×

درباره میز در پرتو خرد

چه اندازه به خرد خویش بها داده‌ایم؟!
آیا زندگی ما تبلور جریان عقلانیت ماست؟! یا با «منطق دلم می‌خواهد» کلید می‌خورد و با شعار «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شود» جریان می‌یابد؟!
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

عقلانیت آزادی (حقوق فردی بشر)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۶:۵:۳۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8591
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 42316

آزادی به عنوان اصلی‌ترین حقوق بشر مطرح شده است.

این بحث زوایای متعددی دارد که عمده آنها نیز از اهمیت فوق العاده برخوردار است.

یکی از ابعاد بحث آزادی انسان، بررسی آزادی از منظر عقلانیت است.

در این بررسی آزادی در ترازوی خرد سنجیده می‌شود و خود شامل مباحث مهمی است.

در مجموع می‌توان گفت بحث آزادی به طور کلی و آزادی از منظر خرد به شکل ویژه زیر بنای مسایل مهم علوم انسانی و غیر آن است.

این امر اهمیت ویژه بحث آزادی را آشکارتر می‌کند.

پیش درآمد عقلانیت آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۰:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8592
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1133

بررسی آزادی بدون طرح چند مقدمه ممکن نیست.

با این پیش نیازها بحث را آغاز می‌کنیم.

ضرورت تعریف آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۰/۲۶-۱۵:۲۸:۳
    • کد مطلب:1208
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1074

در دوران کنونی از «آزادی» به عنوان اصلی‌ترین و عمده‌ترین «حق فردی» بشر یاد می‌شود و پیامدهای مهمی نیز بر آن استوار می‌گردد.

ناگفته پیداست که همگان از زندان و اسارت فرار می‌کنند و آنان که سابقه چنین تجرباتی را دارند از آن به عنوان تلخ‌ترین قطعات عمر خود یاد می‌کنند.

نگاه مثبت به «آزادی» تا آن جا پیش رفته است که هاله‌ای از «قداست» بر این کلمه احاطه کرده است.

از دیگر سو، چه بسا که برخی از اهداف شیطانی با استتار در پشت همین کلمه مقدس تأمین شده است.

از این رو تعریف «آزادی» اولویت نخست بحث است تا راه سوء استفاده از آن بسته شود.

اما متأسفانه تعریف آزادی و مرزهای آن چندان خالی از ابهام نیست و با کمال شگفتی به مصادیق که می‌رسد، ابهام و ایهام هم به اوج می‌رسد.

از آن جایی که یکی از مهمترین شگردهای جدل و مغالطه (بر خلاف برهان) کاربرد الفاظ مبهم است و به قول معروف «ماهی گرفتن جز با آب گل آلود ممکن نیست»، لازم است حد و مرز هر «واژه»ای از جمله «آزادی» در هر کاربردی شناخته شود تا راه سوء استفاده سد گردد.

به بیان دیگر کاربرد الفاظ مبهم، فضایی مه آلود و ادبیاتی بیمار را می‌آفریند و در پسِ مه آلودگی فضا و ادبیات بیمار، هر گونه سوء استفاده‌ای ممکن می‌گردد.

روشن است که نه فضای مه آلود و نه ادبیات بیمار، هرگز با سلامتی اندیشه سازگاری ندارد.

از این رو گام نخست در «عقلانیت آزادی» روشن شدن معنا و مقصود از این «واژه» است.

ادامه دارد.

کاربردها و و ریشه‌ی واژه‌ی «آزادی»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1209
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1027

پیش از این ضرورت تعریف «آزادی» روشن شد. اینک بحث را با بررسی «معانی لغوی» آزادی آغاز می‌کنیم و پس از گردآوری تمامی محتملات آن، به تجزیه و تحلیل آن در پرتو خرد می‌نشینیم.

واژه‌هایی که به صورت مستقیم به تعریف «آزادی» می‌پردازد عبارتند از:

رهایی، خلاصی، اختیار (قدرت انتخاب عمل و ترک عمل)، حریت، عتق و…

نقطه مقابل آن هم عبارت است از: بندگی، اسارت، عبودیت، رقیت، اجبار و…

معانی دیگری هم برای آزادی گفته شده است که هر چند به تعریف مستقیم آن نمی‌پردازد، اما به نوعی با آزادی مرتبط است؛ مانند: جدائی، دوری، شادی، خرمی، خشنودی، رضا، خوشی، استراحت و…[1]

با درنگ شایسته بر معانی یاد شده، می‌یابیم که «ریشه»ی اصلی تمامی این معانی در زبان فارسی «رهایی» است.

با «رهایی»، خلاصی حاصل می‌شود و «قدرت انتخاب» هم به دست می‌آید و…

با «رهایی»، اسارت و اجبار و… نفی می‌شود و…

حاصل «رهایی» نیز جدایی از محدودیتهایی است که غالبا به شادی و خوشی منتهی می‌شود.

عصاره سخن این شد که ریشه‌ی معنای آزادی، «رهایی» از انواع وابستگی‌ها، پیوندها، گره‌ها و غل و زنجیرهاست.

ادامه دارد.


[1]ـ به لغت‌نامه دهخدا مراجعه کنید.

آزادی مطلق یا نسبی؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۰/۲۶-۱۵:۳۴:۵۶
    • کد مطلب:1210
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1018

ناگفته پیداست که «رهایی مطلق» از تمامی وابستگی‌ها، «ناشدنی» است.

بداهت و وجدان همگان شاهد قطعی بر این امر است.

مسلماً بدون تپش قلب‌مان، هرگز نمی‌توانیم زندگی کنیم و هرگز حیات، بدون ارتباطات عصبی و پردازشهای مغزی، امکان ندارد و بی هیچ تردیدی ادامه حیات بدون تغذیه محال است و… و در یک سخن ما در ابعاد بسیار زیادی وابسته هستیم.

وقتی که روشن شد «آزادی مطلق» و بدون قید شرط محال و ناشدنی است،[1] پای «آزادی نسبی» به میان می‌آید.

«آزادی نسبی» به معنی نفی برخی از وابستگی‌ها از برخی از چیزهاست.

بر این اساس برای شناخت «آزادی نسبی»، ناگزیر هستیم که مشخص نماییم که: 1ـ چه چیزی 2ـ از چه چیزی رها است. به سخن دیگر باید روشن کنیم که چه چیزی نسبت به چیز دیگری وابستگی ندارد.

روشن است که موضوع بحث آزادی نسبی هم، «انسان» است نه اشیاء بی جان و نه حیوانات، در هیچ کدام از آن‌ها بحث از آزادی آن‌ها نمی‌شود.

پیداست که «انسان» هم یک موجود پیچیده و چند بُعدی است.

از این رو در آغاز لازم است ابعاد گوناگون «انسان» را بشناسیم و سپس بر تک تک این ابعاد درنگ نماییم تا روشن شود کدامین بُعد انسانی رهاست و به جایی وابسته نیست و کدام بُعد انسان وابسته است.

حاصل سخن اینکه موضوع بحث «آزادی نسبی انسان» است.

ادامه دارد.


[1]ـ مفروض بحث، آزادی «انسان» است؛ ولی آزادی مطلق لازمه‌ی خداوندی خداست و صد البته خدایی بدون آزادی مطلق، ناشدنی است.

«آزادیِ» کدام یک از ابعاد انسان!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۱۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1211
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1051

مباحث مربوط به «انسان شناسی» در دو حوزه‌ی «ذات انسان» و «افعال انسان» قابل بررسی و تحقیق است.

«ذات انسان» منشأ و مصدر افعال و کارهای اوست و افعال انسان، معلول ذات اوست.

ذات انسان دارای دو بُعد کلی «جسم» و «روح» است.

برخی از افعال انسان ارادی و برخی (مانند تپش قلب و…) غیر ارادی است.[1]

افعال ارادی نیز در دو حوزه متفاوت از انسان سر می‌زند: افعال خارجی (سخن گفتن و…) و افعال قلبی (مانند دوستی، دشمنی و…).

هر فعل خارجی دارای دو لایه‌ی بیرونی و درونی است؛ «لایه‌ی بیرونی» همانی است که همگان آن را می‌بینیم و «لایه‌ی درونی»، اراده و تصمیمی است که تمامی کارها از آن سر می‌زنند.

از آن جایی که هیچ کاری بدون اراده از انسان سر نمی‌زند، در میان تمامی کارهای انسان، «اراده» دارای امتیاز ویژه‌ای است.

بایسته است در آغاز مشخص نماییم «کدام آزادی» انسان مورد بحث است.

1ـ آیا «ذات انسان» آزاد است و وابستگی و نیازی به چیز دیگری ندارد و یا تنها در حوزه‌ی عمل آزاد است؟

2ـ در حوزه عمل نیز آیا انسان تنها در مرحله «اراده» آزاد است یا در مرحله تحقق «فعل خارجی» و یا هر دوی آنها؟

3ـ با توجه به عدم آزادیِ ذاتی انسان، آیا آزادی در حوزه‌ی افعال، از آنِ خود انسان است یا این که همین اندازه آزادی هم «اعطایی» است؟

4ـ در صورتی که آزادی در حوزه‌ی افعال، اعطایی باشد، «عطا کننده» کیست؟

5ـ اگر آزادی اعطایی باشد، «هدف» از آزاد آفریدن انسان چیست؟

6ـ آیا آزادی به معنی مسئولیت نداشتن و پاسخگو نبودن در مقابل کرده خویش است یا این که انسان دارای «آزادی مسئولانه» است؟

7ـ اگر آزادی انسان مسئولانه باشد، انسان در «برابر چه کسی» مسئول است و باید پاسخگو باشد؟ در برابر وجدان، خرد، سایر انسانها، قانون، حکومتها، خداوند و…؟

ادامه دارد.


[1]ـ انتساب افعال غیر ارادی به انسان خالی از مسامحه نیست.

کدام آزادی؟!

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:8593
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1206

انسان دارای ابعاد متفاوتی است.

این امر ایجاب می‌کند نخست تعیین شود که مقصود از این بحث، کدام آزادی انسان است.

آزادی انسان در حوزه ذات

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۳۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1212
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1277

هر انسانی ذاتی دارد که منشأ و مصدر افعال و کارهای اوست.

وقتی که سخن از آزادی انسان به میان می‌آید، در درجه نخست باید معین کنیم آیا ذات انسان آزاد است و به هیچ چیزی وابسته نیست، یا انسان در عمل آزاد است و یا هر دو؟

زیرا میان این که «خود ما آزاد هستیم» با این که «آزادیم نیازهای خود را بر طرف کنیم» تفاوت وجود دارد.

«آزادی ذاتی» برای یک چیز زمانی متصور است که آن چیز هیچ نیازی نداشته باشد و به سخنی دیگر آن ذات کاملا (تأکید می‌کنم «کاملا») «غنی» و بی‌نیاز باشد. بنا بر این اگر حتی «یک نیاز» هم وجود داشته باشد، «آزادی ذاتی» معنی ندارد.

پس «آزادی ذاتی»، معلول «غنای ذاتی» است. هر جا «غنای ذاتی» بود «آزادی» را به دنبال خواهد داشت.

ناگفته پیداست که تنها حقیقتی که غنای ذاتی دارد، مبدأ هستی است که در ادبیات دینی از آن با تعبیر «الله» یاد می‌کنیم؛ از این رو تنها آزاد حقیقی «خداوند» است و بس.

از خداوند که بگذریم دیگر هیچ ذاتی را نمی‌توان یافت که «غنای ذاتی» داشته باشد. از این رو تمامی سلسله آفرینش، همه و همه، محتاج، نیازمند و وابسته هستند.

از جمله‌ی موجودات، «انسان» است که زنجیره بزرگی از نیازها را به دوش می‌کشد.

نیازهای جسمی و نیازهای روحی، از خوراک، پوشاک و مسکن گرفته تا تمامی غرایز انسانی و تا عطش دانایی و…، همه و همه گواه آشکار این هستند که ذات انسان مجموعه‌ای بزرگ از نیاز و فقر است.

از این رو هدف تمام تلاشهای انسان، بر طرف کردن بیشتر و آسان‌تر نیازها و احتیاجات اوست.

البته به ثمر رسیدن این تلاشها، به معنی این نیست که نیاز انسان بر طرف شده است و یک گام به غنای ذاتی نزدیک شده است؛ بلکه بر طرف ساختن هر نیاز خود در گرو نیازهای متعددی است.

مثلا زمانی انسان در تاریکی شب زمین‌گیر بود و تنها از مشعلهای چوبی و روغنی برای زدودن تاریکی بهره می‌جست. با تلاشهای فراوانی، به نیروی الکتریسته دست یافت و اکنون می‌تواند شب را مانند روز روشن کند.

