💡 پاسخ(ها):
❓ پرسش(های) مشابه این شاخه
…
********************
این مطلب در کتب عامه بسیار رسیده است.
بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ازهد و اورع و اتقای از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دیده نشده است. چنانچه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (1) و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول (2) نقل می نمایند از عمر بن عبد العزیز اموی معروف که در زهد سرآمد اهل زمان خود بوده که گفت:
«ما علمنا حدا کان فی هذه الامه بعدالنبی صلی الله علیه وآله ازهد من علی بن ابی طالب علیه السّلام»
(ما نمی دانیم در این امت احدی را بعد از پیغمبر که زاهد تر باشد از علی بن ابی طالب علیه السّلام)
ملا علی قوشچی با تمام تعصبی که دارد در غالب مندرجات کتابش می گوید:
عقول عقلاء درباره علی (علیه السّلام) مبهوت است، زیرا که قلم کشید بر گذشتگان و آیندگان.
و در شرح تجرید نیز می گوید:
شنیدن حالات علی و وضع زندگانی او آدمی را مات و متحیر گرداند.
1- خبر عبد الله رافع
عبد الله رافع نقل می نماید که گفت: روزی رفتم به خانه امیرالمؤمنین (علیه السّلام). وقت افطار بود. کیسه سر به مهری برای آن حضرت آوردند، وقتی باز نمود دیدم در میان کیسه آرد پر سبوسی است که پوست های آن را نگرفته بودند. سه کف از آن در دهان مبارک ریخت و جرعه آبی بالای آن نوشید و شکر خدا نمود. عرض کردم: یا ابا الحسن چرا سر انبان را مهر نموده ای؟ فرمود: برای آنکه حسنین (علیهما السّلام) به من مهربانند، مبادا روغن زیتون یا شیرینی در او داخل نمایند و نفس علی از خوردنش لذت ببرد.
بدیهی است فرو رفتن نفس در لذت های مباح دنیوی، رفته رفته موجب طغیان و سرکشی می شود و آدمی را از یاد خدا باز می دارد.
به همین جهت علی (علیه السّلام) جلو نفس را از خوردن اغذیه لذیذه می گرفت تا مغلوب نفس نگردد. (3)
سلیمان بلخی در ینابیع الموده (4) این خبر را از احنف بن قیس نقل کرده است.
2- خبر سوید بن غفله
سلیمان بلخی در ینابیع الموده (5) و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول و خطیب خوارزمی در مناقب (6) و طبری در تاریخ خود از سوید بن غفله نقل نموده اند که گفت روزی خدمت امیرالمؤمنین مشرف شدم دیدم ظرف شیر ترشیده ای که بوی ترشیدگی او به مشام من می رسید در مقابل آن حضرت است و قرص نان جو خشکیده پر سبوسی در دست مبارکش می باشد. به قدری آن نان خشک بود که شکسته نمی شد حضرت با زانو مبارک آن را می شکست و در همان شیر ترشیده نرم می کرد و میل می فرمود به من هم تعارف کرد عرض کردم: روزه هستم فرمود شنیدم از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که هر کس روزه باشد و میل به طعامی کند و برای خود نخورد خداوند از طعامهای بهشتی به او بخوراند.
سوید گوید: دلم به حال علی (علیه السّلام) سوخت. فضه خادمه آن حضرت نزدیک من بود. گفتم از خدا نمی ترسی که سبوس جو را نمی گیری و نان می پزی؟ گفت: به خدا قسم خودش امر فرمود سبوسش را نگیرم.
حضرت فرمود: به فضه چه می گفتی؟ عرض کردم: به او گفتم چرا سبوس آرد را نمی گیرد؟ فرمود: پدر و مادرم فدای رسول الله (صلی الله علیه و آله) باد که سبوس طعامش را نمی گرفت و از نان گندم سه روز سیر نخورد تا از دنیا رفت. (یعنی من تأسی به رسول خدا نمودم).
3- حلوا نخوردن علی (علیه السّلام)
موفق بن احمد خوارزمی و ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب خود نقل می نمایند که روزی در دوره خلافت ظاهری امیرالمؤمنین، برای علی (علیه السّلام) حلوای شیرینی آوردند. با انگشت مبارک قدری از آن حلوا برداشت و بو نمود فرمود: چه رنگ زیبا و چه بوی خوبی دارد ولی علی از طعم او خبر ندارد. (7) (کنایه از آن که تا به حال حلوا نخورده ام) عرض کردند: یا علی مگر حلوا بر شما حرام است؟ فرمود: حلال خدا حرام نمی شود. ولی چگونه راضی شوم که شکم خود را سیر نمایم در حالتی که اطراف مملکت شکم های گرسنه باشد.
«ابیت بطنانا و حول الحجاز بطول غرثی و اکباد حراء وکیف ارضی بان اسمی امیر المؤمنین و لا اشارکهم فی خشونه العسر و شدائد الضر و البلوی»
(من با شکم سیر بخوابم و حال آنکه در اطراف حجاز، شکمهای گرسنه و جگرهای گداخته باشد چگونه من راضی باشم که اسم من امیر المؤمنین باشد ولی در بلایا و شدائد و سختی ها شریک مؤمنین نباشم.)
و نیز خوارزمی از عدی بن ثابت نقل می کند که روزی جهت آن حضرت فالوده آوردند جلوی نفس را گرفت و میل نفرمود.
اینها نمونه ای از طرز خوراک آن حضرت بود. گاهی سرکه و گاهی نمک و گاهی قدری سبزی و گاهی شیر با نان جو خشکیده میل می نمود و هیچ گاه دو نوع خورشت در یک سفره نمی گذارد!
در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری که به دست عبد الرحمن بن ملجم مرادی ضربت شهادت خورد، افطار را میهمان دخترش ام کلثوم بود. سر سفره برای آن حضرت نان و شیر و نمک گذارده بودند. با کمال علاقه ای که به دخترش ام کلثوم داشت، متغیر شد؛ فرمود: ندیده بودم دختری به پدرش جفا کند مانند تو. ام کلثوم عرض کرد: بابا چه جفائی کرده ام؟ فرمود: کدام وقت دیده ای که بابای تو در یک سفره دو نوع خورشت بگذارد؟ امر فرمود شیر را که لذیذتر بود برداشتند. چند لقمه نان با نمک میل نمود، آنگاه فرمود:
«فی حلال الدنیا حساب و فی حرامها عذاب و عقاب»
(در حلال دنیا حساب و در حرام آن عذاب و عقاب می باشد.)
پوشش آن حضرت:
لباس و پوشش آن حضرت بسیار ساده و بی قیمت بوده که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (8) و ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب و احمد بن حنبل در مسند (9) و سبط ابن جوزی در تذکره (10) و دیگران از علماء اهل سنت نوشته اند:
«و کان علیه ازار غلیظ اشتراه بخمسه دراهم»
(لباس آن حضرت از پارچه درشت بود که پنج درهم خریداری نموده بود.)
تا آنجا که ممکن بود لباس را وصله می نمود و وصله ها غالباً از پوست و یا از لیف درخت خرما بود. کفش آن حضرت نیز از لیف خرما بود.
و محمد بن طلحه شافعی در مطالب السؤول (11) در سلیمان بلخی حنفی در ینابیع الموده (12) و ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه (13) نوشته اند که علی (علیه السّلام) آن قدر وصله به لباس خود زده بود که پسر عمش عبد الله بن عباس در دوره خلافت و ریاست ظاهری آن حضرت دلتنگ شد، حضرت فرمود:
«لقد رقعت مرقعه حتی استحییت من راقعها ما لعلی من زینه الدنیا کیف نفرح بلذه تفنی و نعیم لا یبقی»
(آن قدر وصله روی وصله زدم که از وصله زننده خجالت می کشم. علی را با زینت دنیا چه کار؟ چگونه خوشحال شوم به لذتی که فانی می شود و نعمتی که بقا ندارد)
دیگری ایراد گرفت به آن حضرت که چرا در حین خلافت و ریاست شما جامه وصله دار می پوشید که مورد اهانت اعادی قرار گیرید؟ حضرت فرمود: این جامه ای است که دل را خاشع می گرداند و کبر را از انسان دور می کند و مؤمن به آن اقتداء می کند.
و نیز محمد بن طلحه در مطالب السؤول و خوارزمی در مناقب و ابن اثیر در کامل و سلیمان بلخی در ینابیع الموده (14) آورده اندکه لباس علی (علیه السّلام) و غلامش یکسان بوده، هر جامه ای که می خرید یک شکل و یک قیمت بود یکی را خود می پوشید و دیگری را به غلام خود، قنبر می داد.
این ها بود مختصری از وضع خوراک و پوشاک علی (علیه السّلام) که علماء اهل سنت ثبت نموده اند.
روایات شیعه بماند.
منابع:
1- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغهْ، 2/201، خطبه 34
2- مطالب السؤول، طلحه شافعی، ص129، باب 1 فصل 7
ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، 3/401، حوادث سال 40
خوارزمی در مناقب، ص117، ح 128، فصل 10
ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق، 42/489، شماره 4933
ابن کثیر در البدایهْ و النهایهْ، 8/6، فصل فی ذکر شیء من سیرته الفاضله و مواعظه
سبط ابن الجوزی در تذکرهْ الخواص، ص105، باب5
3- از این جهت که آن حضرت الگویی اسلامی برای زمامداران بعد از خود باشند در وقتی که صاحب مقام و منسب شدند گرفتار خواهش ها و طغیان ها و نفسانیات نشوند والا مقام آن حضرت بالاتر از آن است که گرفتار هوای نفس باشد؛ چون آن حضرت از طرف خدای متعال معصوم هستند و از طرف دیگر شرائط آن زمان طوری بوده که برای یک حاکم اقتضاء می کرده که برای آرامش مردم ضعیف و فقیر، خود را با ضعیف ترین آنان برابر کند تا تحمل فقر برای آنان راحت باشد و نسبت به آنچه که خدای تعالی روزی آنها کرده راضی باشند و از طرف دیگر افراد غنی به خاطر آنچه دارند شاکر باشند. والا اگر آن حضرت با پیامبر طیر مشوی (مرغ کبابی) می خورده اند و هیچ طغیان نفس نداشته اند و بلکه در آن لحظه خدای تعالی ایشان را به عنوان محبوب ترین خلق معرفی می کند؛ همانطور که در کتب اهل شیعه و اهل تسنن ذکر شده که وقتی که مرغ بریان را نزدشان آوردند از خدا خواست که محبوب ترین خلق خود را بفرستد تا با آن حضرت هم غذا شود و در آن لحظه حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) تشریف آوردند
المعجم الاوسط طبرانی، 6/336، دار الحرمین، 1415؛ نظم درر السمطین، زرندی حنفی، ص101، مناقب الامام امیر المؤمنین؛ کنز العمال، 13/167، فضائل علی رضی الله عنه
4- ینابیع المودهْ، قندوزی حنفی، 1/447 -448، ح16، باب 51
سبط بن الجوزی در تذکرهْ الخواص، ص106باب5
5- ینابیع المودهْ، قندوزی حنفی، 1/447، ح 14، باب 51
6- مناقب خوارزمی، ص118، ح130، فصل 10
7- کنز العمال متقی هندی، 13/184، ح 36549
احمد بن حنبل در فضائل الصحابهْ، 1/543، ح910
ابی نعیم اصفهانی در حلیهْ الاولیاء 1/81، رقم 4
قندوزی حنفی در ینابیع المودهْ، 2/192، ح558، باب 56
8- شرح نهج البلاغهْ، ابن ابی الحدید، 9/235، خطبه 161
9- فضائل الصحابهْ، احمد بن حنبل، 1/532، ح 885
10- تذکرهْ الخواص، سبط ابن الجوزی، ص110، باب 5
متقی هندی در کنز العمال، 13/184، ح36548
ابن اثر در اسد الغابهْ، 4/24
11- مطالب السؤول، محمد بن طلحه شافعی، ص134و 133، فصل 7
12- ینابیع المودهْ، قندوزی حنفی، 1/447، ح13، باب 51
13- شرح نهج البلاغهْ، ابن ابی الحدید، 9/235، خطبه 161
ابن ابی عاصم در کتاب الزهد، 1/131
ابی نعمی اصفهانی در حلیهْ الاولیاء، 1/83
14- ینابیع المودهْ، قندوزی حنفی، 1/445، ح12، باب51
این مطلب در کتب عامه بسیار رسیده است.