×

درباره میز پرسمان دینی (چون)

«پرسمان» به معنای «سرای پرسش» و «از ما بپرس» تفسیر شده است. پرسمان دینی، هم حوزه دین به معنای مصطلح آن را فرامی‌گیرد و هم مباحث عقلانی بنیاد دین را و هم….
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۳
۵ رجب ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

اسرار پنهان توطئه ازدواج (شبهه ازدواج ام کلثوم)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۰۷-۱۲:۳۷:۴۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۶/۰۸-۱۶:۱۲:۵۰
    • کد مطلب:14368
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (2) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 30746

بحث ازدواج حضرت ام کلثوم سلام الله علیها با عمر از چند زاویه قابل پی‌گیری است

زاویه نخست، بحث اثبات یا عدم اثبات آن است که خود شامل دو زیر مجموعه است: یکی اثبات و عدم اثبات ازدواج از منابع شیعی و دیگری اثبات و عدم اثبات ازدواج از منابع سنی.

زاویه دوم بر این اساس است که چرا میان این همه حوادث و ازدواجها، این ازدواج این اندازه برجسته شده است و با آب و لعاب فراوان به آن پرداخته می‌شود؟

به سخن دیگر مخالفین با آب و تاب نقل این ازدواج، در پی کدام هدف هستند و چه نیتجه‌ای را دنبال می‌کنند؟!

نتیجه‌ای که مخالفین به دنبال آن هستند عبارت است از:

ازدواج، دلیل بر وجود روابط حسنه میان امیرالمؤمنین علیه السلام و عمر است.

روابط حسنه، با غصب خلافت و ظلم عمر به اهل بیت، به ویژه قتل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها متنافض است.

با اثبات ازدواج، روابط حسنه اثبات شده، و با اثبات روابط حسنه، نسبت غصب و ظلم از عمر دفع می‌شود.

هدف آشکار و نخست مخالفین این مطلب است.

با اثبات این مطلب به دنبال این هستند که تمامی مدارک و اسنادی که شاهد بر قتل حضرت زهرا سلام الله علیها به دست عمر است، تشکیک کرده و انکار نمایند.

انکار شهادت حضرت صدیقه راه توجیه غصب خلافت را می‌گشاید.

بنا بر این، هدف تثبیت خلافت غاصبین به وسیله دلالت التزامیه ازدواج است. اما در سه حلقه: حلقه نخست ادعای ازدواج، حلقه دوم روابط حسنه و حلقه سوم هم مشروعیت خلافت غاصبان.

البته هدف دومی هم هست که بیشتر پنهان می‌ماند. به این هدف در ادامه بحث خواهیم رسید.

بحث را با تمرکز بر هدف نخست آغاز می‌کنیم.

این شبهه پاسخهای متعددی دارد.

۱- تعارض ادعای روابط حسنه با ادله تیرگی روایط امیرالمؤمنین با خلفا

۲- فراوان و قوت مستندات تیرگی روابط امیرالمؤمنین با خلفا، ترجیح آن را اثبات می‌کند.

۳- قصه ازدواج حتی اگر مستند هم باشد مشکوک است

۴- افشای پشت پرده قصه ازدواج

اینک این شما و این هم پاسخ‌های شبهه ازدواج حضرت ام کلثوم.

پس با ما باشید.

چکیده توطئه ازدواج (پوشاندن رسوایی سقیفه)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۳۰-۵:۲۸:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24855
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 574

یکی از مباحث تاریخی که جنبه کلامی پیدا کرده است، مسئله ازدواج حضرت ام‌کلثوم؟عها؟ با عمر است.

هدف سنیان از اصرار بر اثبات ازدواج، تثبیت خلافت غاصبین به وسیله دلالت التزامیه ازدواج در چند حلقه ۱- ادعای ازدواج، ۲- روابط حسنه، ۳- نفی مظلومیت فاطمه؟عها؟ و ۴- مشروعیت خلافت غاصبان است.

اما نخستین و مهم‌ترین نکته‌ی شایسته توجه محققین، این است که حصول این هدف، حتی بر فرض وقوع ازدواج، ناشدنی است. زیرا این هدف:

۱- با ادله تیرگی روابط امیرالمؤمنین؟ع؟ با خلفا تعارض دارد. ۲- مستندات تیرگی روابط امیرالمؤمنین؟ع؟ با خلفا، آن چنان قوی است که تردیدی در تیرگی روابط باقی نمی‌گذارد.

گذشته از این که اصرار سنیان بر این ازدواج در کنار اضطراب فوق العاده شدید منابع آنان ثابت می‌کند، قصه ازدواج حتی اگر مستند هم باشد مشکوک و توطئه‌آمیز است. لذا ضرورت افشای پشت پرده قصه ازدواج صد چندان می‌گردد.

با این همه، اثبات ازدواجی که روابط حسنه را ثابت کند، ممکن نیست.

زیرا چهار احتمال دیگر (دروغ بودن ازدواج از اساس، تحریف و سوء استفاده از ازدواجی دیگر، اجبار به ازدواج همراه با تحقق ظاهری آن و اجبار به ازدواج همراه با تحقق واقعی آن) وجود دارد که تمامی آنها شواهد تاریخی هم دارد.

پیداست که بدون نفی برهانی این احتمالات چهارگانه، اثبات احتمال نخست هرگز ممکن نیست.

اما قصه ازدواج لایه‌های پنهان دیگری هم دارد.

روش نامردانه و ادبیات رذیلانه‌ای که در قالب بیان ازدواج به کار برده شده، نشان از دو امر دارد: ۱- دلهای ناپاکی که از کینه پر شده است و ۲- خالی بودن دست ناپاکان از دلیل و برهان برای توجیه عملکردشان.

اما مهم‌تر از همه، مسئله ازدواج ام‌کلثوم، چه واقع شده باشد و چه شایعه آن پخش شده باشد، در ادامه توطئه‌های منافقین برای لوت کردن مظلومیت فاطمه؟عها؟ است.

چرا که تلاش دشمنان بر خنثی سازی نقش فاطمه؟عها؟ در رسوا کردن سقیفه، حتی پس از حیات آن حضرت ادامه یافت.

یکی از این دسته تلاش‌ها، طرح ازدواج ام‌کلثوم است.

حاصل تحلیل ازدواج ام‌کلثوم از منظر منابع شیعی این است که:

۱) امور تکوینی با اعتبار شرعی قابل اثبات نیست.

۲) بر فرض اثبات، چون ازدواج از روی رضایت قبلی با محکمات شیعه در تنافی است به تبعیض در حجیت از اعتبار ساقط می‌شود.

۳) محال است منابع شیعه و سنی درباره ازدواج ام‌کلثوم اتفاق و اجماع و اشتراک داشته باشند.

سرآغاز توطئه ازدواج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۳۰-۵:۳۰:۴۸
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۱/۳۰-۵:۳۰:۴۵
    • کد مطلب:24856
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 362

بحث ازدواج حضرت ام‌کلثوم؟عها؟ با عمر از چند زاویه قابل پی‌گیری است

زاویه نخست، بحث اثبات یا عدم اثبات آن است که خود شامل دو حوزه است:

۱) اثبات و عدم اثبات ازدواج از منابع شیعی

۲) اثبات و عدم اثبات ازدواج از منابع سنی.

راه یک طرفه شدن این زوایه از بحث، تتبع تاریخی است.

زاویه دوم بر این اساس است که چرا میان این همه حوادث و ازدواجها، این ازدواج این اندازه برجسته شده است و با آب و لعاب فراوان به آن پرداخته می‌شود؟

به سخن دیگر مخالفین شیعه با نقل این ازدواج، در پی کدام هدف هستند و چه نتیجه‌ای را دنبال می‌کنند؟!

نتیجه‌ای که مخالفین به دنبال آن هستند عبارت است از:

ازدواج، دلیل بر وجود روابط حسنه میان امیرالمؤمنین؟ع؟ و عمر است.

روابط حسنه، با غصب خلافت و ظلم عمر به اهل بیت؟عهم؟، به ویژه قتل حضرت صدیقه طاهره؟عها؟ متنافض است.

با اثبات ازدواج، روابط حسنه اثبات شده، و با اثبات روابط حسنه، نسبت غصب و ظلم از عمر دفع می‌شود.

هدف آشکار و نخست مخالفین این مطلب است.

با اثبات این مطلب به دنبال این هستند که:

تمامی مدارک و اسنادی که شاهد بر قتل حضرت زهرا سلام الله علیها به دست عمر است، تشکیک کرده و انکار نمایند.

انکار شهادت حضرت صدیقه؟عها؟ راه توجیه غصب خلافت را می‌گشاید.

بنا بر این:

هدف از اثبات ازدواج، تثبیت خلافت غاصبین به وسیله دلالت التزامیه ازدواج است.

اما در چند حلقه:

۱) ادعای ازدواج

۲) روابط حسنه

۳) نفی مظلومیت فاطمه

۴) مشروعیت خلافت غاصبان.

البته اهداف دیگری هم هست که پنهان مانده است که در سرفصل «لایه‌های پنهان قصه ازدواج» به آن پرداخته می‌شود.

بحث را با تمرکز بر هدف نخست از زاویه دوم آغاز می‌کنیم.

این شبهه پاسخهای متعددی دارد.

۱- تعارض ادعای روابط حسنه با ادله تیرگی روابط امیرالمؤمنین؟ع؟ با خلفا

۲- فراوانی و قوت مستندات تیرگی روابط امیرالمؤمنین؟ع؟ با خلفا، ترجیح آن را اثبات می‌کند.

۳- قصه ازدواج حتی اگر مستند هم باشد مشکوک است.

۴- افشای پشت پرده قصه ازدواج.

موضوع مسئله، ازدواج اضطراری است

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۱/۳۰-۵:۳۲:۳۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24857
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 218

ازدواج حضرت ام‌کلثوم؟عها؟ از منظر سنی، ازدواج از روی میل و رغبت بوده است.

اما از منظر شیعه، کسانی که قایل به تحقق ازدواج شده‌اند، آن را ازدواج اکراهی می‌دانند. یعنی ازدواج واقعی صورت گرفته، اما رضایت قلبی وجود نداشته است. اتفاقا این گونه ازدواجها اندک هم نیست.

برای توضیح این مطلب تقریبی از فقه می‌آوریم.

در بحث افطار روزه، فتوای بسیاری از فقها (اگر همه آنها نباشد) این است که اگر کسی به اکراه، مانند تهدید، روزه‌دار را وادار به خوردن کند، روزه باطل است ولی طرف معذور است و تنها قضای آن کافی است.

اما اگر به زور دهان کسی را باز کنند و غذا در دهان او بریزند که قهرا فرو داده می‌شود، در این صورت چون اجبار بوده، روزه درست است و باطل نمی‌شود.

علت این تفاوت هم این است که در صورت اکراه اراده محقق شده است، هر چند رضایتی در کار نیست. اما در صورت اضطرار، اصلا اراده‌ای در کار نیست.

ازدواج اکراهی یعنی عقد شرعی واقعا خوانده شده است. اما از آن جایی که اقدام به این عقد، ناشی از تهدید شدید بوده، این عقد هر چند اکراهی است، اما شرعا درست است و آثار شرعی آن مترتب می‌گردد.

ازدواج اکراهی فراوان اتفاق افتاده است. یک نمونه آن، ازدواج حضرت جواد؟ع؟ با دختر مأمون است. مأمون پس از به شهادت رساندن امام رضا؟ع؟ برای تبرئه خودش و نیز کنترل مخالفین، به زور دخترش ام فضل را به عقد امام جواد؟ع؟ درآورد.

با توضیحات داده شده روشن شد که در مسئله ام‌کلثوم، طرح عنوان زنا، از اساس باطل است، نه با شواهد تاریخی سازگار است و نه احدی از محققین آن را پذیرفته است.

گذشته از این که ادعای زنا، فاقد دلیل موجه از طرفین است، بر خلاف اجماع مرکب شیعه و سنی نیز هست.

البته همچنان که خواهد آمد اصل ازدواج اکراهی هم ثابت نیست و مورد اختلاف محققین شیعه است.

پاسخ۱ ازدواج ام‌کلثوم: تعارض ادله تیرگی روابط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۰۷-۱۲:۳۷:۵۰
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۲/۰۳-۲۰:۱۲:۵۱
    • کد مطلب:14369
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3135

تکیه گاه این شبهه بر این است که قصه ازدواج می‌تواند به تنهایی غصب خلافت را زیر سؤال ببرد.

و اگر جز این باشد، یعنی اگر نفس این ازدواج به تنهایی اثری نداشته باشد و سنی بخواهد با مجموعه‌ای از حوادث، مشکل غصب خلافت را حل کند، اشکال متفاوت می‌شود و پاسخی دیگر می‌طلبد.

پس شبهه ازدواج حضرت ام‌کلثوم؟عها؟ بنا بر این است که سنی تنها به قصه ازدواج تکیه کرده و آن را برای اثبات عدم خلافت غاصبین کافی می‌داند.

در مرحله نخست از همه پاسخ‌ها تنزل کرده و با فرض حداکثری پاسخ می‌دهیم که بر اساس تحقق ازدواج است.

اما این فرض هم مشکل غصب خلافت را حل نمی‌کند و روابط حسنه اثبات نمی‌شود.زیرا ادله مسلم و فراوانی وجود دارد که اثبات می‌کند روابط امیرالمؤمنین؟ع؟ و غاصبین بسیار تیره بوده است.

مستندات تاریخی شیعه وسنی با صراحت از تیرگی روابط سخن می‌گویند. از جمله آنها:

عمر به عباس گفت: هنگامی رسول خدا؟ص؟ وفات یافت ابوبکر گفت من ولی رسول خدا هستم. پس شما دو نفر (علی و عباس) آمدید تو ارث خود را از اموال پسر برادرت (پیامبر) طلب کردی و علی ارث همسرش را از اموال پدرش طلب کرد. ابوبکر گفت رسول خدا؟ص؟ گفته است ما پیامبران ارث به جا نمی‌گذاریم. هر چه به جا گذاریم صدقه است. پس شما دو نفر ابوبکر را دروغگو، گنهکار، حیله‌گر، پیمان شکن پنداشتید، ولی خدا می‌داند که او راستگو، نیکوکار، هدایت یافته، پیرو حق بود. سپس ابوبکر مرد و من ولی رسول خدا و ولی ابوبکر شدم. باز هم شما دو نفر مرا دروغگو، گنهکار، حیله‌گر، پیمان شکن پنداشتید….[1]

ابوبکر از این که چیزی از فدک را به فاطمه؟عها؟ بدهد سرپیچی کرد. پس فاطمه؟عها؟ از ابوبکر خشمگین شد و از او قهر کرد و تا هنگام وفات با او سخن نگفت و پس از پیامبر؟ص؟ شش ماه زنده بود. هنگامی که وفات یافت همسرش علی؟ع؟ او را در شب دفن کرد و به ابوبکر خبر نداد. خودش بر او نماز خواند. علی؟ع؟ در زمان زندگی فاطمه؟سها؟ نزد مردم آبرویی داشت. اما هنگامی که فاطمه؟سها؟ وفات یافت نزد مردم کاملا غریبه شد. پس در صدد مصالحه با ابوبکر بر آمد و در این چند ماه با ابوبکر بیعت نکرده بود. کسی را به سوی ابوبکر فرستاد که نزد ما بیان ولی کسی همراه تو نباشد این سخن را به خاطر خوش نداشتن حضور عمر گفت. اما عمر به ابوبکر گفت به خدا سوگند تنهایی نزد آنان نمی‌روی. ابوبکر گفت فکر می‌کنی با من چه می‌کنند؟! به خدا سوگند که نزد آنان می‌روم. ابوبکر بر علی؟ع؟ وارد شد علی نشست و گفت ما فضل تو را و آ‌ن چه را که خدا به تو داده است می‌دانیم و نسبت به خیری که خدا به سوی تو فرستاده حسادت نمی‌کنیم و لکن تو در امر خلافت مستبدانه عمل کردی و با ما مشورت نکردی….[2]

حسین بن علی؟ع؟ گفت به مسجد نزد عمر رفتم در حالی که او بر منبر سخنرانی می‌کرد. پس بر منبر بالا رفتم و به عمر گفتم از منبر پدر من پایین آی و به منبر پدر خودت برو….[3]

روزی ابوبکر سخنرانی می‌کرد. حسن بن علی؟ع؟ آمد و بر منبر بالا رفت و گفت از منبر پدر من پایین آی.[4]

همین چند نمونه اندک برای اثبات تیره بودن روابط کفایت می‌کند.

با توجه به منابع یاد شده، میان «دلالت التزامیه قصه ازدواج» با منابع صریح و متعددی که تیرگی روابط را اثبات می‌کند، تعارض آشکاری در می‌گیرد.

پس از اثبات تعارض، مشکله حل می‌شود. زیرا حداقل تأثیر تعارض، سقوط اعتبار دو طرف تعارض است و لازمه تحقق ازدواج، حتی بر فرض پذیرش آن، با تعارض ساقط می‌شود و دردی را درمان نمی‌کند.

 

[1]) روایت 1

[2]) روایت 2

توجه به این نکته ضروری است که برخی از مطالبی که در منابع سنیان آمده بر طبق منافه آنان تحریف شده است.

[3]) روایت 3

[4]) روایت 4

پاسخ۲ ازدواج ام‌کلثوم: ترجیح ادله تیرگی روابط

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۰۹-۱۷:۲:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۲/۰۳-۲۰:۱۳:۴۴
    • کد مطلب:14370
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3159

تعارض دو گونه است:

تعارض ابتدایی و ظاهری که با اندک درنگی روشن می‌شود که تعارض واقعی در کار نیست و تعارض مرتفع می‌شود.

نوع دوم هم تعارض پایدار است.

احکام تعارض تنها در تعارض پایدار جاری می‌شود.

در مورد شبهه نیز تعارض میان دلالت التزامی ازدواج و ادله تیرگی روابط، تعارض بدوی است نه پایدار.

زیرا یک طرف، تاریخی ضعیف و اختلافی در مورد ازدواج قرار دارد. مضافا بر این که همین تاریخ ضعیف می‌خواهد به دلالت التزامیه، حسن روابط را ثابت کنداست.

اما طرف دیگر منابع فراوان، متنوع، صریح و قوی در تیرگی روابط را داریم.

بنا بر این، ترجیح با مستندات تیرگی روابط است و روابط حسنه اصلا قابل طرح نیست، خواه ازدواجی صورت گرفته باشد خواه خیر.

به سخن دیگر ویژگی طرفین معارضه، اصل مقتضی در طرف مدلول التزامی وقوع ازدواج را از بین می‌برد و هرگز نوبت به تعارض نمی‌رسد تا بگوییم مستندات ازدواج تساقط می‌کند و یا این که مستندات تیرگی روابط ترجیح پیدا می‌کند.

پاسخ۳ ازدواج ام‌کلثوم: ازدواجی پر از ابهام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۱۱-۹:۱۵:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۲/۰۳-۲۰:۱۴:۱۵
    • کد مطلب:14371
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3130

همان گونه که گذشت فرض را بنا بر این گذاشتیم که ازدواج قطعا محقق شده باشد. گذشت که سنیان با این فرض هم نمی‌توانند به هدف خود دست پیدا کنند.

اما این پایان کار نیست. توضیح این که پیش از این گفتیم:

هدف از طرح ازدواج، تثبیت خلافت غاصبین به وسیله دلالت التزامیه ازدواج است. اما در چند حلقه:

۱) ادعای ازدواج

۲) روابط حسنه

۳) نفی مظلومیت فاطمه؟عها؟

۴) مشروعیت خلافت غاصبان.

انتفاء مقتضی ادله ازدواج از اصل و اساس (همان گونه در پاسخ دوم گذشت) یا استقرار تعارض و سقوط دو طرف (همان گونه که در پاسخ اول گذشت) در یک مطلب اشتراک دارند و آن قطع شدن رابطه میان ازدواج و مشروعیت خلافت است. چرا که هدف از طرح ازدواج، اثبات روابط حسنه از طریق دلالت التزامی ازدواج بود، اما با پاسخ اول و دوم این دلالت التزامی از بین رفت.

اینجا این پرسش زنده می‌شود که:

چرا سنیان این اندازه به اثبات چنین ازدواجی اصرار می‌کنند؟!

این اصرار، حادثه را مشکوک می‌کند و باز کردن دفتر تحقیق و بررسی را ضروری می‌کند.

شاید پشت پرده ازدواج، توطئه‌ای پنهان شده باشد!

همین تردید کافی است که از منظر عقلایی احتمال وجود لایه‌های پنهان زنده شود.

با این احتمال عقلایی تا منتفی شدن احتمال توطئه، نمی‌توان به آثار چنین ازدواجی ترتیب اثر داد.

پاسخ۴ ازدواج ام‌کلثوم: ازدواج با کدام ام‌کلثوم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۴۶:۴۵
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۴۶:۳۸
    • کد مطلب:14372
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3152

اینک زمان آن فرا رسیده است که سراغ تحقیق در جریان ازدواج برویم و آن را تجزیه و تحلیل نماییم.

پیش از هر چیزی توجه به این نکته لازم است که کانون ازدواج مطرح شده، ازدواج حضرت ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ از فاطمه زهرا؟عها؟ است.

علت تصریح به این نکته این است که محتمل است امیرالمؤمنین؟ع؟ دختری به نام ام‌کلثوم از همسر دیگری داشته باشد.

هدف عمده و نخست سنیان، ازدواج ام‌کلثوم دختر فاطمه زهرا؟عها؟ است.

در این قصه چند احتمال وجود دارد که به ترتیب بررسی می‌گردد.

احتمال ۱: دروغ بودن ازدواج از اساس

احتمال ۲: تحریف و سوء استفاده از ازدواجی دیگر

احتمال ۳: اجبار به ازدواج واقعا و تحقق ظاهری آن

احتمال ۴: اجبار به ازدواج و تحقق واقعی آن نسبت به دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ از همسر دیگر.

احتمال 5: اجبار به ازدواج و تحقق واقعی آن نسبت به دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ از فاطمه؟عها؟.

در ادامه این احتمالات را بررسی می‌نماییم.

احتمال ۱: دروغ بودن ازدواج از اساس

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۱۲-۲۱:۴:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۴۷:۲۶
    • کد مطلب:14373
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1396

از یک سو منابع سنیان درباره ازدواج، بسیار مضطرب و فوق العاده ناهمگون است.[1]

از سوی دیگر احتمال تقیه در روایات شیعه و یا دسیسه دشمنان وجود دارد.

دو امر یاد شده، این احتمال را زنده می‌کند که اصلا قصه ازدواج از اصل و اساس مجعول باشد.

همین احتمال، برای توقف و عدم پذیرش اصل ازدواج و یا لوازم آن، نزد عقلا کافی است.

گذشته از این که بسیاری از علمای شیعه بر اساس ادله‌ای که اقامه کرده‌اند، اصل ازدواج را منکر شده‌اند.

همچنان که خواهد آمد بعضی از علمای سنی، مانند سبط ابن الجوزی نیز برخی از مستندات ازدواج را به شدت رد کرده و آن را نپذیرفته است.[2]

 

[1]) در بخش «تحلیل روایات ازدواج در منابع سنی» به این مسئله اشاره می‌شود.

[2]) سخن ابن جوزی در ادامه نوشتار خواهد آمد.

احتمال ۲: تحریف و سوءاستفاده از ازدواجی دیگر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۱۲-۲۱:۴:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۴۷:۵۷
    • کد مطلب:14374
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1480

ردّ پای چند ام‌کلثوم در تاریخ عمر دیده می‌شود.

تعدد وجود ام‌کلثوم در تاریخ عمر، بستر مناسبی برای خلط سهوی و یا تحریف عامدانه تاریخ است.

لذا بایسته است این موارد بررسی گردد.

احتمال 2.1: ام‌کلثوم دختر جرول خزائیه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۱۲-۲۱:۴:۱۶
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۵۰:۵۵
    • کد مطلب:14375
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1453

ام‌کلثوم اول، مادر عبدالله بن عمر است که دختر جرول خزائیه است.[1]

ممکن است اشتراک اسمی میان دختر جرول و دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ بستر خلط یا سوء استفاده را فراهم آورده باشد.

آن چه احتمال خلط و یا سوء استفاده از ام‌کلثوم دختر جرول را تقویت می‌کند این است که:

همچنان برای ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ فرزندی به نام زید از عمر نقل شده است، ام‌کلثوم دختر جرول نیز فرزندی به نام زید از عمر داشته است.[2]

محقق فاضل سید علی شهرستانی در این باره می‌نویسد:

اگر به سرگذشت ام‌کلثوم دختر جرول در کتب تراجم مراجعه کنی خواهی دید که این زن در دوران جاهلیت دو پسر برای عمر آورده است. یکی به نام عبیدالله و دیگری با نام زید اصغر. لذا زید اصغر بزرگتر از زید اکبر است که پسر ام‌کلثوم دختر فاطمه؟عها؟ است. (سپس مؤلف توجیهات غیر منطقی سنیان درباره وصف اصغر نسبت به فرزند ام‌کلثوم دختر جرول را بیان می‌کند). [3]

در نتیجه وجود فرزندی به نام زید برای ام‌کلثوم همسر عمر در دوران جاهلیت، احتمال ساختگی بودن ازدواج عمر با دختر فاطمه؟عها؟ (که او هم اتفاقا فرزندی به نام زید داشته است) را تقویت می‌کند.

 

[1]) الاصابه ابن حجر عسقلانی ج4 ص40 و….

[2]) عون المعبود ج۸ ص335

[3]) زواج ام‌کلثوم الزواج اللغز/ سید علی شهرستانی ص264

احتمال 2.2: ام‌کلثوم دختر ابوبکر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۵۳:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24978
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 59

در تاریخ، خواستگاری عمر از ام‌کلثوم خواهر عایشه هم ثبت شده است که جریان آن شایسته درنگ بسیار است.

مردی از قریش به عمر بن خطاب گفت آیا با ام‌کلثوم دختر ابوبکر ازدواج نمی‌کنی تا پس از مرگ ابوبکر از او محافظت کنی و جانشین او در خانواده‌اش گردی؟ عمر گفت فکر خوبی است من هم واقعا این را می‌خواهم. نزد عایشه برو و این مطلب را به او بگو و خبرش را برایم بیاور. فرستاده عمر نزد عایشه رفت و سخن عمر را به او گفت. عایشه در ظاهر از ترس عمر پاسخ مثبت داد و گفت من هم این امر را دوست دارم و برایم کرامت است. پس از رفتن فرستاده عمر، مغیرة بن شعبه نزد عایشه آمد و او را ناراحت دید. به او گفت ای ام المؤمنین چه اتفاقی برایت افتاده است؟ عایشه جریان فرستاده عمر را به او خبر داد و گفت این دختر نوجوان است و من برای او زندگی نرم‌تر از زندگی عمر می‌خواستم. مغیره گفت حل این مسئله بر عهده من، من مشکل تو را کفایت می‌کنم. پس از این هم از نزد عایشه برخواست و نزد عمر رفت و گفت مبارک باشد تصمیم تو به من رسیده که می‌خواهی در مورد خانواده ابوبکر نیکی کنی و از ام‌کلثوم خواستگاری کرده‌ای. عمر گفت بله این چنین است. مغیره گفت فقط یک مشکل هست، ای امیرالمؤمنین تو مردی هستی که در خانواده‌ات سختگیری می‌کنی و این دخترک نوجوان است، کارهایی می‌کند که تو آنها را نمی‌پسندی و او را کتک می‌زنی و او پدرش را صدا می‌زند و این باعث ناراحتی تو می‌شود و عایشه هم به درد می‌آید. این خانواده به یاد ابوبکر می‌افتند و بر مرگ او گریه می‌کنند و ابوبکر هم تازه مرده، هر روز مصیبتشان تازه می‌شود. عمر گفت راستش را بگو کی پیش عایشه بودی؟ گفتم همین الان، عمر گفت گواهی می‌دهم که آنها مرا نمی‌خواهند و تو به آنها تضمین داده‌ای که مرا از این خواسته‌ام منصرف کنی. من هم آنها را از این ازدواج معاف ساختم. مغیره نزد عایشه بازگشت و جریان را به او خبر داد. عمر هم از خواستگاری دست برداشت.[1]

در مستندی دیگر آمده است:

عمر ام‌کلثوم دختر ابوبکر را که نوجوان بود از عایشه خواستگاری کرد. عایشه گفت آیا راهی برای ام‌کلثوم هست که تو را قبول نکند؟! این خبر به ام‌کلثوم رسید نزد عایشه آمد و گفت مرا به ازدواج عمر در می‌آوری که غذای (خشک و) درشت بدهد؟! من فقط با جوانی ازدواج می‌کنم که از نعمتهای دنیا برای من فراوان بریزد، به خدا سوگند اگر مرا به ازدواج عمر درآوری، البته و صد البته نزد قبر پیامبر؟ص؟ و شکایتم را فریاد می‌زنم. عایشه کسی را به دنبال عمرو بن عاص فرستاد و جریان را به او گفت. عمرو بن عاص گفت من مشکل تو را حل می‌کنم. سپس نزد عمر رفت و با او سخن گفت. در ضمن سخن گفت ای امیرالمؤمنین شنیدم به فکر ازدواجی؟ گفت آری. عمرو بن عاص گفت با چه کسی؟ گفت ام‌کلثوم دختر ابوبکر. گفت ای امیرالمؤمنین در این صورت وضعیت زندگی تو را نمی‌بینم جز این که دخترکی (با تو مخالفت می‌کند و تو او را تنبیه می‌کنی و او پدرش را صدا می‌زند و) هر روز بر پدرش گریه می‌کند. عمر گفت عایشه به تو دستور داده است که این حرفها را بزنی. سپس او را به ازدواج طلحه بن عبیدالله درآورد….[2]

در مستند سومی این چنین است:

عمر، ام‌کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد، عایشه او را امیدوار کرد و گفت آیا راهی برای ام‌کلثوم هست که تو را قبول نکند؟! هنگامی که عمر رفت ام‌کلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در می‌آوری؛ در حالی که می‌دانی او در زندگی چه قدر سخت‌گیر و خشن است؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی، من کنار قبر رسول خدا خواهم رفت وفریاد خواهم زد.[3]

در مستند چهارمی این چنین است:

عمر با این که ام‌کلثوم کوچک بود از او خواستگاری کرد و در این باره شخصی را به سوی عایشه فرستاد. عایشه به خواهرش ام‌کلثوم گفت اختیار با خودت است. ام‌کلثوم گفت نیازی به ازدواج با عمر ندارم. عایشه گفت از ازدواج با امیرالمؤمنین صرف نظر می‌کنی؟ گفت آری او زندگی خشنی دارد و بر زنان سخت‌گیر است. عایشه کسی را به دنبال عمرو بن عاص فرستاد و جریان را به او خبر داد. عمرو بن عاص به عایشه گفت من این مشکل را حل می‌کنم. سپس نزد عمر رفت و به او گفت ای امیرالمؤمنین به من خبری رسیده که من از خطرات آن تو را به خدا می‌سپارم. عمر گفت چه خبری؟ گفت از ام‌کلثوم دختر ابوبکر خواستگاری کرده‌ای. عمر گفت بله درست است. آیا مرا شایسته او نمی‌دانی یا او را شایسته من نمی‌دانی؟ عمرو عاص گفت هیچ کدام. ولی او کم سن و سال است در حمایت ام المؤمنین در ناز و نعمت بزرگ شده است. ولی مشکل در اخلاق توست. تو آن چنان درشتخو هستی که ما از تو می‌ترسیم و نمی‌توانیم تو را از یکی از اخلاقهای درشتت برگردانیم. چطور ام‌کلثوم تو را تحمل کند؟! اگر در موردی با تو مخالفت کند به او حمله می‌کنی. در این صورت آن گونه که سزاوار توست با فرزند ابوبکر پس از مرگ او رفتار نکرده‌ای. عمر گفت با عایشه چه کنم که با او در این باره صحبت کرده‌ام؟ عمرو بن عاص گفت قانع کردن او با من. اما من تو را به بهتر از دختر ابوبکر راهنمایی می‌کنم که ام‌کلثوم دختر علی است. با این ازدواج با پیامبر؟ص؟ فامیل می‌شوی.[4]

نکات قابل در این دسته از روایات عبارت است از:

۱) ترس عایشه از مخالفت با عمر

۲) مخالفت شدید ام‌کلثوم دختر ابوبکر با ازدواج با عمر

3) جرقه توطئه ازدواج عمر با دختر فاطمه؟عها؟ از گور عمرو عاص برخواسته که در دشمنی با امیرالمؤمنین؟ع؟ شهره است.

4) انگیزه اصلی عمر از ازدواج با دختر فاطمه؟عها؟ فامیل شدن با پیامبر؟ص؟ نبوده است.

5) از طعنه عمر به مغیره در مورد زناکاری او با ام‌جمیل و تعریض مغیره به عمر در مورد ازدواج عمر با ام‌کلثوم، ممکن است انگیزه اصلی عمر در این ازدواج را کشف کرد.[5]

6) ظاهر این روایات عدم ازدواج عمر با دختر ابوبکر است.

در اینجا تنها نکته آخر را بررسی می‌کنیم.

هر چند ظاهر این دسته از روایات ــ همان گونه که گفتیم ــ عدم ازدواج عمر با دختر ابوبکر است، اما می‌توان از تاریخ استفاده کرد که در نهایت باز هم عمر با دختر ابوبکر ازدواج کرده است.

نووی در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات می‌نویسد:

دو خواهر عایشه یکی اسماء و دیگری ام‌کلثوم است که در زمان مرگ ابوبکر، مادرش به او حامله بود و این ام‌کلثوم همانی است که عمر با او ازدواج کرد.[6]

از جمله شواهدی که ازدواج عمر با دختر ابوبکر را تقویت می‌کند این است که زید، فرزند ام‌کلثوم همیشه افتخار می‌کرده است که:

انا ابن الخلیفتین. (من پسر دو خلیفه هستم.)[7]

مقصود از یک خلیفه روشن است که عمر بوده است.

اما مقصود از خلیفه دوم نمی‌تواند امیرالمؤمنین؟ع؟ باشد.

زیرا طبق ادعای مدعیان، ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ از فاطمه؟عها؟ بوده است.

بر این اساس شایسته بود زید بن عمر به انتساب خودش به پیامبر؟ص؟ افتخار کند. این در حالی است که یک بار هم نگفته است: «انا إبن رسول الله» (من پسر رسول خدا هستم)!

این امر دلیل بر این است که مقصود از خلیفه دوم ابوبکر بوده است. در نتیجه مادر زید بن عمر، ام‌کلثوم دختر ابوبکر بوده است.

روشن شد که برخی از شواهد تاریخی اثبات می‌کند عمر با ام‌کلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرده است. با این که:

عایشه مخالف ازدواج بوده است اما از عمر می‌ترسیده است.

ام‌کلثوم نیز به شدت مخالف ازدواج بوده است.

کمک گرفتن عایشه از مغیره و عمرو عاص در نهایت بی‌نتیجه بوده است.

اما عمر با مراجعه مکرر، اصرار بر این ازدواج داشته است.

لذا می‌توان نتیجه گرفت که:

ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر ابوبکر با اکراه و و اجبار صورت پذیرفته است.

نکته بسیار مهم این است که همین نکات در ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ (مخالفت امیرالمؤمنین؟ع؟ و ام‌کلثوم و اصرار و اجبار عمر) نیز نقل شده است.

بر این اساس محتمل است ام‌کلثوم دختر ابوبکر عامدانه به ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ تحریف شده باشد.

البته بر اساس پذیرش مستندات ازدواج عمر با دختر ابوبکر، محتمل است که عمر با توسل به زور با هر دو ام‌کلثوم ازدواج کرده باشد.

 

[1]) روایت 5

[2]) روایت 45

[3]) روایت 50

[4]) روایت 21

[5]) این جریان را در ادامه همین نوشتار می‌بینید.

[6]) أختا عائشة اللتان أرادهما أبو بكر الصديق رضي اللّه عنه بقوله لعائشة: إنما هما أخواك و أختاك. قالت: هذان أخواي، فمن أختاي؟ فقال: ذو بطن بنت خارجة، فإني أظنها جارية…. و هاتان الأختان هما أسماء بنت أبي بكر و أم كلثوم، و هي التي كانت حملا، و قد تقدم هناك إيضاح القصة. و أم كلثوم هذه تزوجها عمر بن الخطاب رضي اللّه عنه.تهذيب الأسماء و اللغات/النووی ص٥٠٧

[7]) تاريخ مدينة دمشق ج ١٩ ابن عساكر ص٤٨٤، الوافي بالوفيات الصفدی ج١٥ ص٢٣

احتمال 2.3: ام‌کلثوم ربیبه امیرالمؤمنین علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۵۴:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24979
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 75

گفته شده است از آن جایی که اسماء بنت عمیس در ابتدا همسر ابوبکر بود و پس از مرگ ابوبکر با امیرالمؤمنین؟ع؟ ازدواج کرد و با دختر خردسالش ام‌کلثوم به خانه حضرت آمد و در نتیجه ام‌کلثوم، دختر خوانده (ربیبه) امیرالمؤمنین؟ع؟شد. لذا مشهور به دختر علی؟ع؟ گردید.[1]

اگر ۱- ام‌کلثوم دختر ابوبکر، دخترخوانده امیرالمؤمنین؟ع؟ باشد و ۲- مطابق احتمال اخیر در ازدواج ازدواج عمر با دختر ابوبکر، می‌توان نتیجه گرفت که: ۳- عمر با یک ام‌کلثوم ازدواج کرده و آن هم دختر ابوبکر است اما چون دخترخوانده امیرالمؤمنین؟ع؟ هم بوده به ازدواج با دختر علی؟ع؟ اشتهار یافته است.

البته دخترخوانده‌ی امیرالمؤمنین؟ع؟ بودنِ دختر ابوبکر، مورد اشکال برخی از محققین قرار گرفته است. لذا این احتمال هم می‌رود دخترخوانده امیرالمؤمنین؟ع؟ کسی جز دختر ابوبکر باشد.

