روزانه در سر راه مدینه (بیت الاحزان).
  11. خطبه فاطمیه در عیادت زنان.
  12. رسوا کردن عیادت کنندگان و خنثی کردن طرح آنها.
  13. وصیت مدبرانه برای خنثی سازی آخرین طرح منافقان.
  14. قبر مخفی و ثبت یک پرسش بی پاسخ در تاریخ.

اینها همه برخی از سرفصلهای مهم فعالیت فاطمه است. اگر بخواهیم تمامی فعالیتهای حضرت را گردآوری نماییم، شاهد غوغایی شگفت می‌گردیم.

با اندک مطالعه در همین سرفصلها، می‌توان گفت طبق مصالحی که در ادامه اشاره می‌کنیم، نقش فاطمه زهرا پس از رحلت پیامبر، به مراتب از نقش امیرالمؤمنین برجسته‌تر است.

اینک زمان آن فرا رسیده که میان دو برهه از زندگی فاطمه مقایسه نماییم. دو برهه‌‌ای که در سرفصلهای «کل فعالیتهای اجتماعی حضرت زهرا قبل از سقیفه» و «اقدامات فاطمی پس از غصب خلافت» گذشت.

در نخستین نگاه شاهد تضاد فوق العاده آشکارِ سیره حضرت زهرا در این دو دوره هستیم.

البته این تضاد با در نظر گرفتن آن چه در سرفصل «حجاب و پوشش و پرده‌نشینی فاطمه زهرا» گذشت به اوج خود می‌رسد.

پرده نشینی که از حشر و نشر با مردان به شدت اکراه داشته، بی‌باکانه در کاری کاملا مردانه (خلافت و جانشینی پیامبر) وارد می‌شود و در اوج مظلومیت از جانش مایه میگذارد و خود را فدا می‌کند.

جالب است که همین تضاد آشکار در زندگی دخترشان زینب کبری نیز نسبت به پیش و پس از عاشورا به چشم می‌خورد!

این تضاد چیست و از کجا سرچشمه گرفته است؟!

نَفْس این تضاد خبر از یک اتفاق می‌دهد یک اتفاق غیر عادی.

این که ناموس علی سیره تمام عمرش را رها کرده و به میدان آمده ثابت می‌کند که شرایط بسیار بحرانی و فاجعه بسیار بزرگ بوده است و جامعه به وضعیت اضطراری رسیده است.

اصل به میدان آمدن فاطمه این را نشان می‌دهد تا چه رسد به این خود فاطمه برترین نقش اجتماعی آن زمان بر عهده بگیرد و در مرکز حوادث واقع شود.

چه شده است که فاطمه سیاست دیگری در پیش گرفته است؟!

چه اتفاقی افتاده است که ناموس علی به میدان آمده است؟!

عمری علی سپر فاطمه و پیامبر و همه مسلمین بود، چه شد که نیاز به حمایت پیدا کرده است؟!

چرا فاطمه سپر علی خیبر شکن شده است؟!

یک روی سکه اوج مظلومیت علی است که در واقع محرومیت کل بشریت از کمال است.

روی دوم این سکه خطر دشمن غدار و کینه‌توز است.

فاطمه چیزی را دید که مردم ندیدند و یا نخواستند ببینند!

مردم ظاهر امر را که خلافت پیامبر باشد دیدند.

اما فاطمه باطن امر و فعال شدن برنامه وارونه ساختن دین را دید!

برای توضیح این مطلب با ما همراه باشید.

سقیفه، بستری که فاطمه به میدان آمد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۱۳-۵:۳۰:۵۲
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۰/۱۳-۵:۳۱:۱۲
    • کد مطلب:24828
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 135

پس از سقیفه بود که فاطمه به میدان آمد. بایسته است این بستر شناخته شود تا حکمت به میدان آمدن فاطمه شناخته شود.

سقیفه واقعا حادثه پیچیده‌‌ای است که خودش نیاز به تتبع تاریخی گسترده و تحلیل قوی دارد تا زوایای آن روشن گردد. این امر مجال دیگری می‌طلبد.

گذشته از این، از دو روش دیگر هم می‌توان برای شناخت سقیفه کمک گرفت:

علل تولد سقیفه چیست؟

آثاری که از سقیفه متولد گذشت کدام است؟

در روش نخست باید از چگونگی اسلام منافقین آغاز کرد و این که اسلام منافقین اسلام اختیاری بوده است یا اکراهی و یا طمعی، کدامیک؟

برای شناخت سقیفه از روش دوم باید از حوادث پس از سقیفه یاری طلبید.

نفاق سازمانی (شناخت مبدأ سقیفه)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۱۳-۵:۳۲:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24829
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 176

در این که عمر دشمن درجه یک امیرالمؤمنین بود اندک تردیدی نیست.

دشمنی منافقین (و از جمله شخص عمر) با امیرالمؤمنین، ریشه‌های مهمی داشت. از جمله آنها:

۱) حسادت شدید به موفقیتهای امیرالمؤمنین و جایگاه والای آن حضرت نزد پیامبر.

۲) کینه شخصی از کشته شدن بستگان منافقین در جنگها به دست علی.

پیداست این دو امر با اسلام واقعی و مسلمانی که واقعا ایمان آورده باشد، سازگار نیست و تنها از منافقانی ساخته است که:

۳) برپایی و استقرار اسلام با شمشیر علی که به مذاق‌شان خوشایند نبود.

و این ناخوشنودی معلول این بود که:

۴) اسلام سران منافقین، اسلام طمعی بود و این که ذره‌ای ایمان وارد قلب آنها نشده بود.

همه عوامل یاد شده کاملا مستند است و در جای خودش مفصل برهانی و اثبات شده است. لذا به عنوان اصول اولیه تحقیق از آن گذر می‌کنیم.

فعالیتهای منافقین در حیات پیامبر اندک نبود و حتی برخی از آنها فوق العاده وحشتناک بود مانند ترور پیامبر در عقبه تبوک و عقبه هرشا.

اما تقدیر الهی چنین بود که منافقین تا زمان حیات پیامبر، فرصت پیدا نکردند که حسادت و دشمنی خود را به شکل کامل آشکار کنند. لذا مترصد رحلت پیامبر شدند.

همان گونه که پیش از این اشاره کردیم تاریخ سقیفه به خوبی آشکار می‌کند که عمل به اسلام برای منافقین ذره‌ای اهمیت نداشت.

اسلام تنها از این جهت برای آنها مهم بود که پل آنان به ریاست و حکومت بود. شاهد بر این امر استدلالهای غاصبین در سقیفه است.

ابوبکر در سخنرانیش در سقیفه گفت ما جماعت مهاجرین نخستین مردمی بودیم که اسلام آوردیم و ما عشیره و نزدیکان و فامیل پیامبر هستیم هرگز امر جامعه عرب جز به مردی از قبیله قریش (یعنی قبیله ما) درست نمی‌شود چرا که مردم از قریش پیروی می‌کنند…

ان أبا بكر قال في خطبته وكنا معشر المهاجرين أول الناس اسلاما ونحن عشيرته وأقاربه وذوو رحمه ولن تصلح العرب الا برجل من قريش فالناس لقريش تبع وأنتم إخواننا في كتاب الله وشركاؤنا في دين الله وأحب الناس إلينا وأنتم أحق الناس بالرضا بقضاء الله والتسليم لفضيلة إخوانكم وان لا تحسدوهم على خير وقال فيه ان الأنصار قالوا أولا نختار رجلا من المهاجرين وإذا مات اخترنا رجلا من الأنصار فإذا مات اخترنا رجلا من المهاجرين كذلك ابدا فيكون أجدر ان يشفق القرشي إذا زاغ ان ينقض عليه الأنصاري وكذلك الأنصاري قال فقال عمر لا والله لا يخالفنا أحد الا قتلناه…. فتح الباري، ج ٧، ابن حجر العسقلاني، ص ٢٤

برای تفصیل به پروژه نفاق مراجعه شود.

اما در ادامه به اهدافی که سقیفه در پی آن بود اشاره‌ای می‌کنیم.

توطئه پیچیده (شناخت خود سقیفه)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۲۲:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24845
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 115

سقیفه پر از رازهای پیچیده است، رازهایی که بر ملا شدن آن، رسوایی منافقین را به دنبال دارد.

لذا تلاش فوق العاده‌ای شده است که اسرار سقیفه پوشیده بماند.

پشت پرده سیاستهای کلیِ زیر، چیزی نیست جز پنهان کردن رسوایی منافقین. این سیاستها در محورهای پیاده شدند همچون:

۱) عدالت صحابه

۲) منع از پرداختن به مشاجرات صحابه

۳) منع کتابت حدیث

۴) جعل حدیث

۵) اختناق وحشتناک حتی در نقل سینه به سینه

۶)…

به یک نمونه از مصادیق این سیاست بسنده می‌کنیم.

علامه امینی در یکی از سخنرانی‌هایش نقل می‌کند که فردی از تابعین سراغ یکی از صحابه رفت و پرسید تو در غدیر خم بودی؟ گفت آری. تابعی گفت می‌شود آن را برای من نقل کنی؟ صحابی پاسخ داد: میخواهی گردن مرا بزنند!!!

همه این اقدامات در راستای مستور ماندن اسرار سقیفه است.

اگر بخواهیم وارد جزئیات و موارد بشویم مثنوی هفتاد من می‌گردد.

اما باز هم تاریخ اندکی از پشت پرده سقیفه را ثبت کرده است. به برخی از این موارد در سرفصل «شناخت آثار سقیفه» می‌پردازیم.

در هر صورت از شناخت مبدأ سقیفه و خود سقیفه می‌گذریم و به اندکی از آثار و نتایج سقیفه می‌پردازیم.

شناخت آثار سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۷-۵:۳۲:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۲۴:۲۲
    • کد مطلب:24821
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 192

آثار سوء فاجعه سقیفه، در حوزه‌های مختلف و ابعاد متعدد، آن چنان فراوان است که قابل گردآوری نیست.

گفتیم یکی از راه‌های شناخت سقیفه، یاری طلبیدن از آثار و نتایج سقیفه پس از استقرار حکومت غاصبین است. لذا در این روش باید سرغ حوادث پس از سقیفه رفت.

حوادثی مانند: کشتن مالک بن نویره، زناکاری مغیره بن شعبه فرماندار خلیفه در بصره و صدها بلکه هزاران مورد دیگر، هر یک گویای یک فاجعه بسیار وحشتناک است.

تنها یکی از این گونه حوادث کافی است برای این که بدانیم هدف سقیفه وارونه کردن اسلام بود.

در این نوشتار برای شناخت اهداف واقعی سقیفه، تنها از سه زاویه به آثار سقیفه می‌پردازیم:

۱) کشف هدف اصلی اهل سقیفه

۲) عملکرد سقیفه در حوزه معرفی دین

۳) عملکرد سقیفه در حوزه اداره جامعه

کشف هدف پشت پرده سقیفه، حذف اسلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۲۵:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24846
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 124

اهداف سقیفه به شکل عریان در صحیفه ملعونه اول بیان شده است. آن چه در این صحیفه به اختصار بیان شده گویای همه چیز است. اما این صحیفه به شدت محرمانه بوده است و تنها سران اصلی نفاق به آن دسترسی و از آن اطلاع داشتند.

اما صحیفه ملعونه دوم از آن جایی که برای عموم نوشته شده است و همان اهداف آن چنان شیادانه بیان شده است که توطئه پشت پرده منافقین از عموم مردم پوشیده بماند.

اما باز هم می‌توان اهداف منافقین را از لابلای تاریخ کشف کرد. در ادامه چند برگه از تاریخ را ورق می‌زنیم.

۱) یزید پس از پیروزی میدانی در عاشورا

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۱۳-۵:۳۸:۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۲۷:۴۹
    • کد مطلب:24830
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 192

در میان حوادث پس از سقیفه، بهترین حادثه برای شناخت سقیفه، حادثه عاشورا است. لذا از عاشورا کمک می‌گیریم.

اما یک مقدمه بسیار ضروری است و آن آرای علمای سنی در لعن یزید است.

بزرگان اهل سنت در لعن یزید سه گروه شده‌اند:

گروه نخست لعن یزید را به خاطر جنایتهایش جایز می‌شمارند.

گروه دوم لعن یزید را جایز نمی‌دانند، اما علت واقعی آن را بیان نمی‌کنند.

گروه سوم علت جایز نبودن لعن یزید بیان می‌کنند و آن این که:

اگر لعن یزید جایز شود از آن جایی که یزید توسط معاویه به قدرت رسیده است، لعن به معاویه سرایت می‌کند.

اگر لعن معاویه جایز شود، معاویه از طرف عمر منسوب شده است و لعن به عمر سرایت می‌کند.

و اگر لعن عمر جایز شود، از آن جایی که عمر، منسوب ابوبکر است و لعن به ابوبکر هم سرایت می‌کند.

این منطق ثابت می‌کند که جنایات یزید دقیقا همان هدف سقیفه را تأمین کرده است

ابن عساکر در این‌باره (این‌که چرا بعضی لعن یزید و معاویه را جایز نمی‌دانند؟) این‌گونه می‌گوید:

قال وَکیع: معاویة بمنزلة حلقة الباب، من حرّکه اتهمناه علی من فوقه.[1]

وَکیع می‌گوید: معاویه به منزله حلقه دری است، که اگر آن را به حرکت درآوری بالاتر از او نیز در معرض اتهام قرار می‌گیرد.»

قال الربيع بن نافع : معاوية بن أبي سفيان ستر أصحاب النبيّ صلّى اللَّه عليه وسلّم ، فإذا كشف الرجلُ الستر اجترأ على ما وراءه.

تشييد المطاعن لكشف الضغائن ( فارسي )، ج ١٦، سيد محمد قلي كنتوري لكهنوي، ص ٥٣٦

معاوية بن أبي سفيان ستر الصحابة فإذا كشف الرجل الستر اجترأ على ما وراءه . معاوية عندنا محنة ، فمن رأيناه ينظر إلى معاوية شزراً اتهمناه على القوم ، يعني الصحابة .تاريخ مدينة دمشق 59 / 209 - 210

تفتازانی در همین‌باره این‌گونه می‌گوید:

«فان قیل: فمن علماء المذهب من لم یجوز اللعن علی یزید مع علمهم بانه یستحق علی ما یربو علی ذلک و یزید!! قلنا: تحامیا ان یرتقی الی الاعلی فالاعلی.[2]

اگر گفته شود: بعضی از علمای مذهب لعن یزید را جایز نمی‌دانند، در حالی‌که خود به خوبی آگاهند که یزید و پیروانش مستحق لعن هستند!! در پاسخ می‌گوییم: این به خاطر فرار و اجتناب از این است که مبادا لعن یزید سرایت به دیگران که بالاتر از او هستند نماید.

شخصیت شناخته شده یزید پس از پیروزی میدانی بر امام حسین، به صراحت از انکار خدا و رسالت دم می‌زند و می‌گوید:

لعبت هاشم بالملك فلا             خبر جاء و لا وحى نزل‏

(محمد از اولاد) هاشم با سلطنت بازى كرد، زيرا نه خبرى (از جانب خدا) آمده است و نه وحيى نازل شده است‏.

از این که لعن یزید، آن هم با چنین شخصیت رسوایی، به لعن طبقات بالاتر از یزید گره زده شده است، می‌توان دریافت که هدف مشترک همه سران نفاق چیزی جز حذف اسلام نبوده است.

 

[1]) محمد بن مکرم ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۷۵

[2]) مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۳۱۱

۲) معاویه به دنبال دفن نام پیامبر ص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۰/۱۸-۷:۲۲:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۲۸:۴۸
    • کد مطلب:24832
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 225

طبقه بالاتر از یزید، معاویه است. جریان زیر اوج کینه و دشمنی معاویه با پیامبر ص را روشن می‌کند.

معاویه در پاسخ به مغیرة بن شعبه که گفت پس از استقرار حکومتت به بنی هاشم احسان کن، گفت: هیهات هیهات چه نامی امید دارم از من باقی بماند؟! ابوبکر حکومت کرد و عدالت!!! کرد و کرد و آن چه کرد. اما به محض این که مرد نامش هم مرد و جز اسم ابوبکر باقی نماند. سپس عمر حکومت کرد و ده سال به سختی زحمت کشید اما به محض این که مرد نامش هم مرد به جز اسم عمر باقی نماند.

ولی محمد (اینجا معاویه با تعبیر بسیار بی‌ادبانه از حضرت اسم می‌برد) هر روز پنج مرتبه به نام او در اذان فریاد زده می‌شود که اشهد ان محمد رسول الله.

بعد از این موفقیت محمد چه کاری باقی می‌ماند و چه یادی ادامه دارد؟! بی پدر شوی تو به خدا سوگند که دست از ظلم به بنی هاشم برنمی‌دارم تا این که کاملا نام محمد را دفنِ دفن کنم!

و روى الزبير بن بكار في الموفقيات و هو غير متهم على معاوية و لا منسوب إلى اعتقاد الشيعة لما هو معلوم من حاله من مجانبة علي ع و الانحراف عنه‏ قال المطرف بن المغيرة بن شعبة دخلت مع أبي على معاوية و كان أبي يأتيه فيتحدث معه ثم ينصرف‏ إلي‏ فيذكر معاوية و عقله‏ و يعجب بما يرى منه إذ جاء ذات ليلة فأمسك عن العشاء و رأيته مغتما فانتظرته ساعة و ظننت أنه لأمر حدث‏ فينا فقلت ما لي أراك مغتما منذ الليلة فقال يا بني جئت من عند أكفر الناس و أخبثهم قلت و ما ذاك قال قلت له و قد خلوت به إنك قد بلغت سنا يا أمير المؤمنين فلو أظهرت عدلا و بسطت خيرا فإنك قد كبرت و لو نظرت إلى إخوتك من بني هاشم فوصلت أرحامهم فو الله ما عندهم اليوم شي‏ء تخافه و إن ذلك مما يبقى لك ذكره و ثوابه فقال هيهات هيهات أي ذكر أرجو بقاءه ملك أخو تيم فعدل و فعل ما فعل فما عدا أن هلك حتى هلك ذكره إلا أن يقول قائل أبو بكر ثم ملك أخو عدي فاجتهد و شمر عشر سنين فما عدا أن هلك حتى هلك ذكره إلا أن يقول قائل عمر و إن ابن أبي كبشة ليصاح به كل يوم خمس مرات أشهد أن محمدا رسول الله فأي عملي يبقى و أي ذكر يدوم بعد هذا لا أبا لك لا و الله إلا دفنا دفنا.

کسی که نام پیامبر در اذان را برنمی‌تابد، چگونه بقای اسلام را تحمل می‌کند.

معاویه فرماندار منصوب عمر است و رازدار اسرار او که تا آخر عمر مورد حمایت همه جانبه عمر قرار داشت. دیدگاه معاویه از عمر گرفته شده است.

این مطلب به خوبی از نامه عمر به معاویه هم روشن می‌شود.

لذا باید عمر را شناخت.

۳) نامه عمر به معاویه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۲۹:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24847
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 152

با تحلیل تاریخ پس از پیامبر می‌بینیم که مهم‌ترین هدف پشت پرده منافقین حذف اسلام و وارونه کردن تمامی زحمات پیامبر در نخسین فرصت بود.

هر چند ردّ پای این هدف در لابلای تاریخ به چشم می‌خورد. اما در شرایط مناسب به هدف نابودی کامل دین نیز تصریح کرده‌اند.

نمونه آن نامه عمر به معاویه است. این نامه بسیار مفصل است. لذا به چند فراز آن بسنده می‌کنیم.

إِنَّ الَّذِي أَكْرَهَنَا بِالسَّيْفِ عَلَى الْإِقْرَارِ بِهِ فَأَقْرَرْنَا، وَ الصُّدُورُ وَغْرَةٌ، وَ الْأَنْفُسُ وَاجِفَةٌ، وَ النِّيَّاتُ وَ الْبَصَائِرُ شَائِكَةٌ مِمَّا كَانَتْ عَلَيْهِ مِنْ‏ جَحْدِنَا مَا دَعَانَا إِلَيْهِ وَ أَطَعْنَاهُ فِيهِ رَفْعاً لِسُيُوفِهِ عَنَّا، وَ تَكَاثُرِهِ بِالْحَيِّ عَلَيْنَا مِنَ الْيَمَنِ، وَ تَعَاضُدِ مَنْ سَمِعَ بِهِ مِمَّنْ تَرَكَ دِينَهُ وَ مَا كَانَ عَلَيْهِ آبَاؤُهُ فِي قُرَيْشٍ، فَبِهُبَلَ أُقْسِمُ وَ الْأَصْنَامِ وَ الْأَوْثَانِ وَ اللَّاتِ وَ الْعُزَّى مَا جَحَدَهَا عُمَرُ مُذْ عَبَدَهَا! وَ لَا عَبَدَ لِلْكَعْبَةِ رَبّاً! وَ لَا صَدَّقَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَوْلًا، وَ لَا أَلْقَى السَّلَامَ إِلَّا لِلْحِيلَةِ عَلَيْهِ وَ إِيقَاعِ الْبَطْشِ بِهِ، فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانَا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ، وَ زَادَ فِي سِحْرِهِ عَلَى سِحْرِ بَنِي إِسْرَائِيلَ مَعَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ ابْنِ أُمِّهِ عِيسَى، وَ لَقَدْ أَتَانَا بِكُلِّ مَا أَتَوْا بِهِ مِنَ السِّحْرِ وَ زَادَ عَلَيْهِمْ مَا لَوْ أَنَّهُمْ شَهِدُوهُ لَأَقَرُّوا لَهُ بِأَنَّهُ سَيِّدُ السَّحَرَةِ، فَخُذْ يَا ابْنَ أَبِي سُفْيَانَ سُنَّةَ قَوْمِكَ وَ اتِّبَاعَ مِلَّتِكَ وَ الْوَفَاءَ بِمَا كَانَ عَلَيْهِ سَلَفُكَ مِنْ جَحْدِ هَذِهِ الْبَنِيَّةِ الَّتِي يَقُولُونَ إِنَّ لَهَا رَبّاً… وَ أَنَا- مَعَ تَذْكِيرِي إِيَّاكَ يَا مُعَاوِيَةُ! وَ شَرْحِي لَكَ مَا قَدْ شَرَحْتُهُ- نَاصِحٌ لَكَ وَ مُشْفِقٌ عَلَيْكَ مِنْ ضِيقِ عَطَنِكَ‏[1] وَ حَرَجِ صَدْرِكَ، وَ قِلَّةِ حِلْمِكَ، أَنْ تُعَجِّلَ فِيمَا وَصَّيْتُكَ بِهِ وَ مَكَّنْتُكَ مِنْهُ مِنْ شَرِيعَةِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ أُمَّتِهِ أَنْ تُبْدِيَ لَهُمْ مُطَالَبَتَهُ بِطَعْنٍ أَوْ شَمَاتَةً بِمَوْتٍ أَوْ رَدّاً عَلَيْهِ فِيمَا أَتَى بِهِ، أَوْ اسْتِصْغَاراً لِمَا أَتَى بِهِ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ، فَتَخْفِضَ مَا رَفَعْتُ وَ تَهْدِمَ مَا بَنَيْتُ، وَ احْذَرْ كُلَ‏ الْحَذَرِ حَيْثُ دَخَلْتَ عَلَى مُحَمَّدٍ مَسْجِدَهُ وَ مِنْبَرَهُ وَ صَدِّقْ مُحَمَّداً فِي كُلِّ مَا أَتَى بِهِ وَ أَوْرَدَهُ ظَاهِراً، وَ أَظْهِرِ التَّحَرُّزَ وَ الْوَاقِعَةَ فِي رَعِيَّتِكَ….

نامه عمر به معاویه که مشتمل بر  کفر و دشمنی عمر با اساس دین است، گویاتر از آن است که نیازی به توضیح داشته باشد.

 

[1] ( 5) قال في القاموس 4- 248: العطن- محرّكة-: وطن الإبل و مبركها حول الحوض، و مربض الغنم حول الماء.

۴) هدف مغیره ذلیل ساختن پیامبر بود

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۰۸-۲۱:۳۰:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24848
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 152

نکته بسیار مهم شایسته توجه، این است که کینه منافقین با حضرت علی تنها کینه شخصی نبوده است. بلکه علاوه بر کینه‌های شخصی، علی، استوار کننده دین پیامبر بود و این امر مهم‌ترین ریشه کینه منافقین بود.

لذا حتی ظلم به فاطمه هم ناشی از نیت پلید آنان در خوار ساختن پیامبر بود. به یک نمونه توجه کنید.

