روشن شد که پیش از تساوی حقوق، باید موضوع هر حقی را معین نمود. هرگز گفتنی نیست که حقوق حیوان با حقوق انسان برابر باشد.
پس از معین کردن صاحب حق، باز هم نیاز به تجزیه و تحلیل بیشتری داریم.
این ضرورت را با چند مثال بیان میکنیم.
ماشین سواری مجموعهای از اجزاء است که با هدف تسهیل حمل و نقل ساخته شده است.
با وجود این که تمامی اجزاء ماشین برای یک هدف مشخص ساخته شده، اما گزینش جنس، فرایند تولید و نیز نگهداری تمامی اجزاء و قطعات یکسان نیست.
جنس سیلندر با جنس بدنه متفاوت است و هر کدام از استحکام خاصی برخوردار است. جنس لنت ترمز با جنس لاستیک شیشه پاکن اصلا قابل قیاس نیست و…
در فرایند تولید و کیفیت نگهداری نیز همین اختلاف وجود دارد.
آیا کسی تا کنون انتقاد کرده است که چرا تساوی در اجزاء ماشین رعایت نشده است؟!
میآییم بر سر مجموعههای انسانی.
یک فیلم که تولید میشود عوامل مختلفی در آن دست دارند. به عوامل غیر انسانی آن کاری نداریم. به عوامل انسانی خارج از بازیگری هم کاری نداریم. آیا ممکن است تمامی بازیگرها نقش مساوی داشته باشند؟! مسلما خیر همیشه نقش اول به یکی اختصاص دارد و بقیه نقشها نیز کاملا طبقه بندی میشوند.
آیا جای انتقاد دارد که چرا تساوی نقشها در تولید فیلم رعایت نشده است؟!
در یک مجموعه مدیریتی، شاهد یک رئیس و چند معاون و سایر کارمندان با سلسله مراتب خود هستیم، در نهایت هم میرسد به نگهبان و نظافتچی و آبدارچی.
آیا تساوی جایگاهها در یک اداره مورد انتقاد قرار گرفته است؟!
یک مدرسه که بر پا میشود، کادری دارد شامل مدیری با چند معاون و یک سرایدار و…. این اجزاء به تنهایی مدرسه را برپا نمیکند، باید پای دانش آموزان هم به آن باز شود تا مدرسه مدرسه شود.
دانش آموزان هم هر کدام پایههای مختلفی دارند از کلاس اول گرفته به بالا.
در میان هر کلاس نیز مبصری تعیین میشود که نظم را رعایت شود.
در میان سایر دانش آموزان یک کلاس هم شاگرد ممتاز داریم تا…
آیا تساوی حقوق به شکل مطلق در یک مدرسه، گفته شده است و معقول است و قابل اجرا؟!
روشن است که حتی در زیر مجموعههای انسانی، تساوی حقوق شدنی نیست.
پس مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که هر مجموعهای به درستی تجزیه و تحلیل نشده است.
هر مجموعهای دارای ویژگیهای گوناگونی است که باید شناخته شود و به تفکیک مورد بررسی قرار گیرد.
مثلا انسان را در نظر بگیرید. انسان دارای ویژگیهای فراوانی است.
ویژگیهای انسان در سه گروه طبقه بندی میگردد: ویژگیهای فراانسانی، ویژگیهای انسانی و ویژگیهای درون انسانی.
فرض کنید بزرگترین مجموعه با عنوان موجودات شناخته میشوند. موجودات ویژگیهایی دارند همانند این که حادث و آفریده هستند. مجموعه موجودات، دارای دو طبقه اصلی جانداران و بیجانان است.
موجودات جاندار یک مجموعه هستند که مهمترین ویژگی آنها حیات و رشد آنهاست. مجموعه جانداران شامل دو طبقه گیاهان و حیوانات است.
موجودات جاندار حیوانی نیز یک مجموعه هستند با ویژگیهای خودشان. مجموعه حیوانات شامل طبقاتی از جمله طبقه انسانها هستند.
موجودات جاندار انسانی، مجموعه مقصد ماست. ویژگی اساسی انسان مسئولیت پذیری و پویایی اوست.
تا این جا با دو گروه از ویژگیهای انسان آشنا شدیم:
ویژگیهای فراانسانی انسان مانند حادث بودن، حیات و رشد و…، این گروه از ویژگیها اختصاصی به انسان ندارد و عمومی است.
ویژگیهای انسانیِ انسان، مانند مسئولیت پذیری و پویایی و…، این گروه از ویژگیها مختص به انسان است و او را از حیوانات جدا میسازد.
گروه سوم ویژگیهای انسان، ویژگیهای درون انسانی است. یعنی ویژگیهایی که همه انسانها ندارند، بلکه تنها برخی از طبقات انسان دارای آن هستند.
