تردیدی نیست که اجماعی میان مسلمانان بر وقوع ازدواج وجود ندارد. شاهد آشکار آن هم بزرگان زیادی هستند که منکر اصل ازدواج هستند.
بنا بر این از منظر آراء قطعا اجماعی بر تحقق ازدواج محقق نشده است.
از منظر منابع که بنگریم ممکن است توهم شود منابع شیعه و سنی بر اصل ازدواج اشتراک دارند. همین اتفاق شیعه و سنی برای اثبات ازدواج کافی است.
اما با درنگ در مستندات ازدواج امکلثوم در منابع شیعه و سنی روشن میشود اشتراکی که برای سنیان سودمند باشد هرگز وجود ندارد.
زیرا هدف سنیان از طرح ازدواج اثبات روابط حسنه است. لذا اگر ازدواج به گونهای طرح شود که چنین امری را ثابت نکند، حاصلی برای سنیان ندارد، تا چه رسد به این که ویژگیهایی در ازدواج مطرح شود که شخصیت خلیفه را رسوا کند.
ولی با در نظر گرفتن ویژگیهای مطرح شده در روایات طرفین، هرگز شاهد اشتراکی میان منابع شیعه و سنی نخواهیم بود.
زیرا اگر منابع شیعی را معیار قرار دهیم، ویژگیهایی که در منابع شیعی برای ازدواج مطرح شده، نشان از اوج خباثت عمر دارد. ناگفته پیداست که این ویژگیها هرگز مورد پذیرش سنیان نیست.
برخی از ویژگیهایی هم که در منابع سنی برای ازدواج مطرح شده، نشان از اوج لاابالیگری عمر دارد که باز هم مورد پذیرش سنیان نیست.
برخی دیگر از ویژگیهایی که در منابع سنی برای ازدواج مطرح شده که هرگز مورد پذیرش شیعه نیست.
ویژگی برجسته روایات شیعی نشان از یک ازدواج سیاسی آن هم در بدترین قالب اضطراری است.
امام صادق؟ع؟ فرمود هنگامی که عمر امکلثوم را از امیرالمؤمنین؟ع؟ خواستگاری کرد حضرت فرمود او کودک است. عمر عباس را دید و به او گفت من چه ایرادی دارم؟ عباس گفت جریان چیست؟ عمر گفت از دختر پسر برادرت خواستگاری کردم پدرش جواب رد داد. بدان به خدا سوگند که البته و صد البته چاه زمزم را کور میکنم و هیچ کرامتی برای شما باقی نمیگذارم مگر این که نابودش میکنم و البته و صد البته دو شاهد اقامه میکنم که علی؟ع؟ دزدی کرده است و البته و صد البته که دست راستش را به جرم دزدی قطع میکنم. عباس نزد امیرالمؤمنین؟ع؟ آمد و تهدید عمر را به حضرت خبر داد و از امیرالمؤمنین؟ع؟ خواست که امر ازدواج را به او واگذارد و امام نیز چنین کرد.[1]
عمر عباس را به سوی علی؟ع؟ فرستاد و از او خواست که امکلثوم را به ازدواج او درآورد. علی؟ع؟ از این امر امتناع کرد. هنگامی عباس به سوی عمر بازگشت که از امتناع علی؟ع؟ خبردارش کند، عمر گفت ای عباس آیا از ازدواج با من ننگش میآید؟! به خدا سوگند ار دخترش را ندهد البته و صد البته که او را میکشم. عباس به سوی علی؟ع؟ بازگشت و جریان را به او خبر داد. اما علی؟ع؟ بر مخالفتش ادامه داد. عباس خبر را به عمر رساند و عمر گفت ای عباس روز جمعه در مسجد حاضر شود نزدید من باش تا بدانی که من بر کشتن علی؟ع؟ قادر هستم. عباس در مسجد حاضر شد هنگامی که عمر از خطبه نماز جمعه فارغ شد گفت ای مردم این جا مردی از بزرگان اصحاب پیامبر؟ص؟ است که زنا کرده است و او همسر دارد ولی امیرالمؤمنین (یعنی عمر) به تنهایی مطلع شده است شما چه میگویید؟ مردم از هر طرفی گفتند هنگامی که امیرالمؤمنین خبردار شده نیازی نیست که دیگران مطلع شوند (خلیفه میتواند بدون بیّنه حد سنگسار را اجرا کند) وقتی عمر خواست برود به عباس گفت نزد علی؟