در جلسه‌ای یاران خاص معاویه سخن از موفقیت امام حسن و محبوبیت او به میان می‌آورند و خطر سرانجام کار را به معاویه گوشزد می‌کنند از معاویه می‌خواهند که امام حسن را احضار کرده تا او را تحقیر کنند. جلسه فوق العاده‌ای تشکیل شد و هر کسی سخنی در تحقیر امام حسن گفت و حضرت پاسخ داد. تا این که نوبت به پاسخ مغیرة بن شعبه رسید. حضرت به او فرمود:

قال الحسن عليه السّلام في كلام له يخاطب به المغيرة بن شعبة:…

لَمْ يَكُنْ فِي الْإِسْلَامِ يَوْمٌ فِي مُشَاجَرَةِ قَوْمٍ اجْتَمَعُوا فِي مَحْفِلٍ أَكْثَرَ ضَجِيجاً وَ لَا أَعْلَى كَلَاماً وَ لَا أَشَدَّ مُبَالَغَةً فِي قَوْلٍ مِنْ يَوْمَ‏ اجْتَمَعَ فِيهِ عِنْدَ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ وَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَ عُتْبَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ وَ الْوَلِيدُ بْنُ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ أَبِي شُعْبَةَ وَ قَدْ تَوَاطَئُوا عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ فَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ لِمُعَاوِيَةَ أَلَا تَبْعَثُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ فَتُحْضِرَهُ فَقَدْ أَحْيَا سُنَةَ أَبِيهِ وَ خَفَقَتِ النِّعَالُ خَلْفَهُ أَمَرَ فَأُطِيعَ وَ قَالَ فَصُدِّقَ- وَ هَذَانِ يَرْفَعَانِ بِهِ إِلَى مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُمَا فَلَوْ بَعَثْتَ إِلَيْهِ فَقَصَرْنَا بِهِ وَ بِأَبِيهِ وَ سَبَبْنَاهُ وَ سَبَبْنَا أَبَاهُ وَ صَغَّرْنَا بِقَدْرِهِ وَ قَدْرِ أَبِيهِ وَ قَعَدْنَا لِذَلِكَ حَتَّى صَدَّقَ لَكَ فِيهِ فَقَالَ لَهُمْ مُعَاوِيَةُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُقَلِّدَكُمْ قَلَائِدَ يَبْقَى عَلَيْكُمْ عَارُهَا حَتَّى يُدْخِلَكُمْ قُبُورَكُمْ وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُهُ قَطُّ إِلَّا كَرِهْتُ جَنَابَهُ وَ هِبْتُ عِتَابَهُ وَ إِنِّي إِنْ بَعَثْتُ إِلَيْهِ لَأَنْصِفَنَّهُ مِنْكُمْ قَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ أَ تَخَافُ أَنْ يَتَسَامَى بَاطِلُهُ عَلَى حَقِّنَا وَ مَرَضُهُ عَلَى صِحَّتِنَا؟ قَالَ لَا قَالَ فَابْعَثْ إِذاً عَلَيْهِ فَقَالَ عُتْبَةُ هَذَا رَأْيٌ لَا أَعْرِفُهُ- وَ اللَّهِ مَا تَسْتَطِيعُونَ أَنْ تَلْقَوْهُ بِأَكْثَرَ وَ لَا أَعْظَمَ مِمَّا فِي أَنْفُسِكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَلْقَاكُمْ بِأَعْظَمَ مِمَّا فِي نَفْسِهِ عَلَيْكُمْ وَ إِنَّهُ لِأَهْلِ بَيْتٍ خَصِمٍ جَدِلٍ فَبَعَثُوا إِلَى الْحَسَنِ فَلَمَّا أَتَاهُ الرَّسُولُ قَالَ لَهُ يَدْعُوكَ مُعَاوِيَةُ قَالَ وَ مَنْ عِنْدَهُ؟ قَالَ الرَّسُولُ عِنْدَهُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ سَمَّى كُلًّا مِنْهُمْ بِاسْمِهِ فَقَالَ الْحَسَنُ ع مَا لَهُمْ خَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُون‏…

وَ أَمَّا أَنْتَ يَا مُغِيرَةَ بْنَ شُعْبَةَ فَإِنَّكَ لِلَّهِ عَدُوٌّ وَ لِكِتَابِهِ نَابِذٌ وَ لِنَبِيِّهِ مُكَذِّبٌ وَ أَنْتَ الزَّانِي وَ قَدْ وَجَبَ عَلَيْكَ الرَّجْمُ وَ شَهِدَ عَلَيْكَ الْعُدُولُ الْبَرَرَةُ الْأَتْقِيَاءُ فَأُخِّرَ رَجْمُكَ وَ دُفِعَ الْحَقُّ بِالْأَبَاطِيلِ وَ الصِّدْقُ بِالْأَغَالِيطِ وَ ذَلِكَ لِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكَ مِنَ الْعَذَابِ الْأَلِيمِ وَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى‏ وَ أَنْتَ الَّذِي ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى أَدْمَيْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا اسْتِذْلَالًا مِنْكَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ مُخَالَفَةً مِنْكَ لِأَمْرِهِ وَ انْتِهَاكاً لِحُرْمَتِهِ… إحتجاج ج1 ص278

اما تو ای مغیره واقعا که دشمن خدا هستی و قرآن را بی ارزش دانسته و دور انداخته‌ای و پیامبرش را تکذیب کرده‌ای و تو زناکاری هستی که سنگسار بر تو واجب شده است و گواهان عادل نیکوکار باتقوا بر آن شهادت داده‌اند، اما سنگسارت به تأخیر انداخته شد و حق سنگسار به بهانه‌های باطل از تو دفع شد و شهادت درست با سخنان نادرست از تو برداشته شد و این (فرصت که در دنیا به تو داده شد) به خاطر عذاب دردناکی که خداوند بر تو آماده کرده است و خواری که در زندگی دنیا به تو داده است و البته عذاب آخرت خوارکننده‌تر است و تو همانی که فاطمه دختر رسول خدا را آن چنان زدی که مجروح و خون آلود ساختی و جنینی که در شکم داشت سقط کرد. این کار تو به خاطر خوار و ذلیل ساختن پیامبر و نافرمانی با فرمان او دریدن حرمت حضرتش بود….

نکته شگفتی که در این عبارتها است این که است که ظلم مغیره به فاطمه فقط به خاطر برپایی حکومت سقیفه نبود، بلکه علاوه بر این، قصد مغیره خالی کردن کینه‌هایی است که از شخص پیامبر داشته و به قصد خوار ساختن شخص پیامبر فاطمه را کتک زده است.

همین نمونه‌های اندک کافی است برای این که اثبات کند هدف منافقین حذف کامل اسلام بوده است.

مصادره ناموفق اسلام با زنده ماندن علی ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۱۶-۵:۳۸:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۱/۱۶-۵:۳۸:۲۷
    • کد مطلب:24849
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 137

در سرفصل پیش رو چند عنوان از دینی که از دستگاه سقیفه به بار نشسته است، ارایه می‌کنیم.

اما برای شناختن عمق فاجعه، کافی است دین سقیفه با دینی که علی بن ابی طالب ع ارایه کرده، مقایسه شود تا روشن شود که با غصب خلافت، اسلام چه را از دست داده و به چه فاجعه‌ای مبتلا گشته است.

به چند نمونه کوتاه بسنده می‌کنیم.

در حوزه توحید:

خدای سقیفه نه تنها جسم است، بلکه جوانی امرد، مو فرفری با نعلین طلایی نشسته بر صندلی….

به برخی از منابع سنیان درباره خدای سقیفه توجه کنید:

قال رسول الله: رأيت ربى في صورة شاب له وفرة.[1]

پیامبر گفت پروردگارم را به شکل جوانی که موهایش فرفری بود دیدم.

رأيت ربى في المنام في صورة شاب موفر في الخضر عليه نعلان من ذهب و على وجه فراش من ذهب.[2]

پروردگارم را در خواب به شکل جوانی مو فرفری در سبزه‌زار دیدم که بر پایش نعلین طلایی بود و بر جایگاهی طلایی نشسته بود.

رأيت ربى في حظيرة من الفردوس في صورة شاب عليه تاج يلتمع البصر.[3]

در بهشت پروردگارم را به شکل جوانی دیدم که بر سرش تاجی بود که نورش چشم را خیره می‌کرد.

چگونه می‌‌توان عظمت و شرافت توحید نهج البلاغه را با خدای پست سنیان مقایسه کرد؟!

در حوزه نبوت:

پیامبر سقیفه، پیامبری است که در پیامبری خود شک دارد و گاهی تصمیم به خودکشی می‌گیرد و خطاهای فراوانی مرتکب می‌شود و زنش را بر دوشش سوار کرده به تماشای رقص سیاهان می‌برد و….[4]

آیا پیامبری که سنیان معرفی می‌کند، ربطی به پیامبری که نهج البلاغه معرفی کند، دارد؟!

در حوزه دانش:

ابوبکر در آغاز غصب خلافت تکلیف همه را این چنین روشن می‌سازد:

وُلِّيتُ أَمْرَكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ، فإن أنا أَحْسَنْتُ فَأَعِينُونِي وإِنْ أَنَا أَسَأتُ فَسَدِّدُونِي، فَإِنّ لِي شَيْطَانًا يَعْتَرِينِي ألا إِذا رَأيتُمُوني غَضِبْتُ فاجْتَنِبُونِي، لا أؤثر في أَجْسَادِكُم و لا أَبْشَارِكُمْ. أقول: إسناده حسن من أجل علي بن هاشم وهو البريد صدوق يتشيع كذا قال الحافظ. كتاب الصحيح المسند ص48

سرپرست شما شدم با این که بهترین شما نیستم. پس اگر خوب کردم مرا یاری کنید و اگر بد کردم مرا از خطا بازدارید. واقعا شیطانی دارم که عارض بر من می‌شود. هنگامی که دیدید من خشمگین شدم از من دوری کنید که من از کندن موی شما و زخمی کردن روی شما ابایی ندارم.[5]

و ملا على متقى در كنز العمال گفته:

عن الحسن ان ابا بكر الصديق خطب فقال اما و اللَّه ما انا بخيركم و لقد كنت لمقامى هذا كارها و لوددت ان فيكم من يكفينى أ فتظنون انى اعمل بسنة رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و سلم إذا لا اقوم بها ان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و سلم كان يعصم بالوحى و كان معه ملك و ان لى شيطانا يعترينى فاذا غضبت فاجتنبونى لا اوثر فى اشعاركم و ابشاركم الا فراعونى فان استقمت فاعينونى و ان زغت فقومونى قال الحسن خطبة و اللَّه ما خطب بها بعده… عبقات الانوار ج15 ص112

ابوبکر سخنرانی کرد و گفت آگاه باشید که من بهترین شما نیستم و این مقام را نمی‌خواستم و البته که می‌خواستم کسی در میان شما بود که مرا از خلافت کفایت می‌کرد. آیا می‌پندارید که من به سنت پیامبر عمل می‌کنم؟! هرگز من قادر نیستم به سنت پیامبر عمل کنم، زیرا پیامبر با وحی حفظ می‌شد و با او فرشته‌ای بود که یاریش می‌کرد. اما من شیطانی دارم که عارض بر من می‌شود، پس هنگامی که خشمگین شدم از من دوری کنید که من از کندن موی شما و زخمی کردن روی شما ابایی ندارم. مرا بنگرید اگر راست رفتم یاریم کنید و اگر کج رفتم مرا راست کنید.

حسن گفت به خدا سوگند که ابوبکر پس از آن سخنرانی نکرد.

عبارت معروف «لولا علی لهلک عمر» که بارها از زبان عمر بیرون آمده است نیز به خوبی معرِّف دانش عمر است.

در نقطه مقابل تنها به یک جمله امیرالمؤمنین ع بسنده می‌کنیم:

أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي سَلُونِي عَنْ طُرُقِ السَّمَاوَاتِ فَإِنِّي أَعْرَفُ بِهَا مِنْ طُرُقِ الْأَرْض.بحارالانوار ج39 ص108

ای مردم پیش از این که مرا از دست بدهید از من بپرسید. از من از راه‌های آسمان‌ها بپرسید که من به آنها آگاه‌تر از راه‌های زمین هستم.

این هم تفاوت علم خلیفه سقیفه و علم خلیفه حقیقی پیامبر.

در حوزه زهد و تقوا:

یکی از مطالب شهرت یافته، زهد عمر است. چند نمونه از زهد عمر را با هم مرور می‌کنیم.

ابتدا زهد و تقوای خلیفه سقیفه را در مال اندوزی ببینید.

ارث باقیمانده از عمر زاهد!!! را ببینید:

۱) خلیفه دوم: 86000 سكه بدهی را از اموالم پرداخت كنید:

بخاری در صحیح خود چنین روایت می‌كند كه خلیفه دوم بعد از ضربت خوردن به فرزند خود گفت :

یا عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ انْظُرْ ما عَلَیَّ من الدَّیْنِ فَحَسَبُوهُ فَوَجَدُوهُ سِتَّةً وَثَمَانِینَ أَلْفًا أو نَحْوَهُ قال إن وفی له مَالُ آلِ عُمَرَ فَأَدِّهِ من أَمْوَالِهِمْ وَإِلَّا فَسَلْ فی بَنِی عَدِیِّ بن كَعْبٍ فَإِنْ لم تَفِ أَمْوَالُهُمْ فَسَلْ فی قُرَیْشٍ ولا تَعْدُهُمْ إلى غَیْرِهِمْ فَأَدِّ عَنِّی هذا الْمَالَ.[6]

ای عبد الله بن عمر بدهی كه بر گردن من است حساب كردند هشتاد و چند هزار سكه است ؛ اگر مال خاندان عمر كفایت كرد ، آن را ادا نما ، و گر نه از بنی عدی بخواه كه آن را ادا كنند ، اگر نتواسنتند از قریش بخواه و بعد از این دو سراغ دیگران مرو.

۱) سهم الارث یكی از ورثه عمر 100000 سكه بود :

ابن شبة در كتاب تاریخ المدینة می‌نویسد:

حدثنا موسى بن إسماعیل قال حدثنا سلام بن أبی مطیع عن أیوب قال قلت لنافع هل كان على عمر رضی الله عنه دین فقال ومن أین یدع عمر دینا وقد باع رجل من ورثته میراثه بمائة ألف.[7]

ایوب می‌گوید : به نافع گفتم : آیا بر گردن عمر بدهی باقی ماند ؟ گفت : چگونه ممكن بود كه عمر بدهی باقی بگذارد در حالی كه یكی از ورثه او سهم الارث خود را به صد هزار سكه فروخت!

۳) علاوه بر همسران، كه تعداد آن تغییری در سهم الارث ایجاد نمی‌كند، از عمر 9 پسر و 4 دختر بر جای ماند ؛ ابو نعیم بعد از ذكر این مطلب تفصیل آنها را نیز بیان می‌كند :

خلف من أولاده تسعة من الذكور وأربعا من الإناث....[8]

عمر از فرزندان خود 9 پسر و 4 دختر بر جای گذاشت....

۴) جمع بندی ادله :

حال به نتیجه‌گیری ادله می‌پردازیم :

4.1) یكی از ورثه عمر سهم الارث خود را به صدهزار سكه فروخت .

4.2) عمر 9 پسر و 4 دختر و تعدادی زن داشت و سهم الارث دختر نصف پسر است ؛ بنا بر این بعد از كسر یك هشتم سهم همسران ، اموال عمر به یازده قسمت تقسیم شده است .

صد هزار، ضربدر یازده، مساوی است با یك ملیون و صد هزار (نتیجه ضرب سهم الارث یك پسر در تعداد سهام اولاد)

این عدد، هفت هشتم كل سهام ورثه است؛ چون این مقدار بعد از كم شدن یك هشتم سهم همسران است. بنا بر این، یك ملیون و صد هزار تقسیم بر هفت، ضربدر هشت، مجموع سهام را مشخص می‌كند كه می‌شود: 1257142.8 (یك ملیون و دویست و پنجاه هفت هزار و صد و چهل دو و هشت دهم) (نتیجه جمع سهام اولاد و همسران)

4.3) عمر 86000 سكه بدهكار بوده است و مجموع سهام ورثه بعد از كسر این بدهی بوده است.

1257000+86000= 1343000 (جمع نتیجه سهم الارث ، به همراه جمع كردن با بدهی)

یعنی مجموع اموال و دارایی‌های شخصی عمر در هنگام مرگ 1343000 (یك ملیون و سیصد و چهل و سه هزار) سكه بوده است . (البته مشخص نشده است كه سكه درهم است یا دینار ، و حتی اگر مقصود درهم باشد ، این عدد معادل 134300 سكه طلا است !)

اینک ببینید اموال امیرمومنان علی علیه السلام در هنگام رحلت طبق منابع سنیان چقدر بود ؟

طبرانی با چند سند كه بعضی از آنها معتبر است ، چنین نقل می‌كند كه وقتی امیرمومنان علی علیه السلام به شهادت رسیدند ، امام حسن علیه السلام چنین خطبه خواند كه :

دیشب از میان شما كسی رفت كه… هیچ چیز بر جای نگذاشت نه درهم و نه دینار ، مگر زیوری كه ارزش آن 700 سكه بود و از سهم او از بیت المال باقی مانده بود و می خواست با آن خادمی برای خاندانش تهیه كند!

عَنِ الْحَسَنِ بن عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه قال لقد فَارَقَكُمْ رَجُلٌ… مَاتَ ولم یَتْرُكْ دِینَارًا وَلا دِرْهَمًا إِلا حلی قِیمَتُهُ سَبْعُ مِائَةِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ عن عَطَائِهِ.

عَنِ الْحَسَنِ بن عَلِیٍّ رضی اللَّهُ عنه قال لقد فَارَقَكُمْ رَجُلُ ما تَرَكَ صَفْرَاءَ وَلا بَیْضَاءَ إِلا سَبْعَ مِائَةِ دِرْهَمٍ عن عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ یَبْتَاعَ بها خَادِمًا یَعْنِی عَلِیًّا رضی اللَّهُ عنه

أَنَّ عَلِیًّا رضی اللَّهُ عنه لَمَّا تُوُفِّیَ قام الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ على الْمِنْبَرِ فقال أَیُّهَا الناس قد قُبِضَ فِیكُمُ اللَّیْلَةَ رَجُلٌ… ما تَرَكَ إِلا سَبْعَ مِائَةِ دِرْهَمٍ أَرَادَ أَنْ یَبْتَاعَ بها خَادِمًا….

الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الكبیر، ج 3 ص 80، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.[9]

امیرالمؤمنین؟ع؟ می‌فرماید:

وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُه…. نهج البلاغه 347

به خدا سوگند اگر اقالیم هفتگانه با آن چه زیر افلاک آن است به من داده شود تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچهاى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد.

این هم یک مقایسه بسیار ناقص عدالت مالی خلیفه سقیفه با خلیفه پیامبر ص.

اینک زهد و تقوای خلیفه سقیفه را در شرابخواری ببینید.

قال عمرو بن ميمون : شهدت عمر حين طعن أتي بنبيذ شديد فشربه. تاریخ بغداد ج6 ص156

هنگام مجروح شدن عمر شاهد بودم که نبیذ (نوعی شراب) بسیار مست کننده برای عمر آورده شد و او نوشید.

و كان حدة شرابه و شدته بحيث لو شرب غيره منه لسكر و كان يقيم عليه الحد غير أن الخليفة كان لم يتأثر منه لاعتياده أو كان يكسره و يشربه قال الشعبي : شرب أعرابي من أداوة عمر فأغشي فحده عمر: ثم قال: وإنما حده للسكر لا للشرب.العقد الفريد ج3 ص416

تندی شراب عمر و سنگینی آن به اندازه‌ای بود که اگر کسی جز خودش می‌نوشید قطعا مست می‌شد. با این همه، عمر کسی را که از شراب خلیفه نوشیده بود، حد شرابخواری می‌زد. اما خلیفه آن چنان به شراب عادت پیدا کرده بود که از آن مست نمی‌شد و اگر شراب حتی برای عمر هم بسیار سنگین بود، سنگینی آن را با افزودن آب به آن می‌شکست و سپس می‌نوشید. شعبی گفت: عربی از مشک عمر نوشید، اما محتوای مشک شراب از آب درآمد و آن مرد مست شد. عمر او را حد شرابخواری زد سپس گفت همانا حد او به خاطر مست شدن اوست نه به خاطر شراب خوردنش.

إن أعرابيا شرب من شراب عمر فجلده عمر الحد فقال الأعرابي: إنما شربت من شرابك. فدعا عمر شرابه فكسره بالماء ثم شرب منه و قال: من رابه شرابه شئ فليكسره بالماء ثم قال الجصاص: و رواه إبراهيم النخعي عن عمر نحوه و قال فيه: إنه شرب منه بعد ما ضرب الأعرابی.أحكام القرآن ج٢ الجصاص ص٥٨١

اعرابی از شراب عمر نوشید و عمر او را با تازیانه حد زد. اعرابی گفت همانا از شراب تو نوشیدم. عمر شرابش را خواست و شدت آن را با آب شکست و سپس از آن نوشید و گفت کسی در مست کنندگی شرابش تردید داشته باشد سنگینی شرابش را با مخلوط کردن آب بشکند… عمر پس از اجرای حد بر اعرابی از همان شراب نوشید.

هكذا فاكسروه بالماء إذا غلبكم شيطانه. و كان يحب الشراب الشديد. جامع مسانيد أبي حنيفة ج2 ص192

عمر گفت هنگامی شیطان شراب بر شما چیره شد (و شما را مست کرد) آن را با آب بشکنید و عمر شراب سنگین و بسیار مست کننده را دوست داشت.

وعن ابن جريج : إن رجلا عب في شراب نبذ لعمر بن الخطاب بطريق المدينة فسكر فتركه عمر حتى أفاق فحده ثم أوجعه عمر بالماء فشرب منه.حاشية سنن البيهقي لابن التركماني ج8 ص306

مردی در راه مدینه یک باره از شرابی که برای عمر بن خطاب ساخته بودند نوشید و مست شد. عمر او را رها کرد تا مستی از سرش بپرد سپس او را حد شرابخواری زد و سپس همان شراب را آب مخلوط کرد و نوشید.

إن عمر بن الخطاب رضي الله عنه أخذ رجلا سكرانا فأراد أن يجعل له مخرجا فأبى إلا ذهاب عقل ، فقال : احبسوه فإذا صحا فاضربوه ثم أخذ فضل إداوته فذاقه فقال : اوه هذا عمل بالرجال العمل ثم صب فيه ماء فكسره فشرب وسقى أصحابه وقال : هكذا اصنعوا بشرابكم إذا غلبكم شيطانه. جامع بيان العلم ص308 ح1548

عمر بن خطاب مرد مستی را دستگیر کرد. خواست عذری برای او درست کند، اما به خاطر مستی آن مرد نتوانست راهی برای خلاصی او از حد پیدا کند. لذا گفت او را نگهدارید تا سر عقل بیاید، بعد از آن او را حد بزنید. سپس شراب باقی مانده او را خواست و نوشید و گفت اوه مست کنندگی این شراب مرد افکن است. سپس در آن آب ریخت و شدت شراب را شکست و هم خودش نوشید و هم به یارانش داد و گفت اگر شیطان شراب بر شما چیره شد این گونه شراب را آماده کنید.

این هم یکی از نمونه‌های زهد خلیفه!

در حوزه زنان:

سمبل زن سقیفه سپهبد عایشه است که فرماندهی کودتای جمل را بر عهده داشت و هزاران مسلمان را به کشتن داد.[10]

نماد زن در مکتب امیرالمؤمنین، فاطمه س است که شب تا به صبح برای همسایه دعا می‌کند!

نماد زن در اسلام سقیفه عایشه است که مطالب شرم‌آوری همچون رضاع الکبیر[11] و آرایش کردن کنیزش برای شکار جوانان[12] از او نقل شده است.

نماد زن در مکتب امیرالمؤمنین، فاطمه س است که پیش از این سخن از حجاب و پرده نشینی او به میان آمد!

از فاطمه س که بگذریم برخورد علی ع با بعضی از معاشرتهای زنان این گونه بوده است :

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَ مَا تَسْتَحْيُونَ. کافی ج5 ص537

ای اهل عراق شنیده‌ام زنان شما در راه شانه به مردان می‌زنند. آیا شرم نمی‌کنید؟!

أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: أَ مَا تَسْتَحْيُونَ وَ لَا تَغَارُونَ نِسَاءَكُمْ يَخْرُجْنَ إِلَى الْأَسْوَاقِ وَ يُزَاحِمْنَ الْعُلُوجَ. کافی ج5 ص537

آیا شرم نمی‌کنید و برای زنانتان غیرت نمی‌ورزید که آنان به بازارها می‌روند و شانه به شانه مردان درشت هیکل (یا کافر) می‌زنند.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيٌّ ع يَا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَكُمْ يُوَافِينَ الرِّجَالَ فِي الطَّرِيقِ أَ مَا تَسْتَحْيُونَ وَ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَا يَغَار.بحارالانوار ج76 ص115

ای اهل عراق شنیده‌ام که زنان شما همراه مردان و شانه به شانه آنان راه می‌روند. آیا شرم نمی‌کنید؟! خداوند کسی را غیرت نورزد لعنت کند.

این هم از سیره عایشه، که زن نمونه دستگاه سقیفه است و مقایسه آن با زن در اسلامی که امیرالمؤمنین ع معرف آن است.

برای دیدن حوزه‌ها و موارد دیگر دینِ سقیفه، به کتابهایی مانند «سیری در صحیحین» مراجعه شود.

روشن شد که از یک سو منافقین برای رسیدن به قدرت چاره‌ای جز پل اسلام نداشتند.

اما مسلما اسلام واقعی نمی‌توانست پل هدف شوم آنان گردد. لذا ناچار به مصادره اسلام داشتند و اسلام را آن گونه تعریف و ارایه دهند که منافع سقیفه را تأمین کند.

اما با وجود علی ع و ارایه اسلام حقیقی توسط امیرالمؤمنین ع، بازار مقایسه اسلام مصادره شده و اسلام حقیقی داغ می‌ماند.

حاصل این مقایسه داغ این بود که مصادره اسلام هم نمی‌توانست آبرویی برای سقیفه درست کند.

 

[1]) كنز العمال ج١ المتقي الهندي ص ٢٢٨

[2]) كنز العمال ج١ المتقي الهندي ص ٢٢٨

[3]) كنز العمال ج١ المتقي الهندي ص ٢٢٨

[4]) برای دیدن مستندات موارد یاد شده به کتاب «سیری در صحیحین» مراجعه نمایید.

[5]) جمله اخیر بر اساس این توضیح ترجمه شد:

أي لا أترك أثرا في أشعاركم بالنّتف و لا في أبشاركم بالجرح، و هو نوع كناية عن التّجاوز و الجور. پاورقی بحارالانوار ج30 ص498

[6]) صحیح البخاری - البخاری - ج 4 ص 205 ، ح3700 ، كتاب فضائل الصحابة، ب 8 ، بَاب قِصَّةِ الْبَیْعَةِ وَالِاتِّفَاقِ على عُثْمَانَ بن عَفَّانَ.

[7]) النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفاى262هـ)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2 ص 88 ، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1417هـ-1996م.

[8]) الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة ، ج 1 ص 54، طبق برنامه الجامع الكبیر.

[9]) سایت جهانی سنت / زهد علي(ع)و جناب عمر (sonnat.net) با اندکی تصرف

sonnat.net/1595

[10]) منابع در مورد تلفات جنگ، اعدادی بین ۶۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ تن گزارش می‌دهند.

[11]) برای دیدن مستندات رضاع الکبیر از منابع سنیان به لینک زیر مراجعه نمایید:

sonnat.net/520

[12]) ابن ابی شیبه در کتاب خویش المصنف می گوید:

عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهَا شَوَّفَتْ جَارِيَةً وَطَافَتْ بِهَا وَقَالَتْ: «لَعَلَّنَا نُصِيبُ بِهَا بَعْضَ شَبَابِ قُرَيْشٍ»

از عایشه روايت شده است كه روزى كنيزى را آرايش كرده و او را چرخاند و گفت: شايد بتوانيم با اين كنيز، جوانان قريش را شكار كنيم!