محل اصلی کنکاش اینجاست.
در این مرحله با ویژگیهای بنیادین و غیر بنیادین روبرو هستیم.
ویژگیهای بنیادین، مربوط به دیدگاه و مواضع اصولی ما نسبت به انسان است. توجه شما را به چند نمونه از ویژگیهای بنیادین انسان جلب میکنم.
نمونه ۱: انسان خردمحور یا غریزهمحور
از دو منظر به انسان نگریسته و تعریف میشود: آیا انسان خردمحور است یا غریزهمحور؟
اگر انسان را خردمحور تعریف کنیم، منطق او «خردورزی» است. اما اگر انسان غریزهمحور باشد، منطق او منطق «دلم میخواهد» است.[1]
نمونه ۲: انسان ارادی یا جبری
تعریف انسان به موجودی ارادی و مسئولیت پذیر یا موجودی جبری، هر کدام دستگاهی جداگانه میگشاید. آیا میتوان گفت انسان در این دو تعریف، به شکل مطلق از حقوق برابر برخوردار هستند؟!
قائل به جبر به راحتی از دیوار مردم بالا میرود و خود را معذور هم میپندارد، به صرف این که این شخص انسان است، میتوان حق آزادی برابر و یکسان با دیگران به او داد؟!
نمونه ۳: انسان مؤمن و انسان کافر
اگر تعریف ما از انسانیت، به شکلی باشد که انسانیت با ایمان ملازمه داشته باشد، دستگاهی گشوده میشود.
اما اگر تعریف انسانیت به شکلی باشد که با ایمان و کفر ملازمه نداشته باشد، دستگاهی دیگر گشوده میشود.
این ویژگی در تعریف انسان، تأثیر فراوانی در حقوق انسانها میگذارد.
از منظر اسلام انسان به شکلی تعریف میگردد که کافر (البته و صد البته با حفظ تمامی شرایط مربوطه) تنها صورتی از انسانیت دارد، ولی در عمل همانند چهارپا و یا پستتر از چهارپاست.
ویژگیهای بنیادین، موجب تغییرات اساسی در طبقه بندی صاحب حق و موضوع حقوق میگردد.
در مقابل ویژگیهای بنیادین، ویژگیهایی هم هستند که به این پایه از اهمیت نیستند مانند این که:
فرد دانشمند است یا غیر دانشمند، سرپرست خانواده است یا خود در سرپرستی دیگری قرار دارد، در حوزه اقتصاد مولد است یا مصرف کنند و…
در طبقه بندی موضوعات حقوق، باید مجموع این ویژگیها را در نظر گرفت و تحقیق نمود تا به معیار درستی در تعریف حقوق برسیم.
به نظر میرسد که تجزیه و تحلیل برای طبقه بندی موضوعات، به شکل کلی آن از سوی همگان پذیرفته و اجرا میشود.
اگر تجزیه و تحلیل موضوعات برای طبقه بندی علمی پذیرفته شده است، پس مشکل کجاست؟
مشکل در طبقه بندی ویژگیهاست و این که کدام یک از ویژگیها تأثیرگذار است و کدامیک تأثیرگذار نیست.
در درجه دوم اگر ویژگی تأثیرگذار است تأثیر آن چگونه است.
تا کنون با تجزیه و تحلیل موضوع حق، با ویژگیهای متعدد و متنوعی آشنا شدیم.
مسلما تمامی ویژگیها در تعریف حق مؤثر نیستند. مثلا حق انسان، هر چه که باشد، بلندی و کوتاهی قد او هیچ اثری در حق انسان ندارد و…. این مطلب کاملا روشن و بدیهی است.
از این رو در تجزیه و تحلیل بر ویژگیهای تأثیر گذار متمرکز میشویم.
[1]- توضیح این مطلب در الفبای انسانیت آمده است.
روشن شد که پیش از تساوی حقوق، باید موضوع هر حقی را معین نمود. هرگز گفتنی نیست که حقوق حیوان با حقوق انسان برابر باشد.
پس از معین کردن صاحب حق، باز هم نیاز به تجزیه و تحلیل بیشتری داریم…
در طبقه بندی موضوعات حقوق، باید مجموع این ویژگیها را در نظر گرفت و تحقیق نمود تا به معیار درستی در تعریف حقوق برسیم.
به نظر میرسد که تجزیه و تحلیل برای طبقه بندی موضوعات، به شکل کلی آن از سوی همگان پذیرفته و اجرا میشود.
اگر تجزیه و تحلیل موضوعات برای طبقه بندی علمی پذیرفته شده است، پس مشکل کجاست؟…