ع؟ برو و آن چه شنیدی به او خبر بده به خدا سوگند اگر راضی به ازدواج نشود البته که من تهدیدم را عملی میکنم. عباس نزد علی؟ع؟ رفت و این را به علی؟ع؟ گفت. علی؟ع؟ گفت من میدانم که این کار بر او آسان است ولی من هرگز کسی نیستم که خواسته او را انجام دهم عباس گفت اگر تو نمیکنی من اهل این کار هستم و تو را سوگند میدهم که با حرف و کار من مخالفت نکنی عباس نزد عمر رفت و او را آگاه کرد که آن چه او میخواهد انجام میدهد عمر هم مردم را جمع کرد و گفت این عباس عموی علی؟ع؟ است که علی؟ع؟ امر دخترش امکلثوم را به او واگذار کرده و دستور داده او را به ازدواج من درآورد عباس هم چنین کرد و پس از مدت کوتاهی امکلثوم را به خانه عمر فرستاد.[2]
طبق قاعده عقلی و شرعی «الضرورات تبیح المحذورات» در موضوع مفروض این دسته از روایات، قطعا چنین ازدواجی مشکل ندارد.
گذشته از این که نظیر هم دارد و نظیر آن ازدواج آسیه با فرعون است. قرآن در این باره میفرماید:
رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.[3]
و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.
آسیه زن مؤمن و بهشتی بود که همسر فرعون یکی از بزرگترین کفار تاریخ گردید.
اما با این همه طبق برخی از منابع، محتمل است همین ازدواج اکراهیِ مباح هم صوری باشد. به روایتی که پیش از این گذشت توجه کنید:
عمر بن اذینه گفت به امام صادق؟ع؟ گفته شد سنیان بر علیه ما استدلال میکنند و میگویند امیرالمؤمنین؟ع؟ دخترش امکلثوم را به همسری فلانی درآورد. امام که راحت تکیه داده بود صاف نشست و فرمود آیا شما میپذیرید که علی؟ع؟ دخترش را به فلانی داده است؟! مردمی که چنین میپندارند به راه درست و صحیح هدایت نیافتهاند. سپس از ناراحتی دست بر دست کوبید و گفت سبحان الله آیا امیرالمؤمنین؟ع؟ نمیتوانست مانعی میان امکلثوم و فلانی ایجاد کند و دخترش را از این ازدواج نجات دهد؟! مردم دروغ گفتند این چنین نبوده است. بلکه جریان این گونه بود که فلانی از علی؟ع؟ در مورد دخترش امکلثوم خواستگاری کرد و علی؟ع؟ هم نپذیرفت. فلانی به عباس گفت به خدا سوگند اگر علی؟ع؟ دخترش را ندهد البته و صد البته که منصب سقایت حاجیان و مسئولیت زمزم را از تو خواهم گرفت. عباس نزد علی؟ع؟ آمد و با او سخن گفت، ولی باز هم علی؟ع؟ نپذیرفت، عباس اصرار کرد، وقتی امیرالمؤمنین؟ع؟ دید عباس از تهدید فلانی سخت ناراحت شده و میدانست که فلانی هم تهدیدش را عملی میکند، کسی را به سوی زنی از جنیان یهودی نجران فرستاد که به او سحقه دختر جریره میگفتند و به آن زن دستور داد خودش را به شکل امکلثوم درآورد و امکلثوم را هم از دیدهها پنهان کرد و زن جنی را به خانه آن مرد فرستاد. این زن همچنان نزد او بود تا این که روزی فلانی به او شک کرد و گفت در کره زمین خانوادهای جادوگرتر از بنی هاشم نیست. سپس تصمیم گرفت این مطلب را نزد مردم آشکار کند که کشته شد. آن زن هم ارث خودش را برداشت و به نجران رفت و امیرالمؤمنین؟ع؟ هم امکلثوم را آشکار ساخت.[4]
بر اساس همین ازدواج صوری هم در روایت چنین آمده است:
امام صادق؟ع؟ درباره ازدواج امکلثوم فرمود: واقعا که این ازدواج مصداق زنی بود که غصب شد.[5]
نکتهای که بایسته است تذکر داده شود این است که برخی از تعبیر غصب توهم زنا کردهاند.