المصنف في الأحاديث و الآثار ج4 ص484

چهره زشت اسلام مصادره شده توسط سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۱۳-۱۱:۷:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۹/۱۳-۱۱:۹:۳۴
    • کد مطلب:25048
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 44

از ضمیمه شدن بی‌کفایتی سران سقیفه به اسلام مصادره شده، حوادث تلخی متولد شد که نه تنها آبرویی برای اصحاب سقیفه باقی نگذاشت، بلکه چهره بسیار زشتی از اسلام به نمایش گذاشت. تاریخ سقیفه مالامال از این حوادث است، آن چنان که گردآوری آنها چندان آسان نیست.

اما دو سه نمونه برای نشان دادن چهره زشتی که اصحاب سقیفه از اسلام به نمایش گذاشتند کافی است.

جریان مالک بن نویره

قبیله مالک بن نویره پس از اطلاع از خلیفه ساخته و پرداخته سقیفه و تعارض آن با خلیفه منصوب پیامبر؟ص؟، در تسلیم زکات به حکومت سقیفه درنگ کردند.

این درنگ موجب شد که خلیفه مهر ارتداد را بر آنان بزند و بر همین اساس هم ابوبکر، خالد بن ولید را برای جنگ با آنها اعزام کرد.

اما خالد تا چشمش به زن مالک رئیس قبیله افتاد، همه مأموریتها را فراموش کرد از در نیرنگ وارد شد تا به هر قیمتی شده زن مالک را صاحب شود. و چنین شد.

مالک و سایر مردان قبیله کشته شدند و سر مالک را پایه دیگ غذا قرار دادند و خالد همان شب به زن مالک تجاوز کرد و تا آخر نیز آن زن را رها نکرد و سایر زنان قبیله را هم به اسارت به مدینه آورد. خالد پیروزمندانه به مدینه بازگشت و مورد تحسین و تشویق خلیفه قرار گرفت.

این جریان که جزئیات فراوان آن، تلخی آن را صد چندان می‌کند، مورد اتفاق سنیان است.

افتضاحات مغیرة بن شعبه حاکم بصره

مغیرة بن شعبه توسط عمر به حکومت بصره گماشته شده بود.

روزی از قصرش برای نماز خارج شد، سر راهش به خانه فاحشه معروفی سر زد و بعد از زناکاری، با وقاحت تمام، بدون اعتنا به اعتراض مردمی که شاهد زناکاری او بودند، با همان جنابت به مسجد آمد تا مردم از فیض نماز جماعت محروم نگردند! شهود به مدینه رفته به عمر اعتراض می‌کنند، اما عمر با ترساندن شهود تلاش می‌کند مغیره را از حد نجات دهد و در نهایت یکی از شهود مرعوب عمر می‌شود و عمر حد را از مغیره دفع می‌کند و سایر شهود را تازیانه می‌زند.[1]

افتضاحات ولید بن عُقبَه حاکم کوفه

ولید بن عُقبَه توسط عثمان به حکومت کوفه نصب شده بود.

او علنی شراب می‌خورد و گاهی مست از شراب به مسجد می‌آمد که مؤمنین را به فیض جماعت برساند! در سجده نماز، ترانه عاشقانه برای معشوقه‌اش می‌خواند! یک بار نماز صبح را چهار رکعت ادا کرد و سپس روی به مأمومین کرد و گفت اگر می‌خواهند چند رکعت دیگر بر نماز صبح بیفزاید تا مردم بیشتر فیض ببرند! یک بار هم آن چنان شراب خورده بود که در محراب مسجد شراب استفراغ کرد!!![2]

مستندات این جریانات هم در منابع سنیان موجود است.

به همین چند نمونه از چهره زشت اسلامی که توسط سقیفه مصادره شد، بسنده می‌کنیم. اما همان گونه که پیش از این گذشت پرونده اسلام مصادره شده توسط اصحاب سقیفه مالامال از این امور ننگین است.

 

[1]) الغدیر ج6 ص196 از السنن الكبرى للبيهقی ج8 ص235

[2]) تاریخ خلفا. ج2 چاپ پانزدهم. به کوشش رسول جعفریان ص۱۵۳

بقای حکومت سقیفه در گرو حذف علی علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۱۳-۱۱:۸:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۹/۱۳-۱۱:۵:۵۸
    • کد مطلب:25047
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 282

مباحث پیشین روشن ساخت که آغاز سقیفه با مصادره اسلام بود، ولی سرانجامی جز حذف اسلام نداشت.

اما سران منافقین به خوبی می‌دانستند همچنان که شمشیر علی؟ع؟ اسلام را برپا کرد همین شمشیر هم می‌تواند بقای اسلام را تضمین کند و در نتیجه با وجود علی؟ع؟ نمی‌توانند به هدفشان در حذف اسلام برسند.

توضیح این که در دوران حیات پیامبر؟ص؟ منافقین برای نرسیدن خلافت به علی؟ع؟، نقشه‌ها و طرحهایی چیده بودند. اما تمام توطئه‌ها شکست خورد. علت شکست هم، از یک سو وجود پیامبر؟ص؟ و اتصال به وحی الهی و از سوی دیگر دلاوری و شجاعت علی؟ع؟ بود.

با رحلت پیامبر؟ص؟، وحی رسمی الهی پایان یافت و بدین سان مانع نخست برطرف گردید.

با اطلاع منافقین از این که علی؟ع؟ در صورت نبود یاور، مأمور به صبر است، مانع دوم هم برداشته شد.

هنگامی که منافقین از شمشیر علی؟ع؟ امنیت یافتند، روبهان شیر شدند و تمام تلاششان این بود که آن چنان فضای رعب انگیزی ایجاد کنند که مردم بترسند و دور و بر علی؟ع؟ را خالی کنند و کسی جرأت یاری علی؟ع؟ را نداشته باشد.

این گونه بود که اصل تصاحب خلافت تمام شد.

اما باز هم….

باز هم می‌دانستند که با وجود علی؟ع؟، هرگز آرامشی ندارند. چرا که با وجود حضرت؟ع؟ نه هدف حذف اسلام ممکن است و نه حکومت آنان استقرار می‌یابد.

اگر علی؟ع؟ باشد رسوایی پشت رسوایی نصیب‌شان می‌شود.

یکی از شواهد آن، جریان خوله حنفیه است. این جریان ذیل دو عنوان «ازدواج امیرالمؤمنین؟ع؟ با خوله، تأیید یا ابطال خلافت ابوبکر؟» و «دختر نابغه‌ای که ابوبکر را رسوا کرد» در سایت آشتی با خرد آمده است. در این جا متن ادغام شده دو عنوان یاد شده را می‌آوریم.[1]

یکی از مهم‌ترین بخش‌های پروژه غصب خلافت، إقناع شیادانه مردم بود. این امر در صحیفه ملعونه دوم، به صراحت آمده است. البته این سیاست، یعنی إقناع شیادانه و دروغین توسط علمای خائن سنی همچنان در همه اعصار ادامه یافته است.

از جمله شواهدِ تلاش خائنین برای إقناع شیادانه و دروغین، تطهیر غاصبین، از طریق ازدواج امیرالمؤمنین؟ع؟با خوله حنفیه است.

این شبهه در زمان امام باقر؟ع؟توسط مخالفین شایع شد. لذا آن را به عنوان اشکال بر امام باقر؟ع؟مطرح می‌کردند.

علاوه بر مخالفین، خود شیعه نیز بدان دچار شد و در پی آن جمعی از شیعه نیز برای حل آن سراغ امام باقر؟ع؟آمدند. در همه این جریانات امام؟ع؟ شبهه را با شاهد عینی مرتفع ساخت.

اصل شبهه 1300 ساله عبارت است از این که:

ابوبکر در آغاز غصب خلافت، به قبیله مالک بن نویره حمله کرد مردان آنان را کشت، اموالشان را غنیمت گرفت و زنان‌شان را اسیر کرد.

یکی از اسراء، دختر جوانی به نام خوله است که فرزند یکی از بزرگان قبیله است.

امیرالمؤمنین؟ع؟ این دختر اسیر را به زنی گرفت و محمد بن حنفیه از او به دنیا آمد.

شبهه این است که اگر ابوبکر غاصب بود و جنگ با قبیله مالک ظالمانه بود، زنان اسیر در این جنک، بر همه مسلمانان از جمله امیرالمؤمنین؟ع؟حرام بودند.

به زنی گرفتن خوله توسط امیرالمؤمنین؟ع؟تأیید جنگ ابوبکر با قبیله مالک و در نتیجه تأیید خلافت ابوبکر توسط امیرالمؤمنین؟ع؟ است.

اما در روایات به این شبهه این گونه پاسخ داده شده است:

امام صادق؟ع؟می‌فرمایند در یکی از روزها همراه پدرم بودم و پدرم امام باقر؟ع؟در مجلس همیشگی‌شان در مسجد نشسته بودند. دو نفر نزد حضرت آمدند و گفتند:

دو مرد: آیا اعتقاد شما این نیست که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب؟ع؟ به امامت ابوبکر و عمر راضی نبوده است؟!

امام: بله این چنین است.

دو مرد: خوله حنفیه از اسیران جنگی ابوبکر بود. آیا امیرالمؤمنین؟ع؟ خوله را به عنوان هدیه ابوبکر نپذیرفت و با او ازدواج نکرد؟! اصلا امیرالمؤمنین؟ع؟ هرگز در تمام عمر ابوبکر و عمر با آنها مخالفت نکرد! با این همه چگونه اعتقاد دارید که آن حضرت؟ع؟ راضی به امامت آن دو نشد؟!

دقیقا همین پرسش توسط گروهی از شیعیان نیز از امام باقر؟ع؟صورت گرفته است.

حضرت؟ع؟ در هر دو جلسه، خود به این پرسش پاسخ نداده‌اند، بلکه جابر بن یزید جعفی را پی جابر بن عبدالله انصاری فرستادند تا وی به این پرسش پاسخ دهد.

جابر بن عبدالله از اصحاب پیامبر؟ص؟بود که تا زمان امام باقر؟ع؟زنده بود اما نابینا گشته بود. جابر بن عبدالله در واقع شاهد زنده بود و امام، به دلایلی ترجیح دادند که پرسشگران پاسخ خود را مستقیما از زبان شاهد زنده بشنوند.

جریان دوم یعنی مراجعه شیعیان به امام باقر؟ع؟را پی می‌گیریم.

امام: ای جابر جعفی به منزل جابر انصاری برو و به او بگو محمد بن علی؟ع؟ تو فرا می‌خواند.

جابر جعفی می‌گوید به خانه جابر انصاری رفتم و در زدم.

جابر انصاری از درون خانه مرا به اسم صدا زد و گفت صبر کن ای جابر الان می‌آیم.

تعجب کردم با خود گفتم جابر انصاری از کجا دانست من هستم، در حالی که امور غیبی را جز ائمه از آل محمد نمی‌دانند. البته که باید این را از او بپرسم.

هنگامی که جابر انصاری از خانه بیرون آمد گفتم من بیرون خانه و تو درون خانه، از کجا مرا شناختی؟

جابر انصاری: آقایم امام باقر؟ع؟دیشب به من خبر داد که امروز تو می‌آیی و از خوله حنفیه می‌پرسی و من (یعنی امام باقر) صبح فردا او را نزد تو می‌فرستم و تو را فرامی‌خوانم.

گفتم راست گفتی. [طبق این بخش جریان محتمل است مراجعه شیعیان به امام باقر پس از مراجعه آن دو مرد بوده است.]

جابر نابینا بود. لذا به من گفت پس مرا همراه خود نزد امام باقر؟ع؟ببر. با هم آمدیم تا به مسجد رسیدیم.

جابر انصاری بر امام سلام کرد و امام او را کنار خود نشاند. امام رو به شیعیان کرد و فرمود برخیزید و از این پیرمرد بپرسید تا او آن چه را که به گوش خود شنیده و به چشم خود دیده به شما خبر دهد.

حضار پرسش را برای جابر تکرار کردند.

جابر آهی کشید و به شدت گریست تا جایی که ریش او از اشک چشمانش خیس شد. سپس گفت می‌ترسیدم بمیرم و کسی این جریان را از من نپرسد تا این که شما پرسیدید.

آن گاه جابر به خاطرات گذشته سفر کرد و گفت:…

ابوبکر، خالد بن ولید را برای گرفتن زکات از قبیله بنی حنیفه فرستاد. وقتی خالد وارد بر قبیله شد، چشمش به زن مالک بن نویره رئیس قبیله افتاد. زیبایی زن دلش را ربود. برای رسیدن به هوسش به مکر و حیله، مالک را ناجوانمردانه کشت و با یک شبیخون همه مردان قبیله را قتل عام کرد و همان شب در کمال وحشیگری به همسر مالک تجاوز کرد. سپس اموالشان را غارت کرده و زنانشان را هم به اسیری گرفت.

به خدا سوگند که من کنار ابوبکر نشسته بودم که اسیران را وارد مسجد پیامبر؟ص؟کردند. در میان اسیران، دختر جوانی به نام خوله بود. خوله دختر یکی از بزرگان قبیله بود.

تا دختر اسیر وارد مسجد شد، پرسید ای مردم! محمد (؟ص؟) چه شد؟

مردم گفتند او مرده است.

گفت قبری دارد که بتوان سراغش رفت؟ گفتند آری این اتاق اوست و قبر او در آن است.

دختر اسیر، مظلومانه رو به قبر پیامبر؟ص؟کرد ناله‌ای سرداد و آهی کشید. سپس صدایش به گریه بلند شد و این چنین به پیامبر؟ص؟شکوه کرد:

سلام بر تو ای احمد، سلام بر تو ای محمد، ای فرستاده خدا، خداوند بر تو و اهل بیت تو پس از تو صلوات بفرستد.

گواهی می‌دهم که خدایی جز الله نیست و گواهی می‌دهم که تو بنده و فرستاده او هستی و سخن مرا می‌شنوی و بر پاسخ من توانایی.

ما پس از تو اسیر شدیم در حالی که گواهی می‌دهیم که خدایی جز الله نیست و تو فرستاده خدایی.

این امت تو است که ما را همانند کفار نوبه و دیلم اسیر کرده‌اند، سوگند به خدا که ما هیچ گناهی نداشتیم جز این که به اهل بیت تو تمایل داشتیم.

دورانی آمده است که خوبی، بد شده و بدی، خوب شده است برای همین هم اسیر شدیم.

سپس دختر اسیر در گوشه مسجد نشست.

در این هنگام دو نفر (طلحه و زبیر) به نشانه این که خریدار این کنیز هستند لباسی روی دختر اسیر انداختند.

دختر اسیر: برهنه نیستم که مرا بپوشانید.

دو مرد: لباس انداختن نشانه این است که ما تصمیم داریم برای خریدنت در مزایده شرکت کنیم. ما حاضریم مبلغ بالایی را بهای تو کنیم.

دختر اسیر: چرا ما را اسیر کردید در حالی که ما مسلمانیم و به شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله اقرار می‌کنیم.

ابوبکر یا یکی از طرفدارانش: چون شما زکات ندادید شما را اسیر کردیم.

دختر اسیر: فرض کنیم چنین باشد که تو می‌گویی، مردان زکات ندادند، گناه زنان چیست؟

طرف خاموش شد، گویا سخن دختر اسیر، سنگی بود که دهان او را خورد کرد.

دختر اسیر: ای گروه عربها، زنان خود را محفوظ می‌دارید و زنان دیگران را هتک حرمت می‌کنید؟!

ابوبکر یا یکی از طرفدارانش: چون شما با خدا و فرستاده‌اش مخالفت کردید و گفتید یا ما زکات می‌دهیم و نماز نمی‌خوانیم و یا نماز می‌خوانیم و زکات نمی‌دهیم.

دختر اسیر: سوگند به خدا که هیچ کس از ما چنین سخنی نگفته است و ما کودکانمان را از نه سالگی بر نماز و از هفت سالگی بر روزه تربیت می‌کنیم و البته زکات را در اولین فرصت و هنگام رسیدن محصول جدا می‌کنیم و حتی اگر کسی بیمار باشد به وصیش برای پرداخت زکات سفارش می‌کند.

ای مردم سوگند به خدا که ما نه پیمان شکستیم و نه دین را تغییر دادیم تا این که شما کشتن مردان ما و اسارت زنان ما را جایز بشمرید.

ای ابوبکر ما از پرداخت زکات سرپیچی نکردیم، بلکه گفتیم پیامبر؟ص؟هر سال کسی را می‌فرستاد زکات ثروتمندان ما را می‌گرفت و در میان فقرای ما تقسیم می‌کرد. چرا شما به روش پیامبر؟ص؟عمل نمی‌کنید؟!

ای ابوبکر اگر تو واقعا بر حقی، پس چرا پیش از تو علی؟ع؟ سراغ ما نیامد.

و اگر علی؟ع؟ راضی به خلافت توست، چرا او را به سمت ما نمی‌فرستی تا از ما زکات بگیرد و به تو برساند؟! سوگند به خدا که علی؟ع؟ نه راضی بوده و نه راضی خواهد شد.

مردان را کشتی و اموال را غارت کردی و رحم را قطع کردی پس نه در دنیا و نه در آخرت با تو نخواهیم بود هر کاری که می‌خواهی بکن.

سخنان مظلومانه دختر اسیر آن چنان بر دلها آتش زد که فریاد گریه مردم بلند شد.

دختر اسیر: سوگند به خداوند پروردگارم و سوگند به محمد فرستاده خدا و پیامبرم که هرگز کسی مالک من نمی‌شود و شوهر من نمی‌گردد مگر این که به من خبر دهد هنگامی که مادرم به من حامله بود چه خوابی دید و هنگام تولد من چه گفت و نشانه‌ای که میان من و اوست چیست؟

اگر کسی بدون خبر دادن از این امور مالک من شود و مرا بگیرد، با دست خودم شکمم را پاره می‌کنم که هم پولی که بابت من پرداخته تلف شود و هم در قیامت گرفتار خون من گردد.

همه مردم ساکت شدند هر کسی به دیگری می‌نگریست و سخن دختر اسیر آن چنان قاطع بود که عقل از سر مردم ربود و زبانشان را لال ساخت و مردم در کار این دختر حیرت‌زده شدند.

ابوبکر که خدای مکر و حیله بود، خواست با ترفندی این رسوایی را جمع کند خطاب به مردم گفت: چه خبر شده؟ چرا به یکدیگر نگاه می‌کنید؟!

زبیر: مگر نشنیدی چه گفت؟

ابوبکر: چه چیزی شما را حیران و سرگردان کرده؟ این دختر، دختر یکی از بزرگان قبیله‌اش بوده و از این صحنه‌ها ندیده و به آن عادت ندارد، شک نکنید که از شدت ترس سخنانی گفته که معنی و مفهومی ندارد.

دختر اسیر: ای ابوبکر، به کاهدان زدی، سوگند به خدا نه ترسیده‌ام و نه بیتاب شده‌ام.

سوگند به خدا که به جز حق نگفتم و به جز حرف آخر چیزی بر زبان نیاوردم، حتما باید این شرط من رعایت گردد، سوگند به حق صاحب این قبر، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده است.

منافقین حیله دیگر دست و پا کردند دختر اسیر را به زبان گرفتند که ای دخترک، بیا خواب مادرت در زمان حاملگی را بگو تا ما برایت تعبیر کنیم.

دختر اسیر: کسی که مالک من خواهد شد، او از من به خواب و تعبیر آن داناتر است.

سپس دختر اسیر خاموش شد و طلحه و زبیر هم مأیوس شده، لباسشان را از روی او برداشتند و در مسجد نشستند. دختر اسیر هم گوشه‌ای نشست.

صحابه خود را در معرض نگاه دختر اسیر قرار می‌دادند و او از اسم آنها می‌پرسید اگر نام یکی علی بود از نام پدرش می‌پرسید و می‌گفت ای کاش علی بن ابی طالب؟ع؟ بودی! پدرم به من سفارش کرده که خودم را جز به او تسلیم نکنم.

اینجا بود که جریان را به امیرالمؤمنین؟ع؟خبر دادند و حضرت؟ع؟ به مسجد آمدند و پرسیدند چه خبر است این همه هیاهو در مسجد پیامبر؟ص؟برای چیست؟

قصه دختر اسیر را برای حضرت؟ع؟ شرح دادند. حضرت؟ع؟ فرمود حرف باطلی نگفته، به آن چه خواسته، او را خبر دهید و مالکش شوید.

حضار گفتند ای اباالحسن؟ع؟ در میان ما کسی نیست که غیب بداند و مگر نمی‌دانی که پسر عمویت رسول خدا؟ص؟ مرده و پس از او خبرهای آسمان قطع شده؟

امیرالمؤمنین؟ع؟: دختر اسیر حرف باطلی نزده است، اگر من به آن چه او خواسته خبر دهم، بدون اعتراض کسی مالک او می‌شوم؟

ابوبکر و همه مسلمانان شرط را قبول کردند و گفتند آری.

امیرالمؤمنین؟ع؟رو به دختر اسیر کرد و گفت ای دختر حنفی از آن چه خواستی خبر بدهم و تو را مالک شوم؟

دختر اسیر: ای کسی که در میان این همه صحابه تنها تو جرأت کرده‌ای و به میدان آمده‌ای، چه کسی هستی؟

امیرالمؤمنین؟ع؟: من علی بن ابی طالب هستم.

دختر اسیر: شاید تو همان مردی هستی که پیامبر؟ص؟در صبح روز جمعه در غدیر خم او را خلیفه خودش بر ما قرار داده است؟

امیرالمؤمنین؟ع؟: آری، من همانم.

دختر اسیر یک بار دیگر درد دلش باز شد و این چنین شکوه کرد: به خاطر محبت به تو گرفتار شدیم و از جانب پذیرش ولایت تو این بلاها به سر ما آمده. آخر، مردان ما گفتند زکات مال را به کسی نمی‌دهیم و فرمانبرداری از کسی نمی‌کنیم مگر کسی که محمد؟ص؟ او را به خلافت نصب کرده باشد و او را عَلَم و نشانه هدایت قرار داده باشد.

برای همین اعتقاد مردانمان را کشتند و ما را اسیر کردند.

امیرالمؤمنین؟ع؟: پاداش شما تلف نمی‌شود و خداوند تعالی به هر کسی که خیری انجام دهد، پاداش می‌دهد.

امیرالمؤمنین؟ع؟رو به مردم کرد و فرمود: این دختر درباره خواب مادرش راست می‌گوید.

سپس رو به دختر اسیر کرد و فرمود: ای دختر حنفی آیا مادرت در زمان قحطی به تو حامله نشد؟ زمانی که آسمان بارانش را گرفت و زمین گیاهش را و چشمه‌ها خشک شد، آن چنان که حیوانات چراگاه نمی‌یافتند.

و مادرت خطاب به تو که در رحمش بودی می‌گفت تو بچه شومی هستی و در زمان نامبارکی آمده‌ای.

هنگامی که حمل مادرت به نه ماهگی رسید، خواب دید که تو متولد شده‌ای و در خواب همین سخنان را به تو می‌گوید و تو پاسخ می‌دهی مادر این گونه به من نگاه نکن، من بچه مبارکی هستم و بزرگی، مالک من می‌شود و خداوند از او پسری روزی من می‌کند که موجب سرافرازی قبیله می‌شود.

دختر اسیر: راست گفتی، حالا بگو نشانه میان من و مادرم چیست؟

امیرالمؤمنین؟ع؟: هنگامی که تو متولد شدی، مادرت خواب خود و سخنانی که تو در خواب گفته بودی، همه را بر لوحی از مس نوشت و آن را در چهارچوب در پنهان نمود. پس از دو سالگی تو را در جریان خواب قرار داد و تو آن را تصدیق کرد، پس از شش (یا هشت) سالگی دوباره جریان را بر تو عرضه کرد و تو به درستی آن اقرار کردی، سپس لوح مسی را به تو داد و گفت دخترکم اگر خون‌ریزی و غارتگری و اسیرکننده‌ای سراغ شما آمد و تو هم در میان اسیران، اسیر شدی، این لوح همیشه نزد تو باشد، تمام کوشش تو این باشد که کسی مالک تو نشود، مگر این که از خواب و از لوح به تو خبر بدهد.

دختر اسیر: راست گفتی حالا بگو لوح کجاست؟

امیرالمؤمنین؟ع؟: لوح را در میان موهایت پنهان کرده‌ای.

این جا بود که دختر اسیر دست برد و لوح را از لابلای موهایش درآورد و به امیرالمؤمنین؟ع؟ داد.

مردم لوح را خواندند و دقیقا همانی بود که امیرالمؤمنین؟ع؟خبر داده بود بدون این که حرفی کم یا زیاد باشد.

به اینجا که رسید امیرالمؤمنین؟ع؟ طبق خواسته دختر اسیر و طبق شرطی که با ابوبکر و مسلمانان کرد مالک دخترک شد.

اما خباثت عمر گل کرد و بهانه آورد که بهای دخترک از سهم تو و اولاد تو به اندازه یک مرد بیشتر است پس نمی‌توانی مالک او شوی.

محمد بن ابی بکر برای خنثی کردن توطئه عمر، از جا برخواست و گفت این یک سهم را که کم آمده، از سهم من حساب کنید. سپس گفت ای عمر چقدر با این مرد دشمنی می‌کنی در حالی که می‌دانی مانند او در میان شما نیست و او هیچ نمونه و مانندی ندارد!

فریاد مردم به تأیید محمد بن ابی بکر بلند شد.

ابوبکر برای پنهان کردن شکستش حیله‌ی اندیشید و با منت به امیرالمؤمنین؟ع؟ گفت ای اباالحسن دختر اسیر مال تو باشد خدا مبارک گرداند.

سلمان از جایش پرید و گفت سوگند به خدا که اینجا هیچ کس بر علی امیرالمؤمنین منتی ندارد، بلکه منت از آن خدا و رسول او و خود امیرالمؤمنین؟ع؟ است.

سوگند به خدا که امیرالمؤمنین؟ع؟مالک دختر اسیر نشد جز به سبب معجزه آشکارش و علم مسلطش و فضلی که همگان از نیل به آن ناتوان هستند.

سپس مقداد برخواست و گفت چه شده است اقوامی را که خداوند برای آنها راه هدایت را آشکار ساخته، ولی آنها راه خدا را ترک کرده‌اند و راه کوری را در پیش گرفته‌اند! هیچ روزی نیست مگر این که دلایل حقانیت امیرالمؤمنین؟ع؟برای مردم آشکار می‌شود.

و ابوذر هم گفت شگفتا از کسانی که با حق دشمنی می‌کنند، هیچ وقتی نیست مگر این که حق آشکارتر می‌شود، ای مردم به راستی که خداوند برتری اهل فضل را برای شما آشکار ساخته است.