تا کنون ردّ پای سه ام‌کلثوم را در تاریخ عمر پیدا کردیم. همین اشتراک اسمی بستر مناسبی برای خلط یا سوء استفاده است.

 

[1]) ربیبه امیرالمؤمنین؟ع؟بودنِ دختر ابوبکر، به آیت الله مرعشی نسبت داده شده است.

احتمال ۳: ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۶/۱۲-۲۱:۴:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۵۶:۳۴
    • کد مطلب:14376
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1430

فرد مورد نظر سنیان در ازدواج عمر، ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ است. لذا این احتمال هم شایسته بررسی است.

اما نخستین سخن در این باره این است که مادر این ام‌کلثوم چه کسی است؟ فاطمه؟عها؟ یا ام ولد؟

احتمال 3.1: ام‌کلثوم دختر فاطمه علیها السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۵۹:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24981
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 71

روشن شد که با وجود چند ام‌کلثوم در تاریخ عمر، این احتمال می‌رود که مورد ازدواج، ام‌کلثوم دیگری بوده است، اما دست امانتداری!!! دشمنان آن را به ازدواج حضرت ام‌کلثوم دختر علی؟ع؟ تحریف کرده باشند.

یا این که تشابه اسمی باعث سوء استفاده شیادان از این قصه شده باشد.

اما با این همه احتمال ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ و فاطمه؟عها؟را هم بررسی می‌کنیم.

آن چه ثابت می‌کند ام‌کلثومی که عمر با او ازدواج کرده است، دختر فاطمه؟عها؟ نبوده است، مسئله سنّ ایشان است.

توضیح این که ذهبی تاریخ‌نگار اهل‌سنت تاریخ تولد ام‌کلثوم را حدود سال ۶ قمری می‌داند.[1]

تاریخ مرگ عمر هم سال 23 بوده است.

بنا بر این ام‌کلثوم هنگام مرگ عمر 17 ساله بوده است.

به قرینه روایت شک عمر در این که این شخص از جنیان است،[2] ازدواج در سالهای آخر عمر واقع شده است.

بنا بر این اگر ازدواج دو سال پیش از مرگ عمر واقع شده باشد، سن ام‌کلثوم هنگام ازدواج 15 سال بوده است.

حتی اگر تاریخ ازدواج عمر را سال ۱۷ هجری بدانیم باز هم ام‌کلثوم ۱۱ ساله بوده است.

با توجه به عرف آن زمان و نیز ویژگی‌های مناطق گرمسیری دختر 15 ساله یا ۱۱ ساله هرگز کودک شمرده نمی‌شده است.

شاهدش نیز ازدواج حضرت زهرا؟عها؟ در سن 9 سالگی و نیز ازدواج عایشه در سن 9 تا 12 سالگی (بر فرض صحت آن) است.

گذشته از این که با وجود پسر عموهای شایسته ام‌کلثوم، آن هم پسر عموهایی که تحت تکفل خود امیرالمؤمنین؟ع؟ بودند،[3] ازدواج نکردن ام‌کلثوم تا این سن در آن دوران هرگز متعارف نبوده است.

آن چه بر این امر تأکید می‌کند سفارش خود پیامبر؟ص؟ است:

پیامبر؟ص؟ به فرزندان علی؟ع؟ و جعفر نگریست سپس فرمود: دختران ما برای پسران ما و پسران ما برای دختران ما.[4]

آن چه بر سن ام‌کلثوم تأکید می‌کند، شهادت دادن ام‌کلثوم در قضیه غصب فدک است.

ابن حجر می‌گوید:

پندار شیعیان که حسن و حسین و ام‌کلثوم(؟عهم؟) به بخشیدن فدک شهادت دادند، به این دلیل باطل است که شهادت فرع (فرزندان) و شهادت نابالغ قابل پذیرش نیست.[5]

با توجه به این که شهادت کودک نمی‌تواند در سن کمتر از ۴ یا ۵ سالگی محقق شود، سن ام‌کلثوم در سال ۱۷ هجری حدود ۱۱ سال بوده است.

اما طبق آن چه در منابع سنیان آمده ام‌کلثومی که عمر با او ازدواج کرده است زیر ۷ سال سن داشته است و حتی برخی منابع سن ام‌کلثوم را ۴ یا ۵ سال بیان کرده است.

نتیجه بسیار مهمی که از این محاسبات می‌توان گرفت این است که اگر واقعا هم عمر با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ ازدواج کرده است این ام‌کلثوم هر گز نمی‌تواند دختر فاطمه؟عها؟ باشد.

آن چه بر این تأکید می‌کند، چگونگی فرستادن ام‌کلثوم نزد عمر و چگونگی برخورد عمر با اوست.

این ویژگی‌ها که در منابع سنیان آمده است هرگز با هیچ شرع و عرفی سازگاری ندارد.

خود سنیان هم چون دیده‌اند چنین رفتاری با دختر بالغی آن هم پیش از عقد، هرگز جایز نیست، این گونه رفتارها را با کودک بودن ام‌کلثوم توجیه کرده‌اند.

پیداست که توجیه کم سن و سالی، هرگز بر ام‌کلثوم دختر فاطمه؟عها؟ قابل تطبیق نیست.

 

[1]) سیر اعلام النبلاء ج۳ ص۵۰۰

[2]) روایت 6

[3]) زیرا اسماء بنت عمیس پیش از ازدواج با امیرالمؤمنین؟ع؟ همسر جعفر بن ابی طالب بود و از آن جناب دو فرزند پسر به نام عون و محمد داشت. هنگامی که با امیرالمؤمنین؟ع؟ ازدواج کرد همراه فرزندانش به خانه حضرت منتقل شد.

[4]) روایت 22

[5]) الصواعق المحرقة ج1 ص93

احتمال 3.2: ام‌کلثوم دختر ام ولد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۶/۲۰-۵:۵۹:۲۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24980
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 72

روشن شد که حتی بر فرض تنزل و این که عمر با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ ازدواج کرده است، قطعا مادر وی فاطمه؟عها؟ نبوده است. بلکه از زنانی بوده است که حضرت پس از شهادت فاطمه؟عها؟ با آنها ازدواج کرده و یا ام ولد است.

زیرا آن چه در روایات سنی مورد تأکید قرار گرفته است کودک بودن ام‌کلثوم است.

اما مصادر کودکی ام‌کلثوم فراوان است، از جمله:

ام‌کلثوم به خانه عمر برده شد در حالی که دختر ۴ ساله یا بین ۴ و ۵ ساله بود… و این دلیل بر جواز ازدواج با دختر بچه است….[1]

عمر با ام‌کلثوم ازدواج کرد در حالی که او دخترکی بود که به سن بلوغ نرسیده بود….[2]

عمر با ام‌کلثوم دختر علی بن ابی طالب ازدواج کرد در حالی او دخترکی بود که با دختران دیگر بازی می‌کرد…[3]

هنگامی که رفت و آمد عمر برای خواستگاری زیاد شد و علی؟ع؟ هم خردسالی ام‌کلثوم را بهانه می‌کرد…[4]

امیرالمؤمنین؟ع؟ گفت: او کوچک است…[5]

امیرالمؤمنین؟ع؟ گفت: او دختر کوچکی است…[6]

جالب این که خردسالی ام‌کلثوم موجب شگفتی دیگران شده و به عمر اعتراض می‌کنند:

به عمر گفته شد: ای امیرالمؤمنین از این دختربچه چه می‌خواهی؟! واقعا که او دختربچه کوچکی است؟![7]

تعبیر صبیة و جاریة در منابع متعدد نیز بر کودکی ام‌کلثوم تأکید می‌کند.

در برخی از منابع دیگر نیز به نابالغ بودن ام‌کلثوم تصریح شده است.[8] آن چنان که با کودکان بازی می‌کرده است.[9]

بنا بر این بر فرض اثبات ازدواج ام‌کلثوم با عمر این ام‌کلثوم نمی‌تواند دختر فاطمه زهرا؟عها؟ باشد.

اما احتمال این که عمر با دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ از زنان دیگرش ازدواج کرده باشد، نیز مبتلا به اشکالات فراوان دیگری است.

از جمله اشکالات این است که:

۱) در ازدواج دختر بچه‌ای چهار پنج ساله با پیرمردی مانند عمر، چگونه مصلحت طفل رعایت شده است؟!

۲) با این که زفاف در این سن جایز نیست، چگونه از ام‌کلثوم یک یا دو یا سه فرزند باقی مانده است؟!

۳) عمر پدر حفصه است و حفصه هووی حضرت خدیجه؟عها؟ مادر حضرت فاطمه؟عها؟ است. در نتیجه عمر با ام‌کلثوم (حتی از همسران دیگر امیرالمؤمنین؟ع؟) چهار مرتبه اختلاف رتبه دارند. یعنی عمر در رتبه جد دوم ام‌کلثوم قرار دارد. با این همه اصرار عمر بر این ازدواج حتی به خاطر انتساب به پیامبر؟ص؟ نشان از چه دارد؟!

۴) با وجود فرزندان جعفر دختر دادن به پیرمردی ۵۷ یا 59 ساله می‌تواند اختیاری باشد؟!

۵)…

 

[1]) «شرح أدب القاضي» لحسام الدين عمر بن عبدالعزيز بن مازة البخاريّ الحنفيّ الخسّاف (ت 536 هـ)

[2]) روایت 32

[3]) روایت 31

[4]) روایت 18

[5]) روایت 14، 16، 23، 28، 35 و 39

[6]) روایت 10

[7]) روایت 29

[8]) طبقات ابن سعد ج8 ص463

[9]) طبقات ابن سعد ج8 ص463

نتیجه احتمالات چهارگانه ازدواج ام کلثوم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۰۳-۵:۳۶:۳۹
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۷/۰۳-۵:۳۶:۱۵
    • کد مطلب:14377
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2208

چهار احتمال در رابطه با قصه ازدواج حضرت ام‌کلثوم؟عها؟ مطرح شد.

اتفاقا برخی از این احتمالات شواهدی هم از تاریخ دارند.

نتیجه این گردید که:

۱) ازدواج عمر با دختر فاطمه؟عها؟ آن گاه اثبات می‌شود که تمامی احتمالات دیگر منتفی شود. ولی چنین چیزی به آسانی ممکن نیست.

۲) بسیاری از شواهد تاریخی در تضاد با ازدواج عمر با دختر فاطمه؟عها؟ است و آن را نفی می‌کند.

۳) اگر تنزل کرده و از سایر احتمالات چشم پوشی کنیم آن چه قابل طرح است ازدواج عمر با ام‌کلثومی است که از سایر زنان امیرالمؤمنین؟ع؟ (ام ولد) است.

اما نکته بسیار مهم این است که:

آیا با پذیرش ازدواج عمر با ام‌کلثوم از ام ولد، اثبات روابط حسنه شدنی است؟!

غرض سنیان تنها در صورتی حاصل می‌شود که این ازدواج از روی میل و رغبت بوده باشد.

اما اگر چنین نباشد نتیجه کاملا معکوس خواهد شد.

لذا بایسته است درنگی شایسته بر انگیزه ازدواج داشته باشیم.

بر فرض تحقق ازدواج، چرا امیرالمؤمنین؟ع؟ به خوستگاری عمر پاسخ مثبت داده است؟

چرا عمر به خواستگاری ام‌کلثوم رفته است؟

ازدواج با کدام انگیزه؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۰۳-۵:۳۸:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24989
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 105

اگر از احتمالات مطرح شده در مورد شخص طرف ازدواج چشم پوشی نماییم و تنزلا بپذیریم که طرف ازدواج عمر، ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ بوده است، با چند پرسش بسیار جدی روبرو می‌شویم:

آیا ام‌کلثوم انگیزه‌ای در پذیرش ازدواج داشته است یا خیر؟ و اگر انگیزه داشته آن انگیزه چه بوده است؟

انگیزه ولیّ ام‌کلثوم در پذیرش ازدواج چه بوده است؟ آیا به نظر امیرالمؤمنین؟ع؟ مصلحتی در ازدواج ام‌کلثوم با عمر وجود داشته است؟ یا إجبار خلیفه، حضرت را مجبور به پذیرش کرده است؟

انگیزه عمر در اقدام به این ازدواج چه بوده است؟

با اندک مطالعه در منابع تاریخی روشن می‌شود که ام‌کلثوم نه تنها انگیزه‌ای برای ازدواج با عمر نداشته است، بلکه از تعبیرات ایشان به خوبی روشن می‌شود که انگیزه شدید بر عدم ازدواج داشته است.

اندک شناختی از طرف ازدواج، یعنی عمر، آشکار می‌کند که ازدواج با عمر هیچ مصلحتی برای ام‌کلثوم نداشته است.

می‌ماند انگیزه عمر در ازدواج.

اگر با ساده لوحی متون روایی و تاریخی را قضاوت کنیم شاید ادعای عمر را بپذیریم که انگیزه‌اش ارتباط با خاندان پیامبر؟ص؟ برای حفظ از خطرات روز قیامت بوده است!!!

اما آیا این ادعا شاهد صدقی هم دارد یا خیر؟ یا همه شواهد بر خلاف آن است؟!

بر فرض تنزل و پذیرش ساده لوحانه این انگیزه عمر، ثمره این انگیزه خداپسندانه!!! عمر، چیزی جز قربانی کردن ام‌کلثوم است!!!

و اگر جزئیات مطرح شده در منابع سنیان را در نظر بگیریم، ثمره دوم آن چیزی جز ترور شخصیت امیرالمؤمنین؟ع؟است!!!

آیا چنین ازدواجی پذیرفتنی است؟!!!

پرسش یاد شده بر اساس نگاه ساده لوحانه و پذیرش انگیزه عمر است.

اما با کند و کاو بیشتر در منابع تاریخی، به سرنخ‌هایی از تاریکخانه تاریخ می‌رسیم که می‌تواند انگیزه واقعی عمر را به ما بشناساند!

آن گاه است که…!!!

توضیح بیشتر این مطالب را در بخش بعدی ببینید.

کند و کاو در لایه‌های پنهان انگیزه‌ها

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۰۳-۵:۴۰:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24990
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 106

حاصل مطالب بخش پیشین این شد که اثبات اصل ازدواج ام‌کلثوم ممکن نیست، مگر این که تمامی احتمالات دیگر منتفی گردد.

بر فرض تنزل و پذیرش اصل ازدواج عمر با ام‌کلثوم، با توجه به سِنّی که برای ام‌کلثوم نقل شده، طرف ازدواج نمی‌تواند دختر فاطمه؟ع؟ باشد.

لذا با فرض همه تنزل‌ها، نتیجه این می‌شود که عمر با دختری از امیرالمؤمنین؟ع؟ ازدواج کرده که مادر آن دختر، ام ولد بوده است.

بنا بر این تحقیق را بر انگیزه ازدواج بر اساس این احتمال متمرکز می‌کنیم.

کند و کاو در انگیزه عمر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۰۳-۵:۴۰:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24991
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 107

اندک درنگی بر چگونگی برخورد اولیه عمر با ام‌کلثوم و نیز واکنش ام‌کلثوم به رفتار عمر، آشکارا ثابت می‌کند که هیچ انگیزه مثبتی در میان نبوده است.

تفصیل این مطلب مستندات آن در سرفصل «کند و کاو در انگیزه ام‌کلثوم» آمده است.

بنا بر این انگیزه ازدواج یک طرفه و تنها از سوی عمر بوده است.

آن چه مهم است تحقیق در این است که آیا انگیزه‌ی مثبتی برای عمر در این ازدواج متصور است یا خیر؟

توضیحاتی که در ادامه ارایه می‌شود، به خوبی ثابت می‌کند که توطئه و انگیزه سوئی در کار بوده است.

این توضیحات را در قالب چند مقدمه ارایه می‌دهیم.

خواستگاری به پیشنهاد عمرو عاص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۰۳-۵:۴۳:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24992
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 108

مسلما خواستگاری عمر از دختر ابوبکر خوشایند عایشه و خواهرش نبود. علت آن هم علاوه بر خردسالی دختر ابوبکر، زندگی سخت و تندخویی عمر بود.

از طرفی عمر خلیفه بود و عایشه جرأت مخالفت با او را نداشت.

به سخن دیگر خواستگاری عمر از دختر ابوبکر شری بود که عایشه قدرت مخالفت با آن را نداشت. لذا به مغیره و عمرو عاص متوسل شد.

پیش از این چنین گذشت:

پس از رفتن فرستاده عمر، مغیرة بن شعبه نزد عایشه آمد و او را ناراحت دید. به او گفت ای ام المؤمنین چه اتفاقی برایت افتاده است؟ عایشه جریان فرستاده عمر را به او خبر داد و گفت این دختر نوجوان است و من برای او زندگی نرم‌تر از زندگی عمر می‌خواستم. مغیره گفت حل این مسئله بر عهده من، من مشکل تو را کفایت می‌کنم…عمر گفت راستش را بگو کی پیش عایشه بودی؟ گفتم همین الان، عمر گفت گواهی می‌دهم که آنها مرا نمی‌خواهند و تو به آنها تضمین داده‌ای که مرا از این خواسته‌ام منصرف کنی….[1]

همچنین گذشت:

ام‌کلثوم (دختر ابوبکر) گفت نیازی به ازدواج با عمر ندارم. عایشه گفت از ازدواج با امیرالمؤمنین صرف نظر می‌کنی؟ گفت آری او زندگی خشنی دارد و بر زنان سخت‌گیر است. عایشه کسی را به دنبال عمرو بن عاص فرستاد و جریان را به او خبر داد. عمرو بن عاص به عایشه گفت من این مشکل را حل می‌کنم. سپس نزد عمر رفت… عمرو بن عاص گفت قانع کردن او با من. اما من تو را به بهتر از دختر ابوبکر راهنمایی می‌کنم که ام‌کلثوم دختر علی؟ع؟ است. با این ازدواج با پیامبر؟ص؟ فامیل می‌شوی.[2]

از یک سو خود این گزاره تاریخی، یعنی کمک گرفتن عایشه از عمرو عاص برای انصراف عمر، نشان از روابط حسنه میان عایشه و عمرو عاص دارد.

از دیگر سو شواهد تاریخی فراوانی، دشمنی سخت عمرو عاص با امیرالمؤمنین؟ع؟ را ثابت می‌کند.

همین دو امر کافی بود که عمرو عاص حیله‌ای تدبیر کند و با یک تیر دو نشان بزند و آن پیشنهاد دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ بود.

این پیشنهاد هم زمینه انصراف عمر را فراهم می‌کرد و نظر عایشه تأمین می‌گردید و هم شرّ ازدواج عمر بر در خانه علی؟ع؟ پیاده کرده بود.

با حیله عمرو عاص شرّی از دختر ابوبکر دفع شد و بر سر دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ خراب گردید.

لذا می‌تواند اوج کینه عمرو عاص را نسبت به علی؟ع؟ نشان دهد.

با این که خود عمرو عاص و همچنین مغیره، برای صرف نظر کردن عمر از ازدواج با دختر ابوبکر، به مشکل اخلاقی عمر اشاره می‌کند و می‌گوید:

مغیره گفت فقط یک مشکل (در این ازدواج) هست، ای امیرالمؤمنین تو مردی هستی که در خانواده‌ات سختگیری می‌کنی و این دخترک نوجوان است، کارهایی می‌کند که تو آنها را نمی‌پسندی و او را کتک می‌زنی و او پدرش را صدا می‌زند و این باعث ناراحتی تو می‌شود و عایشه هم به درد می‌آید. این خانواده به یاد ابوبکر می‌افتند و بر مرگ او گریه می‌کنند و ابوبکر هم تازه مرده، هر روز مصیبتشان تازه می‌شود….[3]

عمرو عاص گفت… ام‌کلثوم دختر ابوبکر کم سن و سال است، در حمایت ام المؤمنین در ناز و نعمت بزرگ شده است. ولی اخلاقت، آن چنان درشت و خشن است که حتی ما از تو می‌ترسیم و نمی‌توانیم تو را از یکی از اخلاقهای درشتت برگردانیم. چطور ام‌کلثوم تو را تحمل کند؟! اگر در موردی با تو مخالفت کند به او حمله می‌کنی. در این صورت آن گونه که سزاوار توست با فرزند ابوبکر پس از مرگ او رفتار نکرده‌ای….[4]

طبق نظر مغیره و عمرو عاص، اخلاق عمر آن چنان خشن است که قابل تحمل احدی نیست و این اخلاق خشن حتی توسط نزدیکان عمر قابل اصلاح و تغییر هم نیست.

البته و صد البته که دختر خردسال ابوبکر نمی‌تواند اخلاق خشن عمر را تحمل کند!

اما در نقطه مقابل، عمرو عاص با خشونت عمر نسبت به دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ و کتک خوردن دختر خردسال او هیچ مشکلی ندارد!!! و برای اطمینان از انصراف عمر از دختر ابوبکر گفت:

من تو را به بهتر از دختر ابوبکر راهنمایی می‌کنم که ام‌کلثوم دختر علی است. با این ازدواج با پیامبر؟ص؟ فامیل می‌شوی.

پیشنهاد عمرو عاص، اوج رذالت او و شدت دشمنی او را با امیرالمؤمنین؟ع؟ نشان می‌دهد، آن چنان که شدت دشمنی‌اش باعث شده دخترک خردسال امیرالمؤمنین؟ع؟ را هم قربانی اخلاق به شدت خشن و غیر قابل اصلاح عمر کند.

 

[1]) روایت 5

[2]) روایت 21

[3]) روایت 5

[4]) روایت 21

نظر منفی همگان نسبت به ازدواج عمر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۱۰-۵:۳۷:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24993
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 77

با درنگ در متون تاریخی روشن می‌شود که کسی جز عمرو عاص ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ را درست نمی‌دانسته و با دید مثبتی به این ازدواج نمی‌نگریسته است.

به عمر گفته شد: ای امیرالمؤمنین از این دختربچه چه می‌خواهی؟! واقعا که او دختربچه کوچکی است؟!….[1]

عمر ام‌کلثوم را گرفت و به آغوش کشید و کسانی را که نزد او بودند آگاه کرد که با ام‌کلثوم ازدواج کرده است. به عمر گفته شد این که دختربچه‌ای کوچک است![2]

این گونه اظهار نظر اطرافیان شاهد بر این است که احدی نظر مثبت به این ازدواج نداشته است، جز عمرو عاص و خود عمر!

 

[1]) روایت 29

[2]) روایت 33

اصرار عمر بر ازدواج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۱۰-۵:۳۹:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24994
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 91

نکته بسیار مهمی که شایسته توجه است، اصرار فوق العاده عمر بر این ازدواج است.

لما أكثر تردده إلى علي اعتل بصغرها فقال له ما حملني على كثرة ترددي إليك إلا…

هنگامی که رفت و آمد عمر برای خواستگاری زیاد شد و علی؟ع؟ هم خردسالی ام‌کلثوم را بهانه می‌کرد عمر گفت مرا بر زیادی رفت و آمدم وادار نکرده است مگر این که…[1]

وأكثر تردده إليه، فقال: يا أبا الحسن ما يحملني على كثرة ترددي إليك…

عمر از علی بن ابی طالب دخترش را خواستگاری کرد و(ولی علی جواب منفی داد و لذا) عمر فراوان رفت و آمد و گفت ای اباالحسن چیزی مرا بر (اصرار و) رفت و آمد فراوان وادار نمی‌کند جز….[2]

اصرار عمر آن چنان نامتعارف است که ناچار است برای جو عمومی جامعه، توجیه کند.

والله ما حملني على الإلحاح…

عمر بر منبر رفت و گفت ای مردم به خدا سوگند که چیزی مرا بر الحاح و اصرار بر ازدواج با دختر علی؟ع؟ وادار نکرده است جز این که….[3]

اصرار شدید عمر بر ازدواج با ام‌کلثوم، آن هم با این تعبیرات خود علامت تردید بسیار بزرگی را ایجاد می‌کند. لذا بایسته است تحقیق شود که:

چرا عمر این اندازه بر ازدواج با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ پافشاری کرده است؟!

اینک اصرار عمر به ازدواج با ام‌کلثوم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ را ضمیمه کنید به این که علی رغم مخالفت دختر ابوبکر و تلاشهای عایشه و عمرو عاص و مغیره، باز هم عمر با ام‌کلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرد.[4]

چرا عمر این اندازه بر ازدواج با دخترکان خردسال پافشاری کرده است؟!

 

[1]) روایت 18

[2]) روایت 30

[3]) روایت 34

[4]) مستند این مطلب در سرفصل «ام‌کلثوم دختر ابوبکر» گذشت.

انگیزه ادعایی عمر در ازدواج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۳-۱۶:۲۱:۳۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25004
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 57

در مقابلِ تمامی شواهد بر منفی بودن ازدواج عمر با ام‌کلثوم، شاهد دو توجیه به ظاهر مثبت خود عمر هستیم و آن دو عبارتند از:

خویش شدن با پیامبر؟ص؟ برای نیل به شفاعت او در قیامت

وعده باغ سبز و سرخ عمر برای رفاه و آسایش ام‌کلثوم

لذا شایسته است بررسی گردد که آیا مستندات تاریخی با چنین ادعاهایی سازگار است یا این که تاریخ خلاف این ادعاها را ثابت می‌کند؟

ادعای ۱: شفاعت فامیلی با پیامبر؟ص؟ در روز قیامت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۳-۱۶:۲۳:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25005
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 49

ادعای نخست عمر خویش شدن با پیامبر؟ص؟ است.

عمر بر منبر رفت و گفت ای مردم سوگند به خدا که واقعا چیزی مرا بر اصرار بر ازدواج با دختر علی وادار نکرده است جز این که من از رسول خدا؟ص؟ شنیدم که می‌فرمود: هر سبب و نسب و دامادی (در قیامت) بریده می‌شود (و سود نمی‌رساند) جز سبب و دامادی من و این دو روز قیامت می‌آیند و برای صاحبشان شفاعت می‌کنند.[1]

اینک ادعای عمر را که هدف او از این ازدواج فامیل شدن با پیامبر؟ص؟ برای نیل به شفاعت حضرت در قیامت است با سایر مستندات و شواهد تاریخی مقایسه می‌کنیم.

نخستین مطلبی که ادعای عمر را باطل می‌کند، رفتار خود عمر در زمان پیامبر؟ص؟ است که ثابت می‌کند ارزشی برای خویشی با پیامبر؟ص؟ قائل نبوده است. به یک مستند بسنده می‌کنیم.

پسری از صفیه عمه رسول خدا؟ص؟ فوت کرد. صفیه بر مرگ او گریست و فریاد زد. (در حال گریه) نزد پیامبر؟ص؟ آمد حضرت به او فرمود ای عمه چه چیزی تو را گریان کرده است؟ پاسخ داد پسرم مرده است. حضرت فرمود ای عمه کسی که در حال مسلمانی فرزندش بمیرد و شکیبایی کند، خداوند برای او خانه‌ای در بهشت می‌سازد. صفیه از گریه آرام گرفت. سپس صفیه از نزد پیامبر؟ص؟ خارج شد با عمر برخورد کرد. عمر به او گفت ای صفیه صدای گریه‌ات را شنیدم، بدان که خویشی تو با پیامبر؟ص؟ تو را از خدا بی‌نیاز نمی‌کند. صفیه به گریه درآمد. پیامبر؟ص؟ گریه او را شنید ــ حضرت به صفیه احترام می‌گذاشت و او را دوست داشت ــ حضرت به او گفت با این که گفتم آن چه گفتم چرا باز هم گریه می‌کنی؟ صفیه گفت ای رسول خدا گریه من برای مرگ پسرم نیست، بلکه عمر با من روبرو شد و گفت خویشی تو با پیامبر؟ص؟ هرگز تو را از خدا بی‌نیاز نمی‌کند. پیامبر؟ص؟ غضبناک گردید و فرمود ای بلال اعلام اجتماع فوری کن. بلال هم اعلام کرد. (پس از این که مردم جمع شدند) پیامبر؟ص؟ بر منبر بالا رفت و حمد و ثنای الهی به جا آورد سپس فرمود گروهی از مردم را چه می‌شود که می‌پندارند خویشی با من سود نمی‌رساند؟! هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع می‌گردد جز سبب و نسب من. پس این دو در دنیا و آخرت متصل هستند.[2]

ام هانی دختر ابوطالب زینت کرده خارج شد در حالی که پاهایش دیده می‌شد. عمر به او گفت: بدان که محمد؟ص؟ تو را از چیزی بی‌نیاز نمی‌کند. ام هانی نزد پیامبر؟ص؟ آمد و سخن عمر را به او خبر داد. رسول خدا؟ص؟ فرمود: چه شده است مردمی را که می‌پندارند شفاعت من به اهل بیتم نمی‌رسد؟! در حالی که شفاعت من به دو قبیله (دوردست یمن به نامهای) حا و حکم می‌رسد.[3]

بهترین گواه بر این که نگرش عمر درباره خویشان پیامبر؟ص؟ تغییر نکرده است غصب خلافت و رفتار عمر با فاطمه؟عها؟ پس از پیامبر؟ص؟ است. حوادث یاد شده بهترین گواه بر دروغ بودن ادعای عمر است.

دومین مطلبی که جلب توجه می‌کند اعتراف خود عمر است. آن جا که اعتراف می‌کند:

از اخلاق دوران جاهلیت در من چیزی باقی نمانده است، جز این که برایم اهمیت ندارد با کدام مسلمان ازدواج کنم و به کدام مسلمان دختر بدهم.[4]

کسی که به اعتراف خودش، روش و سیره‌اش از جاهلیت تا پس از اسلام این بوده است که برایش مهم نیست که از چه کسی زن بگیرد و به چه کسی زن بدهد، چگونه به دنبال خویشی با پیامبر؟ص؟ است؟!

گذشته از این که ازدواج، رابطه سببی است و نه رابطه نسبی.

پیش از این هم با ازدواج پیامبر؟ص؟ با حفصه دختر عمر، رابطه سببی میان پیامبر؟ص؟ و عمر تحقق یافته بود. لذا ادعای رابطه سببی، تحصیل حاصل است.

 

[1]) روایت 34 همچنین روایت 31 و 35

[2]) روایت 37

[3]) روایت 39

[4]) روایت 36

ادعای 2: وعده بالاترین حفظ کرامت برای ام‌کلثوم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۳-۱۶:۲۴:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۸/۰۳-۱۶:۲۵:۳۲
    • کد مطلب:25006
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 58

منابع به خوبی روشن می‌سازد که امیرالمؤمنین؟ع؟ هرگز به این ازدواج راضی نبوده است.

اما عمر در مرحله نخست علاوه بر مطرح کردن خویشی با پیامبر؟ص؟، وعده‌ی باغ سبز و سرخ داد که من چنین و چنان ام‌کلثوم را خوشبخت می‌کنم.

عمر بن خطاب ام‌کلثوم را از علی؟ع؟ بن ابی طالب خواستگاری کرد. حضرت فرمود: این دختر کوچک است. عمر به او گفت ای اباالحسن او را به ازدواج من درآر، من آن چنان کرامتش را رعایت می‌کنم که کسی دیگر چنین نکند….[1]

عمر بن خطاب از علی بن ابی طالب دخترش ام‌کلثوم را خواستگاری کرد. علی گفت دخترانم را برای پسران جعفر نگهداشته‌ام. عمر گفت ای علی ام‌کلثوم را به ازدواج من درآور به خدا سوگند که مردی در روی زمین نیست که از لحاظ خوبی مصاحبت بهتر از من رعایت او را بکند….[2]

ادبیات حفظ کرامت ام‌کلثوم یا حسن مصاحبت، همگی در مرحله نخست خواستگاری بوده است. اما پس از عدم موافقت امیرالمؤمنین؟ع؟، ادبیات عمر هم عوض می‌شود و سراغ تهدیدهای بیرحمانه می‌رود.

ادبیات مرحله دوم با امانتداری!!! از منابع اهل سنت حذف شده است. اما در منابع شیعه آشکارا نقل گردیده است.

با چشم پوشی از ادبیات مرحله دوم ببینیم آیا شواهدی بر التزام عمر به وعده‌هایش وجود دارد یا خیر؟

نخستین امری که در این زمینه جلب توجه می‌کند، حفظ کرامت ام‌کلثوم توسط عمر در برخورد نخستین است!!!

مصادر تاریخی برخورد اولیه عمر با ام‌کلثوم را دقیقا معکوس این وعده توصیف می‌کنند. در اینجا از میان بیش از ده نمونه، به ذکر یک نمونه بسنده می‌کنیم:

هنگامی که عمر ام‌کلثوم را دید برخواست به طرف او رفت و ساق پایش را گرفت و گفت… ام‌کلثوم به پدرش گفت عمر مرا صدا زد و بوسید و هنگامی که برخواستم ساق پایم را گرفت….[3]

ازدواجی با چنین ویژگی‌هایی، آن چنان شنیع است که حتی برخی از علمای سنی هم آن را برنمی‌تابند.

ابن جوزی می‌گوید:

جد من در کتاب منتظم ذکر کرده است که علی؟ع؟ ام‌کلثوم را فرستاد تا عمر او را ببیند و عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش لمس کرد.

اما من گفتم به خدا سوگند این عمل زشت است، اگر کنیزی هم بود هرگز با او چنین رفتاری نمی‌شد.

گذشته از این که به اجماع همه مسلمانان لمس پای نامحرم جایز نیست.[4]

این چه کرامتی است که دختر خردسالی را پیش از ازدواج بر خلاف میلش در آغوش بگیری و ببوسی و ساق پایش را برهنه کنی آن چنان که از شدت عصبانیت و ناراحتی بخواهد گردن عمر را خرد کند، اما ترس از قدرت خلیفه مانع می‌شود!!!

این هم از حفظ کرامت ام‌کلثوم پیش از ازدواج!!!

به مصداق «سالی که نکوست از بهارش پیداست» حفظ کرامت ام‌کلثوم پس از ازدواج نیز از نخستین برخورد عمر با ام‌کلثوم روشن می‌شود.

پس از این که روشن شد ادعای عمر درباره خویشی با پیامبر؟ص؟ و نیز حفظ کرامت ام‌کلثوم، پوشش دروغینی بیش نبوده است، نوبت به تحقیق در انگیزه واقعی عمر می‌رسد.

شایسته است انگیزه عمر را از چند منظر مورد درنگ قرار دهیم:

از منظر روانشناسی

از منظر اجتماعی

از منظر سیاسی

 

[1]) روایت 14 و 28

[2]) روایت 38

[3]) روایت 30

[4]) روایت 17

انگیزه عمر از منظر روانشناسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۷-۵:۲۰:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25008
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 49

برای شناخت انگیزه عمر از منظر روانشناسی بایسته است که مروری کوتاه بر تاریخ عمر در حوزه زنان و ازدواج داشته باشیم.

اما پیش از هر چیزی شایسته است نگاهی بسیار کوتاه و گذرا به خَلق و خُلق عمر بنماییم.

از اخلاق خلیفه آغاز می‌کنیم:

هنگامی که ابوبکر عمر را جانشین خود قرار داد طلحه برآشفت و به ابوبکر گفت: پاسخ پروردگارت را چه می‌دهی از این که فردی درشتخو و سنگدلی را بر ما خلیفه ساختی که نَفْس‌ها از او فرار می‌کنند و دلها از متنفر می‌گردند؟!… ابوبکر از شدت خشم و ناراحتی نتوانست چیزی بگوید و به طلحه پاسخی نداد، اما طلحه در اعتراض بر ابوبکر اصرار کرد و گفت ای خلیفه رسول خدا تا وقتی که تو زنده بودی و از رفتار عمر جلوگیری می‌کردی، ما نمی‌توانستیم بد اخلاقی او را تحمل کنیم. تو بمیری و او خلیفه شود حال ما چه خواهد شد؟![1]

اینک شکل و شمایل خلیفه را به اخلاقش بیفزایید.

 

[1]) شرح نهج البلاغة ج6 ص343

وحشتناک بودن قیافه عمر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۷-۵:۲۱:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25009
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 51

در منابع سنی و شیعه قیافه عمر توصیف شده است.

اما در اینجا از قد بسیار بلند و چشم لوچ و… چشم پوشی کرده و تنها به چند مستند کوتاه از منابع سنیان بسنده می‌کنیم.

مردی وارد بر عمر شد. (از قیافه عمر هول کرد و با دستپاچگی) گفت سلام بر تو «ای اباغفر» (پدر آمرزش) «حفص الله لک» (خدا تو را جمع کند)! عمر که متوجه دستپاچگی او بر اثر ترس شده بود، سخن او را اصلاح کرد که بگو: «ای اباحفص» (کنیه عمر) خدا تو را بیامرزد. مرد خواست هول و هراسش را توجیه کند که می‌خواسته بگوید: منظره سر کچل تو (آن چنان وحشتناک بود که) مرا ترساند، اما از ترس گفت ترس تو مرا کچل کرد![1]

زنی وارد بر عمر شد. عمر سرش برهنه بود و تاسی جلوی سرش آشکار شد. زن از قیافه عمر وحشت کرد و (با دستپاچگی) گفت سلام بر تو «ای اباغفر» (پدر آمرزش) «حفص الله لک» (خدا تو را جمع کند)! این زن می‌خواست بگوید: ای اباحفص (کنیه عمر) خدا تو را بیامرزد، اما از ترس جمله را جابجا گفت. عمر چه می‌گویی؟ زن خواست هول و هراسش را توجیه کند گفت: از ترس تو کچل شدم. و منظورش این بود که سر کچل تو مرا ترساند![2]

حجامی مشغول کوتاه کردن موی عمر بود. عمر که مردی وحشتناک بود، سینه‌اش را صاف کرد. حجام از (صدای نکره‌ی سینه صاف کردن عمر) وحشت کرد و خودش را خراب کرد! عمر از این حادثه خوشش آمد و دستور داد مزدش را بیشتر کنند و چهل درهم به او بدهند. نام این حجام، سعید بن هیلم بود.[3]

این هم از هیبت عمر!!!

 

[1]) تاریخ المدینة ج2 ص308 و مجمع الأمثال ج1 ص198

[2]) مجمع الامثال ج1 ص198

[3]) الطبقات الكبرى ابن سعد ج٣ ٢٨٧

سیاست عمر در ازدواج

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۷-۵:۲۲:۳۳
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۸/۰۷-۵:۲۵:۱۹
    • کد مطلب:25010
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 77

پیش از این سیاست عمر در امر ازدواج گذشت که گفته بود:

از اخلاق دوران جاهلیت در من چیزی باقی نمانده است جز این که برایم اهمیت ندارد با کدام مسلمان ازدواج کنم و به کدام مسلمان دختر بدهم.[1]

به سخن دیگر برای عمر کفو و همترازی و تناسب در زن دادن و زن گرفتن، هرگز مطرح نبوده است. لازمه این سخن هم این است که زن دادن و زن گرفتن عمر بر اساس خواسته‌های نفسانی بوده است و بس!

 

[1]) روایت 36

نظر زنان درباره عمر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۰۷-۵:۲۳:۲۲
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۸/۰۷-۵:۲۵:۳۲
    • کد مطلب:25011
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 76

اخلاق عمومی و قیافه عمر کافی بود که هیچ زنی مایل به ازدواج با او نباشند.

اما اخلاق زندگی او نیز قابل توجه است.

در زمانی که عمر اسلام آورده بود از ام ابان دختر عتبة بن ربیعه خواستگاری کرد. ام ابان از عمر خوشش نیامد و گفت: در خانه‌اش را می‌بندد (مهمان نمی‌پذیرد) و خیرش را از دیگران دریغ می‌کند (بخیل است) و اخمو وارد خانه می‌شود و اخمو هم خارج می‌شود (اخلاق ندارد).[1]

پیش از این گذشت که ام‌کلثوم دختر ابوبکر در علت مخالفتش را با ازدواج با عمر چنین می‌گوید:

زندگی خشنی دارد و بر زنان سخت‌گیر است….[2]

اخلاق شناخته شده عمر باعث شده بود که هر کسی خواستگاری او را نپذیرد.

عمر از گروهی از قریش خواستگاری کرد، ولی کسی از آنها زن به عمر نداد. این در حالی بود که مغیره بن شعبه از آنها خواستگاری کرد و آنها پذیرفتند.[3]

این در حالی بود که مغیره بیش از اندازه تنوع طلب بود و زنانش را بی‌جهت طلاق می‌داد. این ویژگی هرگز مطلوب زنان نیست. اما باز هم برخی از زنان حاضر به ازدواج با او بودند، اما همین زنان حاضر به ازدواج با عمر نبودند.

مناسب است یک مصداق از زندگی خشن و سختگیرانه عمر را هم ببینیم.

اشعث بن قیس گفت: شبی مهمان عمر بودم. نصف شب که شد عمر برخواست که زنش را کتک بزند. من وسط آن دو رفتم که زنش را نزند. هنگامی که به بستر آمد به من گفت ای اشعث از من چیزی را که رسول خدا؟ص؟ شنیده‌ام حفظ کن. حضرت فرمود مرد درباره کتک زدن زنش، مورد بازخواست قرار نمی‌گیرد. جز به تنهایی نخواب (و در بستر با زنت شریک نشو)….[4]

 

[1]) تاريخ الطبری ج٣ ص٢٧٠

[2]) روایت 21

[3]) أُسد الغابة في معرفة الصحابة ج4 ص64

[4]) روایت 44

نگاهی به برخی ازدواجهای عمر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۱۶-۲۱:۲:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25015
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 73

از زنانی که ازدواج با عمر را برنتافتند که بگذریم دو ازدواج عمر جلب توجه بیشتری می‌کند:

ازدواج عمر با عاتکه

ابن سعد از علمای سنی در کتاب معروف الطبقات الکبری می‌نویسد:

علی بن زيد مى‌گويد: عاتكه دختر زيد، همسر عبد الله بن ابوبكر بود، و عبد الله (ثروتی به او داده بود ولی) با او شرط كرده بود كه اگر او مُرد، شوهر نكند. عاتكه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر كس از وى خواستگارى مى‌كرد، نمى‌پذيرفت، عمر به كسى كه ولايت بر عاتكه داشت گفت كه براى من از او خواستگارى كن، اما آن زن ازدواج با عمر را هم قبول نكرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربياور. عقد (بدون رضایت عاتکه) انجام شد، عمر بر او وارد (اما از آن جایی که عاتکه راضی به این ازدواج نبود تسلیم عمر نشد) ولی عمر با وى درگير شد تا سرانجام او را مغلوب کرد و با زور با وى همبستر شد. هنگامى كه كارش تمام شد، عمر با گفتن «اَهْ اَهْ اَهْ» عاتکه را تحقیر کرد و از خانه او خارج شد و دیگر نزد وى بازنگشت تا آن كه عاتكه كنيزش را فرستاد و به عمر گفت: بيا من در اختيار تو هستم.[1]

اصحاب سقیفه باید توضیح دهند، با این که عاتکه باکره نبوده است و اختیار ازدواجش با خودش بوده است، چرا عمر به زور به او تجاوز کرده است؟!

ازدواج عمر با مادر و دختر در اسلام

محقق فاضل سید علی شهرستانی در کتاب «زواج ام‌کلثوم الزواج اللغز» می‌نویسد:

موضوع حساس دیگری است که به عمر و زنانش ارتباط دارد و بر حسب اطلاع من تا کنون کسی درباره آن بحث نکرده است و آن ازدواج عمر با مادر و دخترش است، آن هم در زمانی است که مسلمان شده بود. اولی فاطمة دختر وليد بن مغيرة و همسر سابق حارث بن هشام است و دومی أُمّ حكيم دختر حارث بن هشام که مادرش همین فاطمة دختر وليد بن مغيرة است.عمر با این دو پس از مرگ شوهرشان ازدواج کرد یکی در واقعه یرموک و دیگر در طاعون عمواس.[2]

جمعی از محققین سنی متوجه این مشکله شده‌اند و برخی از آنها گفته‌اند این امر مورد اشکال است.[3]

اصحاب سقیفه باید توضیح دهند، با این که در اسلام ازدواج با مادر و دختر حرام است، چرا عمر بر این امر اصرار ورزیده است؟!

 

[1]) الطبقات الكبرى ج8 ص265

[2]) زواج ام‌کلثوم الزواج اللغز ص180

[3]) همان ص199

ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر ابوبکر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۱۶-۲۱:۳:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25016
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 95

پیش از این سخن از خواستگاری عمر از ام‌کلثوم دختر ابوبکر به میان آمد و گذشت که عایشه با کمک از مغیره و عمرو عاص، شر این ازدواج را از سر خواهرش کم کرد.

پس از رفتن فرستاده عمر، مغیرة بن شعبه نزد عایشه آمد و او را ناراحت دید. به او گفت ای ام المؤمنین چه اتفاقی برایت افتاده است؟ عایشه جریان فرستاده عمر را به او خبر داد و گفت این دختر نوجوان است و من برای او زندگی نرم‌تر از زندگی عمر می‌خواستم. مغیره گفت حل این مسئله بر عهده من، من مشکل تو را کفایت می‌کنم… مغیره گفت فقط یک مشکل هست، ای امیرالمؤمنین تو مردی هستی که در خانواده‌ات سختگیری می‌کنی و این دخترک نوجوان است، کارهایی می‌کند که تو آنها را نمی‌پسندی و او را کتک می‌زنی و او پدرش را صدا می‌زند و این باعث ناراحتی تو می‌شود و عایشه هم به درد می‌آید. این خانواده به یاد ابوبکر می‌افتند و بر مرگ او گریه می‌کنند و ابوبکر هم تازه مرده، هر روز مصیبتشان تازه می‌شود. عمر گفت راستش را بگو کی پیش عایشه بودی؟ گفتم همین الان، عمر گفت گواهی می‌دهم که آنها مرا نمی‌خواهند و تو به آنها تضمین داده‌ای که مرا از این خواسته‌ام منصرف کنی….[1]

ام‌کلثوم گفت نیازی به ازدواج با عمر ندارم. عایشه گفت از ازدواج با امیرالمؤمنین صرف نظر می‌کنی؟ گفت آری او زندگی خشنی دارد و بر زنان سخت‌گیر است. عایشه کسی را به دنبال عمرو بن عاص فرستاد و جریان را به او خبر داد. عمرو بن عاص به عایشه گفت من این مشکل را حل می‌کنم… عمرو عاص گفت هیچ کدام. ولی او کم سن و سال است در حمایت ام المؤمنین در ناز و نعمت بزرگ شده است. ولی مشکل در اخلاق توست. تو آن چنان درشتخو هستی که ما از تو می‌ترسیم و نمی‌توانیم تو را از یکی از اخلاقهای درشتت برگردانیم. چطور ام‌کلثوم تو را تحمل کند؟! اگر در موردی با تو مخالفت کند به او حمله می‌کنی. در این صورت آن گونه که سزاوار توست با فرزند ابوبکر پس از مرگ او رفتار نکرده‌ای. عمر گفت با عایشه چه کنم که با او در این باره صحبت کرده‌ام؟ عمرو عاص گفت قانع کردن او با من. اما من تو را به بهتر از دختر ابوبکر راهنمایی می‌کنم که ام‌کلثوم دختر علی است. با این ازدواج با پیامبر؟ص؟ فامیل می‌شوی.[2]

می‌توان از دو روایت پیشین نتیجه گرفت که عمر چندین بار سراغ ام‌کلثوم دختر ابوبکر آمده است. یک بار عایشه از مغیره کمک گرفته است و یک بار از عمرو عاص.

اما در نهایت با توطئه عمرو عاص، دست از سر دختر ابوبکر برداشت و سراغ دختر امیرالمؤمنین؟ع؟ آمد.

اما آن چه شگفت است این است که رها کردن دختر ابوبکر هم موقتی بوده است. زیرا طبق برخی از مستندات عمر باز هم با ام‌کلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرد. به سخن دیگر با هر دو ام‌کلثوم ازدواج کرد هم دختر ابوبکر و هم دختر امیرالمؤمنین؟ع؟.

پرسش مهمی که اصحاب سقیفه باید پاسخ دهند این است که:

دلیل اصرار عمر بر ازدواج با خردسالان چیست؟

 

[1]) روایت 5

[2]) روایت 21

تحلیل روایات ازدواج در منابع شیعی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۱۴-۵:۲۳:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24862
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 267

نفی و اثبات ازدواج، در منابع شیعی مطرح شده است.

از آن جایی که برخی از روایات اثبات ازدواج، از منظر احکام فقهی معتبر است، بسیار شایسته است روایات مطرح شده در منابع شیعی با درنگ بیشتر مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

پیش از هر چیزی توجه داشته باشید که مخاطب مطالب این بخش، نکته‌سنجانی هستند که با علوم حوزوی آشنایی دارند.

عدم اعتبار خبر ثقه در تکوینیات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۱۴-۵:۲۴:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24863
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 280

در اصول فقه برهانی شده است که تصرف شارع بما انه شارع (نه بما انه مکوِّن) محدود به حوزه تعبد است و لذا نمی‌تواند در حوزه تکوین مؤثر باشد.

اعتبار دادن و حجیت بخشیدن به خبر واحد، یکی از تصرفات شارع است. لذا خبر واحد تنها در دائره تعبدیات اثر دارد.

در نتیجه امور تکوینی، مانند آفرینش جهان و حوادث و تاریخ و خواص اشیاء و… با تعبد و به صرف حجیت روایت، قابل اثبات نیست. مگر این که قرائنی خارج از حوزه حجیت بر اعتبار چنین روایاتی داشته باشیم.

البته می‌توان بر طبق تمامی احکام شرعی که در روایات مربوطه بیان شده مطابق ضوابط فتوا داد و طبق برخی از مبانی إخبار از آن چه به امارات ثابت می‌شود نیز جایز است. اما ازدواج به عنوان یک حادثه تکوینی، به صرف وجود خبر واحد معتبر، قابل اثبات نیست.

تبعیض در حجیت روایات ازدواج ام کلثوم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۱۸-۵:۳۴:۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24865
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 344

بر فرض تنزل و پذیرش اعتبار خبر واحد در امور تکوینی، مشکل روایات ازدواج با قانون اصولی تبعیض در حجیت حل می‌شود.

توضیح این که یکی از مسائل پیچیده اصولی، مسئله تبعیض در حجیت است.

موضوع مورد بحث در این مسئله این است که در مواردی روایت معتبری است که چند دلالت دارد. یکی از دلالتهای آن از نظر فنی قابل پذیرش نیست. در این صورت آیا کل روایت از اعتبار ساقط می‌شود یا این که راهی برای برطرف کردن محذور پیدا کرد؟

مبنای ما در حجیت هر چه باشد، باید این چالش را برطرف کرد.

مثلا جزئی از دلالت روایت، مخالف محکمات است. مخالفت با محکمات محذور بزرگی است.

اسقاط کل روایت معتبر هم مشکل است.

بعضی از بزرگان قائل هستند که در این صورت اعتبار روایت تجزیه می‌شود. آن جزء از دلالت که محذوری ندارد، همچنان بر اعتبار خودش باقی می‌ماند. اما اجزاء و لوازمی که مبتلا به محذور است از اعتبار ساقط می‌شود.

از این مبنا با تعبیر تبعیض در حجیت یاد می‌شود.

اساس تبعیض در حجیت بر این است که احکام امور اعتباری با امور تکوینی متفاوت است. از جمله تفاوتهایی است که در لوازم عقلی آشکار می‌شود. در امور تکوینی ممکن نیست لازم و ملزوم از یکدیگر تفکیک شوند، اما در امور اعتباری، ممکن است دایره اعتبار محدود به امری باشد، بدون این که شامل لوازم تکوینی آن گردد. شاهد بر این مباحث اصل مثبت است.

بر این اساس ممکن است گفته شود مسائل فقهی مطرح شده در روایاتی که در آن ازدواج مطرح شده است، پذیرفته می‌شود، اما لازمه آن که تحقق ازدواج باشد مبتلا به محذورات فراوانی است که پیش از این بیان شد. لذا دلالت بر ازدواج، از اعتبار ساقط است.

از جمله این موارد روایت زیر است:

معاویه بن عمار گفت از امام صادق؟ع؟ از عده وفات زنی که شوهرش مرده است پرسیدم که در خانه خودش عده نگه می‌دارد یا هر جا که خواست می‌رود؟ فرمود هر جا که خواست. زیرا علی؟ع؟ هنگامی که عمر مرد نزد ام‌کلثوم آمد و او را به خانه خودش برد.[1]

در این روایت حکم عده وفات در ضمن مصداق ازدواج ام‌کلثوم بیان شده است. طبق ضوابط فتوا می‌توان به جواز خروج از خانه در عده وفات فتوا داد.

امام صادق؟ع؟ از پدرشان؟ع؟ نقل فرمود: ام‌کلثوم دختر علی؟ع؟ و پسرش زید بن عمر در یک ساعت مردند، معلوم نشد کدامیک پیش از دیگری مرده است. پس هیچ کدام از دیگری ارث نبرد و بر هر دو با هم نماز میت خواند.[2]

در این روایت حکم ارث نبردن دو نفر که با هم مرده‌اند، ولی کدامیک زودتر مرده، بیان شده است. فوت ام‌کلثوم و پسرش را هم به عنوان یک مصداق از چنین موضوعی بیان شده است.

به احکام یاد شده طبق ضوابط فقهی فتوا داده می‌شود.

اما چون ازدواج ام‌کلثوم مبتلا به مانع قطعی است، این بخش از روایات ثابت نمی‌شود.

 

[1]) روایت 8

[2]) روایت 9

عدم اجماع بر وقوع ازدواج ام کلثوم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۱۲/۱۸-۵:۳۷:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۱۲/۱۸-۵:۴۰:۱۶
    • کد مطلب:24866
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 397

تردیدی نیست که اجماعی میان مسلمانان بر وقوع ازدواج وجود ندارد. شاهد آشکار آن هم بزرگان زیادی هستند که منکر اصل ازدواج هستند.

بنا بر این از منظر آراء قطعا اجماعی بر تحقق ازدواج محقق نشده است.

از منظر منابع که بنگریم ممکن است توهم شود منابع شیعه و سنی بر اصل ازدواج اشتراک دارند. همین اتفاق شیعه و سنی برای اثبات ازدواج کافی است.

اما با درنگ در مستندات ازدواج ام‌کلثوم در منابع شیعه و سنی روشن می‌شود اشتراکی که برای سنیان سودمند باشد هرگز وجود ندارد.

زیرا هدف سنیان از طرح ازدواج اثبات روابط حسنه است. لذا اگر ازدواج به گونه‌ای طرح شود که چنین امری را ثابت نکند، حاصلی برای سنیان ندارد، تا چه رسد به این که ویژگی‌هایی در ازدواج مطرح شود که شخصیت خلیفه را رسوا کند.

ولی با در نظر گرفتن ویژگی‌های مطرح شده در روایات طرفین، هرگز شاهد اشتراکی میان منابع شیعه و سنی نخواهیم بود.

زیرا اگر منابع شیعی را معیار قرار دهیم، ویژگی‌هایی که در منابع شیعی برای ازدواج مطرح شده، نشان از اوج خباثت عمر دارد. ناگفته پیداست که این ویژگی‌ها هرگز مورد پذیرش سنیان نیست.

برخی از ویژگی‌هایی هم که در منابع سنی برای ازدواج مطرح شده، نشان از اوج لاابالی‌گری عمر دارد که باز هم مورد پذیرش سنیان نیست.

برخی دیگر از ویژگی‌هایی که در منابع سنی برای ازدواج مطرح شده که هرگز مورد پذیرش شیعه نیست.

ویژگی برجسته روایات شیعی نشان از یک ازدواج سیاسی آن هم در بدترین قالب اضطراری است.

امام صادق؟ع؟ فرمود هنگامی که عمر ام‌کلثوم را از امیرالمؤمنین؟ع؟ خواستگاری کرد حضرت فرمود او کودک است. عمر عباس را دید و به او گفت من چه ایرادی دارم؟ عباس گفت جریان چیست؟ عمر گفت از دختر پسر برادرت خواستگاری کردم پدرش جواب رد داد. بدان به خدا سوگند که البته و صد البته چاه زمزم را کور می‌کنم و هیچ کرامتی برای شما باقی نمی‌گذارم مگر این که نابودش می‌کنم و البته و صد البته دو شاهد اقامه می‌کنم که علی؟ع؟ دزدی کرده است و البته و صد البته که دست راستش را به جرم دزدی قطع می‌کنم. عباس نزد امیرالمؤمنین؟ع؟ آمد و تهدید عمر را به حضرت خبر داد و از امیرالمؤمنین؟ع؟ خواست که امر ازدواج را به او واگذارد و امام نیز چنین کرد.[1]

عمر عباس را به سوی علی؟ع؟ فرستاد و از او خواست که ام‌کلثوم را به ازدواج او درآورد. علی؟ع؟ از این امر امتناع کرد. هنگامی عباس به سوی عمر بازگشت که از امتناع علی؟ع؟ خبردارش کند، عمر گفت ای عباس آیا از ازدواج با من ننگش می‌آید؟! به خدا سوگند ار دخترش را ندهد البته و صد البته که او را می‌کشم. عباس به سوی علی؟ع؟ بازگشت و جریان را به او خبر داد. اما علی؟ع؟ بر مخالفتش ادامه داد. عباس خبر را به عمر رساند و عمر گفت ای عباس روز جمعه در مسجد حاضر شود نزدید من باش تا بدانی که من بر کشتن علی؟ع؟ قادر هستم. عباس در مسجد حاضر شد هنگامی که عمر از خطبه نماز جمعه فارغ شد گفت ای مردم این جا مردی از بزرگان اصحاب پیامبر؟ص؟ است که زنا کرده است و او همسر دارد ولی امیرالمؤمنین (یعنی عمر) به تنهایی مطلع شده است شما چه می‌گویید؟ مردم از هر طرفی گفتند هنگامی که امیرالمؤمنین خبردار شده نیازی نیست که دیگران مطلع شوند (خلیفه می‌تواند بدون بیّنه حد سنگسار را اجرا کند) وقتی عمر خواست برود به عباس گفت نزد علی؟ع؟ برو و آن چه شنیدی به او خبر بده به خدا سوگند اگر راضی به ازدواج نشود البته که من تهدیدم را عملی می‌کنم. عباس نزد علی؟ع؟ رفت و این را به علی؟ع؟ گفت. علی؟ع؟ گفت من می‌دانم که این کار بر او آسان است ولی من هرگز کسی نیستم که خواسته او را انجام دهم عباس گفت اگر تو نمی‌کنی من اهل این کار هستم و تو را سوگند می‌دهم که با حرف و کار من مخالفت نکنی عباس نزد عمر رفت و او را آگاه کرد که آن چه او می‌خواهد انجام می‌دهد عمر هم مردم را جمع کرد و گفت این عباس عموی علی؟ع؟ است که علی؟ع؟ امر دخترش ام‌کلثوم را به او واگذار کرده و دستور داده او را به ازدواج من درآورد عباس هم چنین کرد و پس از مدت کوتاهی ام‌کلثوم را به خانه عمر فرستاد.[2]

طبق قاعده عقلی و شرعی «الضرورات تبیح المحذورات» در موضوع مفروض این دسته از روایات، قطعا چنین ازدواجی مشکل ندارد.

گذشته از این که نظیر هم دارد و نظیر آن ازدواج آسیه با فرعون است. قرآن در این باره می‌فرماید:

رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.[3]

و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.

آسیه زن مؤمن و بهشتی بود که همسر فرعون یکی از بزرگترین کفار تاریخ گردید.

اما با این همه طبق برخی از منابع، محتمل است همین ازدواج اکراهیِ مباح هم صوری باشد. به روایتی که پیش از این گذشت توجه کنید:

عمر بن اذینه گفت به امام صادق؟ع؟ گفته شد سنیان بر علیه ما استدلال می‌کنند و می‌گویند امیرالمؤمنین؟ع؟ دخترش ام‌کلثوم را به همسری فلانی درآورد. امام که راحت تکیه داده بود صاف نشست و فرمود آیا شما می‌پذیرید که علی؟ع؟ دخترش را به فلانی داده است؟! مردمی که چنین می‌پندارند به راه درست و صحیح هدایت نیافته‌اند. سپس از ناراحتی دست بر دست کوبید و گفت سبحان الله آیا امیرالمؤمنین؟ع؟ نمی‌توانست مانعی میان ام‌کلثوم و فلانی ایجاد کند و دخترش را از این ازدواج نجات دهد؟! مردم دروغ گفتند این چنین نبوده است. بلکه جریان این گونه بود که فلانی از علی؟ع؟ در مورد دخترش ام‌کلثوم خواستگاری کرد و علی؟ع؟ هم نپذیرفت. فلانی به عباس گفت به خدا سوگند اگر علی؟ع؟ دخترش را ندهد البته و صد البته که منصب سقایت حاجیان و مسئولیت زمزم را از تو خواهم گرفت. عباس نزد علی؟ع؟ آمد و با او سخن گفت، ولی باز هم علی؟ع؟ نپذیرفت، عباس اصرار کرد، وقتی امیرالمؤمنین؟ع؟ دید عباس از تهدید فلانی سخت ناراحت شده و می‌دانست که فلانی هم تهدیدش را عملی می‌کند، کسی را به سوی زنی از جنیان یهودی نجران فرستاد که به او سحقه دختر جریره می‌گفتند و به آن زن دستور داد خودش را به شکل ام‌کلثوم درآورد و ام‌کلثوم را هم از دیده‌ها پنهان کرد و زن جنی را به خانه آن مرد فرستاد. این زن همچنان نزد او بود تا این که روزی فلانی به او شک کرد و گفت در کره زمین خانواده‌ای جادوگرتر از بنی هاشم نیست. سپس تصمیم گرفت این مطلب را نزد مردم آشکار کند که کشته شد. آن زن هم ارث خودش را برداشت و به نجران رفت و امیرالمؤمنین؟ع؟ هم ام‌کلثوم را آشکار ساخت.[4]

بر اساس همین ازدواج صوری هم در روایت چنین آمده است:

امام صادق؟ع؟ درباره ازدواج ام‌کلثوم فرمود: واقعا که این ازدواج مصداق زنی بود که غصب شد.[5]

نکته‌ای که بایسته است تذکر داده شود این است که برخی از تعبیر غصب توهم زنا کرده‌اند.

اما با مراجعه به کاربردهای غصب روشن می‌شود که غصب اعم از اضطرار است. اندک نیست مواردی که غصب به کار برده شده اما اجبار و حتی اکراهی در کار نیست.

مثلا اگر جاهلی ادعای عالم بودن کند و با تبلیغات به ریاست برسد، ولی در نقطه مقابل عالم متقی باشد که درصدد کسب شهرت برنیامده است، در این صورت درست است که گفته شود حق این عالم غصب شده است.

همچنین اگر کسی در صدد ازدواج با دختری است. اما دیر اقدام کند و دیگری سریع‌تر خواستگاری و ازدواج کند، یا دیگری با وعده و وعید دروغین دختر را راضی کند، یا با اتهام دروغین خواستگار اول را خراب کند و… در این گونه موارد متعارف است که بگویند دختر را از او ربودند.

لذا تعبیر غصب در این روایت، تعبیری متعارف در ازدواج اضطراری و حتی غیر اضطراری است.

بر این اساس چه ازدواجی صورت نپذیرفته باشد و مردم تنها با توطئه شایعه، ازدواج را باور کرده باشند و چه ازدواجی در قالب برخی از امور مانند جنیه که در روایات به آن اشاره رفته است، صورت پذیرفته باشد، در هر دو صورت از منظر مردمی که از پشت پرده خبر ندارند، کاربرد «غصب» درست است.

گذشته از این که آثار اجتماعی شایعه‌ای که مورد باور عمومی قرار گرفته باشد و یا ازدواجی که پشت پرده آن جنیه بوده است، هیچ تفاوتی با آثار غصب واقعی نمی‌کند. از این رو تعبیر به غصب نه تنها درست است، بلکه شاهد بر تلخی آثار یاد شده است، هر چند واقع امر چیز دیگری باشد.

به سخن دیگر حتی اگر در واقع امر، غصب منتفی باشد، نفس تلقی اجتماعیِ چنین امری، ظلم صریح و شنیعی است.

به اصل بحث بازمی‌گردیم.

آن چه مهم است این نکته است که ازدواجی مطرح شده در منابع شیعی، ذیل «إن ذلك فرج غصبناه» است.

اما ازدواجی که منابع سنی مطرح می‌کند، با کرامت هیچ انسانی سازگار نیست.

در ادامه بخشی از روایات سنیان را می‌آوریم. اما پیش از آن تأکید می‌کنیم که این گونه روایات، افسانه‌هایی است که برای اهداف پیش گفته، بافته شده است و عاری از حقیقت است.

ابن حجر روایت کرده است که عمر بن خطاب ام‌کلثوم را از علی؟ع؟ بن ابی طالب خواستگاری کرد. حضرت فرمود: این دختر کوچک است. عمر به او گفت ای اباالحسن او را به ازدواج من درآر، من آن چنان کرامتش را رعایت می‌کنم که کسی دیگر چنین نکند. علی؟ع؟ به او گفت من او را به سوی تو می‌فرستم، اگر پسندیدی من به ازدواج تو در می‌آورم. پس ام‌کلثوم را همراه پارچه‌ای به سوی عمر فرستاد و به او گفت به عمر بگو این همان پارچه‌ای است که به تو گفتم. ام‌کلثوم هم همین را به عمر گفت. عمر گفت به علی؟ع؟ بگو راضی شدم. سپس دستش را بر ساق پای او گذاشت و پایش را برهنه کرد. ام‌کلثوم به او گفت آیا تو این کار را می‌کنی؟! اگر نبود که امیرالمؤمنین هستی البته که دماغت را خورد می‌کردم. سپس بیرون آمد تا این که نزد پدرش رسید و خبر را به او داد و گفت مرا نزد پیرمردی بدی فرستادی. علی؟ع؟‍ گفت ای دخترکم او همسر توست.[6]

پس علی برخواست و دستور داد که دخترش از فاطمه؟عها؟ را بیاورند پس او آراسته شد سپس او را نزد امیرالمؤمنین عمر فرستاد. هنگامی که عمر او را دید برخواست و ساق پایش را گرفت و گفت به پدرت بگو راضی شدم، راضی شدم، راضی شدم، هنگامی که دختر نزد پدرش بازگشت علی؟ع؟ به او گفت امیرالمؤمنین به تو چه گفت؟ گفت مرا صدا زد و بوسید و هنگامی که برخواستم ساق پایم را گرفت و گفت به پدرت بگو راضی شدم. پس علی؟ع؟ او را به ازدواج عمر درآورد و او زید را برای عمر به دنیا آورد و زید زنده بود تا این مردی شد و سپس مرد.[7]

عمر بن خطاب ام‌کلثوم را از علی؟ع؟ خواستگاری کرد. علی؟ع؟ به عمر گفت مشکلی در تو نیست جز این که خود او نمی‌خواهد. به زودی او را به سوی تو می‌فرستم اگر راضی شدی او زن تو خواهد بود و او را به ازدواج تو در می‌آورم. پس او را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد. عمر گفت راضی شدم پس ساق پای او را گرفت. ام‌کلثوم گفت به خدا سوگند اگر تو امیرالمؤمنین نبودی به چشمت سیلی می‌زدم.[8]

هنگامی که علی؟ع؟ به عمر گفت ام‌کلثوم خردسال است عمر گفت او را نزد من بفرست و علی؟ع؟ هم او را همراه لباسی فرستاد و به او گفت به عمر بگو پدرم به تو می‌گوید آیا این لباس مناسب تو هست؟ هنگامی که ام‌کلثوم نزد عمر آمد عمر تیز به او چشم دوخت و گفت به علی؟ع؟ بگو آری. وقتی ام‌کلثوم به سوی علی؟ع؟ برگشت گفت پدرم مرا نزد پیرمرد بدی فرستادی آن چنان تیز به من چشم دوخته بود که نزدیک بود با لباس به دماغش بکوبم.[9]

ازدواجی با چنین ویژگی‌هایی آن چنان شنیع است که حتی برخی از علمای سنی هم آن را برنمی‌تابد.

جد من در کتاب منتظم ذکر کرده است که علی؟ع؟ ام‌کلثوم را فرستاد تا عمر او را ببیند و عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش لمس کرد.

اما من گفتم به خدا سوگند این عمل زشت است، اگر کنیزی هم بود هرگز با او چنین رفتاری نمی‌شد.

گذشته از این که به اجماع همه مسلمانان لمس پای نامحرم جایز نیست.[10]

بر همین اساس هم ابن حجر هیتمی پس از نقل روایتی در این باره تلاش می‌کند برخورد نامناسب عمر را توجیه کند.

روایت است که عمر بر منبر رفت و گففت ای مردم به خدا سوگند که چیزی مرا بر الحاح و اصرار بر ازدواج با دختر علی؟ع؟ وادار نکرده است جز این که من از رسول خدا؟ص؟ شنیدم که می‌فرمود هر رابطه سببی و نسبی و دامادی قطع می‌شود جز رابطه سببی و دامادی من و این دو رابطه روز قیامت می‌آیند و برای صاحبشان شفاعت می‌کنند.

در روایت دیگر آمده است هنگامی که رفت و آمد عمر برای خواستگاری زیاد شد و علی؟ع؟ هم خردسالی ام‌کلثوم را بهانه می‌کرد عمر گفت مرا بر زیادی رفت و آمدم وادار نکرده است مگر این که من از رسول خدا؟ص؟ شنیدم می‌فرمود هر حسب و نسب و سبب و دامادی در روز قیامت قطع می‌شود جز حسب و نسب و سبب و دامادی من. پس از این سخن عمر علی؟ع؟ ام‌کلثوم را آرایش کرد و به خانه عمر فرستاد هنگامی که عمر او را دید برخواست و او را در دامنش نشاند و بوسید و برای او دعا کرد. هنگامی که ام‌کلثوم برخواست ساق پایش را گرفت و گفت به پدرت بگو راضی شدم راضی شدم. پس هنگامی که نزد پدرش آمد پدرش پرسید عمر چه گفت. ام‌کلثوم هم تمام کارها و سخنهای عمر را نقل کرد و علی؟ع؟ او را به ازدواج عمر درآورد….

ابن حجر در ادامه می‌گوید این که عمر او را بوسید و در آغوش گرفته به خاطر احترام و اکرام ام‌کلثوم بوده و ام‌کلثوم آن قدر خردسال بود که به حد شهوت نرسیده بود تا این رفتار عمر حرام باشد….[11]

پاسخ به ابن حجر یک کلمه است و آن این که آیا علمای سنی راضی هستند که ناموسشان این چنین اکرام شود؟!

روشن شد که هر چند لفظ ازدواج در منابع شیعه و سنی آمده است، اما ماهیت آن کاملا متضاد است. در نتیجه محال است که اشتراکی محقق شود.

منابع شیعی اوج سقوط خلیفه را در این ازدواج ثابت می‌کند.

اما منابع سنی در ظاهر مدعی است این ازدواج به حرمت پیامبر؟ص؟ انجام شده است. ولی رفتاری غیر انسانی و غیر شرعی را در آن گنجانده است.

اثبات مفهومی مشترک میان این دو گونه ازدواج محال است.

اشتراک شیعه و سنی در مورد ازدواج ام‌کلثوم، همانند اشتراک مسیحیان با مسلمانان در مورد عیسی است. توجه کنید:

جاثلیق (بزرگترین عالم مسیحیان) به امام رضا؟ع؟ گفت: درباره پیامبری عیسی؟ع؟ و کتاب انجیل او چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟ امام فرمود من به پیامبری عیسی؟ع؟ و کتابش و آن چه که امتش را بدان بشارت داده و حواریین به آن اقرار کرده‌اند، اقرار می‌کنم و به پیامبری هر عیسایی که به پیامبری محمد؟ص؟ و کتابش اقرار نکرده است و به امتش بشارت نداده است، کافر هستم….[12]

صفوان بن یحیی گفت ابوقرّه رفیق جاثلیق از من خواست که او را به امام رضا؟ع؟ برسانم. پس در این مورد از امام اجازه خواستم و امام فرمود او را بر من وارد ساز. هنگامی که ابوقرّه بر امام وارد شد فرش زیر پای حضرت را بوسید و گفت در دین ما این گونه بر ما لازم است که به بزرگان اهل زمانمان احترام کنیم. سپس به امام گفت خداوند شما را سلامت بدارد، درباره فرقه‌ای که ادعایی کرده و فرقه دیگری آن ادعا را پذیرفته چه می‌گویی؟ حضرت فرمود ادعای فرقه اول به نفع آنان ثابت می‌شود. ابوقره گفت: فرقه دیگری ادعایی کرده و از غیر خودشان شاهدی بر درستی ادعایشان ندارند، در این باره چه می‌گویی؟ حضرت فرمود چیزی به نفع این فرقه ثابت نمی‌شود. ابوقره گفت به درستی که ما ادعا می‌کنیم عیسی روح الله و کلمه خداست. مسلمانان بر این مطلب با ما اتفاق نظر دارند، ولی مسلمانان ادعا کردند که محمد؟ص؟ پیامبر است و ما در این مطلب از آنان پیروی نکردیم. (در نتیجه طبق حرف خودتان) آن که بر آن اتفاق نظر داریم از آن چه بر آن اتفاق نظر نداریم، بهتر است. امام فرمود اسم تو چیست؟ گفت یوحنا. امام گفت ای یوحنا البته ما به عیسی روح الله و کلمة اللهی ایمان داریم که به محمد؟ص؟ ایمان آورده بود و به آمدن او مژده داده بود و اقرار کرده بود که خودش بنده پرورش یافته خداست. پس اگر عیسایی که او نزد تو روح الله و کلمة الله است، آن کسی نیست که به محمد؟ص؟ ایمان آورده باشد و به آمدن او مژده داده باشد و به عبودیت و ربوبیت اقرار نکرده باشد، ما از چنین عیسایی بیزار هستیم. بنا بر این چگونه با هم اتفاق نظر داریم. ابوقره برخواست و به صفوان بن یحیی گفت برخیز که دیگر نیازی به این جلسه نداریم.[13]

نتیجه این گردید که بر فرض تنزل و پذیرش وقوع ازدواج، ازدواج بدون در نظر گرفتن ویژگی‌های مطرح شده در روایات طرفین، اثری ندارد. شاهدش هم این است که هزاران ازدواج اتفاق افتاده که در تاریخ اثری از آن باقی نمانده است و ازدواجهایی که هم در تاریخ ثبت شده از منظر نسب شناسی و مانند آن است.

آن چه که سنیان اصرار بر آن دارند و هدف آنان را تأمین می‌کند، ازدواج با ویژگی‌هایی است که اثبات کننده روابط حسنه و شخصیت مثبت برای عمر باشد.

اما ازدواجی که در منابع شیعه آمده است بدترین شخصیت برای عمر را به نمایش می‌گذارد.

لذا هیچ اجماع و اشتراکی میان منابع سنی و شیعه وجود ندارد.

 

حاصل تحلیل ازدواج ام‌کلثوم از منظر منابع شیعی این شد که:

۱) امور تکوینی با اعتبار شرعی قابل اثبات نیست.

۲) بر فرض اثبات، چون ازدواج از روی رضایت قبلی با محکمات شیعه در تنافی است به تبعیض در حجیت از اعتبار ساقط می‌شود.

۳) محال است منابع شیعه و سنی درباره ازدواج ام‌کلثوم اتفاق و اجماع و اشتراک داشته باشند.

 

[1]) روایت 10

[2]) روایت 11

[3]) تحريم/11

[4]) روایت 6

[5]) روایت 13

[6]) روایت 14

[7]) روایت 12

[8]) روایت 15

[9]) روایت 16

[10]) روایت 17

[11]) روایت 18

[12]) روایت 19

[13]) روایت 20

 

مستندات روایی «توطئه ازدواج»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۱۶-۲۱:۷:۴۵
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۸/۱۶-۲۱:۷:۲۹
    • کد مطلب:24897
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 353

مطالب نوشتار پیش رو مستند به روایات متعددی است.

از آن جایی که برخی از این روایات مفصل است و متن عربی روایات مورد نیاز عموم فارسی زبانان نیست، در متن اصلی کتاب به ترجمه بخش مورد استشهاد آن روایات بسنده شد.

اما به دلیل این که ممکن است مراجعه به روایات مورد نیاز برخی از محققین باشد، متن روایات در این بخش ارایه می‌گردد.

روایت 1)

قال فلما توفي رسول الله؟ص؟ قال أبو بكر أنا ولي رسول الله فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك ويطلب هذا ميراث امرأته من أبيها فقال أبو بكر قال رسول الله؟ص؟ ما نورث ما تركناه صدقة فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا والله يعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفي أبو بكر وأنا ولي رسول الله وولي أبي بكر فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا....[1]

روایت ۲)

فأبى أبو بكر ان يدفع إلى فاطمة؟عها؟ منها شيئا فوجدت فاطمة؟عها؟ على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت وعاشت بعد النبي؟ص؟ ستة أشهر فلما توفيت دفنها زوجها على؟ع؟ ليلا ولم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها وكان لعلى؟ع؟ من الناس وجه حياة فاطمة؟عها؟ فلما توفيت استنكر على؟ع؟ وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بكر ومبايعته ولم يكن يبايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبي بكر ان ائتنا ولا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر فقال عمر لا والله لا تدخل عليهم وحدك فقال أبو بكر وما عسيتهم ان يفعلوا بي والله لآتينهم فدخل عليه أبو بكر فتشهد على؟ع؟ فقال انا قد عرفنا فضلك وما أعطاك الله ولم ننفس عليك خيرا ساقه الله إليك ولكنك استبددت علينا بالأمر….[2]

روایت 3)

حدثنی الحسین بن علی؟ع؟ قال أتیت عمر و هو یخطب علی المنبر فصعدت إلیه فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلی منبر أبیک....[3]

روایت 4)

عن عروة أن أبابکر خطب یوما فجاء الحسن؟ع؟ فصعد إلیه المنبر فقال: إنزل عن منبر أبی.[4]

روایت 5)

روى أبو الفرج: قال رجل من قريش لعمر بن الخطاب: أ لا تتزوج أم كلثوم بنت‏ أبي بكر فتحفظه بعد وفاته و تخلفه في أهله؟ قال عمر: بلى إني لاحب ذلك، فاذهب إلى عائشة فاذكر لها ذلك وعد إلي بجوابها، فمضى الرسول إلى عائشة فأخبرها بما قال عمر، فأجابته إلى ذلك، و قالت له: حبا و كرامة، و دخل عليها بعقب ذلك المغيرة بن شعبة فرآها مهمومة، فقال لها: مالك يا أم المؤمنين؟ فأخبرته برسالة عمر، و قالت: إن هذه الجارية حدثة، و أردت لها ألين عيشا من عمر. فقال لها: علي أنا أكفيك، و خرج من عندها فدخل على عمر فقال: بالرفاه و البنين قد بلغني ما أتيته من صلة أبي بكر في أهله، و خطبتك أم كلثوم، فقال: قد كان ذلك، قال: إلا أنك أمير المؤمنين رجل شديد الخلق في أهلك، و هذه صبية حديثة السن، فلا تزال تنكر عليها الشي‏ء فتضربها و تصيح يا أبتاه، فيغمك ذلك، و تتألم له عائشة، و يذكرون أبا بكر فيبكون عليه، فتتجدد لهم المصيبة به مع قرب عهدها في كل يوم؛ فقال له: متى كنت عند عائشة و أصدقني؟ فقال: آنفا؛ فقال عمر: أشهد أنهم كرهوني فتضمنت لهم أن تصرفني عما طلبت و قد أعفيتهم فعاد إلى عائشة فأخبرها بالخبر، و أمسك عمر عن معاودتها.[5]

روایت 6)

عن عمر بن أذينة قال: قيل لأبي عبد الله؟ع؟ إن‏ الناس‏ يحتجون‏ علينا و يقولون‏ إن أمير المؤمنين؟ع؟ زوج فلانا ابنته أم كلثوم‏ و كان متكئا فجلس و قال و تقبلون أن عليا؟ع؟ أنكح فلانا بنته‏ أن قوما يزعمون ذلك لا يهتدون إلى سواء السبيل و لا الرشاد فصفق بيده و قال سبحان الله أ ما كان أمير المؤمنين؟ع؟ يقدر أن يحول بينه و بينها فينقذها كذبوا لم يكن ما قالوا إن فلانا خطب إلى علي؟ع؟ بنته أم كلثوم فأبى علي؟ع؟ فقال للعباس و الله لئن لم يزوجني لأنتزعن منك السقاية و زمزم فأتى العباس عليا؟ع؟ فكلمه فأبى عليه فألح العباس فلما رأى أمير المؤمنين؟ع؟ مشقة كلام الرجل على العباس و أنه سيفعل بالسقاية ما قال أرسل أمير المؤمنين؟ع؟ إلى جنية من أهل نجران يهودية يقال لها سحيقة بنت جريرية فأمرها فتمثلت في مثال أم كلثوم و حجبت الأبصار عن أم كلثوم و بعث بها إلى الرجل فلم تزل عنده حتى إنه استراب بها يوما فقال ما في الأرض أهل بيت أسحر من بني هاشم ثم أراد أن يظهر ذلك للناس فقتل‏ و حوت الميراث و انصرفت إلى نجران و أظهر أمير المؤمنين؟ع؟ أم كلثوم.[6]

روایت 7)

يشفي أبناء العواهر غليل الفسق من ورعكم و غيظ الكفر من إيمانكم….[7]

روایت 8)

عن أبي عبد الله؟ع؟ قال: سألته‏ عن‏ المرأة المتوفى‏ عنها زوجها أ تعتد في بيتها أو حيث شاءت قال بل حيث شاءت إن عليا؟ع؟ لما توفي عمر أتى أم كلثوم فانطلق بها إلى بيته.[8]

روایت 9)

عن جعفر؟ع؟ عن أبيه؟ع؟ قال: ماتت أم‏ كلثوم‏ بنت علي‏؟ع؟ و ابنها زيد بن عمر بن الخطاب في ساعة واحدة لا يدرى أيهما هلك قبل فلم يورث أحدهما من الآخر و صلى عليهما جميعا.[9]

روایت 10)

عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله؟ع؟ قال: لما خطب إليه قال له أمير المؤمنين؟ع؟ إنها صبية قال فلقي العباس فقال له ما لي أ بي بأس قال و ما ذاك قال خطبت إلى ابن أخيك فردني أما و الله لأعورن زمزم و لا أدع لكم مكرمة إلا هدمتها و لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه فأتاه العباس فأخبره و سأله أن يجعل الأمر إليه فجعله إليه.[10]

روایت 11)

أن عمر بعث العباس إلى علي؟ع؟ فسأله أن يزوجه أم كلثوم فامتنع علي؟ع؟ من ذلك فلما رجع العباس إلى عمر يخبره بامتناع علي؟ع؟ فأعلمه بذلك قال يا عباس أ يأنف من تزويجي و الله لئن لم يزوجني‏ لأقتلنه فرجع العباس إلى علي؟ع؟ فأعلمه بذلك فأقام علي؟ع؟ على الامتناع فأخبر العباس عمر فقال له يا عباس احضر يوم الجمعة في المسجد و كن قريبا مني لتعلم أني قادر على قتله فحضر العباس المسجد فلما فرغ عمر من الخطبة فقال أيها الناس إن هاهنا رجلا من علية أصحاب النبي؟ص؟ قد زنى و هو محصن و قد اطلع عليه أمير المؤمنين وحده فما أنتم قائلون فقال الناس من كل جانب إذا كان أمير المؤمنين قد اطلع عليه فما حاجته أن يطلع عليه غيره فلما انصرف عمر قال للعباس امض إليه فأعلمه ما قد سمعت فو الله لئن لم يفعل لأفعلن فصار العباس إلى علي؟ع؟ فعرفه ذلك فقال علي؟ع؟ أنا أعلم أن ذلك مما يهون عليه و ما كنت بالذي أفعل ما تلتمسه أبدا فقال العباس إن لم تفعل أنت فأنا أهله و أقسمت عليك إن خالفت قولي و فعلي فمضى العباس إلى عمر فأعلمه أن يفعل ما يريد من ذلك فجمع عمر الناس فقال إن هذا العباس عم علي؟ع؟ و قد جعل إليه أمر ابنته أم كلثوم و قد أمره‏ أن‏ يزوجني‏ منها فزوجه العباس و بعث بعد مدة يسيرة فحولها إليه.[11]

روایت 12)

فقام علي؟ع؟ فأمر بابنته من فاطمة؟عها؟ فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر، فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال: قولي لأبيك قد رضيت، قد رضيت، قد رضيت. فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها: ما قال لك أمير المؤمنين؟ قالت: دعاني وقبلني فلما قمت أخذ بساقي وقال: قولي لأبيك قد رضيت. فأنكحها إياه فولدت له زيد بن عمر بن الخطاب فعاش حتى كان رجلا ثم مات.[12]

روایت 13)

عن زرارة عن أبي عبد الله؟ع؟ في تزويج أم كلثوم فقال إن ذلك فرج غصبناه.[13]

روایت 14)

روى ابن عبد البر و ابن حجر و غيرهما: خطبها عمر بن الخطاب إلى علي بن أبي طالب؟ع؟ فقال: إنها صغيرة، فقال له: زوجنيها يا أبا الحسن، فإني أرصد من كرامتها ما لا يرصده أحد، فقال له علي؟ع؟: أنا أبعثها إليك فإن رضيتها فقد زوجتكها، فبعثها إليه ببرد، و قال لها: قولي له: هذا البرد الذي قلت لك، فقالت ذلك لعمر فقال: قولي له: قد رضيت، ثم وضع يده على ساقها فكشفها! فقالت: أ تفعل هذا؟! لو لا أنك أمير المؤمنين لكسرت أنفك، ثم خرجت حتى جاءت أباها فأخبرته الخبر و قالت: بعثتني إلى شيخ سوء؟! فقال: يا بنية إنه زوجك‏.[14]

روایت 15)

عبد الرزاق عن ابن جريج قال: سمعت الأعمش يقول: خطب عمر بن الخطاب إلى علي؟ع؟ ابنته فقال: ما بك إلا منعها، قال: سوف أرسلها فإن رضيت فهي امرأتك، وقد أنكحتك، فزينها وأرسل بها إليه، فقال: قد رضيت، فأخذ بساقها، فقالت: والله لولا أنك أمير المؤمنين لصككت عينك.[15]

روایت 16)

روى لنا أن عليا؟ع؟ لما قال لعمر انها صغيرة قال ابعث بها إلي فبعثها وبعث معها بثوب وقال لها قولي له أبي يقول لك أيصلح لك هذا الثوب فلما جاءت إلى عمر صوب النظر إليها وقال قولي له نعم فلما عادت إلى علي؟ع؟ قالت له يا أبة لقد أرسلتني إلى شيخ سوء لقد صوب النظر في حتى كدت اضرب بالثوب انفه.[16]

روایت 17)

ذكر جدي في كتاب «المنتظم»: إن عليا؟ع؟ بعثها إلى عمر لينظرها، و إن عمر كشف ساقها و لمسها بيده. قلت: و هذا قبيح ــ و الله ــ لو كانت أمة لما فعل بها، ثم بإجماع المسلمين لا يجوز لمس الأجنبية، فكيف ينسب عمر إلى هذا؟![17]

روایت 18)

وفي رواية أنه لما أكثر تردده إلى علي؟ع؟ اعتل بصغرها فقال له ما حملني على كثرة ترددي إليك إلا أني سمعت رسول الله؟ص؟ يقول كل حسب ونسب وسبب وصهر ينقطع يوم القيامة إلا حسبي ونسبي وسببي وصهري فأمر بها علي؟ع؟ فزينت وبعث بها إليه فلما رآها قام إليها وأجلسها في حجره وقبلها ودعا لها فلما قامت أخذ بساقها وقال لها قولي لأبيك قد رضيت قد رضيت فلما جاءت قال لها ما قال لك فذكرت له جميع ما فعله وما قاله وأنكحها إياه فولدت له زيدا مات رجلا.[18]

روایت 19)

قال الجاثليق ما تقول في نبوة عيسى؟ع؟ و كتابه؟ هل تنكر منهما شيئا؟ قال الرضا؟ع؟ أنا مقر بنبوة عيسى و كتابه و ما بشر به أمته و أقرت به الحواريون و كافر بنبوة كل عيسى لم يقر بنبوة محمد؟ص؟ و كتابه و لم يبشر به أمته‏….[19]

روایت 20)

سألني أبو قرة صاحب الجاثليق أن أوصله إلى الرضا؟ع؟ فاستأذنته في ذلك فقال أدخله علي فلما دخل عليه قبل بساطه و قال هكذا علينا في ديننا أن نفعل بأشراف أهل زماننا ثم قال له أصلحك الله ما تقول في فرقة ادعت دعوى فشهدت لهم فرقة أخرى معدلون قال الدعوى لهم قال فادعت فرقة أخرى دعوى فلم يجدوا شهودا من غيرهم قال لا شي‏ء لهم قال فإنا نحن ادعينا أن عيسى روح الله‏ و كلمته‏ فوافقنا على ذلك المسلمون و ادعى المسلمون أن محمدا؟ص؟ نبي فلم نتابعهم عليه و ما أجمعنا عليه خير مما افترقنا فيه فقال له الرضا؟ع؟ ما اسمك قال يوحنا قال يا يوحنا إنا آمنا بعيسى روح الله و كلمته الذي كان يؤمن بمحمد؟ص؟ و يبشر به و يقر على نفسه أنه عبد مربوب فإن كان عيسى الذي هو عندك روح الله و كلمته ليس هو الذي آمن بمحمد؟ص؟ و بشر به و لا هو الذي أقر لله بالعبودية و الربوبية فنحن منه براء فأين اجتمعنا فقام فقال لصفوان بن يحيى قم فما كان أغنانا عن هذا المجلس‏.[20]

روایت 21)

قال المدائني وخطب أم كلثوم بنت أبي بكر وهي صغيرة وأرسل فيها إلى عائشة فقالت الامر إليك فقالت أم كلثوم ولا حاجة لي فيه فقالت لها عائشة ترغبين عن أمير المؤمنين قالت نعم إنه خشن العيش شديد على النساء فأرسلت عائشة إلى عمرو بن العاصي فأخبرته فقال أكفيك فأتى عمر فقال يا أمير المؤمنين بلغني خبر أعيذك بالله منه قال وما هو قال خطبت أم كلثوم بنت أبي بكر قال نعم أفرغبت بي عنها أم رغبت بها عني قال لا واحدة ولكنها حدثة نشأت تحت كنف أم المؤمنين في لين ورفق وفيك غلظة ونحن نهابك وما نقدر أن نردك عن خلق من أخلاقك فكيف بها إن خالفتك في شئ فسطوت بها كنت قد خلفت أبا بكر في ولده بغير ما يحق عليك قال فكيف بعائشة وقد كلمتها قال أنا لك بها وأدلك على خير منها أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب؟ع؟ تعلق منها بنسب من رسول الله صلى الله عليه وسلم.[21]

روایت 22)

نظر النبي؟ص؟ إلى أولاد علي و جعفر؟عهما؟ فقال بناتنا لبنينا و بنونا لبناتنا.[22]

روایت 23)

خطب عمر إلى علي؟ع؟ ابنته، فقال: إنها صغيرة، فقيل لعمر: إنما يريد بذلك منعها، قال: فكلمه، فقال علي؟ع؟: أبعث بها إليك فإن رضيت فهي امرأتك، قال: فبعث بها إليه، قال: فذهب عمر فكشف عن ساقها، فقالت: أرسل، فلولا أنك أميرالمؤمنين لصككت عنقك.[23]

روایت 24)

خطب عمر بن الخطاب إلى علي؟ع؟ ابنته فقال: ما بك إلا منعها قال: سوف أرسلها فإن رضيت فهي امرأتك، وقد أنكحتك فزينها وأرسل بها إليه، فقال: قد رضيت، فأخذ بساقها، فقالت: والله لولا أنك أمير المؤمنين لصككت عينك.[24]

روایت 25)

فكشف عن ساقها فقالت: مه، والله لولا أنك أمير المؤمنين للطمت عينك.[25]

روایت 26)

فرفعت يدها وكادت أن تلطمه وقالت له: لولا أنك أميرالمؤمنين، وإلا للــطمتـك على خــدك! فـقـال عمر: دعوها فإنها هاشمية قرشية.[26]

روایت 27)

إن عمر خطب إلى علي؟ع؟ ابنته أم كلثوم فذكر له صغرها، فقيل له: إنه ردك، فعاوده فقال له علي؟ع؟: أبعث بها إليك، فإن رضيت فهي امراتك، فأرسل بها إليه فكشف عن ساقيها. فقالت: مه، لولا أنك أمير المؤمنين للطمت عينك.[27]

روایت 28)

كان عمر بن الخطاب رضي الله عنه خطب أم كلثوم إلى علي بن أبي طالب؟ع؟ فقال له علي؟ع؟: صغيرة. فقال له عمر: زوجنيها يا أبا الحسن، فإني أرصد من كرامتها ما لا يرصده احد. فقال له علي؟ع؟: أنا ابعثها إليك، فإن رضيتها زوجتكها. فبعثها إليه ببرد وقال لها: قولي: هذا البرد الذي قلت لك. فقالت ذلك لعمر: فقال: قولي قد رضيته رضي الله عنك، ووضع يده على ساقها وكشفها. فقالت له: أتفعل هذا؟! لولا أنك أمير المؤمنين لكسرت أنفك، ثم خرجت، وجاءت أباها فأخبرته الخبر، وقالت: بعثتني إلى شيخ سوء. فقال: مهلا يا….[28]

روایت 29)

إن علـيا؟ع؟ أرسـل ابنـته إلى عمـر فقال لها: انطلقـي إلى أمـير المؤمنين فقولي له: إن أبي يقرئك السلام، ويقول لك قد قضـيت حاجـتك التي طلـبت، فأخـذهـا عمر فضـمها إليه، فقال: إني خطـبتها إلى أبيها فـزوجنيهـا. قيل: يا أمير المؤمنين، ما كنت تريد إليها؟ إنها صبية صغيرة. فقال: إني سمعت رسول الله؟ص؟ يقول: كل سبب ونسب ينقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي….[29]

روایت 30)

وذكر الخطيب البغدادي بإسناده عن عقبة بن عامر الجهني: خطب عمر بن الخطاب إلى علي بن أبي طالب؟ع؟ ابنته من فاطمة؟عها؟، وأكثر تردده إليه، فقال: يا أبا الحسن ما يحملني على كثرة ترددي إليك إلا حديث سمعته من رسول الله؟ص؟ يقول: كل سبب وصـهر منقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي. فأحببت أن يكون لي منكم أهل البيت سبب وصهر. فقام علي؟ع؟ فأمر بابنته من فاطمة؟عها؟ فزينت، ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر، فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها، وقال: قولي لأبيك قد رضيت قد رضيت، قد رضيت، فلما جاءت الجارية إلى أبيها، قال لها: ما قال لك أمير المؤمنين؟! قالت: دعاني وقبلني فلما قمت أخذ بساقي وقال: قولي لأبيك قد رضيت، فأنكحها إياه، فولدت له: زيد بن عمر بن الخطاب فعاش حتى كان رجلا ثم مات.[30]