اما با مراجعه به کاربردهای غصب روشن میشود که غصب اعم از اضطرار است. اندک نیست مواردی که غصب به کار برده شده اما اجبار و حتی اکراهی در کار نیست.
مثلا اگر جاهلی ادعای عالم بودن کند و با تبلیغات به ریاست برسد، ولی در نقطه مقابل عالم متقی باشد که درصدد کسب شهرت برنیامده است، در این صورت درست است که گفته شود حق این عالم غصب شده است.
همچنین اگر کسی در صدد ازدواج با دختری است. اما دیر اقدام کند و دیگری سریعتر خواستگاری و ازدواج کند، یا دیگری با وعده و وعید دروغین دختر را راضی کند، یا با اتهام دروغین خواستگار اول را خراب کند و… در این گونه موارد متعارف است که بگویند دختر را از او ربودند.
لذا تعبیر غصب در این روایت، تعبیری متعارف در ازدواج اضطراری و حتی غیر اضطراری است.
بر این اساس چه ازدواجی صورت نپذیرفته باشد و مردم تنها با توطئه شایعه، ازدواج را باور کرده باشند و چه ازدواجی در قالب برخی از امور مانند جنیه که در روایات به آن اشاره رفته است، صورت پذیرفته باشد، در هر دو صورت از منظر مردمی که از پشت پرده خبر ندارند، کاربرد «غصب» درست است.
گذشته از این که آثار اجتماعی شایعهای که مورد باور عمومی قرار گرفته باشد و یا ازدواجی که پشت پرده آن جنیه بوده است، هیچ تفاوتی با آثار غصب واقعی نمیکند. از این رو تعبیر به غصب نه تنها درست است، بلکه شاهد بر تلخی آثار یاد شده است، هر چند واقع امر چیز دیگری باشد.
به سخن دیگر حتی اگر در واقع امر، غصب منتفی باشد، نفس تلقی اجتماعیِ چنین امری، ظلم صریح و شنیعی است.
به اصل بحث بازمیگردیم.
آن چه مهم است این نکته است که ازدواجی مطرح شده در منابع شیعی، ذیل «إن ذلك فرج غصبناه» است.
اما ازدواجی که منابع سنی مطرح میکند، با کرامت هیچ انسانی سازگار نیست.
در ادامه بخشی از روایات سنیان را میآوریم. اما پیش از آن تأکید میکنیم که این گونه روایات، افسانههایی است که برای اهداف پیش گفته، بافته شده است و عاری از حقیقت است.
