واژه «شبهه» همخانواده با واژه «متشابه» است.
یکی از کاربردهای متشابه، نقطه مقابل محکمات است.
محکمات اموری است که مقصود از آن آشکار است و قابل توجیهات خلاف مقصود نیست.
در نقطه مقابل متشابهات است که به دلیل این که مقصود آن برای عموم کاملا آشکار نیست. لذا امکان توجیهات باطل و سوء استفاده از وجود دارد.
همین ویژگیِ متشابهات است که راه سوء استفاده منحرفین و ایجاد شبهه را میگشاید.
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محُّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ.[1]
اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند؛ و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تأويلپذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مىكنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند. [آنان كه] مىگويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه] از جانب پروردگار ماست»، و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود.
در تأویل این آیه روایت بسیار جالبی آمده است.
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ؟ع؟ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ع؟ وَ الْأَئِمَّةُ؟عهم؟ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ قَالَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ أَصْحَابُهُمْ وَ أَهْلُ وَلَايَتِهِمْ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ع؟ وَ الْأَئِمَّةُ؟عهم؟.[2]
امام صادق؟ع؟ درباره این سخن خداوند تعالی در قرآن که «اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند» فرمود: مقصود از آیات محکم، امیرالمؤمنین؟ع؟ و ائمه؟عهم؟ است. «و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تأويلپذيرند]» مقصود از آیات متشابه، فلان و فلان است. «اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است» مقصود، اصحاب و اهل ولایت این دو نفر است. «براى فتنهجويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مىكنند، با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشهداران در دانش كسى نمىداند» مقصود از راسخون، امیرالمؤمنین؟ع؟ و ائمه؟عهم؟ است.
در این روایت «محکم» بر امیرالمؤمنین؟ع؟ تطبیق داده شده که حقانیت آن حضرت مانند خورشید آشکار است. «متشابه» نیز بر غاصبین تطبیق داده شده است که با توجیهات باطل، اقدامات غاصبانه خود را نزد مردم توجیه کردند.
برای شناخت ماهیت شبهه کافی است یک آیه از قرآن را درایت نماییم.
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً.[3]
و گفته ايشان كه: «ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»، و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه در باره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شكّ شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند.
درایت آیه:
این آیه چهار امر مترتب را بیان میکند.
۱) شباهت مصلوب با حضرت عیسی؟ع؟
۲) ایجاد شک و گمان برای گواهان
۳) پیروی عملی از گمان
۴) اختلاف شک کنندگان با واقعگریان
منشأ سه امر اخیر شباهت بوده است.
اساس شبهه همین شباهت است.
وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لانَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ…. [4]
امير المؤمنين؟ع؟: شبهه تنها از اين رو «شبهه» نام گرفته است كه شبيه حق است.
اگر باطل به شكل واقعی خود عرضه شود كسی دچار اشتباه نمیگردد، ولی با شبیه کردن باطل به حق و عرضهی باطل در چهرهی مشابه با حق، اسباب حیرت و گمراهی افرادی كه بصیرت و داریت كافی ندارند، فراهم میشود.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالا فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَي ذِي حِجًي وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَي أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَي. الكافي، جلد 1، صفحه 54، باب البدع و الرأي و المقاييس...، الكافي، جلد 1، صفحه 54،
امام باقر علیهالسلام فرمودهاند: امیر المؤمنین علیه السلام در خطبهای به مردم فرمودهاند: ای مردم یقینا سرآغاز وقوع فتنهها، هوسهایی است كه هوسرانی میشود و احكام [بدعت آلودی] است كه مخالف كتاب خدا وضع میگردد و [مطابق آن] مردانی ولایت مردان دیگری را میپذیرند، پس اگر باطل خالص بود بر هیچ عاقلی پنهان نمیماند، و اگر حق خالص بود اختلافی نمیشد و لكن [فتنه جویان و بدعت كاران] یك مشت از حق و یك مشت از باطل را میگیرند و با هم میآمیزند [و ارایه میكنند] و در این هنگام شیطان بر پیروانش مسلط میگردد [ولی] كسانی كه ازخدا برای آنها حسنی پیشتاز شده است نجات پیدا میكنند.
با درایت در این حدیث روشن میشود كه یكی از روشهای شبیه کردن حق به باطل مخلوط كردن حق و باطل میباشد.
در قرآن از آمیختن حق و باطل، با تعبیر پوشیدن لباس باطل بر حق یاد شده است.
يَأَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ.[5]
اى اهل كتاب، چرا حق را به باطل درمیآميزيد و حقيقت را كتمان میكنيد، با اينكه خود میدانيد؟
در آیهای دیگر از آمیختن حق و باطل، با تعبیر پیچاندن زبان یاد شده است.
وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُنَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ مَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.[6]
و از ميان آنان گروهى هستند كه زبان خود را به [خواندن] كتاب [تحريف شدهاى] میپيچانند، تا آن را از [مطالب] كتاب [آسمانى] پنداريد، با اينكه آن از كتاب [آسمانى] نيست؛ و مىگويند: «آن از جانب خداست»، در صورتى كه از جانب خدا نيست؛ و بر خدا دروغ میبندند، با اينكه خودشان [هم] میدانند.
آن چه مهم است این است که تأثیر شبهه ناشی از عدم بصیرت است.
هاه و إن هاهنا و أشار بيده إلي صدره لعلما جما، لو أصبت له حملة بلي أصبت لقنا غير مأمون يستعمل آلة الدين في الدنيا و يستظهر بحجج الله علي خلقه و بنعمه علي عباده ليتخذه الضعفاء وليجة من دون ولي الحق أو منقادا لحملة العلم لا بصيرة له في أحنائه يقدح الشك في قلبه بأول عارض من شبهة ألا لا ذا و لا ذاك… خصال صدوق، جلد 1، صفحه 186،
امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن كلامی به كمیل فرمودهاند: آه و مسلما در اینجا [و با دست اشاره به سینهاش فرمود] علم فراوانی است که ای كاش كسانی را مییافتم که توان پذیرش آن را داشته باشند، بلکه به گروه تیز هوشی برخوردهام که قابل اعتماد نیستند، از دین برای دنیا استفاده میكنند، و با حجتهای خدا بر خلق خدا و با نعمتهای او بر بندگان او بزرگی میكنند، تا ضعیفان در دین که به چنین افرادی اعتماد کردهاند از ولی حق روی برگردانند، یا [گروه دیگری كه] تسلیم حاملان علم هستند، اما آنها بینائی در پیچ و خم علم [دین] ندارند، به اولین شبههای كه برخورد میکنند باعث ایجاد شك در قلبشان میگردد، آگاه باشید نه این [ارزش دارد] و نه آن.
با درایت در این حدیث روشن میشود كه منشأ و علت تأثیر شبهه و تردید در اشخاص، نداشتن بصیرت در دین است، چرا که بسیاری از كسانی كه گرفتار شبهات شدهاند با حق دشمنی و عنادی ندارند، بلكه جهل و عدم بصیرت باعث افتادن آنها در گرداب شبهات شده است.
لذا درمان درد جهل و دفع شبهه نیازمند عقل کامل است.
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْبَصَرَ النَّافِذَ عِنْدَ مَجِيءِ الشَّهَوَاتِ وَ الْعَقْلَ الْكَامِلَ عِنْدَ نُزُولِ الشُّبُهَاتِ…. مستدركالوسائل, جلد 8, صفحه 297
پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودهاند: خداوند هنگام آمدن شهوات، چشم تیز بین و هنگام فرو آمدن شبهات عقل كامل را دوست دارد .
بخشی از شبهات هم از پیروی کورکورانه از سردمداران دروغگو متولد میشود.
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ.كافی ج2 ص339
حضرت صادق علیه السلام فرمودهاند: كذّاب, به بینات [امور روشن] هلاك میشود و پیروان او به شبهات.
از این حدیث شریف استفاده میشود كه: چون خود كذّاب میداند دروغ میگوید، پس هلاكتش برای خودش آشكار و روشن است، ولی این دروغ او باعث شبهه و اشتباه پیروان او كه _از دروغ او بی خبرند_ میگردد، یعنی ریشه اصلی شبهات، دروغ كذّابین برای بی خبران است، ولی پیروان آنها بر اثر جهالت به اشتباه میافتند و چه بسا با حق هم دشمنی نداشته باشند.
علت شکستن افراد در مقابل شبهات، جهل و نادانی است.
المتعبد علي غير فقه كحمار الطاحونة يدور و لا يبرح و ركعتان من عالم خير من سبعين ركعة من جاهل لان العالم تأتيه الفتنة فيخرج منها بعلمه و تأتي الجاهل فتنسفه نسفا و قليل العمل مع كثير العلم خير من كثير العمل مع قليل العلم و الشك و الشبهة. بحارالانوار, جلد 1, صفحه 208,
أمیر المؤمنین علیه السلام فرمودهاند: عبادت كنندهی بدون فقه و اندیشه مانند الاغ آسیاب است كه پیوسته میچرخد ولی جلوتر نمیرود [هیچ پیشرفت و نزدیكی نسبت به خدا پیدا نمیكند]، دو ركعت نماز كه عالم بخواند بهتر است از هفتاد ركعت است كه جاهل بخواند [چرا؟] چون عالم از [گرداب] فتنههایی كه به سراغش میآید به وسیله علمش رهایی مییابد، ولی فتنههایی كه بر جاهل وارد میشود او را ریشه كن میكند، و عمل كم همراه با علم زیاد، بهتر از عمل زیاد همراه با علم اندك و شك و شبهه است.
لذا در اسلام تأکید فراوانی بر درایت، تفقه، تعقل، تدبر و… شده است.
عن إبراهيم الكرخي عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: حديث تدريه خير من ألف ترويه…. بحارالانوار ج2 ص184
امام صادق؟ع؟ فرمود: یك حدیث که در آن درایت کنی و بفهمی بهتر است از هزار حدیثی كه [فقط] آن را روایت کنی…
قال؟ع؟ في حديث آخر: عليكم بالدرايات لا بالروايات. بحارالانوار ج2 ص206
بر شما باد به فهميدهها, نه شنيدهها. بر شما باد به فهم روايات نه تنها نقل روايات).
قال أبو عبد الله؟ع؟: رواة الكتاب كثير و رعاته قليل فكم من مستنسخ للحديث مستغش للكتاب و العلماء تحزنهم الدراية و الجهال تحزنهم الرواية. بحارالانوار ج2 ص206
علما در غم درايت هستند و نادانان در غم روايت.
اینک برای درایت بیشتر برخی از نکات روایات پیشین را طبقهبندی میکنیم. از مبدأ شبهه آغاز میکنیم.
۱) مبدأ شبهه شامل 1.1) مبدأ بیرونی شبهه مانند 1.1.) بدعت (أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ…) و 1.1.2) دروغ سردمداران (إِنَّ الْكَذَّابَ يَهْلِكُ بِالْبَيِّنَاتِ وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ) و 1.2) مبدأ درونی شبهه مانند 1.2.1) هواپرستی (أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ…، لقنا غير مأمون يستعمل آلة الدين في الدنيا و يستظهر بحجج الله علي خلقه و بنعمه علي عباده ليتخذه الضعفاء وليجة من دون ولي الحق…) و 1.2.2) کاستی در درک (أو منقادا لحملة العلم لا بصيرة له في أحنائه يقدح الشك في قلبه بأول عارض من شبهة…).
2) بستر شبهه، یکی از موارد شایع نصزدگی است (و العلماء تحزنهم الدراية و الجهال تحزنهم الرواية)
3) قالب شبهه، شباهت به حق است (وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً. وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لانَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ…)
4) روشها شامل 4.1) روش شبهه افکن که عبارت از خلط حق و باطل است (فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَي ذِي حِجًي وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً) و 4.2) روش شبهه پذیر که عبارت از شخصیت پرستی است (يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالا)
5) حاصل شبهه در مرحله نخست 5.1) شک و تردید است و در مرحله دوم 5.2) شکستن ساختار اعتقادی است (و تأتي الجاهل فتنسفه نسفا…) و در نهایت 5.3) هلاکت است (وَ يَهْلِكُ أَتْبَاعُهُ بِالشُّبُهَاتِ)
6) درمان شبهه چیزی نیست جز فاصله گرفتن از سطحی نگری و نصزدگی و رو آوردن به درایت و تفقه (عليكم بالدرايات لا بالروايات)
جالب است که یکی از مبادی شبهه کاستی در درک است و بستر شایع آن نیز نصزدگی است و درمان آن نیز درایت و تفقه در دین است.
در ادامه برخی از عناوین مطرح شده در این طبقهبندی را تشریح میکنیم.
[4]) بحارالانوار، جلد 67، صفحه 181
واژه «شبهه» همخانواده با واژه «متشابه» است.
یکی از کاربردهای متشابه، نقطه مقابل محکمات است.
محکمات اموری است که مقصود از آن آشکار است و قابل توجیهات خلاف مقصود نیست.
در نقطه مقابل متشابهات است که به دلیل این که مقصود آن برای عموم کاملا آشکار نیست. لذا امکان توجیهات باطل و سوء استفاده از وجود دارد.
همین ویژگیِ متشابهات است که راه سوء استفاده منحرفین و ایجاد شبهه را میگشاید.
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ ءَايَاتٌ محُّْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فىِ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كلُ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ.[1]
اوست كسى كه اين كتاب [قرآن] را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم [صريح و روشن] است. آنها اساس كتابند؛ و [پارهاى] ديگر متشابهاتند [كه تأويلپذيرند]....