×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
۳ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

بر دروازه پاسخ به شبهات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۰۵-۶:۲۹:۴۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24901
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5171

یکی از واقعیات زندگی ما پرسش‌هایی است که برای هر فردی پیش می‌آید و شبهاتی است که از برون، اعتقادات جامعه را متزلزل می‌کند.

پر کردن خلأهای شناختی فرد، ضرورت تحقیق و آموزش را می‌آفریند.

مرتفع ساختن تزلزل‌های اعتقادی نیز توانایی دفاع در مقابل تهاجمات برونی را می‌طلبد.

از این دو حوزه با اندکی مسامحه با تعبیر پاسخگویی به شبهات یاد می‌شود.

اصل ضرورت پاسخگویی به شبهات بر همگان هویدا و آشکار است. اما چگونگی گشودن دروازه آن، نیازمند طرح مباحثی است که موفقیت در این حوزه را تضمین نماید.

آشنایی با افق‌های این بحث را با مروری بر نگاه وحی به شبهه آغاز می‌کنیم.

شبهه در منابع وحی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۰۵-۶:۳۰:۲۴
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۲/۰۵-۶:۳۲:۳
    • کد مطلب:24902
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 110

واژه «شبهه» هم‌خانواده با واژه «متشابه» است.

یکی از کاربردهای متشابه، نقطه مقابل محکمات است.

محکمات اموری است که مقصود از آن آشکار است و قابل توجیهات خلاف مقصود نیست.

در نقطه مقابل متشابهات است که به دلیل این که مقصود آن برای عموم کاملا آشکار نیست. لذا امکان توجیهات باطل و سوء استفاده از وجود دارد.

همین ویژگیِ متشابهات است که راه سوء استفاده منحرفین و ایجاد شبهه را می‌گشاید.

هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محُّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ  فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ  وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ  وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا  وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ.[1]

اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند؛ و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تأويلپذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مىكنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند. [آنان كه] مىگويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود.

در تأویل این آیه روایت بسیار جالبی آمده است.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ؟ع؟ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ع؟ وَ الْأَئِمَّةُ؟عهم؟ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ قَالَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ أَصْحَابُهُمْ وَ أَهْلُ وَلَايَتِهِمْ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ع؟ وَ الْأَئِمَّةُ؟عهم؟.[2]

امام صادق؟ع؟ درباره این سخن خداوند تعالی در قرآن که «اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند» فرمود: مقصود از آیات محکم، امیرالمؤمنین؟ع؟ و ائمه؟عهم؟ است. «و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تأويلپذيرند]» مقصود از آیات متشابه، فلان و فلان است. «اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است» مقصود، اصحاب و اهل ولایت این دو نفر است. «براى فتنهجويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مىكنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند» مقصود از راسخون، امیرالمؤمنین؟ع؟ و ائمه؟عهم؟ است.

در این روایت «محکم» بر امیرالمؤمنین؟ع؟ تطبیق داده شده که حقانیت آن حضرت مانند خورشید آشکار است. «متشابه» نیز بر غاصبین تطبیق داده شده است که با توجیهات باطل، اقدامات غاصبانه خود را نزد مردم توجیه کردند.

برای شناخت ماهیت شبهه کافی است یک آیه از قرآن را درایت نماییم.

وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً.[3]

و گفته ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»، و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند.

درایت آیه:

این آیه چهار امر مترتب را بیان می‌کند.

۱) شباهت مصلوب با حضرت عیسی؟ع؟

۲) ایجاد شک و گمان برای گواهان

۳) پیروی عملی از گمان

۴) اختلاف شک کنندگان با واقعگریان

منشأ سه امر اخیر شباهت بوده است.

اساس شبهه همین شباهت است.

وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لانَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ…. [4]

امير المؤمنين؟ع؟: شبهه تنها از اين رو «شبهه» نام گرفته است كه شبيه حق است.

اگر باطل به شكل واقعی خود عرضه شود كسی دچار اشتباه نمی‌گردد، ولی با شبیه کردن باطل به حق و عرضه‌ی باطل در چهره‌ی مشابه با حق، اسباب حیرت و گمراهی افرادی كه بصیرت و داریت كافی ندارند، فراهم می‌شود.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالا فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَي ذِي حِجًي وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَي أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَي. الكافي، جلد 1، صفحه 54، باب البدع و الرأي و المقاييس...، الكافي، جلد 1، صفحه 54،

امام باقر علیه‌السلام فرموده‌اند: امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه‌ای به مردم فرموده‌اند: ای مردم یقینا سرآغاز وقوع فتنه‌‌ها، هوسهایی است كه هوسرانی می‌شود و احكام [بدعت آلودی] است كه مخالف كتاب خدا وضع می‌گردد و [مطابق آن] مردانی ولایت مردان دیگری را می‌پذیرند، پس اگر باطل خالص بود بر هیچ عاقلی پنهان نمی‌ماند، و اگر حق خالص بود اختلافی نمی‌شد و لكن [فتنه جویان و بدعت كاران] یك مشت از حق و یك مشت از باطل را می‌گیرند و با هم می‌آمیزند [و ارایه می‌كنند] و در این هنگام شیطان بر پیروانش مسلط می‌گردد [ولی] كسانی كه ازخدا برای آنها حسنی پیشتاز شده است نجات پیدا می‌كنند.

با درایت در این حدیث روشن می‌شود كه یكی از روشهای شبیه کردن حق به باطل مخلوط كردن حق و باطل می‌باشد.

در قرآن از آمیختن حق و باطل، با تعبیر پوشیدن لباس باطل بر حق یاد شده است.

يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ.[5]

اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمی‌آميزيد و حقيقت را كتمان می‌كنيد، با اينكه خود می‌دانيد؟

در آیه‌ای دیگر از آمیختن حق و باطل، با تعبیر پیچاندن زبان یاد شده است.

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُنَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ مَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.[6]

و از ميان آنان گروهى هستند كه زبان خود را به [خواندن‏] كتاب [تحريف شده‌اى‏] می‌پيچانند، تا آن را از [مطالب‏] كتاب [آسمانى‏] پنداريد، با اينكه آن از كتاب [آسمانى‏] نيست؛ و مى‏گويند: «آن از جانب خداست»، در صورتى كه از جانب خدا نيست؛ و بر خدا دروغ می‌بندند، با اينكه خودشان [هم‏] می‌دانند.

آن چه مهم است این است که تأثیر شبهه ناشی از عدم بصیرت است.

هاه و إن هاهنا و أشار بيده إلي صدره لعلما جما، لو أصبت له حملة بلي أصبت لقنا غير مأمون يستعمل آلة الدين في الدنيا و يستظهر بحجج الله علي خلقه و بنعمه علي عباده ليتخذه الضعفاء وليجة من دون ولي الحق أو منقادا لحملة العلم لا بصيرة له في أحنائه يقدح الشك في قلبه بأول عارض من شبهة ألا لا ذا و لا ذاك  خصال صدوق، جلد 1، صفحه 186، 

امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن كلامی به كمیل فرمودهاند: آه و مسلما در اینجا [و با دست اشاره به سینه‌اش فرمود] علم فراوانی است که ای كاش كسانی را می‌یافتم که توان پذیرش آن را داشته باشند، بلکه به گروه تیز هوشی برخورده‌ام که قابل اعتماد نیستند، از دین برای دنیا استفاده می‌كنند، و با حجتهای خدا بر خلق خدا و با نعمتهای او بر بندگان او بزرگی می‌كنند، تا ضعیفان در دین که به چنین افرادی اعتماد کرده‌اند از ولی حق روی برگردانند، یا [گروه دیگری كه] تسلیم حاملان علم هستند، اما آنها بینائی در پیچ و خم علم [دین] ندارند، به اولین شبهه‌ای كه برخورد می‌کنند باعث ایجاد شك در قلبشان می‌گردد، آگاه باشید نه این [ارزش دارد] و نه آن.

با درایت در این حدیث روشن می‌شود كه منشأ و علت تأثیر شبهه و تردید در اشخاص، نداشتن بصیرت در دین است، چرا که بسیاری از كسانی كه گرفتار شبهات شده‌اند با حق دشمنی و عنادی ندارند، بلكه جهل و عدم بصیرت باعث افتادن آنها در گرداب شبهات شده است.

لذا درمان درد جهل و دفع شبهه نیازمند عقل  کامل است.

عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْبَصَرَ النَّافِذَ عِنْدَ مَجِيءِ الشَّهَوَاتِ وَ الْعَقْلَ الْكَامِلَ عِنْدَ نُزُولِ الشُّبُهَاتِ. مستدركالوسائل, جلد 8, صفحه 297

پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فرموده‌اند: خداوند هنگام آمدن شهوات، چشم تیز بین و هنگام فرو آمدن شبهات عقل كامل را دوست دارد .

بخشی از شبهات هم از پیروی کورکورانه از سردمداران دروغگو متولد می‌شود.

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ.كافی ج2 ص339

حضرت صادق علیه السلام فرموده‌اند: كذّاب, به بینات [امور روشن] هلاك می‌شود و پیروان او به شبهات.

از این حدیث شریف استفاده می‌شود كه: چون خود كذّاب می‌داند دروغ می‌گوید، پس هلاكتش برای خودش آشكار و روشن است، ولی این دروغ او باعث شبهه و اشتباه پیروان او كه _از دروغ او بی خبرند_ می‌گردد، یعنی ریشه اصلی شبهات، دروغ كذّابین برای بی خبران است، ولی پیروان آنها بر اثر جهالت به اشتباه می‌افتند و چه بسا با حق هم دشمنی نداشته باشند.

علت شکستن افراد در مقابل شبهات، جهل و نادانی است.

المتعبد علي غير فقه كحمار الطاحونة يدور و لا يبرح و ركعتان من عالم خير من سبعين ركعة من جاهل لان العالم تأتيه الفتنة فيخرج منها بعلمه و تأتي الجاهل فتنسفه نسفا و قليل العمل مع كثير العلم خير من كثير العمل مع قليل العلم و الشك و الشبهة. بحارالانوار, جلد 1, صفحه 208,

أمیر المؤمنین علیه السلام فرموده‌اند: عبادت كننده‌ی بدون فقه و اندیشه مانند الاغ آسیاب است كه پیوسته می‌چرخد ولی جلوتر نمی‌رود [هیچ پیشرفت و نزدیكی نسبت به خدا پیدا نمی‌كند]، دو ركعت نماز كه عالم بخواند بهتر است از هفتاد ركعت است كه جاهل بخواند [چرا؟] چون عالم از [گرداب] فتنه‌‌هایی كه به سراغش می‌آید به وسیله علمش رهایی می‌یابد، ولی فتنه‌هایی كه بر جاهل وارد می‌شود او را ریشه كن می‌كند، و عمل كم همراه با علم زیاد، بهتر از عمل زیاد همراه با علم اندك و شك و شبهه است.

لذا در اسلام تأکید فراوانی بر درایت، تفقه، تعقل، تدبر و… شده است.

عن إبراهيم الكرخي عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: حديث تدريه خير من ألف ترويه…. بحارالانوار ج2 ص184

امام صادق؟ع؟ فرمود: یك حدیث که در آن درایت کنی و بفهمی بهتر است از هزار حدیثی كه [فقط] آن را روایت کنی…

قال؟ع؟ في حديث آخر: عليكم بالدرايات لا بالروايات. بحارالانوار ج2 ص206

بر شما باد به فهميده‌ها, نه شنيده‌‌ها. بر شما باد به فهم روايات نه تنها نقل روايات).

قال أبو عبد الله؟ع؟: رواة الكتاب كثير و رعاته قليل فكم من مستنسخ للحديث مستغش للكتاب و العلماء تحزنهم الدراية و الجهال تحزنهم الرواية. بحارالانوار ج2 ص206

علما در غم درايت هستند و نادانان در غم روايت.

اینک برای درایت بیشتر برخی از نکات روایات پیشین را طبقه‌بندی می‌کنیم. از مبدأ شبهه آغاز می‌کنیم.

۱) مبدأ شبهه شامل 1.1) مبدأ بیرونی شبهه  مانند 1.1.) بدعت (أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ…) و 1.1.2) دروغ سردمداران (إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ) و 1.2) مبدأ درونی شبهه مانند 1.2.1) هواپرستی (أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ…، لقنا غير مأمون يستعمل آلة الدين في الدنيا و يستظهر بحجج الله علي خلقه و بنعمه علي عباده ليتخذه الضعفاء وليجة من دون ولي الحق…) و 1.2.2) کاستی در درک (أو منقادا لحملة العلم لا بصيرة له في أحنائه يقدح الشك في قلبه بأول عارض من شبهة…).

2) بستر شبهه، یکی از موارد شایع نص‌زدگی است (و العلماء تحزنهم الدراية و الجهال تحزنهم الرواية)

3) قالب شبهه، شباهت به حق است (وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً. وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لانَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ…)

4) روش‌ها شامل 4.1) روش شبهه افکن  که عبارت از خلط حق و باطل است (فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَي ذِي حِجًي وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً) و 4.2) روش شبهه پذیر که عبارت از شخصیت پرستی است (يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالا)

5) حاصل شبهه در  مرحله نخست 5.1) شک و تردید است و در مرحله دوم 5.2) شکستن ساختار اعتقادی است (و تأتي الجاهل فتنسفه نسفا…)  و در نهایت 5.3) هلاکت است (وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ)

6) درمان شبهه چیزی نیست جز فاصله گرفتن از سطحی نگری و نص‌زدگی و رو آوردن به درایت و تفقه (عليكم بالدرايات لا بالروايات)

جالب است که یکی از مبادی شبهه کاستی در درک است و بستر شایع آن نیز نص‌زدگی است و درمان آن نیز درایت و تفقه در دین است.

در ادامه برخی از عناوین مطرح شده در این طبقه‌بندی را تشریح می‌کنیم.

 

[1]) آل عمران/7

[2]) کافی ج1 ص415

[3]) نساء/157

[4]) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 181

[5]) آل عمران/71

[6]) آل عمران/78

ریشه یابی شبهات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۱-۹:۹:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24904
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 94

شبهات ریشه‌های متفاوتی دارد. اما در یک طبقه بندی کلی شاهد این هستیم که برخی از سرچشمه‌های شبهات درونی است و برخی دیگر برونی.

ریشه‌های درونی ابتلا به شبهات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۱-۹:۱۰:۲۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24905
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 109

شبهه می‌تواند از چند عامل درونی سرچشمه بگیرد:

۱- ضعف مبانی اعتقادی

۲- بی اطلاعی از تاریخ

۳- ضعف نفسانی

۴- هوسرانی

۵- بیماری روح

۶-….

عدم آگاهی از دین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۱-۹:۱۱:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24906
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 111

عدم آگاهی از دین مصادیق متفاوتی دارد.

۱) یکی از عمده‌ترین آنها، دیانت سطحی است. اندک نیستند افرادی که به اطلاع مختصری از دین بسنده کرده‌اند و همت آموزش دینی ندارند.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ؟ع؟ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ؟ص؟ أُفٍّ لِرَجُلٍ لَا يُفَرِّغُ نَفْسَهُ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ لِأَمْرِ دِينِهِ فَيَتَعَاهَدُهُ وَ يَسْأَلُ عَنْ دِينِه. کافی ج1 ص40

رسول خدا؟ص؟ فرمود: اف به مردی که در هر هفته زمان خودش را برای امر دینش خالی نمی‌گذارد تا به آن بپردازد و از آن بپرسد.

۲) برخی دیگر دین را در تعبد خلاصه کرده‌اند. لذا در حوزه معرفت و تعقل دین پیاده هستند. بسندگی به تعبد، یکی از عوامل ضعف مبانی اعتقادی است.

المتعبد علي غير فقه كحمار الطاحونة يدور و لا يبرح و ركعتان من عالم خير من سبعين ركعة من جاهل لان العالم تأتيه الفتنة فيخرج منها بعلمه و تأتي الجاهل فتنسفه نسفا و قليل العمل مع كثير العلم خير من كثير العمل مع قليل العلم و الشك و الشبهة.[1]

أمیر المؤمنین؟ع؟ فرمود: عبادت كننده‌ی بدون فقه و اندیشه مانند الاغ آسیاب است كه پیوسته می‌چرخد ولی جلوتر نمی‌رود [هیچ پیشرفت و نزدیكی نسبت به خدا پیدا نمی‌كند]، دو ركعت نماز كه عالم بخواند بهتر است از هفتاد ركعت است كه جاهل بخواند [چرا؟] چون عالم از [گرداب] فتنه‌‌هایی كه به سراغش می‌آید به وسیله علمش رهایی می‌یابد، ولی فتنه‌هایی كه بر جاهل وارد می‌شود او را ریشه كن می‌كند، و عمل كم همراه با علم زیاد، بهتر از عمل زیاد همراه با علم اندك و شك و شبهه است.

۳) شور دینی بدون پرداختن به شعور دینی هم به ضعف مبانی اعتقادی انحراف می‌انجامد. مصداق این طبقه برخی از جوانان هیئتی هستند. تردیدی نیست که شور دینی بسیار مقدس است، اما این شور مقدس، هنگامی که ریشه در شعور دینی داشته باشد، پایدار گشته و از انحراف مصون می‌ماند.

 

[1]) بحارالانوار, جلد 1, صفحه 208,

بی اطلاعی از تاریخ

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۱-۹:۴۳:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24907
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 114

بی اطلاعی از تاریخ نیز   یکی از عوامل درونی است که افراد را دچار شبهه می‌کند.

اگر اطلاع کافی از حوادث تاریخی داشته باشیم بسیاری از شبهات رخ نمی‌دهد.

جریان زیر شاهد خوبی برای این امر است.

در جلسه‌ای عده‌ای از محققین جمع شده بودند. کسی که خود را از محققین می‌شمرد گفت:

خلافت ابوبکر در آغاز غصب بود (غصب حدوثی) اما امیرالمؤمنین؟ع؟ آن را امضا کرد و در نتیجه بقاء و ادامه آن، مصداق غصب نبود (عدم غصب بقاءً).

فاصله نگارنده با این آقا زیاد بود اما از همان دور بلند گفتم این مزخرفات چیست که می‌گویید؟!

این محقق!!! ساکت شد و نپرسید که چرا به او اعتراض کردم و تنها در خارج از جلسه گفته بود فلانی یعنی بنده بی‌ادب هستم.

اما ای کاش یک پرسشی می‌کرد که چرا گفتم مزخرف می‌گویی!

نظر این محقق!!! به ازدواج امیرالمؤمنین؟ع؟ با خوله حنفیه مادر محمد حنفیه بود. خوله از قبیله مالک بن نویرة بود که خالد بن ولید به فرمان ابوبکر به بهانه ندادن زکات به آنها حمله کرد و با حیله و خیانت، مردان قبیله را کشت و همان شب با زن مالک زنا کرد. بقیه زنان قبیله را هم به اسارت گرفت و به مدینه آورد. خوله یکی از اسیران بود.

این محقق!!! پنداشته بود که چون امیرالمؤمنین؟ع؟ اسیر جنگ ظالمانه ابوبکر را به عنوان کنیز پذیرفته است، پس حکومت غاصبانه ابوبکر را امضا کرده است!

آن چه شگفت است این است که تاریخ این شبهه به زمان امام سجاد؟ع؟ باز می‌گردد. اتفاقا پاسخ آن نیز به خوبی در تاریخ ثبت و ضبط شده است. اما این محقق!!! آن تاریخ را ندیده و یا نخواسته است ببیند!

تفصیل این امر را در نوشتارهای زیر ببینید:

ازدواج امیرالمؤمنین ع با خوله، تأیید یا ابطال خلافت ابوبکر

دختر نابغه‌ای که ابوبکر را رسوا کرد

ازدواج امام حسین ع با شهربانو، تأیید یا ابطلان خلافت عمر؟!

روشن شد که با مطالعه روایات و تاریخ شیعه مشاهده خواهیم کرد که بسیاری از شبهات در طول تاریخ مطرح شده و پاسخ‌های کافی و شافی به آن داده شده است. پیداست که اطلاع از این دسته از منابع موجب می‌شود که کمتر دچار شبهات گردیم.

درنگ شایسته بر اجزای هر حادثه تاریخی، می‌تواند بسیاری از شبهات را بخشکاند.

اگر روزشمار «از مدینه تا غدیر» به خوبی تدوین شود و تمامی اجزای سه روز توقف پیامبر؟ص؟ در غدیر به درستی کنار هم چیده شود و حوادث پس از غدیر ملاحظه گردد، برای اثبات این که مولا در معنی سرپرست به کار رفته است، به هیچ دلیلی نیاز نداریم.

اگر جزئیات تاریخ ازدواج حضرت ام کلثوم به درستی از تاریخ استخراج گردد، روشن خواهد شد که نه تنها طرح شبهه ازدواج، هدف مخالفین را تأمین نمی‌کند، بلکه هم نفی و هم اثبات این قضیه، مخالفین را رسوا می‌کند.

و اگر….

فراموش کردن محکمات (اصول اولیه و اصول موضوعه)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۶-۲۰:۱۰:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24910
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 136

دانش در هر حوزه‌ای بر پایه‌ی اصول اولیه و  اصول موضوعه متناسب با آن بنا می‌شود.

از اصول مورد اتفاق هر حوزه‌ای با تعبیر محکمات آن حوزه یاد می‌شود.

نقطه مقابل محکمات، متشابهات است که در سرفصل بعدی به آن اشاره می‌کنیم.

یکی از آفتهای مهمی که افراد را دچار شبهه می‌کند، فراموش کردن محکمات مسئله و در نظر نگرفتن اصول اولیه و اصول موضوعه آن مسئله است.

به عنوان نمونه یکی از محکمات مسائل درون دینی، عدالت و حکمت خداوند است و یکی دیگر  از آنها عصمت نمایندگان خداوند متعال است و یکی دیگر حکمت امتحان در دنیا است و….

کسی که در مرحله محکمات گیر کرده است، قطعا نمی‌تواند مسائل متفرع بر آن را حل و فصل نماید و لذا دچار شبهه می‌گردد.

تفکیک محکمات و متشابهات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۶-۲۰:۱۲:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۲/۱۶-۲۰:۱۲:۵۶
    • کد مطلب:24911
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 148

اموری که با آن سر و کار داریم، سه دسته هستند:

اموری که درستی و خوبی آن شناخته شده هستند.

اموری که نادرستی و بدی آن شناخته شده هستند.

اموری که هنوز یک طرفه نشده‌اند.

این امر عقلی در برخی روایات این گونه بیان شده است:

الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَانَ لَكَ رُشْدُهُ فَاتَّبِعْهُ وَ أَمْرٌ بَانَ لَكَ غَيُّهُ فَاجْتَنِبْهُ وَ أَمْرٌ أَشْكَلَ عَلَيْكَ فَرَدَدْتَهُ إِلَى عَالِمِهِ.

امور سه گونه هستند: امری که صلاح آن برای تو آشکار شده، پس آن را پیروی کن.

و امری که فساد آن برای تو آشکار شده، پس از آن دوری گزین.

و امری که شناخت آن بر تو مشکل شده، پس آن را به عالمش واگذار.

همچنین این روایات نیز بر همین امر عقلی تأکید می‌کند:

إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ؟ص؟ حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَم

الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَاتَّبِعُوهُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَاجْتَنِبُوهُ وَ أَمْرٌ اخْتُلِفَ فِيهِ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّه

در ادبیات قرآن برای بیان این امر عقلی، اصطلاح «محکمات» در مقابل «متشابهات» به کار رفته است.

محکمات هر حوزه‌ای، چنان شناخته شده هستند که تشکیک و انکار به آنها راه نمی‌یابد. اما متشابهات همان گونه که از نامش هم پیداست، ممکن است برای ناآشنایان مورد شبهه قرار گیرد.

هُوَ الَّذِی أَنزَلَ عَلَیكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ.[1]

اوست خدایی که کتاب را بر تو فرو فرستاد، پاره­ای از آن آیات محکم است. آنها اساس کتابند و (پاره­ای) دیگر آیات متشابه است.

پس اما کسانی که در دلهایشان انحراف وجود دارد برای فتنه جویی و طلب تأویل آن (به دلخواه خود) از آیات متشابه از قرآن پیروی می‌کنند.

و (حال آن که) تأویل آیات متشابه را جز خدا و ریشه­داران در علم کسی نمی‌دانند آنان می‌گویند به قرآن ایمان آورده‌ایم همه‌ی آن از نزد پروردگار ماست و جز صاحبان خرد کسی متذکر نمی‌گردد.

ضابطه دقیق محکمات در روایات نیز بیان شده است. برای توضیح بیشتر می‌توانید به بحث «مرجع نخستین؛ خداوند» از مباحث «مرجعیت دینی، اما و اگرها» مراجعه نمایید.[2]

قانون محکمات و متشابهات در همه جا، از جمله در روایات نیز جاری و ساری است، همچنان که به آن تصریح شده است.

خلط میان محکمات و متشابهات، یکی از آفتهای تحقیق و تفاهم است و تفکیک محکمات و متشابهات، یکی از قوانین بسیار مهم اندیشه در تمامی حوزه‌ها است، عدم رعایت این قانون موجب می‌شود که دچار شبهه گردیم.

 

[1]) آل عمران آیه‌ی 7

[2]) می‌توانید این دو نوشتار را در سایت آشتی با خرد ببینید.

پرش از بنیادها به شاخه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۶-۲۰:۱۳:۲۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24912
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 284

برخی از قضایا به حد محکمات نرسیده است، اما ریشه و بنیاد مسائل دیگر است و به سخن دیگر قضایای دیگری بر آنها مترتب شده است.

مانند «عصمت» در مباحث خلافت و «استنباط» در مباحث اخباریت و….

ناگفته پیداست بدون حل و فصل بنیادها، ورود به شاخه‌ها فرد را دچار شبهه می‌کند.

خاموشی خرد در برابر اکثریت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۱۶-۲۰:۱۶:۲۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24913
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 237

کاستی نفسانی در شخصیت ناتوان یکی دیگر از عوامل درونی است که منشأ شبهه می‌گردد که در قرآن و روایات هم به آن اشاره شده است.

یکی از مصادیق کاستی نفسانی، ترس و خود باختگی در مقابل اکثریت است. به محض این که فرد در مقابل اکثریت مرعوب شد، نور خرد مغلوب سیاهی کثرت می‌گردد.

لذا می‌توان گفت رعب مخالفت با اکثریت، یکی از اسلحه‌های شیطان است.

اما تخطئه اکثریت و نفی زنده باد مرده باد عموم مردم، معیار کشف واقعیت و رسیدن به حقیقت نیست.

امام کاظم؟ع؟ جملات زیبایی در این راستا فرموده است.

يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ فَقَالَ وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ[1] وَ قَالَ تَعَالَى إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ[2] لا يَعْقِلُونَ وَ قَالَ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[3] ثُمَ ذَمَ الْكَثْرَةَ فَقَالَ وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ[4] وَ قَالَ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ وَ أَكْثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُونَ. يَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ[5] وَ قَالَ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ[6] وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ[7] يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَكَرَ أُولِي الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّكْرِ وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْيَةِ فَقَالَ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ[8] يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ[9] يَعْنِي الْعَقْلَ وَ قَالَ وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ[10] قَالَ الْفَهْمُ وَ الْعَقْل…. بحارالأنوار ج1 ص134

ای هشام  سپس خداوند کسانی که تعقل نمی‌کنند نکوهش کرده است و فرموده است: و هنگامی که به آنان [که مشرک و کافرند] گویند: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، می  گویند: نه، بلکه از آیینی که پدرانمان را بر آن یافتیم، پیروی می  کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی  فهمیدند و راه [حق را به سبب کوردلی] نمی  یافتند [باز هم کورکورانه از آنان پیروی خواهند کرد؟!]  و خداوند تعالی فرموده است: قطعاً بدترین جُنبندگان نزد خدا، کرانِ [از شنیدن حق] و لالانِ [از گفتن حق] هستند که [کلام حق را] نمی  اندیشند! و نیز فر موده است: و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ قطعاً می  گویند: خدا. بگو: همه ستایش ها ویژه خداست [آیا درک می  کنند که همه امور به دست خداست؟ نه] بلکه بیشترشان معرفت و دانش ندارند؛

سپس خداوند  اكثريت را در قرآن نكوهيده و فرموده است: اگر از اكثر مردم روی زمين اطاعت كنی تو را از راه خداوند گمراه می‌كنند و فرموده است: بيشتر مردم نمی‌دانند و بیشتر مردم نمی‌فهمند.

ای هشام سپس خدا اقليت را ستايش كرده و فرموده است: اندکی از بندگان من شاكر هستند و چه اندک هستند انسان‌های مؤمن و نیکوکار! و فرمود: ايمان نياوردند به او (حضرت نوح عليهالسلام) مگر عده اندکی.

ای هشام سپس خداوند صاحبان خرد را به زیباترین یاد، یاد کرده است و به آراسته‌ترین زیور، آراسته است و فرموده است: حکمت را به هر کس بخواهد می‌دهد، و آنکه به او حکمت داده شود، بی تردید او را خیر فراوانی داده‌اند، و جز صاحبان خرد، کسی متذکّر نمی‌شود.

ای هشام راستی که خداوند می‌فرماید: بی تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتی است برای کسی که برای قلبی باشد. یعنی برای کسی که عقل داشته باشد. و خداوند فرموده است: و به راستی ما به لقمان حکمت عطا کردیم. یعنی فهم و عقل عطا کردیم….

حدود 83 آیه در قرآن «اکثریت» را نکوهش کرده است و از 9 آیه نیز می‌توان ستایش «اقلیت» را استفاده کرد.[11]

البته و صد البته این حکم تعبدی نیست. علاوه بر این که تجربه آن را ثابت کرده است از منظر خرد نیست چنین است. توجه کنید:

يَا هِشَامُ لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ لُؤْلُؤَةٌ مَا كَانَ يَنْفَعُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَةٌ. بحارالانوار ج1 ص136

عَنْ يُونُسَ قَالَ قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ ع يَا يُونُسُ ارْفُقْ بِهِمْ فَإِنَّ كَلَامَكَ يَدِقُّ عَلَيْهِمْ قَالَ قُلْتُ إِنَّهُمْ يَقُولُونَ لِي زِنْدِيقٌ قَالَ لِي مَا يَضُرُّكَ أَنْ تَكُونَ فِي يَدَيْكَ لُؤْلُؤَةٌ فَيَقُولَ لَكَ النَّاسُ هِيَ حَصَاةٌ وَ مَا كَانَ يَنْفَعُكَ إِذَا كَانَ فِي يَدِكَ حَصَاةٌ فَيَقُولُ النَّاسُ هِيَ لُؤْلُؤَةٌ. بحارالانوار ج2 ص66

روشن شد که از منظر خرد و شرع، «اکثریت» نمی‌تواند معیار حق و باطل باشد، مگر در مواردی که ضابطه و معیاری برای تصحیح آن وجود داشته باشد. مانند ضوابطی که برای حجیت اجماع در اصول بیان شده است و مانند تمسک به مجمع علیه از باب جدل و….[12]

بر اساس عدم اعتبار اکثریت به شکل موضوعی و نه طریقی، دمکراسی یعنی حکومت صرف رأی اکثریت و بر اقلیت خالی از چالش نیست. مگر این که ضابطه عقلانی برای آن تعریف گردد.[13]

همچنین در نقطه مقابل صرف تفرقه در مقابل وحدت، قابل نکوهش نیست. چرا اگر تفرقه از اکثریت ملازم با تبعیت حق باشد پسندیده است.

نکته‌سنجان متوجه هستند که تاریخ چه بسیار شاهد دستاویز ساختن دمکراسی و اجماع، برای رسیدن اهداف شیطانی بوده است و همچنین چه اندازه با اتهام تفرقه اهل حق کوبیده شده‌اند!

جریان سقیفه و نیز استدلالهای معاویه بر ضرورت وحدت، از شاه مصداق‌های سوء استفاده از اجماع و تفرقه است.

 

[1]) بقرة/170

[2]) أنفال/22

[3]) لقمان/25

[4]) أنعام/116

[5]) سبأ/13

[6]) ص/24

[7]) هود/40

[8]) بقرة/269

[9]) ق/37

[10]) لقمان/12

[11]) آیات شده عبارتند از:

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاٰ يُؤْمِنُونَ. بقرة/ 100

لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يُؤْمِنُونَ. هود/ 17 رعد/ 1 غافر/ 59

وَ مٰا أَكْثَرُ اَلنّٰاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ. يوسف/ 103

وَ مٰا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّٰهِ إِلاّٰ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ يوسف/ 106

قٰالُوا سُبْحٰانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنٰا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كٰانُوا يَعْبُدُونَ اَلْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ. سبإ/ 41

لَقَدْ حَقَّ اَلْقَوْلُ عَلىٰ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لاٰ يُؤْمِنُونَ. يس/ 7

وَ قٰالُوا قُلُوبُنٰا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً مٰا يُؤْمِنُونَ. بقرة/ 88

فَلاٰ يُؤْمِنُونَ إِلاّٰ قَلِيلاً. نساء/ 46 و  155

وَ مٰا هُوَ بِقَوْلِ شٰاعِرٍ قَلِيلاً مٰا تُؤْمِنُونَ. حاقة/ 41

وَ مٰا كٰانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ. 8 آیه از سوره شعراء

قَلِيلاً مٰا تَشْكُرُونَ. أعراف/ 10 مؤمنون/ 78 سجده/ 9 ملك/ 23

وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَشْكُرُونَ. بقرة/ 243 يونس/ 60 يوسف/ 38 نمل/ 73 غافر/ 61

وَ لاٰ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شٰاكِرِينَ. أعراف/ 17

وَ أَكْثَرُهُمُ اَلْفٰاسِقُونَ. آلعمران/ 110

وَ أَكْثَرُهُمْ فٰاسِقُونَ. توبة/ 8

قُلْ يٰا أَهْلَ اَلْكِتٰابِ… أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فٰاسِقُونَ. مائدة/ 59

وَ مٰا وَجَدْنٰا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنٰا أَكْثَرَهُمْ لَفٰاسِقِينَ. أعراف/ 102

أَكْثَرُهُمْ لاٰ يَعْقِلُونَ. مائدة/ 103 حجرات/ 4

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاٰ يَعْقِلُونَ. عنكبوت/ 63

وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاٰ يَعْلَمُونَ. أنعام/ 37 أعراف/ 131 أنفال/ 34 يونس/ 55 قصص/ 13 و 57  زمر/ 49 دخان/ 39 طور/ 47

لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ. أعراف/ 187 يوسف/21 و 40 و 68 نحل/ 38 روم/ 6 و 30 سبإ/ 28 و 36 غافر/ 57 جاثية/ 26

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاٰ يَعْلَمُونَ. نحل/ 75 و 101 نمل/ 61 أنبياء/ 24 لقمان/ 25 زمر/ 29

لٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ. أنعام/ 111

وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي اَلْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اَللّٰهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ يَخْرُصُونَ. أنعام/ 116

وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ اَلْأَوَّلِينَ. صافات/ 71

وَ مٰا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاّٰ ظَنًّا إِنَّ اَلظَّنَّ لاٰ يُغْنِي مِنَ اَلْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ بِمٰا يَفْعَلُونَ. يونس/ 36

يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهٰا وَ أَكْثَرُهُمُ اَلْكٰافِرُونَ. نحل/ 83

فَأَبىٰ أَكْثَرُ اَلنّٰاسِ إِلاّٰ كُفُوراً. إسراء/ 89 فرقان/ 50

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا فِي هٰذَا اَلْقُرْآنِ لِلنّٰاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كٰانَ اَلْإِنْسٰانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً. كهف/ 54

أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كٰارِهُونَ. مؤمنون/ 70

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً. فرقان/ 44

يُلْقُونَ اَلسَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كٰاذِبُونَ. شعراء/ 223

بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لاٰ يَسْمَعُونَ. فصلت/ 4

قُلْ سِيرُوا فِي اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كٰانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ. روم/ 42

لَقَدْ جِئْنٰاكُمْ بِالْحَقِّ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كٰارِهُونَ. زخرف/ 78

إِنَّ اَلْمُنٰافِقِينَ… وَ لاٰ يَذْكُرُونَ اَللّٰهَ إِلاّٰ قَلِيلاً. نساء/ 142

قَلِيلاً مٰا تَذَكَّرُونَ. أعراف/ 3 نمل/ 62 غافر/ 58 حاقة/ 42

بَلْ كٰانُوا لاٰ يَفْقَهُونَ إِلاّٰ قَلِيلاً. فتح/ 15

ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاّٰ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ. بقرة/ 83

وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبٰادِيَ اَلشَّكُورُ. سبإ/ 13

وَ مٰا آمَنَ مَعَهُ إِلاّٰ قَلِيلٌ. هود/ 40

إِلاَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ قَلِيلٌ مٰا هُمْ. ص/ 24

فَلَمّٰا كُتِبَ عَلَيْهِمُ اَلْقِتٰالُ تَوَلَّوْا إِلاّٰ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ بِالظّٰالِمِينَ. بقرة/ 246

فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّٰ قَلِيلاً مِنْهُمْ فَلَمّٰا جٰاوَزَهُ هُوَ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ قٰالُوا لاٰ طٰاقَةَ لَنَا اَلْيَوْمَ بِجٰالُوتَ وَ جُنُودِهِ قٰالَ اَلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاٰقُوا اَللّٰهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِينَ. بقرة/ 249

وَ لَوْ أَنّٰا كَتَبْنٰا عَلَيْهِمْ أَنِ اُقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اُخْرُجُوا مِنْ دِيٰارِكُمْ مٰا فَعَلُوهُ إِلاّٰ قَلِيلٌ مِنْهُمْ. نساء/ 66

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ اَلشَّيْطٰانَ إِلاّٰ قَلِيلاً. نساء/ 83

فَلَوْ لاٰ كٰانَ مِنَ اَلْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ اَلْفَسٰادِ فِي اَلْأَرْضِ إِلاّٰ قَلِيلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنٰا مِنْهُمْ… هود/ 116

قٰالَ أَ رَأَيْتَكَ هٰذَا اَلَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلىٰ يَوْمِ اَلْقِيٰامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاّٰ قَلِيلاً. إسراء/ 62

[12]) علت اختلاف در تعریف اجماع و بیان ضابطه حجیت آن دقیقا همین امر است که صرف اکثریت، معیار حق و باطل نیست. لذا وجود ضابطه معقول برای حجیت اکثریت در هر محدوده‌ی ضروری است.

[13]) این چالش در دمکراسی واقعی است. ولی آن چه در جهان کنونی وجود دارد، نمایش دمکراسی است، نمایش دمکراسی شیطنتی است که برای تحمیق ملتها صورت می‌پذیرد.

خاموشی خرد در برابر شخصیت‌های مشهور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۲/۲۲-۱۰:۵۷:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24916
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 234

گذشت که ناتوانی شخصیتی و کاستی نفسانی از عوامل درونی است که منشأ شبهه می‌گردد.

یکی از مصادیق کاستی نفسانی، ترس و خود باختگی در مقابل مشاهیر است. به محض این که فرد در مقابل یکی از شخصیتهای مشهور مرعوب شد، نور خِرَد مغلوبِ شخصیتها می‌گردد.

لذا می‌توان گفت رعب مخالفت با مشاهیر، یکی از اسلحه‌های شیطان است.

اما معیار حقیقت و دیانت، تنها بصیرت است نه شخصیتها، مگر شخصیتهایی که صلاحیت آنها برای متابعت احراز شده باشد، البته و صد البته با رعایت مرزها و شرایط علمی که در جای خودش بیان شده است.

این مهم این گونه در روایات انعکاس یافته است:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الدِّينِ بِالرِّجَالِ أَخْرَجَهُ مِنْهُ الرِّجَالُ كَمَا أَدْخَلُوهُ فِيهِ وَ مَنْ دَخَلَ فِيهِ بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ. بحارالانوار ج2 ص105

امام صادق؟ع؟ فرمود کسی که در این دین به سبب (شخصیت) مردان (مشهور) داخل شود، مردان هم همچنان که او را داخل دین ساخته بودند، او را از دین خارج می‌سازند.

وَ قَدْ يُقَالُ إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ فِي هَذَا الْأَمْرِ بِغَيْرِ يَقِينٍ وَ لَا بَصِيرَةٍ خَرَجَ مِنْهُ كَمَا دَخَلَ فِيهِ رَزَقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مَعْرِفَةً ثَابِتَةً عَلَى بَصِيرَة…. بحارالانوار ج24 ص291

به راستی کسی که بدون یقین و بینش داخل در امر ولایت شود، همچنان که بدون بینش داخل شده، همچنان بدون بینش از آن خارج می‌شود. خداوند به ما و شما شناخت پایدار و استوار بر بصیرت روزی فرماید….

پیداست که معیار شناخت حق و باطل برهان و حجت است و حجت رسا هم نیز از آنِ خداوند است.

قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ…[1]

بگو كه حجت و برهان رسا از آنِ خداست…

و پیداست که کتاب و سنت (ثقلین)، شاه مصداق برهان و حجت رسا است.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً.[2]

ای مردم، در حقيقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است، و ما به سوی شما نوری تابناك فرو فرستادهايم.

وپیداست که اهل باطل، برهان و حجتی ندارند. از همین رو هم در مقابل برهان و حجت رسا، شخصیت پرستی را مطرح می‌کنند.

وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ.[3]

و هر كس با خدا معبود ديگری بخواند،كه برای آن برهانی نخواهد داشت، حسابش فقط با پروردگارش میباشد، در حقيقت، كافران رستگار نمیشوند.

وَ إِذٰا قِيلَ لَهُمُ اِتَّبِعُوا مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ قٰالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مٰا أَلْفَيْنٰا عَلَيْهِ آبٰاءَنٰا أَ وَ لَوْ كٰانَ آبٰاؤُهُمْ لاٰ يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لاٰ يَهْتَدُونَ.[4]

و هنگامی که به آنان [که مشرک و کافرند] گویند: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، می  گویند: نه، بلکه از آیینی که پدرانمان را بر آن یافتیم، پیروی می  کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی  فهمیدند و راه [حق را به سبب کوردلی] نمی  یافتند [باز هم کورکورانه از آنان پیروی خواهند کرد؟!]

شخصیت پرستی درجات فراوانی دارد. یکی از مصادیق خطرناک شخصیت پرستی، پیروی از لغزش عالم است که خود از خطرناکترین علل ایجاد شبهه هم هست. لذا در منابع وحی در رابطه با لغزش عالم به شدت هشدار داده شده است.

وَ قَالَ أَشَدُّ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي ثَلَاثٌ زَلَّةُ الْعَالِمِ وَ جِدَالُ مُنَافِقٍ أَوْ ذَنْبٌ يَقْطَعُ رِقَابَهُمْ إِنَّ هَذَيْنِ الْحَجَرَيْنِ قَدْ أَهْلَكَا مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ إِنَّهُمَا مُهْلِكَاكُمْ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَعْمَلُون. مجموعه ورام ج2 ص217

شدیدترین چیزی که بر امتم (از خطر آن) می‌ترسم سه چیز است: لغزش عالم و جدل منافق یا گناهی که گردنهای آنان را قطع کند. به راستی این دو سنگ (و دو امر سنگین نخست) کسانی را که پیش از شما بوده‌اند نابود کرده‌اند و همین دو نابود کننده شما هم هستند پس بنگرید چگونه عمل می‌کنید.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا الْخَوْفُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي ثَلَاثُ خِصَالٍ أَنْ يَتَأَوَّلُوا الْقُرْآنَ عَلَى غَيْرِ تَأْوِيلِهِ أَوْ يَتَّبِعُوا زَلَّةَ الْعَالِمِ أَوْ يَظْهَرَ فِيهِمُ الْمَالُ حَتَّى يَطْغَوْا وَ يَبْطَرُوا وَ سَأُنَبِّئُكُمُ الْمَخْرَجَ مِنْ ذَلِكَ أَمَّا الْقُرْآنُ فَاعْمَلُوا بِمُحْكَمِهِ وَ آمِنُوا بِمُتَشَابِهِهِ وَ أَمَّا الْعَالِمُ فَانْتَظِرُوا فَيْئَهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا زَلَّتَهُ وَ أَمَّا الْمَالُ فَإِنَّ الْمَخْرَجَ مِنْهُ شُكْرُ النِّعْمَةِ وَ أَدَاءُ حَقِّهِ. بحارالانوار ج2 ص42

رسول خدا؟ص؟ فرمود همانا ترس بر امت من پس از من، سه خصلت است: یکی این که قرآن را بر غیر معنایش تأویل برند و دوم این که از لغزش عالم پیروی کنند و سوم این که آن چنان ثروتمند شوند که طغیان کنند و سرمست ثروت گردند و من به زودی راه خلاصی از این خطرات را بیان می‌کنم. اما نسبت به قرآن پس به محکمات آن عمل کنید و به متشابهات آن ایمان آوردید و اما نسبت به عالم منتظر بازگشت او از خطا باشید و از لغزش او پیروی نکنید و اما نسبت به ثروت خلاصی از خطرات آن شکر نعمت و ادای حق آن است.

لا زلّة أشدّ من زلّة العالم. غرر

(خطر) هیچ لغزشی شدیدتر از لغزش عالم نیست.

قَالَ سَلْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْكُمْ ثَلَاثاً زَلَّةَ الْعَالِمِ وَ جِدَالَ الْمُنَافِقِ وَ دُنْيَا مُطْغِيَةً. ختصاص 335

تجاوزوا عن ذنب السّخيّ و زلّة العالم و سطوة السّلطان العادل فإنّ اللَّه تعالى آخذ بيدهم كلّما عثر عاثر منهم. نهج الفصاحه 379

سلمان که رضوان خدا بر او باد فرمود واقعا که من بر شما از سه چیز می‌ترسم: لغزش عالم و جدل منافق و دنیای طغیان‌گر.

اهمیت فوق العاده فاجعه شخصیت پرستی در منابع وحی این گونه انعکاس یافته است:

امیرالمؤمنین علیه السلام: زَلَّةُ الْعَالِمِ كَانْكِسَارِ السَّفِينَةِ تُغْرَقُ وَ تُغْرِقُ.كنز الفوائد ج1 ص319

امیرالمؤمنین؟ع؟: لغزش عالم مانند شکسته شدن کشتی است که هم خود غرق می‌شود و هم در دیگران را غرق می‌کند.

زَلَّةُ الْعَالِمِ تُفْسِدُ الْعَوَالِمَ. عیون الحکم 276

لغزش عالِم، جهان(های بسیاری) را فاسد می‌کند.

زَلَّةُ الْعَالِمِ كَبِيرَةُ الْجِنَايَةِ. عیون الحکم 277

لغزش عالم جنایت بزرگی است.

أحذروا زلّة العالم فإنّ زلّته تكبكبه في النّار. نهج الفصاحه 171

از لغزش عالم بپرهیزید که واقعا لغزشش او را به صورت وارد آتش دوزخ سازد.

زلّة العالم مضروب بها الطّبل و زلّة الجاهل يخفيها الجهل. نهج الفصاحه 511

لغزش عالم مانند طبل زدن همه جا پخش می‌شود ولی لغزش جاهل را نادانی او می‌پوشاند.

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى. کافی ج۱ ص۵۴

امیرالمؤمنین؟ع؟ برای مردم سخنرانی کرد و چنین فرمود: ای مردم همانا آغاز فتنه‌ها (سه امر است:) هواهای نفسانی که پیروی می‌گردد و احکامی که بدعت گزاری می‌گردد که در آن احکام با کتاب خدا مخالفت می‌شود. در این احکام بدعت آلود مردانی از مردان دیگر پیروی می‌کنند….

روشن شد که یکی از خطرات خردورزی، مرعوبیت در مقابل شخصیتهای برجسته است. این خطر در مورد لغزش علما به اوج خود می‌رسد.

خطاهای شخصیتهای مطرح، یکی از ریشه‌های دچار شدن عوام به شبهات است.

 

[1]) انعام/149

[2]) نساء/174

[3]) مؤمنون/117

[4]) بقره/170

اسارت باورهای نادرست

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۳/۲۵-۱۷:۸:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24925
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 222

درک تفاوت معرفت و شناخت از یک سو با ایمان و باور از سوی دیگر، یکی از بنیادهای مهم ساماندهی اندیشه است. عدم درک درست این دو، موجب می‌شود که در بسیاری از موارد، باور به جای شناخت بنشیند. خلط باور و شناخت یکی از اسباب عمده دچار شدن به شبهه است.

بسیاری از ما پیرامون خود پیله‌ای از باورهایی تنیده‌ایم که هرگز اساس عقلانی ندارد. فرقی هم نمی‌کند که این باورها، باورهای شخصی ما باشد یا باورهای عمومی ناشی از دروغ های مشهور باشد.

شناخت، متولد از خردورزی است. اما عمده باورها متولد از عوامل غیر شناختی و غیر عقلانی است.

بسیاری از ما به محض این که در شناخت کم می‌آوریم به باورهایمان پناه می‌بریم و با ادعای این که «من یقین دارم، من مطمئن هستم، شک و شبهه‌ای در این مسئله ندارم»، خود را از ننگ بی‌برهانی تبرئه می‌کنیم تا به آرامش وجدان کاذب برسیم.

بسیاری از باورها ناشی از خبرهای دروغ است. به قول معروف دروغ هر چه بزرگتر باشد پذیرش آن آسان‌تر می‌شود.

نقل می‌شود ملانصرالدین به دروغ گفت فلان جا آش می‌دهند. بعضی باور کردند و راه افتادند که آش بگیرند. تعداد افرادی که به دنبال آش راه افتادند، اندک اندک بیشتر شد و جمعیت بزرگی راه افتادند. ملا وقتی زیادی جمعیت را دید، خودش به شک افتاد و گفت شاید راست باشد و خودش هم برای آش خوردن راه افتاد.

در هر صورت یکی از علل درونی شبهات، باورهای نادرست است.

دنیاپرستی و توجیه گناه و هوسرانی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۳/۲۵-۱۷:۲۸:۵۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24926
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 249

گناه بر خلاف فطرت انسانی است. انسانی که هنوز فطرتش زنده است، حتی در اوج هوسرانی، ته دل احساس شرمندگی است.

اما با این همه گنهکار دوست دارد خودش را در مقابل دیگران مثبت نشان دهد. لذا دست به توجیه‌های خلاف واقع می‌زند.

احیانا هم دنبال آرامش کاذبی در وجدان خودش می‌گردد.

توجیه گناه از نقاط به ظاهر کوچک آغاز می‌شود تا اوج طغیان هم می‌رسد.

توجیهات کوچک و بزرگ مانند این که:

خدای مهربان هرگز کسی را به خاطر یک لاخ مو به آتش نمی‌سوزاند!

همه مشکلات جامعه را حل کردند فقط مشکل حجاب مانده است!

اختلاسهای نجومی و مفسدین بزرگ را رها کرده‌اند و به احکام کوچک مردم کوچه و بازار گیر می‌دهند!

نه این ور بام و نه آن ور بام.

حق الناس که مهمتر است رها شده است به نماز مردم چسبیده‌اند!

دلت صاف باشد!

بعضی از مقدس‌ها چه ظلم‌ها که نمی‌کنند در حالی که بعضی غیر متدینین در نیکوکاری پیش قدم هستند!

در کجای تاریخ اسلام آمده است که پیامبر؟ص؟ بی حجاب را مؤاخذه کرده و شلاق زده است؟!

توجیهات شیطانی نفس، از این به ظاهر کوچکها آغاز می‌شود و اندک اندک بالاتر می‌رود و به قله ظلم و ستم می‌رسد مانند این که:

ایمان علی؟ع؟ در سن کودکی بوده است. لذا به ارزش ایمان پیرمردهای تجربه دیده چهل سال بت پرستی کرده نمی‌رسد!

علی جوان است، علی شوخ است، تنها پیر خشن از عهده سرپرستی جامعه برمی‌آید!

و….

اینها نمونه توجیهات آشکار هواپرستی‌ها بود که از دیر زمان وجود داشته است.

اما توجیهات پنهان هواپرستی مدرن هم جالب است.

یکی از موثقین عراقی نقل کرد:

عربستان برخی شخصیتهای تأثیرگذار شیعه را به عربستان دعوت می‌کند و از آنها ملوکانه پذیرایی می‌کند و حتی بازدید از اماکن مورد احترام شیعه نیز برای آنها فراهم می‌کند. در پایان سفر نیز با طرح این که شما فعالیت فرهنگی و دینی دارید و این نیاز به امکانات مالی دارد، مبلغ بسیار درشتی را تقدیم طرف می‌کنند.

پیداست که عمده افراد، هوشیار هستند و چنین دعوتهایی را نمی‌پذیرند. اما متأسفانه برخی پذیرفته‌اند و متأسفانه‌تر این که چنین پول‌هایی  تأثیر خودش را در مواضع اعتقادی و عملی چنین افرادی می‌گذارد.

ناقل جریان در ادامه گفت: نامه دعوتی برای من هم آمد، اما من پشت نامه نوشتم «لا ابیع» (دینم را نمی‌فروشم).

برخی از شبهاتی که برخی از افراد مشهور مطرح می‌کنند، متأثر از همین پول‌های آلوده است.

احیانا در قالب خمس و زکات و تبرعات خیریه، پول‌های آلوده کلانی به برخی از افراد تزریق می‌گردد تا به حسب ظاهر دست آنان را در امور علمی و خیریه‌ای باز کند. اما به تدریج آثار چنین پول‌هایی در طرح شبهات نسبت به عقاید شیعه ظاهر می‌گردد.

این دسته از شبهات در واقع حاصل از هوسرانی و شهرت طلبی است که برای توجیه گناهانی چون پول‌های آلوده مطرح می‌گردد.

آلودگی دل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۰۴-۱۱:۳۷:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24951
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 112

همان گونه که جسم انسان بیمار می‌شود و می‌میرد، دل نیز بیمار می‌شود و با صورت شدت بیماری، می‌میرد.

از خطرناکترین بیماری‌های دل «شک»[1] و «ریب» است. با این که برهان آشکار و حجتِ قاطع مطلب را اثبات می‌کند، اما برهان و حجت، دلِ بیمار و مبتلا به «شک» و «ریب» را درمان نمی‌کند و شفا نمی‌دهد.

به برخی از آیات قرآن در مورد بیماری دل توجه کنید:

وَ لَقَدْ آتَيْنٰا مُوسَى اَلْكِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لاٰ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ. هود/110 و فصلت/45

و به راستی به موسی کتاب دادیم، پس در آن اختلاف شد، و اگر از سوی پروردگارت [به سبب اتمام حجت] مهلتی برای انسان تا اجل معینش مقدر نشده بود، یقیناً میانشان [به عذاب] داوری شده بود [و هیچ کس از آنان پس از آن داوری زنده نمی  ماند] و این یهودی ها [یِ عصر تو] درباره تورات [که بخشی از آیاتش تحریف شده و پاره ای از مطالبش آمیخته با خرافات و قسمتی از نوشته هایش دور از فطرت و غیر قابل اجراست] در تردیدی آمیخته با بدگمانی اند.

وَ مٰا تَفَرَّقُوا إِلاّٰ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ اَلْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لاٰ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ اَلَّذِينَ أُورِثُوا اَلْكِتٰابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ  ﴿الشورى، 14

و [جامعه های دینی در طول تاریخ] فرقه فرقه و گروه گروه نشدند، مگر پس از آنکه [نسبت به حقّانیّت دین به وسیله کتاب های آسمانی] دانش و آگاهی به سویشان آمد، [این پراکندگی و تفرقه به سبب] حسد و دشمنی میان خودشان بود، و اگر از سوی پروردگارت فرمانی [بر مهلت یافتنشان] تا زمان معین پیشی نگرفته بود، بی تردید میانشان [به نابودی و هلاکت] حکم شده بود. و یقیناً کسانی که پس از آنان کتاب آسمانی [قرآن] را به میراث یافتند، نسبت به آن در تردیدی سخت هستند.

بیماری و مرگ دل شواهد فراوانی در قرآن دارد.[2]

آن چه مهم است این است که دانسته شود درمان جهل، علم است، اما شفای دل بیمار، برهان نیست.

علت اصلی بسیاری از شبهات، آلودگی‌های روحی است. پر واضح است تا روح و قلب درمان نشود، دلیل و برهان نمی‌تواند این گونه از شبهات را درمان کند.

پس از این که با برخی از ریشه‌های درونی شبهات آشنا شدیم، سراغ ریشه‌های برونی ابتلا به شبهه می‌رویم.

 

[1]) شک دو اصطلاح دارد: یکی شک در مقابل علم و دیگری شک به معنی بیماری روح و قلب. مقصود از شک در این بخش از نوشتار اصطلاح دوم آن است.

[2]) برای دیدن شواهد بیشتر به آیات هود/62، ابراهیم/9، نمل/66، سبأ/21، توبه/45، نور/50 و… مراجعه شود.

همچنین آیات زیر شاهد بر مطلب یاد شده است:

صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاٰ يَرْجِعُونَ  ﴿البقرة، 18﴾

کر و لال و کورند، به این سبب آنان [از گمراهی و ضلالت به سوی هدایت و حقیقت] بازنمی  گردند.

وَ مَثَلُ اَلَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ اَلَّذِي يَنْعِقُ بِمٰا لاٰ يَسْمَعُ إِلاّٰ دُعٰاءً وَ نِدٰاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاٰ يَعْقِلُونَ  ﴿البقرة، 171﴾

داستان [دعوت کننده] کافران [به ایمان] ، مانند کسی است که به حیوانی [برای رهاندنش از خطر] بانگ می  زند، ولی آن حیوان جز آوا و صدا [آن هم آوا و صدایی که مفهومش را درک نمی  کند] نمی  شنود. [کافران، در حقیقت] کر و لال و کورند، به همین سبب [درباره حقایق] اندیشه نمی  کنند.

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلىٰ عَلَيْكُمْ آيٰاتُ اَللّٰهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ  ﴿آلعمران، 101﴾

و چگونه کفر می ورزید در حالی که آیات خدا بر شما خوانده می  شود، و پیامبر او در میان شماست؟! و هر کس به خدا تمسّک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.

وَ اَلَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيٰاتِنٰا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي اَلظُّلُمٰاتِ مَنْ يَشَأِ اَللّٰهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ  ﴿الأنعام، 39﴾

کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، کرها و لال هایی فرو رفته در تاریکی های جهل و گمراهی اند؛ خدا هر که را بخواهد [به کیفر تکذیب آیاتش] گمراه می  کند، و هر که را بخواهد [به پاداش تصدیق آیاتش] بر راه راست قرار می  دهد.

إِنَّ شَرَّ اَلدَّوَابِّ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلصُّمُّ اَلْبُكْمُ اَلَّذِينَ لاٰ يَعْقِلُونَ  ﴿الأنفال، 22﴾

قطعاً بدترین جُنبندگان نزد خدا، کرانِ [از شنیدن حق] و لالانِ [از گفتن حق] هستند که [کلام حق را] نمی  اندیشند!

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ وَ لَوْ كٰانُوا لاٰ يَعْقِلُونَ  ﴿يونس، 42﴾

و برخی از آنان به تو گوش می  دهند [ولی گویا نمی  شنوند] آیا تو می  توانی کران را گرچه اندیشه نمی  کنند، بشنوانی؟

قُلْ إِنَّمٰا أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ وَ لاٰ يَسْمَعُ اَلصُّمُّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا مٰا يُنْذَرُونَ  ﴿الأنبياء، 45﴾

بگو: من فقط شما را به وسیله وحی بیم می  دهم، ولی کران، بانگ دعوت را هنگامی که بیمشان دهند، نمی  شنوند.

إِنَّكَ لاٰ تُسْمِعُ اَلْمَوْتىٰ وَ لاٰ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ  ﴿النمل، 80﴾

بی تردید تو نمی  توانی [دعوتت را] به مردگان بشنوانی، و نیز نمی  توانی آن را به کران که پشت کنان روی برمی  گردانند بشنوانی،

فَإِنَّكَ لاٰ تُسْمِعُ اَلْمَوْتىٰ وَ لاٰ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّعٰاءَ إِذٰا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ  ﴿الروم، 52﴾

[اینان که کفر را بر ایمان ترجیح داده اند، مانند مردگان اند] پس تو نمی  توانی [دعوتت را] به مردگان بشنوانی و نمی  توانی دعوتت را به کران زمانی که پشت کنان روی می  گردانند، بشنوانی.

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ أَوْ تَهْدِي اَلْعُمْيَ وَ مَنْ كٰانَ فِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ  ﴿الزخرف، 40﴾

پس آیا تو می  توانی [دعوتت را] به کران بشنوانی، یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکارند هدایت کنی؟!

ریشه‌های برونی ابتلا به شبهات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۰۴-۱۱:۳۸:۱۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24952
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 178

عوامل برونی فراوانی نیز موجب تولد شبهه می‌گردد. از عوامل کلی گرفته تا برخی از جزئیات.

البته برخی از این عوامل دو بُعدی هستند یعنی هم می‌توانند درونی باشند و هم می‌توانند برونی باشند.

در ادامه به چند عنوان بسنده می‌کنیم.

معاشرت با منحرفین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۰۴-۱۱:۳۹:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24953
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 192

یکی از عوامل برجسته‌ی دچار شدن به شبهه همنشینی با اشرار است.

توضیح این که در بیشتر موارد اشرار به شر بودن خودشان معترف نیستند، لذا پیوسته تلاش می‌کنند عملکرد خود را توجیه نمایند. روی دوم این سکه تخطئه عملکرد اخیار است.

توجیه شر توسط اشرار، قطعا خالی از شبهه افکنی و ایجاد تردید نسبت به عملکرد و اعتقادات درست نیست.

بر همین اساس نیز در روایت این چنین آمده است:

مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ

همنشینی با بدان موجب بدبینی به خوبان می‌گردد.

چرا که تقابل میان اشرار و اخیار انکار ناپذیر است. این تقابل اقتضا می‌کند که اشرار پیوسته عملکرد خود را توجیه و عملکرد نقطه مقابلشان را تخطئه نمایند.

شبهه افکنی دشمنان (حرکت تهاجمی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۲۵-۵:۴۳:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۵/۲۵-۵:۴۳:۴۴
    • کد مطلب:24964
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 161

یکی از عوامل عمده در ابتلای به شبهه، حرکت تهاجمی دشمنان است.

پیداست کسی که با حق و حقیقت دشمنی دارد، حاضر نیست به بطلان خودش اعتراف کند. لذا برای توجیه باطلش تلاش می‌کند در حقانیت حق تشکیک نماید.

بر این اساس یکی از کانون‌های عمده ایجاد شبهه، شبهه افکنی دشمنان است.

شرایط ویژه اجتماعی و فردی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۲۵-۵:۴۵:۲۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24962
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 169

احیانا شرایطی پیش می‌آید که تنور احساسات داغ می‌گردد. در این شرایط اگر قضاوت خرد همسوی با احساسات نباشد، شبهات گل می‌کند.

به عنوان نمونه کسی در زندگیش به شدت گرفتار شده است، شدت گرفتاری او، احیانا موجب شبهه در رحمت و حتی عدالت خداوند می‌گردد.

هر چند رحمت و عدالت خداوند برهان آشکار دارد، اما این برهان آشکار، در تنور احساسات منفیِ حاصل از فتنه‌ها و ابتلائات، آن چنان پوشیده می‌شود که در عدالت خداوند دچار شبهه می‌گردیم.

این امر نمونه‌های اجتماعی فراوانی هم دارد که در حوادثی مانند قحطی، زلزله، جنگ و… بروز و ظهور پیدا می‌کند.

تحریف اعتدال

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۲۵-۵:۴۵:۳۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24963
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 164

یکی از عوامل شبهه، ناآگاهی از مفهوم اعتدال است.

اعتدال به میانه روی معنی می‌شود. در تطبیق میانه روی هم همیشه منفی‌‌ترین نقطه با افراطی‌ترین نقطه جمع بسته می‌شود و سپس تقسیم به دو می‌گردد.

در بطلان این تعریف از اعتدال همین نقض بس است که اگر دو نفر در مبلغ بدهی اتفاق نظر داشته باشند که یک میلیون است اما در این که یک میلیون ریال (100 هزار تومان) است یا یک میلیون تومان اختلاف داشته باشند. پیداست که جمع زدن دو ادعای طرفین و تقسیم آن بر دو که حاصل آن می‌شود 550 هزار تومان، راه حل عاقلانه‌ای نیست.

راه حل عاقلانه حل اختلاف، بررسی مستندات طرفین است. حالا اگر پس از بررسی سندی به دست آمد که طلبکار بدهی را بخشیده است یا بر اساس سند معتبر، مقدار طلب یک میلیارد بوده، پیداست که آن چه خردورزانه است، عمل کردن مطابق سند معتبر است.

این نقض برای ابطال تفسیر اعتدلال به حد وسطِ هر چیزی کفایت می‌کند.

اما در حل، آن چه مهم است این است که اعتدال پذیرشِ عدل (مطاوعه‌ی عدل) است و عدل، گذاشتن هر چیزی در جای خود است، خواه جای آن وسط باشد، خواه در اوج، یا حضیض.

البته چه اوج و چه حضیض، باید مستند به دلیل و برهان معتبر باشد.

پیداست که در بسیاری موارد هم ممکن است مستند علمی، درستی حد وسط را اثبات کند.

آن چه مهم است عدم اعتبار حد وسط به معنی مطلق است.

با عدم درک شایسته معنی اعتدلال، خواه ناخواه فرد دچار شبهات متعددی در تمامی حوزه‌ها می‌گردد.

شایسته است برای توضیح بیشتر مثال دیگری آورده شود.

در حوزه حجاب نقطه اوج پوشش، پوشش صد در صدی است. نقطه حضیض پوشش، برهنگی کامل است.

اگر معیار را اعتدال به معنی حد وسط بگیریم باید پوشش پنجاه درصدی را بپذیریم!!!

ناگفته پیداست چنین نتیجه‌ای قابل پذیرش اکثر قریب به اتفاق جامعه نیست.

سوء استفاده از تعصب و غیرت عمومی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۲۲-۵:۵۹:۲۴
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۷/۲۲-۶:۲:۱۰
    • کد مطلب:24998
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 109

برخی از شبهات ناشی از تحریک تعصب و یا غیرت است.

مانند آن چه در انکار مظلومیت فاطمه علیها السلام گفته می‌شود که غیرت امیرالمؤمنین علیه السلام کجا بود؟!

هر چند مأموریت امیرالمؤمنین علیه السلام در صبر بسیار دشوار است اما «به میدان آمدن فاطمه علیها السلام»، عین تدبیر و درایت بود. لذا جایی برای چنین شبهاتی باقی نمی‌ماند.

امری که هست این است که از یک سو درک مأمور به صبر بودن امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز درک حرکت حکیمانه فاطمه سلام الله علیها برای همگان آسان نیست. از سوی دیگر دفاع نکردن امیرالمؤمنین علیه السلام از مظلومیت فاطمه علیها السلام، برای کسانی که حکمت صبر علی علیه السلام را درک نکرده‌اند، قابل هضم نیست و غیرت عمومی آن را برنمی‌تابد.

لذا دشمن با سوء استفاده از تعصب و غیرت عمومی، تلاش کرده است ظلم غاصبین و مظلومیت فاطمه علیها السلام را مورد تردید قرار دهد.

تفصیل این مطلب در نوشتار «فاطمه سلام الله علیها به میدان آمد تا علی علیها السلام زنده بماند» آمده است.

دروغ های بزرگ در طول 14 قرن

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۲۲-۶:۲:۴۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24999
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 106

یکی از شیوه‌های ایجاد شبهه، دروغ و شایعه پراکنی است.

این امر شواهد فراوانی در تاریخ دارد.

از جمله آنها احادیث مجعولی است که سران سقیفه با استناد به آن خلافت را غصب کرده و فدک را تصاحب کردند.

از جمله آنها شایعه بیعت امیرالمؤمنین علیه السلام با ابوبکر است.

و از جمله آنها….

حالا اگر چنین دروغ‌هایی در تاریخ ماندگار شد، ایجاد شبهه آن مضاعف می‌گردد.

سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ.كافی ج2 ص339

دروغگو با (اتمام حجت توسط) ادله آشکار هلاک می‌شود اما پیروانش با شبهاتی که ناشی از دروغ دروغگو است هلاک می‌شوند.

بستن راه تحقیق

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۱۲-۶:۲۹:۳۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25012
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 326

در مطالب پیشین گذشت که نادانی و ناآگاهی، از عوامل مهم دچار شدن به شبهات است.

همچنین گذشت که درمان شبهه، در گرو درایت و فقاهت است.

راه فقاهت و درایت نیز چیزی جز تحقیق نیست. با تحقیق، هم، شبهات موجود برطرف می‌شود و هم، از ایجاد شبهات جدید جلوگیری می‌گردد.

بر همین اساس است که دشمن برای حفظ بستر شبهه افکنی خویش، با ترفندهای مختلف تلاش می‌کند تا راه تحقیق گشوده نشود.

این تلاش از صدر اسلام با ممنوعیت تدوین حدیث توسط عمر و نیز طرح عدالت صحابه، آغاز شد و همچنان به اشکال مختلف ادامه دارد.

در ادامه به برخی از شیوه‌های بستن راه تحقیق می‌پردازیم.

تولید قداست

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۱۲-۶:۳۰:۴۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25013
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 354

تولید قداست برای اشخاص یکی از شیوه‌های رایجی است که راه تحقیق را سد می‌کند.

شاهد آن تولید قداست برای سران فرقه‌های انحرافی است.

بر همین اساس است که سنیان بحث عدالت صحابه را مطرح کرده تا از تحقیق در پرونده آنان جلوگیری نمایند.

تولید قداست و عظمت علاوه بر این که مانع از تحقیق می‌گردد، خود آن نیز ابزار شبهه افکنی است.

تقبیح اختلاف و تفرقه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۸/۱۲-۶:۳۱:۱۷
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۳/۰۸/۱۲-۶:۳۲:۳۳
    • کد مطلب:25014
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 376

یکی از شیوه‌های منع تحقیق، برچسب تفرقه و اختلاف افکنی است.

تفرقه‌ی نکوهش شده، جدایی از حق است، و اختلاف ناپسند نیز، مخالفت با اهل حق است.

بر این اساس نقطه مقابل آن جدایی از باطل و مخالفت با اهل باطل پسندیده و مطلوب است.

اما ابزار تقبیح اختلاف و تفرقه توسط سقیفه و نیز معاویه برای تخطئه مخالفین و خفه کردن صدای آنها به کار برده شده است.

همین سیاست هنوز هم گاه و بیگاه مشاهده می‌شود.

برای بطلان این تفکر همین بس که خداوند یکرنگی امتهای کافر را با فرستادن پیامبران دچار تفرقه کرده است.

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.[1]

مردم، امّتى يگانه بودند؛ پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‏دهنده برانگيخت ، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. و جز كسانى كه [كتاب‏] به آنان داده شد -پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى‏] كه ميانشان بود، [هيچ كس‏] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ.[2]

و ما اين كتاب [=قرآن‏] را به حقّ به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديق‏كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست. پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن، و از هواهايشان [با دور شدن‏] از حقّى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن. براى هر يك از شما [امّتها] شريعت و راه روشنى قرار داده‏ايم. و اگر خدا مى‏خواست شما را يك امّت قرار مى‏داد، ولى [خواست‏] تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. پس در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد. بازگشت [همه‏] شما به سوى خداست؛ آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد آگاهتان خواهد كرد.

وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ.[3]

و اگر پروردگار تو مى‏خواست، قطعاً همه مردم را امّت واحدى قرار مى‏داد، در حالى كه پيوسته در اختلافند،

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[4]

و اگر خدا مى‏خواست قطعاً شما را امّتى واحد قرار مى‏داد، ولى هر كه را بخواهد بيراه و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند و از آنچه انجام مى‏داديد حتماً سؤال خواهيد شد.

همچنین پیامبر خدا از سوی کفار به تفرقه اندزی متهم شده است.

فاجتمعت قريش على أبي طالب فقالوا يا أبا طالب إن ابن أخيك قد سفه أحلامنا و سب آلهتنا و أفسد شباننا و فرق جماعتنا فإن كان يحمله على ذلك العدم جمعنا له مالا فيكون أكثر قريش مالا و نزوجه أي امرأة شاء من قريش فقال له أبو طالب ما هذا يا ابن أخ فقال يا عم هذا دين الله الذي ارتضاه لأنبيائه و رسله بعثني الله رسولا إلى الناس فقال يا ابن أخ إن قومك قد أتوني يسألوني أن أسألك أن تكف عنهم فقال يا عم لا أستطيع أن أخالف أمر ربي فكف عنه أبو طالب.

قریش دسته جمعی نزد ابوطالب رفتند و گفتند ای ابوطالب واقعا که پسر برادرت عقلهای ما را به مسخره گرفته و خدایان ما را دشنام می‌دهد و جوانان ما را تباه کرده است و جمعیت ما را متفرق کرده است (و در میان ما اختلاف و تفرقه انداخته است). اگر انگیزه او در این کارها فقر و نداری است، برای او آن چنان مالی جمع می‌کنیم که ثروتمندترین قریش شود و هر زنی از قریش را که بخواهد به ازدواج او در می‌آوریم. ابوطالب (نزد پیامبر؟ص؟ آمد) و گفت ای پسر برادر این حرفها و کارها چیست؟ حضرت فرمود ای عمو این امر، دین خدا است که آن را برای پیامبران و انبیائش برگزیده است. خداوند مرا به پیامبری به سوی مردم برانگیخته است. ابوطالب گفت ای پسر برادر قوم تو پیش من آمدند و از من خواستند که (پیشنهادهای آنها را به تو برسانم تا) از تو بخواهم از سر آنها دست برداری. حضرت فرمود ای عمو نمی‌توانم با فرمان پروردگارم مخالفت کنم. ابوطالب از او دست برداشت.

در نقطه مقابل امام صادق؟ع؟ اختلاف با نزدیکان در تبعیت از حق را ستوده است.

عَنْ قُتَيْبَةَ الْأَعْشَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ عَادَيْتُمْ فِينَا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ وَ الْأَزْوَاجَ وَ ثَوَابُكُمْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ أَحْوَجَ مَا تَكُونُونَ فِيهِ إِلَى حُبِّنَا إِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَذِهِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ.

از امام صادق؟ع؟ شنیدم که می‌فرمود شما شیعیان، در راه (ولایت) ما با پدران و فرزندان و همسران دشمنی کردید و (از آنان جدا گشتید) پاداش شما بر خداست. واقعا که نیازمندترین زمان شما به دوستی با ما زمانی است که نفس به حلق برسد (و مرگ را مشاهده کنید).

روشن شد که که اختلاف و تفرقه به شکل مطلق نکوهیده نیست.

اما با این همه در بسیاری از موارد برای جلوگیری از تحقیق و روشن شد حق و حقیقت، از برچسب اختلاف و تفرقه سوء استفاده می‌شود.

 

[1]) بقره/213

[2]) مائده/48

[3]) هود/118

[4]) نحل/93

تمرکز بر مشترکات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۰۱-۵:۵۲:۵۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25061
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 327

یکی از ابزار جلوگیری از تحقیق طرح مشترکات است.

به چند نمونه از این موارد در حوزه‌های مختلف توجه کنید:

۱) در حوزه فرادینی گفته می‌شود: ما در انسانیت مشترک هستیم پس همه افراد دارای کرامت انسانی هستند و باید حقوق همه انسان‌ها را رعایت کنیم.

۲) در حوزه ادیان گفته می‌شود همه ادیان ابراهیمی در توحید مشترک هستند. لذا همه ادیان محترم هستند.

۳) در حوزه اسلامی گفته می‌شود همه مسلمانان در توحید و نبوت و قرآن و قبله و… اشتراک نظر دارند. پس….

۴) در حوزه تشیع گفته می‌شود همه ما….

۵) در حوزه فقه شیعی گفته می‌شود ولایت فقیه مورد اجماع همه فقها است. پس.….

این در حالی است که:

تا در حوزه انسانیت، حقیقت انسانیت تحقیق نشود، وجود اشتراک در انسانیت روشن نخواهد شد.

اگر انسانیت شامل دو تعریف متضادِ «انسان خردمحور» و «انسان غریزه‌محور» شود، چه اشتراکی میان انسانی که سکان‌دار اراده‌اش خرد است با انسانی که سکان‌دار اراده‌اش هوس است، وجود دارد؟!

بر اساس همین اختلاف جوهری است که قرآن برخی از انسان‌نماها را این گونه یاد کرده است:

وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاٰ يَفْقَهُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاٰ يُبْصِرُونَ بِهٰا وَ لَهُمْ آذٰانٌ لاٰ يَسْمَعُونَ بِهٰا أُولٰئِكَ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْغٰافِلُونَ.[1]

و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [زیرا] آنان را دل هایی است که به وسیله آن [معارف الهی را] در نمی  یابند، و چشمانی است که توسط آن [حقایق و نشانه های حق را] نمی  بینند، و گوش هایی است که به وسیله آن [سخن خدا و پیامبران را] نمی  شنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند؛ اینانند که بی خبر و غافل [ازمعارف و آیات خدای] اند.

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ كَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً.[2]

آیا گمان می  کنی بیشتر آنان [سخن حق را] می  شنوند، یا [در حقایق] می  اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلکه آنان گمراه ترند!

در حوزه ادیان ابراهیمی کدام توحید مشترک میان همه ادیان است؟! توحید تورات و انجیل اصلا شباهتی به توحید واقعی دارد؟!

در حوزه اسلام نیز خدایی که منابع سنیان مطرح شده «جوان امرد چاق و چله‌ای است که بر صندلی نشسته و با نعلین طلایی پا در سبزه گذاشته است».

همچنین پیامبر که آنها معرفی می‌کنند «بارها خطا می‌کند و عمر با او مخالفت می‌کند و وحی عمر را تصدیق می‌کند».

خلیفه‌ای که سنیان معرفی می‌کنند….

به نظر می‌رسد تنها مشترک میان مسلمانان، قبله باشد. اما سایر امور وقتی شکافته شود شاهد تضاد وحشتناکی خواهیم بود.

در حوزه تشیع هم….

مهم درک این مسئله است که صرف عنوان مشترکات، اشتراک واقعی نمی‌آفریند. لذا طرح عنوان مشترکات می‌تواند یکی از ابزار جلوگیری از تحقیق باشد.

 

[1]) اعراف/179

[2]) فرقان/44

خلط تکنیک و تاکتیک و سیاست کلی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۱۰/۰۱-۶:۰:۲۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:25062
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 336

یکی از آفتهای به ثمر ننشستن حرکتهای تحقیق، خلط تکنیک و تاکتیک و سیاست کلی (استراتژی) است.

توضیح این که در تبیین مراحل کلی اهداف، استراتژی، تاکتیک و تکنیک گفته می‌شود هر حرکت موفق، ۱- از انتخاب هدفی درست آغاز می‌شود و پس از ۲- تعریف دقیق راهبرد کلان و درازمدتی که هماهنگ کننده میان تمامی زیرمجموعه‌ها باشد (استراتژی و مسیر رسیدن به مقصد)، ۳- برنامه‌ها و دستورالعمل‌ها و نقشه‌های اجرایی کلان برای رسیدن به هر یک از بخش‌های اصلی هدف تدوین می‌گردد (تاکتیک و چگونگی طی کردن هر بخش از راه) و در نهایت ۴- ریزعملیات تمام شاخه‌های فرعی معین می‌گردد (تکنیک و ابزار، روش و راهکارها). پس از تکمیل مراحل یاد شده، نوبت به اجرا و عملی ساختن مرحله ۲و ۳ می‌رسد، تا از مسیر استراتژی ترسیم شده، هدف مورد نظر فعلیت یابد (تبدیل هدف به نتیجه و برداشت).

احیانا شرایط ایجاب می‌کند که تاکتیک و تکنیک ویژه‌ای اتخاذ گردد که در نگاه سطحی با اهداف و استراتژی تعریف شده هماهنگ نیست. اما با درنگ و درایتِ دورنگرانه، روشن می‌شود که این تاکتیک و تکنیک به سود همان اهداف و استراتژی است.

مانند حکم تقیه که کبرای کلی آن یک تاکتیک بسیار مهم است و اجرای خارجی آن (تکنیک) نیز مجموعه بزرگی از رفتارها را شامل می‌گردد.

اما از دو نکته نباید غفلت ورزید:

نکته نخست این که آن چه در این گونه تاکتیکها و تکنیکها بسیار مهم است همسویی نهایی آن با اهداف و استراتژی تعریف شده است. لذا اگر تاکتیکی در نهایت به زیان استراتژی باشد خردورزانه نیست.

نکته دوم هم این که ضرورتهای مقطعی برای تغییر تاکتیک و تکنیک نباید ما را از استراتژی غافل نماید.

مثلا لازمه ضرورت نان‌آوری یک زن، تسامحاتی در کیفیت حجاب و نیز محدوده اختلاط با مردان را می‌طلبد.

اما این ضرورت ثانویه، هرگز نباید تبدیل به سیاست اولیه در حجاب گردد.

به سخن دیگر طبق قاعده «الضرورات تتقدر بقدرها» تغییرات اضطراری در تاکتیکها در محدوده ضرورتی است که به آن دچار شده‌ایم. لذا هر گاه این ضرورت برطرف گردید و یا در مورد اشخاصی که دچار چنین ضرورتی نشده‌اند، سیاست کلی عقلی و شرعی حجاب باید همچنان پابرجا بماند.

اما احیانا ناآگاهانه و یا عامدانه تاکتیکهای ضروریِ مقطعی منجر به فراموشی سیاستهای کلی می‌گردد و چه بسا سیاستهای کلی را به فراموشی می‌سپارد و از تحقیق مجدد و بیشتر سیاستهای کلی بازمی‌دارد.

لذا می‌توان گفت که احیانا تاکتیک‌ها و تکنیک‌ها تبدیل به آفتهایی می‌شوند که استراتژی را می‌خشکاند.

تغییر و تبدیل تاکتیک و تکنیک را می‌توان در سرفصلهای فراونی پیدا کرد. مانند:

تقدم حکم ثانویه بر حکم اولیه

سوء استفاده دشمن از اظهار و اعلام مواضع خودی‌ها

شاخه‌های مختلف تقیه شامل خطر، تدریجیت هدایت و تربیت بر اساس ظرفیت مخاطب، ترتب مفاسد فردی و اجتماعی و…

و…

در همه این موارد خطر فراموشی حکم اولیه و تعطیلی تحقیق در آن وجود دارد.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما