مخالفت با پیامبر
حَکَم بن ابیالعاص عموی عثمان، در مکه همسایه پیامبر بود و بیش از دیگر همسایگان، پیامبر را میآزرد. وی پس از فتح مکه به مدینه آمد، از منافقانی بود که همواره با حرکات چشم و ابرو و دست و زبان، رسولخدا را مسخره میکرد حتی در نماز با انگشت تحقیر به آن حضرت اشاره میکرد. از طریق تقلید، پیامبر را آزار میداد؛ سرانجام به خاطر نفرین پیامبر دچار ارتعاش بدن شد.[1]
اعمال زشت او به حدی بود که یک روز پیامبر در خانه یکی از همسرانش بود، او مخفیانه به داخل خانه نگاه میکرد. پیامبر متوجه او شد و او را شناخت.[2] سرانجام حضرت، او و خانوادهاش را بر اثر اذیت و آزارهایش، به شهر طائف تبعید کرد.
بعد از درگذشت پیامبر، عثمان نزد خلیفه اول رفت و خواستار بازگرداندن حَکَم شد. خلیفه این خواسته را نپذیرفت و گفت: من هرگز کاری را که پیامبر انجام داده است، تغییر نمیدهم. بعد از مرگ خلیفه اول، نزد خلیفه دوم رفت و همان خواسته را مطرح کرد باز هم پاسخ منفی شنید.
اما پس از اینکه خود به خلافت رسید، حکم و فرزندش مروان را به مدینه بازگرداند و تکریمشان کرد. این در حالی بود که مردم حَکم را طَرید (رانده شده) رسولالله میخواندند.[3] اصحاب و مسلمانان به خاطر این کار خلیفه، زبان به نکوش وی گشودند.
عثمان نه تنها به حکم پناه داد بلکه دو پسر حکم (مروان و حارث) را به دامادی خویش پذیرفت و مروان را به دفترداری ویژه خود منصوب کرد.
علاوه بر این، روایتهایی از پیامبر نقل شده که نام حکم و فرزندش را آورده و آنان را لعن کرده است.
پیامبر فرمود: أن اهل بیتی سیلقون بعدی من امتی قتلا و تشریدا و إن أشد قوما لنا بغضا بنو أمیة و بنو المغیرة و بنو مخزوم. و مروان بن الحکم کان طفلا، قال له النبی هو الوزغ بن الوزغ و الملعون بن الملعون؛[4]
امتم به زودی اهلبیتم را میکشند و پراکندهشان میکنند. دشمنی بنیامیه، بنیمغیره و بنیمخزوم به ما نسبت به سایر اقوام بیشتر است. مروان بن حکم در آن موقع بچه بود. حضرت فرمود این وزغ[5] پسر وزغ است و ملعون پسر ملعون است.
عمر بن مرة میگوید: إن الحکم بن ابی العاص إستأذن علی النبی فعرف صوته. فقال: إئذنوا له، علیه لعنة الله و علی من یخرج من صلبه إلا المؤمن منهم و قلیل منهم؛[6]
حکم بن ابیالعاص از پیامبر اجازه ورود خواست. حضرت صدای او را شناخت و فرمود: به او اجازه بدهید. خدا او و فرزندانش را که از صلب او بیرون میآیند، لعنت کند مگر مؤمنین آنها که اندکند.
عایشه به مروان میگفت: لعن الله أباک و انت فی صلبه فأنت بعض من لعنه الله؛[7]
خداوند پدرت را لعنت کرد در حالی که تو در صلب او بودی؛ پس تو از کسی هستی که خدا او را لعن کرده است.
فخر رازی در ذیل آیه «و الشجرة الملعونة»[8] مینویسد: معنای آیه اشاره به سخن عایشه دارد.[9]
به صورت کلی بنیامیه توسط پیامبر لعن شدهاند؛ اندیشمندان اهلسنت از ابنعباس نقل کردهاند: منظور از درخت لعنت شده در قرآن، بنیامیه است. پیامبر در خواب آنها را به شکل میمونهایی دید که در منبر و محراب او جولان میدهند.
پیامبر که بیدار شد جبرئیل آیه فوق را نازل کرد و فرمود: این میمونها بنیامیه هستند که بعد از تو خلافت را غصب میکنند و منبر و محرابت هزار ماه در تصرف آنهاست.[10]
خلاصه: عثمان خانوادهای که توسط پیامبر طرد شده بودند و حضرت آنها را ملعون خوانده بود، به مدینه بازگرداند و مخالفت عملی با سخن پیامبر کرد و پا را فراتر گذاشت و به آنان سمتهای حکومتی داد.