ابن حجر روایت کرده است که عمر بن خطاب امکلثوم را از علی؟ع؟ بن ابی طالب خواستگاری کرد. حضرت فرمود: این دختر کوچک است. عمر به او گفت ای اباالحسن او را به ازدواج من درآر، من آن چنان کرامتش را رعایت میکنم که کسی دیگر چنین نکند. علی؟ع؟ به او گفت من او را به سوی تو میفرستم، اگر پسندیدی من به ازدواج تو در میآورم. پس امکلثوم را همراه پارچهای به سوی عمر فرستاد و به او گفت به عمر بگو این همان پارچهای است که به تو گفتم. امکلثوم هم همین را به عمر گفت. عمر گفت به علی؟ع؟ بگو راضی شدم. سپس دستش را بر ساق پای او گذاشت و پایش را برهنه کرد. امکلثوم به او گفت آیا تو این کار را میکنی؟! اگر نبود که امیرالمؤمنین هستی البته که دماغت را خورد میکردم. سپس بیرون آمد تا این که نزد پدرش رسید و خبر را به او داد و گفت مرا نزد پیرمردی بدی فرستادی. علی؟ع؟ گفت ای دخترکم او همسر توست.[6]
پس علی برخواست و دستور داد که دخترش از فاطمه؟عها؟ را بیاورند پس او آراسته شد سپس او را نزد امیرالمؤمنین عمر فرستاد. هنگامی که عمر او را دید برخواست و ساق پایش را گرفت و گفت به پدرت بگو راضی شدم، راضی شدم، راضی شدم، هنگامی که دختر نزد پدرش بازگشت علی؟ع؟ به او گفت امیرالمؤمنین به تو چه گفت؟ گفت مرا صدا زد و بوسید و هنگامی که برخواستم ساق پایم را گرفت و گفت به پدرت بگو راضی شدم. پس علی؟ع؟ او را به ازدواج عمر درآورد و او زید را برای عمر به دنیا آورد و زید زنده بود تا این مردی شد و سپس مرد.[7]
عمر بن خطاب امکلثوم را از علی؟ع؟ خواستگاری کرد. علی؟ع؟ به عمر گفت مشکلی در تو نیست جز این که خود او نمیخواهد. به زودی او را به سوی تو میفرستم اگر راضی شدی او زن تو خواهد بود و او را به ازدواج تو در میآورم. پس او را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد. عمر گفت راضی شدم پس ساق پای او را گرفت. امکلثوم گفت به خدا سوگند اگر تو امیرالمؤمنین نبودی به چشمت سیلی میزدم.[8]
هنگامی که علی؟ع؟ به عمر گفت امکلثوم خردسال است عمر گفت او را نزد من بفرست و علی؟ع؟ هم او را همراه لباسی فرستاد و به او گفت به عمر بگو پدرم به تو میگوید آیا این لباس مناسب تو هست؟ هنگامی که امکلثوم نزد عمر آمد عمر تیز به او چشم دوخت و گفت به علی؟ع؟ بگو آری. وقتی امکلثوم به سوی علی؟ع؟ برگشت گفت پدرم مرا نزد پیرمرد بدی فرستادی آن چنان تیز به من چشم دوخته بود که نزدیک بود با لباس به دماغش بکوبم.[9]
ازدواجی با چنین ویژگیهایی آن چنان شنیع است که حتی برخی از علمای سنی هم آن را برنمیتابد.
جد من در کتاب منتظم ذکر کرده است که علی؟ع؟ امکلثوم را فرستاد تا عمر او را ببیند و عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش لمس کرد.
اما من گفتم به خدا سوگند این عمل زشت است، اگر کنیزی هم بود هرگز با او چنین رفتاری نمیشد.
گذشته از این که به اجماع همه مسلمانان لمس پای نامحرم جایز نیست.[10]
بر همین اساس هم ابن حجر هیتمی پس از نقل روایتی در این باره تلاش میکند برخورد نامناسب عمر را توجیه کند.
روایت است که عمر بر منبر رفت و گففت ای مردم به خدا سوگند که چیزی مرا بر الحاح و اصرار بر ازدواج با دختر علی؟ع؟ وادار نکرده است جز این که من از رسول خدا؟ص؟ شنیدم که میفرمود هر رابطه سببی و نسبی و دامادی قطع میشود جز رابطه سببی و دامادی من و این دو رابطه روز قیامت میآیند و برای صاحبشان شفاعت میکنند.