سپس رو به ابوبکر کرد و گفت ای ابوبکر آیا به خاطر رسیدن حق به اهل حق، منت می‌گذاری در حالی آنها نسبت به خلافت از تو سزاوارتر و حقدارتر هستند؟!

و عمار گفت شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در زمان حیات رسول خدا؟ص؟، به دستور آن حضرت همه ما بر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب؟ع؟ به عنوان امیرالمؤمنین و خلافت سلام نکردیم؟!

به اینجا که رسید عمر دید قضیه بیخ پیدا می‌کند، به سرعت پرید و جلو سخن گفتن عمار را گرفت و ابوبکر برخواست و از مسجد فرار کرد.

در این هنگام دختر اسیر گفت: ای مردم شاهد باشید که من خودم را کنیز امیرالمؤمنین؟ع؟کردم.

امیرالمؤمنین؟ع؟: ای مسلمانان شاهد باشید که این دختر را برای خدا آزاد کردم و از غارت قبیله بنی حنیفه چیزی را به عنوان غنیمت نمی‌پذیریم.

امیرالمؤمنین؟ع؟ خطاب به مردم: خدا و رسولش و مؤمنان را شاهد می‌گیرم که اگر دختر اسیر بپذیرد او را به همسری می‌گیرم.

دختر اسیر: همسری تو را از دل و جان پذیرفتم.

امیرالمؤمنین؟ع؟: دیگر تو کنیز نیستی بلکه همسر منی.

دختر اسیر: همان گونه که امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمان داد خودم را به ازدواج علی؟ع؟ در می‌آورم.

امیرالمؤمنین؟ع؟: تو را به همسری پذیرفتم.

و مسجد از شور و شعف به اضطراب افتاد…

امیر خطاب به اسماء بنت عمیس: دختر اسیر را نزد خود نگهدار و از او به خوبی پذیرایی نما.

دختر اسیر نزد اسماء بود تا این که برادرش به مدینه آمد، امیرالمؤمنین؟ع؟او را از برادرش خواستگاری کرد و با او ازدواج نمود.

جابر در پایان گفت سوگند به خدا که امیرالمؤمنین؟ع؟به سبب حجت آشکار و معجزه‌اش بود که مالک خوله شد، نه از سهم غنیمت جنگی.

پس خداوند لعنت کند کسی را که حق برایش آشکار شد، ولی خود او، بین خودش و حق، پرده‌ای کشید تا حق را نبیند.

سخن جابر که به این جا رسید شبهه‌ی شبهه‌افکنان نقش بر آب شد، چرا که خوله به عنوان اسیر ابوبکر، زن امیرالمؤمنین؟ع؟ نشد، بلکه به ازدواج و از روی میل و رضایت خودش همسر مولا گردید.

پس از پایان سخنان جابر مردم از او تشکر کردند و برایش دعا نمودند خدا تو را از آتش جنهم نجات دهد که ما را از آتش شک و تردید خلاص کردی!

آن چه گذشت تنها یک نمونه از رسوایی‌هایی است که علی؟ع؟ برای سران سقیفه به ارمغان آورده بود.

اما مشکل منافقین به همین اندازه ختم نمی‌شد. بلکه علاوه بر چالشهای موردی، مشکل بزرگتر و مهم‌تری وجود داشت و آن این بود که با وجود علی؟ع؟ همیشه یک مقایسه شکل می‌گرفت. مقایسه میان اسلام سقیفه و اسلام علی؟ع؟.

چند نمونه از این مقایسه‌ها در سرفصل «مصادره ناموفق اسلام با زنده ماندن علی؟ع؟» گذشت.

از یک سو اصل وجود علی؟ع؟ و سیره آن حضرت، پیوسته و آشکارا فریاد می‌زد که اسلام سقیفه، اسلام نیست.

از دیگر سو اسلام مصادره شده، پل حکومت منافقین بود. اگر مردم در اسلام سقیفه شک می‌کردند، منافقین پل حکومتشان را از دست می‌دادند و پایه حکومت آنان فرو می‌ریخت.

چکیده مطالب پیشین این شد که:

۱- سران منافقین، مسلمانانی بودند که بویی از ایمان نبرده بودند، اما ۲- اسلام پل آنان برای رسیدن به قدرت بود. در نتیجه علاوه بر این که ۳- تضمینی برای بقای اسلام وجود نداشت، با توجه به دشمنی منافقین با شخص پیامبر؟ص؟ و شخص امیرالمؤمنین؟ع؟.

 ۴- حذف اسلام یک هدف کاملا طبیعی منافقین شمرده می‌شد.

بر این اساس هر چند منافقین چاره‌ای نداشتند تا برای رسیدن به قدرت، اسلام را مصادره کنند، اما باز هم بقای ظاهری اسلام را برنمی‌تافتند. پیش از این برخی از شواهد این امر گذشت که از جمله آنها تصریح معاویه به این که هدف او، دفن کامل نام پیامبر؟ص؟ است.

با درنگ شایسته در سرفصل «مصادره ناموفق اسلام با زنده ماندن علی؟ع؟» دو امر آشکار می‌شود:

۱) هدف سقیفه مصادره اسلام برای بازگشت به جاهلیت بود.

۲) با مقایسه اسلام سقیفه و اسلام علی؟ع؟، مصادره اسلام دشوار می‌گردید.

همین مقایسه منافقین را در مصادره اسلام و نیز در رسیدن به هدف حذف اسلام ناکام می‌کرد.

چرا که تمام وجود علی؟ع؟ و تمام حرکات علی؟ع؟ و تمام اوصاف علی؟ع؟، اسلام را فریاد می‌زد.

در نتیجه برای تضمین بقای حکومت سقیفه باید علی؟ع؟ کشته می‌شد!

هر چند کشتن علی؟ع؟ یک ضرورت منافقین بود اما:

آیا احتمال کشتن علی؟ع؟ می‌رفت؟!

ادامه نوشتار به این پرسش پاسخ می‌دهد.

 

[1]) این جریان در منابع متعدد، به اجمال و تفصیل آمده است از جمله این منابع عبارتند از:

الخرائج و الجرائح ج‏2 ص590 ح۱

الفضائل ابن شاذان القمي ص99

الروضة في فضائل أمير المؤمنين ص35 ح23

مدينة المعاجز ج‏2 ص219 شماره 361

بحار الأنوار به نقل از فضائل ج‏29 ص458

عوالم العلوم ج‏19 ص336

و…

آیا واقعا احتمال کشته شدن علی علیه السلام می‌رفت؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۱۸-۶:۴۴:۲۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25050
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 42

سرفصل پیشین روشن ساخت که مصادره اسلام با وجود علی؟ع؟ امری ناشدنی بود. چرا که اصل وجود علی؟ع؟ و تمامی حرکتها و سکون‌های علی؟ع؟، اسلام را فریاد می‌زد.

لذا برای تضمین بقای حکومت سقیفه چاره‌ای جز حذف و کشتن علی؟ع؟ نبود.

اما در نگاه ساده اندیشانه کشته شدن علی؟ع؟ بسیار شگفت و غیر قابل پذیرش می‌نماید.

علی؟ع؟ کشته شود؟! آن علی؟ع؟ که پسر عموی پیامبر؟ص؟ بود؟! آن علی؟ع؟ که داماد پیامبر؟ص؟ هم بود؟! آن علی؟ع؟ که پدر دو یادگار پیامبر؟ص؟ هم بود؟! آن علی؟ع؟ که محرم اسرار پیامبر؟ص؟ هم بود؟! آن علی؟ع؟ که پرورش یافته دست خود پیامبر؟ص؟ هم بود؟! آن علی؟ع؟ که درِ شهر علم پیامبر؟ص؟ هم بود؟! آن علی؟ع؟ که اسلام با شمشیر او برپا شده بود؟!آن علی؟ع؟ که…؟!

با وجود آن همه سابقه در برپایی اسلام!

آن هم با فاصله‌ی کمتر از سه ماه با غدیر خم!

آن هم جلو چشم همه مسلمین!

آن هم به دست خود مسلمانان!

آیا کشتن علی؟ع؟ پذیرفتنی است؟!

هر چند پذیرفتن این امر دشوار است، اما نامردی روزگار شگفتی‌ها نشان می‌دهد، شگفتی‌هایی که هرگز در اندیشه‌ای نگنجد!

علی؟ع؟ حتما کشته می‌شد. زیرا….

زیرا با وجود علی؟ع؟، سقیفه سرانجام نمی‌‌یافت!

اگر توطئه برای قتل علی؟ع؟، حتی یک مستند هم نمی‌داشت، تنها خطر علی؟ع؟ برای سرانجام سقیفه، برای کشته شدن علی؟ع؟ کافی بود.

اما آن چه مهم است این است که ردّ پاهایی از توطئه برای قتل علی؟ع؟ در تاریخ ثبت شده است.

این ردّ پاها ثابت می‌کند که نه تنها کشتن علی؟ع؟ محتمل بود، بلکه هدفی بود که منافقین بارها برای رسیدن به آن تلاش کردند اما موفق نشدند.

با هم این ردّ پاها را مرور کنیم.

تصریح منافقین بر کشتن علی علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۱۸-۶:۴۵:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25051
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 40

یکی از مستندات توطئه برای قتل علی؟ع؟، تهدیدات رسمی و آشکار منافقین به قتل بود.

علی؟ع؟ را به سوی ابوبکر بردند و به او گفتند بیعت کن. گفت اگر نکنم چه می‌شود؟ گفتند به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را می‌زنیم. علی؟ع؟ گفت در این هنگام بنده خدا و برادر رسول خدا را می‌کشید. عمر گفت اما بنده خدا، بله، اما برادر رسول خدا، نه، این را دیگر قبول نداریم. ابوبکر همچنان ساکت بر منبر نشسته بود و سخن نمی‌گفت. عمر رو به ابوبکر کرد و گفت آیا در مورد علی؟ع؟ دستوری نمی‌دهی؟ ابوبکر گفت تا هنگامی که فاطمه؟سها؟ در کنار اوست او را بر چیزی اجبار نمی‌کنم. علی؟ع؟ به سوی قبر رسول خدا رفت و داد زد و گریه کرد در حالی که خطاب به پیامبر؟ص؟ فریاد می‌زد (آیه هارون را خواند که) «ای پسر مادرم مرا ناتوان کردند و نزدیک بود به قتل برسانند».[1]

امير المؤمنين؟ع؟ را در حالى كه گريبان او را گرفته و مىكشيدند نزد ابوبكر بردند.

همين كه چشم ابوبكر به حضرت؟ع؟ افتاد فرياد زد: «او را رها كنيد»! حضرت؟ع؟ فرمود: «چه زود بر اهل بيت پيامبرتان حمله كرديد! اى ابوبكر، به چه حقّى و به چه ميراثى و به چه سابقهاى مردم را بر بيعت خود ترغيب مىكنى؟! آيا تو ديروز به امر پيامبر؟ص؟ با من بيعت نكردى»؟

عمر گفت: اى على، اين سخن را كنار بگذار. بخدا قسم اگر بيعت نكنى تو را مىكشيم. حضرت؟ع؟ فرمود: «در اين صورت بنده خدا و برادر مقتول پيامبر خواهم بود»! عمر گفت: «بنده خداى مقتول درست است، ولى برادر مقتول پيامبر درست نيست»! حضرت؟ع؟ فرمود: «بدان بخدا قسم، اگر نبود مقدّر خداوند كه ثبت شده و پيمانى كه دوستم (پيامبر) با من عهد كرده و من هرگز از آن نخواهم گذشت، مىفهميدى كه كداميك از ما يارمان ضعيفتر و عددمان كمتر است». ابوبكر همچنان ساكت بود و سخنى نمىگفت….

عمر به ابوبکر که بر منبر نشسته بود گفت: چطور بالاى منبر نشستهاى در حالى كه اين (مرد) نشسته و با تو روى جنگ دارد و بر نمىخيزد در بين ما با تو بيعت كند؟

آيا دستور نمىدهى گردنش زده شود؟! اين در حالى بود كه امام حسن و امام حسين؟عهما؟بالاى سر امير المؤمنين؟ع؟ ايستاده بودند. وقتى سخن عمر را شنيدند گريه كردند و صداى خود را بلند كردند كه: «يا جدّاه، يا رسول اللَّه».

امير المؤمنين؟ع؟ آن دو را به سينه چسبانيد و فرمود: گريه نكنيد، بخدا قسم بر كشتن پدرتان قادر نيستند. اين دو كمتر و ذليلتر و كوچكتر از آن هستند….

بعد عمر گفت: اى على، برخيز و بيعت كن. حضرت؟ع؟ فرمود: اگر نكنم؟ گفت: بخدا قسم در اين صورت گردنت را مىزنيم! حضرت؟ع؟ فرمود: بخدا قسم دروغ گفتى اى پسر صُهاك، تو قدرت بر اين كار ندارى، تو پستتر و ضعيفتر از اين هستى.

خالد بن وليد از جا برخاست و شمشيرش را بيرون كشيد و گفت: «بخدا قسم اگر بيعت نكنى تو را مىكشم»! امير المؤمنين؟ع؟ به طرف او برخاست و جلو لباسش را گرفت و او را به عقب پرتاب كرد به طورى كه او را بر قفا به زمين انداخت و شمشير از دستش افتاد!

عمر گفت: اى على بن ابى طالب، برخيز و بيعت كن. حضرت؟ع؟ فرمود: اگر نكنم؟

گفت: بخدا قسم در اين صورت تو را مىكشيم.

امير المؤمنين؟ع؟ سه مرتبه با اين سخن حجت را بر آنان تمام كرد و سپس بدون آنكه كف دستش را باز كند دستش را دراز كرد.

ابوبكر هم بر دست او زد و به همين مقدار از او قانع شد.[2]

 

[1]) روایت 38

[2]) روایت 39

ترجمه از کتاب أسرار آل محمد؟عهم؟ ص 562

استشهاد علی علیه السلام به «القوم استضعفونی»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۱۸-۶:۴۷:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25052
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 42

در احادیث مورد اتفاق شیعه و سنی وارد شده است که هر حادثه‌ای که در امتهای پیشین رخ داده در این امت نیز واقع خواهد شد.

یکی از حوادث مهم دوران موسای پیامبر؟ص؟، فتنه سامری و گوساله پرستی بنی اسرائیل بود. در این فتنه هارون در اقلیت مطلق قرار گرفته و بر اثر مخالفت با مرتدان در معرض کشته شدن واقع شد.

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني مِنْ بَعْدي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُوني وَ كادُوا يَقْتُلُونَني فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْني مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ.[1]

و چون موسى، خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من چه بد جانشينى براى من بوديد! آيا بر فرمان پروردگارتان پيشى گرفتيد؟ و الواح را افكند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد. [هارون ] گفت: « اى فرزند مادرم، اين قوم، مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند؛ پس مرا دشمنشاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.»

امیرالمؤمنین؟ع؟ پس از فتنه سقیفه، مکرر از موقعیت هارون پس از فتنه سامری یاد می‌کرد و به این آیه از قرآن استشهاد کرده است و در هر فرصت مناسب به سفارش پیامبر؟ص؟ هم اشاره می‌کرد.

سپس رسول خدا به على رو كرد و گفت: اى على! همانا كه تو پس از من، از قريش برخورد تندى خواهى ديد، که شورششان عليه تو و ستمى كه بر تو روا دارند، باشد. پس اگر در نبرد با آنان يارانى يافتى با آنان جهاد كن و به کمک موافقانت با مخالفانت بجنگ، اما اگر يارانى نيافتى، پايدارى پيشه كن و دست نگهدار و خود را در مهلكه نينداز، همانا كه تو نسبت به من، همانند هارونى نسبت به موسى، هارون براى تو الگوى نيكوئى است، همو بود كه به برادرش موسى گفت: «همانا كه اين قوم مرا ناتوان نموده نزديك بود مرا بكشند».[2]

على فرمود: اى پسر قيس! گفتى و حال پاسخ را بشنو؛ اين ترس و فرار از مرگ نبود كه مرا از آن بازداشت، من بيش از هر كسى مىدانم كه آنچه نزد خداوند است برايم از دنيا و آنچه در آن است بهتر مىباشد، ولى آنچه مرا از شمشير كشيدن بازداشت وصيت و پيمان رسول خدا با من بود. رسول خدا؟صل؟ مرا از آنچه امّت پس از حضرتش با من خواهند كرد خبر داده بود، بنا بر اين هنگامى كه كردار امت را با خود ديدم بيش از آنچه از پيش مىدانستم كه رسول خدا؟صم؟ به من گفته بود، نبود. گفتم: اى رسول خدا! آنك كه چنان شود چه وصيت و توصيهاى به من داريد؟

فرمود: «اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و اگر نيافتى دست نگهدار و خون خويش حفظ كن تا كه براى برپايى دين و كتاب خدا و سنت من يارانى بيابى». رسول خدا؟صم؟ مرا خبر داد كه به زودى امّت مرا رها خواهند كرد و با فردى جز من بيعت خواهند نمود و جز مرا پيروى خواهند كرد. رسول خدا؟صم؟ مرا خبر داد كه من نسبت به او مانند هارونم نسبت به موسى، و اندكى پس از حضرتش سرنوشت امّت همانند هارون و پيروانش و گوساله و گوساله پرستان خواهد شد آنك كه موسى به هارون گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى گمراه شدند، از آنان جدا نشدى، آيا مىخواستى مرا نافرمانى كنى؟! «گفت: اى برادر! اين قوم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند» و گفت: اى برادر! مرا سرزنش مكن، ترسيدم كه بگويى ميان بنى اسرائيل جدائى انداختى و وصيتم را بكار نبستى! يعنى هنگامى كه موسى هارون را به جاى خود بر آنان گمارد، به وى فرمود اگر گمراه شدند و يارانى يافت با آنان جهاد كند و اگر نيافت دست نگهدارد و خون خويش را حفظ كند و پراكندهشان نسازد. و من ترسيدم كه برادرم رسول خدا؟صم؟ به من چنين گويد كه: چرا ميان امت پراكندگى افكندى و وصيتم را به كار نبستى، به تو گفتم كه اگر يارانى نيافتى دست نگهدارى و خون خود و اهل بيت و پيروانت را حفظ كنى؟

پس از درگذشت رسول خدا؟صم؟ مردم به ابوبكر روى آوردند و با وى بيعت كردند، در حالى كه من سرگرم غسل و دفن رسول خدا بودم. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم كه جز براى انجام نماز ردايى برنگيرم و پاى بيرون ننهم تا كه قرآن را در كتابى گرد آورم و چنين كردم، سپس فاطمه؟سها؟ را برداشتم و دست پسرانم حسن؟ع؟ وحسين؟ع؟ را گرفتم و به خانه يكايك مجاهدان بدر و پيشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را در مورد حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به يارى خويش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند؛ سلمان، ابوذر، مقداد، و زبير.

از خاندانم نيز كسى نبود تا از من پشتيبانى كند؛ حمزه در نبرد احد كشته شده بود و جعفر در نبرد موته، من بودم و دو عامى تندخوى بدبخت ناتوان خوار؛ عباس و عقيل كه تازه از كفر به اسلام روى آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها كردند، آن گونه كه هارون به برادرش گفت، گفتم: «اى برادر! همانا كه اين قوم مرا ناتوان ساختند و نزديك بود مرا بكشند»، هارون برايم الگوى نيكويى است و عهد و پيمان رسول خدا؟صم؟ برايم حجّت نيرومندى![3]

از تطبیق آیه یاد شده به خوبی روشن می‌شود که اگر حضرت؟ع؟ در مقابل منافقین دست به شمشیر می‌برد، اولا قطعا کشته می‌شد.

و ثانیا مخالفت با فرمان پیامبر؟ص؟ بود و در نتیجه حاصل بعثت پیامبر؟ص؟ نابود می‌گردید.

 

[1]) اعراف/150

[2]) روایت 40

تاريخ سياسى صدر اسلام / ترجمه كتاب سليم ص231

[3]) روایت 41

تاريخ سياسى صدر اسلام / ترجمه كتاب سليم ص178

هر آن چه در امتهای پیشین رخ داده…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۲۲-۲۰:۳۰:۱۹
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۹/۲۲-۲۰:۴۱:۵۹
    • کد مطلب:25053
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 264

اگر از دو مستند پیشین چشم پوشی کنیم، باز هم خطر جانی برای علی؟ع؟ قطعی و مسلم بود.

توضیح این مطلب را با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌کنیم.

لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق.[1]

البته (و صد البته) که شما کارهایی را پشت سر هم مرتکب می‌شوید که (دقیقا) مطابق کارهای امتهای پیشین است.

این آیه در تفسیر لاهیجی این چنین تفسیر شده است:

هر آينه مرتكب می‌شويد ای امت محمد طريقهای بعد از طريقه و حالی بعد از حالی كه در ميان امم ماضيه شيوع داشته به اين معنی كه شما مرتكب می‌شويد شرك و معصيت امم گذشته را.[2]

در ذیل همین آیه روایات جالبی هم مطرح شده است:

امام باقر در ذیل آیه «البته (و صد البته) که شما کارهایی را پشت سر هم مرتکب می‌شوید که (دقیقا) مطابق کارهای امتهای پیشین است» فرمود: آیا چنین نبود که این امت هم پس از پیامبرشان تمام کارها را در مورد فلان و فلان و فلان مرتکب شدند؟![3]

و همچون اين آيه كه: لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‌،[4] يعنى راه همان امّتهاى سابق در خيانت به اوصياء پس از انبياء را پيش خواهيد گرفت، و از اين موارد در قرآن بسيار است و آن چه سرانجام امت به آن منتهی می‌شد و نیز خبر خداوند به پیامبر؟ص؟ که در مورد نابودی این امت، بر پیامبر؟ص؟ بسیار گران آمد. پس خداوند عزوجل برای تسلی پیامبر؟ص؟ به سوی حضرت وحی فرستاد «پس مبادا جانت به سبب حسرت هایی که بر آنان می‌خوری از بین برود.» و نیز «بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان می‌افزاید، پس بر گروه کافران غمگین مباش.»[5]

و رسول اللَّه (؟ص؟) فرموده در قول خداى تعالى كه لَتَرْكَبُنَ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ [6]يعنى حالى بعد از حالى بعد از آن فرمود كه: در پيش شما امر عظيم است استعانت طلبيد از خداى عظيم.[7]

گذشته از روایاتِ ناظر به تفسیر آیه یاد شده، روایات متعددی هم با این مضمون وارد شده است که تمامی آن چه در امتهای پیشین اتفاق افتاده است دقیقا در این امت هم اتفاق خواهد افتاد.

و رسول خدا؟ص؟ هم فرموده: هر چه در امّتهاى سابق اتّفاق افتاده در اين امّت نيز اتّفاق خواهد افتاد بىكم و كاست طابق النّعل بالنّعل و بدون تفاوت.[8]و[9]

جعفر بن محمّد بن عماره از امام صادق؟ع؟ از پدرش و از جدّش؟عهم؟ روايت كند كه رسول خدا؟صل؟ فرمودند: قسم به خدايى كه مرا به حقّ به عنوان پيامبر و بشير برانگيخت امّت من نيز سنّتهاى پيشينيان را طابق النّعل بالنّعل پيروى خواهند كرد حتّى اگر در امّت بنى اسرائيل مارى به سوراخى داخل شده باشد در اين امّت نيز مارى به مانند آن داخل سوراخ خواهد شد.[10]

این روایات مورد اتفاق شیعه و سنی است. از جمله روایات سنی روایت زیر است:

پیامبر؟ص؟ هنگامی که از مدینه برای جنگ حنین خارج شد، در مسیرش از درختی گذشت که مشرکین برای تبرک اسلحه‌شان را بر آن می‌آویختند. به این درخت «ذات انواط» می‌گفتند. مسلمان گفتند ای رسول خدا همچنان که برای مشرکین «ذات انواط» بود، برای ما «ذات انواط» قرار بده. پیامبر؟ص؟ فرمود سبحان الله این خواسته شما مانند همانی است که قوم موسی به موسی گفتند «همان گونه که برای آنان معبودانی است، تو هم برای ما معبودی قرار بده». به کسی که جانم به دست اوست البته که شما هم روش‌های کسانی که پیش از شما بودند، انجام می‌دهید.

رزین ادامه سخن پیامبر؟ص؟ را این گونه افزوده است: دقیقا پا در جای پای آنها می‌گذارید و روش آنان را تکرار می‌کنید، آن چنان که اگر در امتهای گذشته کسی با مادرش زنا کرده باشد، همین امر در میان شما هم اتفاق خواهد افتاد.

من نمی‌دانم آیا شما مانند امت موسی گوساله پرستی هم می‌کنید یا نه؟![11]

یکی از اتفاقات مهم بنی اسرائیل گوساله پرستی آنهاست در این فاجعه هارون در اقلیت کامل قرار گرفت و تهدید به قتل شد و طبق سفارش حضرت موسی صبر کرد.

همچنین در قرآن سخن از توطئه فرعونیان درباره کشتن موسی به میان آمده است:

وَ جٰاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى اَلْمَدِينَةِ يَسْعىٰ قٰالَ يٰا مُوسىٰ إِنَّ اَلْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ اَلنّٰاصِحِينَ.[12]

و مردی از دورترین [نقطه] شهر شتابان آمد [و] گفت: ای موسی! اشراف و سران [فرعونی] درباره تو مشورت می کنند که تو را بکشند! بنابراین [از این شهر] بیرون برو که یقیناً من از خیرخواهان توام.

نتیجه تطبیق روایات یاد شده،بر این آیه، هم چیزی جز کشتن شدن علی؟ع؟ نیست.

اگر هیچ مستندی در مورد مأمور به صبر بودن امیرالمؤمنین؟ع؟ نداشتیم جز این دسته از روایات، همین روایات برای اثبات نداشتن امنیت جانی علی؟ع؟ از جانب منافقین کافی است.

 

[1]) انشقاق/19

[2]) تفسیر لاهیجی

[3]) روایت 42

[4]) انشقاق/19

[5]) روایت 43

[6]) انشقاق/19

[7]) روایت 44

[8]) ترجمه عيون أخبار الرضا؟ع؟ ج2 ص484

[9]) روایت 45

[10]) روایت 46

كمال الدين ترجمه پهلوان ج2 ص 401

[11]) روایت 47

[12]) قصص/ 20

شهادت فاطمه سلام الله علیها، شکستن همه خط قرمزها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۹/۲۲-۲۰:۳۵:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25054
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 320

شهادت فاطمه صدیقه؟سها؟ بر اثر مقاومت در مقابل غاصبین، به تنهایی ثابت می‌کند که کشته شدن امیرالمؤمنین؟ع؟ توسط منافقین امری ممکن و شدنی بود. اما به توضیحی که خواهد آمد به میدان آمدن فاطمه؟سها؟، هزینه کشته شدن علی؟ع؟ را آن چنان بالا برد که حکومت سقیفه احساس خطر کرد و از سر ناچاری از آن چشم پوشید.