[1] تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج ۸، ص ۱۸۵، حوادث سال ۲۸۵ هجری؛
النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج ۲، ص ۶۰؛
تاج العروس، زبیدی، ج ۲، ص ۳۶؛
اسد الغابة، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۴؛
انساب الاشراف، بلاذری، ج ۶، ص ۲۵۵.
الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج ۱، ص ۳۵۹.
[2] النزاع و التخاصم، مقریزی، ص ۴۴.
[3] انساب الاشراف، بلاذری، ج ۶، ص ۲۵۵؛
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج ۲، ص ۱۰۸، رقم ۱۴.
[4] المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج ۴، ص ۵۲۶، ح ۸۴۷۷، کتاب الفتن و الملاحم.
الصواعق المحرقةُ، ابن حجر مکی، ص ۱۸۱، باب ۱۱، فصل ۱، مقصد ۵.
حیاة الحیوان، دمیری، ج ۲، ص ۴۲۲، کلمة االوزغة.
ینابیع المودة، قندوزی حنفی، ج ۲، ص ۴۶۹، ح ۳۰۶، باب ۵۹.
کنزالعمال، متقی هندی، ج ۱۱، ص ۱۶۹، ح ۳۱۰۷۴، کتاب الفتن، فصل ۳.
[5] گونه ای از جانوران خزنده مانند مارمولک.
[6] ینابیع المودة، قندوزی، ج ۲، ص ۴۷۰، ح ۳۰۸، باب ۵۹.
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج ۴، ص ۵۲۸، ح ۸۴۸۴، کتاب الفتن و الملاحم.
حیاة الحیوان، دمیری، ج ۲، ص ۴۲۲، کلمة الوزغة.
تاریخ مدینة الدمشق، ابن عساکر، ج ۵۷، ص ۲۶۸، شرح حال مروان بن حکم.
[7] کنز العمال، متقی هندی، ج ۱۱، ص ۳۵۷، ح ۳۱۷۳۰، کتاب الفتن؛
البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج ۸، ص ۲۸۴، حوادث سال ۶۵ هجری.
فتح القدیر، شوکانی، ج ۵، ص ۲۱، ذیل آیه ۲۰ سوره احقاف.
الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج ۱، ص ۳۶۰، رقم ۵۲۹.
الصواعق المحرقة، ابن حجر مکی، ص ۱۸۱، باب ۱۱، فصل ۱، مقصد ۵.
[8] درخت لعنت شده. سوره اسراء، آیه ۶۰.
[9] التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج ۲۰، ص ۲۳۷، ذیل آیه ۶۰ سوره اسراء.
[10] تفسیر الکبیر، فخر رازی، ج 20، ص 236، ذیل آیه 60 سوره اسراء، القول الثالث.
جامع البیان، طبری، ج 9، ص 141، ح 16930، ذیل همین آیه.
الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج 10، ص 286، ذیل همین آیه؛
درّ المنثور، سیوطی، ج 4، ص 346، ذیل همین آیه؛
فتح القدیر، شوکانی، ج 3، ص 239، ذیل همین آیه؛
روح المعانی، آلوسی، ج 8، ص 102، ذیل همین آیه؛
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 3، ص 343؛
مناقب ابن مردویه، ص 164، ح 206 – 208، مناقب علی بن ابی طالب، فصل 15، باب فی حرب صفین؛
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 4، ص 527، ح 8481، کتاب الفتن و الملاحم؛
النزاع و التخاصم، تقی الدین المقریزی، ص 79 و بسیاری از منابع دیگر.
حَکَم بن ابیالعاص عموی عثمان، در مکه همسایه پیامبر بود و بیش از دیگر همسایگان، پیامبر را میآزرد. وی پس از فتح مکه به مدینه آمد، از منافقانی بود که همواره با حرکات چشم و ابرو و دست و زبان، رسولخدا را مسخره میکرد حتی در نماز با انگشت تحقیر به آن حضرت اشاره میکرد. از طریق تقلید، پیامبر را آزار میداد؛ سرانجام به خاطر نفرین پیامبر دچار ارتعاش بدن شد.