در روایت دیگر آمده است هنگامی که رفت و آمد عمر برای خواستگاری زیاد شد و علی؟ع؟ هم خردسالی امکلثوم را بهانه میکرد عمر گفت مرا بر زیادی رفت و آمدم وادار نکرده است مگر این که من از رسول خدا؟ص؟ شنیدم میفرمود هر حسب و نسب و سبب و دامادی در روز قیامت قطع میشود جز حسب و نسب و سبب و دامادی من. پس از این سخن عمر علی؟ع؟ امکلثوم را آرایش کرد و به خانه عمر فرستاد هنگامی که عمر او را دید برخواست و او را در دامنش نشاند و بوسید و برای او دعا کرد. هنگامی که امکلثوم برخواست ساق پایش را گرفت و گفت به پدرت بگو راضی شدم راضی شدم. پس هنگامی که نزد پدرش آمد پدرش پرسید عمر چه گفت. امکلثوم هم تمام کارها و سخنهای عمر را نقل کرد و علی؟ع؟ او را به ازدواج عمر درآورد….
ابن حجر در ادامه میگوید این که عمر او را بوسید و در آغوش گرفته به خاطر احترام و اکرام امکلثوم بوده و امکلثوم آن قدر خردسال بود که به حد شهوت نرسیده بود تا این رفتار عمر حرام باشد….[11]
پاسخ به ابن حجر یک کلمه است و آن این که آیا علمای سنی راضی هستند که ناموسشان این چنین اکرام شود؟!
روشن شد که هر چند لفظ ازدواج در منابع شیعه و سنی آمده است، اما ماهیت آن کاملا متضاد است. در نتیجه محال است که اشتراکی محقق شود.
منابع شیعی اوج سقوط خلیفه را در این ازدواج ثابت میکند.
اما منابع سنی در ظاهر مدعی است این ازدواج به حرمت پیامبر؟ص؟ انجام شده است. ولی رفتاری غیر انسانی و غیر شرعی را در آن گنجانده است.
اثبات مفهومی مشترک میان این دو گونه ازدواج محال است.
اشتراک شیعه و سنی در مورد ازدواج امکلثوم، همانند اشتراک مسیحیان با مسلمانان در مورد عیسی است. توجه کنید:
جاثلیق (بزرگترین عالم مسیحیان) به امام رضا؟ع؟ گفت: درباره پیامبری عیسی؟ع؟ و کتاب انجیل او چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟ امام فرمود من به پیامبری عیسی؟ع؟ و کتابش و آن چه که امتش را بدان بشارت داده و حواریین به آن اقرار کردهاند، اقرار میکنم و به پیامبری هر عیسایی که به پیامبری محمد؟ص؟ و کتابش اقرار نکرده است و به امتش بشارت نداده است، کافر هستم….[12]
صفوان بن یحیی گفت ابوقرّه رفیق جاثلیق از من خواست که او را به امام رضا؟ع؟ برسانم. پس در این مورد از امام اجازه خواستم و امام فرمود او را بر من وارد ساز. هنگامی که ابوقرّه بر امام وارد شد فرش زیر پای حضرت را بوسید و گفت در دین ما این گونه بر ما لازم است که به بزرگان اهل زمانمان احترام کنیم. سپس به امام گفت خداوند شما را سلامت بدارد، درباره فرقهای که ادعایی کرده و فرقه دیگری آن ادعا را پذیرفته چه میگویی؟ حضرت فرمود ادعای فرقه اول به نفع آنان ثابت میشود. ابوقره گفت: فرقه دیگری ادعایی کرده و از غیر خودشان شاهدی بر درستی ادعایشان ندارند، در این باره چه میگویی؟ حضرت فرمود چیزی به نفع این فرقه ثابت نمیشود. ابوقره گفت به درستی که ما ادعا میکنیم عیسی روح الله و کلمه خداست. مسلمانان بر این مطلب با ما اتفاق نظر دارند، ولی مسلمانان ادعا کردند که محمد؟ص؟ پیامبر است و ما در این مطلب از آنان پیروی نکردیم. (در نتیجه طبق حرف خودتان) آن که بر آن اتفاق نظر داریم از آن چه بر آن اتفاق نظر نداریم، بهتر است. امام فرمود اسم تو چیست؟ گفت یوحنا. امام گفت ای یوحنا البته ما به عیسی روح الله و کلمة اللهی ایمان داریم که به محمد؟ص؟ ایمان آورده بود و به آمدن او مژده داده بود و اقرار کرده بود که خودش بنده پرورش یافته خداست. پس اگر عیسایی که او نزد تو روح الله و کلمة الله است، آن کسی نیست که به محمد؟ص؟ ایمان آورده باشد و به آمدن او مژده داده باشد و به عبودیت و ربوبیت اقرار نکرده باشد، ما از چنین عیسایی بیزار هستیم. بنا بر این چگونه با هم اتفاق نظر داریم. ابوقره برخواست و به صفوان بن یحیی گفت برخیز که دیگر نیازی به این جلسه نداریم.[13]
نتیجه این گردید که بر فرض تنزل و پذیرش وقوع ازدواج، ازدواج بدون در نظر گرفتن ویژگیهای مطرح شده در روایات طرفین، اثری ندارد. شاهدش هم این است که هزاران ازدواج اتفاق افتاده که در تاریخ اثری از آن باقی نمانده است و ازدواجهایی که هم در تاریخ ثبت شده از منظر نسب شناسی و مانند آن است.
