همان گونه که بارها تکرار کردیم قاعده اولیه عدم جواز تصرف در مال غیر است.
در مورد سهم امام، این قاعده به جعل ولایت و طیب نفس تخصیص خورده است.
نتیجه بحث پیشین این شد که بر اساس جعل ولایت (خواه از طریق امور حسبیه و خواه از طریق تلازم رضا با اذن) تنها مجتهد اعلم میتواند سهم امام را در موارد احراز رضای صاحب آن تصرف کند و به مصرف برساند.
پس ولایت، نسبت به مجتهد غیر اعلم و نیز عامی، یا قطع به عدم جعل آن داریم و یا مشکوک است. لذا ولایت برای غیر اعلم ثابت نمیشود.
اما تخصیص قاعده اولیه از راه طیب نفس، قابل درنگ بیشتر است.
یعنی اگر از همه مباحث پیشین چشم پوشی کنیم و تنها به قانون »حلیت تصرف به طیب نفس« بنگریم، مصرف سهم امام چگونه خواهد بود؟
بایسته است صورت بحث به تفکیک بررسی و تحقیق شود.
مسئله یکم: انحصار مصرف
اگر برای مصرف سهم امام، تنها یک مورد رضا و طیب نفس متصور باشد که دومی نداشته باشد، تکلیف روشن است و جای بحثی نیست. زیرا با انحصار مصرف، تزاحم و تعارض و… محتمل نیست.
زیرا با معین بودن کم و کیف مورد رضای امام در مورد مشخص، جایی برای شک و تردید باقی نمیماند.
مثلا جنگی میان کفار و شیعیان رخ داده و مال و جان و ناموس شیعیان در گرو مصرف سهم امام در جنگ است. حکم این گونه موارد روشن است و لذا جایی برای بحث وجود ندارد.
پس مورد بحث جایی است که مصارف محتمل برای سهم امام متعدد باشد.
قاعده کلی برای همه صور
اما اگر مورد مصرف متعدد باشد، طبعا احراز رضای امام در همه موارد مشکل است و ممکن است رضای امام در برخی از موارد مشکوک گردد.
با توجه به این که اشتغال یقینی فراغ یقینی میخواهد، تکلیف موارد شک، روشن است یعنی جایز نیست در مواردی که رضای امام کاملا احراز نشده، سهم امام را مصرف کرد.
در این جهت فرقی میان مقلد و مجتهد نیست. آن چه معیار است احراز قطعی رضای امام است.
مسئله دوم: بر اساس اطمینان نوعی به رضای امام
اما فرض احراز رضای امام توسط مقلد، از دو منظر قابل بررسی است.
تارة احراز رضای امام را از منظر اطمینان نوعی بررسی میکنیم تارة از منظر اطمینان فردی.
ناگفته پیداست که مجتهد مورد بحث، افرادی مانند آسید ابوالحسن، آقای بروجردی و امثالهم است نه میرزای رشتی و… (علی ما نقل).
البته در موارد بسیار نادری، مقلدینی هم پیدا میشوند که نبوغ خاصی در تشخیص برخی از امور دارند. این افراد نابغه هم مورد بحث نیستند.
با توجه به دو نکته یاد شده، از منظر اطمینان نوعی تردیدی نیست که نظر مقلدین عادی (تأکید میکنم مقلدین عادی) در مقایسه با نظر مجتهدین یاد شده قابل مقایسه نیست.
یعنی با وجود تشخیص مجتهد، نوعا اطمینانی به تشخیص مقلد محقق نمیشود.
اگر مبنا برای جواز تصرف اطمینان نوعی باشد، با انتفاء اطمینان نوعی، مقلد حق تصرف در مال امام را ندارد.
مسئله سوم: بر اساس اطمینان شخصی
نکته نخستی که در اطمینان شخصی بایسته است مورد توجه قرار گیرد این است که اطمینان همانند قطع آن گاه ارزش دارد که عقلائی باشد. همان گونه که قطع قطاع و شک شکاک ارزشی ندارد، اطمینان غیر عقلائی نیز فاقد ارزش است. لذا موضوع بحث منحصر است به اطمینان عقلائی نه اطمینان تخیلی.
نکته دومی که توجه به آن بایسته است امکان خطا در اطمینان مجتهد است. یعنی ممکن و حتی واقع است مواردی که اطمینان مجتهد نابجا باشد و اطمینان عامی به جا.
هر چند به حسب واقع چنین است، اما تکلیف و وظیفه چیست؟، امری است که باید بررسی شود.
با تحفظ بر این دو نکته تردیدی نیست که:
۱) زاویه دید گسترده و کلان نگری که در مجتهد وجود دارد، در بیشتر افراد عادی وجود ندارد.
۲) کلان نگری و مدیریت کلان، این فرصت را برای مجتهد فراهم میآورد که در صورت تزاحم، موارد بهتر و دقیقتر اولویتها را تشخیص دهد.
۳) معرفت مجتهد به ضرورتها، منحصر به ضرورتهای حسی نیست، بلکه احیانا مجتهد بر ضرورتهای معنوی و معرفتی اشراف دارد که مقلد اصلا متوجه به آنها نیست. (شواهد فراوانی بر این امر در تاریخ ثبت و ضبط شده است.)
۴) روشن است که تجمیع منابع مالی، امکان اقدامات حیاتی کلان را فراهم میآورد. این مهم تنها در صورتی میسر میشود که تمامی سهم امام به دست مجتهد برسد. لذا مصرف سهم در موارد جزئی احراز رضا، از اولویت ساقط میشود.
۵) روشن است که تجمیع منابع مالی امکان اقدامات دراز مدت را فراهم میآورد. این مهم تنها در صورتی میسر میشود که تمامی سهم امام به دست مجتهد برسد. لذا مصرف سهم در موارد جزئی احراز رضا، از اولویت ساقط میشود.
۶) به اقتضای مرجعیت، اخبار ریز و درشت زودتر به مجتهد میرسد و احیانا نیازهای فوری و فوتی پیدا میشود که عامی از آن بیخبر است. لذا مصرف سهم توسط عامی از اولویت ساقط میشود.
۷)…
عامی حکیم، اگر به امور یاد شده توجه پیدا کند، احراز مصداق و صغرای رضا و طیب نفس امام به شکل قطعی برایش مشکل میگرد. لذا جواز مصرف سهم منحصر به مجتهد خواهد بود.
اما با این همه ممکن است به دلیل تخصص و تجربه مقلد در برخی از حوزهها و یا به دلیل کثرت اشتغالات مجتهد، احیانا و در بعضی از موارد نظر عامی دقیقتر باشد.
اگر چنین موردی واقعا احراز شود، بعید نیست که احراز رضای امام توسط عامی مقدم بر احراز رضای امام توسط مجتهد باشد.
البته باید توجه داشت که چنین مصداقی بسیار نادر است.
و صد البته همان گونه که پیش از این اشاره کردیم، نباید احراز رضای تخیلی با احراز رضای واقعی و عقلایی خلط گردد.
نتیجه بحث تا اینجا این شد که اگر به مسئله تصرف از منظر طیب نفس امام بنگریم، در بیشتر موارد قریب به اتفاق، عامی ملتفت، عملا رضای امام را احراز نمیکند. اما باز هم احراز رضا توسط عامی، هر چند اندک ممکن است.
آن چه گفته شد بر اساس این است که صرف احراز رضا را در جواز تصرف کافی بدانیم.
با این همه اما اگر در دل احراز رضا، جعل ولایت هم افتاده باشد (به تقریری که بیان شد) در این صورت نیز به صرف شک در جعل ولایت، باید به قدر متیقن عمل کرد و نتیجه آن نیز اقتصار به مجتهد اعلم است.
البته نکتهسنجان با درنگ شایسته، ممکن است دچار مشکلی شوند و آن این که:
طیب نفس و رضای قلبی امری است وابسته به چند امر:
۱) طیب نفس به اصل مصرف
۲) طیب نفس به مصرف توسط مصرف کننده خاص
مطالب که گذشت تنها ناظر به طیب نفس به اصل مصرف بود.
اما ممکن است با حفظ این که امام به اصل مصرف راضی باشد، اما به تحقق این مصرف از هر کسی راضی نباشد. به صرف شک در این که آیا امام به مصرف سهم امام توسط من هم راضی است یا رضای او منحصر به مصرف توسط مجتهد است، از این جهت نیز باید به قدر متیقن عمل کرد.
توضیح این که ممکن است کسی به مصرفی کاملا راضی باشد و یا حتی مصرفی برای او کاملا ضروری باشد.
مثلا در صورتی که دست خودم از تهیه نان بسته باشد، با توجه به نیاز من به نان، به تهیه نان از مال خودم توسط دیگران راضی هستم. پس رضای به اصل مصرف تمام است.
اما اگر قاتل پدرم بخواهد چنین کند، حاضرم بمیرم و نان را از دست قاتل پدرم نخورم. یعنی رضا به تصرف این مصرف کننده خاص ندارم.
بر همین اساس نیز ممکن است در موردی رضای امام زمان علیه السلام کاملا احراز شود، اما به دلایل پوشیده از من، حضرت راضی به هر مصرف کنندهای نباشد.
با این احتمال، برای عامی شک حاصل میشود و به صرف شک نوبت به اخذ به قدر متیقن میرسد.
این توضیح هم برای نکتهسنجان لازم بود که حتی در موارد نادری که تشخیص افراد خاصی مقدم بر تشخیص مجتهد است، باز هم جای تردید و احتیاط وجود دارد.
همان گونه که بارها تکرار کردیم قاعده اولیه عدم جواز تصرف در مال غیر است.
در مورد سهم امام، این قاعده به جعل ولایت و طیب نفس تخصیص خورده است.
نتیجه بحث پیشین این شد که بر اساس جعل ولایت (خواه از طریق امور حسبیه و خواه از طریق تلازم رضا با اذن) تنها مجتهد اعلم میتواند سهم امام را در موارد احراز رضای صاحب آن تصرف کند و به مصرف برساند.
پس ولایت، نسبت به مجتهد غیر اعلم و نیز عامی، یا قطع به عدم جعل آن داریم و یا مشکوک است. لذا ولایت برای غیر اعلم ثابت نمیشود.
اما تخصیص قاعده اولیه از راه طیب نفس، قابل درنگ بیشتر است.
یعنی اگر از همه مباحث پیشین چشم پوشی کنیم و تنها به قانون »حلیت تصرف به طیب نفس« بنگریم، مصرف سهم امام چگونه خواهد بود؟
بایسته است صورت بحث به تفکیک بررسی و تحقیق شود.
مسئله یکم: انحصار مصرف
اگر برای مصرف سهم امام، تنها یک مورد رضا و طیب نفس متصور باشد که دومی نداشته باشد، تکلیف روشن است و جای بحثی نیست. زیرا با انحصار مصرف، تزاحم و تعارض و… محتمل نیست.
زیرا با معین بودن کم و کیف مورد رضای امام در مورد مشخص، جایی برای شک و تردید باقی نمیماند.
مثلا جنگی میان کفار و شیعیان رخ داده و مال و جان و ناموس شیعیان در گرو مصرف سهم امام در جنگ است. حکم این گونه موارد روشن است و لذا جایی برای بحث وجود ندارد.
...