روایت 31)

تزوج عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب؟ع؟، وهي جارية تلعب مع الجواري، فجاء إلى أصحابه فدعوا له بالبركة فقال: إني لم أتزوج من نشاط بي ولكن سمعت رسول الله؟ص؟ يقول: إن كل سبب ونسب منقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي، فأحببت أن يكون بيني وبين نبي الله؟ص؟ سبب ونسب.[31]

روایت 32)

تزوجها عمر بن الخطاب وهي جارية لم تبلغ، فلم تزل عنده إلى أن قتل، وولدت له: زيد بن عمر ورقية بنت عمر.[32]

روایت 33)

ثم [امیرالمؤمنین؟ع؟] قال لها انطلقي إلى أمير المؤمنين فقولي له إن أبي يقرئك السلام ويقول لك إنا قد قضينا حاجتك التي طلبت فأخذها عمر وضمها إليه وأعلم من عنده أنه تزوجها فقيل له إنها صبية صغيرة.[33]

روایت 34)

وفي رواية أن عمر صعد المنبر فقال أيها الناس إنه والله ما حملني على الإلحاح على علي في ابنته إلا أني سمعت رسول الله؟ص؟ يقول كل سبب ونسب وصهر ينقطع إلا سببي وصهري وإنهما يأتيان يوم القيامة فيشفعان لصاحبهما.[34]

روایت 35)

قال اليعقـوبي في تاريخـه: وفي هذه السـنة (أي سنة سبع عشرة) خطب عـمـر إلى علـي بـن أبي طالـب أم كلثـوم بنت علي؟ع؟، وأمهـا فاطمـة بنـت رسـول الله؟عها؟. فقال علي؟ع؟: إنها صغيرة. فقال: إني لم أرد حيث ذهبت، ولكني سمعت رسول الله؟ص؟ يقول: كل نسب وسبب ينقطع يوم القيامة إلا سببي ونسبي وصهري، فأردت أن يكون لي سبب وصهر برسول الله؟ص؟.[35]

روایت 36)

قال عمر بن الخطاب: ما بقي في شئ من أخلاق الجاهلية، ألا إني لا أبالي أي المسلمين نكحت وأيهم أنكحت.[36]

روایت 37)

توفى ابن لصفية عمة رسول الله؟ص؟ فبكت عليه وصاحت، فأتاها النبي؟ص؟ فقال لها: يا عمة ما يبكيك؟ قالت: توفي ابني. قال: يا عمة، من توفي له ولد في الإسلام فصبر، بنى الله له بيتا في الجنة، فسكتت. ثم خرجت من عند رسول الله؟ص؟ فاستقبلها عمر بن الخطاب فقال: يا صفية قد سمعت صراخك، إن قرابتك من رسول الله؟ص؟ لا تغني عنك من الله شـيئا، فبكـت، فسـمعها النبي؟ص؟ وكان يكرمها ويحـبها، فقال: يا عمة أتبكين وقد قلت لك ما قلت!! قالت: ليس ذلك أبكاني يا رسول الله؟ص؟، استقبلني عمر بن الخطاب فقال: إن قرابتك من رسول الله؟ص؟ لن تغني عنك من الله شيئا. قال: فغضب النبي؟ص؟، وقال: يا بلال هجر بالصلاة. فهجر بلال بالصلاة، فصعد النبي؟ص؟ المنبر، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: ما بال أقوام يزعمون أن قرابتي لا تنفع، كل سـبب ونسـب منقـطع يـوم القيامـة إلا سـببي ونسـبي، فأنها موصـولـة في الـدنـيا والاخـرة.[37]

روایت 38)

أن عمر بن الخطاب خطب إلى علي بن أبي طالب؟ع؟ ابنته أم كلثوم. فقال علي؟ع؟: إنما حبست بناتي على بني جعفر. فقال عمر: أنكحنيها يا علي، فوالله ما على ظهر الأرض رجل يرصد من حسن صحابتها ما أرصد. فقال علي؟ع؟: قد فعلت. فجاء عمر إلى مجلس المهاجرين بين القبر والمنبر، وكانوا يجلسون ثم علي وعثمان والزبير وطلحة وعبدالرحمن بن عوف، فإذا كان الشيء يأتي عمر من الآفاق جاءهم فأخبرهم ذلك واستشارهم فيه. فجاء عمر فقال: رفئوني. فرفؤوه وقالوا: بمن يا أمير المؤمنين؟ قال: بابنة علي بن أبي طالب؟ع؟. ثم أنشأ يخبرهم فقال: إن النبي؟ص؟، قال: كل نسب وسبب منقطع يوم القيامة إلا نسبي وسببي، وكنت قد صحبته فأحببت أن يكون هذا أيضا.[38]

روایت 39)

عن ام هانئ ابنة أبي طالب رضي الله عنها، أنها خرجت متبرجة قد بدت أقدامها، فقال لها عمر بن الخطاب: اعلمي أن محمدا؟ص؟ لا يغني عنك شيئا، فجاءت إلى النبي؟ص؟ فأخبرته، فقال رسول الله؟ص؟: ما بال أقوام يزعمون أن شفاعتي لا تنال أهل بيتي، وأن شفاعتي تنال حا وحكم.[39]

روایت 40)

ففي المصنف لابن أبي شيبة: حدثنا ابن علية، عن يونس، عـن الحسـن، عن أبيه: أن عمر خطب إلى علي؟ع؟ ابنته أم كلثوم، فقال علي؟ع؟: إنها صغيرة! فانظر إليها، فأرسلها إليها برسالة، فمازحها، فقالت: لولا أنك شيخ، أو لولا أنك أميرالمؤمنين، فأعجب عمر مصاهرته، فخطبها فأنكحها إياه.[40]

روایت 41)

قال الحجاج يوما لعبد الله بن هانئ، وهو رجل من بنى أود - حي من قحطان - وكان شريفا في قومه، قد شهد مع الحجاج مشاهده كلها، وكان من أنصاره وشيعته: والله ما كافأتك بعد! ثم أرسل إلى أسماء بن خارجة سيد بنى فزارة: أن زوج عبد الله بن هانئ بابنتك فقال: لا والله ولا كرامة! فدعا بالسياط، فلما رأى الشر قال: نعم أزوجه، ثم بعث إلى سعيد بن قيس الهمداني رئيس اليمانية: زوج ابنتك من عبد الله بن أود، فقال: ومن أود! لا والله لا أزوجه ولا كرامة! فقال: على بالسيف، فقال: دعني حتى أشاور أهلي، فشاورهم، فقالوا: زوجه ولا تعرض نفسك لهذا الفاسق، فزوجه. فقال: الحجاج لعبد الله: قد زوجتك بنت سيد فزارة وبنت سيد همدان، وعظيم كهلان وما أود هناك! فقال: لا تقل أصلح الله الأمير ذاك! فإن لنا مناقب ليست لأحد من العرب، قال: وما هي؟ قال: ما سب أمير المؤمنين عبد الملك في ناد لنا قط، قال: منقبة والله، قال: وشهد منا صفين مع أمير المؤمنين معاوية سبعون رجلا، ما شهد منا مع أبي تراب إلا رجل واحد، وكان والله ما علمته امرأ سوء، قال: منقبة والله، قال: ومنا نسوة نذرن: إن قتل الحسين بن علي؟ع؟ أن تنحر كل واحدة عشر قلائص، ففعلن، قال: منقبة والله، قال: وما منا رجل عرض عليه شتم أبى تراب ولعنه إلا فعل وزاد ابنيه حسنا وحسينا وأمهما فاطمة؟عهم؟، قال: منقبة والله، قال: وما أحد من العرب له من الصباحة والملاحة ما لنا، فضحك الحجاج، وقال: أما هذه يا أبا هانئ فدعها وكان عبد الله دميما شديد الأدمة مجدورا، في رأسه عجر، مائل الشدق، أحول، قبيح الوجه، شديد الحول.[41]

روایت 42)

و لم يكن معي أحد من أهل بيتي أصول به و لا أقوى به أما حمزة فقتل يوم أحد و أما جعفر فقتل يوم موتة و بقيت بين جلفين جافيين ذليلين حقيرين [عاجزين‏] العباس و عقيل و كانا قريبي العهد بكفر….[42]

روایت 43)

حتى زوج الحجاج بنت رسول الله؟ص؟، وكان الحجاج يقول: إنما تزوجتها لأذل بها آل أبي طالب، وقيل إنه لم يصل إليها، وقد كتب عبد الملك إليه أن يطلقها فطلقها.[43]

روایت 44)

عن الأشعث بن قيس أنه قال: ضفت عمر ليلة، فلما كان في جوف الليل قام إلى أمرأته يضربها، فحجزت بينهما، فلما أوى إلى فراشه قال لي: يا أشعث!! احفظ عني شيئا سمعته من رسول الله: لا يسأل الرجل فيم يضرب امرأته، ولا تنم إلا وترا، ونسيت الثالثه.[44]

روایت 45)

أن عمر خطب أم كلثوم بنت أبي بكر إلى عائشة وهي جارية فقالت: أين المذهب بها عنك؟ فبلغها ذلك فأتت عائشة فقالت: تنكحيني عمر يطعمني الخشب من الطعام! إنما أريد فتى يصب من الدنيا صبا، والله لئن فعلت لأذهبن أصيحن عند قبر النبي؟ص؟! فأرسلت عائشة إلى عمرو بن العاص، فقال: أنا أكفيك، فدخل على عمر فتحدث عنده ثم قال: يا أمير المؤمنين! رأيتك تذكر التزويج؟ قال: نعم، قال: من؟ قال: أم كلثوم بنت أبي بكر، فقال: يا أمير المؤمنين! ما أريك إلا جارية تنعى عليك أباها كل يوم، فقال عمر: عائشة أمرتك بهذا! فتزوجها طلحة بن عبيد الله، فقال له علي: أتأذن لي أن أدنو من الخدر؟ قال: نعم، فدنا منه، ثم قال: أما على ذلك لقد تزوجت فتى من أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم.[45]

روایت 46)

خطب عمر إلى علي؟ع؟ ابنته أم كلثوم فأقبل علي عليه، وقال: «إنها صغيرة» فقال عمر: لا والله ما ذلك بك، ولكن أردت منعي فإن كانت كما تقول فابعثها إلي. فرجع علي؟ع؟ فدعاها فأعطاها حلة. وقال: انطلقي بهذه إلى أمير المؤمنين وقولي له يقول لك أبي: كيف ترى هذه الحلة؟. فأتته بها، وقالت له ذلك. فأخذ عمر بذراعها فاجتذبتها منه. وقالت: أرسلها؟ فأرسلها. وقال: حصان كريم، إنطلقي قولي له: ما أحسنها وأجملها، وليست والله كما قلت؟ فزوجها إياه.[46]

روایت 47)

فإنه روي أن عمر بن الخطاب استدعى العباس بن عبد المطلب، فقال له: مالي؟ أبي بأس؟ فقال له: ما يجيب أن يقال لمثله في الجواب عن هذا الكلام فقال له: خطبت إلى ابن أخيك على بنته أم كلثوم، فدافعني ومانعني وأنف من مصاهرتي، والله لأعورن زمزم، ولأهدمن السقاية، ولا تركت لكم يا بني هاشم منقبة إلا وهدمتها، ولأقيمن عليه شهودا " يشهدون عليه بالسرق وأحكم بقطعه. فمضى العباس إلى أمير المؤمنين؟ع؟ فأخبره بما جرى وخوفه من المكاشفة التي كان عليه السلام يتحاماها، ويفتديها بركوب كل صعب وذلول، فلما رأى ثقل ذلك عليه، قال له العباس: رد أمرها إلي حتى أعمل أنا ما أراه، ففعل عليه ذلك وعقد عليها العباس.[47]

روایت 48)

قال خطب عمر بن الخطاب إلى علي بن أبي طالب؟ع؟ ابنته أم كلثوم وكانت لفاطمة بنت رسول الله؟عها؟ فاعتل علي؟ع؟ عليه وقال هي صغيرة فقال عمر لا والله ما ذاك بك ولكن أردت منعي فإن كان كما تقول فابعثها إلي فرجع علي فدعاها فأعطاها حلة فقال انطلقي بهذه إلى أمير المؤمنين فقولي يقول لك أبي كيف ترى هذه الحلة فأتته بها فقالت له ذلك وأخذ عمر بدرعها فاجتبذتها منه وقالت أرسل فأرسلها وقال حصان كريم انطلقي فقولي له ما أحسنها وأجملها ليست والله كما قلت فزوجها إياه.[48]

روایت 49)

خطب عمر رضي الله عنه أم كلثوم بنت علي؟ع؟ من فاطمة؟عها؟ وقال: زوجنيها وأنا أرصد من كرامتها ما لا يرصده أحد. فقال: هي صغيرة وأنا أبعثها إليك فإن رضيتها فقد زوجتكما. فبعثتها ببرد وقالت لها: قولي له هذا البرد الذي قلت له. فقال: قولي لقد رضيت رضي الله عنك. فتناول قناعها فقالت: لولا أنك أمير المؤمنين لكسرت أنفك. وقالت لأبيها: بعثني إلى شيخ سوء. فقال: مهلا يا بنية فإنه زوجك.[49]

روایت 50)

خطب عمر بن الخطاب ام‌کلثوم بنت ابی‌بکر الی عائشة فاطمعته وقالت این المذهب بها عنک فلما ذهبت قالت الجاریة تزوجینی عمر وقد عرفت غیرته وخشونة عیشه والله لئن فعلت لاخرجن الی قبر رسول الله؟ص؟ ولاصیحن به.[50]

 

[1]) صحيح مسلم ج5 ص152

[2]) صحيح البخاری ج٥ ص٨٢

[3]) الاصابة ج2 ص69

[4]) تاریخ مدینة دمشق ج14 ص176

[5]) الأغانی ج16 ص64

[6]) الخرائج و الجرائح ج2 ص826

[7]) بحارالأنوار ج‏99 ص166

[8]) کافی ج6 ص115

[9]) تهذيب الأحكام ج9 ص363

[10]) کافی ج5 ص346

[11]) مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج14 ص444

[12]) تاريخ بغداد ج٦ ص١٨٠

[13]) کافی ج5 ص346

[14]) اسد الغابة ج5 ص614

[15]) المصنف ج٦ ص١٦٣

[16]) تذكرة الخواص ص٢٨9

[17]) تذكرة الخواص 288

[18]) الصواعق المحرقة ص١٥٧

[19]) بحارالانوار ج10 ص301

[20]) بحارالأنوار ج10 ص342

[21]) تاريخ الطبری ج٣ ص٢٧٠

[22]) من لایحضره الفقیه ج3 ص393

[23]) المصنف ج٦ ص١٦٣

[24]) المصنف ج٦ ص١٦٣

[25]) الإستيعاب فی معرفة الأصحاب ج2 ص517

[26]) شرح أدب القاضی لحسام الدين عمر بن عبدالعزيز بن مازة البخاری الحنفی ج4 ص129 -130

[27]) الإصابة فی تمييز الصحابة ج8 ص465

[28]) المنتظم ج4 ص237

[29]) ذخائر العقبى ص169

[30]) تاريخ بغداد ج6 ص180

[31]) المصنف ج٦ ص١٦٣

[32]) الطبقات الكبرى ج8 ص463

[33]) الصواعق المحرقة ص١٥٧

[34]) الصواعق المحرقة ص١٥٧

[35]) تاريخ اليعقوبی ج2 ص149

[36]) المصنف ج3 ص466

[37]) مجمع الزوائد ج8 ص216

[38]) الطبقات الكبرى ج8 ص463

[39]) تنضيد العقود السنية ص١٦٦

[40]) المصنَّف لابن أبی شيبة ج3 ص422

[41]) شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج٤ ص٦١

[42]) کتاب سلیم بن قیس ج2 ص665

[43]) البداية والنهاية ج٩ ص٤٢

[44]) سنن ابن ماجه ج1 ص639

[45]) كنز العمال ج١٣ ص٦٢٦

[46]) ذخائر العقبى ج٢ ص٢٥٧

[47]) رسائل الشريف المرتضى ج٣ ص١٤٩

[48]) سيرة ابن إسحاق ج٥ ص8

[49]) ربيع الأبرار ج5 ص٢٦١

[50]) الاستیعاب فی معرفة الاصحاب ج۴ ص369

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۴/۰۶/۰۸-۷:۴۷:۲۸
روابط حسنه، با غصب خلافت و ظلم عمر به اهل بیت، به ویژه قتل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها متنافض است.
-
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۴/۰۶/۰۸-۱۶:۱۶:۳۷
: دوست گرامی همان گونه که فرمودید میان روابط حسنه و ظلم غاصبین تناقض است.
این مطلب مورد توافق ما و مخالفین ما هم می‌باشد.
اما مخالفین با حفظ این تناقض مدعی هستند اثبات ازدواج به معنی نفی متناقض آن یعنی روابط تیره است.
آن چه در این جا بیان کردیم تشریح شبهه مخالف است.
اما مطلب شما نخستین پاسخ آن است که در ادامه آن را درج کرده‌ایم.
البته با این توضیح که اگر ادله روابط تیره وجود نداشت، می‌شد برای سخن مخالف وجهی در نظر گرفت.
ولی با توجه به وجود ادله متعدد بر روابط تیره از جمله قتل حضرت صدیقه طاهره، جایی برای نتیجه گرفته شده باقی نمی‌ماند.
این پاسخ نخست است و البته به دنبال آن پاسخ‌های دیگر…
۱۳۹۴/۰۶/۱۲-۲۱:۸:۲۵
۱- لینک بحث «دست به شمشیر نبردن امیرالمؤمنین» را درج کنید.
۲- دردسرساز صحیح است
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۴/۰۶/۱۴-۱۷:۳۶:۴۶
: با تشکر اصلاح شد.
۱۴۰۲/۰۸/۱۰-۱۸:۵۴:۲۵
برای این مسئله می‌توان اضطرار حضرت لوط را در پیشنهاد ازدواج دخترانش به عنوان شاهد ذکر کرد.
پاسخ‌ها
علی۱۴۰۲/۱۲/۲۴-۲۳:۲۶:۸
سلام و عرض ادب
بعد از این که در اصول اثبات شد که حجیت خبر واحد از باب سیره عقلا است و سیره عقلا هم فرقی میان تکوین و تشریع ندارد.
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۲/۱۲/۲۵-۲:۵۳:۴۰
: علیکم السلام و رحمة الله
امضای سیره به معنی تعبد به مفاد سیره است یا خیر؟
اگر امضای سیره به معنی تعبد به مفاد باشد، می‌شود مصداق تصرف شارع بما هو شارع.
تصرف شارع بما هو شارع غیر از تصرف شارع بما هو مکون است.
  • نظر شما