×

درباره میز پرسمان دینی (چون)

«پرسمان» به معنای «سرای پرسش» و «از ما بپرس» تفسیر شده است. پرسمان دینی، هم حوزه دین به معنای مصطلح آن را فرامی‌گیرد و هم مباحث عقلانی بنیاد دین را و هم….
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
۱۲ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

مناظرات معصومین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۱/۰۹-۲۱:۲:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22760
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 15660

در این شاخه مناظرات معصومین علیهم السلام به تدریج ارایه می‌شود.

از کتاب احتجاج طبرسی آغاز می‌کنیم.

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (رضایت ابوبکر)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۱/۳۰-۱۱:۲۶:۲۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۲/۱۳-۱۸:۱۱:۴۸
    • کد مطلب:22761
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1814

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّهُ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ‏ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ سَلْ أَبَا بَكْرٍ هَلْ هُوَ عَنِّي رَاضٍ فَإِنِّي عَنْهُ رَاضٍ؟

جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد یا محمد خداوند سلام می‌رساند و می‌فرماید من از ابوبکر خشنودم از ابوبکر سوال کن آیا او هم از من راضی هست؟

کسی که این روایت را می‌خواند باید به این روایت هم توجه نماید که پیامبر صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم در حجه الوداع فرمودند: ِ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ وَ سَتَكْثُرُ بَعْدِي فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَإِذَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ عَنِّي فَاعْرِضُوهُ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ

دروغ گویان بر من زیاد شده‌اند و بعد از من این افراد افزایش خواهند یافت. کسی که عمدا مطلبی را به دروغ به من نسبت دهد نشیمنگاه او را آتش فرا خواهد گرفت. زمانی که حدیثی از من برای شما نقل می‌شود آن را به کتاب خدا و سنت قطعی من عرضه کنید پس اگر موافق قرآن و سنت بود آن را فراگیرید و اگر مخالف بود رها نمایید.

با توجه به این ضابطه روایت مذکور در فضیلت ابوبکر با کتاب خدا سازگار نیست آن جا که خداوند متعال می‌فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»

ما انسان را خلق کردیم و از نجوای درون او آگاهیم و ما از رگ گردن به او نزدیک تر هستیم.

چه طور ممکن است خداوند در حالی که از حدیث نفس انسان‌ها آگاه است از رضایت یا عدم رضایت ابوبکر نسبت به خود پرسش نماید؟!

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (مثل ابوبکر و عمر)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۰۶-۲۰:۴۶:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۴:۱۰
    • کد مطلب:22762
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1846

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّ مَثَلَ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ فِي الْأَرْضِ كَمَثَلِ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِي السَّمَاءِ؟

مثل ابوبکر و عمر در زمین مثل جبرئیل و میکائیل در آسمان است

این روایت نمی‌تواند صحیح باشد زیرا جبرئیل و میکائیل از ملائکه مقربین هستند که هرگز مرتکب خطا و گناهی نشده‌اند و حتی برای یک لحظه از طاعت خداوند جدا نشده‌اند در حالی که ابوبکر و عمر بیشتر عمر خود را به شرک و بت پرستی سپری کردند. با این حال تشبیه این دو به جبرئیل و میکائیل غیر منطقی و نا معقول است.

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (سید کهول)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۹-۰:۴۶:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۴:۳۰
    • کد مطلب:22763
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1836

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَيْضاً أَنَّهُمَا سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

ابوبکر و عمر آقای سالمندان اهل بهشت هستند.

اشکال این روایت در این است که تمام اهل بهشت جوان هستند. پیرمردی در بهشت نیست تا ابوبکر و عمر آقای آن‌ها باشند.

این روایت از روایات جعلی بنی امیه است برای مقابله با روایتی که رسول خدا صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم درباره امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرموده بودند که «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه»؛ حسن و حسین آقای جوانان اهل بهشت هستند.

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (عمر سراج بهشت)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۹-۰:۴۶:۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۴:۳۹
    • کد مطلب:22764
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1851

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ سِرَاجُ أَهْلِ الْجَنَّةِ

عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.

چگونه ممکن است با وجود خاتم انبیاء صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم و سایر انبیاء عظام و ملائکه مقربین عمر چراغ بهشت باشد؟! آیا عظمت نورانیت آن‌ها کافی نیست که نور عمر باید بهشت را نورانی کند؟!

 

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (عمر)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۱۹-۰:۴۶:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۴:۴۷
    • کد مطلب:22765
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2285

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّ السَّكِينَةَ تَنْطِقُ عَلَى لِسَانِ عُمَر

سکینه (روح که از طرف خدا نازل شده است) از زبان عمر سخن می‌گوید (و عمر حامل آن روح است)

این روایت هم نمی‌تواند صحیح باشد زیرا در مکتب خلفا ابوبکر افضل از عمر است در عین حال چنین مطلبی درباره او ادعا نشده بلکه به عکسِ این مطلب، خود او روی منبر می‌گفت: إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي فَإِذَا مِلْتُ فَسَدِّدُونِي‏

 من شیطانی دارم که مرا در برمی‌گیرد پس زمانی که از حق منحرف شدم مرا به راه آورید.

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (بعثت عمر)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۴-۱۲:۴۱:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۵:۴۴
    • کد مطلب:22768
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2227

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ لَوْ لَمْ أُبْعَثْ لَبُعِثَ عُمَر

از پیامبر صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم نقل شده که اگر من مبعوث به رسالت نمی‌شدم عمر مبعوث می‌شد.

این روایت نیز با این آیه مخالف است «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ»

و زمانی که از انبیاء عهد گرفتیم و از تو و از نوح

چگونه ممکن است خداوند میثاقی را که از انبیاء گرفته تغییر دهد.

هم چنین یکی از ویژگی‌های تمام انبیاء این است که حتی برای یک چشم به هم زدن برای خدا شریکی قرار ندادند. چگونه ممکن است کسی که بیشتر عمر خود را در شرک به خدا سپری کرده در رده انبیاء قرار گیرد؟!

هم چنین این روایت با سنت پیامبر صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم هم سازگار نیست. رسول خدا صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم می‌فرماید: من زمانی که آدم بین روح و جسد بود به پیامبری برگزیده شده بودم.

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (نزول وحی بر عمر)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۴-۱۲:۴۱:۲۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۶:۲۳
    • کد مطلب:22766
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2239

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ قَالَ مَا احْتُبِسَ عَنِّي الْوَحْيُ قَطُّ إِلَّا ظَنَنْتُهُ قَدْ نَزَلَ عَلَى آلِ الْخَطَّاب‏

از پیامبر اکرم صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم نقل شده که هرگز وحی به تاخیر نیفتاد مگر این که گمان کردم که بر آل خطاب نازل شده است.

محال است که پیامبر با تاخیر در نزول وحی دچار شک و تردید در نبوت خود گردد و گمان کند نبوت به آل خطاب منتقل شده است. تردید در نبوت به معنای عدم صلاحیت آن حضرت برای این منصب است و حال آن که ایشان افضل انبیای الهی هستند.

هم چنین خداوند متعال می‌فرماید: «اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ»

 پیامبران، برترین انسان‌ها و برگزیدگان خداوند هستند چگونه ممکن است نبوت از برگزیده خدا به کسی که مشرک بوده منتقل شود؟!

شیعه چه پاسخی در مقابل فضایل خلفا دارد؟ (عمر مانع عذاب)

  • نویسنده:احمد
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۴-۱۲:۴۱:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۱/۱۰-۱۴:۵۷:۲۳
    • کد مطلب:22767
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2194

💡 پاسخ(ها):

این روایت قابل نقد و خدشه است

 پرسش‌(های) مشابه این شاخه

********************

رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ قَالَ لَوْ نَزَلَ الْعَذَابُ لَمَا نَجَا مِنْهُ إِلَّا عُمَر

از پیامبر صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم نقل شده است که اگر عذابی نازل شود هیچ کس نجات پیدا نخواهد کرد مگر عمر

این روایت هم غیر ممکن است. خداوند متعال می‌فرماید: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»

تا زمانی که تو در میان آن‌ها هستی خداوند آن‌ها را عذاب نخواهد کرد و تا زمانی که استغفار می‌کنند خداوند آن‌ها را عذاب نخواهد کرد.

با وجود پیامبر و استغفارشان خدا آن‌ها را عذاب نخواهد کرد تا تنها عمر اهل نجات باشد.

[نکته دیگر درباره این روایت این است که گذشته از پیامبر صلى ‌الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم و اهل بیت پاک آن حضرت در بین امت افراد شایسته بسیاری بودند که با وجود آن‌ها نوبت به عمر نخواهد رسید از جمله سلمان که پیامبر درباره ایشان فرمود سلمان از ما اهل بیت است یا ابوذر که پیامبر فرمودند آسمان سایه نیانداخته بر کسی که راستگوتر از ابوذر باشد یا عده‌ای از اصحاب بدر و احد و حتی ابوبکر که در مکتب خلفاء افضل از عمر است.]

منظور از کلمه احد [در آیه شریفه قل هو الله احد] چیست؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۱-۱۰:۵۳:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۳/۱۱-۱۰:۵۷:۱۵
    • کد مطلب:22959
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1854

[احد یعنی] کسی که بریگانگی اش همه هم رأی هستند مگر نشینیده ای که خداوند متعال فرمود:
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّه»

«و هرگاه از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر کرده است میگویند: الله.»
 پس با این حال چگونه آنان را از عبادت خدا منحرف میسازند؟  اما پس از آن میگویند او شریک و همراه دارد.

منظور از عبارت (لاتدرکه الابصار) (چشم ها از درک او عاجزند) چیست؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۱-۱۰:۵۳:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22960
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2278

وهم ها(و خیالبافیها)ی دلها دقیق تر از دیدن چشم هاست (به این دلیل که) تو گاهی توسط وهم، سِند و هند و هر شهری را که ندیده ای و داخل آن نشده ای می توانی با وهمت درک کنی (و شبیه سازی کنی) ولی خداوند با وهمها قابل درک نیست
(چون نه جسم دارد و نه شبیه و مانند) پس چگونه ابصار او را درک کند؟

 توضیح:مسئله نفی رؤیت خداوند و عدم درک وهمی و خیالی آن در مذهب تشیّع از مسلّمات است، بخاطر بیانات شیوا وعمیق امامان از جمله امام جواد(علیه السلام). اما اهل سنّت که از امامان برحق فاصله گرفتند، و از معارف بلند آنان محروم گشتند به دام این انحراف افتادند و عدّه ای قائل به جسمانیّت خدا و دیدن او در دنیا شدند، و غالب آنان نیز با کج فهمی از آیات قائل به دیدن و رؤیت او در قیامت و روز آخرت شدند.

آیا جایز است به خداوند (الله) شیء گفته شود؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۳/۱۱-۱۰:۵۳:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:22961
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2201

توضیح: یعنی در حالی که چشمها و اوهام  نمیتوانند خداوند را درک کنند و اینکه خداوند در ذهن و خیال نیز نمیگنجد؛ با این حال میتوانیم بگوییم خداوند هیچ چیزی نیست؟ یا اینکه بالاخره با اینکه ما در مورد ذات خداوند چیزی متوجه نمیشویم اما میتوانیم بگوییم خداوند چیزی هست؟
پاسخ امام جواد علیه السلام: بله.جایز است نسبت به خداوند شیء گفته شود.یعنی خارج کردن خداوند از حد ابطال و نفی تشبیه.
توضیح:  به این معنا که نباید خداوند را انکار کرد.یعنی گرچه خداوند در ذهنها و اوهام نمیگنجد اما با این حال میدانیم خدایی هست که دارای صفات کمالیه میباشد اما کیفیت آن صفات کمال را نمیتوانیم درک کنیم چون او شبیه هیچ یک از مخلوقین نیست؛ و آنچه که در ذهن ما موجود میباشد، کمالاتی است که از مخلوقات خداوند در نظر داریم ( نفی تشبیه)

علت برتری پیامبر اسلام بر حضرت موسی چیست؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۳۰-۱۷:۱۸:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23055
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1846

شبهه به بیانی دیگر:

پیامبر اسلام با فضیلت تر است یا موسی نبی كه خداوند با او صحبت كرد، تورات را بر او نازل کرد، عصا در دستش اژدها شد، دریا برایش دوتا شد و ابر بر او سایه افکند؟

پاسخ از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله): (این پاسخ در واقع برتری پیامبر بر سایر پیامبران اولوالعزم نیز محسوب می شود)

وقتى آن ترک اولی از حضرت آدم (عليه السّلام) سرزد، با اين جملات به سوى خداوند توبه نمود:

«خداوندا به حقّ محمّد و آلش از درگاهت مسالت می جویم كه مرا ببخشى!»

خداوند نيز از خطايش درگذشت.

نوح نبى (عليه السّلام) وقتى سوار كشتى شد و از غرق شدن ترسيد اين گونه دعا كرد:

«خداوندا به حقّ محمّد و آلش از تو درخواست مى‏كنم مرا از غرق شدن نجات بخشى»

پس خداوند با عزّت و جلال نيز او را نجات داد.

حضرت ابراهيم (عليه السّلام) وقتى در آتش افتاد گفت:

«خدايا از درگاهت مسالت می جویم كه به حقّ محمّد و آلش مرا نجات دهى»

خداوند نيز آتش را بر او سرد و سلامت ساخت.

حضرت موسى (عليه السّلام) چون عصايش را بر زمين انداخت با مشاهده آن در دلش ترس و بيم افتاد، اين گونه دعا كرد:

«بارالها! به حقّ محمّد و آلش از درگاهت مسالت می جویم كه آسوده خاطرم فرمايى!»

خداوند متعال نيز فرمود: مترس كه همانا تو برترى.

اگر موسى (عليه السّلام) مرا درك می كرد و به من و نبوّتم ايمان نمى‏آورد، ايمان و نبوّت او هيچ سودى برايش نداشت.

«مهدى» (علیه السلام) از نسل من است. همو كه چون خروج كند، عيسى بن مريم (عليه السّلام) به يارى و كمكش نازل شود و پشت سر او نماز بخواند.

سجده ملائکه برای حضرت آدم چه نوع سجده ای بود؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۳۰-۱۷:۱۸:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23056
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2171

پاسخ از امیرالمومنین:

اين سجده، سجده طاعت و عبادت حضرت آدم نبود، بلكه اين سجده نوعى اعتراف ملائکه به فضيلت آدم و رحمتى از ناحيه خداوند برای حضرت آدم بود.

خداوند ملائكه را به سجده برای حضرت آدم واداشت، آيا پیامبر اسلام چنين فضيلتى دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۳۰-۱۷:۱۸:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23057
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2121

پاسخ از امیرالمومنین:

اگر خداوند ملائكه خود را به سجده آدم واداشت، اين سجده، سجده طاعت و عبادت حضرت آدم نبود، بلكه اين سجده نوعى اعتراف ملائکه به فضيلت آدم و رحمتى از ناحيه خداوند برای حضرت آدم بود.

ولى به حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) برتر از آن عطا شده، خداوند در جبروت خود همراه تمامى فرشتگان بر ایشان درود فرستاد و همه مؤمنين را موظّف به صلوات فرستادن بر او نمود. اين فضيلتى افزون بر فضيلت آدم عليه السّلام است.

خداوند در قرآن می فرماید به حضرت إدريس مقامى بسيار رفيع دادیم. آیا پیامبر اسلام چنین مقامی دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۳۰-۱۷:۱۸:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23058
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2086

شبهه به بیانی دیگر:

خداوند به حضرت إدريس مقامى بسيار رفيع بخشيد. چنانچه در قرآن می خوانیم:« وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا» آیا پیامبر اسلام چنین مقامی دارد؟

پاسخ از امیرالمومنین:

به پیامبر اسلام بهتر از آن عطا شده، خداوند درباره ایشان فرموده: « وَ رَفَعْنا لَكَ ذِكْرَكَ» همين آيه در رفعت مقام او از جانب خدا كفايت مى‏كند.

خداوند پس از وفات حضرت ادریس به ایشان از تحفه ‏هاى بهشتی اطعام نمود.آیا پیامبراسلام چنین مقامی دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۳۰-۱۷:۱۸:۵۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۴/۱۷-۲۰:۱۱:۲۶
    • کد مطلب:23059
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2182

پاسخ از امیرالمومنین:

حضرت إدريس از تحفه‏هاى بهشت پس از وفات اطعام شد، ولی پیامبر اسلام در زندگى دنيا اطعام شد. روزى آن حضرت دچار گرسنگى شديدى شد، در اين وقت جبرئيل با جامى که در جام تحفه‏هاى بهشت بود نزد آن حضرت آمد، جام با تحفه در دست آن حضرت به تهليل (لا إله إلّا اللَّه)، تسبيح (سبحان الله)، تكبير (الله اکبر) و تحمید (الحمدلله) پرداخت. آن جام را أهل بيت آن حضرت به دست گرفته و همان جملات از تهليل، تسبيح، تكبير و تحمید را تكرار نمود، در اين موقع يكى از أصحاب قصد گرفتن جام را نمود كه جبرئيل جلو آمده و جام را گرفت و به پيامبر گفت: آن را كه تحفه‏اى از تحفه‏هاى بهشت است و خداوند آن را برايت فرستاده ميل كنيد، و اين را بدان كه خوردن آن جز براى نبىّ يا وصىّ نبىّ جايز نيست. ما أهل بيت با آن حضرت آن را ميل نموديم.

حضرت نوح هنگامى كه ازسوى قوم خودتكذيب شد،براى رضای الهى صبرکرد. آیا پیامبر هم با قوم خود چنین کرد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۸/۱۱-۶:۲۹:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۴/۱۷-۲۰:۱۸:۲۰
    • کد مطلب:23060
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2068

پاسخ از امیرالمومنین:

حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) نیز زمانى كه مورد تكذيب و طرد قوم خود قرار گرفت و حتّى زمانى كه او را با سنگ زدند در راه خدا صبر و شكيب نموده و قوم خود را معذور داشت. هنگامى كه أبولهب با بى‏شرمى به پاى مبارك آن حضرت در بالاى كوه زنجير بست، وقتى از سوى قوم اين گونه مشقّت و زحمت به پيامبر رسيد خداوند به «جابيل» فرشته كوه وحى فرمود: كوه را بشكاف كه در تحت امر محمّد باشى، جائيل نيز نزد آن حضرت حاضر شده و گفت من تحت فرمان شمايم اگر بفرمايى كوه را بر سر اين قوم فرو آورده و همه را از دم هلاك خواهم كرد! ولى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من به رحمت برای عالميان مبعوث شده‏ام و دعاى شبانه روز من اين است كه خدايا امّتم را هدايت فرما زيرا آنان نمى‏ دانند.

حضرت نوح (عليه السّلام) وقتى شاهد غرق شدن قوم خود بود دلم برای پسرش رقیق شد و گفت: «رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي» و خداوند فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» و با اين فرمايش خواست او را تسلّى دهد، ولى حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) وقتى دشمنی قومش (که از خویشان او بودند) بر او بالا گرفت و كار به شمشير كشيد رقّت فاميلى بر او غلبه نكرده و به ديد رحمت به آنان نظر نكرد.

حضرت نوح دعا کرد و از آسمان باران بسیاری بر مردم بارید. آیا پیامبر اسلام چنین فضیلتی دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۸/۱۱-۶:۲۹:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23061
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2524

پاسخ از امیرالمومنین:

پیامبر هم چنین دعایی کردند و باران بسیاری بر مردم بارید ولی دعای ایشان با نوح فرقی داشت. دعای نوح از سر غضب و نفرین بود، و دعای حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله از سر رحمت بود، آن حضرت پس از مهاجرت به مدينه در روز جمعه‏اى گروهى نزد وى آمده و گفتند: اى رسول خدا، باران محبوس، درختان زرد و برگ ها ریختند. آن حضرت دست خود را به اندازه‏اى براى دعا بالا برد كه سفيدى زير بغلشان نمودار شد. اين در حالى بود كه هيچ ابرى در آسمان نبود، فى الفور خداوند اجابت فرموده و آنان را سيراب ساخت. شدّت باران به نوعى بود كه جوانان برومند هرچه تلاش كردند كه سريعا به منازل خود برسند از شدّت سيل نتوانستند. اين بارش هفت روز طول كشيد. در جمعه بعد خدمت پيامبر رسيده و عرضه داشتند از شدت باران دیوارها رو به خرابی است و مسیر رفت و آمد مردم و مسافران مسدود گشته است؛ بنابراین سر شكايت از شدّت باران، خواستار بند آمدن آن شدند، در اين حال آن حضرت تبسّمى فرموده و گفت: اين سرعت ملالت آدميزاد است، سپس دست به دعا برداشته و عرضه داشت: «پروردگارا اين باران را در اطراف مدينه بباران و بر سر مردم شهر مريز، و آن را در اصول نباتات و زراعات و چراگاه حيوانات بفرما» پس از آن در خارج شهر مدينه باران مى‏باريد و در اثر كرامت آن حضرت نزد خداوند عزّوجلّ قطره‏اى باران در مدينه نمى ‏باريد.

خداوند حضرت هود را بر دشمنانش نصرت داد. آيا خداوند اين گونه پیامبر اسلام را یاری کرده است؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۸/۱۱-۶:۳۰:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۴/۱۸-۲۰:۱۷:۵۴
    • کد مطلب:23062
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2148

شبهه:

خداوند حضرت هود را بر دشمنانش نصرت داد و آنان را با باد هلاك گردانيد. آيا خداوند اين گونه پیامبر اسلام را يارى کرده است؟

پاسخ از امیرالمومنین:

به حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) بهتر از آن عطا شده است. زیرا خداوند او را در روز خندق (جنگ احزاب) با بادى كه سنگريزه‏هاى معركه را برداشته و بر روى آن دشمنان مى‏زد، و نيز با لشكريانى از ملائكه او را يارى نمود،  خداوند حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را با هشت هزار فرشته بر هود تفضيل داد، ديگر آنكه باد قوم عاد باد غضب و سخط بود، ولی باد حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) باد رحمت بود، چنانچه رحمت بودن آن از این آیه معلوم می شود. خداوند فرموده:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.

ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خود یاد کنید آن هنگامی که سپاهیانی [به قصد از بین بردنتان] به سوی شما آمدند، پس توفانی [عظیم] و لشگریانی که آنان را نمی دیدید به سوی آن فرستادیم [که آنان را درهم بکوبند].

خداوند براى حضرت صالح ناقه ‏اى از دل کوه خارج نمود. آیا خداوند برای پیامبر اسلام چنین کرده است؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۸/۱۱-۶:۳۰:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23063
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2296

شبهه:

خداوند براى حضرت صالح ناقه ‏اى از دل کوه خارج نمود تا براى قومش مايه عبرتى باشد. آیا خداوند برای پیامبر اسلام چنین کرده است؟

پاسخ از امیرالمومنین:

به حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) بهتر از آن داده شده است. ناقه حضرت صالح با او هيچ كلام و سخنى نگفت. حتّى به نبوّت او شهادت نداد. ولی من با حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) در يكى از غزوات بودم‏ ناگاه ديدم كه شترى به ما نزديك مى‏ شود، سپس نعره‏اى زده و خداوند آن را به كلام آورده و گفت: اى رسول خدا، فلان كس آنقدر از من كار كشيد تا پير شدم و حال مى‏خواهد سرم را ببرد. من از اين كار به تو پناه مى‏آرم! رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) با شنيدن اين كلام به دنبال صاحب آن شتر فرستاده و از او طلب بخشش او را نموده و صاحب شتر نيز او را به حضرت بخشيده و آن را آزاد نمود.

روزى ديگر من با آن حضرت (صلّى اللَّه عليه و آله) بودم كه فردى باديه ‏نشين با ناقه و فرد ديگرى نزد آن حضرت حاضر شده و با هم سر آن شتر اختلاف داشتند و يكى ديگرى را متّهم به دزدى مى ‏كرد و هرچه مى‏ گفت من اين شتر را از فلان يهودى خريده ‏ام مفيد فايده نمى‏ افتاد. مدّعى شهود را آورده كه او اين شتر را دزديده. ناگاه شتر به سخن آمده و گفت: اى رسول خدا فلانى از من برى است و گروه شاهدان دروغ گفته ‏اند و سارق من فلان يهودى است.

آیا پیامبر ص معرفت حضرت ابراهیم پس از ارائه ملکوت را دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۰۲-۶:۴۵:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23065
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2051

شبهه:

خداوند حضرت ابراهیم را به معرفت و شناخت خود آگاه گردانيد و در نهايت دلائل او محيط بر ايمان او به خداوند شد. آیا پیامبر اسلام چنین فضیلتی دارد؟

پاسخ از امیرالمومنین:

به حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) برتر از آن داده شده است. خداوند به حضرت إبراهيم (عليه السّلام) معرفت داد در حالی که او پانزده ساله بود در حالی که خداوند به پیامبر اسلام معرفت داد و ایشان هفت سال بيشتر نداشتند. گروهى از تجّار مسيحى با كالاهاى خود ما بين صفا و مروه نزول نمودند، با ديدن آن حضرت يكى از مسيحيان او را به صفت، نشانه، خبر مبعوث شدن و آياتش شناخت. همگى به آن حضرت گفتند:

اى غلام اسم تو چيست؟ گفت: محمّد، گفتند: نام پدر تو چيست؟ گفت: عبد اللَّه.

و با اشاره به زمين گفتند: اسم اين چيست؟ گفت: زمين. و با اشاره به آسمان گفتند: اسم اين چيست؟ گفت: آسمان. گفتند: پروردگار آن دو كيست؟ گفت: اللَّه.

سپس آن حضرت ايشان را سرزنش كرده و فرمود: آيا مرا در مورد خداوند عزّوجلّ به ترديد و شك مى ‏اندازيد؟!

واى بر تو اى يهودى، آن حضرت بر معرفت خداوند عزّوجلّ ايمان يافت با اينكه تمام قوم او كافر بودند، آنان تقسيم اموال و مشاورت خود به ازلام نموده و بت مى‏پرستيدند و آن حضرت فقط مى‏گفت: «لا إله إلّا اللَّه».

آیا پیامبر فضیلت ابراهیم در مصونیت در دوران حمل و غار و آتش را دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۰۲-۶:۴۵:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23066
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2073

شبهه:

حضرت إبراهيم با سه پرده (در شکم مادر، در غار و در آتش) از نمرود محجوب و محفوظ گرديد. آیا پیامبر اسلام چنین فضیلتی دارد؟

پاسخ از امیرالمومنین:

حضرت ابراهیم با سه پرده از نمرود محفوظ شد ولی هنگامی که مشرکین قصد جان پيامبر را کردند ایشان از قاتلین خود با پنج پرده محجوب گرديد. سه پرده حضرت ابراهیم به سه پرده پیامبر و دو پرده دیگر آن حضرت نشانه فضل و برترى ایشان است.

خداوند عزّوجلّ در قرآن 5 پرده پیامبر را اینگونه مى‏فرمايد:

وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا. [به کیفر لجاجت و کبرشان] از پیشِ روی [دل و روح] کفار حائلی قرار دادیم. اين پرده أوّل.

وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا. و از پشت سرِ [جان و وجود]شان حائلی [بلند و تاریک] قرار داده ایم. اين پرده دوم.

فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ. و [دیدگان] آنان را به صورتی فراگیر پوشانده ایم که نور هدایت را نمی بینند. اين پرده سوم.

سپس فرموده: وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً. هنگامی که قرآن بخوانی، بین تو و آنان که به آخرت ایمان ندارند پرده ای نامریی قرار می دهیم [که حقایق را درک نکنند.] اين پرده چهارم.

سپس فرموده: فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ. [گویا] غُل هایی بر گردن هایشان نهاده ایم که تا زیر چانه هایشان قرار گرفته، و در نتیجه سرهایشان بالا مانده [آن گونه که از دیدن هرچیزی و فهم هر حقیقتی محروم و عاجزند!] اين هم پرده پنجم.

آیا پیامبر فضیلت ابراهیم در مبهوت کردن نمرود با برهان نبوت را دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۰۲-۶:۴۵:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23067
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2008

پاسخ از امیرالمومنین:

روزی ابىّ بن خلف الجمحى تكذيب ‏كننده ی برانگیخته شدن بعد از مرگ، نزد پیامبر آمد. استخوان كهن ه‏اى را نزد آن حضرت آورده و آن را ماليده و پراكند و گفت: اى محمّد مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ؟

خداوند زبان پیامبر را به آيات محكم، گويا فرموده و او را توسّط برهان نبوّتش مبهوت ساخت. سپس فرمود: قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ‏ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ و آن فرد تكذيب ‏كننده مبهوت بازگشت.

آیا پیامبر فضیلت ابراهیم در غضب بر بتها را دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۰۲-۶:۴۵:۲۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۰۴/۱۹-۲۰:۳۹:۵۶
    • کد مطلب:23068
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2039

پاسخ از امیرالمومنین:

حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) تعداد 360 بت را از خانه كعبه به زير كشيده و آنها را از جزيرة العرب نفى نمود و پرستش کنندگان آنها را با شمشير خوار و ذليل نمود.

آیا حدیث " نبوت و خلافت در ما اهل بیت جمع نمی شوند" که ابوبکر به پیامبرنسبت داده است، معتبر است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23073
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2681

این حدیث ابوبکر دارای اشکالات اساسی است: 
اول: 
این حدیث با عمل خلیفه دوم در تناقض است. خلیفه دوم که شاهد!! این روایت بوده است، امیرالمومنین علیه السلام را در زمره اعضای شورای شش نفره قرار داده است. این عمل او که آن حضرت را جزو اعضای شوری قرار داده است با روایت منسوب به پیامبر تعارض دارد. زیرا نفسِ قرار گرفتن در شورای 6 نفره به این معنی است که او صلاحیت خلافت دارد.  چرا که احتمال داشت آن حضرت رای بیاورد و در نتیجه باعث می شد خلافت و نبوت در یک جا جمع شوند. به علاوه که هیچ یک از صحابه به این که نام ایشان در زمره اعضا قرار گرفته ، اعتراض نکردند پس دو گزینه محتمل است اول اینکه روایت مجعول است و ناقل آن هم جاعل و کذاب است و دوم اینکه عمر صحابی پیامبر! اشتباه کرده است. گزینه دوم بر اساس نظریه عدالت صحابه مورد قبول اهل سنت نیست پس باید از این روایت دست بردارند.
دوم :
 پیامبر خدا در غدیر از صحیفه ای صحبت کردند که در آن پیمان بسته شده بود تا بر خلاف آنچه پیامبر از طرف خداوند دستور داده بود، عمل کنند. امیرالمومنین علیه السلام هم از این صحیفه خبر دادند. خلیفه دوم هم در جریان شورا پسرش عبدالله را از این صحیفه اگاه کرده بود و بعدا عبدالله بن عمر هم  نتوانست آن را  انکار کند. بنابراین گروه منافقان به انحاء مختلف از جمله جعل روایت تلاش می کردند تا مسیر هدایت مردم را منحرف سازند و یکی از این راه ها جعل حدیث بود.
سوم:
 ناقل این روایت ابوبکر است که از این روایت منتفع است . به عبارت دیگر شاهد ابوبکر بر خلافت خود روایتی است که تنها خود او از پیامبر نقل می کند. در حالیکه ابوبکر در قضیه فدک شهادت امیرالمومنین و حسنین علیهم السلام تنها به این خاطر که آن ها در فدک دی نفع هستند، را قبول نکرد  بنابراین، اصل صدور روایت محل شبهه است. در نتیجه از حجیت ساقط است پس این روایت نمی تواند موید خلافت ابوبکر باشد. 
چهارم:
با توجه به اینکه حجیت این روایت مشکوک است، بین این روایت و روایات دیگر(که حقانیت امیرالمومنین علیه السلام را اثبات می کند) تعارضی بر قرار نمی شود زیرا تعارض متوقف بر این است که دو روایت حجیت داشته باشند و گرنه بین روایت "حجت" و روایت "لا حجت" اصلا تعارضی وجود ندارد. به علاوه که روایات  حقانیت امیرالمومنین علیه السلام متواتر هستند. 

پنجم:  

بر فرض اینکه حجیت حدیث ابوبکر پذیرفته شود، باز هم این حدیث با روایات قطعی تعارض دارد از جمله حدیث منزلت که پیامبر فرمود " انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی" اگر چیزی غیر از نبوت استثنا شده بود، باید بیان می کرد. بنابراین بر اساس مفاد این روایت تمام مقامات هارون علیه السلام، از جمله خلافت، برای امیرالمومنین علیه السلام ثابت می شود.  توضیح اینکه رابطه حدیث ابوبکر و و حدیث منزلت، عموم و خصوص من وجه است  و زمانی که تنافی بین دو روایت عموم من وجه باشد در مورد اجتماع تعارض می شود و بر اساس قاعده، ابتدا به مرجحات هر یک از روایات رجوع می شود. در مانحن فیه حدیث منزلت دارای مرجحات متعددی می باشد از جمله:1 اینکه متواتر است بر خلاف روایت ابوبکر 2. روایت ابوبکر بر خلاف کتاب خدا می باشد چرا که بر اساس قرآن هدایت مردم تنها به دست کسانی است که هدایت شده باشند یعنی ملاک برای خلافت بر مردم این است که هدایت شده باشد و گرنه کسی که خود مهتدی نباشد نمی تواند دیگران را هدایت کند پس ملاک هدایت است چه اینکه نبوت و خلافت در یک جا جمع شوند یا نه. 3. حدیث منزلت بین شیعه و سنی شهرت دارد بر خلاف روایت ابوبکر .
نتیجه این شد که در مقام تعارض هم حدیث منزلت مقدم می شود و جایی برای حدیث ابوبکر باقی نمی ماند.

ششم: 
بر فرض که حجیت این حدیث قبول شود، این روایت با حدیث غدیر هم سازگاری ندارد. چرا که در روز غدیر پیامبر خدا فرمود هر کس که من از خودش  بر او برترم، علی نیز از نفس او بر خودش برتر است. بنابراین امیرالمومنین علیه السلام از نفس هر کسی بر خودش هم مقدم است پس چگونه می شود که  ایشان امیر و حاکم بر حضرت باشند.یعنی لازمه این که پیامبر و امیرالمومنین علیه السلام بر هر کسی مقدم باشند حتی بر نفس خودش، این است که در برابر پیامبر و امیرالمومنین اختیاری ندارند. پس چگونه سایر مردم بتوانند حاکم و امیر بر امیرالمومنین علیه السلام باشند؟؟ 
 از طرفی روایت جعلی ابوبکر نمی تواند حدیث غدیر را تخصیص بزند چراکه 
اولا : اگر رابطه بین این دو روایت را عموم و خصوص مطلق فرض کنیم، لازمه اش تخصیص و استثنای اکثر می شود و این عقلا از حکیم قبیح است. توضیح این که اگر کسی دستور دهد که از میان دانشمندان که 1000 نفر می باشند، همه را دعوت کنید بجز 995 نفر را، تمام عقلا این حکم او را  هر چند جایز اما قبیح می شمارند و اصطلاحا استثنای اکثر می شود. در بحث ما هم اگر پیامبر خدا فرموده است که امیرالمومنین علیه السلام از هر کسی بر خودش مقدم است و سپس خلافت را استثنا کرده باشد لازمه اش این است که برای حکم اول پیامبر جز موارد محدود چیزی باقی نمی ماند. 
دوما: نسبت بین این گفته ابوبکر و و این حدیث عموم و خصوص من وجه است و زمانی که تنافی بین دو روایت عموم من وجه باشد در مورد اجتماع تعارض می شود و زمانی که تنافی بین دو روایت عموم من وجه باشد در مورد اجتماع تعارض می شود و بر اساس قاعده، ابتدا به مرجحات هر یک از روایات رجوع می شود. در مانحن فیه حدیث غدیر دارای مرجحات متعددی می باشد از جمله:1 اینکه متواتر است بر خلاف روایت ابوبکر 2. روایت ابوبکر بر خلاف کتاب خدا می باشد چرا که بر اساس قرآن هدایت مردم تنها به دست کسانی است که هدایت شده باشند یعنی ملاک برای خلافت بر مردم این است که هدایت شده باشد و گرنه کسی که خود مهتدی نباشد نمی تواند دیگران را هدایت کند پس ملاک هدایت است چه اینکه نبوت و خلافت در یک جا جمع شوند یا نه. 3. حدیث غدیر بین شیعه و سنی شهرت دارد بر خلاف روایت ابوبکر  
هفتم: 
این حدیث ابوبکر با آیات قرآن تضاد دارد. چون در قرآن می فرماید : افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی" و همچنین" إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ‏ " و نيز: ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ‏ ، و نیز رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است: «هيچ امّتى اختيار امور خود را با وجود فرد عالم و دانا به كسى واگذار نكند جز آنكه پيوسته كارشان به انحطاط و تزلزل گذاشته تا هنگامى كه خطايشان را جبران كنند» در آیه اول وظیفه مردم معین شده است که از کسی تبعیت کنند که هدایت شده است. همین طور در آیات دیگر و روایت پیامبر یه یک حکم عقلی اشاره شده است. که ملاک در کسی که از او تبعیت می شود علم و هدایت یافته بودن اوست نه موارد دیگر. و این حکم عقلی اساسا تخصیص بر دار نیست. مثل اینکه عقل حکم می کند که معلم باید آگاه باشد تا دانش آموز را آموزش دهد و الا اگر خود معلم دارای علم نباشد نمی تواند دانش اموز را هدایت کند. این مسئله قابل تخصیص نیست که مثلا بگوییم در برخی موارد امکان دارد که معلمی که خودش نمی داند بقیه را آگاه کند. پس بر اساس قرآن تنها کسی شایسته تبعیت است که خودش هدایت شده باشد تا بتواند بقیه را هدایت کند و همان گونه که بیان شد این ارشاد به حکم عقل است. از طرفی بر اساس حدیث ثقلین پیامبر خدا برای عدم گمراهی امت، قرآن و عترت را بیان کردندو این به معنای این است که این دو نیازی به هدایت دیگران ندارند و دیگران باید به این دو در کنار هم رجوع کنند. پس بنابر آنچه که از قرآن بدست آمد معلوم شد که روایت ابوبکر اساسا باطل است چون ملاک خلافت، هدایت است نه اینکه در چه خاندانی باشد و یا نباشد.  و پیامبر هیچگاه بر خلاف ملاک قرآن بیان نمی کنند.
هشتم:
 این حدیث یقینا مجعول و کذب است چرا که بعد از خطبه پیامبر در غدیر همه مسلمانان به عنوان امیر و حاکم با آن حضرت بیعت کردند و اقرار کردند. یعنی پیامبر کار را تمام کردند. پس چگونه قابل تصور است که پیامبر چنین جمله ای را بیان کرده باشد. 
به عبارت دیگر این حدیث جعلی یا قبل از غدیر بوده است و یا بعد از آن. 
اگر قبل از غدیر باشد که با خطبه و بیعت عملی مسلمانان نسخ شده است و اگر بعد از آن باشد باطل است چراکه نسخ و یا تخصیص زمانی است که عمل واقع نشده باشد. در حالی که در انتهای خطبه غدیر مسلمانان با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کردند و کار تمام شد. به علاوه که این گونه رفتار از هیچ عاقل حکیمی سر نمی زند که بعد از اینکه عمل واقع شده باشد، مخصص را بیاورد. چه برسد به پیامبر خاتم که کمَّل عقول از ابتدا تا انتهاست.
نهم:
بعد از غدیر همه مردم از جمله عمر و ابابکر، با آن حضرت بیعت کردند و دیگر نوبت به این حدیث نمی رسد. یعنی شیخین ولایت حضرت را پذیرفتند و کار بیعت تمام شد. پس اگر همچنین حدیثی بود پیامبر نباید اجازه می داد تا با حضرت بیعت کنند. 
دهم: این حدیث جعلی از یک دید دیگر هم مورد مناقشه و شبهه است. زیرا چگونه است که پیامبر خدا امر به این مهمی را تنها به یک نفر خاص گفته باشند در حالی که امر خلافت، مهمترین امر بعد از پیامبر خدا می باشد. راه اصولی و درست این بود که پیامبر این مطلب را در برابر همگان اعلام کند تا مردم دچار اختلاف نشوند. به علاوه که چگونه است که پیامبر خدا، مواردِ مهم و مورد مناقشه را که باعث اختلاف مین مسلمانان می شود، تنها به ابوبکر گفته است. مثل روایتِ جعلی "نحن معشر الانبیاء لانورث" که پیامبر خدا به ابوبکر گفته است!!! اما به دختر خود نفرموده است. در حالیکه پیامبر باید اول به دختر خویش می فرمودند. بنابر این می توان گفت که ابوبکر در مواردی که دچار بن بست می شد، احادیثی را به دروغ به پیامبر می بستند که تنها خود و اطرافیان او شاهدش بوده اند. و به این صورت به کار خود وجهه شرعی می دادند.
یازدهم:
چگونه این روایت درست باشد و حال آنکه اهل سنت، بر خلاف این روایت عمل کرده اند و امیرالمومنین علیه السلام را به عنوان خلیفه چهارم قبول کرده اند.

چرا ابوبکر از ابلاغ سوره برائت (که تبلیغ رسالت بود) منع شد اما پیامبر امر همگانی به تبلیغ غدیرکردند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23074
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1747

در جریان ابلاغ سوره برائت، پیامبر در حالی که ابوبکر را روانه مشرکین کرده بودند، به امر الهی او را برگرداندند چون در تبلیغ رسالت باید پیامبر یا فردی که از پیامبر است این کار را انجام دهد ، در حالی که در غدیر به همه مردم اعلام کردند که این حاضرین پیام مرا به غائبین ابلاغ کنند. علت این مسئله این است که در غدیر پیامبر خدا ابلاغ اصلِ وجوبِ اطاعت از ائمه را بین کردند. اما در ابلاغ سوره برائت محتوای رسالت پیامبر بود. به عبارت دیگر اصل تبلیغ نبوت و امامت منعی ندارد اما محتوای رسالت و امامت حتما باید پیامبر یا کسی از خود ایشان تبلیغ کنند. سوره برائت، اعلام اصل نبوت یا امامت ائمه نیست در حالی که در غدیر پیامبر خدا اصل امامت ائمه را اجازه دادند.

دلیل صلح با معاویه چه بود؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۲۷-۹:۵۴:۴۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۱۰/۲۷-۹:۵۴:۳۸
    • کد مطلب:23077
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2334

پاسخ امام حسن علیه السلام به این اعتراض:
بخدا سوگند می بینم که معاویه برای من از کسانی که خیال می‌کنند شیعه هستند، بهتر است. اینها (شیعه‌نماها) بدنبال این هستند که مرا کشته و مال و اموال مرا غارت کرده و بگیرند

بخدا سوگند چنانچه از معاویه پیمانی بگیرم که خون و ناموس من محفوظ بماند بهتر است از اینکه مرا کشته و خاندان مرا ضایع گرداند. به خدا اگر با معاویه می جنگیدم همین‌ها (شیعه‌نماها) مرا مجبور می ساختند تا با او صلح نمایم،

بخدا سوگند اگر صلح کنم و محترم باشم بهتر است از اینکه کشته شده در حالیکه اسیر باشم یا بر من منت گذاشته شود و آزاد گردم و این امر سنت و برنامه ای شود برای معاویه و خاندان او تا آخر دنیا برای تمامی بنی هاشم از زنده‌ها و مرده‌های آنها.

 

آیا امام حسن ع شیعه را بدون سرپرست رها کرد؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۷-۶:۲۹:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23078
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2246

چه کنم ای، برادر جهینه،به خدا سوگند من چیزی را میدانم که اشخاص مطمئن و راستگو آن را به من گفته اند. امیرالمومنین [علیه السلام] روزی مرا خوشحال دید و فرمود:حسن خوشحالی؟ چه حالی خواهی داشت اگر مرا کشته ببینی؟ چه حالی خواهی داشت اگر بنی امیه  والی و حاکم این مردم شوند در حالی که رئیس آنها مردی است که حلقومی گشاد وهرچه می­خورد سیر نمی­شود. روزی خواهد مرد که دیگر یک یار و یاور در آسمان و زمین نخواهد داشت، بر شرق و غرب آن (دنیا یا سرزمین عرب) تسلط یافته و مردم مطیع او گشته و مدت فرمانروائیش نیز بطول خواهد انجامید، با روش بدعت گذاردن و گمراهان رفتار کرده وحق و سنت رسول الله [صلی الله علیه وآله ]را کشته و اموال را در میان اهل ولایت و حکومت خود تقسیم کند وصاحبان حق رامنع کرده و ببهره خواهد ساخت.مومن در حکومت او خوار و ذلیل و فاسق قدرتمند خواهد بود. اموال را در میان یاران  خودش موجب قدرت و سربلندی قرار داده و بندگان خدار اسیر گرفته و حق در حکومت او کهنه گشته و باطل پدیدار و آشکار میگردد.هر که به خاطر حق با او مخالفت کند کشته شود هرکه بر باطل با او همکاری میکند پاداش میگردد. و همین گونه خواهد بود تا آنکه خداوند در آخر الزمان هنگامیکه دنیا مردم را در فتنه و بلا قرار داده و هنگام جهل ونادانی مردم  مردی را مبعوث که به وسیله فرشتگان او را یاری و یارانش را حفظ میکند و با آیات و نشانه های خود او را یاری می­نماید وار را بر اهل زمین پیروز گردانیده تا آنکه همه به رضایت یا کراهت مطیع او خواهند شد. زمین را از عد ل و نور و برهان ( و هدایت)پر می گرداند. تمام اهل زمین تسلیم او شده و فردی باقی نمی ماند، جز آنکه صالح و پرهیزگار میگردد. درنگان در حکومت او در آرامش بوده و زمین نباتات خور را ظاهر ساخته و آسمان برکاتش را نازل می کند و گنج برای او آشکار شده و چهل سال بر شرق و غرب جهان حکومت خواهد کرد خوشا بحال کسی که او را در آن روزها درک کرده و سخنانش را بشنود.

آیا صلح امام حسن ع شیعه را ذلیل کرد؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۷-۶:۲۹:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23079
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2230

 به خدا سوگند كه ياوري نيافتم و اگر ياوري پيدا مي كردم شب و روز با او جنگ مي كردم تا خدا ميان من و او حكم كند وليكن شناختم اهل كوفه را و آنها را امتحان کردم و  دانستم که آنها آنچه را که فاسد شده است اصلاح نمیکنند .
آنها  بی­وفایند.تعهدی نسبت به گفتارشان و [تعهدی نسبت به]کارهایی [که باید انجام دهند] ندارند.
ظاهر و باطنشان یکی نیست، زبانشان با من است ولي دلهايشان با بني اميه است. علیه ما شمشیر میکشند.
قال و هو يكلمني اذتنخّع الدّم، فدعا بطست فحمل من بين يديه مليء مما خرج من جوفه من الدّم.
آن مرد گفت: آن حضرت سخن مي گفت كه ناگاه خون از حلق مباركش فرو ريخت طشتي طلب كرد و در زير آن خونها گذاشت و پيوسته خون از حلق شريفش مي آمد تا آن طشت مملو از خون شد.
سؤال: اي پسر رسول خدا[صلی الله علیه و آله] چرا چنين شده[خون از حلق شریف شما جاری میشود]؟
پاسخ امام حسن مجتبی علیه السلام
معاويه زهري فرستاده بود و به خورد من داده اند آن زهر به جگر من رسيده است و اين خونها كه در طشت مي بيني قطعه هاي جگر من است.
سؤال: چرا مداوا نمي كني؟
پاسخ امام حسن مجتبی علیه السلام
 دو مرتبه ديگر مرا زهر داده اند و مداوا شده، اين بار قابل معالجه و دوا نيست.  
به من گزارش شده است که وی[معاویه] به پادشاه روم نامه نوشته و درخواست کرده که از زهر کشنده جرعه ای برایش فرستد و پادشاه روم به او نوشت ما در دین خود حق نداریم به جنگ کسی که با ما نمیجنگد برویم و دشمنش را علیه او یاری دهیم. معاویه در پاسخ او نوشت:
این پسر همان مردی است که در سرزمین تهامه[بخشی از عربستان و بخشی از سرزمین یمن فعلی] ظاهر شده است و به طلب سلطنت پدرش خروج کرده است و من می­خواهم این زهر را برای [برای این چنین فردی] بفرستم و مردم سرزمین ها را راحت کنم و و البته هدایا و  وعده هایی برای پادشاه روم ارسال نمود و پادشاه روم آن شربت زهر آلود را ارسال کرد که معاویه برای آن نقشه کشیده بود و من آن را نوشیدم و پادشاه روم در این باره با او [معاویه] شروطی مطرح کرده بود.
 

یا علی بن الحسین[علیه السلام] جدت امیرالمومنین علی بن ابی طالب [علیه السلام] مومنین را بقتل میرساند.

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۷-۶:۳۰:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23080
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2133

چون آن حضرت این سخن را شنید چشم مبارک پر آب گردانید بنوعی که آب چشم در کفهای ایشان پر گردید آن را بر زمین ریخت و پس آنگاه فرمودند: ای برادر اهل بصره! نه و الله بخدای عالم قسم است که هرگز علی علیه السلام مومن و مسلمانی را به قتل نرسانید.آنها اسلام نیاوردند ولی [به اجبار] تسلیم اسلام گردیدند و کفر را پنهان کردند و به ظاهر اسلام آورند اما ایشان به ظاهر اسلام و بباطن در کفر و ظلام بودند اما همین که یارانی برای اظهار کفر خود یافتند، کفر خود را ظاهر کردند. بلکه در دل کافر و در ظاهر مسلمان بودند. زمانی که بر کفر خود یار و اعوانی یافتند، آن را آشکار ساختند. حال اینکه أهل خبره و حافظان آل محمّد[صلی الله علیه و آله و سلم] نیک آگاهند که أصحاب جمل و صفّین و نهروان از زبان رسول خدا [صلّی اللّه علیه و اله] لعن شده اند، پس رسوا باد آنکه بر خدا و رسولش افترا بست.»

 

رابطه این جمله امیرالمؤمنین ع «برادرانمان بر ما ستم نمودند» با وحدت چیست؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۲۷-۹:۴۹:۴۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23081
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2005

امام علیه السّلام فرمودند: مگر این آیه را تلاوت نکرده ای:  و إلی عاد أخاهم هودا؛
«و به قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم.»سپس فرمود: «فهم مثلهم أنجی اللّه عزّ و جلّ هودا و الّذین معه و أهلک عادا بالرّیح العقیم؛ و قوم عاد نیز مانند همان برادرانی هستند که در کلام أمیر المؤمنین علیه السّلام آمده، خداوند هود و یارانش را نجات داد، و قوم عاد را با باد عقیم هلاک ساخت.»

آیا میان آیاتی که نسیان را به خدا نسبت می دهند و آیاتی که آن را نفی می کنندف تهافتی است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23082
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1642

میان برخی از آیات قرآن کریم مانند: "نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ"   و " فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا" «2» با این قول خداوند که می فرماید :" و ما کان ربک نسیا"  توهم تناقض شده است. آیا به راستی این چنین است؟
مراد از دو آیه اول این است که مشرکین در دنیا یاد خدا را فراموش کردند و خداوند هم در آخرت به ایشان اجر و مزدی نمی دهد. یعنی مراد از نسیان فراموشی نیست بلکه مراد عدم اجر و ثواب است کما این که عرب این چنین استعمالی دارد مثلا می گوید "نَسِيَنَا فُلَانٌ فَلَا يَذْكُرُنَا" یعنی  فلانی خیری به ما نمی رساند. اما در ایه دیگر مراد از نسیا همان فراموشی است که از خداوند نفی می شود چرا که او حفیظ و علیم است. نتیجه این شد که مراد از نسیان در دو آیه اول، فراموشی نیست بلکه مراد عدم اجر و ثواب است و در آیه دیگر مراد همان فراموشی است که خداوند منزه از آن است

 

آیا میان آیه 28 سوره نبا با آیات 23 سوره انعام و 25 سوره عنکبوت تناقض وجود دارد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23083
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1829

با توجه به آیه " يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً "  کسانی که در قیامت تکلم می کنند باید حرف صواب بگویند، اما برخی از آیات مثل " وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ "  و " يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً "  نشان از آن دارد که تکلم برخی از مردم در قیامت صواب نیست. آیا میان این دسته از آیات تناقض وجود دارد؟
قیامت مواطن متفاوتی از دنیا دارد به طوری که روزهای آن برابر با 50 هزار سال است. این آیات مربوط به یک موطن و موقف نمی باشد بلکه به جایگاه های مختلفی اختصاص دارد. اهل معاصی یکدیگر را متهم به کفر می کنند و لعن می کنند و مراد از کفر برائت است کما اینکه در آیه ِ " كَفَرْنا بِكُم‏ "  کفر به همین معنا آمده است. پس این آیه که می فرماید " يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً " مربوط به این موقف است. (سپس به جایگاه دیگری می روند و پیوسته در گریه هستند و از آن جا به موقف دیگری برده می شوند و از ایشان استنطاق می شوند که در جواب می گویند : "والله ربنا ما کنا مشرکین" این ها از آن دسته از مردم هستند که توحید را قبول داشتند اما به جهت مخالفت با رسول و تردید در نشانه های الهی و نقض عهد در مورد اصیاء الهی و ...، خداوند آنان را تکذیب می کند:"انظر کیف کذبوا  علی انفسهم " در این جا اعضا و جوارح آنان تکلم می کنند.) اما این که تنها ملائکه تکلم می کنند مربوط چند موقف بعد می باشد که بر زبان اهل معاصی مهر زده شد و اعضای آنان شهادت دادند سپس تنها ملائکه به اذن الهی تکلم می کنند و هیچ کسی حق تکلم ندارند و ملائکه هم تنها حرف صواب می زنند. 
نتیجه این شد که این آیات مربوط به یک موقف و جایگاه نیست و هر کدام بسته موقف و جایگاه قیامت متفاوت است. لذا بعد از اینکه مهر از زبانشان باز می شود اهل محشر به اعضاء خود اعتراض می کنند که " لم شهدتم علینا". 

 

آیا میان آیه 65 سوره "یس" و 28 سوره "ق" با آیات 25 سوره "عنکبوت" و 64 سوره "ص" تناقض هست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23084
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2103

 با توجه به آیه " الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ " و " ُ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيد "  در قیامت، هیچ کسی به زبان تکلم نمی کند و تنها اعضاء و جوارح او شهادت می دهند ومردم حق تخاصم ندارند اما در برخی از آیات خلاف این مسئله است: " يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاً " و" إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ " در این دو آیه اولا اشاره می کند که همدیگر را تکفیر می کنند و ثانیا با یکدیگر تخاصم دارند. آیا میان این آیات تناقضی هست؟
همان گونه که در جواب تناقضات قبل بیان شد این آیات مربوط یک موقف و جایگاه در قیامت نیستند بلکه هر کدام به یک موقف خاصی مربوط می شوند. بعد از اینکه در یک موقف از همدیگر برائت جستند ، درموقف دیگر در می آیند که پیوسته گریه می کنند و از آنجا به موقف دیگری می روند و از ایشان استنطاق می شود که در جواب می گویند : "والله ربنا ما کنا مشرکین" این ها از آن دسته از مردم هستند که توحید را قبول داشتند اما به جهت مخالفت با رسول و تردید در نشانه های الهی و نقض عهد در مورد اصیاء الهی و ... خداوند آنان را تکذیب می کند:"انظر کیف کذبوا  علی انفسهم " در این جا اعضا و جوارح آنان تکلم می کنند. و اینجا مصداق این آیه است که " الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ " اما آیه تکفیر همدیگر و تخاصم مربوط به مواقفی قبل از این جایگاه است. نتیجه این شد که این دسته از ایات مربوط به یک جایگاه در قیامت نمی شود تا با همدیگر تناقض داشته باشند. 

 

آیا میان آیات 22و 23 سوره قیامة و 13 سوره نجم با آیه 103 سوره انعام تهافتی وجود دارد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23085
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1785

آیا میان دو آیه شریفه که می فرماید" وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ"  و " وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى"  که لازمه اش این است که خداوند  قابل رویت است؛ و این آیه شریفه " لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ"   که تصریح به عدم رویت خداوند دارد، تهافت و اختلافی است؟
 بر اساس تعالیم اسلامی، خداوند قابل رویت نیست. به عبارت دیگر رویت خداوند مستلزم محال است. پس مراد از دو آیه مورد بحث معنای دیگری است. اما آیه "... إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ" مربوط به مقام و موضعی در قیامت است که اولیاء خدا پس از حسابرسی به آنجا می روند و در آنجا نهری دارد نام "حیوان". در آن غسل کرده و و از جای دیگرش می نوشند و با نوشیدن آن رنگ رخسارشان سفید شده و از هر سختی و مشکل و آزاری راحت می شوند سپس برای ورود به بهشت راهنمایی می شوند  در همین جاست که نظر می کنند تا خداوند چگونه پاداششان را می دهد ... و خداوند می فرماید با ورود به بهشت و نظر به وعده های الهی پاداش ببرید. بنابراین در این آیه متعلق "نظر"، خداوند نیست بلکه وعده های الهی است که برای بهشتیان در نظر گرفته شده است. همچنین می توان با توجه به اینکه بهشتیان منتظر دیدن وعده های الهی هستند تعبیر " ناظره" را به معنای منتظره" بگیریم کما اینکه در آیه " فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ" به معنای منتظره می باشد.  
اما آیه "وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى" مراد رویت و دیدن جبرئیل است که پیامبر خود او را به صورت اصلی دیده است. چرا که جبرئیل خلق عظيمى دارد، و او از روحانيّينى است كه خلق و صفتشان را جز خداوند ربّ العالمين درك نمى‏كند. بنابراین متعلق رویت، خداوند نیست تا اشکال شود که در آیه " لا تدرکه الابصار" تصریح به عدم رویت خداوند شده است. 

 

آیا بین آیه 51 سوره شوری با آیه 109 سوره " طه" تناقض وجود دارد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23086
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2713

با توجه به این آیه شریفه " وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً "  تنها راهِ تکلم با خداوند از طریق وحی است چون ادات استثناء آمده است همچنین در آیه دیگر چنین می فرماید" وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ " که تکلم خدا را منحصر در وحی می داند  اما در آیه"لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا "   اشاره به این مسئله دارد که بین خداوند و مخلوق او گفتگویی صورت گرفته است و ان از غیر طریق وحی می باشد؟

 کلام خدا به یک نحو نمی باشد بلکه گاهی وحی است و گاهی با رسولان خود تکلم می کند و گاهی کلام خود را به دل انبیاء و رسولان می اندازد و گاهی آن را در خواب به رسول ظاهر می کند. بنابر این تکلم خداوند به 4 وجه است 1. گاهی به وحی است 2. گاهی با رسول تکلم می کند ( کما این که موسی علیه السلام کلیم الله نام گرفت همچنین در معراج پیامبر اسلام بدون واسطه با خدا تکلم کرد) 3. گاهی کلام را به قلب انبیاء می اندازد 4. گاهی در خواب مطالب را بای رسول ظاهر می کند. و این چهار قسمت از مجموع آیات قرآن بدست می آید. 
بنابراین وحی یکی از اقسام تکلم الهی است. خود وحی هم چندگونه است: گاهی رسولی آسمانی( فرشته)، وحی را برای رسول زمینی( پیامبر) می آورد و گاهی خداوند بدون واسطه به رسول زمینی وحی را القا می کند. مورد اول، کلام وحی گفته می شود و مورد دوم کلام از روی حجاب. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «اى جبرئيل آيا پروردگارت را ديده‏اى؟» و او پاسخ داده كه: «پروردگار من ديده نمى‏شود». رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «پس از كه وحى را اخذ مى‏كنى؟» و گفت: «از اسرافيل مى‏گيرم»، فرمود: «اسرافيل از كه دريافت مى‏كند؟» گفت: «از فرشته‏اى مقرّب‏تر از خود از روحانيّين اخذ مى‏كند»، فرمود: «اين فرشته وحى را از كه مى‏گيرد» گفت: «خداوند در دل آن فرشته چيزى اندازد».

 

آیا میان آیه 56 سوره مطففین با آیات 158 سوره انعام و 110 سوره کهف تناقض وجود دارد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23087
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1783

 خداوند در آیه " كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ"  می فرماید کسی نمی تواند پروردگارش را ببیند و آن ها محجوب اند، اما در آیه " هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ "  می فرماید که آن ها انتظار این را دارند که پروردگارشان بیاید. پس پروردگار محجوب نیست. همچنین در آیات" بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ. و: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ. و: فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ" لقاء الهی را ثابت می کند. آیا میتوان گفت این دسته از آیات با محجوب بودن پروردگار تناقض دارد؟

در تناقضِ یک کلام، نکته ای مهم و اساسی وجود دارد که بدانیم مراد از متکلم از کلمات آیا همانی است که مخاطب می فهمد یا مرادش چیز دیگری است. اگر در مراد متکلم شک داشته باشیم و یا احتمال معنای دیگری بدهیم نمی توان آن را حمل بر تناقض کرد. قرآن، بنابر آنچه که خودش می گوید نیاز مبین دارد.  و بدون آن باید توقف کرد . مگر از مواردی که از محکمات باشد. 
مراد از حجب در آیه "كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ "این است که از ثواب پروردگارشان محجوب اند و در آیه دیگر مراد از آمدن پروردگار، عذاب الهی است کما اینکه در آیات دیگر به همین مسئله اشاره شده است : فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا " و " فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ " در این آیات مراد از اتیان الهی، آمدن عذاب الهی است نه خود خداوند و این واضح است.
اما آیاتی که لقاء پروردگار را بیان می کند مراد از لقاء، نه ملاقات با خداوند بلکه مراد روز رستاخیز است. نتیجه این شد که تمام آیاتی که شاید از آن ها برداشت شود که خداوند قابل رویت است معنایی غیر از آنچه که ظاهر آن است، اراده شده است. پس تناقضی نیست. به عبارت دیگر تمام آیات مذکوره در سوال دارای معنایی غیر از ظاهر آن است. مراد از حجب ، منع از ثواب و مراد از آمدن پروردگار، عذاب الهی و مراد از لقائ خداوند، روز قیامت است. بنابراین این هریک  از این آیات مطلبی جدا از سایر آیات بیان می کنند

 

چرا معنای کلمه "ظن" در دو آیه 53 سوره کهف و 10 سوره احزاب دو معنایِ متفاوت دارد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23092
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2086

در آیه " وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها " کلمه " ظن " را بمعنای یقین آمده است در حالی که در جای دیگری همین کلمه را به معنای شک قرار داده است" وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا " 
کلمه " ظن" اگر در مورد قیامت بکار رفته باشد به معنای یقین خواهد بود کما اینکه در آیه " إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ " به معنای یقین آمده است. اما اگر همین کلمه در مورد دنیا به کار رفته باشد به معنای شک خواهد بود.

 

چرا کلمه موازین ددر برخی از آیات به خداوند و در برخی از آیات به بندگان نسبت داده شده است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23093
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1725

در آیه " : وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً "  موازین به خدای متعال نسبت داده شده است در حالیکه در آیه " فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ "  موازین به بنده نسبت داده شده است. آیا این دو آیه با هم تناقض دارند؟
موازین جمع میزان است و میزان از وزن گرفته شده است. مراد از موازین در آیه نخست، مراد میزان عدل است که در آن به کسی ظلم نشود، اما در آیه دیگر مراد از موازین، قلت و کثرت ثواب است. در آیات دیگر قرآن هم کلمه وزن به همین دو معنی آمده است: در آیه " أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ- فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْنا " مراد از وزن حسنه است.  همچنین در آیه " ُ وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْط " مراد از " وزن"  امام عادل است یعنی میزان اوست . بنابراین کلمه میزان در دو معنا به کار رفته است و این تناقض نیست.

 

چرا در برخی از آیات گرفتن جان انسان ها به ملائکه نسبت داده شده است و در برخی از آیات به خداوند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23094
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1666

خداوند در آیه " قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُم‏ "  گرفتن جان را به ملک الموت نسبت می دهد در حالی که در آیه دیگر " ُ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها "  گرفتن جان و نفس ادمیان را به خودش نسبت می دهد و در آیه دیگر  "وَ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَة " گرفتن جان را به ملائکه منتسب می کند.
در حقیقت، اخذِ جان آدمیان، فعل الهی نیست زیرا مقام او اجل از این فعل است اما چون ملائکه او از طرف او مامورند که جان ها را بگیرند، فعل ملائکه فعل خداوند به حساب می آید. به عبارت دیگر عمل ملائکه در طول امر الهی است. بنابراین یک فعل را می توان به دو نفر نسبت داد یکی فاعل بالمباشره و دیگری کسی که امر به انجام آن کرده است. از طرفی ملک الموت هم اعوان و انصاری دارد که ملائکه رحمه و نقمه هستند و همه افعال این ملائکه به ملک الموت منتسب می شود چون او به ایشان امر می کند و فعل ملک الموت هم به خداوند منتسب می شود.
بنابر این فعل امنای الهی (ملائکه) فعل اوست زیرا ملائکه نمی خواهند مگر آنچه که خداوند بخواهد.

 

آیا آیه 94 سوره انبیاء و آیه 82 سوره طه با هم تناقض دارند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23095
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1748

خداوند در آیه "فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِه‏"  اشاره می کند که عمل صالح از بین نمی رود ( کفران نمیشود) اما در آیه "وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏"  بیان می کند که عمل صالح بعد از هدایت مفید خواهد بود. یعنی اگر هدایت نباشد عمل صالح از بین می رود. به راستی مراد الهی از این دو آیه چیست؟
آیه اول عدم کفران را به صورت مطلق آورده است اما آیه دوم مقید به اهتدا کرده است. بنابر این آیه دوم، آیه اول را مقید می کند. پس نتیجه این می شود که عمل صالح در صورت اهتداء مفید خواهد بود. و الا اگر تنها عمل صالح و اسم ایمان برای نجات کافی بود هر آینه باید قوم موسی نجات می یافتند چون اصل ایمان به خدا را داشتند و همین طور ابلیس چرا که او 4 هزار سال عبادت کرد.  آیات دیگر قرآن هم به این مطلب اشاره کرده اند: الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ " در این آیه تصریح شده است که بعد از ایمان اهتداء لازم است و اهتداء، عدم تلبس ایمان به ظلم است. و یا در آیه : مِنَ الَّذِينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ " اشاره شده است که صرف ایمان به زبان کافی نیست بلکه باید ایمان در قلب جای گرفته باشد. و ایمان زمانی در قلب خواهد بود که تسلیم امر پروردگار باشد. اما ابلیس به علت تکبری که داشت تسلیم امر خداوند نبود و همچنین منافقین زمان پیامبر از امر الهی به علت تکبر سرپیچی می کردند . 
نتیجه این شد که آیه دوم، ایه اول  را تخصیص می زند. و ایمان و عمل صالح تنها بعد از اهتداء مفید خواهد بود 

 

در آیه 45 سوره زخرف به پیامبر امر میشود از انبیاء قبل سوال کن اما سوال از مردگان قبل از نشور لغو است

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23096
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1730

خداوند در آیه" وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا"  از پیامبران گذشته سوال کن. در حالیکه سوال کردن از مردگان قبل از بعث نشور بی معنی است. به عبارت دیگر امر الهی مقدورِ پیامبر نیست و از ساحت خداوند به دور است که به عملی امر کند که مقدور مکلف نباشد.
این آیه از جمله برهان هایِ محکم برای پیامبر خاتم است. از آن جا که او خاتم پیامبران است و پیامبر برای تمام مردم تا روز قیامت می باشد، خداوند تنها او را به معراج برد و در معراج همه انبیاء را جمع کرد و پیامبر از ماموریت ایشان و تکالیفشان آگاه شد و آن ها به فضل پیامبر اسلام و اوصیاء او اعتراف کردند. بنابراین این سوال از پیامبران گذشته مربوط به معراج است.

 

مراد خداوند از امانت و انسان در آیه 72 سوره احزاب چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23097
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1812

خداوند در این آیه "إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا"  می فرماید آسمان ها و زمین و کوه ها از قبول امانت سر باز زدند چرا که توان تحمل آن را نداشتند اما انسان آن را حمل کرد و او در این امانت ظلم کرد. اولا این امانت چیست و دوما کدام انسان آن را تحمل کرده است؟ به علاوه خداوند حکم کرده است که انسان آن را تحمل کرد و این خبر قطعی است در حالی که بلافاصله این را تکذیب می کند که او این امانت را ظلم می کند.
جواب:
قطعا مراد از امانت چیزی است که تنها در انبیاء و اوصیاء آن ها قرار دارد. چرا که خداوند ایشان را امین بر خلق قرار داده است و حجت و رهبر بر مردمان گذاشته است. و این امانت همانا وظیفه هدایت بشریت است که  آسمان و زمین و کوه ها نتوانستند آن را تحمل کنند چرا که استعداد ان را ندارند. از طرفی چون این امانت تنها بر عهده انسان های پاک و طاهر گذاشته شده بود، سامری و تابعین او تا قیامت که در این وظیفه الهی دخالت کردند، در حق این امانت مرتکب ظلم شده اند و گناه همه بر عهده ایشان خواهد بود. خداوند در قرآن می فرماید " مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا " احیاء معنای باطنی دارد و آن اهداء است یعنی کسی که نفسی را هدایت کند، همه مردم را هدایت کرده است. چون هدایت سبب حیات ابد است زیرا به سبب موتِ انسانِ هدایت شده، از سرای سختی به سرای راحتی منتقل می شود. و این به بدین سبب است که هر کسی که سنت حسنه ای بگذارد، تا قیامت برای او نوشته می شود و همین طور در مورد سیئه و گناه. پس نتیجه این می شود که امانت الهی همان هدایت بشریت است که تنها در انبیاء و اوصیاء به ودیعه گذاشته شده است و هر کسی در این امانت دست درازی کند یعنی سرپرستی مردم و هدایت آن ها را به دست بگیرد_ از روی ظلم – مانند سامری و تابعین او ، در این امانت ظلم کرده است و بار گناه تابعین او به گردن او خواهد بود. بنابراین امانت الهی، اهتداء است و انبیاء و اوصیاء آن را حمل کردند و ظالمین که در هدایت بشر دست درازی کردند در این امانت الهی ظلم کردند.  

 

چرا در برخی از آیات فعل مجیء در قیامت به خدا نسبت داده شده است اما در برخی دیگر به خلائق؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۴۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23098
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1692

خداوند در دو آیه "وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا "  و "هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ ... يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ"   مجیء را به خداوند نسبت می دهد، اما در آیه " لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ "  فعلِ مجیء را به خلائق نسبت می دهد.
توضیح:
در تناقض، نکته ای مهم و اساسی و جود دارد که بدانیم مرادِ متکلم از کلمات، همانی است که مخاطب می فهمد یا مرادش چیز دیگری است. اگر در مراد متکلم شک داشته باشیم و یا احتمال معنای دیگری بدهیم نمی توان آن را حمل بر تناقض کرد. قرآن، همانگونه که خودش می گوید نیاز مبین دارد.  و بدونِ مبین باید توقف کرد . 
 فعل «آمدن» در مورد خداوند عزّ و جلّ همچون خلايق نيست، چرا كه تأويل برخى از آيات قرآن غير از تنزيل آن است. چون کلام خداوند مانند کلام بشر نیست. برای روشن این مسئله چند مثال از قرآن ذکر می شود: خداوند در این آیه " وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ " فعل "رفتن" را به به ابراهیم نسبت می دهد در حالیکه معنای آن توجه به خداوند در عبادت است. در این دو آیه " وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ،" و "وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ"  مراد از انزال، خلق است. پس در این چند آیه تاویل آن ها با تنزیل تفاوت دارد. همچنین در آيه:" قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ" مراد از عابدين؛ انكاركننده آن مى‏باشد، در این جا، باطن تأويل در اين آيه نه تنها تفاوت با ظاهر ان دارد بلکه مخالف ظاهر آن مى‏باشد.  همچنین در آیه " : أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها " مراد از اتیان، هلاکت است و در آیه قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ " مراد از" قتل" ، لعنت است. و در آیه الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ " مراد از استواء، این است که تدبيرش مستقرّ و كارش بالا گرفت.    همچنین در بسیاری از موارد دیگر مراد خداوند چیزی غیر از ظاهر قرآن است. 
بنابر این در آیه مورد بحث  "هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّك‏ " مراد از " اتیان رب" آمدنِ امر پروردگار می باشد. یعنی منافقین انتظار دارند که ملائکه بیایند تا ایشان را ببینند و یا امر پروردگار بیاید و یا آیات الهی بیاید و مراد از آن عذاب الهی در دنیا است.
نتیجه این شد که خلایق نزد پروردگارشان می روند و فعل مجیء منتسب به ایشان است و مراد از مجیء پروردگار، آمدن امر اوست.

 

بر اساس آیه 17 سوره هود وصی پیامبر باید همانند خودش عصمت داشته باشد ولی سایر مردم بت پرست بوده اند

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23099
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1633

خداوند در آیه " و یتلوه شاهد منه "  می فرماید که شاهدی از جنس نبی او را دنبال می کند در حالیکه همه می دانند کسی که دنبال کار او را می گیرد، یقینا روزی اصنام را عبادت کرده است پس نمی تواند از جنس پیامبر باشد. زیرا پیامبران دارای عصمت می باشد و کسی که بت ها را پرستیده باشد نمی تواند عصمت داشته باشد.
توضیح:
مراد از شاهد همان جانشین پیامبر است و جانشین پیامبر باید از جنس پیامبر باشد. یعنی دارای عصمت باشد. و دلیل این که خداوند این جایگاه را برای همه آزاد نگذاشته است این است که کسانی که کفر ورزیده اند ادعای چنین مقامی را نکنند. و خداوند این مطلب را در حکایت ابراهیم بیان کرده است. " و لا ینال عهدی الظالمین " یعنی امر امامت به ظالم نمی رسد. و در جای دیگر شرک را ظلم عظیم شمرده است " ان الشرک لظلم عظیم " پس مراد از ظالمین همان مشرکین می باشند. بعنی هر کسی که در طول عمر خود دچار شرک شده باشد نمی تواند به مقام ولایت و امامت دست پیدا کند. لذا ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام از خداوند درخواست کرد " و اجنینی و بنی ان نعبد الاصنام " 
نتیجه این شده که همان گونه که خداوند به پیامبرش مقام عصمت داده است، به جانشینان او ( که مصداقِ "شاهد منه" می باشند) هم این مقام را داده است تا بتوانند کار او را دنبال کنند. و این مقام تنها شایسته امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان ایشان می باشد که حتی لحظه ای در مقابل بت ها عبادت نکردند.

 

مراد از " نعیم " در این آیه " ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيم "‏ چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۳۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23100
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2749

خداوند نوری ازلی و قدیمی است که چیزی مانند او نیست و هدفش از آفرینش این بود تا قدرت خود را اظهار کند و سلطنت خویش را نمایان سازد و براهین خویش را آشکار کند پس هر آنچه که خواست خلق نمود و انجام برخی امور را به دست برگزیدگان و امنای خود سپرد و فعل و عمل آنان، فعل و عمل خداوند خواهد بود لذا فرمود " من یطع الرسول فقد اطاع الله " . از طرفی این عالم را خلق نمود و آن را جایگاهی برای خلق قرار داد تا طیب را از خبیث جدا کند. او اینچنین کرد تا فضل و منزلت اولیائ و امنای خود را به خلایق بشناساند. لذا طاعت ایشان را مقرون به طاعت خویش نمود و ایشان را موید به روح خود گردانید و بشر را بر اطلاع ایشان از غیب آگاه نمود. و این ها همان " نعیمی " هستند که همه از آن پرسیده می شوند زیرا خداوند به سبب ايشان، پيروانشان را مشمول نعمت خود قرار داده است

چرا خداوند در برخی آیات صفات خود را به صورت مفرد می آورد اما در برخی از آیات به صورت جمع می آورد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23101
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1726

خداوند در برخی آیات صفت خود را به صورت مفرد می آورد مثل : " ُ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏" و « أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ " و " وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ " و " وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ " اما در برخی از آیات صفت خود را به صورت جمع می آورد مثل : " و نحن اقرب الیه من حبل الورید " 
توضیح: 
خداوند نوری ازلی و قدیمی است که چیزی مانند او نیست و هدفش از آفرینش این بود تا قدرت خود را اظهار کند و سلطنت خویش را نمایان سازد و براهین خویش را آشکار کند پس هر آنچه که خواست خلق نمود و انجام برخی امور را به دست برگزیدگان و امنای خود سپرد و فعل و عمل آنان، فعل و عمل خداوند خواهد بود لذا فرمود " من یطع الرسول فقد اطاع الله " . از طرفی این عالم را خلق نمود و آن را جایگاهی برای خلق قرار داد تا طیب را از خبیث جدا کند. او اینچنین کرد تا فضل و منزلت اولیائ و امنای خود را به خلایق بشناساند. لذا طاعت ایشان را مقرون به طاعت خویش نمود و ایشان را موید به روح خود گردانید و بشر را بر اطلاع ایشان از غیب آگاه نمود. لذا جایی که صفت خود را مفرد می آورد مراد خدای واحدِ احد است و اگر جمع می آورد منظور او و تمام کسانی است که آن ها را موید به روح خود کرده و از غیب آگاهشان ساخته است و دیگر اموری که نسبت به ایشان انجام داده است.. 
این حجت ها، رسول خدا و گروهی هستند که خداوند طاعتشان را بر خلق واجب گردانیده است و ایشان صاحبان امر می باشند " أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، و نيز: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ " 

 

مرا از "امر" و "صاحبان امر" در آیه 59 و 83 سوره نساء چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23102
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2057

مراد از "امر" و "صاحبان امر" در دو آیه " أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ،  و نيز: وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ "   چیست؟ 
جواب: 
مراد همان چیزی است که در سوره قدر، فرشتگان با آن از جانب خداوند نازل می گردند. آن ها عبارت اند از : ايجاد و خلق و رزق و از اجل و عمل و از حيات و عمر و از موت جانداران و علم به غيب آسمانها و زمين و معجزات و آيات؛ و  این ها تنها برای خدا و اصفیاء او و سفیران او می باشد. اگر این "الامر" مختص به رسول خدا بود هر آینه باید به صورت ماضی می بود در حالی که خداوند به صورت مضارع و استمرار بیان کرده است. پس این امر تا قیامت ادامه خواهد داشت و در هر زمانی هم باید از اصفیاء الهی کسی باشد تا این امور بر او نازل شود.
نتیجه این شد که مراد از صاحبان امر کسانی هستند که  ملائکه الهی " امر " را بر ایشان نازل می کند و اینان هستند که وجه الله و بقیه الله در زمین می باشند.  

 

مراد از "بقیه الله" و "جنب الله" و "وجه الله" در این آیات 56 سوره زمر و 86 هود و 115 بقره چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23103
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2001

مراد از بقیه الله و جنب الله و وجه الله در این آیات "يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّه‏ "  و " ُ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ "  و  " فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ "  چیست؟
توضیح : مراد از وجه الله " همان اصفیاء و سفیرانی هستند که در شب قدر، ملائکه الهی برای هر "امری" نازل می شوند و این امور شامل خلق و رزق و از اجل و عمل و از حيات و عمر و از موت جانداران و علم به غيب آسمانها و زمين و معجزات و آيات می باشد. لذا این اولیاء و برگزیدگان الهی وجه الله هستند. و بقیه الله هم آخرین از این اصفیاء می باشد که زمین را پر از عدل و داد می کند و نشانه هایی دارد از جمله : غيبت، و پنهان شدن هنگام اوج طغيان، و اظهار انتقام . 
اما مراد از جنب الله هم همان اولیاء و اصفیاء و سفیران الهی هستند که خداوند شدت نزدیک بودنِ آن ها به خویش را در این آیه بیان کرده است. زیرا انسان زمانی که می خواهد میزان قرب و نزدیکی فردی به خویش را بیان کند می گوید او کنار من است بنابر این خداوند هم ایشان را در کنار خود قرار داده است تا میزان قرب آن ها به درگاه خویش را به مردم بفهماند.

 

مراد از وجه در این آیه " ُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَه‏ " چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۲۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23104
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2545

معنای آیه این چنین نیست که هر چيزى از او هلاك شود و وجه وى باقى بماند چرا که خداوند بسى جليل و اكرم و بزرگتر از اين كلام است. بلکه مراد این است که کل شیئ هالک الا دینه یعنی هر چیزی هلاک می شود مگر دین خدا و کسانی که متدین به دین الهی بودند.  

با توجه به آیه 56سوره بقره چگونه امکان دارد که بندگان به خداوند ظلم کنند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23105
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1838

در آیه " ُ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏ "  چگونه امکان دارد که بندگان به خداوند ظلم کنند؟ و این ظالمین کیانند؟ به عبارت دیگر خداوند ظلم بندگان نسبت به خودش نفی می کند در حالی که  بندگان قدرت ظلم به پروردگار را ندارند
جواب:
خداوند منزه است از اینکه مورد ظلم واقع شود. خداوند در زمین والیان و برگزیدگانی دارد که ظلم در حق آنان را ظلم در حق دانسته است. لذا اگر کسی به آن ها ظلمی کرد در حقیقت به خدا ظلم کرده است. و معنای " و ما ظلمونا " این است که با بغض به اولياى ما و يارى دشمنانشان بر آنان نمی توانند به ما ظلم کنند و در حقیقت به خودشان ظلم کرده اند. چرا که نفس خود را از بهشت محروم ساخته و آتش ابدى را بر خود واجب نمودند. 
نتیجه این شد که اگر برخی، به اولیائ الهی ظلم کند، در حقیقت به نفس خویش ظلم کرده است چرا که خود را از نعمت بهشت محروم کرده است. 

 

مراد از "واحده" در آیه " قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ " چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۱۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23106
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2065

در میان مردم،  اقرار به وحدانيّت و ربوبيّت و شهادت به اينكه معبودى جز اللَّه نيست، وجود داشت پس هنگامى كه بدان اقرار نمودند دنباله‏اش اقرار به نبىّ خود و شهادت به رسالت او بود، وقتى اطاعت نمودند، نماز و روزه و حج را بر ايشان واجب نمود، سپس زكات، صدقات و هر چه مانند آن بود از مال خراج و غنيمت را بر ايشان فرض نمود، پس منافقان گفتند: آيا براى پروردگارت بعد از اينها كه واجب كرد چيز ديگرى مانده كه فرض كند و تو آن را بگويى تا دلمان آرام گيرد تا اينكه چيز ديگرى باقى نمانده باشد؟ پس اين آيه نازل شده كه: قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ، يعنى ولايت.

علت نسبت بدی‌های به پیامبران در قرآن چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۱/۲۴-۷:۲۲:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23107
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2157

برای هر پیامبری دشمنی وجود داشت که او را آزار می داد. پیامبر اسلام هم از این امر مستثنی نبودند. اما بر حسب جلالت و فضل او نسبت به سایر انبیاء، دشمنان او سرسخت تر و در اذیت کردن شدید تر بودند. لذا محنت و رنج پیامبر هم بیشتر بود. دشمنان تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا هدف پیامبر و دعوت او را منحرف کنند. آن ها در دو مسئله موافق کردند که هدف پیامبر را منحرف کنند یکی وصی او بود و دیگری قرآن بود. لذا تلاش کردند که مردم رو از وصی او دور کنند و نسبت به او دشمنی ایجاد کنند. همچنین تلاش کردند تا قرآن را تغییر داده و فضلِ کسانی که خداوند در قرآن از فضل آنان گفته بود و همچنین کفر کافران را ساقط کنند. خداوند در قرآن از برنامه ایشان خبر داده است: "  إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا " و "  يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّه‏ " .اما بعد از پیامبر هر آنچه از قرآن کامل جمع آوری شد( توسط امیر المومنین علیه السلام) به مذاق آنان خوش نیامد چرا که به نفاق و کفر آنان خبر داده شده بود. لذا گفتند به قرآن تو نیازی نیست. آنان در میان مردم اعلام کردند هر کسی که از قرآن چیزی می داند بگوید تا جمع آوری شود.کسی که این قرآن را جمع کرد بر میل و خواسته همان گروه منافق عمل کرد و آنچه موجب تنافر بود در قرآن اضافه کردند. لذا برخی از آیات که نسبت به پیامبر خدا تهجین و سرزنش دارد از همین موارد است. البته خداوند از این نقشه آگاه بود و پیامبرش را آکاه کرده بود "  وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِه‏ ". از طرفی چون منافقان نسبت به آیات بیگانه بودند گمان می کردند که با تغییراتی که انجام داده بودند به هدف خویش رسیدند اما خداوند که از نقشه آنان آگاه بود قرآن را به گونه ای قرار داد که اهل استبصار به کفر منافقان پی ببردند و این دسیسه آنان عملا باطل شود. 
پس این مواردی که در آن به سرزنش پیامبر و تهجین ایشان اشاره شده است از همان زیادتی است که منافقان در قرآن قرار دادند تا به اعتقاد خویش، باعث نفرت مردم نسبت به پیامبر خدا شود. هر چند خداوند قرآنش را به گونه ای نازل کرد تا این موارد بر اهل آگاهی و علم و بصیرت پوشیده نباشد.

 

مراد از مشرق و مشرقین و مشارق در آیات 9 سوره مزمل و 17 سوره الرحمن و 40 سوره معارج چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۱۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23108
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1813

مراد از مشرق و مشرقین و مشارق در این آیات " رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلا"  و " رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْن‏ "  و " فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُون‏ "  چیست؟ آیا میان این آیات تناقضی هست؟
توضیح : 
مراد از مشرق و مغرب همان است که همه می دانند ، اما مراد از مشرقین و مغربین این است که با توجه به این که فاصله خورشید به نسبت زمین در تابستان و زمستان در دو مکان متفاوت است که بر اساس آن زمستان و تابستان پدید می آید. یعنی خورشید در تابستان در فاصله ای دور تر طلوع و غروب می کند تا در زمستان.
اما مراد از مشارق و مغارب این است که خورشید در هر روزی از یک نقطه شرق بالا می آید پس  از 365 نقطه زمین بالا می آید و همچنین از یک نقطه مغرب پایین می رود. لذا بر اساس این مکان ها مشارق و مغارب گفته می شود. و این نقاط در هر سال تنها یک بار اتفاق می افتد.
نتیجه این که خورشید از یک جهت طلوع می کند که مشرق نام دارد و از جهت غروب می کند که مغرب گفته می شود . اما بر اساس فاصله خورشید در زمستان و تابستان به نسبت زمین، دو مشرق و دو مغرب دارد. از طرفی به نسبت نقطه ای که خورشید از آن نقطه از کره زمین بالا می آید ( که حدود 360 نقطه) پس مشارق و مغارب گفته می شود

 

مراد از این آیه " قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالا " چه کسانی هستند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23109
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2377

منظور یهود و نصاری می باشند که هر چند در ابتداء بر حق بودند اما در دین خود بدعت گذاشتند و چیزهایی از خود وارد دینشان کردند با این حال می پنداشتند که کار نیکی انجام می دهند. 

علت عدم مخالفت عملیِ امیرالمومنین علیه السلام با بدعت هایی که در زمان خلفاء پدید آمده بود، چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23110
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1711

در این مسئله باید به چندنکته توجه داشت : 
1. بدعت هایی که در گذشته و توسط خلفاء پدید آمده بود، در جان مردم رسوخ کرده بود و چنین می پنداشتند که آن بدعت ها سنت قطعی می باشد به گونه ای که خلاف آن را منکر می دانستند
2. اگر امیرالمومنین علیه السلام با بدعت ها مقابله عملی می کردند قسمت بزرگی از سپاه خویش را از دست می دادند  و در مقابلِ خویش می دیدند. و تنها عده کمی از یاران با وفای خویش در کنار حضرت باقی می ماندند.
3. اگر ایشان با این گونه بدعت ها عملا مخالفت می کردند مخالفین و دشمنان، آن حضرت را متهم به این می کردند که در دین بدعت و منکر ایجاد کرده است. چرا که این بدعت ها به منزله اموری مقبول و پسندیده در آمده بود
4. بدعت های خلفاء سابق محدود به یک یا دو مورد نبود بلکه به اندازه ای بود مردم نمی توانستند بپذیرند که خلفاء سابق این همه بدعت پدید آورده باشند.به چند نمونه از این بدعت ها که مردم با آن ها خو گرفته بودند، اشاره می شود:1- تغییر مقام ابراهیم علیه السلام 2- غصب فدک 3- تغییر اندازه صاع و مد که در زمان رسول خدا معمول بود 4- غصب خانه جعفر بن ابی طالب  علیه السلام 5- نماز تراویح و بسیاری دیگر 
5. لشگریان حضرت و کسانی که در اطراف آن حضرت بودند اعتقادی به امامت بلا فصل ایشان داشتند بلکه تنها به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کرده بودند. لذا با اعتقاد به بدعت های عمر با حکومت حضرت هم همراهی می کردند. بنابراین در امور دین گوش به فرامین ایشان نمی دادند.
نتیجه این می شود که برای آن حضرت راهی باقی نمی ماند مگر اینکه جامعه را از تفرقه و چند دستگی نجات دهد به خصوص که برای حکومت ایشان سه جنگ بزرگ در مدت کوتاهی به وجود آوردند. شاهد این بحث هم جریان مخالفت حضرت با نماز تراویح بود که صدای مردم بلند شد که سنت گذشتگان در معرض نابودی قرار گرفته است. یکی از جنگ جویانی که شمشیرش به همراه امیرالمومنین علیه السلام بود چنین فریاد برآورد که " «اسلام و أهل آن هلاك شد، سنّت عمر دستخوش تغيير شد! او از اقامه نماز به جماعت در ماه رمضان نهى كرد!" 

علت اختلاف در روایات چیست؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23111
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1748

اول اینکه : خبری که نقل می شود از چهار قسم بیشتر نیست1- یا اینکه منافقی که از دروغ پرهیزی ندارد آن را ساخته و جعل کرده است. لذا پیامبر خدا از این افراد ابراز نگرانی کردند. مردم هم که از نفاق این دسته آگاهی  نداشتند روایت این دسته را می گرفتند و به آن عمل می کردند و در جامعه رواج می یافت. بعد از رحلت پیامبر این دسته از مردم بر مسند پست های حساس تسلط پیدا کردند. 2- یا کسی که خبر را از پیامبر نقل می کند قصد دروغ ندارد بلکه دچار اشتباه می شود و معنی آن را نفهمیده است3- یا ناقل خبر معنی حدیث را هم فهمیده است اما متوجه ناسخ آن روایت اول نشده است یعنی بعد از روایت اول، روایت دومی آمده است که روایت قبل را نسخ می کند ولی او از ناسخ اطلاعی نداشته است.4- یا ناقل روایت نه نفاق داشته است و معنی روایت را هم درست متوجه شده است و و از ناسخ و منسوخ هم آگاهی داشته است که این دسته روایت را درست بیان می کردند. 
دوم اینکه : گاهى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به دو طريق سخن ميفرمود: سخنى عام و سخنى خاصّ، گاهى فردى آن را مى‏شنيد كه هيچ شناختى از آنچه منظور خدا و پيامبر بود نداشت، و آن را حمل نموده و بدون معرفت به معنى و قصد آن و اينكه دليل آن سخن چه بوده همه و همه را توجيه مى‏كرد، و تمام أصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از آن حضرت نمى‏پرسيدند و فهم‏جويى نمى‏كردند، و دوست داشتند كه فردى بيابانى و رهگذر بيايد و از پيغمبر بپرسد تا آنان بشنوند، و تنها امیرالمومنین علیه السلام  بود كه تمام مطالب را پرسيده و حفظ مى کردند ،
نتیجه این که علت اختلاف در حدیث یا این بود که ناقل آن مشکل داشت به طوری که  یا به دروغ و یا عدم فهم معنی و ناسخ در روایت اشتباه می کردند و یا اینکه از عام و خاص کلام رسول خدا نمی پرسیدند و دچار اشتباه می شدند. و این گونه می شد که مردم در روایات دچار اختلاف می شدند

 

آیا بر پیامبر اسلام لازم است که هر معجزه ای که مشرکین در خواست کنند، برایشان بیاورد؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23112
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1751

آیا بر پیامبر اسلام لازم است که هر معجزه ای که مشرکین در خواست کنند، برایشان بیاورد؟ ( کما اینکه از پیامبر خدا، معجزاتِ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را در خواست کردند)
جواب:
1. بر اساس حکم عقل، اطاعت از خالق بر مخلوق واجب است
2. مخلوق اگر به هر طریقی به دستورات خالق یقین پیدا کرد ، باید به آن عمل کند.
3. خداوند برای رساندن اوامر و نواهی خویش به مردم پیامبری را همراه به معجزاتی، به سوی مردم فرستاده است.
4. این معجزات برای این است که مردم در رسالت او از طرف خدایشان یقین پیدا کنند.
5. بر اساس قانونی که در همه عالم وجود دارد تنها وظیفه رسول این است که هر آنچه که مامور است، انجام دهد نه آنچه که دیگران از او طلب می کنند. مثلا اگر رئیس جمهور کسی را به یکی از شهر ها بفرستد، آن فرستاده باید ماموریت ما فوق خود را انجام دهد نه اینکه به مقام بالاتر خود سفارش کند که این مردم چنین و چنان می خواهند. تنها چیزی که بر رسول لازم است دلیل بر این است که از طرف فلان مقام فرستاده شده است. بنابراین تنها چیزی که بر پیامبر خدا لازم بود ابلاغ آشکارِ پیام الهی بود. که پیامبر خدا آن را انجام دادند. به عبارت دیگر اصل حجت خواستن از رسول، امری معقول و منطقی است اما در نوعِ دلیل و معجزه، مردم اختیاری ندارند.
نتیجه این است که اگر مردم با معجزه به رسالت او یقین پیدا کردند، باید از از دستورات او که همان دستورات خداوند است پیروی کنند. و دیگر حقی در نوع معجزه نخواهند داشت.  

در تغییر قبله، یا قبله اول باطل بوده است و یا قبله دوم. پس در صورت بطلان، خدا یا پیامبرش اشتباه کرده

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۲:۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23113
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1641

تغییر قبله مسلمین از بیت المقدس به کعبه از دو حال خارج نیست یا قبله اول باطل بوده است و یا قبله دوم. پس یقینا امر باطلی در میان بوده است و این هم دو حالت دارد یا خداوند اشتباه کرده است و یا پیامبرش دچار اشتباه شده است.
جواب :
اولا؛ این که تغییر قبله از این دو حالت خارج نباشد محل اشکال است. چرا که این دو قبله متناقضین نیستند که قابل اجتماع نباشند. بلکه احتمال دارد هم قبله اول صحیح باشد و هم قبله دوم. 
دوما؛ اوامر و نواهی خداوند دارای مصالح و مفاسد می باشند. لذا هر حکمی که از طرف خداوند صادر می شود حتما مصلحی در آن بوده است که واجب شده است. از طرفی دیگر، برخی مصالح دارای زمان کوتاهی می باشند که طبیعتا احکام آن ها هم موقت خواهند بود. به این تغییرِ احکامی که دارای زمان موقت بوده اند، نسخ گفته می شود.  مثلا آیه نجوا از همین مقوله است. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً "  که تنها امیرالمومنین علیه السلام به این حکم عمل کردند و بعد این ایه نسخ شد : " ءأشفقتم ان تفذموا بین یدی نجواکم صدقات.... "  
 و حکم تغییر قبله از بیت المقدس هم از جمله همین موارد است که مصلحت در بیت المقدس تا همان زمان خودش بود. و بعد از آن مصلحت در کعبه وجود داشت 
به علاوه که این مسئله امری طبیعی می باشد عما این که خود یهود هم دچار چنین مسئله ای بودند. زیرا آنان، شنبه ها را تعطیل کردند و سایر ایام هفته را کار می کردند. آیا می توان گفت که یکی از دو کار ایشان باطل است یا تعطیلی شنبه و یا کار کردن در سایر ایام؟ پس در مسئله تغییر قبله هم این چنین است که هر حکمی در زمان خود دارای مصلحتی است و در جای خود حق است. 

 

آیا برای خداوند در تغییر قبله بدائی صورت گرفته است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۱:۵۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23114
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1728

«بداء» بمعناى از عزم برگشتن و يا پشيمان شدن از كارى كه قصد انجام آن را داشته است، مى‏باشد و بايد دانست كه نسبت دادن آن بر خداوند روا نيست، چون ذات بارى تعالى را محلّ حوادث دانستن است. و او عالم به تمام امور است و عواقب همه چیز آگاه است و این گونه نیست که نسبت به کاری پشیمان شود. پس این چنین معنایی در مورد خداوند باطل است. بلکه تغییر قبله به این معنی است که بیت المقدس تا آن زمان مصلحت داشت  و از آن پس مصلحت در کعبه بود. یعنی زمان حکم نماز به سوی بیت المقدس تمام شد چون مصلحت آن تمام شد و زمان نماز خواندن به سوی کعبه شروع شد چون مصلحت کعبه پدیدار شد.‏

علت امر به نماز به سوی بیت المقدس چه بود که در ابتداء مسلمین به سوی آن نماز می خواندند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۴-۲۳:۴۳:۲۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23115
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1621

این برای این بود که پیروان حقیقی پیامبر شناخته شوند و به نوعی امتحان به شمار می آمد. زیرا رو کردن به بیت المقدس برای اهل مکه دشوار بود. و از طرفی برای برخی یهودیان و نصرانیان مدینه رو کردن به کعبه مشکل بود. لذا تا زمانی که پیامبر در مکه بودند، باید به سوی بیت المقدس نماز می خواندند و بعد از اینکه به مدینه مهاجرت کردند به سوی کعبه نماز خواندند. 

 

چرا رسول خدا همانند سایر مردم زندگی می کند در حالی که فرستاده الهی باید متفاوت از مردم باشد ?

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23116
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1244

چگونه است که فرستادة خداوند، مانند سایر انسان ها دربازار راه می رود و غذا می خورد در حالیکه او فرستاده خداوند است و باید با سایر مردم تفاوتی داشته باشد تا مردم بدانند او رسول خداست؟
جواب:

حق انتخابِ رسول با خداوند است. یعنی هر کسی که او صلاح بداند رسول او می شود. و کسی حق اعتراض ندارد کما اینکه مثلا اگر رئیس جمهور کشوری نماینده ای را برای مردمی بفرستد، حق انتخاب نماینده با اوست نه با مردم. لذا او هر کسی را صلاح بداند برایشان می فرستد. لذا مردم در فقر و غنی ، زشتی و زیبایی، سلامت و مرض، عزت و ذلت حق اعتراض ندارند. زیرا که دارای حقی نیستند که به آن اعتراض داشته باشند.  لذا خداوند درمیان انسان ها، تنها پیامبر اسلام را شایسته برای نبوت دانسته و نبوت را تنها به او اختصاص داده است. و در این مسئله هم مردم حقی برای اعتراض ندارند زیرا در حیطه شئون مردم نیست تا بتوانند اعتراض کنند. تنها حقی که مردم دارند این است که از او درخواست دلیل مبنی بر رسالت او داشته باشند تا به رسالت او یقین پیدا کنند. 
بنابراین همان گونه که اعتراض به فقر و مریضی و ذلت و ... نشانه عدم تسلیم در برابر خداوند است و موجب کفر می شود؛ اعتراض به منتخبِ الهی به منزله عدم تسلیم و اطاعت در برابر اوست که منجر به کفر می شود. 

 

چرا خداوند رسول خود را همانند فرستادگان سلاطین و پادشاهان ثروتمند و دارای جاه و مقام قرار نداد ؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23117
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1387

1. مقام خداوندی بالاتر است از اینکه با پادشاهان و سلاطین مقایسه شود. او پروردگار عالمیان و مدبر و حکیم است و مردم بنده اویند. لذا او هر کاری که بخواهد، می کند. 
2. خداوند پیامبرش را سلطان و پادشاه قرار نداد چرا که با کار پیامبری در تضاد بود. زیرا کار رسالت، این است که شبانه روز تلاش کند و مردم را ارشاد نماید در حالی که این وظیفه مهمِ الهی با کاخ نشینی و لوازم آن تناسبی ندارد.
3. خداوند به پیامبرش قدرت مالی نداد تا قدرت خویش را به مردم نشان دهد که فرستاده الهی با نصرت و یاری الهی می تواند بر همه قدرت ها و ثروت ها غلبه کند و همه را به زیر بکشاند 

چراخداوند پیامبرش را از فرشتگان قرار نداد و یا فرشته ای در کنار او می فرستاد تا مردم راحت تر بپذیرند

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23118
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1372

الف) با توجه به اینکه فرشتگان از جنس ماده نیستند، لذا بشر قادر به دیدن ایشان نیست. پس فرشته با وجود اصلی خویش نمی تواند فرستاده الهی باشد. 
ب) اگر خداوند فرشته را به صورت انسانی ظاهر کند و یا قدرت بشر راتقویت کند تا بتوانند فرشته را در جنس اصلی خود ببینند ، فرقی با پیامبری از جنس بشر ندارد چرا که مردم نمی توانند بفهمد او فرشته ای بوده است که به صورت بشر ظاهر گردیده است. به عبارت دیگر فرشته برای ارتباط با بشر باید هم سنگ آنان باشد تا او را درک کنند. بنابراین اگر هم فرشته الهی در لباس بشر نمایان شود، مردم او را به عنوان فرشته الهی نمی دانند چرا که او در ظاهر فرقی با انسان ها ندارد.

ج) به علاوه که مردم از فرشته اعجاز می خواهد تا دلیل و موید او باشد و اگر فرشته الهی معجزه نشان دهد ، مردم این را نمی پذیرند زیرا معجزه زمانی معجزه است که بر خلاف قدرت طبیعیِ او باشد. از طرفی کارهایی که در نظر مردم خارق العاده است برای فرشته امری طبیعی می باشد. لذا دلیل فرشته بی اثر می شود. مثلا پرواز از پرنده ای که قدرت پرواز دارد دلیل بر اعجاز او نیست. اما همین کار از بشر اعجاز است زیرا او قدرت بر پرواز نداشته است. پس حتی اگر مردم قدرت تشخیص فرشته را داشته باشند، معجزه او را قبول نمی کنند زیرا اعجاز او را در اندازه قدرت خودش می دانند و اصلا اعجاز به شمار نمی آورند. لذا خداوند از جنس بشر کسی را فرستاد و همراه او معجزه قرار داد تا دلیل بر صدق گفتارش باشد.

آیا این گفتار مشرکان که "پیامبر سحرشده است"، سخنی منطقی است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23119
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1389

سحر شدن، دلیل بر ضعف انسان است. یعنی کسی که قدرت بر سحر دارد می تواند به ضعیف تر از خودش استیلاء داشته باشد. پس ساحر بر مسحور غلبه می کند. اما به گواه همه مشرکان پیامبر 40سال از جهت عقل و قدرت تشخیص از همه مردم زمانه خود بالاتر بوده است. همچنین هیچ خطا و کذب و ... از ایشان دیده نشده است. لذا این این حرف تهمتی بیش نیست.
 به علاوه که مشرکین تنها به مسحور شدن پیامبر اشاره می کردند در حالیکه باید می گفتند که چه کسی او را سحر کرده است. یعنی اشکال مشرکین تنها مسحور داشت و ساحری در کار نبود. و این به این دلیل بود که آنان می دانستند که این کلمات از هیچ ساحری پدید نمی آید. 
پس این اتهام به پیامبر تنها از روی ضعف آن ها بود.

 

چرا خداوند امر رسالت را به ولید بن مغیره در مکه و عروه در طایف که دارای مال و مکنت بودند واگذار نکرد

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۳۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23120
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1375

اولا ، آنچه از اموال دنیا در نظر مردم بزرگ جلوه می کند در نظر خداوند بزرگ نیست. به عبارت دیگر چیزهایی که در نظر بشر دارای ارزش است در نظر خداوند ارزشی ندارد. لذا اگر دنیا در نظرش به اندازه بال پشه ای ارزش داشت، به کافر اجازه نوشیدن آب هم نمی داد. پس کسانی هم که دارای اموال بیشمار بودند، از این جهت در نظر خداوند ارزشی ندارند.
دوما ، خداوند بر اساس قوانین و ملاکاتِ الهیِ خودش عمل می کند نه خواست بشر. بنابراین او هر کاری خودش بخواهد، انجام می دهد. اما چیزی که در نظر او ملاک است و برتر می باشد، تلاش در خدمتگذاری و طاعت در راه او می باشد. لذا ، هر کسی که در این امر، برتر و پر تلاش تر باشد؛ بر گزیده خداوند خواهد بود.
سوما؛ اگر نعمت نبوت را همانند ثروت و شرف و سلامتی و جمال و استعداد و .... بدانیم باز هم برای امثال ولید و عروه حقی نخواهد بود که درخواست نبوت داشته باشند. چراکه خداوند این امور را به هر کسی که بخواهد عطا می کند. مثلا ثروتمند نمی تواند بگوید که چون ثروت دارم پس باید زیبایی هم داشته باشم. خداوند این امور را میان بندگان تقسیم کرده است. به یکی ثروت داده است و به دیگری جمال داده است و یکی را استعداد داده است که همه اینها به یکدیگر محتاج خواهند بود. ثروتمند به استعداد دیگری نیازمند است و همین طور سایر موارد. و کسی در این تقسیم حقی ندارد.  پس همان گونه که غنی نمی تواند در خواست جمال کند و انسان با استعداد درخواست ثروت کند؛ همین طور نمی توانند درخواست نبوت داشته باشند. 
نتیجه این شد که اولا خداوند بر اساس عدالت و قوانین خویش بر دنیا حکم می کند. دوما چیزهایی که در نظر مردم ارزشمند است، در نظر او دارای ارزش نیست. تنها تلاش در خدمتگذاری و طاعت در راه او ملاک برای برکزیده شدن است. لذا او پیامبرش را بر همین اساس انتخاب می کند نه بر اساس اموال ولید بن مغیره و عروه. 

 

آیا کارهایی مثل جاری شدن چشمه و افتادن آسمان و دادن باغ به مردم و خانه طلا برای نبی دلیل بر نبوت است

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23121
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1364

 آیا درخواست معجزاتی از قبیلِ "جاری شدن چشمه در مکه" و "افتادن تکه ای از آسمان" و " اعطاء باغ هایی به مردم که از زیر درختانش رود جاری باشد" و " اینکه پیامبر دارای خانه از طلا باشد "  می توانست دلیل بر نبوت پیامبر خدا باشد؟
جواب:
مقدمه اول : هر پیامبری باید دلیلی بر نبوت خویش داشته باشد و دلیل او باید معجزه باشد و الا اگر سایر مردم هم قدرت بر انجام آن را داشته باشند، نمی تواند دلیل بر نبوت او باشد.
مقدمه دوم: مردم در انتخاب برهان و حجتِ الهی هیچ نقشی ندارند و تنها خداوند است که می داند چگونه مطلب خویش را برهانی کند و مستدل گرداند. زیرا مردم جاهل اند و بعضا در بیان انتخاب خویش دارای اختلاف می باشند مثلا یکی درخواست افتادن آسمان دارد و دیگر بالا رفتن زمین. پس همان گونه که طبیب به مریض خود اجازه نمی دهد تا در تجویز دارو دخالت کند، خداوند هم که همچون طبیب برای بندگان است، هر چه را خود صلاح بداند برای بنده خود تجویز می کند
نتیجه : پیامبر باید دلیلی اعجازی داشته باشد و در انتخاب نوع معجزه مردم حقی ندارند. 
اما اموری که ذکر شد: 
اولا؛ هیچ کدام معجزه نیستند چرا که همین اموری که از پیامبر درخواست شد، در همان زمان مردم انجام داده بودند مانند جاری کردن چشمه در طائف و درست کردن باغ هایی در زمین خشک حجاز و خانه هایی پر از طلا که در مصر وجود داشت. همچنین برخی از درخواست های آنان غیر معقول بود مانند افتاد تکه ای از آسمان. از طرفی دیگر، از شان پیامبر خدا دور است که از جهل جاهلان سوء استفاده کند و امور غیر معجزه را به جای معجزه به مردم تحویل دهد. 
 دوما؛ مردم در انتخاب نوع معجزه حقی ندارند که آن را به پیامبر تحمیل کنند. 

 

آیا درخواست مشرکان از پیامبر مبنی بر آمدن خداوند نزد مردم، درخواست معقولی بود؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۳۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23122
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1363

این درخواست اساسا باطل است زیرا اولا این درخواست به محال است. چون خداوند تبارک و تعالی همچون مخلوقین نیست که دارای مکان و زمان باشد و دارای رفت و آمد باشد. 
دوما : فرستادن رسول به این معنی است که فرستنده نمی خواهد شخصا اقدام کند و الا خودش اقدام می کرد. بنابراین اصل این درخواست که خود فرستنده حاضر شود امری خلافِ خواسته اوست. تنها مطلبی که حق مردم است  این است که یقین کنند به این که او فرستاده شده از طرف فلان شخص است. مثلا این تقاضا از نماینده رئیس جمهور که خود رئیس جمهور بیاید امر معقولی نیست. زیرا به محض این که مشخص شد او از طرف رئیس جمهور است حرف او لازم الاتباع است. پس نسبت به خداوند هم مردم حق ندارند که درخواست کنند تا خود خداوند به نزد آن ها بیاید. زیرا او فرستاده ای برایشان قرار داده است.

 

آیا این درخواست مشرکان که پیامبر خدا به آسمان رود، می توانست آنان را قانع کند؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23123
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1397

اولا مشرکان اعلام کردند که به صعود به آسمان ایمان نمی آورند( چون نمی دانند تا کجا بالا رفته است) تا اینکه نوشته ای با خود پایین بیاورد. در حالی که بالا رفتن به مراتب سخت تر است و اگر به آن ایمان نیاورند، به پایین آمدن هم ایمان نخواهند آورد. به عبارت دیگر آنان چیزی را مویدِ بر صعود قرار دادند که از خود صعود راحت تر بود. 
دوما خود مشرکین بعد از این درخواست، اعلام کردند که حتی بعد از عملی شدنِ این درخواست، باز هم مردد خواهند بود. پس این اقرار از خود مشرکان بود که با معجزات درخواستیِ خودشان هم، ایمان نخواهند آورد و معنای این گفتار دشمنی با پروردگار عالمیان خواهد بود که نتیجه آن این است که مستحق عذاب الهی خواهند شد. چراکه اعتراف کردند که در مقابل حق می ایستند.

 

چرا پیامبر، بعد از درخواست مشرکین مبنی بر رویت خداوند، آنان را عذاب نکرد مانند کاری موسی با امتش کرد

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23124
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1743

چرا پیامبر اسلام، بعد از درخواست مشرکین مبنی بر رویت خداوند، مشرکان مکه را بر اثر صاعقه نسوزاند مانند کاری که موسی با امتش کرد؟
جواب:
سنت خداوند نسبت به بندگان گنهکارش این چنین است که همه آن ها را دچار عذاب نمی کند بلکه گنهکاران از سه دسته خارج نیستند 1- یا توبه می کنند و خداوند غفار است 2- یا خداوند می داند که در نسل ایشان فرد مومنی خواهد بود. لذا او را مهلت می دهد تا او از صلبش خارج شود.3- و یا اینکه اگر توبه نکرد و در نسلش هم فرد مومنی نبود، او را گرفتار عذاب اخروی یا دنیوی میکند. در مواجهه ابوجهل با پیامبر، با توجه به اینکه پیامبر می دانست که از ابوجهل، پسری به وجود خواهد آمد لذا او را مهلت دادند تا عکرمه، فرزند ابوجهل، به دنیا بیاید. بنابراین خداوند در مقابل در خواست مشرکان، آنان را بر اثر صاعقه نسوزاند

 

آیا قلت شیعیان و کثرت پیروان ادیان دیگر دلیل بر حقانیت سایر ادیان است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۲۵-۱۶:۳:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23125
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1812

برخی این چنین تصور می کنند که اگر شیعه دین و مذهب حق باشد لازمه اش این است که جمعیت زیادی از مسلمانان دچار گمراهی و انحراف شده باشند. و این بسیار بعید است که تنها شیعه که جمعیت قلیلی هستند، اهل نجات باشند. اما این سخن باطل است زیرا:
1. کمی تعداد و یا زیادی آن دلیل بر حقانیت و عدم حقانیت نیست. بلکه ملاک حقانیت امور دیگری همچون براهین و استدلال و ...  می باشد. در نتیجه آنچه مردم به آن مکلف هستند تبعیت و پیروی از حق است چه پیروان آن دین حق کم باشند و چه زیاد. بنابراین نمی توان بر اساس تعداد پیروان یک دین به حقانیت و عدم حقانیت آن رسید. امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: "ایها الناس! لاتَسْتَوحِشُوا فى طریق الهُدى لِقِلَّةِ اَهلِه  فان الناس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير وجوعها طويل "   
2. خداوند در قرآن بر خلاف آنچه که مردم عوام می پندارند، اقلیتی که پیروِ حق باشند را مدح کرده است و در مقابل اکثریتی که از حق رویگرداند را مذمت می کند:" وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ"   و " وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي‏ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُم‏" . "وَإِن تُطِع أَكثَرَ مَن فِي الأَرضِ يُضِلّوكَ عَن سَبيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِن هُم إِلّا يَخرُصونَ " ، " بل أَكْثَرُهُمْ لَا يؤْمِنُونَ" ، " أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ " ، "وَأَكْثَرُهُمْ لَا يعْقِلُونَ"  ، " وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يعْلَمُونَ " ، "وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يجْهَلُونَ" ، "وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ " ، "وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ" ، " اِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ"  و غیر از این آیات که به روشنی بیانگر این است که اکثریتی که تابع حق نباشند اهل نجات نیستند. بنابراین ملاک حقانیت، اکثریت و اقلیت نیست.
امام کاظم علیه السلام در روایتی همین مطلب را بیان می کنند: امام کاظم علیه السلام خطاب به هشام فرمودند:
يا هشامُ، ثُمَّ ذَمَّ الْكَثْرَةَ فَقالَ «وَ اِن تُطعْ أكثر مَنْ فِي الْأَرضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللّه‏» وَ قال «وَ لْكِنْ أَكثَرُهُم لا يَعْلَمُون». يا هشامُ، ثم مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقالَ «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِباديَ الشَّكُور». وَ قالَ: «وَ قَلِيلٌ ما هُمْ» وَ قالَ: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَليِلٌ.»
اي هشام، خداوند، اكثريت را در قرآن نكوهيده و فرموده است: اگر از اكثر مردم روي زمين اطاعت كني، تو را از راه خداوند گمراه مي‏ كنند و فرموده است: بيشتر مردم علم و آگاهي ندارند. اي هشام، سپس خدا اقليت را ستايش كرده و فرموده است: بندگان شاكر من كم هستند و انسان‏هاي مؤمن و داراي عمل صالح كم هستند و فرمود: ايمان نياوردند به او (حضرت نوح عليه‏السلام) مگر عده اندكي.

3. آنچه در اسلام و مسلمانان روی داد؛ در برخی امت های پیشین هم واقع شده است از جمله  در امت موسی علیه السلام . چرا که امت موسی بعد از اینکه معجزات و برهان های موسی را دیدند و به خدای موسی یقین کردند، در مدت زمانِ ده روز از دینی که به آن یقین کرده بودند برگشتند و مرتد شدند و تنها موسی و هارون ( و عده اندکی از مومنان) باقی ماندند 
4. اگر ملاک در حقانیت دین تعداد پیروان آن باشد، لازمه اش این است که همه مسلمانان به مسیحیت روی بیاورند. تعداد پیروان مسیحیت در این عالم یقینا بیشتر از تعداد مسلمانان است. اما هیچ یک از مسلمانان نمی پذیرند که به مسیحی شوند. زیرا آن ها به بطلان دین مسیحیت و حقانیت پیامبر اسلام یقین کرده اند. بنابر این ملاک در حقانیت دین، تعداد متدینان به آن دین نیست.

آیا عدم انتخاب خلیفه توسط رسول خدا، با سیره ایشان سازگار است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۲-۲۰:۳۷:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23126
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2084

سیره پیامبر خدا همواره این چنین بود که هنگام مسافرت و ...  کسی را در شهر به جای خویش می گذاشت. مثلا در جنگ تبوک امیرالمومنین علیه السلام را به جای خود در شهر قرار دادند. یعنی جانشینی برای خود در شهر قرار می دادند. حتی در برخی جنگ ها برای فرمانده هم جانشینی معین می کردند. در جنگ موته فرمانده را جعفر سپس زید و بعد از او عبدالله بن رواحه معین کردند. اگر در میدان نبرد برای فرماندة هم جانشینی قرار می دهد پس چگونه است که برای ادامه رسالت خویش که 23 سال زحمت کشیدند، کسی را مشخص نکرده اند؟؟؟

آیا فضیلت امیر المومنین و حسنین ع و جعفر و فرزندانش ،مساوی است؟

  • نویسنده:مصطفی جعفری
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۲-۲۰:۳۷:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23127
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2180

1. در طول تاریخ بسیاری از برادر ها بودند که از جهت انتساب به یک پدر، با هم مساوی بودند اما از جهت فضیلت و تقرب به خداوند با یکدیگر مساوی نبودند. مانند یوسف و برادرانش. بلکه چه بسا برادری( به جهت رعایت حدود الهی)  که مقرب درگاه الهی بود اما برادرش مغضوب خداوند بود. مانند هابیل و قابیل. بنابراین صرف تساوی در برادری دلیل بر این نیست که از همه جهات برابر باشند. خداوند در قرآن می فرماید : ان اکرمکم عندالله اتقاکم.
2. در مورد امیرالمومنین و حسنین علیهم السلام، با توجه به اینکه پیامبر خدا در مورد فضیلت ایشان روایات متعددی بیان کردند که به تواتر می رسند، جای شک و شبهه ای باقی نمی ماند که این انوار الهی و مقدس از تمام مردم و البته جعفر و فرزندانش با فضیلت تر می باشند به گونه ای که سایر مردم توانایی رسیدن به مقام ایشان را ندارد. از جمله روایات معتبر و متواتر به چند نمونه اشاره می شود:
" انا اولی بالمومنین من انفسهم فمن کنت اولی به من نفسه فانت یا اخی اولی به من نفسه-  که در ادامه به امامان دوازده گانه تصریح می کنند"، "حدیث منزلت" ، " آیه مباهله " ، آیه ولایت ، حدیث غدیر و ...

ابراهیم نبی طبق دستور خداوند اقدام به ذبح فرزندش کرد. آیا پیامبر اسلام چنین فضیلتی دارد؟

  • نویسنده:شهاب
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۰۲-۲۰:۴۰:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23133
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2056

پاسخ از امیرالمومنین:

حضرت إبراهيم پس از اين كار به جاى فرزندش، حيوانى را قربانى نمود. ولى حضرت محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) را مصيبتى سخت‏ تر از آن رسيد. ایشان بر جنازه عمويش حمزه حاضر شد، همو كه اسد اللَّه، اسد رسول و ياور دين او بود. جدايى او همچون جدايى روح از جسد بود با اين حال اظهار حزن و اندوه نكرد تا با اين صبر و تسليم امر بودن موجبات خشنودى خداوند را در تمام اعمال فراهم سازد و فرمود: اگر صفيّه همسر حمزه محزون نمى‏ شد جنازه او را هم ترك مى‏ كردم تا روز قيامت از بطن درندگان و چينه‏ دان پرندگان محشور شود و اگر نبود كه اين پس از من سنّت شود حتما اين كار را مى‏ كردم.

(یعنی پیامبر تا این حد مطیع امر الهی بود و حاضر بود به خاطر امر خداوند این مصیبت عظیم را تحمل کند.)

ای امیرمؤمنان [علیه السلام] اینکه به سوی شام(صفین) می رویم آیا به قضا و قدر الهی است؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۲۹-۱۰:۳۱:۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23147
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2212

آرى اى شيخ ! بالای هیچ بلندی نرفته اید و و بر هیچ زمین پستی فرود نیامده اید جز بقضا و قدر خداوند.

 

اى امير مؤمنان رنج و سختیهایم را به حساب خدا ميگذارم و برای کارهای خوبم اجری از ناحیه خدا نمیدانم؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۲۹-۱۰:۳۱:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23148
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2118

فرمودند: خدای متعال، اجر عظیمی معین فرموده برای شما در رفتن و آمدن(جهاد در راه خدا) و در هیچ [یک] از حالات، کاری را با اکراه و اضطرار انجام نداده اید.

چگونه مجبور به قضا و قدر الهی نیستیم در حالی که مسیر زندگی ما از طریق قضاء و قدر است؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۲۹-۱۰:۳۱:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23149
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2186

حضرت فرمودند: شاید قضای حتم و قدر لازم را اراده کردی و اگر چنین باشد ثواب و عقاب، باطل  و وعده و وعید و امر و نهی از خدا ساقط  می­گردد.ونباید پیشوایانی از ناحیه خدا می ­–آمدند تا گنهکار را ملامت  و نیکوکار را تشویق کنند. و شخص نیکوکار سزاوار به پاداش نسبت به شخص گناهکار و همینطور شخص گنهکار سزاوار به عقاب نسبت به نیکوکار نمی­بود. این سخن، سخن بت پرستان و لشکر شیطان و دشمنان خداوند رحمان و شاهدان باطل و بهتان و اهل کوری و سرکشی است.  اینان قدریه و مجوس این امتند.
خداوند به بندگان از روی اختیاز فرمان داد. اگر بندگان معصیت خدا میکنند از روی مغلوبیت نیست و اگر طاعت خدا میکنند از روی اجبار نیست.
پیامبران و قرآن را بیهوده نفرستاد. آسمانها و زمین و هرآنچه میان آن دو است باطل نیافرید. این پندار کافران است. پس وای بر آتشی که بر کافران است . سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: « و قضی ربک الاّ تعبدوه الا ایاه»
« و پروردگارت چنین حکم کرد که جز او را نپرستید»
مرد شادمان برخاست و میگفت: شما آن امامی هستی که با پیروی از او در روز قیامت امید به خشنودی رحمان داریم.

اي أمیر المؤمنین آن قضاء و قدري که میفرمایید،چیست؟

  • نویسنده:سید جواد علوی
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۲۹-۱۰:۳۱:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۱۲/۱۰-۴:۴۳:۳۳
    • کد مطلب:23150
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2239

قضـا و قـدر عبـارت است از امر پروردگـار به طاعت، و نهی از معصـیت، و توانائی دادن به بنـدگان براي اعمال نیکو  وترک اعمال زشت و یاری کردن و توفیق دادن در راه تقرب او، وکمـک نکردن به افراديکه راه معصـیت را می­پیماینـد، ،  و وعـده هاي [الهی] دادن، و عواقب سوء اعمال مخالف را متـذّکرشـدن، و ترغیب و تشویق نمودن و ترساندن [از عذاب الهی]. و همه این معانی قضاي خداونددر افعال، و قدر او درکردار ما است.
 واما جز این معانی راگمان مکن، زیراگمان در آن موجب بطلان اعمال توخواهدشد.
 و آن مردگفت: اي أمیر المؤمنین مرا راحت نمودي،خدا آسوده خاطرت گرداند.

رُوِيَ أَنَّ الرَّجُلَ قَالَ فَمَا الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ الَّذِي ذَكَرْتَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ الْأَمْرُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ وَ التَّمْكِينُ مِنْ فِعْلِ الْحَسَنَةِ وَ تَرْكِ الْمَعْصِيَةِ وَ الْمَعُونَةُ عَلَى الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ وَ الْخِذْلَانُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ وَ التَّرْغِيبُ وَ التَّرْهِيبُ كُلُّ ذَلِكَ قَضَاءُ اللَّهِ فِي أَفْعَالِنَا وَ قَدَرُهُ لِأَعْمَالِنَا أَمَّا غَيْرُ ذَلِكَ فَلَا تَظُنَّهُ فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحْبِطٌ لِلْأَعْمَالِ فَقَالَ الرَّجُلُ فَرَّجْتَ عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ. بحار الأنوار ج‏5، ص: 97

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۹/۱۲/۰۹-۲۳:۳۲:۵
لطفا متن عربی را با آدرس دقیق برای تمام موارد بیاورید
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۱۲/۱۰-۴:۱۴:۴۱
: متن روایت درج شد.
۱۴۰۳/۰۴/۰۹-۲۳:۴۳:۳۴
عن النعیم را بخش کنید
پاسخ‌ها
ح ش۱۴۰۳/۰۸/۰۴-۲۱:۳۲:۳۲
بنظرم این داستان درست نیست برداشت من ازین داستان این هست که خداوند به خواسته پیامبرش عمل کرده ولی به نحوه بارش باران در منطقه درستی واقف نبوده و پیامبر درخواست اصلاح مکان رو کرده
این بنوعی نقصان در خرد خداوند رو تداعی میکنه و بیشتر کفر امیز بنظر میرسه تا عبرت اموز!!
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۳/۰۸/۰۵-۵:۴۲:۴۷
: از یک سو تناسب دعای نوح با دعای پیامبر صلی الله علیه و آله اقتضا می‌کرد که باران شدید باشد.
از سوی دیگر باران با همه شدتش و با همه خطرش برای ساختمانهای غیر مستحکم آن زمان، از منظر کشاورزی و دامداری که منبع درآمد غالب آن زمان بود، و نیز ذخیره آب در آبگیرها کاملا مفید و سودمند بود.
گذشته از همه اینها این حکمت هم متصور است که ممکنه است آدم شکاکی شبهه کند باران آمدن در دعای اول اتفاقی بوده است اما با دعای دوم در توقف باران حجت بر همه آشکارتر گردید.
بنا بر این، این جریان نه تنها کفرآمیز نیست بلکه از جهات متعددی حکمت‌آمیز است.
  • نظر شما