لذا شایسته است نخست مستندات شهادت فاطمه صدیقه؟سها؟ را ببینیم.

مستنداتی که ظلم ظالمین را، حتی در حد قتل فاطمه؟سها؟، ثابت می‌کند فراوان است.

1) قسم جلاله عمر بر آتش زدن خانه.

یکی از این موارد تهدید عمر به آتش زدن خانه و قسم جلاله او بر جدیت در این تصمیم است.

در منابع سنیان نیز نقل شده که قسم جلاله فاطمه؟سها؟ که عمر قطعا چنین می‌کند.

هنگامى که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی؟ع؟ و زبیر در خانه فاطمه؟سها؟ به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، این خبربه عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه؟سها؟ آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب‌ترین فرد نزد ما پدر تو است و پس از او خودت ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن‌ها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، هنگامى که علی (؟ع؟) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر؟ص؟ به علی (؟عهم؟) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد و به صلاحدید خود عمل کنید و نزد من بازنگردید.آن ها از نزد حضرت فاطمه؟سها؟ رفتند و بازنگشتند تا اینکه با ابوبکر بیعت کردند.[1]

2) نبود خط قرمز در ظلم به فاطمه؟سها؟.

منافقین در ظلم به فاطمه؟سها؟ هیچ خط قرمزی نداشتند. لذا اگر ظلم خاصی را پیدا کنیم که آنها مرتکب نشدند از این جهت بوده است که نیازی به آن پیدا نکرده بودند.

3) پشیمانی ابوبکر هنگام مرگ.

یکی از مواردی که ابوبکر هنگام مرگ از آن اظهار پشیمانی می‌کند حمله به خانه حضرت فاطمه؟سها؟ است. این پشیمانی آن هم پس از موفقیت در غصب خلافت و پایان عمر نشان از آن دارد که حادثه هجوم به بیت تبعات فراوانی داشته است که خلیفه حتی هنگام مرگ هم با آن مشکل داشته است.

ابوبکر گفت: اما سه کاری که دوست داشتم هرگز نمی‌کردم: دوست داشتم که هجوم به خانه فاطمه؟سها؟ نمی‌کرد و به آن بی‌حرمتی نمی‌کردم….[2]

4) اخبار پیامبر؟ص؟ به قتل حضرت؟سها؟.

امام صادق؟ع؟ گفت جدم رسول خدا؟ص؟ فرمود: ملعون است ملعون است کسی که پس از من به دخترم فاطمه؟سها؟ ستم کند و حق او را غصب کند و او را بکشد….[3]

5) تصریح به نامحدودیت ظلم در نامه عمر.

پس آن چنان با تازیانه دو دست فاطمه؟سها؟ را زدم که سخت به درد آمد. صدای ناله و گریه‌اش را شنیدم، آن چنان سوزناک بود که نزدیک بود نرم شوم و از در خانه بازگردم. اما کینه‌هایی که از علی؟ع؟ داشتم و حرص او در کشتن بزرگان عرب و کید محمد و جادوگریش به یادم آمد.

در خانه را با لگد باز کردم در حالی که فاطمه؟سها؟ شکمش را به در چسبانده بود تا در باز نشود. آن چنان از درد فریاد کشید که تصور کردم مدینه زیر و رو شد و فریاد زد ای پدرم ای رسول خدا ببین با حبیبه و دخترت چه می‌کنند؟! سپس آهی کشید و گفت ای فضه بیا و مرا بگیر، سوگند به خدا بچه‌ای که در شکم داشتم کشته شد، صدای درد کشیدنش را می‌شنیدم، در حالی که به دیوار تکیه داده بود بچه‌اش را سقط کرد،

در را فشار دادم و وارد خانه شدم، با چهره‌ای رو به من کرد که (عظمت یا خشم یا ترحم‌انگیز بودن آن) چشمانم را پوشاند. سپس از روی مقنعه‌اش او را سیلی زدم، از شدت ضربه دستم، گوشواره‌اش شکست و بر روی زمین پخش شد.

در این هنگام بود که علی؟ع؟ بیرون آمد همین که این را احساس کردم به سرعت به بیرون از خانه فرار کردم و به خالد و قنفذ و کسانی که همراه آنها در بیرون منتظر بودند گفتم از خطر بزرگی نجات یافتم.

در روایت دیگری این گونه ادامه سخن عمر آن آمده است:

واقعا جنایت بزرگی کردم که بر جان خودم ایمن نیستم و این علی؟ع؟ است که از خانه بیرون آمده و من و همه شما طاقت درگیر شدن با او را نداریم.[4]

شهادت فاطمه صدیقه؟سها؟ از منظر منابع شیعه هرگز قابل تردید نیست. آن چه برای خصم مهم است از منظر منابع سنی است.

امور یاد شده از منظر منابع سنی هم برای اثبات شهادت فاطمه؟سها؟ کفایت می‌کند. چرا که:

۱- قسم جلاله عمر بر آتش زدن خانه در صورت عدم بیعت (بخوانید کشتن هر کسی که بیعت نکند)، ثبت شده است.

۲- عدم بیعت فاطمه؟سها؟ هم امری مسلم و انکار ناپذیر است.

۳- عمر هم قسمش را نشکسته است.

۴- در نتیجه ثابت می‌شود که اقدامات عمر منجر به قتل فاطمه؟سها؟ شده است.

البته این که در منابع سنیان رحلت فاطمه؟سها؟ به عنوان قتل نقل نشده، طبیعی است و هرگز نافی قتل نیست.

هر چند اگر شهادت فاطمه؟سها؟ به تفصیل در کتب سنیان هم نقل می‌شد باز هم از منظر منطق آنان چیزی عوض نمی‌شد. زیرا مطابق سیاست سنیان:

در درجه اول این گونه روایات به عنوان که متن آن منکر است ساقط می‌شود.

در درجه دوم هم طبق مبنایشان می‌گویند خلیفه اجتهاد کرده و یک ثواب هم برده است.

در درجه سوم هم قتل را به عنوان مصلحت اسلام توجیه می‌کنند.

مستندات این امر در سرفصل بعدی خواهد آمد.

 

[1]) روایت 48

[2]) روایت 49

[3]) روایت 50

[4]) روایت 51

قتل مخالفین، سیاست مدوّن منافقین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۱۱-۱۶:۱۲:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25067
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 66

یکی از سیاستهای حکومتهای ستمگر کشتن مخالفین است. همین سیاست نیز شیوه غاصبین سقیفه بوده است. البته برای پوشاندن این سیاست شیادانه دست به توجیهات شیطانی نیز زده‌اند.

به بخشی از صحیفه ملعونه دوم توجه کنید:

هر کسی از کارهای صحابه این برنامه را خوش نداشت واقعا که با حق و قرآن مخالفت کرده و از جماعت مسلمانان جدا شده است. پس او را بکشید. زیرا در کشتن او صلاح امت است و رسول خدا در این باره گفته است هر کسی نزد امت من بیاید و در اجتماع و اتحاد آنها تفرقه بیفکند او را بکشید، هر کسی از مردم که می‌خواهد باشد، فرقی نمی‌کند. زیرا اجتماع رحمت است و تفرقه عذاب است و امت من هرگز بر گمراهی متحد نمی‌شوند و همه مسلمانان دست واحدی در مقابل دشمنان هستند و از جمع مسلمانان کسی جز تفرقه افکن و دشمن بیرون نمی‌رود و چنین کسی پشتیبان دشمنان مسلمانان است، واقعا که خدا و رسول خدا خون او را مباح و کشتنش را حلال کرده‌اند.[1]

مستند دیگری که از آن می‌توان کشته شدن امیرالمؤمنین؟ع؟ در صورت مقاومت مسلحانه را ثابت کرد، تصریح عمر به همین سیاست منافقین است.

عمر گفت نه به خدا سوگند هیچ کس با ما مخالفت نمی‌کند مگر این که او را بکشیم….[2]

این سیاست از سوی علمای نفاق نه تنها مورد تأکید قرار گرفته است، بلکه از آن دفاع هم شده است:

واقعا خلیفه بیشتر از یک بار بر کشتن مخالفین تأکید کرده است، چه یک نفر باشد و چه بیشتر. زیرا او می‌دانست که نتیجه این اختلاف تلخ است و کسانی که تلخی آن را می‌چشند مسلمانها هستند… پس در این هنگام کشتن یک نفر یا دو نفر یا سه نفر در راه بقای اسلام اشکالی ندارد، هر چند از بزرگان صحابه باشند….[3]

 

[1]) روایت 52

[2]) روایت 53

[3]) جولة تاریخیة فی عصر الخلفاء الراشدین محمد السید الوکیل

ترورهای ناموفق، عبور منافقین از خط قرمزها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۱۱-۱۶:۱۵:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۱۰/۱۱-۱۶:۱۴:۵۹
    • کد مطلب:25068
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 62

مهم‌ترین دلیل بر امکان هر چیزی وقوع آن است.

از این رو توطئه برای کشتن علی؟ع؟ و اقدام به آن، آشکارا محتمل بودن قتل حضرت؟ع؟ را ثابت می‌کند.

علاوه بر این که پرده از هدف نهایی منافقین بر می‌دارد و ثابت می‌کند که اگر علی؟ع؟ کشته نشد به دلیل ناتوانی و عجز منافقین بود.

نقل است كه أبوبكر و عمر طىّ مذاكرهاى با خالد بن وليد از او خواستند كه حضرت علىّ؟ع؟ را به قتل برساند و او نيز پذيرفت، در گوشه خانه؛ همسر أبوبكر اسماء بنت عميس متوجّه اين جريان شد، و فورا پيكى را روانه خانه علىّ؟ع؟ نموده و به او گفت: به او بگو گروهى قصد جان شما را دارند، چون حضرت؟ع؟ اين مطلب را شنيد فرمود: رحمت خدا بر بانويت اسماء، به او بگو [اگر ايشان به اين هدف نائل خواهند شد] پس چه كسى ناكثين و مارقين و قاسطين را مىكشد؟.

و قرار شد خالد بن وليد هنگام نماز صبح كه هوا تاريك است از فرصت استفاده نموده و خود را مخفى سازد [زيرا رسم بر اين بود كه نماز صبح را در چنان تاريكى بجاى مىآوردند كه زن و مرد از هم تميز داده نمىشدند] و ليكن خدا كار خود را رساننده است،

و أبوبكر به خالد گفته بود: هر وقت نماز صبح را به پايان بردم نقشه‌ات را در باره علىّ عملى ساز، بهمين خاطر خالد در صف نماز در كنار علىّ نشست، و أبوبكر با اينكه در نماز بود ناگاه به فكر عواقب آن عمل شنيع افتاده و از فتنه پس از آن ترسيد كه نكند جان خودش نيز در خطر باشد، پس پيش از سلام نماز سه بار گفت: «اى خالد آنچه مأموريت داشتى انجام مده»، و در نقل ديگر خبر آمده است كه گفت: «آنچه را كه دستور داده بودم خالد انجام ندهد».

و آن حضرت؟ع؟ رو به خالد نموده و ديد با شمشير برهنه در كنار او است، فرمود: اى خالد تو را به چه چيز مأمور ساخته بود؟ گفت: به كشتن تو، فرمود: آيا واقعا اين كار را مىكردى؟ گفت: بخدا قسم اگر او مانع نشده بود شمشير را بر فرق سرت فرود مىآوردم.

حضرت علىّ؟ع؟ فرمود: اى بىمادر دروغ گفتى، آنكه توان اين كار را دارد حلقه استش از تو تنگتر است! قسم به آنكه دانه از زمين بيرون آورده و انسان را خلق نمود اگر قضاى الهى بنوع ديگرى قلم خورده بود نيك در مىيافتى كه از ميان اين دو گروه كداميك شرورتر و ضعيفتر است!

و در روايت ديگرى از أبو ذر ــ؟رض؟ــ نقل است كه پس از اين ماجرا حضرت امير؟ع؟ با دو انگشت سبّابه و ميانى خود خالد را چنان گرفت و فشرد كه از شدّت درد بلند فرياد كشيد، و مردم به هراس افتاده و ناراحت شدند (فقط فكر خود بودند)، و خالد خود را ملوّث نموده و پاهاى خود را بر زمين مىزد و هيچ نمىگفت.

در اين حال أبوبكر به عمر گفت: اين حاصل مشورت عوضى تو بود، گويا من سرانجامش را مىديدم، خدا را سپاس كه آلوده به اين عمل نشدم. امّا در باب خالد هر كسى كه قدم پيش مىنهاد تا او را از دست حيدر كرّار رهايى بخشد از سر ترس دور مىشد، در اينجا أبوبكر عمر را در پى عبّاس فرستاد، عموى آن حضرت آمده و شفاعت نموده و [با اشاره به روضه نبويّه] گفت: تو را به حقّ صاحب اين قبر و آنكه در آن است و به حقّ حسنين؟عهما؟ و فاطمه؟سها؟ او را رها كن، آن حضرت؟ع؟ نيز پذيرفت، و عبّاس ميان دو ديدهاش را بوسيد.[1]

از استادم نقیب ابوجعفر پرسیدم و گفتم… آیا آن چه در مورد حدیث خالد گفته می‌شود درست است؟ گفت بعضی از علویه این مطلب را نقل می‌کنند. سپس گفت روایت شده که مردی نزد زفر بن هذیل رفیق ابوحنیفه رفت و از فتوای ابوحنیفه پرسید درباره این که آیا جایز است از نماز به وسیله چیز جز سلام خارج شد؟ اموری مانند سخن گفتن و کار زیادی که از حالت نمازگزار خارج می‌کند و حدثی که وضو را باطل می‌کند. زفر پاسخ داد جایز است. زیرا ابوبکر در تشهدش گفت آن چه را که گفت. آن مرد پرسید ابوبکر چه گفت؟ پاسخ داد به تو مربوط نیست. او هم دوباره و سه باره سؤالش را تکرار کرد، زفر گفت این مرد را بیرونش کنید، بیرونش کنید، داشتم با کسی که از اصحاب ابی خطاب است صحبت می‌کردم (و خودم نمی‌دانستم).

ابن ابی الحدید می‌گوید از استادم پرسیدم نظر تو درباره برنامه کشتن علی؟ع؟ چیست؟ پاسخ داد من این جریان را بعید می‌دانم هر چند امامیه آن را نقل کرده‌اند.

سپس ادامه داد اقدام خالد به قتل را به خاطر شجاعت و دشمنی با علی؟ع؟ بعید نمی‌دانم، لکن از ابوبکر بعید می‌دانم، زیرا او با ورع بود و این چنین نبود که بین گرفتن خلافت و منع فدک و خشمگین ساختن فاطمه؟سها؟ و قتل علی؟ع؟ جمع کند، حاشا که او چنین کند. از استادم پرسیدم آیا خالد می‌توانست علی؟ع؟ را بکشد پاسخ داد بله، چرا نتواند؟! در حالی که شمشیر در گردنش بود و علی؟ع؟ هم مسلح نبود و از آن خالد تصمیم داشت غافل بود. ابن ملجم هم غافلگیرانه علی؟ع؟ را کشت، ولی خالد از ابن ملجم شجاع‌تر بود.[2]

سمعانی گفته است: از او (یعقوب رواجنی استاد بخاری) کلام ابوبکر روایت شده است که گفت: "خالد آنچه را به او دستور داده شده است انجام ندهد" از سید عمر بن ابراهیم حسینی در کوفه پرسیدم که معنی این روایت چیست؟ او گفت: به خالد دستور داده بود که علی؟ع؟ را بکشد ؛ اما از این کار پشیمان شده و از آن نهی کرد.[3]

ابوبكر به منزل خویش بازگشته و کسی را به دنبال عمر فرستاد و او را خوانده و گفت: آیا جلسه امروز علی؟ع؟ را در مورد ما ندیدی؟ قسم به خدا اگر دوباره چنین بنشیند کار ما را خراب خواهد کرد ؛ نظر تو چیست؟ گفت: من چنین نظر دارم که دستور به کشتن او بدهی ؛ گفت: چه کسی او را بکشد؟ پاسخ داد: خالد بن ولید.

پس به نزد خالد فرستاده، به نزد ایشان آمد ؛ پس گفتند: می خواهیم تو را به کاری بزرگ مامور کنیم ؛ پاسخ داد: من را به به هر کاری می خواهید مامور کنید ؛ حتی اگر کشتن علی بن ابی طالب باشد؟ع؟ ؛ گفتند: کار همین است ؛ پس خالد گفت: چه زمانی او را بکشم؟

ابوبکر پاسخ داد: وقتی که به مسجد آمد ؛ در هنگام نماز در کنار او بایست ؛ وقتی که من سلام نماز را دادم بایست و گردن او را بزن ؛ گفت: باشد.

أسماء بنت عمیس که همسر ابوبکر بود، این را شنیده و به کنیزش گفت: به منزل علی؟ع؟ و فاطمه؟سها؟ برو و به ایشان سلام کرده و به علی؟ع؟ بگو:

"به درستیکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بیرون برو ؛ بدرستیکه من از خیر خواهان توام".

پس کنیز به نزد حضرت آمده و به علی؟ع؟گفت: أسماء بنت عمیس به شما سلام می رساند و می گوید:" به درستیکه سران در مورد تو مشورت کرده اند که تو را به قتل برسانند ؛ پس بیرون برو؛ بدرستیکه من از خیر خواهان توام.

پس حضرت؟ع؟ به او گفتند به او بگو: خداوند بین ایشان و آنچه می خواهند مانع خواهد شد ؛ سپس ایستاده و آماده نماز شدند و در مسجد حاضر شده و در پشت ابوبکر ایستادند اما نماز فرادا خواندند و خالد بن ولید نیز در کنار ایشان بوده و شمشیر به همراه داشت ؛ وقتی که ابوبکر برای تشهد نشست از آنچه گفته بود پشیمان شده و از آشوب و نیز از قدرت علی؟ع؟ و جنگاوری ایشان ترسید ؛ پس حیران ماند و راهی برای پایان بردن نماز پیدا نمی کرد ؛ به حدی که مردم گمان کردند به او فراموشی دست داده است ؛ پس رو به خالد کرده و گفت: ای خالد ؛ آنچه را به تو دستور دادم انجام نده ؛ "السلام علیکم ورحمة الله" ( و نماز را به پایان رساند )

پس امیرمومنان به خالد فرمودند: ای خالد ؛ تو را به چه چیزی امر کرده بود؟ گفت: به من دستور داده بود که گردن تو را بزنم ؛ حضرت؟ع؟ فرمودند: وآیا چنین کاری را می کردی؟ پاسخ داد: آری قسم به خدا که اگر به من نگفته بود چنین نکن، تو را بعد از سلام به قتل می رساندم ؛ پس حضرت؟ع؟ او را گرفته و به زمین زدند ؛ مردم نیز دور او جمع شدند ؛ عمر گفت: قسم به پروردگار کعبه که او را می کشد!!! ؛ مردم گفتند: ای اباالحسن، تو را به خدا، تو را به خدا، به حق صاحب این قبر ؛ پس حضرت او را رها کردند ؛ پس حضرت؟ع؟ رو به عمر کرده و یقه او را گرفته و فرمودند: ای فرزند صهاک ؛ اگر نبود پیمانی که رسول خدا؟ص؟ از من گرفتند، و نیز اگر نبود دستورات خداوند که از قبل آمده است، می دانستی که کدامیک از ما یاوران ناتوان تری دارد و نیروی کمتری دارد ؛ و سپس به منزل خود وارد شدند.[4]

چون رسول خدا وفات یافت، طبق سفارش رسول خدا، علی؟ع؟ قرآن را جمع کرد و آن را نزد مهاجرین و انصار آورد و بر آنها عرضه کرد. هنگامی که ابوبکر آن را گشود در اولین صفحه‌ای که باز شد رسوایی‌های منافقین آمد. عمر جلو پرید و گفت ای علی؟ع؟ قرآن را نزد خود برگردان، ما نیازی به آن نداریم. علی؟ع؟ هم آن را برداشت و رفت. سپس منافقین زید بن ثابت را که قاری قرآن بود احضار کردند. عمر به او گفت علی؟ع؟ قرآنی آورده که در آن رسوایی‌های مهاجرین و انصار است. نظر ما این است که قرآنی جمع کنیم و هر چه رسوایی و هتک مهاجرین و انصار در آن هست حذف کنیم. زید هم پذیرفت که این کار را بکند. اما گفت اگر من از قرآنی که شما خواسته‌اید فارغ شدم و علی؟ع؟ قرآنی که جمع آوری کرده است آشکار کرد، آیا مقصود شما باطل نمی‌شود؟ عمر گفت چاره چیست؟ زید گفتم شما به چاره آگاه‌تر هستید. عمر گفت چاره‌ای نیست جز این که او را بکشیم و از دست او راحت شویم. پس از این عمر نقشه قتل علی؟ع؟ به دست خالد را کشید، اما نتوانست آن را عملی کند….[5]

از این روایت برمی‌آید که نقشه قتل علی؟ع؟ توسط خالد چندین بار طرح شده، اما به نتیجه نرسیده است.

روشن شد که سیاست تدوین شده و اجرا شده منافقین حذف همه مخالفین بود و روشن شد که بقای حکومت سقیفه در گرو حذف علی؟ع؟ بود.

در نتیجه همه مباحث پیشین این شد که:

برای تضمین بقای حکومت سقیفه باید علی؟ع؟ کشته می‌شد!

پرسشی که مطرح است این است که:

پس چرا علی؟ع؟ کشته نشد؟!

 

[1]) روایت 54

إحتجاج ترجمه جعفرى ج1 ص211

[2]) روایت 55

[3]) روایت 56

[4]) روایت 57

[5]) روایت 58

عدم امنیت علی علیه السلام در حکومت سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۱۹-۱۵:۴۷:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25075
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 49

این که علی؟ع؟ در حکومت سقیفه زنده مانده است خودش جای سؤال دارد. همین را هم ابن ابی الحدید از استادش پرسیده است:

از استادم نقیب ابوجعفر پرسیدم و گفتم واقعا من تعجب می‌کنم از علی؟ع؟ که چگونه این مدت طولانی پس از رسول خدا زنده ماند و چگونه ترور نشد و حتی ناگهانی به خانه‌اش نریختند که او را بکشند، با این که جگرها از آتش کینه نسبت به او می‌سوخت. پاسخ داد اگر نبود که خودش را خوار کرد و صورتش را بر پستی زمین گذاشت، حتما کشته می‌شد و لکن از مردم کناره گیری کرد تا نامش از سر زبانها افتاد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول شد و از روش نخستین و آن شعار پیشین خودش خارج شد و شمشیر را فراموش کرد و مانند جنگجوی دلاوری گشت که از جنگ توبه کرده و سیاحی در زمین یا عابدی در کوه‌ها شد و هنگامی مردم از کسانی که حکومت را دست گرفتند اطاعت کردند و علی؟ع؟ پست‌تر از لنگ کفشی شد، او را رها کردند و از او سخن نگفتند، چنین نبود که عرب جز به دستور متولیان و انگیزه شخصی بر علیه علی؟ع؟ اقدام کند. چون حاکمان باعث و داعی به کشتنش نداشتند، از کشتن او دست نگهداشتند و اگر این نبود البته که کشته می‌شد، پس از این مطلب اجل الهی حافظ محکمی از مرگ است.[1]

در سیاست حکومت سقیفه گذشت که قتل مخالفین هیچ محدودیتی ندارد. در صحیفه ملعونه دوم عبارت «كَائِناً مَنْ كَانَ» آمده است. سنیان بار معنایی این عبارت را گونه باز کرده‌اند: «و لو کانوا من کبار الصحابة»!

این یک روی سکه بود.

روی دوم سکه تنزل جایگاه امیرالمؤمنین؟ع؟ بود. این تنزل را در مراسم بیعت اجباری آشکارا می‌بینیم آن جا که عمر به صراحت در جمع مسلمانان خطاب به علی؟ع؟ می‌گوید: دیگر خبری از برادری پیامبر؟ص؟ نیست و برادری پیامبر؟ص؟ تمام شده است.

نتیجه این سیاست را در روایت زیر ببینید:

علی؟ع؟ در زمان زندگی فاطمه؟سها؟ نزد مردم آبرویی داشت. اما هنگامی که فاطمه؟سها؟ وفات یافت نزد مردم کاملا غریبه شد….[2]

تعبیر «وجهٌ» با تنوین تنکیر بیانگر این است که جایگاه امیرالمؤمنین؟ع؟ در حیات فاطمه نزد سران منافقین، در اندازه‌ای نبوده است که مانع ظلم به همسر علی؟ع؟ شود. چرا که تمامی ستم‌ها و مصائب فاطمه صدیقه؟سها؟، در این دوران بوده است.

از این اشاره به خوبی دانسته می‌شود که جایگاه اجتماعی علی؟ع؟ پس از فاطمه؟سها؟ حتی در جایگاه یک مسلمان عادی نبوده است!

در نتیجه سیاست دو روی سکه تکمیل گردید: از یک سو مخالف، حتی اگر از بزرگان صحابه باشد، باید کشته شود و از سوی دیگر علی؟ع؟ جایگاه یک مسلمان عادی را هم ندارد.

پس مشکل کشتن علی؟ع؟ در حکومت سقیفه کاملا حل شده است.

البته تکرار این نکته شایسته است که روبهان تنها در چهارچوب مأموریت علی؟ع؟ به صبر، شیر می‌شدند. اما همین اندازه که احتمال می‌دادند علی؟ع؟ از شمشیرش استفاده می‌کند قضیه فرق می‌کرد.

 

[1]) روایت 59

[2]) روایت 60

دو راهی پس از سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۱۹-۱۵:۴۹:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25076
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 50

امر نخستی که از مطالعه سقیفه روشن شد عبارت بود از:

ضرورت حذف علی؟ع؟ برای تضمین بقای حکومت سقیفه

اما با درنگ بیشتر در تاریخ سقیفه امر دومی آشکار می‌شود که متضاد با امر نخست است و آن:

ضرورت بقای علی؟ع؟ برای تضمین بقای اصل دین است.

در نتیجه از یک سو بقای حکومت سقیفه اقتضا می‌کرد که باید علی؟ع؟ کشته شود!

اما از سوی دیگر بقای دین اقتضا می‌کرد که باید علی؟ع؟ بماند! چرا که بقای دین به بقای علی؟ع؟ گره خورده بود.

از آن جایی که عالم، عالم اسباب است، باید این تضاد بر اساس اسباب ظاهری حل شود و نه اعجاز الهی.

توضیح امر نخست، یعنی ضرورت حذف علی؟ع؟ برای بقای حکومت سقیفه، گذشت و اینک به توضیح امر دوم، یعنی ضرورت بقای علی؟ع؟ برای بقای دین، می‌پردازیم.

تا کنون روشن شد که:

۱) در مرحله نخست منافقین برای رسیدن به قدرت چاره‌ای جز مصادره اسلام و پل ساختن آن برای رسیدن اهدافشان نداشتند.

۲) اما هدف نهایی آنان حذف کامل اسلام بود، آن چنان که حتی اثری از نام پیامبر؟ص؟ در اذان هم باقی نماند.

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که منافقین با برنامه ریزی و سازماندهی پیشاپیش، علاج همه موانع پیش روی را اندیشیده بودند.

همچنین شواهد تاریخی نشان می‌دهد که اکثریت قریب به اتفاق مردم به دلایل مختلفی همچون ترس یا منافع دنیوی و یا بر اثر شبهات منافقین در فتنه سقیفه سقوط کردند.

در این شرایط برای بقای اسلام به کسی جز علی؟ع؟ امید نمی‌رفت.

اگر علی؟ع؟ هم کشته می‌شد همه امیدها برای بقای اسلام تبدیل به یأس می‌شد.

لذا بقای اسلام به بقای علی؟ع؟ گره خورده بود.

چرا که علی؟ع؟، اسلام مجسم بود. زنده بودن علی؟ع؟، همتراز زنده بودن پیامبر؟ص؟ و زنده بودن دین و سنت پیامبر؟ص؟ بود، وجود علی؟ع؟، یادآور سفارشات پیامبر؟ص؟ بود.

علی؟ع؟ بود که پیوسته حق بر محور او می‌چرخید.

علی؟ع؟ با حق است و حق با علی. حق پیوسته بر مدار علی؟ع؟ می‌چرخد.[1]

علی؟ع؟ بود که هیچگاه از قرآن جدا نمی‌شد.

به راستی که قرآن و عترت من هرگز از یکدیگر جدا نمی‌گردند تا این که بر من در حوض کوثر وارد شوند….[2]

علی؟ع؟ بود که اگر به او چنگ می‌‌زدند گمراه نمی‌شدند.

به راستی که من در میان شما دو امر را باقی گذاشتم، تا هنگامی که به این دو امر چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نمی‌شوید و آن دو امر کتاب خدا و عترت من اهل بیت من است….[3]

علی؟ع؟ بود که میزان حق و باطل بود.

به خدا سوگند که علی؟ع؟ راه خدا و میزان الهی است.[4]

علی؟ع؟ بود که….

با درنگ در مطالب یاد شده روشن می‌شود که وجود علی؟ع؟ حتی پس از غصب خلافت و مصادره اسلام و تحریفات وحشتناک آن، ضامن بقای اصل دین بود.

به سخن دیگر اگر علی؟ع؟ زنده نمی‌ماند، هرگز اسلام هم باقی نمی‌ماند و اسلام برای همیشه دفن می‌شد.

و اگر علی؟ع؟ زنده می‌ماند، اسلام هم زنده می‌ماند و با نخستین بستر رشد، دوباره جوانه می‌زد و بارور می‌گردید.

 

[1]) روایت 61

[2]) روایت 62

[3]) روایت 62

[4]) روایت 64

برای نجات اسلام چه باید کرد؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۱۹-۱۵:۵۰:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25077
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 50

همه مشکلات غاصبین به وجود علی؟ع؟ برمی‌گشت.

علم علی؟ع؟، رسوا کننده جهل حاکمان منافق بود.

شجاعت علی؟ع؟، یادآور فراریان احد و خیبر بود.

قضاوت علی؟ع؟، عدم شایستگی حاکمان را فریاد می‌زد.

عدالت علی؟ع؟، ستمگری حاکمان را….

زهد علی؟ع؟، دنیاپرستی‌شان را ….

خود علی؟ع؟، غدیر را….

اصل وجود علی؟ع؟ هم که شاهد زنده پیامبر؟ص؟ بود.

همان گونه که معاویه گفته است تا پیامبر؟ص؟ زنده باشد، نمی‌توان آشکارا دین را محو و نابود کرد.

لذا تا علی؟ع؟ هم زنده باشد، پیامبر؟ص؟ زنده است.

پس باید علی؟ع؟ کشته شود!

اما کشته شدن علی؟ع؟، مساوی با نابودی کامل دین و پوچی حکمت رب العالمین بود!

پس باید علی؟ع؟ زنده بماند!

اما چگونه؟!

منافقین که فکر همه کس و همه چیز را کرده‌اند.

تنها علی؟ع؟ می‌مانَد.

علیِ غریب و بی‌یاور هم که مأمور به صبر است. پس ترسی هم از شمشیر علی؟ع؟ ندارند.

اینجاست که نجات اسلام یک شگفتی می‌طلبد، یک شگفتی غافلگیرانه، غیر منتظره و ناگهانی!

آن شگفتی هم به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ بود!

آری تنها یک راه وجود داشت و آن این که فاطمه؟سها؟ به میدان بیاید تا علی؟ع؟ زنده بماند. اگر علی؟ع؟ بماند، اسلام هم می‌ماند!

 

حکیمانه‌ترین حرکت در مقابل سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۱/۱۲-۱۰:۱۷:۴۷
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۱۱/۱۲-۱۰:۱۸:۳۸
    • کد مطلب:25093
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 28

پس از سقیفه همه شرایط برای کشتن علی؟ع؟ فراهم بود. تنها مانع، دلاوری علی؟ع؟ بود. اما دشمن می‌دانست که علی؟ع؟ مأمور به صبر است و دست به شمشیر نمی‌برد.

هر چند سران منافقین، همان قهرمانان فراری احد! هستند و بویی از شجاعت نبرده‌اند. اما پهلوانی جسور مثل خالد بن ولید داشتند که از شدت حسادت با علی؟ع؟، آماده بود خود را به هر چالشی بیفکند.

سقیفه طبق نقشه و برنامه چیده شده پیش می‌رفت و سقیفه موفقیت کامل را در یک قدمی خود می‌دید. چرا که بر اساس توطئه منافقین، مردم به علی؟ع؟ پشت کرده بودند (ارتد الناس) جز سه چهار نفری (الا ثلاثة) که کاری از دستشان برنمی‌آمد.

فقط مانده بود که علی؟ع؟ بیعت کند و کار تمامِ تمام شود.

و اگر علی؟ع؟ بیعت نمی‌کرد طبق سیاست تدوین شده و تهدید صریح منافقین باید علی؟ع؟ هم کشته می‌شد.

و اگر علی؟ع؟ کشته می‌شد دیگر از اسلام حتی نامش هم باقی نمی‌ماند تا چه رسد به شکل ظاهری آن.

اما این همانی است که خداوند پیش از غدیر به پیامبرش هشدار داده بود:

يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ….[1]

ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (؟ع؟)] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرسانده‌ای.

اگر علی؟ع؟ کشته می‌شد، وعده عصمت الهی باطل می‌شد که فرموده بود:

وَ اَللّٰهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنّٰاسِ.[2]

و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه می‌دارد.

پیامبر؟ص؟ که از جانش نمی‌ترسید از نابودی اسلام می‌ترسید.

و اینک با کشته شدن علی؟ع؟ همان ترسی که پیامبر؟ص؟ داشت به جان اسلام می‌افتاد!

خود علی؟ع؟ مأمور به صبر….

مردم دچار ارتداد….

از سه چهار نفر باقی مانده هم کاری ساخته نیست….

برنامه قتل علی؟ع؟ هم قطعی و مسلم….

چه کسی می‌توانست به میدان آید تا جان علی؟ع؟ را نجات دهد که اسلام بماند؟!

هیچ کس نیست! هیچ کس!

جز یک نفر…!

 

[1]) مائده/67

[2]) مائده/67

غافلگیری دشمن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۱/۱۲-۱۰:۱۹:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25094
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 31

ناگهان فاطمه؟سها؟ پا به میدان گذاشت و در مقابل دشمن غدار ایستاد و خود را سپر جان علی؟ع؟ کرد!

اتفاقی که به اندیشه هیچ کس خطور نمی‌کرد!

نه دوستی که ناامید شده بود چنین انتظاری داشت.

و نه دشمن غدار چنین چیزی را پیش بینی کرده بود.

به میدان آمدن ناگهانی فاطمه؟سها؟، فرصت هر تدبیری را از دشمن گرفته بود.

اگر عقب نشینی می‌کرد تا کجا می‌توانست عقب نشینی کند؟! تا دست کشیدن از خلافت؟! این که برای منافقین شدنی نبود!

و اگر عقب نشینی نمی‌کرد باید هزینه سنگینی پرداخت می‌کرد!

و منافقین دومی را پذیرفتند.

اما عدم محاسبه دشمن نسبت به میدان آمدن فاطمه؟سها؟، نتیجه نداشتن برنامه و تدبیر مناسب برای مقابله با آن بود.

این چنین شد که دشمن در ورطه سیاست روزمرگی افتاد[1] و ناچار شد برای شکستن خاکریز فاطمه؟سها؟، همه خط قرمزها را بشکند و اوج رسوایی خودش را رقم زند.

و این همانی بود که فاطمه؟سها؟ تدبیر کرده بود! غافلگیر ساختن دشمن!

بهترین نتیجه تدبیر فاطمی، جلوگیری از غصب خلافت بود که به حسب ظاهر پیروزی حداکثری بود.

نتیجه حداقلی تدبیر فاطمی، پیشگیری از کشته شدن علی؟ع؟ و بقای اصل اسلام بود.

به میدان آمدن غافگیرانه فاطمه؟سها؟، بهترین روش خنثی سازی توطئه منافقین بود!

اما چرا؟!

 

[1]) سیاست روزمره‌گی دشمن شواهد متعددی دارد. ا ز جمله آنها تأسف ابوبکر از هجوم به خانه فاطمه، عیادت از فاطمه برای حلیت طلبی و…. 

فاطمه علیها السلام، عاطفی‌ترین و منطقی‌ترین بازدارندگی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۱/۱۲-۱۰:۲۶:۳۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۱۱/۱۲-۱۰:۲۵:۵۲
    • کد مطلب:25095
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 34

به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ چه از منظر عاطفی و چه از منظر منطقی، قوی‌ترین پیام را به جامعه آن دوران مخابره کرد و این پیام همچنان برای خردمندان همه دورانها روشنگری می‌کند.

روشنگری این پیام حاصل ویژگی‌های عمومی و فردی فاطمه؟سها؟ بود. ویژگی‌هایی که:

۱) عواطف و احساسات عمومی را تحریک می‌کرد.

۲) وجدان‌های خفته را بیدار می‌کرد.

۳) پرده غفلت را از خرد خردمندان می‌زدود.

همه این ویژگی‌های فاطمه؟سها؟، مناسب‌ترین بازدارنده از اجرای توطئه منافقین بود.

به برخی از این ویژگی‌ها توجه کنید:

زن بودن

درگیری مردان با زنان در همه جوامع و حتی جامعه جاهلیت، نشانه فقدان مروت و پستی شخصیت است.

اگر حرمت زن در اسلام را هم در نظر بگیریم، فردی که با زنان درگیر شود، به پست‌ترین درجه شخصیتی سقوط می‌کند.

خدا را خدا را مورد زنان و بردگانتان در نظر بگیرید به راستی که آخرین سخنی که پیامبر؟ص؟ شما گفت این بود که شما را به رعایت حال دو ناتوان سفارش می‌کنم زنان و و بردگانی که مالک آنها هستید….[1]

حتی در درگیری مردان وقتی زنی به دفاع وارد درگیری می‌شود انسان‌های متشخص کنار می‌کشند.

و حتی برخی از افراد لاابالی هم وقتی در صحنه زنی وجود داشته باشد، از دشنام ناموسی خوداری می‌کنند.

نتیجه این ویژگی در درگیری‌ها از دو حال خارج نیست: یا عامل بازدارندگی است و یا رسوا کننده پسیت شخصیت طرف مقابل است.

حامله بودن

اگر زنی حامله هم باشد علاوه بر حرمت کلی زن بودن، حرمت ویژه‌ی دیگری هم پیدا می‌کند که حتی افرادی که مروت و انسانیت کم رنگی داشته باشد، رعایت حال چنین زنی را بیشتر می‌کنند.

فاطمه؟سها؟ حامله بود و پیامبر؟ص؟ برای فرزند در شکمش نامگذاری گذاری کرده بود.

محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفّای 658) از علمای اهل تسنّن در تأیید این مطلب چنین می‌نویسد:

او (شیخ مفید از علمای شیعه) بر قول اکثریّت و جمهور علما چنین مطلبی را اضافه می‌کند و می‌گوید:
پس از [رحلت] پیامبر [؟ص؟]، فاطمه؟عها؟ فرزند پسری را سقط نمود که رسول خدا؟ص؟ نام او را محسن نهاده بود. [گنجی شافعی ادامه می‌دهد:] این مطلب نزد هیچ کدام از اهل نقل [و حدیث] یافت نشد مگر ابن ‌قُتَیْبَه. [2]

ابن ‌بطریق (متوفّای 600) می‌نویسد:

و در روایتی نقل شده است: فاطمه؟سها؟ پس از [رحلت] رسول خدا، فرزند پسری را سقط نمود که پیامبر؟ص؟ وی را در حالی که جنین بود، محسن نام‌گذاری کرده بود. [3]

با توجه به وجود جاسوس‌های منافقین در خانه پیامبر؟ص؟، سران منافقین به خوبی از این امر با خبر بودند.

بر فرض تنزل در ابتدای هجوم به خانه، منافقین از حامله بودن فاطمه؟سها؟ بی‌خبر بودند، اما شواهد نشان می‌دهد که پس از آن، قطعا مطلع شدند و هیچ ترتیب اثری هم ندادند.

در حالی که این ویژگی فاطمه؟سها؟ حداقل می‌توانست از ادامه ظلم به فاطمه؟سها؟ بازدارد.

شباهت فوق العاده به پیامبر؟ص؟

از ویژگی‌های فاطمه؟سها؟ شباهت فوق العاده به پیامبر؟ص؟ بود.

در منابع سنیان آمده است.

عایشه گفت: کسی را جز فاطمه؟سها؟ از جهت نیکویی سیمای معنوی و روش و رفتار و کردار شبیه‌تر به پیامبر؟ص؟ ندیدم [4]

جابر گفت: هیچ گاه راه رفتن فاطمه؟سها؟ ندیدم جز این که راه رفتن پیامبر؟ص؟ را به یاد می‌آوردم که هنگام راه رفتن به راست و چپ متمایل می‌شد.[5]

هنگامی که فاطمه؟سها؟ از غصب فدک توسط ابوبکر خبردار شد، چادرش را پوشید و در گروهی از یاران و زنان فامیلش در حالی که (از شدت خشم و سرعت حرکت) دامن چادرش زیر پایش می‌آمد رو به مسجد آورد، راه رفتنش (آن چنان شبیه پیامبر؟ص؟ بود که) از راه رفتن پیامبر؟ص؟ مو نمی‌زد، تا این که بر ابوبکر وارد شد….[6]

به میدان آمدن زنی با این شباهت شدید، حتی اگر بیگانه از پیامبر؟ص؟ هم باشد، زنده کننده یاد پیامبر؟ص؟ و سفارشات اوست و حرمتی ویژه پیدا می‌کند و احترامی استثنائی می‌طلبد.

عزادار بودن

حالا اگر این زن عزادار هم باشد و عزاداری او برای شخص پیامبر؟ص؟ هم باشد، برخورد نامناسب با چنین زنی اصلا با انسانیت سازگار نیست و در تناقض با وجدان انسان‌ها است.

بر همین اساس هم هنگامی که ابن زیاد بر زینب کبری خشم گرفت و قصد کشتن حضرت را نمود عمرو بن حریث به عنوان این که او زنی عزادار است ابن زیاد را از تصمیمش منصرف کرد.

اما برخورد عمر با فاطمه؟سها؟ رذیلانه‌تر از برخورد ابن زیاد بود.

دختر پیامبر؟ص؟ بودن

حالا اگر این زنِ بسیار شبیه پیامبر؟ص؟، دختر خود پیامبر؟ص؟ هم باشد، نه تنها یاد پیامبر؟ص؟ و سفارشاتش را زنده می‌کند که حقوق پیامبر؟ص؟ را هم یادآوری می‌کند.

از جمله آن چه یادآوری می‌شود حقوق ذی القربی است.

قرآن در این باره می‌فرماید:

قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ….[7]

بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [که بنابر روایات بسیار اهل بیت؟عهم؟ هستند] را نمی خواهم.

وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبىٰ حَقَّهُ….[8]

و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.

مصداق یقینی این آیات، فاطمه زهرا؟سها؟ است.

لذا برخورد با فاطمه؟سها؟، مصداق مخالفت با قرآن و سنت است و این امر هم از جهت انسانی و هم جهت قرآنی بازدارندگی فوق العاده‌ای را اقتضا می‌کند.

تنها یادگار پیامبر؟ص؟

اگر به ویژگی دختر پیامبر؟ص؟ بودن، ویژگی یادگار منحصر پیامبر؟ص؟ را اضافه کنیم، رعایت احترام فاطمه؟سها؟ و وجوب مودت و محبت به او بسیار حساس‌تر از رعایت حق ذوی القربی می‌گردد.

کمالات انسانی و اسلامی فاطمه؟سها؟

در اشاره به کمالات نفسانی فاطمه؟سها؟ تنها به یک آیه از قرآن بسنده می‌کنیم:

وَ يُطْعِمُونَ اَلطَّعٰامَ عَلىٰ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً إِنَّمٰا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اَللّٰهِ لاٰ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُكُوراً إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً فَوَقٰاهُمُ اَللّٰهُ شَرَّ ذٰلِكَ اَلْيَوْمِ وَ لَقّٰاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً وَ جَزٰاهُمْ بِمٰا صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً مُتَّكِئِينَ فِيهٰا عَلَى اَلْأَرٰائِكِ لاٰ يَرَوْنَ فِيهٰا شَمْساً وَ لاٰ زَمْهَرِيراً….[9]

و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می‌کنند. [و می‌گویند:] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می‌کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم. ما از پروردگارمان در روزی که روز عبوس و بسیار هولناکی است می‌ترسیم.

پس خدا نگهدار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می‌کند. و آنان را برای اینکه [در برابر تکالیف دینی و حوادث روزگار] شکیبایی ورزیدند، بهشتی [عنبرسرشت] و لباسی ابریشمین پاداش می‌دهد. در آنجا بر تخت ها تکیه می‌زنند، در حالی که آفتابی [که از گرمایش ناراحت شوند] و سرمایی [که از سختی اش به زحمت افتند] نمی‌بینند،

اگر به آیاتی که به فاطمه؟سها؟ تأویل شده است و سنتی که در مورد فضائل فاطمه؟سها؟ صادر شده است و سیره‌ی نیکویی که از فاطمه؟سها؟ در تاریخ ثبت شده است، پرداخته شود، مثنوی هفتاد من می‌شود. لذا به همین یک آیه بسنده می‌کنیم.

فضیلت فاطمه؟سها؟ مورد اتفاق همه مسلمانان است تا آن جا که دشمن‌ترین زن از دشمنان فاطمه؟سها؟ می‌گوید:

عایشه گفت: برتر از فاطمه؟سها؟ جز پدرش را ندیدم.[10]

اگر این روایت را به آیه زیر اضافه کنید شاهد شخصیتی فوق العاده خواهیم بود:

وَ إِنَّكَ لَعَلىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ.[11]

و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.

شخصیت دومی پس از پیامبری که این گونه خدایش می‌ستاید، فاطمه زهرا؟سها؟ است.

به میدان آمدن چنین شخصیتی بزرگترین بازدارنده از انحرافی بود که سقیفه در پی آن بود.

عصمت فاطمه؟سها؟

از ویژگی‌های مهم فاطمه؟سها؟ عصمت حضرت است.

عصمت فاطمی مستند به قرآن و سنت است.

اما مستند قرآنی عصمت فاطمی:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَكَ مِنَ اَلْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَكُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَى اَلْكٰاذِبِينَ.[12]

پس هر که با تو درباره او [عیسی] پس از آنکه بر تو [به واسطه وحی، نسبت به احوال وی] علم و آگاهی آمد، می ادله و ستیز کند، بگو: بیایید ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنیم؛ سپس یکدیگر را نفرین نماییم، پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

عصمت فاطمی مستند به سنت هم هست. از آن جمله:

فاطمه؟سها؟ در عیادت ابوبکر و عمر گفت من از شما دو نفر چیزی می‌پرسم که می‌دانم شما از آن خبر دارید. اگر راست گفتید می‌دانم که در آمدنتان صادق هستید. آن دو گفتند از آن چه می‌خواهی بپرس. فاطمه؟سها؟ گفت شما را به خدا سوگند آیا از رسول خدا شنیده‌اید که می‌فرمود فاطمه؟سها؟ پاره تن من است پس کسی که او را بیازارد مرا آزرده است؟ آن دو گفتند آری شنیده‌ایم. فاطمه؟سها؟ دستش را به آسمان بلند کرد و گفت خداوندا واقعا که این دو مرا آزار دادند پس من شکایت این دو را نزد تو و رسول تو می‌آورم. سپس به آن دو گفت نه به خدا سوگند از شما دو نفر هرگز راضی نمی‌شوم تا این که پدرم رسول خدا را ملاقات کنم و آن چه را شما دو نفر کرده‌اید به او خبر دهم و او درباره شما حکم کند….[13]

این سنت را در کنار قرآن بگذارید که فرموده است:

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا.[14]

آن‌هايی كه خدا و پيامبرش را اذيت می‌كنند، خداوند آن‌ها را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور می‌سازد و برای آنان عذاب خوار كننده‌ای آماده كرده است.

الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ.[15]

آنان‌که رسول الله را اذیت می‌کنند، برای ایشان عذابی دردناک است.

مورد دیگر خبر متواتر از پیامبر؟ص؟ است که فرمود:

فاطمه؟سها؟ بزرگ زنان جهان است.[16]

فاطمه صدیقه؟سها؟ به همین روایت و آیه مباهله بر عصمت خود در مقابل ابوبکر و عمر استدلال کرده است:

فاطمه؟سها؟ گفت: همين حرف مرا بس است! اى مردم! شما را به خدا سوگند مىدهم! آيا شنيديد كه رسول خدا؟صل؟ مىفرمود: «همانا كه دخترم سرور زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى! ما اين سخن را از رسول خدا؟صل؟ شنيدهايم. فاطمه؟عها؟ گفت: آيا سرور زنان اهل بهشت ادعاى بىاساس مىكند و چيزى را كه مال او نيست مىگيرد؟ آيا اگر چهار نفر عليه من به فحشايى گواهى دهند يا دو نفر عليه من به سرقتى شهادت دهند آيا شما باور مىكرديد»؟! ابوبكر خاموش شد، اما عمر گفت: آرى! بر تو حدّ جارى مىكرديم! فاطمه؟سها؟ گفت: دروغ گفتى و خود را خوار كردى! مگر اقرار كنى كه مسلمان نيستى، كسى كه عليه سرور زنان اهل بهشت، شهادتى را روا مىداند يا بر او حدّ جارى مىكند ملعون است و كافر به آنچه خداوند بر محمّد؟صل؟ نازل فرموده است. زيرا كسانى را كه «خداوند از آنان پليدى و ناپاكى را زدوده و پاك و پاكيزهشان ساخته»، شهادت عليه آنان روا نيست، چرا كه آنان از هر بدى مصون و معصومند و از هر پليدى پاكيزهاند.

اى عمر! به من بگو چه كسانى مصداق آيه تطهيراند؟ آيا اگر گروهى عليه آنان شهادتى دهند يا عليه يكى از آنان گواهى به شرك و كفر يا پليدى دادند، بر مسلمانان است كه از آنان بيزارى جويند و حدّشان زنند؟

عمر گفت: آرى! آنان و مردم در اين مورد يكسانند! فاطمه؟سها؟ گفت: دروغ گفتى و كفر ورزيدى! آنان و مردم در اين مورد يكسان نيستند، زيرا خداوند مصونيّت‌شان بخشيده و آيه عصمت و طهارت آنان را نازل كرده و از آنان پليدى را زدوده است، لذا هر كس گواهى عليه آنان را تصديق كند، خداوند و رسولش را تكذيب كرده است.[17]

ویژگی عصمت در فاطمه؟سها؟، میزان بسیار دقیقی برای روشنگری جامعه و رسوا کردن منافقین.

این میزان، میزانی است که حرف اول و آخر را در همه جا می‌زند.

 

[1]) روایت 65

[2]) روایت66

[3]) روایت 67

[4]) روایت 68

[5]) روایت 69

[6]) روایت 70

[7]) شوری/23

[8]) اسراء/26

[9]) انسان/8 تا 13

[10]) روایت 71

[11]) قلم/4

[12]) آل عمران/61

[13]) روایت 39

[14]) احزاب/57

[15]) توبه/61

[16]) روایت 73

[17]) روایت 74

تاريخ سياسى صدر اسلام ترجمه كتاب سليم ص 289

ابعاد به میدان آمدن فاطمه علیها السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۲/۰۵-۶:۴۹:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25116
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 49

در سرفصل «تضادی که پس از سقیفه شکل گرفت» گذشت:

با درنگ در مطالب یاد شده روشن می‌شود که وجود علی؟ع؟ حتی پس از غصب خلافت و مصادره اسلام و تحریفات وحشتناک آن، ضامن بقای اصل دین بود.

به سخن دیگر اگر علی؟ع؟ زنده نمی‌ماند، هرگز اسلام هم باقی نمی‌ماند و اسلام برای همیشه دفن می‌شد.

و اگر علی؟ع؟ زنده می‌ماند، اسلام هم زنده می‌ماند و با نخستین بستر رشد، دوباره جوانه می‌زد و بارور می‌گردید.

اما در سرفصل «عدم امنیت علی؟ع؟ در اثر تنزل جایگاه اجتماعی در حکومت سقیفه» دیدیم که سیاست سقیفه کار علی؟ع؟ را به آن جا رساند که جانش در خطر بود، تا چه رسد به این که توان تأثیرگذاری در جامعه و بازدارندگی از انحراف دین را داشته باشد.

این هم بن‌بستی بود که اسلام دچار آن شده بود.

فاطمه؟سها؟ به میدان آمد و این بن‌بست را شکست. چرا که در صورت موفقیت حداکثری:

1) شاید دشمن حیا کند و دست از جنایت بردارد و اسلام به سلامت بماند.[1]

2) شاید مردم حیا کنند و به یاری علی؟ع؟ بشتابند.

3) شاید غافلان بیدار شوند و به سفارشات پیامبر؟ص؟ بازگردند.

۴) شاید خردورزان از دام شبهات منافقین رهایی یابند.

در این صورت به میدان آمدن فاطمه؟سها؟، عاطفی‌ترین و منطقی‌ترین بازدارندگی از انحراف اسلام بود.

هر چند این بازدارندگی محقق نشد، اما فاطمه؟سها؟ قطعا به موفقیت حداقلی دست یافت که عبارت است از:

5) اقامه حجة بالغة بر دوست و دشمن.

۶) مستند سازی انحراف اسلام توسط منافقین.

۷) جاودانگی ثبت رسوایی منافقین.

با اندک درنگی در تاریخ، شاهد شکست فاطمه؟سها؟ در میدان هستیم، چرا که بازدارندگی از انحراف حاصل نشد.

اما در عرصه تبیین عملی و بیانی، با بزرگترین دستاورد در بیان حق و حقیقت و رسوا کردن منافقین و مستند ساختن انحراف آنان روبرو هستیم.

آری با آمدن فاطمه؟سها؟ هدف نهایی سقیفه که حذف اسلام باشد، عقیم گردید.

اما چگونه؟

 

[1]) شاهد بر تحریک عواطف دشمن، عبارتهایی است که عمر در نامه به معاویه نوشته است. به روایت 51 مراجعه کنید.

فاطمه علیها السلام، بلندترین فریاد رسوایی انحراف سقیفه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۲/۰۵-۶:۴۹:۴۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25117
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 45

گفتیم:

هر چند به میدان آمدن فاطمه؟سها؟، عاطفی‌ترین و منطقی‌ترین عامل بازدارندگی از انحراف اسلام بود، اما این بازدارندگی محقق نشد.

لذا نوبت به موفقیت حداقلی فاطمه؟سها؟ می‌رسد.

با این همه جالب است که بدانیم هر چند فاطمه؟سها؟ به حسب ظاهر در میدان شکست خورد، اما با درنگ در ابعاد همین موفقیت حداقلی، شاهد پیروزی بزرگ فاطمه؟سها؟ در عرصه تبیین هستیم که رسوایی منافقین در ابعاد گوناگون است.

به سخن دیگر هر چند فاطمه؟سها؟ در میدان غصب خلافت شکست خورد، اما در مأذنه تاریخ پیروز گشت!

در ادامه به برخی از ابعاد رسوایی منافقین اشاره می‌کنیم.

رسوایی‌های اخلاقی منافقین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۲/۰۵-۶:۵۰:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25118
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 45

پیش از این گذشت که ابوبکر پس از این که خطبه تاریخی صدیقه طاهره؟سها؟، امیرالمؤمنین؟ع؟ را به روباهی که تنها شاهد او دم او است و به زن بدکاره‌ای که در زنا مشهور شده بود تشبیه می‌کند.

پس از این که ابوبکر از سخنرانی خطبه فاطمه؟عها؟ با خبر شد (و از تأثیر آن بر ریاستش نگران شد) مردم را به اجتماع در مسجد فراخواند و بر منبر رفت و گفت: ای مردم این سخنان چیست که به آن گوش می‌دهید؟! با هر حرفی آرزویی است. این آرزوها در دوران پیامبرتان کجا بود؟! هر کس شنیده بگوید و هر کس شاهد بود حرف بزند. هرگز چنین نبوده است. بلکه او روباهی است که دمش گواه اوست خدا او را لعنت کند و واقعا که لعنت کرده است، همیشه همراه هر فتنه‌ای است، به خاطر این که پس از پایان فتنه (و استقرار خلافت) طالب فتنه است می‌گوید: از نو شروع کنیم (او فتنه را دوست دارد) مانند ام طحال (فاحشه مشهوری که ضرب المثل شده بود) که محبوب‌ترین کسانش زناکار است….[1]

همچنین عمر خطاب به سیده نساء عالمین با این ادبیات سخن می‌گوید:

ای فاطمه؟سها؟ حرفهای احمقانه زنان را رها کن….[2]

به فاطمه؟سها؟ گفتم حرفهای باطل و افسانه‌ای زنان را رها کن….[3]

اگر این گونه برخوردهای منافقین را گردآوری کنیم رسوایی اخلاقی منافقین بیشتر آشکار می‌شود.

 

[1]) روایت 75

[2]) روایت 76

[3]) روایت 77

رسوایی‌های انسانی منافقین (گذر از همه خط قرمزهای انسانی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۲/۱۱-۶:۱۷:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25119
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 34

اگر از منظر دینی چشم پوشی کنیم و تنها از منظر انسانی، میدان آمدن فاطمه؟سها؟ را تجزیه و تحلیل کنیم با غدر و بی‌رحمی و ستمِ نفرت انگیزی روبرو می‌شویم که خیانتی بی‌سابقه در طول تاریخ را ثبت کرده است. آن هم خیانتی که با هیچ یک از اصول انسانی سازگار نیست و همه خط قرمزهای انسانیت را زیر پا گذاشته است.

درنگ در مصائب فاطمه؟سها؟ برای درک این بُعد از رسوایی منافقین کفایت می‌کند.

سپس عمر برخواست و عده‌ای همراه او حرکت کردند تا این که به در خانه فاطمه؟سها؟ رسیدند. در زدند هنگامی که فاطمه؟سها؟ صدای آنان را شنید با بلندترین فریاد در حالی که گریه می‌کرد صدا زد ای رسول خدا پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه چها که ندیدیم. هنگامی که مردم صدای فاطمه و گریه فاطمه؟سها؟ را شنیدند، گریان برگشتند. نزدیک بود دلهای آنها از غصه متلاشی شود و جگرهایشان شکافته شود. اما عمر و گروهی ماندند سپس علی؟ع؟ را از خانه خارج ساخته و به سوی ابوبکر بردند….[1]

اگر فاطمه به میدان نمی‌آمد منافقین این چنین رسوا نمی‌شدند.

به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ از برخی از جهات شبیه به میدان آوردن علی اصغر به میدان و طلب آب است.

همه بچه‌ها تشنه بودند و شاید از کلام امام حسین؟ع؟ هم استفاده شود که قبل از به میدان آوردن علی اصغر، امام حسین؟ع؟ از زنده ماندن آن حضرت ناامید بود. اما برای شناساندن پستی دشمنی که حاضر نیست طفل شیرخواری را خود آب دهد، لازم بود حضرت علی اصغر به میان آورده شود.

در سقیفه نیز فاطمه؟سها؟ تنها یادگار پیامبر؟ص؟، در ایام عزای حضرت و…، از منظر انسانی بسیار جا داشت که با او همدردی شود. اما عملکرد معکوس سران سقیفه، ثابت کرد در قاموس سقیفه انسانیت وجود ندارد.

 

[1]) روایت 78

رسوایی‌های دینی منافقین (شکستن خط قرمزهای اسلامی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۲/۱۱-۶:۱۹:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25120
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 34

اگر از منظر دینی میدان آمدن فاطمه؟سها؟ را تجزیه و تحلیل کنیم شاهد زیر پا گذاشتن تمامی احکام اسلام خواهیم بود که در تعارض با منافع سقیفه قرار داشت.

به سخن دیگر هر حکم و قانون شرعی که در تزاحم با اهداف منافقین بود به آسانی نقض می‌شد و بر خلاف آن عمل می‌گردید.

در رأس این احکام شکستن عهد و پیمان‌های متعددی بود که با امیرالمؤمنین؟ع؟ بسته بودند. مهم‌ترین آنها خیانت به پیمان غدیر خم بود.

در جریان غصب فدک قاعده فقهی یَد و احکام ارث زیر پا گذاشته شد.

هنگامى كه می‌خواستند فدك را از فاطمه؟عها؟ بگيرند به آن دو گفته بود: آيا فدك تحت تصرف من نيست و نماينده من در آن نيست و آيا تا رسول خدا؟صل؟ زنده بود، من از غلّه فدك نمی‌خوردم؟ گفتند: آرى! گفت: پس چرا از من بر آنچه تحت تصرفم است بيّنه می‌خواهيد؟ گفتند: زيرا فدك غنيمت مسلمانان است، اگر بيّنه‌اى اقامه كردى كه خوب و گر نه اجازه تصرّف نمی‌دهيم! در حالى كه مردم پيرامون آن دو گوش مىكردند، گفت: آيا مىخواهيد قرارى را كه رسول خدا؟صل؟ گذاشته برگردانيد و مىخواهيد در باره ما حكمى روا داريد كه در باره ساير مسلمانان روا نمی‌داريد؟ اى مردم! بشنويد! اين دو در چه خيالى هستند! آيا شما دو تا بر اين باوريد كه در اموال مسلمانان ادعايى دارم؟ آيا از من بيّنه می‌خواهيد يا از آنان؟ گفتند: از تو بيّنه می‌خواهيم. گفت: اگر در آنچه تحت تصرف من است، همه مسلمانان ادعايى می‌داشتند، آيا از آنان بيّنه می‌خواستيد يا از من؟ عمر خشمگين شد و گفت: اين فدك غنيمت و زمين مسلمانان است و در دست فاطمه؟سها؟ بوده و غلّه‌اش را می‌خورده، اگر بر آنچه ادّعا می‌كند مبنى بر اينكه پيامبر فدك را به او هبه كرده، از ميان مسلمانان شاهدى آورد، در حالى كه فدك غنيمت و حق آنان است، آن وقت ما در اين موضوع تجديد نظر می‌كنيم.[1]

یکی از احکامی توسط منافقین زیر پا گذاشته شد، حکم خمس و سهم ذی القربی است که در این آیه از قرآن آمده است:

وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ.[2]

و بدانید هر چیزی را که [از راه جهاد یا کسب یا هر طریق مشروعی] به عنوان غنیمت و فایده به دست آوردید [کم باشد یا زیاد] یک پنجم آن برای خدا و رسول خدا (؟ص؟) و خویشان پیامبر، و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بنده اش روز جدا کننده حق از باطل، روز رویارویی دو گروه [مؤمن وکافر در جنگ بدر] نازل کردیم، ایمان آوردهإاید [پس آن را به عنوان حقّی واجب به خدا و رسول و دیگر نامبردگان بپردازید]؛ و خدا بر هرکاری تواناست.

در همین رابطه امیرالمؤمنین؟ع؟ فرموده است:

آيا تعجب نمىكنيد كه او و رفيقش ما را از سهم «ذى القربى» كه خداوند در قرآن آن را براى ما واجب كرده است، محروم ساختند؟! خداوند مىدانست كه اينان بر ما ستم روا خواهند داشت و ما را از آن محروم خواهند ساخت، لذا در ادامه آيه فرمود: «... اگر به خداوند و آنچه بر بنده خود نازل كرديم ايمان آورديد، روز جدايى حق از باطل، روز روبرو شدن دو گروه با يك ديگر...».[3]

پیش از این مردود ساختن شهادت اصحاب مباهله گذشت که روح آن تکذیب قرآن است.

همچنین مردود ساختن شهادت ام ایمن که روح آن تکذیب شهادت پیامبر؟ص؟ به این که او زنی از زنان بهشت است.

سپس فاطمه ام ایمن را آورد. ابتدا ام ایمن از ابوبکر پرسید آیا شهادت نمی‌دهید که من از اهل بهشت هستم؟ ابوبکر گفت آری شهادت می‌دهم. ام ایمن گفت پس من شهادت می‌دهم که پیامبر؟ص؟ فدک را به فاطمه؟سها؟ بخشید.[4]

به این مقوله باید جعل احادیث متعدد را هم افزود که در رأس آن این احادیث مجعول است:

خداوند برای ما اهل بیت پیامبری و خلافت را جمع نکرده است.[5]

ما جماعت پیامبران ارث به جا نمی‌گذریم. آن چه از خود به جا گذاریم صدقه است.[6]

و…..

چکیده سخن این که منافقین دستشان به هر حکمی از احکام الهی رسید آن را تحریف کردند.

 

[1]) روایت 74

 تاريخ سياسى صدر اسلام ترجمه كتاب سليم ص289

[2]) انفال/41

[3]) روایت 74

تاريخ سياسى صدر اسلام ترجمه كتاب سليم ص291

[4]) روایت 79

[5]) روایت 80

[6]) روایت 81

رسوایی‌های اسلام منافقین (اثبات نفاق غاصبین)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۲/۱۱-۶:۱۹:۲۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25121
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 37

مهم‌ترین ثمره به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ اثبات کفر و نفاق دستگاه سقیفه بود.

به بخشی از استدلال فاطمه؟سها؟ که پیش از این گذشت توجه کنید:

فاطمه؟سها؟ گفت: همين حرف مرا بس است! اى مردم! شما را به خدا سوگند مىدهم! آيا شنيديد كه رسول خدا؟صل؟ مىفرمود: «همانا كه دخترم سرور زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى! ما اين سخن را از رسول خدا؟صل؟ شنيدهايم.

فاطمه؟عها؟گفت: آيا سرور زنان اهل بهشت ادعاى بىاساس مىكند و چيزى را كه مال او نيست مىگيرد؟

آيا اگر چهار نفر عليه من به فحشايى گواهى دهند يا دو نفر عليه من به سرقتى شهادت دهند آيا شما باور مىكرديد»؟!

ابوبكر خاموش شد، اما عمر گفت: آرى! بر تو حدّ جارى مىكرديم! فاطمه؟سها؟ گفت: دروغ گفتى و خود را خوار كردى! مگر اقرار كنى كه مسلمان نيستى، كسى كه عليه سرور زنان اهل بهشت، شهادتى را روا مىداند يا بر او حدّ جارى مىكند ملعون است و كافر به آنچه خداوند بر محمّد؟صل؟ نازل فرموده است. زيرا كسانى را كه «خداوند از آنان پليدى و ناپاكى را زدوده و پاك و پاكيزهشان ساخته»، شهادت عليه آنان روا نيست، چرا كه آنان از هر بدى مصون و معصومند و از هر پليدى پاكيزهاند. اى عمر! به من بگو چه كسانى مصداق آيه تطهيراند؟ آيا اگر گروهى عليه آنان شهادتى دهند يا عليه يكى از آنان گواهى به شرك و كفر يا پليدى دادند، بر مسلمانان است كه از آنان بيزارى جويند و حدّشان زنند؟ عمر گفت: آرى! آنان و مردم در اين مورد يكسانند! فاطمه؟سها؟ گفت: دروغ گفتى و كفر ورزيدى! آنان و مردم در اين مورد يكسان نيستند، زيرا خداوند مصونيّت‌شان بخشيده و آيه عصمت و طهارت آنان را نازل كرده و از آنان پليدى را زدوده است، لذا هر كس گواهى عليه آنان را تصديق كند، خداوند و رسولش را تكذيب كرده است.[1]

چند سرفصل از رسوایی‌های منافقین را دیدیم. آشکار شدن همه اینها حاصل به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ بود. اگر فاطمه؟سها؟ به میدان نمی‌آمد شخصیت و اهداف منافقین این گونه از پرده بیرون نمی‌افتاد.

این رسوایی‌ها ثابت کرد که اسلام منافقین، چیزی جز پل رسیدن به حکومت و قدرت نیست و منافقین هرگز اعتقادی به اسلام ندارند.

به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ آشکار ساخت که اسلام سقیفه در تقابل با اسلام علی؟ع؟ است و بدین سان از قربانی شدن اسلام برای رسیدن منافقین به قدرت جلوگیری کرد.

 

[1]) روایت 74

تاريخ سياسى صدر اسلام ترجمه كتاب سليم ص 289

فاطمه علیها السلام سوخت تا علی علیه السلام زنده بماند

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۴/۰۱/۰۴-۱۵:۳۶:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25137
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 22

منافقین هرگز انتظار به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ را نداشتند. از یک سو عقب نشینی در مقابل فاطمه؟سها؟ مستلزم عقب نشینی از حکومت منافقین و غصب خلافت بود.

فاطمه؟سها؟ هم هرگز بنا نداشت از اعتراضش عقب نشینی کند.

لذا بقای حکومت سقیفه مستلزم شکستن همه خط قرمزهای اخلاقی و انسانی و اسلامی بود.

و این امر، هزینه کودتای منافقین را بسیار سنگین کرد، آن چنان که چندین بار آستانه تحمل جامعه لبریز شد و خطر بازگشت مردم به سوی علی؟ع؟ جدی گردید.

در این شرایط اگر علی؟ع؟ هم کشته می‌شد هزینه کودتای منافقین بالاتر می‌رفت و معلوم نبود جامعه آن را تحمل می‌کند یا خیر؟

به سخن دیگر هر چند وجود علی؟ع؟ خطر جدی برای منافقین بود. اما با میدان آمدن فاطمه؟سها؟ و ظلم فراوانی که به حضرت وارد شد، کشتن علی؟ع؟، اصل حکومت منافقین را به خطر می‌انداخت.

اینجا بود که منافقین ناچار شدند وجود علی؟ع؟ را با همه دردسرهایی که برای حکومت آنها داشت تحمل کنند تا حکومتشان باقی بماند.

به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ برای منافقین یک اتفاق غیر منتظره و خطرناک بود، لذا منافقین تردیدی در کوبیدن فاطمه؟سها؟ نکردند.

اما از نخست هدف ایثار فاطمه؟سها؟، زنده ماندن علی؟ع؟ بود که محقق شد.

آری بقای علی؟ع؟، حاصل سوختن فاطمه؟سها؟ در میدان معارضه با سقیفه بود!

فاطمه؟سها؟ آگاهانه و عامدانه به میدان آمد و تمام وجودش در آتش ظلم سوخت و خاکستر شد تا علی؟ع؟ بماند و بقای اسلام تضمین گردد.

فاطمه؟سها؟ ایثاری را در تاریخ رقم زد که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب کسی خطور کرده است!

فاطمه سلام الله علیها، جاودانه ساختن مستندات انحراف بزرگ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۴/۰۱/۰۴-۱۵:۳۷:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25138
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 37

حضور ناگهانی فاطمه؟سها؟ در میدان، منجر به سیاستهای روزمره منافقین گردید و حاصل آن ارتکاب جنایتهای بسیار شنیع منافقین نسبت به فاطمه صدیقه؟سها؟ شد.

ناگفته پیداست که چنین پرونده‌ای، سوء سابقه بسیار مهمی برای منافقین است. لذا نباید این پرونده در تاریخ بماند.

از این رو ناچار شدند سیاستهایی همچون تحریم علی؟ع؟، ممنوعیت نقل حدیث، جریمه اجتماعی برای کسانی که با علی؟ع؟ رفت و آمد داشتند و… را اجرا کنند.

این سیاستها از قرن اول آغاز شد و قرن‌ها ادامه یافت و هنوز هم پاپرجاست.

تشکیک در شهادت فاطمه؟سها؟ در دوران معاصر نیز ادامه همان سیاستهای سانسور است.

با این همه، سیاستهای یاد شده چندان کارساز نشد و به میدان آمدن فاطمه؟سها؟، رسوایی‌های بزرگی بر پیشانی منافقین ثبت کرد و هزینه سنگینی بر روی دست سقیفه به جا گذارد.

سران سقیفه این را به خوبی درک می‌کردند. لذا در صدد توطئه برآمدند تا اثرات به میدان آمدن فاطمه؟سها؟ را خنثی سازند.

اما با همه تلاشهای منافقین برای توجیه و پنهان کردن ظلم شنیعشان، باز هم رد پای آن حتی در منابع خودشان دیده می‌شود.

این امر حاصل خنثی شدن تلاشهای منافقین به وسیله تدبیر فاطمه؟سها؟ بود.

ببینیم این توطئه‌ها چه بودند و چگونه خنثی شدند.

خنثی شدن توطئه عیادت ابوبکر و عمر از فاطمه سلام الله علیها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۴/۰۱/۰۴-۱۵:۴۱:۲۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25139
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 25

ستم‌هایی که منافقین به فاطمه؟سها؟ کردند آن چنان بود که حضرت؟سها؟ بستری شد و روز به روز حالش وخیم‌تر می‌گردید. آن چنان که همه می‌دانستند که فاطمه؟سها؟ رفتنی است.

اگر فاطمه؟سها؟ همین گونه از دنیا می‌رفت، پرونده سیاهی برای منافقین ثبت می‌شد و این با سیاستهای دورنگر آنها سازگار نبود.[1]

خشمگینی سخت فاطمه؟سها؟ از منافقین چیزی نبود که قابل پنهان کردن باشد.

بخارى در صحيح‌ترين كتاب اهل سنت از تداوم غضب و قهر فاطمه؟سها؟ بر ابوبكر، سخن گفته و در كتاب أبواب الخمس این چنین مى‌نويسد:

فاطمه؟سها؟ دختر رسول خدا از ابوبكر ناراحت و از وى روى گردان شد و اين ناراحتى ادامه داشت تا از دنيا رفت.[2]

همچنین مى‌گويد:

فاطمه؟سها؟ بر ابوبكر غضب كرد وبا وى سخن نگفت تا ازدنيا رفت.[3]

پس فاطمه؟سها؟ از ابوبكر كناره گيرى كرد وبا وى سخن نگفت تا از دنيا رفت.[4]

سران سقیفه اندیشیدند که اگر به عیادت فاطمه؟سها؟ بروند، از یک سو می‌توانند از سیاهی پرونده‌شان بکاهند و از سوی دیگر با مطرح کردن حلیت طلبی، این امکان وجود داشت که شایعه راضی شدن فاطمه؟سها؟ را در جامعه پخش کنند.

عمر به ابوبکر گفت بیا نزد فاطمه؟سها؟ برویم که ما او را خشمگین کرده‌ایم. پس هر دو رفتند و اجازه طلبیدند. اما فاطمه؟سها؟ به آن دو اجازه ورود نداد. لذا نزد علی؟ع؟ آمدند با او در این باره صحبت کردند، علی؟ع؟ واسطه شد و این دو را بر فاطمه؟سها؟ وارد ساخت. هنگامی که این دو نفر نزد فاطمه؟سها؟ نشستند حضرت؟سها؟ رویش را برگرداند و به صورتش را به طرف دیوار کرد. آن دو سلام کردند اما حضرت؟سها؟ پاسخ سلام آنها را نداد. پس ابوبکر آغاز به سخن کرد و گفت ای حبیبه رسول خدا به خدا سوگند که قرابت با رسول خدا را بیشتر از قرابت خودم دوست دارم و تو نزد من از دخترم عایشه محبوب‌تر هستی و روزی که پدرت مرد دوست داشتم که من مرده بودم و پس از او در دنیا نمانده بودم آیا می‌بینی با این که تو را و فضل و شرف تو را می‌شناسم اما با این حال تو را از حق و ارثت از رسول خدا منع کنم؟! از این جهت منع کردم که از رسول خدا شنیدم می‌گفت ما گروه پیامبران ارث به جا نمی‌گذاریم و هر چه به جا گذاردیم صدقه است. فاطمه؟سها؟ در پاسخ ابوبکر گفت اگر حدیثی از رسول خدا برای شما دو نفر نقل کنم آیا آن را می‌شناسید و درک می‌کنید و به آن اعتراف می‌کنید؟ گفتند آری.

فاطمه؟سها؟ فرمود: شما را به خدا سوگند مى‌دهم آيا شما دو نفر از رسول خدا نشنيديد كه فرمود: خوشنودى فاطمه؟سها؟ خوشنودى من، و ناراحتى او ناراحتى من است و هر كس دخترم فاطمه؟سها؟ را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس فاطمه؟سها؟ را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده است و هر كس فاطمه؟سها؟ را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است؟ هر دو نفرشان اعتراف كردند: آرى ما از رسول خدا اين گونه شنيده‌ايم. فاطمه؟سها؟ گفت پس واقعا که من خدا و فرشتگان او را گواه می‌گیرم که شما دو نفر مرا اذيت و ناراحت كرده‌ايد و خشنود نکرده‌اید. و اگر پدرم را ملاقات کنم البته و صد البته که از شما دو نفر شكايت خواهم كرد. به خدا سوگند پس از هر نماز بر شما نفرين خواهم كرد. سخن فاطمه؟سها؟ که به اینجا رسید آن دو گریان از خانه فاطمه؟سها؟ بیرون رفتند.[5]

نکات این جریان:

سران نفاق می‌دانستند جرمی مرتکب شده‌اند که پاک شدنی نیست.

لذا در صدد جبران (در واقع لوث کردن مسئله) برآمدند.

فاطمه؟سها؟ اجازه ملاقات نداده است. (طبق برخی از منابع بارها و بارها برای اجازه ملاقات تلاش کردند ولی موفق نشدند.)

اجازه ندادن فاطمه؟سها؟ نشان از اوج بحران در رابطه فوق العاده در رابطه است.

علی؟ع؟ واسطه می‌شود تا هم اجازه ندادن فاطمه؟سها؟ در تاریخ ثبت شود هم اعترافات سران نفاق مستند گردد.

اما باز هم فاطمه؟سها؟ از آنها رو برمی‌گرداند.

و پاسخ سلام‌شان را نمی‌دهد. (با توجه به این که پاسخ سلام مؤمن واجب است.)

در آغاز ابوبکر از در مکر، ادعای دوست داشتن فوق العاده می‌کند.

اما باز هم بر حدیث مجعول «نحن معاشر الانبیاء…» اصرار می‌کند.

بنا بر این عیادت و حلیت طلبی باید در قالب کلی غصب خلافت تفسیر شود و نه توبه از غصب.

اما فاطمه؟سها؟ از این فرصت، نخستین استفاده را می‌برد و آن اعتراف به حدیث پیامبر؟ص؟ درباره رضا و سخط فاطمه؟سها؟ است. این اعتراف، در واقع تصدیق کبرای مسئله است.

پس از این اعتراف، فاطمه؟سها؟ تأکید می‌کند بر این که: ۱- از آن دو به خشم آمده است. آن چنان که ۲- فاطمه؟سها؟ بنا دارد این شکایت را نزد خداوند ببرد و علاوه بر این دو امر ۳- در هر نمازی آن دو را نفرین می‌کند.

توطئه عیادت به شکلی توسط فاطمه؟سها؟ و علی؟ع؟ مدیریت شد که حتی فرصت شایعه سازی برای کسب رضا هم پیدا نشد و علاوه بر آن کبرای غضب فاطمه؟سها؟، غضب پیامبر؟ص؟ و غضب خدا است و نیز مصداق آن یعنی غضب فاطمه؟سها؟ بر آن دو در تاریخ ماندگار شد.

بدین سان توطئه عیادت با تدبیر فاطمه؟سها؟ و علی؟ع؟ خنثی گردید.

 

[1]) شاهد سیاستهای دورنگر منافقین متن صحیفه ملعونه دوم است.

[2]) روایت 82

[3]) روایت 83

[4]) روایت 84

[5]) روایت 85

پای ناموس علی در میان است!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۲-۵:۴۳:۵۷
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۰۹/۲۲-۵:۴۳:۵۱
    • کد مطلب:24807
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 158

غاصبین برای پوشاندن حقایق و نیل به اهداف شومشان و نیز خالی کردن کینه و حسد دیرینه‌ای که با امیرالمؤمنین داشتند، از هیچ جسارتی دریغ نکردند.

این سیره غاصبین در پیروانشان همچنان جاری و ساری است.

بر اساس همین سیره نیز برای انکار ظلم غاصبین، با ادبیات نامناسبی جسارت کرده و به آزار شیعه می‌پردازند.

مانند این که:

غیرت امیرالمؤمنین کجا بود که از فاطمه دفاع نکرد؟!

همین ادبیات در شبهه ازدواج حضرت ام کلثوم به چشم می‌خورد.

از همین ادبیات در بحث جواز متعه سود می‌جویند.

و….

البته وقتی که پای ناموس علی به میان می‌آید، دنیا بر غیرتمندان تلخ و ناگوار می‌گردد.

اما دشمن تنها می‌تواند حسد خود را خالی کند. ولی محال است بتواند چهره زشت ستمگری خود را پنهان کند و مظلومیت اهل بیت را در تاریکخانه تاریخ جای دهد.

در ادامه به تحقیق در یکی از موضوعاتی می‌پردازیم که به خیال دشمن غیرت شیعی را به بازی می‌گیرد، تا راه تحقیق در تاریخ را سدّ کند.

اما هیهات که خورشید پس ابر بماند!

غاصبین برنامه ریزی کرده بودند که به هر قیمتی حق امیرالمؤمنین را غصب کنند و خود بر اریکه قدرت بنشینند.

به توضیحی که خواهد آمد منافقین می‌دانستند امیرالمؤمنین مأمور به صبر است. به همین خاطر راه غصب خلافت را باز دیدند. لذا با برنامه ریزی دقیق به سوی این هدف پیش رفتند.

اما پیداست که امیرالمؤمنین همیشه خار بزرگی در چشم آنان بود که با وجود آن، نه آرامشی داشتند و نه به تمامی اهدافشان می‌رسیدند.

بنا بر این دو راه در پیش نداشتند یا حضرت را تسلیم خود نمایند و یا حذف کنند. برای هر دو شاخه برنامه داشتند و آماده شده بودند.

ناگهان با امر پیش بینی نشده‌ای روبرو شدند و آن برخورد با سدّ فاطمه زهرا بود.

اگر در مقابل خاکریز فاطمی متوقف می‌شدند قطعا خلافت غاصبانه دوام نمی‌آورد.

شاهدش هم سخن استاد ابن ابی الحدید است که در پاسخ به این که چرا ابوبکر فدک را نداد گفت اگر فدک را می‌داد فردا خلافت را طلب می‌کرد.[1]

لذا چاره‌ای نمی‌دیدند که باید این خاکریز را هم بشکنند.

به ظاهر خاکریز فاطمی سقوط کرد، اما عبور از این خاکریز بهای سنگینی داشت و آن رسوا شدن در مقابل وجدان تمامی جهانیان بود.

این جا بود که فاطمه در میدان شکست خورد اما در وجدان خردمندان حق طلب پیروز گردید.

لازم بود که این رسوایی هم پاک شود. اما با تدبیر فاطمی این رسوایی تا  ابد بر صفحه تاریخ ماندگار شد.

حال می‌خواهند این ننگ ننگین و شکست بزرگ را با این شبهه بپوشانند که:

غیرت علوی کجا بود؟!

این شبه در نظر دشمن چاقوی دو لبه بود.

برای کسانی که خبری از تاریخ نداشتند، راه انکار شهادت صدیقه کبرا به دست منافقین هموار می‌شد.

اما نصیب مطلعین از فاجعه غاصبین، دست گذاشتن روی غیرت شیعی بود، ؟؟؟همان روشی که پیش از این بدان اشاره کردیم.

آری شیوه پست تعرض به ناموس شرافتمندان، هر چند زبانی، دل تاریک کینه توزان را خنک می‌کند.

آن چه مهم است این است که ببینیم از منظر تحقیق در مقابل این حرکت پست ناجوانمردانه چه باید کرد؟

 

[1]) و سألت علی بن الفارقی مدرّس المدرسة الغربیة ببغداد، فقلت له: أکانت فاطمة صادقة؟ قال: نعم، قلت: فلم لم یدفع إلیها أبوبکر فَدَک و هی عنده صادقه؟ فتبسّم، ثمّ قال کلاما لطیفا مستحسنا مع ناموسه و حُرمته و قلّة دعابته. قال: لو أعطاها الیوم فَدَک بمجرّد دعواها لجاءت إِلیه غداً وادّعت لزوجها الخلافة، و زحزحته عن مقامه، و لم یکن یمکنه الاعتذار و الموافقة بشی ء؛ لأنه یکون قد أسجل علی نفسه أنّها صادقة فیما تدّعی کائنا ما کان من غیر حاجة إِلی بیّنة و لاشهود؛ و هذا کلام صحیح. ابن ابی الحدید در جلد 16 شرح نهج  البلاغه ـ چ مصر، صفحۀ 284

خودم از علی بن فارقی که مدرّس مدرسۀ غربی در بغداد بود پرسیدم: آیا فاطمه در آنچه می‌گفته است، راستگو بوده است؟ گفت: آری. گفتم: چرا ابوبکر فدک را به او که راست می گفته است، تسلیم نکرده است؟ خندید و جواب بسیار لطیفی داد… گفت: اگر آن روز به مجرّد ادّعای فاطمه فدک را به او می داد، فردای آن روز می آمد و خلافت را برای همسر خویش مدّعی می شد و ابوبکر را از مقامش برکنار می کرد و دیگر هیچ بهانه‌ای برای ابوبکر امکان نداشت، زیرا او را صادق دانسته بود و بدون هیچ دلیل و گواهی فدک را تسلیم کرده بود. و این سخن درستی است

۱) پاسخ نقضی: غیرت عثمان کجا بود که…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۲-۷:۲۵:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24809
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 888

سریع‌ترین پاسخ، پاسخ نقضی است.

در آغاز نگاهی به حیای عثمان در منابع سنیان می‌کنیم.

پیامبر بر بسترش خوابیده و عبا یا روپوش عایشه را پوشیده است. ابوبکر و عمر وارد می‌شوند پیامبر در همان وضعیت کار آنها را راه می‌اندازد. اما تا عثمان می‌آید پیامبر می‌نشیند و به عایشه هم می‌گوید لباست را جمع کن و سپس به عثمان اجازه ورود می‌دهد و کار او را راه می‌اندازد. پس از خروج عثمان در اعتراض عایشه به این تفاوت رفتار که چرا بر خلاف عثمان، از ابوبکر و عمر حساب نبردی؟، می‌گوید: عثمان مرد با حیایی است ترسیدم اگر بر همان حال به او اجازه ورود بدهم خجالت بکشد و برگردد و کارش راه نیفتد.

ان عثمان وعائشة رضي الله عنهما تحدثان ان أبا بكر استأذن على رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو مضطجع على فراشه لابس مرط عائشة فاذن لأبي بكر على رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو كذلك فقضى إليه حاجته ثم انصرف ثم استأذن عمر رضي الله عنه فاذن له وهو على ذلك الحال فقضى إليه حاجته ثم انصرف قال عثمان رضي الله عنه ثم استأذنت عليه فجلس رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال لعائشة اجمعي عليك ثيابك قال فقضيت إليه حاجتي ثم انصرفت قال فقالت عائشة رضي الله عنها يا رسول الله لم ارك فزعت لأبي بكر وعمر كما فزعت لعثمان فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ان عثمان رجل حيى وانى خشيت ان أذنت له وانا على تلك الحال ان لا يبلغ إلى حاجته. السنن الكبرى، ج ٢، أحمد بن الحسين البيهقي، ص ٢٣١

اینک به چند مستند از حمله به منزل عثمان می‌پردازیم می‌کنیم.

در حمله به خانه عثمان هنگامی که زنش دید که شمشیر بر عثمان زدند از پرده بیرون آمد و خودش را بر روی عثمان انداخت و ضربه شمشیر به دست او خورد و سه انگشتش قطع شد. بعضی از فجره دستش بر باسن زن عثمان زد و گفت عجب باسن بزرگی دارد! و پس از آن گفت این زن را به من بدهید…

ولما رأت نائلة بنت الفرافصة زوج عثمان وقع السيف برزت وألقت نفسها عليه فأصابتها ضربة اندرت من يدها ثلاث أصابع وضرب بعض أولئك الفجرة يده عليها وقال ما أكبر عجيزتها نفلونيها… تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل جزء 1 - صفحة 526  

وقتی که انگشتان دست زن عثمان قطع شد فرار کرد ولی آن شخص رانهای او را مالید و گفت البته که باسن بزرگی است…

فاطن اصابع یدها و ولّت فغمز اوراکها و قال انها لکبیرة العجیزه… تاریخ طبری ج3 ص346

و کتبت نائلة بنت الفرافصة الی معاویة بن ابی سفیان مع قمیصه و اصابعها… فاتتنی بنت شیبة بن ربیعة فالقت نفسها معی علیه فوطئنا وطئا شدیدا و عرینا من ثیابنا… عبر الاشجان من سیرة امیرالمؤمنین عثمان تألیف علی سعد علی حجازی صفحه 191 و 192

من از کسانی بودم که در روز حمله به خانه عثمان داخل خانه او شدم هنگامی که نزدیک او شدم زنش از اندرون بیرون آمد او را سیلی زدم عثمان نگریست و نفرین کرد…

قال کنت فیمن دخل علی عثمان یوم الدار فلما دنوت منه خرجت امرأته فاقبلت علیها فلطمتها فنظر الی عثمان فقال سلب الله یدیک و رجلیک و اعمی بصرک و ادخلک نار جهنم. کرامات اولیاء الله تألیف حافظ ابی القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور الطبری اللالکائی ج5 ص132

در یکی از کتب جدید سنیان آمده است:

سبأیان هرزه و شیطنت پیشه در منزل به ضرب و شتم و غارت پرداختند و حتی از ربودن وسایلی که زنان داشتند خوداری نکردند. یکی از شورشیان به نام کلثوم تجیبی به همسر مجروح حضرت عثمان حمله کرد و چادری را که بر سر او بود از روی او برداشت و به حرکات بسیار زشت و جاهلانه‌ی دست زد و حرفهای رکیکی نثار او نمود. صبیح از خدمتکاران خانه حضرت عثمان وقتی این هرزه گویی را در حق همسر حضرت عثمان شنید بر کلثوم حمله کرد و او را به قتل رسانید…. خلفای راشدین از خلافت تا شهادت تألیف دکتر صلاح عبدالفتاح الخالدی

یکی از محققین می‌گوید:

در هجوم به خانه عثمان، صحابه او را کتک زدند، فحش ناموسی دادند، خانه‌اش را محاصره کرده و آتش زدند و آب و غذا را بر او تحریم کردند، در حضور او به زنش سیلی زدند،، تعرض جنسی کرده، زنش را برهنه و لخت کردند تا جای که عورت او نمایان شد، خانه‌اش را غارت کرده لباس زیر زنانش را بین  مردان نامحرم چرخاندند و عثمان با علم به این حوادث فقط نظاره کرد و دفاع نکرد. در آخر هم جنازه او را  در زباله دانی یهود انداختند و سه روز در آنجا ماند.[1]

این امور ننگین را مقایسه کنید با مظلومیت فاطمه که در نهایت مظلومیت، مصداق آیه تطهیر بود!!!

عثمان که حیای او نزد سنیان معروف است، غیرتش کجا بود؟!!

در دفاع از عثمان، سکوت عثمان را به چند وجه توجیه کرده‌اند.

از جمله این که پیر و مجروح بود و نمی‌توانست و توجیه دیگر این که عثمان یاور نداشت.

اما عثمان بر خلاف امیرالمؤمنین که یار و یاور نداشت، به اعتراف سنیان هم لشکر داشت و هم افراد سرشناسی حاضر به دفاع از او بودند.

صبر عثمان را نشان از عدم دلبستگی به خلافت و حفظ خون مسلمین گرفته‌اند. (هر چند زهد و احتیاطات عثمان در تاریخ کاملا معکوس ثبت شده است).

اما با این همه، تمامی این توجیهات مردود است. زیرا مخالف با روایات فراوان خود سنیان است. در ادامه به این مطلب می‌پردازیم.

شگفتا عدم دفاع عثمان از ناموسش فضیلیت است اما به امیرالمؤمنین که می‌رسد، می‌شود بی‌غیرتی؟!!!

 

[1]) منبع کانال آقای علی شریفی

۲) تکلیف مستندات ظلم در منابع سنیان چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۳-۵:۴:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24810
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 95

مشکلی که سنیان باید حل کند این است که مستندات ظلم غاصبین به حضرت زهرا؟عها؟ منحصر به منابع شیعه نیست.

محتوای این گونه منابع، با مبانی سنیان سازگار نیست و در تضاد با آرای سنیان است. لذا نمی‌بایست اثری از آنها در کتب سنیان پیدا می‌شد.  

هر چند وجود اصل ظلم، نه همه جزئیات آن در منابع عامه، بر خلاف قاعده است، اما باز هم ردّ پای این ظلم‌ها در کتب عامه اندک نیست.

این امر دلیل بر این است که ظلم، آن چنان فراوان بوده است که ثبت این اندازه از اتفاقات از دست در رفته است.

نکته مهمی که بر صحت این منابع تأکید می‌کند، تلاش فوق العاده سنگین علمای سنی برای توجیه ظلم‌هایی است که در منابع آنها نقل شده است.

از پایین آوردن شخصیت حضرت زهرا گرفته تا قربانی شدن حضرت زهرا در مقابل مصلحت اهم مسلمین، همه این توجیهات، دلیل صدق تاریخ ظلم به حضرت است.

حالا بر فرض محال که این امور را منافی با غیرت امیرالمؤمنین بدانیم، ممکن است این را تنزلا بپذیریم، اما سنیان باید در مقابل منابع خود پاسخگو باشند.

پس صرف این که این امور با غیرت امیرالمؤمنین تنافی دارد، نمی‌تواند مستندات ظلم به حضرت فاطمه در کتب خود سنیان را نامعتبر سازد.

۳) غیرت خداوند کجاست؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۳-۵:۸:۲۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24811
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 120

غیرت از صفات انسان‌های شریف است و این صفت در اولیای الهی برجسته‌تر از همگان است.

اما باید توجه داشت که ریشه تمامی کمالات و از جمله صفت غیرت، ذات اقدس الهی است.

امام صادق علیه السلام فرمود: واقعا که خداوند تبارک و تعالی بسیار با غیرت است و هر غیرتمندی را دوست دارد و به خاطر غیرتش است که (گناهان و) امور بسیار زشت ظاهری و باطنی را حرام نموده است.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ؟ع؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ وَ لِغَيْرَتِهِ حَرَّمَ‏ الْفَوَاحِشَ ظَاهِرَهَا وَ بَاطِنَهَا.كافی ج5 ص535

ستمهای فراوانی که در دنیا به نوامیس مؤمنین می‌شود، همگی در محضر خداوند است و خود خداوند شاهد و ناظر و حاضر در صحنه جرم است.

پرسشی که مطرح است چرا خداوند در این گونه موارد غیرت نمی‌کند؟!

هر پاسخی داده شود همان پاسخ در مورد امیرالمؤمنین هم جاری است.

اگر در مورد خداوند گفته شود که او حکیم است و ما تعبدا آن را می‌پذیریم، همین حکمت و تعبد در موردحضرت امیر؟ع؟ هم جاری است.

اما همچنان که خود غیرت حکیمانه است إعمال آن هم باید حکیمانه باشد از این رو دستور داده شده است که:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بپرهیز از غیرت ورزیدن در غیر جای مناسب آن که چنین کاری زنان سالم را به بیماری می‌کشاند…

إِيَّاكَ وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ الْغَيْرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ مِنْهُنَّ إِلَى السَّقَمِ…

از آن جایی که بر اساس اصول اولیه و اصول موضوعه، بقاء اصل دین متوقف بر صبر امیرالمؤمنین بود، صبر بر جسارت بر حضرت صدیقه، کاملا حکیمانه تعریف می‌شود. در نتیجه اشکال به امیرالمؤمنین ناشدنی است.

۴) جنایاتی که در عرض چند دقیقه به وقوع پیوست…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۴-۴:۴۷:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۰۹/۲۵-۴:۴۴:۱۹
    • کد مطلب:24812
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 205

به حسب ظاهر کسی از تهاجم به بیت و چگونگی آن خبر نداشت. پشت در آمدن حضرت صدیقه هم امری عادی و با سابقه بود. به خصوص که بنی هاشم در منزل حضرت علی جلسه داشتند و مشغول صحبت از موضوع داغ غصب خلافت بودند.

حوادث هم به سرعت و در عرض چند دقیقه اتفاق افتاد.

لذا امیرالمؤمنین نسبت به وقوع اصل ظلم، در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت. فرمان به انتقام هم نداشت و شد آن چه شد.

عدم واکنش در اتفاقات غیر مترقبه و سریع، امری طبیعی است.

ممکن است این پاسخ، بر اساس مبانی شیعی پاسخ عمیقی شمرده نشود، اما بر اساس مبانی سنیان حداقل از باب جدل و الزام خصم پاسخ قطعی است.

۵) گنجاندن ظلم به صدیقه طاهره در امر به صبر علی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۴-۴:۴۷:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24813
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 158

در علت دست به شمشیر نبردن امیرالمؤمنین در مقابل غصب خلافت خواهد آمد که حضرت در فرض عدم یاور، مأمور به صبر بود تا خون خودش و حسنین حفظ شود که بقای دین تضمین گردد.

همان حکمت و مناط دقیقا در مورد صبر بر مصائب صدیقه طاهره هم جاری است.

عدم یاور برای نصرت امیرالمؤمنین، در جای خودش به تفصیل بیان شده است.

آن چه جالب است این است که همین امر به صبر در مورد عثمان به عنوان یک فضیلت پذیرفته شده است، اما به امیرالمؤمنین که می‌رسد مورد اشکال قرار می‌گیرد.

چرا که مبنای سنیان بر اساس روایاتی که به قول آنها متواتر این است که دلیل دفاع نکردن عثمان از خودش و ناموسش، امر پیامبر به صبر بوده است. به بخشی از کتاب حیات صحابه توجه کنید:

احمد از عایشه روایت نموده که گفت رسول خدا؟ص؟ فرمود یکی از اصحابم را برایم فراخوانید گفتم ابوبکر گفت نخیر گفتم عمر کفت نخیر گفتم پسر عمویت علی گفت نخیر می‌گوید گفتم عثمان گفت بلی هنگامی که آمد پیامبر؟ص؟ به من گفت کنار برو و چیزی را پنهانی به او می‌گفت و رنگ عثمان تغییر می‌نمود هنگامی که یوم الدار پیش آمد و در آن محاصره گردید گفتیم ای امیرالمؤمنین آیا جنگ نمی‌کنی پاسخ داد نخیر رسول خدا؟ص؟ عهدی به من سپرده و من با نفسم بر آن صبر می‌کنم.[1]

سنیان این دسته از روایات را متواتر می‌دانند.

در کتاب سیرت خلفای راشدین چنین آمده است:

شهادت حضرت عثمان و نتایج آن را پیامبر؟ص؟ قبلا بیان نموده بود و احادیثی که مشتمل بر این پیشگویی‌ها است، به حد تواتر معنوی رسیده است. از آن جمله چند روایت ذیل است….[2]

برای نکته سنجان روشن است که جعل روایات امر پیامبر به صبر، متولد از همان سیاست نسخه برداری از اهل بیت است، همانند غصب عناوین صدیق و فاروق و….

اما غفلتی که کرده‌اند این است که تکلیف به صبر امیرالمؤمنین مشروط به عدم یاور بود.

جالب است که فضیلت صبر عثمان! در صورتی بوده است که مسلمانان از همه جا برای یاری او آمده بودند.

به سخن ابن تیمیمه توجه کنید:

به تحقیق که مسلمانان از همه نواحی برای یاری عثمان آمده بودند و به عثمان سفارش جنگ می‌کردند ولی او مردم را به دست نگه داشتن از جنگ امر می‌کرد و به کسانی که از او فرمانبرداری می‌کردند دستور می‌داد که نجنگند و روایت شده است که به غلامانش گفته است هر کس دست از جنگ بکشد او آزاد است.[3]

شگفتا که امر به صبر با وجود یاوران فراوان که تنها از راه تعبد محض قابل تصحیح است، برای عثمان فضیلت است.

اما همین امر به صبر، در صورتی که یاوری نباشد و به قتل امیرالمؤمنین و حسنین و نابودی دین بینجامد، از نظر حضرات مصداق بی‌غیرتی است!!!

 

[1]) حیات صحابه تألیف محمد یوسف کاندهلوی ترجمه مجیب الرحمن رحیمی ج4 ص119

مانند این روایت فراوان است. از جمله روایت زیر:

عن عائشة قالت: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه وددت أن عندي بعض أصحابي قلنا يا رسول الله ألا ندعو لك أبا بكر؟ فسكت. قلنا ألا ندعو لك عمر؟ فسكت. قلنا ألا ندعو لك عثمان؟ قال نعم فجاء فخلا به فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يكلمه. و وجه عثمان يتغير. قال قيس فحدثني أبو سهلة مولى عثمان أن عثمان بن عفان قال يوم الدار أن رسول الله صلى الله عليه و سلم عهد إلي عهدا. فأنا صائر إليه و قال علي في حديثه و أنا صابر عليه قال قيس فكانوا يرونه ذلك اليوم. في الزوائد إسناده صحيح. رجاله ثقات. سنن ابن ماجه جزء 1 - صفحة 42 ح113

[2]) سیرت خلفای راشدین تألیف عبدالشکور فاروقی لکنوی ترجمه محمد یوسف حسین پور ص303

[3]) منهاج السنة ابن تیمیمة ج5 ص286

۶) وجوب حفظ جان امام زمان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۵-۴:۵۴:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۰۹/۲۵-۴:۵۴:۴۱
    • کد مطلب:24814
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 144

یکی از امور مسلم میان شیعه و سنی، وجوب معرفت امام زمان است. چرا که در منابع شیعی آمده است:

عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ‏ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ. کافی ج1 ص377

حارث بن مغیره گفت به امام صادق علیه السلام عرض کردم: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است. (آیا این درست است؟) حضرت فرمود آری. گفتم جاهلیت کامل و عمیق یا جاهلیت در حد نشناختن امامش؟ حضرت فرمود: جاهلیت کافرانه و منافقانه و گمراهانه.

در منابع سنی هم این چنین آمده است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که بمیرد و بدون امام به مرگ جاهلیت مرده است.

عن معاوية قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من مات بغير امام مات ميتة جاهلية. مسند أحمد ج٤ ص ٩٦ و مسند أبي داود ص ٢٥٩

به اتفاق همه مسلمین حفظ جان امام، حتی برای یک ساعت، واجب است.

قطعا فاطمه زهرا سیدة زنان بهشت به این تکلیف الهی عالم بوده است.

مانع شدن حضرت زهرا میان حضرت علی و دشمنان و نیز دفاع از آن حضرت، عمل به حکم الهی بوده است.

چگونه می‌توان همراهی امیرالمؤمنین با فاطمه، آن هم در عمل به حکم الهی، مصداق بی‌غیرتی شمرد؟!

۷) حکیمانه‌ترین تدبیر فاطمی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۹/۲۵-۴:۵۴:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24815
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 168

پاسخ‌های متعددی به شبهه مطرح شده داده شد.

اما آن چه بسیار مهم است این است که در اقدام فاطمه زهرا آن چنان عقلانیت و حکمت و تدبیر موج می‌زند که انسان را شگفت زده و خرد را انگشت به دهان می‌کند.

به سخن دیگر بهترین و دقیق‌ترین و عقلانی‌ترین کار ممکن، همانی است که فاطمه انجام داده است. اقدامات فاطمی در اوج فداکاری و ایثار و در قله احساسات، آن چنان از پشتوانه حکمت برخوردار بود و آن چنان با اهداف امیرالمؤمنین همسو و هماهنگ بود و آن چنان به سود بقای دین بود که هرگز جایی برای دفاع آن چنانیِ امیرالمؤمنین از صدیقه طاهره باقی نمی‌گذاشت.

راستی اگر به جای علی و فاطمه دیگران بودند، باز هم بی‌غیرتی مطرح می‌شد، یا هزاران هزار مرحبا داشت؟!!!

چرا تنها زمانی که پای فاطمه در میان است، مروت و فتوت حضرات گل می‌کند؟!!!

دلیلش روشن است فاطمه با سوختن خرمن هستی‌اش، تا ابد آتش به خرمن باطل و هستیِ غاصبان انداخت!

فریاد مظلومیت و «یا اباتاه»ی فاطمه آن چنان قدرتمند بود که موج آن همه دورانها را به لرزه درآورد و رسوایی منافقان را به تمام کرانه‌های تاریخ رساند!

آری فاطمه کاری کرد کارستان، با فدا ساختن خودش هم جان علی را حفظ کرد و هم بقای دین را تضمین نمود!

سخن از غیرت علی و این گونه تهمتها و آزارهای اهل سقیفه، همه، سرباز کردن دمل کینه‌ای است که هیچ گاه از دل منافقان پاک نخواهد!

چرا که مظلومیت فاطمه، حکمتی را به جهانیان ارایه داد که مهر بطلان بر سقیفه را جاودانه ساخت!

اما چرا و چگونه؟

بخش بعدی نوشتار به این مهم می‌پردازد.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما