×

درباره میز پرسمان دینی (چون)

«پرسمان» به معنای «سرای پرسش» و «از ما بپرس» تفسیر شده است. پرسمان دینی، هم حوزه دین به معنای مصطلح آن را فرامی‌گیرد و هم مباحث عقلانی بنیاد دین را و هم….
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
۱۳ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

عاقبت گرگ زاده گرگ شود

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۹/۲۳-۱۰:۲۵:۲۴
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۰/۰۹/۲۸-۱۱:۳۲:۴۵
    • کد مطلب:24115
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (2) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 996

سعدی داستانی روایت کرده است که چندین ضرب المثل از آن زاییده شده است. از جمله:

1) سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل***چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل

2) پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است***تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است      

3) با بدان یار گشت همسر لوط، خاندان نبوّتش گم شد***سگ اصحاب کهف روزی چند، پی نیکان گرفت و مردم شد

4) عاقبت گرگ زاده گرگ شود***گرچه با آدمی بزرگ شود

مشروح این داستان در گلستان سعدی آمده است.[1]

اخیرا مولوی گرگیج برای تطهیر عمر از غصب خلافت، شبهه‌ای را مطرح ساخته است. این شبهه عبارت است از این که:

شهربانو از اسیران جنگ عمر با ایرانیان است و امام حسین علیه السلام ایشان را به زنی گرفت. این امر نشان از تأیید جنگ عمر از سوی اهل بیت علیهم السلام است که لازمه آن حقانیت خلافت عمر است.

به توهم این مولوی اگر این را نپذیریم، همچنان که شیعه نپذیرفته است نعوذ بالله نسب نه تن از امام شیعه مخدوش می‌گردد.

شبهه افکنی مولوی گرگیج ثابت کرده است که گرگ‌زاده حتی اگر در دامن میش بزرگ شود باز هم همان گرگ است.

شخصیت مولوی یادآور ضرب المثل چهارم سعدی است، البته با یک تصرف ضروری. و آن این که:

عاقبت گرگ زاده گرگ شود

گر چه با وحدت شیعه و سنی بزرگ شود.

 

در نوشتاری با عنوان «ازدواج امیرالمؤمنین ع با خوله، تأیید یا ابطال خلافت ابوبکر» آمده است:

یکی از مهم‌ترین بخش‌های پروژه غصب خلافت، إقناع شیادانه مردم بود. این امر در صحیفه ملعونه دوم، به صراحت آمده است. البته این سیاست، یعنی إقناع شیادانه و دروغین توسط علماء خائن سنی همچنان در همه اعصار ادامه یافته است.

از جمله شواهدِ تلاش خائنین برای إقناع شیادانه و دروغین، تطهیر غاصبین، از طریق ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام با خوله حنفیه است.

لذا شبهه مولوی گرگیج مطلب جدیدی نیست بلکه نسخه آپدیت شده‌ی همان إقناع شیادانه و دروغین 1300 سال پیش است که هم پاسخ آن به تفصیل داده شده و هم سند رسوایی بیشتر سنیان گردیده است.

در آغاز شبهه 1300 پیش را بررسی می‌کنیم و سپس به نسخه آپدیت شده آن می‌پردازیم.

نخست می‌بینیم که «ازدواج امیرالمؤمنین ع با خوله، تأیید یا ابطال خلافت ابوبکر» بود یا خیر.

برای این مهم به لینک زیر مراجعه نمایید:

http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=2713-23691-

جریان ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام با خوله ریشه شبهه را در ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو نیز می‌خشکاند.

اما برای دیدن پاسخ جداگانه آن به «ازدواج امام حسین ع با شهربانو، تأیید یا ابطلان خلافت عمر؟!» مراجعه نمایید.

برای این مهم به لینک زیر مراجعه نمایید:

http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=2713-23696-

 

[1]- سعدی-گلستان-باب اول در سیرت پادشاهان

حکایت ۴

 طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته. مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم بر این نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.

درختی که اکنون گرفته‌ست پای

به نیروی شخصی برآید ز جای

و گر همچنان روزگاری هلی

به گردونش از بیخ بر نگسلی

سر چشمه شاید گرفتن به بیل

چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان بر گماشتند و فرصت نگاه می‌داشتند. تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده، تنی چند مردان واقعه دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند. شبانگاهی که دزدان باز آمدند -سفر کرده و غارت آورده- سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند. نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود. چندان که پاسی از شب در گذشت:

قرص خورشید در سیاهی شد

یونس اندر دهان ماهی شد

مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند. همه را به کشتن اشارت فرمود. اتفاقاً در آن میان جوانی بود میوه عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش نو دمیده. یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت: این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از ریعان جوانی تمتع نیافته. توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که به بخشیدن خون او بر بنده منت نهد. ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت:

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است

تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان بر آوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست.

ابر اگر آب زندگی بارد

هرگز از شاخ بید بر نخوری

با فرومایه روزگار مبر

کز نی بوریا شکر نخوری

وزیر این سخن بشنید. طوعاً و کرهاً بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت: آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی. امّا بنده امیدوار است که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبر است: کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه

با بدان یار گشت همسر لوط

خاندان نبوّتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند

پی نیکان گرفت و مردم شد

این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت: بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم.

دانی که چه گفت زال با رستم گرد

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد

چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد

فی الجمله پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حسن خطاب و ردّ جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان پسندیده آمد. باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمّه ای می‌گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت او به در برده. ملک را تبسم آمد و گفت:

عاقبت گرگ زاده گرگ شود

گرچه با آدمی بزرگ شود

سالی دو بر این بر آمد. طایفه اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک دست تحسر به دندان گزیدن گرفت و گفت:

شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی

ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره بوم خس

زمین شوره سنبل بر نیارد

در او تخم و عمل ضایع مگردان

نکویی با بدان کردن چنان است

که بد کردن به جای نیک مردان

  • نظر خوانندگان
۱۴۰۰/۰۹/۲۳-۱۷:۴:۳۱
مربوط به موضوع: عاقبت گرگ زاده گرگ شود
تف ب ذات گرگیچ
پاسخ‌ها
مهرداد آقائی ۱۴۰۳/۰۵/۲۶-۱۱:۵۵:۴۷
مربوط به موضوع: عاقبت گرگ زاده گرگ شود
من یک اسب بالدار را برای مدت کوتاهی در مسیر تبریز به زنجان دیده ام اما کسی سوار آن نبود یعنی شهر بانو را ندیده ام.
با تشکر
مهرداد آقائی
پاسخ‌ها
  • نظر شما