آن چه که سنیان اصرار بر آن دارند و هدف آنان را تأمین میکند، ازدواج با ویژگیهایی است که اثبات کننده روابط حسنه و شخصیت مثبت برای عمر باشد.
اما ازدواجی که در منابع شیعه آمده است بدترین شخصیت برای عمر را به نمایش میگذارد.
لذا هیچ اجماع و اشتراکی میان منابع سنی و شیعه وجود ندارد.
حاصل تحلیل ازدواج امکلثوم از منظر منابع شیعی این شد که:
۱) امور تکوینی با اعتبار شرعی قابل اثبات نیست.
۲) بر فرض اثبات، چون ازدواج از روی رضایت قبلی با محکمات شیعه در تنافی است به تبعیض در حجیت از اعتبار ساقط میشود.
۳) محال است منابع شیعه و سنی درباره ازدواج امکلثوم اتفاق و اجماع و اشتراک داشته باشند.
[13]) روایت 20
تردیدی نیست که اجماعی میان مسلمانان بر وقوع ازدواج وجود ندارد. شاهد آشکار آن هم بزرگان زیادی هستند که منکر اصل ازدواج هستند.
بنا بر این از منظر آراء قطعا اجماعی بر تحقق ازدواج محقق نشده است.
از منظر منابع که بنگریم ممکن است توهم شود منابع شیعه و سنی بر اصل ازدواج اشتراک دارند. همین اتفاق شیعه و سنی برای اثبات ازدواج کافی است.
اما با درنگ در مستندات ازدواج امکلثوم در منابع شیعه و سنی روشن میشود اشتراکی که برای سنیان سودمند باشد هرگز وجود ندارد.
زیرا هدف سنیان از طرح ازدواج اثبات روابط حسنه است. لذا اگر ازدواج به گونهای طرح شود که چنین امری را ثابت نکند، حاصلی برای سنیان ندارد، تا چه رسد به این که ویژگیهایی در ازدواج مطرح شود که شخصیت خلیفه را رسوا کند.
ولی با در نظر گرفتن ویژگیهای مطرح شده در روایات طرفین، هرگز شاهد اشتراکی میان منابع شیعه و سنی نخواهیم بود.
زیرا اگر منابع شیعی را معیار قرار دهیم، ویژگیهایی که در منابع شیعی برای ازدواج مطرح شده، نشان از اوج خباثت عمر دارد. ناگفته پیداست که این ویژگیها هرگز مورد پذیرش سنیان نیست.
برخی از ویژگیهایی هم که در منابع سنی برای ازدواج مطرح شده، نشان از اوج لاابالیگری عمر دارد که باز هم مورد پذیرش سنیان نیست.
برخی دیگر از ویژگیهایی که در منابع سنی برای ازدواج مطرح شده که هرگز مورد پذیرش شیعه نیست.
ویژگی برجسته روایات شیعی نشان از یک ازدواج سیاسی آن هم در بدترین قالب اضطراری است.
dir="RTL"...