از حضرت باقر (علیه السلام) روایت است که زینب در حباله زید بود تا آنها یک روز در باب امری که تشاجرشان شد حضور حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند. حضرت نظرش به او افتاد و خوشش آمد.
زید عرض کرد یا رسول الله اذن بده طلاقش بدهم چون او تکبر دارد و مرا با زبان آزار میرساند.
حضرت فرمود«اتق الله و امسک علیک زوجک» از خدا بترس و زن خود را نگهدار ولی او طلاق داد و بعد از خروج عده حضرت او را به حباله نکاح خود آورد چنان که در آیه شریفه «فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها»
در بعضی از روایات هست که زید مخصوصا برای رغبت آن حضرت او را طلاق داد و از این قضیه علماء استدلال کردهاند بر خصیصهای از خصائص آن حضرت و آن این بود که آن حضرت به هر زن که رغبت میکرد اگر بی مانع بود بر او واجب بود که خود را به نکاح آن حضرت بیاورد و اگر شوهر داشت بر شوهرش واجب بود که او را طلاق بدهد.
در این جا از نصاری اعتراضی نقل میکنند که این خصیصه (العیاذ بالله) از بابت شهوت پرستی است ولی وقتی ما احتیاج به جواب آن داریم که آن حضرت عمل به حکم این امتیاز کرده باشد به این معنا که زنی را از حباله نکاح شوهر خود بیرون آورده تزویجش کرده باشد آن وقت ما به جوابهایی که از این اعتراض دادهاند احتیاج پیدا میکنیم.
و اما اگر عمل به حکم این قانون نکرده باشد چنان که در هیچ تاریخی و لو ضعیف ننوشته که آن حضرت به غیر از قضیه زید این خصیصه را عملی نموده باشد و قضیه زید هم جوابش را خود قرآن میدهد چنان چه میآید، پس عمل به حکم این خصیصه نکرد. آن مثل این است که صاحب مجلس برای امتیاز شخص مجللی بساطی در صدر مجلس گسترده باشد ولی آن شخص به جهت رعایت سایرین روی آن بساط ننشیند.
الحاصل آن حضرت این حکم را به مقام عمل نیاورده؛ آیا حیا و عفتش مانع گردیده و یا رافت و عطوفتش او را منصرف نموده هر چه هست از این امتیاز استفاده خارجی ننموده از این جا است که بعضی از ارکان شیعه این خصیصه را از خصائص مبنیه بر تشدید دانسته نه توسعه؛ چون خصائص آن حضرت بر دو قسم بود:
یکی مبنی بر تخفیف و توسعه بود مثل دخول مکه بدون احرام که بر سایرین حرام ولی بر آن حضرت حرام نبود در این حکم به آن حضرت تخفیف داده شده.
دوم مبنی بر تشدید و تضییق مثل وجوب نماز شب بر او که امتیازش از جهت تشدید حکم بود.
ما نحن فیه از قبیل قسم دوم بود تا حضرت به جهت این حکم از نظر اتفاقی خودداری نماید. چون نظر اتفاقی موجب محبت اتفاقی و رغبت قهری میگردد و رغبت قهری هم به حکم این خصیصه موجب حرام بودن زن بر شوهر میگردد. پس لازمه رافت و شفقت آن حضرت این است که از نظر اتفاقی خودداری نماید که مبادا از ناحیه آن حضرت کلفتی و زحمتی به مردم متوجه گردد.
این بود که هیچ وقت خود را وارد این وادی نکرد فقط در قضیه زید آن هم خود قرآن تصریح بر علت آن مینماید. چون به هم زدن اساس قدیم و تاسیس اساس جدید روی اصول و عادات مردم در نهایت دشواری است. خصوصا کاری که در انظار زشت و قبیح شده باشد شکستن سد عادت و رفع منع از آن به آسانی صورت نمیگیرد.
تزویج کردن زن پسر خوانده در آن عصر مانند تزویج زن پسر در این عصر قبیح بود. پس آن حضرت برای رفع قبح آن و شکستن سد عادت و برداشتن حرج از مومنین مامور بر عملی کردن آن گردید تا قبح آن از انظار برطرف گردد؛ چنان که در آیه شریفه فرموده «زوجناکها لکیلا یکون علی المومنین حرج فی ازواج ادعیائهم» یعنی او را بر تو تزویج کردیم تا در تزویج زنهای پسر خواندههای خودشان حرجی نباشد.
و الا تزویج زینب برای حضرت قبل از زید مانعی که نداشت و یا بعد از عقد زید برای زینب جمال و وجاهتی زاید نشده بود. او دختر عمه حضرت بود و حضرت جمیع خصوصیات او را میدانست و مع ذلک حضرت بر تزویج او اقدام نکرد با این که بنا به بعضی از روایات حضرت وقتی که زینب را برای زید خواستگاری نمود زینب به گمان این که آن حضرت برای خود خواستگاری میکند قبول نمود. بعد ملتفت شد که برای زید بوده امتناع نمود چون او از اشراف قریش بود نمیخواست زن آزاد کردهای شود و برادرش عبد الله نیز میل نداشت تا این که این آیه نازل شد «و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی الله و رسوله امرا این یکون لهم الخیره» یعنی برای هیچ مومن و مومنهای نیست هنگامی که خدا و رسول او بر چیزی امر فرمود برای آنها اختیاری در آن باشد تا این که راضی شد و عرض کرد که من اختیار امر خود را به دست رسول الله واگذار کردم. این بود که حضرت او را برای زید عقد بست.
پس اولا خداوند قلب آن حضرت را تکوینا منصرف از تزویج او نمود و ثانیا اختیار زینب را تکلیفا به دست آن حضرت داد و ثالثا قلب زید را نیز تکوینا منصرف از زینب نمود که مصر در طلاق او گردید و رابعا قلب آن حضرت را تکوینا و تکلیفا متوجه به او نمود. این همه مقدمات در تزویج او برای این بود «کیلا یکون علی المومنین حرج فی ازواج ادعیائهم» که سد عادت که شکستن آن برای مومنین حرج بود شکسته شود. پس اقدام او بر این تزویج که کار خیلی مهم بود برای رفع حرج از سایرین بود.
در قرآن چندین شاهد بر این معنا هست:
اول تعبیر به «قضاء وطر» یعنی حاجت زید از زینب رفع گردید و بی نیاز از او شد به دین وجه منصرف شد.
دوم نسبت تزویج به خدا «زوجناکها» و لذا زینب بر سایر زنهای پیغمبر فخر میکرد و میگفت مرا خداوند به حضرت تزویج کرده ولی شما را اولیاء شما.
سوم فرمایش خداوند «و کان امر الله مفعولا» یعنی امری که اراده خدا بر آن تعلق گرفته گذارده و انجام داده شده اشاره است بر این که این کار امر و اراده خدا بوده است.
چهارم قول خداوند بعد از کلام مذکور «ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله علیه» یعنی برای پیغمبر حرجی و وبالی نیست در آن چه خدا بر او فرض کرده. از این نیز درمیآید که حضرت از جهت این امر در حرج بوده نه این که میل به آن داشته باشد منتهی امر الهی کار را بر او سهل کرد.
این آیه هم در رد منافقین نزول یافته که حضرت را در تزویج زینب تعییب میکردند چنان که آیه «ما کان محمد ابا احد» و آیه «و ما جعل ادعیائکم ابنائکم» نیز چنان که اشاره شد در رد آنها نازل گردیده.
پنجم کلمه «فرض الله» که اثبات میکند که این امر از فرائض الهیه بوده و برای انجام وظیفه مفروضه، وارد این وادی شد نه بر وفق میل طبیعی.
ششم حکایت خداوند از آن حضرت که به زید فرمود «اتق الله و امسک علیک زوجک» یعنی زن خود را برای خود نگهدار. این هم کاشف است که آن حضرت بالطبیعه مایل نبود چنان که عتابی نیز در این باب از جانب خدا متوجه آن حضرت شد چنان که در این جمله از آیه «و تخفی فی نفسک ما الله مبدیه» یعنی پنهان میداری در دل خود آن چه را که خدا اظهار کننده آن است. چون خداوند عدد زنهای آن حضرت را بر او اعلام فرموده بود از جمله همین زینب بود چنان که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام روایت شده که حق تعالی به رسول الله عتاب فرمود که چرا گفتی که زن خود را برای خود نگهدارد و حال آن که میدانستی که او از زوجات تو میباشد و این فرمایش حضرت هم به زید به ملاحظه مردم بود که حیا میکرد از این که بگویند آن حضرت بر خلاف حجت و عفت اقدام نمود چنان که در این جمله از آیه «و تخشی الناس و الله احق ان تخشاه» (به آن اشاره شده است) یعنی از مردم میترسی و حال آن که خداند سزاوارتر است که از او بترسی.
هفتم قول خداوند «ما الله مبدیه» که در آن هم اشاره است بر این که این امر خدا است و خدا او را ظاهر خواهد ساخت.
هشتم قول خداوند «تخشی الناس» تا آخر آن هم ارشاد میکند بر این که این امر بر وفق امر خدا و خلاف میل مردم بوده است.
چون در قرآن مجید به این قضیه خیلی عنایت شده بود به این وجوه، کمی از بسیار برای تنبیه مسلمین ذکر شد و الا نصاری که اعتقاد به قرآن و اخبار ندارند جواب آنها همان یک کلمهای است که اول اشاره شد حاصل آن که به مجرد حکمِ این خصیصه حق شهوت اداء نمیشود بلکه با عمل کردن به آن ادا میشود و آن حضرت اصلا عمل به حکم این خصیصه نکرده چنان که همه تواریخ اتفاق دارد.
... علاوه بر آن این شخص قبل از بعثت و پیش از مامور شدن به تهذیب نفوس مردم خودش مهذب و دامن مبارکش از لوث این نسبت پاک بود. حتی وجود مبارکش را محمد امین میگفتند چگونه میشود که بعد از ماموریت به تهذیب نفوس ساحت مقدسش آلوده گردد؟!
ایضا آن حضرت در سن جوانی که زمان هیجان شهوت بود زن نگرفت و بر طریق مشروع عقلاء اداء حق شهوت نکرد پس چگونه میشود در سن پیری العیاذ بالله شهوترانی نماید؟!
.... و بلکه خودداری آن حضرت از عمل کردن به حکم این خصیصه غایت حجب و حیا و عفاف و رافت و مهربانی آن حضرت را میرساند که آن وجود مبارک با این که چنین جوازی داشت مع ذلک به امری اقدام نفرمود.
منبع: الکلام یجر الکلام با اندکی تصرف ج ۱ ص ۱۷۱
از حضرت باقر (علیه السلام) روایت است که زینب در حباله زید بود تا آنها یک روز در باب امری که تشاجرشان شد حضور حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند. حضرت نظرش به او افتاد و خوشش آمد.
زید عرض کرد یا رسول الله اذن بده طلاقش بدهم چون او تکبر دارد و مرا با زبان آزار میرساند.
حضرت فرمود«اتق الله و امسک علیک زوجک» از خدا بترس و زن خود را نگهدار ولی او طلاق داد و بعد از خروج عده حضرت او را به حباله نکاح خود آورد چنان که در آیه شریفه «فلما قضی زید منها وطرا زوجناکها»
در بعضی از روایات هست که زید مخصوصا برای رغبت آن حضرت او را طلاق داد و از این قضیه علماء استدلال کردهاند بر خصیصهای از خصائص آن حضرت و آن این بود که آن حضرت به هر زن که رغبت میکرد اگر بی مانع بود بر او واجب بود که خود را به نکاح آن حضرت بیاورد و اگر شوهر داشت بر شوهرش واجب بود که او را طلاق بدهد.
در این جا از نصاری اعتراضی نقل میکنند که این خصیصه (العیاذ بالله) از بابت شهوت پرستی است ولی وقتی ما احتیاج به جواب آن داریم که آن حضرت عمل به حکم این امتیاز کرده باشد به این معنا که زنی را از حباله نکاح شوهر خود بیرون آورده تزویجش کرده باشد آن وقت ما به جوابهایی که از این اعتراض دادهاند احتیاج پیدا میکنیم.
...