اما این توانایی، خود وابستگی‌های فراوانی را به همراه داشته است که از جمله آنها وابستگی به منابع تولید انرژی و صنعت تولید برق، ایجاد و نگهداری مولدهای برق و شبکه‌های انتقال، تأمین و به کارگیری ابزار تبدیل انرژی الکتریکی به انرژی روشنایی و… است.

تصور کنید اگر برای مدتی این رشته‌ی متصل (از منابع انرژی تا وسایل روشنایی) در یک نقطه پاره شود، چه بر سر زندگی انسان می‌آید! اگر برق یک کلان شهر تنها برای یک روز قطع شود چه اتفاقی می‌افتد؟!

مسلما کسی که با کشفیات جدید می‌تواند بیش از دیگران عمر کند، نیازمند رعایت کردن برنامه‌ی جدیدی در زندگی است. از جمله خوراک و ورزش و… او متفاوت با دیگران می‌باشد.

از این رو هر چند انسان تلاش می‌کند تا نیازهای خود را بهتر و بیشتر تأمین کند و به ظاهر در این امر هم موفق شده است، اما در واقع سلسله نیازهای بیشماری را به نیازهای خود افزوده است.

در هر صورت مقصود این است که تلاشها و پیشرفتهای شگفت انگیز بشر، از نیاز و فقر ذاتی بشر نه کاسته است و نه می‌تواند بکاهد. پس ذات انسان همچنان نیازمند است و در نتیجه می‌توان گفت «آزادی ذاتی» برای همه آفریده شدگان از جمله انسان ناشدنی و محال است.

ادامه دارد.

آزادی انسان در حوزه عمل

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۱/۰۶-۱۹:۴۲:۴۲
    • کد مطلب:1213
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1311

افعال خارجی انسان در دو گروه طبقه بندی می‌شود:

گروه نخست کارهایی که انسان هیچ نقشی در آن ندارد (و یا این که نقش مستقیمی در آن ندارد) مانند تپش قلب و سوخت و ساز بدن (متابولیسم). روشن است که این کارها موضوع بحث نیست.

گروه دوم کارهایی است که کاملا یا تا اندازه‌ای در اختیار انسان است؛ مانند خوردن، فکر کردن و…

این گونه کارها دارای دو لایه درونی و بیرونی است.

«لایه بیرونی» آنها همان چیزی است که دیده می‌شود.

روشن است که آن چه دیده می‌شود، درونی پنهان دارد که از آن با تعبیر «اراده» و تصمیم یاد می‌شود.

همچنان که گذشت از آزادی ذاتی انسان خبری نیست. اما آیا می‌توان گفت انسان در انجام کارها و برطرف کردن نیازهایش وابسته به چیزی نیست و کاملا آزاد است؟!

این بحث را در دو لایه‌ی بیرونی و درونی افعال انسان پی می‌گیریم.

1ـ آزادی در لایه‌ی بیرونی افعال

انجام هر کاری که از انسان سر می‌زند به شرایط متعددی بستگی دارد. همین بستگی کافی است که بگوییم انسان در انجام کارهایش آزاد (به معنی رها از وابستگی) نیست.

این مطلب از فصل پیشین هم روشن می‌شود. خود به کار گرفتن ماشین و… به معنی نیاز به ابزار است، البته ابزاری که از سویی برطرف کننده نیاز است، اما از دیگر سو خود نیازهای فراوانی را می‌آفریند.

در گذشته وسیله ایاب و ذهاب با حیواناتی چون اسب صورت می‌گرفت؛ اما اینک ماشین یکی از پیش پا افتاده‌ترین وسایل جابجایی است.

اما می‌توان هزینه و پیش نیازهای یک اسب را با یک ماشین مقایسه کرد؟!

پس روشن است که مقصود از آزادی انسان، عدم نیاز او به ابزار و تدارکات در کارهایش نیست.

با صرف نظر از وابستگی کارهای انسان به ابزار و ادوات لازم، باز هم از آزادی خبری نیست؛

چرا که احیانا در انجام کار به موانع طبیعی و غیر طبیعی برخورد می‌کنیم.

زلزله، توفان، سیل و… برخی از عوامل طبیعی هستند که از تمامی (یا برخی) ابعاد خارج از اراده انسان قرار دارند.

احیانا عدم موفقیت انسان در انجام کارهایش به عوامل انسانی بستگی دارد.

مهم‌ترین مسئله در این مورد مزاحمت افرادی است که از توانایی و امکانات بیشتری نسبت به ما برخوردارند.

از این رو کاملا آشکار است که در لایه‌ی بیرونی افعال خود کاملا آزاد نیستیم. بلکه آزادی ما به مقدار توانایی ما بستگی دارد، هر چند این توانایی با زور و ستم إعمال گردد.

البته جای این سخن هست که اگر ما بر حسب توانایی خود، در انجام هر گونه کاری آزاد هستیم، آیا چنین حقی را دارا هستیم که هر کاری را که خواستیم انجام دهیم یا خیر؟ و آیا در مقابل إعمال قدرت، مسئولیتی هم داریم یا خیر؟

انشاء الله این پرسش در بحث آزادی اراده مطرح می‌شود.

2ـ آزادی در لایه‌ی درونی افعال

نقطه مقابل افعال خارجی، افعال قلبی هستند افعال قلبی بسیار متنوع و متعدد است از مهم‌ترین آنها شناخت، قطع و جزم، باور، دوستی، دشمنی و اراده است.

اختیاری بودن یا اجباری بودن این گونه کارها، معرکه آراء است و مورد بحث قرار دارد.

در میان افعال قلبی، «اراده» مهم‌ترین فعلی است مورد چالش قرار گرفته است.

زیرا هر کاری مسبوق به اراده است و کار ارادی و اختیاری بدون اراده‌ی پیشین، معنی ندارد. اما خود اراده پیشینه‌ای ندارد.

اگر خود اراده، اختیاری نباشد، پرونده اختیار انسان به کلی بسته می‌شود و انسان یک موجود مجبور خواهد بود و اگر خود اراده، اختیاری باشد، دستگاه دیگری گشوده می‌شود.

نقطه بحث اصلی جبر و اختیار هم همین اراده است.

همان گونه که گذشت بحث آزادی متفرع بر اختیار است؛ از این رو از تمامی این مباحث می‌گذریم و بحث را بر «آزادی اراده» متمرکز می‌کنیم.

ادامه دارد.

آزادی اراده

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۱:۱۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۲:۱۱:۱۱
    • کد مطلب:1214
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2145

تجزیه و تحلیل آزادی انسان و بررسی احتمالات متفاوتی که در سلسله مباحث پیشین گذشت همگی مقدمه‌ای بود برای شفافیت موضوع بحث و رسیدن به نقطه اصلی بحث که «آزادی اراده» است.

ممکن است در چگونگی بیان آزادی انسان، متفاوت سخن گفته شده باشد، اما مقصود اصلی و هدف نهایی همگان، «آزادی اراده» است.

«آزادی اراده»، امری مشهودِ همگان است و وجدان انسان بر آن گواه است.

در منابع وحی نیز بر «آزادی اراده» به صراحت کامل تأکید شده است، هر چند بر اساس برخی از مکاتب فکری، در چند و چون آن حرفهایی گفته شده است.

از آن جایی تحقیق در فعل اراده، وضعیت سایر اعمال قلبی را روشن می‌کند، بحث «اراده» اهمیت صد چندان پیدا می‌کند؛ از این رو بر «آزادی اراده» متمرکز می‌شویم.

در پروژه «شخصیت گم‌شده» برخی از تعاریفِ «انسان» بیان شده است و گفتیم تعریفهای مختلف از انسان، برداشتهای متفاوتی را به دنبال دارد.

شناخت «اراده» و ویژگی‌های آن، به عنوان یکی از کارهای انسان، هنگامی ممکن است که زیرساختهای آن را بشناسیم. مهم‌ترین زیر ساخت شناخت اراده، «تعریف انسان» است. از این رو شناخت «اراده» بدون در نظر گرفتن «تعریف انسان» امکان ندارد.

عمده‌ترین تعاریف انسان، دو تعریف است:

1ـ انسان غریزه محور

2ـ انسان خرد محور.

از این رو باید بحث آزادی را در دو دستگاه جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.

(برای آشنایی بیشتر با تعاریف انسان به بحث «کدامین انسان» از «پروژه شخصیت گم‌شده» در همین سایت مراجعه کنید.)

آزادی انسان بر اساس غریزه محوری (آزادی در تأمین غرایز)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1215
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1228

در بحث «کدامین انسان» از «پروژه شخصیت گم‌شده» در همین سایت به تفصیل از «انسان غریزه محور» سخن گفتیم. عصاره تعریف «انسان غریزه محور» این است که خرد در سکّان‌داری کشتی انسانیت (و نه ارضا غرایز) هیچ نقشی ندارد، بلکه تنها امواج احساسات است که حرکت کشتی انسانیت را رقم می‌زند. البته چنین انسانی در کیفیت ارضاء غرایز و احساساتش نهایت بهره را از خرد می‌برد.

از انسان غریزه محور با تعبیر «منطق دلم می‌خواهد» یاد می‌کنیم.

در «ریشه‌یابی منطق دلم می‌خواهد» از همان پروژه گذشت که سپردن کشتی انسانیت به امواج احساسات دو ریشه متفاوت دارد:

3.1.1ـ ریشه نخست، پشت کردن به خرد است.

در بحث « ریشه 1 منطق دلم می‌خواهد» از پروژه «شخصیت گم‌شده» گفتیم:

خورشید خرد، هم چون خورشید آسمان، در آسمان انسانیت نورافشان است، اما انسانِ با «منطق دلم می‌خواهد»، چشم خود را بسته و هرگز نمی‌خواهد ببیند.

از این رو این گونه محدودیتِ عالمانه و عامدانه خرد، خود خواسته و تحکم‌آمیز است که با انتخاب اختیاری هوا و پشت کردن به خرد رقم می‌خورد.

بر این اساس محدودیت خرد به معنی استثنا کردن ذلیلانه هوسها از شناخت آنها در پرتو خرد است و نه استثنا بودن احساسات از پرتو خرد!

روشن است که بر این اساس در اصل سپردن و یا نسپردن سکّان اراده به خرد یا احساسات، اختیار دارم و آزاد هستم.

البته در شاخه انسان خرد محور، با کم و کیف آزادی اراده، بیشتر آشنا می‌شویم.

در این جا سخن از آزادی انسان در مرحله دوم است؛ یعنی پس از واگذاری کشتی انسانیت به امواج احساسات، آیا انسان واقعا آزاد است؟

پیش از این با معنی واژه «آزادی» آشنا شدیم و دانستیم «آزادی» به معنی رهایی و عدم وابستگی است.

با توضیحاتی که در لابلای تعریف انسان غریزه محور گذشت، روشن است که انسانی که خود خواسته خود را در اختیار امواج احساسات و غرایز قرار داده، هر چند هر لحظه می‌تواند در این تصمیم تجدید نظر کند، اما پیش از تجدید نظر، به خواست خود او، اراده او هیچ کاره است.

این مطلب را با مثالی توضیح می‌دهیم. در یک «کشتی» سه وضعیت قابل تصور است:

وضعیت نخست، کشتیِ بدون لنگر و بدون موتور محرکه است. روشن است که در این وضعیت هر موجی کشتی را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و کشتی با هر بادی و هر موجی این طرف آن طرف می‌رود.

وضعیت دوم کشتی لنگر انداخته یا کشتی به اسکله بسته است. در این وضعیت کشتی ثابت است و دست خوش حرکتهای ناخواسته باد و امواج نمی‌گردد.

وضعیت سوم کشتی است که با موتور روشن به سوی هدف مشخص در حرکت است.

انسانی که خود خواسته خودش را به امواج احساسات سپرده است، همانند همان کشتی است که با داشتن موتور برای رسیدن به هدف و با داشتن لنگر برای دستخوش امواج نشدن، موتور را خاموش و لنگرها از خود جدا کرده است و با هر موجی و هر بادی این طرف و آن طرف می‌رود.

آیا مقصود از آزادی انسان، تنها رهایی از خرد است؟! هر چند این رهایی به قیمت در هر موجی افتادن و در هر توفانی گرفتار شدن باشد؟!

انشاء الله در بحث انسان خرد محور خواهیم دید محدودیت ناشی از خردورزی در حقیقت واقع‌گرایی است نه اسارت؛ اما با فرض این که واقعا محدودیت هم باشد، کسی که خود را از خرد رها کرده است، در عمل، اسیر هزاران موج و توفان گردیده است.

آیا این «اسارت» همان «آزادی مقدس انسان» است؟!

کدام خردمندی به این اسارت تن می‌دهد؟! اگر مقصود از آزادی، اسارتهای نامحدود احساسات، غرایز و تمایلات است، برای اهلش مبارک باشد!!!

3.1.2ـ ریشه دوم، تساوی انسانیت با غریزه محوری است.

در بحث «ریشه 2 منطق دلم می‌خواهد» از پروژه «شخصیت گم‌شده» گذشت:

بر این اساس اصلا «انسانیت» چیزی جز دل سپردن به امواج احساسات و غرایز نیست.

از این رو «انسان» ناخواسته اسیر احساسات است و راهی به مخالفت با احساسات ندارد.

تفاوت ریشه قبلی «منطق دلم می‌خواهد» (یعنی پشت کردن به خرد) با ریشه دوم (یعنی تساوی انسانیت با غریزه محوری)، در این است که در فرض قبلی، خود خواسته، خودم را در اختیار امواج احساسات قرار می‌دهم؛ اما در این فرض ناخواسته در اختیار امواج احساسات هستم.

این مطلب در بحث «اراده در دستگاه انسان غریزه محور» از پروژه «شخصیت گم‌شده» توضیح داده شد و گفتیم:

اگر انسانیت، مساوی با غریزه محوری باشد و اگر غریزه محوری به معنی حرکت در امواج احساسات باشد، جایی برای خواست خود من، و اراده خود من، و تصمیم خود من باقی نمی‌ماند.

لازمه‌ی این تعریف از انسانیت، «حذف اراده از صفحه انسانیت» است. با حذف اراده از صفحه انسانیت، دیگر اختیاری در کار انسان نمی‌تواند وجود داشته باشد.

زیرا میان «تعریف انسانیت به غریزه محوری» و «اراده»، تضاد است.

در بحث «محبت، نمونه‌ای از بی‌اختیاری در دستگاه انسان غریزه محور» از پروژه یاد شده گفتیم:

در این دستگاه انسان همان براده آهنی است که پیوسته در سیطره جذبه‌ی آهنرباست و یا همانند خاشاکی است که با هر بادی جا به جا می‌شود.

اما فاجعه به این جا پایان نمی‌پذیرد؛ چرا که براده آهن تنها از یک نوع نیرو متأثر می‌شود، اما انسان میان هزاران نیروی جاذبه و دافعه سرگردان است!

با این توضیح فشرده روشن شد که گل سر سبد دستگاه آفرینش با نگرش غریزه محوری تا کجا تنزل پیدا می‌کند و چه اندازه پست و بی‌ارزش می‌گردد!!!

با توضیحاتی که ارایه شد چگونه می‌توان نهایت بی‌اختیاری و بی‌ارادگی را «آزادی» نامید؟!

در هر صورت تفسیر «آزادی» در دستگاه انسان غریزه محور، همان چیزی است پشه‌ای ضعیف در گردباد و کشتی سرگردان در توفان دارد.

تفسیرهایی که تا کنون از «آزادی» یافتیم، نه تنها چنگی به دل نزد، بلکه عین در بند بودن و «اسارت» است.

اینک سراغ تفسیر «آزادی» در دستگاه «انسان خرد محور» می‌رویم.

ادامه دارد.

آزادی انسان بر اساس خرد محوری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۴۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1216
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1339

در مباحث پیشین روشن شد در «منطق دلم می‌خواهد» بر خلاف آن چه ظاهر آن نشان می‌دهد، خبری از آزادی اراده به معنی واقعی نیست؛ بلکه اسارت انسانِ در بند احساسات، با نام آزادی بزک شده است.

اینک جایگاه آزادی در دستگاه انسان خرد محور را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

انسان خرد محور، انسانی است که حرکتهایش خردمندانه باشد و جز بر محور خرد نچرخد، . ویژگی اصلی انسان خرد محور، سپردن سکّان اراده، به دست ناخدای خرد است.

البته همان گونه که در سلسله مباحث «کدامین انسان؟!» از پروژه «شخصیت گم‌شده» بیان می‌شود، خرد محوری به معنی نفی احساسات و غرایز نیست؛ بلکه انسان خرد محور، دارای احساسات بیشتر، قوی‌تر و لطیف‌تر از انسان غریزه محور است.

پس از این مقدمه به آزادی در دستگاه انسان خرد محور می‌پردازیم.

خرد، چراغ روشنگری است که واقعیتها و حقایق را آشکار می‌کند و در پرتو آن درست و نادرست، خوب و بد، و… روشن می‌گردد.

از این رو می‌توان گفت انسان به برکت خرد، توانایی در شناخت پیدا می‌کند و یا به تعبیر دیگری هنر خرد، شناخت است.

اگر به توانایی شناخت انسان، توانایی بر انجام کار و حرکتی هم افزوده شود، در این صورت است نقش انسان در حرکتی که انجام می‌دهد، واقعی و حقیقی است.

زیرا سر زدن هر کاری از انسان، اگر خارج از اراده انسان باشد، حرکت واقعی او نخواهد بود. بلکه چنین حرکتی، کاری جبری و ناخواسته است.

روشن است که ریشه هر حرکت واقعی که از انسان سر می‌زند، اراده و تصمیمی است که انسان می‌گیرد. اگر انسان بتواند اراده کند و تصمیم بگیرد، آن گاه حرکت آزادانه از او میسر و ممکن می‌گردد. ولی اگر از اراده واقعی خبری نباشد، حرکت آزادانه (خواه خردمندانه و خواه غیر خردمندانه) ناشدنی و محال خواهد بود.

اراده نیز (همانند سایر کارهای واقعی انسان) بدون شناخت و توانایی امکان پذیر نیست.

پس می‌توان گفت 1ـ توانایی بر شناخت و 2ـ توانایی بر اراده است که «اختیار» انسان را رقم می‌زند.

به سخنی دیگر «اختیار» از توانایی بر شناخت و توانایی بر اراده‌ی انجام کار، متولد می‌گردد.

در دستگاه انسان خردمحور، «اختیار» اصلی‌ترین، عمده‌ترین و مهم‌ترین ویژگی انسان است.

از اختیار با تعبیر «آزادی در انتخاب» و گزینش هم می‌توان یاد کرد.

حاصل سلسله مباحث پیشین این شد که:

1ـ از آن جایی که آزادی انسان «نسبی» است، نیازمند تعریف دقیق آزادی هستیم.

2ـ با توجه به نیازمندی‌های انسان، «آزادی ذاتی» انسان (به توضیحی که گذشت) معنی ندارد.

3ـ آن چه مورد بحث است «آزادی انسان در حوزه عمل» است.

4ـ ریشه آزادی انسان در حوزه عمل، «آزادی در تصمیم و اراده» است.

5ـ جان سخن و حرف آخر این است که آزادی حقیقی اراده، تنها در دستگاه انسان خرد محور قابل تحقق است و بس.

آن چه ارایه شد بیان اصل آزادی در انسان خرد محور بود. روشن است که کشف زوایای آزادی اراده، نیازمند تشریح بیشتر است.

تجزیه و تحلیل آزادی، به روشن شدن مباحثی بسیار حیاتی می‌انجامد.

از مهم‌ترین مباحث آزادی این است که:

آیا آزادی مصونیت آفرین است یا مسئولیت آفرین؟

در ادامه بحث با درنگی بیشتر به تجزیه و تحلیل آزادی می‌پردازیم. پس با ما همراه باشید.

ادامه دارد.

خرد، سرچشمه آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۰:۵۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۲:۱۲:۲۴
    • کد مطلب:1217
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1929

در لابلای سلسله مطالب پیشین روشن شد که آزادی حقیقی تنها در دستگاه انسان خرد محور قابل تحقق است و بس. همچنین روشن شد که ریشه آزادی انسان در عمل، آزادی در اراده است.

اینک در صدد این هستیم که سرچشمه واقعی آزادی اراده را کشف نماییم.

توانایی بر اراده، شرط لازم آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۵۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1218
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1267

پیداست که اگر نیرو و انرژی در کار نباشد، حرکتی هم در کار نیست.

اگر نیروی محرّک، در خارج از شیئ باشد، حرکت آن شیئ هم نمی‌تواند به خواست آن شیئ باشد؛ بلکه چنین حرکتی، حرکتی قهری و جبری است. مانند حرکتی که توپ بر اثر ضربه ما پیدا می‌کند.

خواست، تصمیم و اراده هم یک حرکت از انسان است.

بنا بر این، تصمیم و اراده واقعی انسان، نیازمندِ نیرویی است که در درون انسان باشد تا این حرکت قهری و جبری نباشد.

از نیرویی که در درون انسان است با تعبیر «توانایی» بر اراده یاد می‌کنیم.

روشن است که توانایی، شرط لازم در اراده واقعی است و بدون این توانایی، حرکت انسان همچون حرکت یک ماشین است و ارزشی نخواهد داشت.

آن چه مهم است این است که بدانیم:

آیا توانایی بر انجام حرکت، علاوه بر این که شرط لازم است، شرط کافی نیز هست یا خیر؟

ادامه دارد.

نقش توانایی عملی در آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۸:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1219
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1313

ناگفته پیداست که انسان توانایی هزاران هزار حرکت را داراست.

انسان در میان هزاران کاری که توانایی آن را دارد، چگونه می‌تواند در صدد انجام یک حرکت خاص برآید و چگونه می‌تواند یک حرکت معین را برگزیند و انتخاب کند؟

اگر منشأ یک حرکت احساسات و غرایز باشد، این حرکت آزادانه تحقق نیافته؛ بلکه بر اثر فشار و نیروی وارد شده از سوی غرایز، حرکت از سوی انسان سر می‌زند.

به توضیحی که در بحث «آزادی انسان بر اساس غریزه محوری» گذشت، روشن شد چنین حرکتی هرگز نمی‌تواند ناشی از آزادی واقعی باشد.

زیرا اگر به درون انسان بنگریم، واقعیت چنین وضعیتی، اسارت و در بند غرایز و احساسات است و تنها نام آزادی را یدک می‌کشد.

و اگر به برون انسان نیز بنگریم حاصل این توانایی، زورگویی و تجبر نسبت به دیگران است. روشن است که زور، با آزادی در تنافی و تضاد است.

در نتیجه اگر بخواهیم منشأ حرکت انسان را تنها غرایز و احساساتش بدانیم، فرقی میان انسان و حیوان باقی نمی‌ماند؛ بلکه انسان هم مانند سایر حیوانات است، ولی حیوانی است بسیار پیشرفته‌تر از سایر حیوانات.

از بوعلی این سخن نقل شده که:

«من از کرگدن می‌ترسم؛ چون هم زور دارد و هم عقل ندارد.»

انسانی که تنها با غرایز و احساساتش می‌چرخد، اگر خطرناکتر نباشد مسلما کمتر از کرگدن نیست.

در هر صورت از آن جایی که این توانایی بین انسان و حیوان مشترک است، نمی‌تواند تفاوت میان انسان و حیوان را تبیین کند. پس باید سراغ عنصر دیگری رفت.

در بخش «کدام انسان» از پروژه «شخصیت گم‌شده» نیز روشن شد که تعریف انسان به موجودی غریزه محور، باطل است و اصلا با انسانیت انسان سازگار نیست.

بنا بر این نمی‌تواند مبدأ حرکت آزادانه انسان، صرف غرایز باشد.

در نتیجه در تفسیر آزادی نمی‌توان پای اثر گذاری غرایز بر اراده را به میان آورد و در نهایت نیز روشن شد که توانایی عملی به تنهایی آزادی انسان را رقم نمی‌زند.

پس توانایی بر انجام حرکت، تنها شرط لازم است و نه شرط کافی آزادی اراده.

تا کنون نتوانستیم با توانایی عملی که ویژگی مشترک میان انسان و حیوان است، آزادی را تفسیر کنیم.

اینک باید جستجو نمود که شرط نهایی تحقق آزادی واقعی چیست.

ادامه دارد.

نقش توانایی بر شناخت در آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1220
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1064

پیداست که حرکت تصادفی و گتره را نمی‌توان حرکتی آزادانه نامید و برای آن ارزشی قائل شد.

پس آزادی انسان چگونه قابل تفسیر و تبیین است؟

اگر سیر بحث تا این نقطه از سلسله مباحث را به دقت دنبال کنیم یک خلأ اساسی آشکار می‌شود. همان خلأی که اگر شناخته شود انسان را از حیوان جدا می‌کند.

تفاوت اصلی انسان با حیوان چیزی نیست جز عنصر روشنگری که انسان در حرکتش از آن سود می‌جوید. این همان چیزی است که آزادی انسان را رقم می‌زند.

اگر به توانایی بر حرکت، توانایی بر شناخت هم افزوده شود و انسان بتواند پیش از انجام هر حرکتی آن را بشناسد و پس از شناخت، قدرت بر انجام آن داشته باشد، در این صورت است که می‌توان گفت حرکت انسان به خواست و اراده خود او بوده است و این همان آزادی حقیقی است.

از آن جایی که چراغ روشنگری که انسان را بر شناخت توانا می‌سازد، عقل و خرد است، به این نتیجه مهم دست می‌یابیم که آزادی انسان پیش از توانایی بر انجام حرکت، نیازمند توانایی بر شناخت است.

با توجه به آن چه گذشت آیا نمی‌توان گفت سرچشمه آزادی انسان خرد اوست؟!

روشن شد که حقیقت «آزادی» و آزادی حقیقی با توانایی انسان بر «انتخاب» و گزینشِ اصل حرکت، چگونگی حرکت و مسیر حرکت رقم می‌خورد.

ریشه و بستر این آزادی حقیقی، چراغ خرد، به ضمیمه توانایی قدرت بر انجام حرکت است.

از بستر توانایی بر شناخت و عمل، اختیار، یا همان آزادی اراده جوانه می‌زند.

با رشد این جوانه است که شخصیتهای تنومندی به بار می‌نشیند.

از آن جایی که توانایی در شناخت ویژگی مختص به انسان است، به این نتیجه می‌رسیم که آزادی واقعی نیز منحصر به انسان است و حیوانات از آن بی بهره هستند.

ادامه دارد.

خرد، میزان آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1221
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1122

تا کنون روشن شد که سرچشمه آزادی انسان، خرد اوست و اگر از خرد صرف نظر شود هرگز نمی‌توان آزادی حقیقی را تفسیر نمود.

به سخنی دیگر آزادی واقعی، لازمه چراغ روشنگر خرد است. با خاموش شدن این چراغ، دیگر آزادی معنی و مفهومی پیدا نمی‌کند.

در بحث «کدام انسان» از پروژه «شخصیت گم‌شده» هم به تفصیل از تعریف انسانیت سخن گفتیم و روشن شد که انسانیت انسان تنها به خرد اوست.

با کنار هم گذاشتن این دو بحث (بحث آزادی و تعریف انسانیت) به این نتیجه مهم می‌رسیم که آزادی و انسانیت، هر دو متولد از خرد است و بدون خرد هیچ کدام از انسانیت و آزادی قابل تبیین و تفسیر نیست و یا بهتر بگوییم بدون خرد، انسانیت و آزادی هرگز امکان پیدا نمی‌کند و قابل تحقق نیست.

وقتی نقش خرد در آزادی شناخته شد و روشن شد که خشت نخستین آزادی خرد است یک پرسش اساسی پیش روی ما قرار می‌گیرد و آن این که:

«آیا می‌توان از آزادی سخن گفت که در تضاد با خرد و انسانیت انسان باشد؟!»

پاسخ این پرسش روشن است و آن این که پذیرفتن آزادی متضاد با خرد، به معنی بریدن شاخه‌ای است که خود آزادی از آن شاخه، جوانه زده است. پذیرفتن آزادی متضاد با خرد، به معنی دست کشیدن از انسانیت انسان است. پذیرفتن آزادی متضاد با خرد، به معنی…

جان سخن این که خرد، علاوه بر این که سرچشمه آزادی است، میزان و معیار شناخت آزادی واقعی نیز هست. از این رو ضروری است که همیشه و همه جا آزادی با خرد انطباق داده شود.

در ادامه بحث باز هم با ما همراه باشید.

آزادی مصونیت آفرین است یا مسئولیت آفرین؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۰:۵۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۲:۱۲:۸
    • کد مطلب:8594
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2237

در سلسله مباحث «آزادی» به این جا رسیدیم که آزادی حقیقی تنها در دستگاه «انسان خرد محور» قابل تحقق است.

ولی آن چه در دوران ما به نام آزادی عرضه می‌شود، همان دربند غرایز و احساسات بودن است که ریشه در تعریف نادرست از انسان دارد.

روشن شد که «حقیقت آزادی» نیز به دو چیز وابسته است: یکی «توانایی بر شناخت» و دیگری «توانایی بر حرکت» و عمل.

در ادبیات دینی از این حقیقت با تعبیر «اختیار» یاد می‌شود.

پیداست که بار معنوی واژه «اختیار» با واژه «آزادی» بسیار تفاوت دارد.

واژه «اختیار» آمیخته با «مسئولیت» پاسخگویی است.

اما واژه «آزادی» چنین نیست؛ بلکه در درون آن «طلبکاری» و «حق به جانب بودن» و «مصونیت» نهفته است.

بسیار ساده انگارانه است که تفاوت بار معنوی این دو واژه را مسامحی بدانیم و بسیار ابلهانه است جا به جایی این دو واژه را اتفاقی بپنداریم.

اگر خداوند بخواهد در پایان این بحث، به مباحث «اختیار» هم نگاهی خواهیم انداخت. اما آن چه مهم است روشن کردن «رابطه آزادی با مسئولیت» است.

آیا واقعا «آزادی» برای انسان «مصونیت» می‌آفریند؟

روشن است که در این صورت سلب آزادی، به هر دلیلی که باشد، ستمِ به ناحق است و مردود می‌باشد.

اما اگر آزادی آمیخته با مسئولیت باشد، دیگر نمی‌توان از طلبکاری مطلق انسان دم زد؛ بلکه انسان باید پاسخگو باشد.

البته ضرورت پاسخگویی انسان، هرگز محدود به رفتار و کردار او نیست؛ بلکه ضرورت پاسخگوی شامل حوزه اندیشه‌ها و باورها نیز می‌گردد. انشاء الله نگاهی مبسوطتر به این مسائل خواهیم داشت.

پس کانون اصلی تحقیق این است که «آیا آزادی مسئولیت آفرین است یا مصونیت آفرین»؟

مروری دوباره

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۱۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1223
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1037

یک بار دیگر به مرور مباحث پیشین می‌نشینیم.

در مباحث پیشین روشن شد هر چند توانایی بر حرکت و عمل، شرط لازم آزادی است، اما تا توانایی بر شناخت وجود نداشته باشد، آزادی هیچ معنی و مفهومی پیدا نمی‌کند.

از همین رو هم گفتیم «خرد سرچشمه آزادی است».

وقتی تحقق آزادی بدون خرد، ناشدنی باشد، پرسش مهمی زنده می‌گردد و آن این که آیا آزادی می‌تواند حرکتی متضاد با خرد را رقم زند؟!

پیداست که آزادی جوانه‌ای بر شاخسار خردمندی انسان است. چگونه ممکن است شکوفا شدن آزادی، ریشه‌ی خود را که خردمندی انسان است، بخشکاند؟!

بر این اساس گذشت «تنها میزان آزادی، خرد است».

با توجه به این که خرد سرچشمه آزادی است و تنها میزان آزادی خرد است، آشنایی و شناخت خرد ضرورت نخستین مباحث آزادی است.

آشنایی تفصیلی با خرد شناسی در بحث بسیار حیاتی «دستگاه شناخت» رقم می‌خورد.

حلقه دوم از پروژه «شخصیت گم‌شده»، یعنی «الفبای عقلانیت» نیز نگاهی ویژه به این بحث دارد.

این دو بحث به تدریج در همین سایت عرضه می‌شود. انشاء الله.

اما پیش از ارایه این دو بحث اساسی، لازم است نگاهی اجمالی به تعریف خرد داشته باشیم.

بر اساس اصول موضوعه، خرد حقیقتی روشنگر است که در پرتو آن واقعیتها روشن می‌گردد و انسان به شناخت دست می‌یابد. به سخن دیگر هنر خرد، شناخت واقعیتها و حقایق است.

اینک باید دید با به میان آمدن پای خرد، چه ثمری می‌توان چید.

ادامه دارد.

شایسته محوری، تبلور عینی خرد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۱۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1224
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1057

با توجه به این که هنر خرد، شناخت واقعیتها و حقایق است، ارتباط انسان با واقعیتها، تنها به برکت خرد تحقق می‌یابد.

یکی از برداشتهای انسان از خرد این است که انسان در پرتو خرد، توانایی این را به دست می‌آورد که حرکت به جا و نا به جا را بشناسد و آن دو را از یکدیگر جدا کند.

این مطلب را با مثالی توضیح می‌دهیم.

هنگامی که شما نیاز به باز کردن یک پیچ پیدا می‌کنید، نخست سراغ ابزار آن می‌روید و با بررسی هر یک از ابزارها، تنها آن پیچگوشتی را انتخاب می‌کنید که متناسب با پیچ مورد نظر باشد.

به دلیل همین «تناسبِ پیچ با پیچگوشتی» است که نتیجه می‌گیرید «باز کردن این پیچ با این پیچگوشتی به جا و به مورد است»، اما با پیچگوشتی دیگر نا به جا و بی‌مورد است.

به سخن دیگر وقتی در پرتو خرد، شایستگی وسیله‌ای را برای انجام کاری شناختید، بایسته است برای رسیدن به هدف مشخص، از آن وسیله استفاده کنید.

این تفسیر بهترین و دقیق‌ترین تعریف «عدالت» است.

روشن است که دست یافتن به عدالت، تنها در پرتو شناخت شایستگی حرکتی است که ما انجام می‌دهیم.

از این رو می‌توان گفت عدالت در گرو خردورزی است. در نتیجه عدالت، پس از شناخت، دومین میوه خرد است. به سخن دیگر عدالت «تبلور عینی خردورزی واقعی» است.

از همین رو در منابع وحی، خردورزی به معنی عام آن، با تعبیر «نهادن هر چیزی در جای خود» تفسیر شده است.

با توجه به آن چه گذشت حقیقت ظلم هم روشن می‌شود؛ چرا که ما با حرکت نا به جایمان «هر چیز را در جای خودش قرار نداده‌ایم»؛ پس از مقتضادی خرد خارج شده‌ایم و به ظلم و ستم به معنی عام آن آلوده گشته‌ایم.

عصاره سخن این که روح خردورزی و حقیقت عدالت، شایسته محوری در تمام حوزه‌ها از جمله در حوزه شخصی است.

اینک سراغ رابطه شایسته محوری با آزادی می‌رویم.

ادامه دارد.

رابطه آزادی با شایسته محوری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1225
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1059

روشن شد که روح خردورزی و حقیقت عدالت، شایسته محوری است.

شایسته محوری به معنی عام آن یعنی 1ـ شناخت آن چه سزاوار و شایسته انجام دادن است و 2ـ محقق ساختن آن چه شایستگی آن شناخته شده است.

اینک باید دید اگر به شایسته محوری پشت کنیم چه اتفاقی می‌افتد.

عدم التزام به شایسته محوری دو مصداق دارد: 1ـ بدون شناخت لازم دست به انجام حرکتی بزنیم و یا این که 2ـ حرکتی را بر خلاف آن چه شایسته شناخته‌ایم، انجام دهیم.

پیداست که اگر حرکتی را بدون شناخت لازم انجام دهیم، عملا در این حرکت خرد را از صحنه زندگی خود حذف کرده‌ایم.

و پیداست که اگر حرکتی را بر خلاف آن چه شایسته شناخته‌ایم، انجام دهیم در عمل به جنگ با خرد رفته‌ایم.

با توجه به این که خرد، اساس انسانیت است، ندیدن گرفتن خرد و یا بدتر از آن جنگیدن با خرد هرگز با انسانیت انسان سازگار نیست و به معنی نفی انسانیت انسان است.

از همین رو شکوفا شدن جوانه آزادی، هرگز نمی‌تواند انسانیت انسان را بمیراند؛ بلکه هدف اصلی از آزادی انسان، بلوغ انسانیت، پرواز و اوج گرفتن در انسانیت است و نه سقوط و از دست دادن انسانیت.

در نتیجه اگر انسان آزادی خویش را صرف شایسته محوری کند، به انسانیت خویش فعلیت بخشیده است؛ اما اگر آزادی را بر خلاف شایسته محوری إعمال کند، دست از انسانیت خویش شسته است.

ادامه دارد.

مسئولیت انسان آزاد یا ضرورت شایسته محوری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1226
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1067

همه ما از تنازع بقاء (جنگیدن برای زنده ماندن) زیاد دیده و شنیده‌ایم و خود نیز هنگامی که حیات و زندگی‌مان دچار خطر گردد تا پای جان می‌ایستیم.

اما ضرورت حفاظت از انسانیت، به مراتب مهم‌تر از حفاظت از جان و مال ماست.

طبق آن چه گفته شد حفاظت از انسانیت انسان، هرگز بدون التزام به شایسته محوری دست یافتنی نیست. پس شایسته محوری برای حفاظت از انسانیت، بسیار ضروری و بایسته است.

بایستگی شایسته محوری، چیزی جز مسئولیت انسان در مقابل انسانیت خویش نیست.

از این رو می‌توان گفت هر انتخاب انسان، و هر اراده آدمی، بایسته است در چهار چوب شایستگی انجام گیرد.

در نتیجه آزادی اراده و اختیار انسان، هرگز نمی‌تواند حریم انسانیت انسان را که با خردورزی رقم می‌خورد و با شایسته محوری فعلیت می‌یابد، بشکند.

به سخن دیگر همچنان که انسان برای نگه داشتن حیات ملموس خود تلاش می‌کند و می‌جنگد، در مقابل ناموس انسانیت خود نیز نمی‌تواند بی تفاوت باشد.

انسانیت انسان با خردورزی رقم خورده است و تحقق عینی خرد محوری همان التزام به شایسته محوری است.

از این رو کوشش برای حفاظت از انسانیت با التزام به شایسته محوری تحقق می‌یابد.

ضرورت کوشش برای بقاء، حفاظت انسانیت و التزام به شایسته محوری، همان مسئولیت انسان در مقابل آزادی و اختیار و انتخاب اوست.

ادامه دارد.

مسئولیت و حوزه‌های آزادی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۱:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۲:۱۱:۳۴
    • کد مطلب:1227
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1935

پس از آن که دانستیم بنیاد آزادی بر خرد نهاده می‌شود، روشن شد که «آزادی مسئولیت آفرین است و نه مصونیت آفرین».

اینک بایسته است اندکی به تشریح مسئولیت و انواع آن در حوزه‌های مختلف بپردازیم.

از معنی «مسئولیت» آغاز می‌کنیم.

معنی «مسئولیتِ» انسان آزاد

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۲۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1228
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1100

تعاریف رایج آزادی، چندان با مسئولیت سازگاری ندارد. تا آن جا که احیانا «مسئولیت» و «آزادی» متناقض دیده می‌شوند.

البته اگر سلسله مباحث پیشین به دقت تأمل شود، ریشه برخی از ذهنیتها نیز روشن می‌شود.

آیا واقعا آزادی نمی‌تواند مسئولیت آفرین باشد؟!

پیداست که اگر ما تعاریف متضادی از انسان داشته باشیم، ضرورت نخستین تحقیق در تمامی مسائل و علوم انسانی، از جمله مسئله آزادی انسان، نیازمند تعیین تعریف درست انسانیت است.

از آن جایی که کمتر به مباحث بنیادین علوم انسانی پرداخته می‌شود، علوم انسانی پر از ابهام و ایهام است و دچار فضایی مهم آلوده.

هدف اصلی این تحقیق هم باز کردن نقاط ابهام و آشکار کردن خلطهای پنهان است.

روشن شد که اگر انسان را موجودی غریزه محور بدانیم، اصلا از اراده واقعی خبری نیست تا بخواهیم چنین موجودی را آزاد بدانیم. به این مهم در بحث «آزادی انسان بر اساس غریزه محوری» پرداختیم.

اما اگر انسان موجودی خردمحور باشد و به تعبیر دقیق‌تر انسانِ بدون خرد، اصلا انسان نباشد، در این صورت آزادی معنی و مفهوم پیدا می‌کند.

خلط میان این دو تعریف از انسان، فاجعه‌های تلخی را در علوم انسانی آفریده است. یکی از آنها، تضاد میان آزادی و مسئولیت است.

در هر صورت نیازمند تعریف «مسئولیت» برای انسان آزاد هستیم.

ناگفته پیداست که حرکت جبری مطلق، به معنی واقعی ارتباطی به انسان ندارد، تا بتوان از مسئولیت انسان در مقابل آن حرکت سخن گفت.

حرکت بر اساس احساسات صرف و غرایز محض نیز، هر چند بی ارتباط به انسان نیست، اما حرکت خود خواسته‌ی به معنی واقعی نیست؛ چرا که همچنان که گذشت حرکتهای احساسی صرف، بازیچه شدن انسان در میان جاذبه‌ها و دافعه‌هایی است که در میان آنها گرفتار است.

اما حرکت آگاهانه و ناشی از شناخت، مستقیما به انسان مرتبط است. ریشه این ارتباط هم توانایی بر اراده و انتخابی است که انسان در پرتو خرد پیدا می‌کند.

به سخنی دیگر با روشنگری خرد، واقعیتها و حقایق برای انسان آشکار می‌شود و انسان از تخیلات بی اساس خارج شده و پا به میدان واقعیت‌گرایی می‌گذارد.

انسان به اقتضای واقعیت‌گراییِ حاصل از پرتو خرد، می‌تواند حرکت به جا و به مورد را از حرکت نا به جا و نا به مورد بشناسد.

تنها پس از شناخت شایسته و ناشایسته است که انتخاب و اختیار شایسته توسط انسان ممکن و میسر می‌گردد.

در این مرحله هر حرکتی را که انسان انتخاب کند، به معنی این است که من در پرتو خرد و عقلم این حرکت را شایسته، به جا و به مورد دیده‌ام و سپس آن را برگزیده‌ام.

واقع گراییِ حاصل از خردمندی، اقتضا می‌کند آن چه من برگزیده‌ام، شایستگی واقعی و حقیقی داشته باشد و نه ادعایی و تخیلی.

اگر شخص بتواند شایستگی واقعی حرکت برگزیده‌اش را اثبات کند، در این صورت به مقتضای خرد و عقلش عمل کرده است و از ناموس انسانیتش حفاظت نموده است.

ولی در غیر این صورت، با حرکت بر خلاف خرد و عقلش، به اندازه هر حرکت ناشایسته، ناموس انسانیتش را بر باد داده و به همان اندازه از حوزه انسانیت فاصله گرفته است.

پیداست که صرف صورت انسانی و صرف ادعای شایستگیِ انتخاب، هرگز نمی‌تواند واقعیت را رقم بزند. چرا که این ادعا نیازمند واقعی بودن آن است و واقعی بودن این ادعا نیازمند اثبات با دلیل و برهان است.

بر این اساس اگر کسی بتواند شایستگی آن چه را که انتخاب کرده و برگزیده، اثبات کند، در حقیقت خردمندی خود را که ویژگی اصلی انسانیتش است، اثبات کرده است.

پس در هر حرکتی، اگر توانستیم شایستگی انتخابمان را اثبات کنیم، از عهده انسان بودن نیز سرافراز بیرون آمده‌ایم. در غیر این صورت در مقابل ناموس انسانیت خود سرافکنده و شرمساریم.

سرافرازی و شرمساری در میدان انتخاب، نخستین مسئولیت انسان در مقابل آزادی انتخاب است.

تا اینجا معنی «مسئولیتِ» انسان آزاد روشن شد.

البته دامنه مسئولیت به این محدوده پایان نمی‌یابد، بلکه به حوزه‌های دیگر، هم چون مسئولیت اجتماعی و مسئولیت الهی توسعه می‌یابد که در سلسله مباحث آینده با آن آشنا می‌شویم.

جان سخن این که «مسئولیت» انسان آزاد، همان «عقلانیت انتخاب» اوست.

با عقلانیت انتخاب و گزینش آگاهانه، «آزادی مسئولانه» رقم می‌خورد. اما با انتخاب و گزینش غیر عقلانی، از عهده مسئولیت آزادی برنخواهیم آمد.

اینک به بررسی مسئولیت در حوزه‌های متفاوت آزادی می‌پردازیم.

ادامه دارد.

مسئولیت انسان آزاد در حریم خصوصی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۲:۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۲:۱۰:۴۹
    • کد مطلب:1229
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1767

گفتیم معنی «مسئولیت انسان آزاد»، همان «عقلانیت انتخاب» اوست و با گزینش خردمندانه است که حرمت آزادی واقعی را پاس داشته‌ایم.

در غیر این صورت، ناموس انسانیت را بر باد داده و در مقابل وجدان خویش شرمسار و سرافکنده‌ایم.

این شرمساری و سرافکندگی لازمه جدایی ناپذیر خردمندی انسان است و به هیچ چیز دیگری وابسته نیست.

توضیح این که:

اگر فرض کنیم هیچ دین و آئینی وجود ندارد؛

اگر فرض کنیم هیچ فرهنگ و ادبی در کار نباشد؛

اگر فرض کنیم خبری و اثری از جامعه انسانی نیست و انسان تک و تنها زندگی کند؛

اگر فرض کنیم قبر و قیامتی هم در کار نباشد؛

اگر فرض کنیم تنها انسان باشد و خودش؛

باز هم پشت کردن به خرد و زیر پا گذاشتن خرمندی، شرم آور و ننگین است و ارتکاب کارهای نابخردانه ما را دچار سرزنش نفسانی و عذاب وجدان می‌کند.

زیرا خرد، نه تنها جزء جدایی ناپذیر انسانیت است، بلکه گرانبهاترین و ارزشمندترین و حیاتی‌ترین بُعد انسانی، خرد است.

از این رو شکستن خود خواسته چراغ روشنگر خرد، به معنی دست شستن از گرانبهاترین عنصر انسانیت است. در حقیقت با بر باد دادن گوهر خرد، خود، و به دست خود، انسانیتمان را بر دار کشیده‌ایم.

حقیقت این امر به زبانها و ادبیات گوناگون بیان شده است.

از جمله تعبیر «محکمه وجدان»، به همین مطلب ناظر است.

حقیقت و اصل «وجدان» از مباحثی است که مورد اتفاق همه انسانهاست، هر چند در چند و چون آن حرف و حدیثهاست.

با توجه به آن چه گذشت می‌توان ریشه عذاب وجدان را، در حرکت بر خلاف خردِ خدادادی جستجو کرد.

ممکن است گفته شود تعبیر «نفس لوّامه»[1] (نفس سرزنش کننده) در قرآن به همین حقیقت اشاره دارد.

در همین راستا حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:

ای ابن مسعود هر چه می‌توانی بر کار نیکو بیفزای؛ چرا که نیکوکار و بدکار هر دو پشیمان می‌شوند. نیکوکار (همراه با سرزنش خود نسبت به این که تمامی کارهای نیک را انجام نداده است) آرزو می‌کند ای کاش بر کارهای نیک می‌افزودم و بدکار (نیز خود را سرزنش می‌کند که چرا کار نیک انجام ندادم و با خود) می‌گوید من کوتاهی کردم. گواه این مطلب سخن خداوند تعالی است آن جا که می‌فرماید: «قسم به نفس سرزنش کننده».[2]

بسیار شایسته است که به زاویه‌ای دیگر از وجدان اشاره شود و آن «شرم» و حیاء از کار زشت است.

چرا که ملامت و سرزنش خرد نسبت به کار زشت، همیشه پس از انجام کار نادرستی است که انسان آن را انجام داده، صورت می‌پذیرد.

اما پیش از انجام آن، آن چه مانع انجام کار زشت است، شرم و حیاء از مخالفت با خرد است.

بر این اساس می‌توان رابطه میان شرم و وجدان را هم پیدا کرد.

چرا که در منابع وحی، شرم میوه خرد شمرده شده است[3] و خردمندترین مردم را کسی می‌دانند که حیاء و شرم او از کار نادرست بیشتر باشد.[4]

با توجه به تولد شرم از خرد، این حقیقت روشن می‌شود این که پیش از ارتکاب کار زشت، شرم مانع انجام آن می‌گردد، ریشه در خرد دارد.[5]

اما اگر بر اثر پشت کردن به خرد، شرم از بازدارندگی ناتوان شد و عمل زشتی انجام شد، اینجاست که انسان دچار ملامت، سرزنش درونی و عذاب وجدان می‌گردد.

تا اینجا اندکی با تبیین وحیانی نسبت به ارتباط خرد با شرم و وجدان آشنا شدیم. البته نگاه عمیق وحیانی در این حوزه به آن چه اشاره شد محدود نمی‌گردد؛ بلکه در جای جای منابع وحیانی رد پای این نگرش عمیق را می‌توان یافت.

از جمله در برخی از روایات بیان شده است:

کسی که خداوند برای او واعظ درونی قرار نداده است (که او را از درون نصیحت کند) هرگز خیرخواهی و نصیحت دیگران برای او سودمند نیست.

این حقیقت آن چنان مهم است که امامان متعددی مانند امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام به آن اشاره کرده‌اند.

اوج این تبیین وحیانی را در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله می‌بینیم آن جا که می‌فرماید:

کسی که از دلش واعظی داشته باشد (در حقیقت) از سوی خداوند حافظی بر او گماشته شده است.

شاید بتوان گفت مقصود آن حضرت این است که واعظ نفسانی، ثمره فعلیت یافتن خرد الهی است. در حقیقت با تحقق واعظ نفسانی، همان محافظ الهی که خرد باشد به فعلیت رسیده است.

این کوچکترین هنگامی که با این گونه از حقایق وحیانی روبرو می‌گردد، خود را در مقابل افق بلند علوم الهی کوچک می‌بیند. ای کاش اندکی از این حقایق درک می‌شد و برای مردم بیان می‌گردید!

اگر چنین اتفاقی بیفتد بی هیچ تردیدی جهان در مقابل مکتب الهی اسلام کامل سر فرود می‌آورد و به آن افتخار می‌کند.

بگذریم…

عصاره سخن این که لازمه خردمندی، مسئولیت در مقابل خرد است. این مسئولیت پیش از ارتکاب عمل نابخردانه با «شرم» بروز پیدا می‌کند و پس از ارتکاب با ملامت و «سرزنش نفسانی» آشکار می‌شود.

«عذاب وجدان» چیزی جز «سرزنش نفسانی» نیست.

این در صورتی است که انسان به چراغ خرد پشت نماید.

اما اگر چراغ خرد را همیشه و پیوسته و همه جا بر سر دست داشته باشیم و در پرتو آن حرکت کنیم، انسانیتمان را پاس داشته‌ایم و از عهده مسئولیت در مقابل خرد خویش برآمده‌ایم.

البته التزام به خردمندی محدود به هیچ شرط و قیدی نیست و از این جهت هیچ تفاوتی میان حریم خصوصی و عمومی وجود ندارد.

اینک با التزام به خردمندی، سراغ حوزه‌های متفاوت آزادی انسان می‌رویم تا مسئولیت انسان آزاد را بهتر بشناسیم.

 

[1]ـ وَ لا أُقسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (سوره قیامت آیه 2)

[2]ـ يَا ابْنَ مَسْعُودٍ أَكْثِرْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ الْبِرِّ فَإِنَّ الْمُحْسِنَ وَ الْمُسِي‏ءَ يَنْدَمَانِ يَقُولُ الْمُحْسِنُ يَا لَيْتَنِي ازْدَدْتُ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ يَقُولُ الْمُسِي‏ءُ قَصَّرْتُ وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ بحارالأنوار 74 105

[3]ـ العقل شجرة ثمرها الحياء و السخاء غررالحکم 5436

[4]ـ أعقل الناس أحياهم‏ غررالحکم 5440

[5]ـ الحياء يصد عن فعل القبيح غررالحکم 5454

مسئولیت در حوزه آزادی عقیده و دیانت

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۳۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1230
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 972

با اصل مسئولیت انسان آزاد آشنا شدیم و چگونگی جریان این مسئولیت را در حوزه شخصی و تا اعماق حریم خصوصی دانستیم.

اینک لازم است به تشریح برخی از ابعاد مسئولیت انسان در حریم خصوصیش بپردازیم.

نخستین حوزه و مهم‌ترین بُعد مسئولیت انسان، مربوط به باورها و اعتقادات انسان است.

ناگفته پیداست که هر انسانی باورهایی را همراه خود دارد و شاید بتوان گفت تحقق انسان خالی از هر باوری، محال و ناشدنی است.

آن چه مهم است زیربنای باورهای انسان است و این که این باورها از چه چیزی متولد شده است.

متأسفانه ادبیات بیمار کنونی، در بسیاری از موارد باور را مقابل علم قرار می‌دهد و در نتیجه بسیاری از باورهای فرهنگی و دینی غیر علمی جلوه داده می‌شود.

اما باید دانست که زندگی همه انسانها پر از باورهایی است که حتی با رنگ و بوی علمی بزک شده‌اند.

مثلا سفر انسان به کره ماه چیزی است که غالب قریب به اتفاق انسانها آن را به عنوان یک حقیقت علمی باور کرده‌اند و به آن اعتقاد دارند. اما اندک نیستند کارشناسانی که این خبر را یک جنجال شیادانه می‌دانند و با شواهدی که اقامه می‌کنند اصل سفر انسان به کره ماه را انکار می‌کنند. هر چند سازمان ناسا تلاش کرده است به این ابهامات پاسخ دهد، اما هنوز هم این مسئله محل تردید و انکار برخی از کارشناسان است.

اگر در سیر علوم هم مطالعه کنیم، خواهیم دید اندک نیستند فرضیه‌هایی که به دلایلی دانشمندان آن را باور کرده‌اند و اینک به عنوان نظریه‌های اثبات شده تلقی شده و جا افتاده است.

البته حقیقت از این هم تلخ‌تر است؛ چرا که هدف ایجاد غولهای رسانه‌ای، ساختن باورهای نو و بازی کردن با باورهای تاریخی و اجتماعی و علمی ملتهاست، تا به این وسیله زمینه اهداف سیاسی و… برخی فراهم آید.

با این همه باورهای علمی بسیاری وجود دارد که کاملا عقلانی و مستند به دلایل محکم می‌باشد.

مقصود از آن چه گذشت این است که باور، امری همگانی است و نه مختص به حوزه دین است و نه در تقابل با علوم روز.

بگذریم…

روشن شد که این مباحث شامل تمامی باورها می‌گردد و هیچ باوری از آن استثنا نیست.

با تجزیه و تحیل تمامی باورها، اعم از باورهای علمی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و… روشن می‌شود که برخی از باورها ریشه و بنیاد علمی دارند و برخی چنین نیستند و فاقد بنیاد علمی هستند.

روشن است که هر باوری که بر پایه‌های علمی استوار باشد و ضوابط خردمندی در آن رعایت شده باشد، علاوه بر این که قابل تقدیر و احترام است، لازم است پذیرفته شود.

اما اگر باوری کاملا بی ریشه باشد، یا ریشه‌ای بیمار و ناقص داشته باشد، آیا چنین باوری با مسئولیت انسان در مقابل انسانیت و در مقابل خردمندی سازگار است؟!

بالاتر از این، اگر باوری بر خلاف واقعیتهای مسلم و حقایق آشکار باشد، آیا قابل پذیرش و احترام است؟!

اگر من بدون هیچ مستندی، باور داشته باشم خانه شما ملک من است، شما با این باور چگونه برخورد می‌کنید؟ به آن احترام می‌گذارید و آن را می‌پذیرید؟!

پیداست صرف این که شخصی باوری دارد و اعتقادی پیدا کرده است، هیچ گونه مصونیت برای آن شخص در حوزه باورش نمی‌آورد.

چرا که باورهای غیر عقلانی و یا ضد عقلانی، هرگز با انسانیت انسان سازگار نیست و خرد آن را مردود می‌داند.

پس انسان هیچ مصونیتی در حوزه باورهایش ندارد؛ بلکه به اقتضای انسانیتش در مقابل باورها، اعتقادات دینی و غیر دینی خود مسئول است.

با توجه به آن چه گذشت ریشه و ارزش این ضرب المثل هم شناخته می‌شود که:

«عیسی به دین خود موسی به دین خود.»

اگر موسی و عیسی، انسان و خردمند هستند، هیچ مصونیتی در اعتقادات خود ندارند؛ بلکه مسئول هستند و باید اعتقادی خردمندانه داشته باشند.

عصاره سخن این است که باورها و اعتقادات بی ریشه، بر خلاف انسانیت انسان است و انسان در مقابل آنها مسئول است.

اما اعتقاداتی که ریشه و بنیادی دارند به چند طبقه تقسیم می‌شوند:

1ـ باورهایی که ریشه‌های سست، ناقص و یا بیمار دارند؛

2ـ عقایدی که ادعا می‌شود بنیاد عقلانی کامل و سالم دارند، اما این ادعا به اثبات نرسیده است؛

3ـ اعتقاداتی که از بنیاد عقلانی خود آن چنان اطمینان دارند که با شجاعت و شهامت تمام، آن را به محک خِرَد دیگران هم می‌گذارند.

روشن است که گروه نخست، یعنی باورهایی که بنیاد درستی ندارند، تفاوتی با باورهای بی بنیاد ندارند. از این رو انسان در مقابل این گونه باورها نیز مسئول است.

اعتقاداتی هم که با قدرت تمام پا به میدان خردمندی می‌گذارند و پاسخگوی تمامی خردمندان هستند، تا وقتی که حایز این شرایط هستند، نه تنها قابل احترام هستند، بلکه به اقتضای انسانیت و خردمندی، همگان باید به آن ملتزم شوند و از آن رو بر نتابند.

اما اعتقادات گروه دوم نیازمند طرح و بررسی در فضای مناسب هستند تا تکلیف آنها روشن شود.

شاید بتوان گفت این گروه از اعتقادات و باورها، یعنی عقایدی که نیازمند بررسی هستند، اکثرِ باورهای علمی را شامل می‌شود.

روشن است که طرح این اعتقادات در مجامع علمی و دفاع از آن در مقابل متخصصان آن حوزه، رشد علمی و ترقی و تعالی انسانیت را به دنبال دارد و از همین رو بسیار ارزشمند است.

ولی باید توجه داشت که این ارزش، ارزش خود اعتقاد نیست؛ بلکه ارزش روش و شیوه زندگی خردمندانه و عالمانه است.

اما اگر کسی اعتقادات گروه دوم را، یعنی که اعتقاداتی که در مجامع علمی یک طرفه نشده است، در حوزه‌های غیر تخصصی مطرح کند، هرگز عالمانه و خردمندانه نیست.

زیرا کسی که واقعا ادعای علمی دارد، برای محک زدن عقایدش سراغ خردمندان توانا می‌رود نه ناتوانان.

ناگفته پیداست طرح مستقیم این گونه اعتقادات در محیطهای غیر علمی، نشان از اهداف شوم و ناسالم دارد.

ملخص بحث این شد که:

1ـ باورهای متضاد با مبانی علمی، ارزشی کاملا منفی دارند؛

2ـ باورهای فاقد مستند علمی، هرگز مصونیت آفرین نیستند؛

3ـ باورهایی که ادعا می‌شوند دارای مستند هستند، نیازمند به اثبات آن در بسترهای متناسب هستند؛

4ـ تنها باورهایی خردمندانه هستند که پا به میدان اثبات نهاده و مخاطب واقعی آن را درک کرده است.

این گونه باورها شایسته احترام می‌باشند.

با توجه به آن چه گذشت چند نکته بسیار مهم روشن شد:

اولا «انسان در برابر باورهایش هرگز مصونیت ندارد و نسبت به خردمندانه بودن تمامی اعتقاداتش مسئول است.»

ثانیا «احترام به عقیده دیگران به شکل مطلق، هیچ بنیاد علمی و ریشه خردمندانه ندارد.»

بنا بر این تمامی باورها و اعتقادات و دیانتها، نیازمند تفکیک و پالایش خردمندانه است.

ثالثا کسی حق رو برتافتن از باورهای خردمندانه را ندارد؛ بلکه واقعیت گرایی خردمندانه، همگان را ملزم به پذیرش چنین باورهایی می‌کند.

ادامه دارد.

مسئولیت در حوزه آزادی اندیشه و پژوهش

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۱/۰۶-۲۰:۲۴:۵۸
    • کد مطلب:1231
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 952

عملیاتی که برای رسیدن به شناخت طراحی و اجرا می‌شود، اندیشه و پژوهش نامیده می‌شود.

تردیدی نیست که خردورزی بدون اندیشه و پژوهش ممکن نیست؛ چرا که اندیشیدن لازمه تفکیک ناپذیر خردورزی است.

اینک در صدد آنیم که رابطه آزادی انسان با حوزه اندیشه را شفاف سازیم و جایگاه مسئولیتِ انسان آزاد در حوزه اندیشه را شناسایی نماییم.

اندیشه را، با توجه به هدف آن، می‌توان به چند گروه تقسیم کرد:

گروه نخست که عمده‌ترین بخش از اندیشه است، اندیشه با هدف شناخت است؛

گروه دوم اندیشه با هدف پرورش اندیشه و گروه سوم اندیشه با هدف وقت گذرانی است.

هر یک از این گروه‌ها مباحث خاص خود را دارند که به آن می‌پردازیم.

1ـ اندیشه با هدف شناخت

اندیشه با هدف شناخت، ارزشی مقدمی دارد و نه ذاتی؛ زیرا در این صورت تنها هدف از اندیشه، شناخت است.

پیداست که هر چیزی که مقدمی باشد، ارزش آن تابع ارزش هدف و ذی المقدمه است.

بنا بر این اگر هدف از اندیشیدن، مقدس باشد، اندیشه نیز مقدس می‌گردد و اگر چنین نباشد نمی‌توان برای اندیشه تقدسی قایل شد.

توضیح این که آن چه با اندیشه و پژوهش در صدد شناخت آن هستیم، متفاوت است.

بسیاری از اندیشه‌ها با هدف شناخت امور شایسته و محقق ساختن آن امور شایسته است. در درستی و خوبی این گونه اندیشیدن هیچ حرف و حدیثی نیست.

اما برخی از پژوهشها برای تحقق یافتن اموری ناشایسته است؛ مثلا دانشمندی که تحقیق می‌کند «چگونه می‌توان با یک حرکت حیات تمام کره زمین را نابود کرد»، مسلما این هدف، نیازمند اندیشه و پژوهش است.

ولی سخن در این است که آیا چنین هدفی ارزشمند است و به تبع آن چنین اندیشه و تحقیقی مقدس است یا خیر؟

مسلما هدف نابودی حیات کره زمین، هدف خردمندانه‌ای نیست تا بتوان اندیشه در این زمینه را مقدس دانست و به چنین پژوهشی احترام گذاشت.

تحقیق در دزدی‌های نوین، هک کردن سیستم‌های دیگران، قتل‌های پنهان بدون گذاشتن هیچ رد پا و… و… همگی پژوهشهایی هستند که با شدت و ضعف، اهدافی کاملا غیر خردمندانه را دنبال می‌کنند و بی هیچ تردیدی این گونه اندیشه‌ها و پژوهش‌ها، نه تنها فاقد ارزش هستند، بلکه ارزش آنها کاملا منفی است.

اما اگر هدف اندیشیدن در یک تحقیق، تعالی و رشد حیات انسان در ابعاد مختلف باشد، مسلما چنین اندیشه‌ای ارزشمند و چنین تحقیقی بسیار مقدس است.

نقطه اصلی بحث آزادی اندیشه انسان، این است که آیا انسان در شناخت هر چیزی آزاد است؟!

از آن جایی که هدف شناختی ما متفاوت است، ارزش اندیشه نیز بر اساس همین هدف متفاوت است. از این رو باید هدف از اندیشیدن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

اهداف اندیشه را می‌توان در سه گروه کلی جای داد:

الف. اندیشه برای شناخت موضوعی خردمندانه.

ناگفته پیداست که چنین اندیشه‌ای ارزشمند و تحقیق و پژوهش در این راستا نیز مثبت و مقدس است.

ب. اندیشه برای شناخت موضوعی غیر خردمندانه و خنثی.

در این صورت اندیشه، فاقد ارزش است و جایگاه آن خنثی دارد.

ج. اندیشه برای شناخت موضوعی ضد خردمندانه، مانند قتل به ناحق، دزدی، هک و…

روشن است که چنین اندیشه‌ای ارزشی کاملا منفی دارد.

2ـ اندیشه با هدف ورزش اندیشیدن

پیداست که پرداختن به هر کاری، ورزیدگی بیشتر در آن رشته را به ارمغان می‌آورد.

مثلا یک نظامی، نیازمند توانایی‌های جسمی است. این توانایی‌ها جز با ورزشهای متناسب با هدف به دست نمی‌آید.

در مقوله شناخت نیز با تمرین‌های فکری، توانایی ما در شناخت بیشتر می‌گردد و اندیشه ما ورزیده‌تر می‌شود.

بنا بر این همانند تمامی شاخه‌ها، اثرات ورزش فکری در ورزیدگی و مهارت بیشتر در اندیشیدن قابل انکار نیست.

آن چه مهم است آسیبهای ورزش اندیشه است.

بسیار مناسب است پیش از ورود به بحث آسیبهای اندیشه، به ورزشهای جسمی نگاهی بیفکنیم.

در یونان باستان یکی از تفریحات اشراف، جنگ گلادیاتورها بود که به اشکال گوناگونی اجرا می‌شد. وجه مشترک همه اینها یک چیز بود، به جان هم انداختن دو برده و جنگیدن برای زنده ماندن با هدف تفریح اشراف تماشاچی.

همچنین در دوران برده داری باستانی برای صرفه جویی در هزینه‌ها تنها برده‌های قوی نگه داری می‌شدند. برای تحقق این هدف، ورزشهای سختی برای بردگان ترتیب می‌داند که تنها افراد قوی از این ورزشها جان سالم به در می‌بردند و بقیه تلف می‌شدند. بدین وسیله اربابان تنها بردگان قوی برایشان باقی می‌ماند که نیروی کار بودند.

در دوران کنونی نیز شاهد تحولاتی شگفت در ورزش هستیم. در غالب این موارد ورزیدگی جسم برای زندگی متناسب، فراموش شده و اهدافی خارج از ورزش به ورزش تحمیل شده است. برخی از کارشناسان در این رابطه حرف و حدیثهای فراوانی دارند که معمولا در هیاهوهای ساخته و پرداخته، شنیده نمی‌شود.

از جمله از بعد اقتصادی باید دید سود نهایی با ارقام نجومی به جیب چه کسانی سرازیر می‌شود.

از بعد فرهنگی و سیاسی هم حرف و حدیث در مقوله ورزش‌های کنونی فراوان است.

با این همه چند اشاره به مسایل ساده‌تر از این مقوله، مناسب است.

گروهی از ورزشها به عنوان ورزشهای رزمی با شاخه‌های بسیار متنوع مطرح هستند. نخستین میوه این رشته‌ها، آموزش و تمرین خشونت تا بی نهایت است. خشونتی که انسان را به وحشی‌ترین حیوانات تبدیل می‌کند.

در بسیاری از ورزشها، خطر پذیری آنها به حدی است که جان قهرمانان و مبتدیان را برای همیشه می‌گیرد و آنها را به کام مرگ می‌فرستد.

حاصل بسیاری از ورزشها، نقص عضوهای با درصد بالا است که زندگی فرد را برای همیشه تیره و تار می‌کند

البته در این میان افراد معدودی که نسبت آنها به کل جامعه به یک درصد هم نمی‌رسد، به شهرت و نوایی می‌رسند.

متأسفانه گرایش تبلیغات رسانه‌ها به شکلی است که تمامی فاجعه‌ها، آن هم با ارقام و آمار بالا، در این در صد اندک گم می‌شود.

آن چه گذشت تنها مقدمه‌ای مختصر بود. مسلما در مجال بیشتر می‌توان لایه‌های پنهان بیشتری را از حوزه ورزش کشف کرد.

بگذریم. گفتیم که اندیشیدن برای شناخت است.

پیداست که قوت اندیشه نیز شناخت مسایل پیچیده‌تر را آسان‌تر و سریع‌تر می‌کند.

آن چه مهم است این است که چگونه اندیشه خویش را تقویت کنیم.

از این رو بحث ورزشهای اندیشه به میان می‌آید.

ورزش اندیشیدن هم اگر نگوییم دچار آسیبهای وحشتناکتری نسبت به ورزشهای بدنی شده است، لااقل آفتهای آن از ورزشهای بدنی کم نمی‌آورد.

به برخی از این آسیبها توجه کنید.

آسیب یکم: سوختن فرصتها

نخستین آسیب ورزش اندیشه، عدم تناسب میان تمرین برای ورزیدگی اندیشه، با شناخت حاصل از اندیشه است.

برای توضیح این مطلب مثالی می‌زنیم. هدف اولیه از ساخت مسکن دست یافتن به مکانی برای آسایش و استراحت است. حال اگر کسی دست به کار ساختن خانه‌ای شود که تمام شدن آن هشتاد سال طول بکشد، آیا ساخت چنین خانه‌ای با هدف از ساختن خانه سازگار است؟!

هرگز! چرا که عمر هشتاد ساله اگر نگوییم برای همه میسر نیست، اما مسلما با ساخت چنین خانه‌ای فرصتهای فراوانی را برای آسایش از دست می‌رود و دیگر فرصت چندانی برای استراحت و آسایش باقی نمی‌ماند.

اگر کسی بیشتر عمرش را به ورزشهای اندیشه اختصاص دهد و با سپری شدن عمر، فرصت چندانی برای شناخت مسایل ضروری انسانی فراهم نیاید، در این صورت میان ورزش اندیشه با هدف آن هیچ تناسبی وجود ندارد. بلکه فرصتهای فراوانی را برای سیراب شدن خرد از شناخت حقایق و واقعیتها تلف شده که هرگز قابل جبران نیست.

آسیب دوم: صدمات جسمی و روانی

همان گونه در مقدمه بحث گذشت بسیاری از ورزشهای بدنی به صدمات روانی و یا جسمی سنگینی منجر می‌شود.

ورزش اندیشه نیز از این آسیب، مستثنا نیست.

چرا که برخی از ورزشهای اندیشه، مانند شطرنج و برخی دیگر از قمارها، نمونه کامل جنگیدن برای شکست طرف مقابل است.

حاصل سپری کردن مدت زمان طولانی در این گونه قمارها و ورزشهای فکری، چیزی جز خشونت و نفرت از طرف مقابل نیست. از این رو بی شباهت به ورزشهای رزمی وحشیانه نیست.

برخی دیگر از ورزشهای فکری طولانی مدت، صدمات مغزی و عصبی شدیدی را به دنبال دارد که انسان را برای همیشه از کارهای فکری محروم می‌کند.

اگر خداوند توفیق دهد به این مهم در بحث عقلانیت شطرنج می‌پردازیم.

روشن است ورزشهای فکری که صدمات روانی و جسمی بر جا می‌گذارند و عملا انسان را از نتیجه مثبت اندیشه و یا اصل اندیشه محروم می‌کنند، قربانی کننده هدف و غرض اصلی اندیشه هستند.

با این وصف چگونه می‌توان چنین ورزشهای فکری را ارزشمند دانست؟!

آسیب سوم: فراموش شدن ذی المقدمه

احیانا آن چنان در ورزش اندیشه غرق می‌شویم که دیگر مقدمه بودن ورزش اندیشه برای بهتر اندیشیدن، فراموش می‌شود و خود ورزش موضوعیت پیدا می‌کند.

با فراموش شدن ذی المقدمه، دیگر هیچ خبری از هدف اندیشه نیست و تمامی فرصتها صرف مقدمه‌ای می‌شود که پایانی برای آن متصور نیست و هرگز به هدف و مقصود از ورزش اندیشه نمی‌رسد.

این مطلب یادآور ضرب المثلی است که می‌گوید:

«آفتابه لگن هفت دست، اما از شام و نهار خبری نیست.»

از جمله این گونه ورزشها حل جدول است.

حاصل این گونه بازی‌های فکری، فرو رفتن در اندیشه مبهم است که تنها به عمر انسان آتش می‌زند و هیچ پایان مشخصی برای آن نیست تا سخن از ارزشمندی آن به میان آید.

بحث آسیبهای اندیشه را با یک نکته مهم به پایان می‌بریم و آن این که تقویت اندیشه و ورزیدگی فکر راه‌های بسیاری دارد و منحصر به ورزشهای خاص فکری که در جامعه مطرح است، نمی‌باشد.

با وجود راهکارهای کاملا مثبت و مفید، هرگز نوبت به برخی از ورزشهای به اصطلاح فکری نمی‌رسد.

اندیشه آسیبهای دیگر هم دارد که انشاءالله در بحث آسیبهای درونی و برونی شهر اندیشه به آن می‌پردازیم.

عصاره سخن این شد که اندیشه آن گاه مقدس و ارزشمند است که:

اولا بی هدف نباشد؛

و ثانیا شناختی که هدف و غرض ما از اندیشه است، ارزشمند باشد.

در غیر این صورت نه تنها اندیشه هیچ ارزشی ندارد، بلکه در بسیاری از موارد ارزش کاملا منفی پیدا می‌کند.

از این رو می‌توان گفت همیشه اندیشیدن کمال انسان نیست.

آن اندیشه‌ای کمال انسان است که پشتوانه خردمندانه داشته باشد. اما اگر اندیشه فاقد پشتوانه خردمندانه باشد، انسان حق اندیشیدن این چنینی را ندارد.

صد البته روشن است که هدف از این بحث نیندیشین نیست، بلکه اندیشیدن خرمندانه است.

نتیجه نهایی این است که پیش از هر اندیشه‌ای باید بیندیشیم چه اندیشه‌ای خردمندانه است.

ادامه دارد.

مسئولیت در حوزه آزادی بیان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۳۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۱/۰۶-۲۰:۲۵:۱۱
    • کد مطلب:1232
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1053

تا کنون با تفاسیر گوناگون «آزادی» آشنا شدیم. روشن شد که تنها تفسیر عقلانی از آزادی، «آزادی بر اساس خردمحوری» است.

به چند بعد از آزادی، یعنی «آزادی در حوزه عقیده و دیانت» و «آزادی در حوزه اندیشه و تحقیق» رسیدگی کردیم.

یکی دیگر از ابعاد آزادی، آزادی ابراز و اظهار عقیده است که از آن با تعبیر «آزادی بیان» یاد می‌شود.

آیا انسان نسبت به هر آن چه بیان می‌کند آزاد است و مصونیت صد در صد دارد؟ آیا بازخواست و مسئولیتی متوجه آن چه انسان بیان می‌کند، نیست؟

نخست لازم است تفاوت «آزادی عقیده» و با «آزادی بیان» را بشناسیم.

عقیده باورهای انسان است. در نتیجه «آزادی عقیده» به معنی رهایی در اعتقادات و باورهاست، چه آن باورها را ابراز بکنیم و چه کتمان بکنیم.

بیان جنبه ابراز و اظهار دارد. یکی از موارد آزادی بیان، آزادی در بیان عقیده است. اما آزادی بیان مصادیق دیگری هم دارد که لازم است به آن بپردازیم.

«بیان» دو معنی دارد: یکی عام است و دیگری خاص.

«بیان خاص» همان گفتار و «سخن» مردم با یکدیگر است.

اما «بیان به معنی عام» آن، به معنی «انتقال یک پیام به دیگران» است، خواه این پیام گفتاری باشد خواه رفتاری، خواه انتقال پیام مستقیم باشد خواه غیر مستقیم، خواه پیام صریح باشد خواه پوشیده،…

مقصود از «آزادی بیان»، تنها بیان خاص نیست، بلکه شامل «تمامی شیوه‌های انتقال پیام به دیگران» می‌شود.

بر اساس بیان به معنی عام:

یک تصویر نقاشی شده پیام دارد. پس جای این پرسش وجود دارد که آیا نقاش مسئولیتی نسبت نقاشی‌هایش ندارد؟

یک عکس واقعی پیام دارد. پس می‌توان پرسید آیا عکاس در انتشار هر عکسی آزاد است و مسئولتی ندارد؟

یک فیلم پیام دارد. پس می‌توان بررسی کرد آیا تولید و نشر هر فیلمی بدون هیچ مسئولیتی آزاد است؟

و…

بیان به معنی گسترده آن، به چند بخش طبقه بندی می‌شود:

نخست بیان مطلبی که سیر عقلانی آن در اندیشه و تحقیق و عقیده طی شده است.

دوم بیان مطلبی که سابقه‌ی تحقیق و بررسی ندارد و تنها یک اعتقاد و باور صرف است.

سوم بیان مطلبی که خود بیان کننده هم اعتقادی به آن ندارد.

چهارم بیان مطلبی که بر خلاف تحقیق و اعتقاد خود بیان کننده است.

اینک به بررسی جداگانه‌ی هر یک از این موارد می‌پردازیم.

1) آزادی انسان در دروغگویی

«دروغ» بیانی است که مطابق واقعیت نیست.

آزادی بیان، به معنی کاملا یله و رها، قطعا شامل آزادی در دروغگویی نیز می‌شود.

رسوایی و زشتی و بطلان دروغ به اندازه‌ای روشن است که هیچ خردمندی از نسبت دروغگویی خرسند نمی‌گردد.

آیا این امر ریشه در ممنوعیت عقلانی دروغگویی و مسئولیت انسان در مقابل آن چه بیان می‌کند، نیست؟!

رسوایی دروغ، جایی برای دست آویز ساختن آزادی بیان برای دروغگویی آشکار، باقی نمی‌گذارد. از همین رو هر کسی که دست به انتشار دروغ می‌زند، ادعا می‌کند که در آن زمان اعتقادم چنین بوده است و من از خلاف واقع بودن آن بی‌خبر بودم.

پس بدیهی است که انسان نسبت به دروغگویی، کاملا مسئول است و هرگز نمی‌تواند دروغ را با آزادی بیان توجیه کند.

2) آزادی انسان در بیان گفته‌ها و شنیده‌ها (محتملات)

برخی از مطالب است که خود فرد نسبت به درستی آن بی اطلاع است و تنها آن را شنیده است.

بیان آن چه که خود انسان هم بدان اعتقادی ندارد، به چند صورت است.

اگر کسی مطلبی را که خود بدان اعتقاد ندارد به شکلی بیان کند که دیگران آن مطلب را عقیده وی تلقی کنند، این امر خود یکی از مصادیق دروغگویی است. به دلیل این که پیامی که به دیگران منتقل می‌شود، این است که اعتقاد من چنین است. این در حالی است که خود گوینده چنین اعتقادی ندارد.

از این رو آزادی بیان در این مورد، مصداق پنهان آزادی بیان در دروغگویی است که پیش از این مسئولیت انسان نسبت به آن گذشت.

از همین رو رسانه‌هایی که قصد نشر این گونه امور را دارند، برای رفع مسئولیت از خود، بر تعبیراتی چون «گفته شده»، «شنیده شده»، «محتمل است» تکیه می‌کنند.

هر چند چنین رسانه‌هایی به ظاهر مسئولیت را از خود دفع می‌کنند، اما روشن است که در بسیاری از موارد از این گفته‌ها و شنیده‌ها اصلا اثری نیست و این گونه احتمالات یا واقعیت خارجی ندارد و یا این که اصلا احتمال عقلائی نیست.

از همین رو در این گونه موارد مسئولیت دروغگویی، گردن گیر رسانه‌ها می‌گردد و هرگز این مسئولیت با آزادی بیان قابل تطهیر نیست.

پس بیان خلاف واقعیت در این گونه موارد چه در حوزه اعتقادات خود و چه در قالب گفته‌ها و شنیده‌ها، عقلانی نیست و انسان در مقابل آن مسئول است.

آن چه مهم است عقلانیت نشر احتمالات واقعی و عقلائی است.

مسلما بیان احتمالات، گفته‌ها و شنیده‌ها بی هدف نیست. از این رو باید هدف از نشر این گونه امور، زیر ذره‌بین قرار گیرد.

یکی از موارد رایج نشر گفته‌ها و شنیده‌ها، شایعه سازی است.

شایعه سازی، بستر جریان سازی است که عمدتا برای تخریب افراد، گروه‌ها، اندیشه‌ها و… قرار می‌گیرد.

کانون‌هایی که نفوذ در رسانه‌های اجتماعی دارند، در جامعه به وسیله شایعه موج ایجاد می‌کنند و با موج سواری به اهداف خود می‌رسند. بدون این که واقعیت خود را آشکار کنند.

این مسئله دو رو دارد:

یک جنبه آن مردم و جامعه است که این چنین تحمیق شده و ناخواسته و ناآگانه، و بدون مزد و مواجب بار دیگران را به دوش می‌کشند و پس از پایان بازی هم کسی آنها را نمی‌شناسد.

این جنبه، مباحث بسیار مهمی دارد که خارج از هدف و مجال این نوشتار است.

روی دوم آن افراد و کانونهای جریان ساز هستند.

در فرض یاد شده آزادی بیان ابزاری است در دست افراد و کانونهای جریان ساز که برای تحمیق ملتها إعمال می‌گردد.

ناگفته پیداست که چنین آزادی بیانی تقدس ندارد که هیچ، از عقلانیت (بخوانید انسانیت) هم بویی نبرده است.

چه خوب است که نکته سنجان سری به بحث «گناه شایعه» در منابع وحیانی بزنند تا از عقلانیت بلند دین و عظمت اسلام کامل برگی بچینند.

البته روشن است که بیان احتمالات، همه جا مصداق شایعه سازی و موج پردازی نیست.

به عنوان نمونه اگر در یک هم اندیشی (سمینار) که هدف آن تحقیق و بررسی است، بیان تمامی احتمالات، گفته‌ها و شنیده‌ها، نه تنها شایسته، بلکه بایسته است.

بیان تمامی احتمالات یک مسئله، در جلسه کاری مسئولان ذی ربط که با هدف یافتن راهکار برای یک معضله اجتماعی تشکیل شده، نیز بسیار ضروری است.

و…

فاجعه آن جاست که یک ابزار مفید علمی (یعنی طرح احتمالات برای بررسی بهتر و دقیق‌تر) تبدیل به اسلحه‌ای اجتماعی برای کانونهای زر و زور و تزویز شود.

نتیجه این شد که بیان بی قید و شرطِ تمامی گفته‌ها و شنیده‌ها و… در پوشش «آزادی بیان»، پشتوانه عقلانی ندارد و انسان در بیان هر مطلبی در برابر خرد مسئول است و تنها بیانی قابلیت طرح دارد که قابل دفاع عقلانی باشد.

3) آزادی انسان در بیان عقیده

«عقیده» به معنی باور است. البته در بسیاری از موارد، عقیده (بر خلاف باور) با بار مثبتِ «پشتوانه خردمندانه» همراه است.

اگر کسی واقعا اعتقادی داشته باشد، مسلما بیان آن عقیده، مصداق دروغگویی نیست. پس از این جنبه مشکلی وجود ندارد.

اما پیش از این مطلبی داشتیم با عنوان «مسئولیت در حوزه آزادی عقیده و دیانت». در آن جا گذشت که:

هر باوری که بر پایه‌های علمی استوار باشد و ضوابط خردمندی در آن رعایت شده باشد، علاوه بر این که قابل تقدیر و احترام است، لازم است پذیرفته شود.

اما اگر باوری کاملا بی‌ریشه باشد، یا ریشه‌ای بیمار و ناقص داشته باشد، آیا چنین باوری با مسئولیت انسان در مقابل انسانیت و در مقابل خردمندی سازگار است؟!

بالاتر از این، اگر باوری بر خلاف واقعیتهای مسلم و حقایق آشکار باشد، آیا قابل پذیرش و احترام است؟!

و نیز در همان بحث باورها را تقسیم کردیم و گفتیم:

۱ـ باورهای متضاد با مبانی علمی، ارزشی کاملا منفی دارند؛

2ـ باورهای فاقد مستند علمی، هرگز مصونیت آفرین نیستند؛

3ـ باورهایی که ادعا می‌شوند دارای مستند هستند، نیازمند به اثبات آن در بسترهای متناسب هستند؛

4ـ تنها باورهایی خردمندانه هستند که پا به میدان اثبات نهاده و مخاطب واقعی آن را درک کرده است. این گونه باورها شایسته احترام می‌باشند.

و نسبت به باورهایی که ادعا می‌شود مستند هستند گفتیم:

روشن است که طرح این اعتقادات در مجامع علمی و دفاع از آن در مقابل متخصصان آن حوزه، رشد علمی و ترقی و تعالی انسانیت را به دنبال دارد و از همین رو بسیار ارزشمند است.

ولی باید توجه داشت که این ارزش، ارزش خود اعتقاد نیست؛ بلکه ارزش روش و شیوه زندگی خردمندانه و عالمانه است.

البته بدیهی است که عقلانیت بیان احتمالات و گردآوری تمامی گفته‌ها و شنیده‌ها منحصر به سیمینار نیست بلکه بلکه مصادیق دیگری نیز دارد که وضعیت آن از از مطالب یاد شده روشن می‌گردد.

اما اگر کسی اعتقاداتی که در مجامع علمی یک طرفه نشده است، در حوزه‌های غیر تخصصی مطرح کند، هرگز عالمانه و خردمندانه نیست.

زیرا کسی که واقعا ادعای علمی دارد، برای محک زدن عقایدش سراغ خردمندان توانا می‌رود نه ناتوانان.

ناگفته پیداست طرح مستقیم این گونه اعتقادات در محیطهای غیر علمی، نشان از اهداف شوم و ناسالم دارد.

از آن جایی که فرهنگ ما تأثرات جهتداری از بیگانگان گرفته است، توضیح دو واژه «سمینار» و «میتینگ» برای روشن شدن این مبحث مناسب است. در فرهنگ فارسی معین آمده است:

سمینار: 1- دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته‌ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می‌پردازند، درس گروهی. 2- محل گردهمایی محققین یک رشته . 3- سلسله سخنرانی‌هایی دربارة موضوعی معین که بیشتر جنبة آموزشی و تبادل اطلاعات دارد و منظور از برگزاری آن نیل به مصوبة قانونی نیست ؛ این سخنرانی‌ها هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی تشکیل می شود و تعداد شرکت کنندگان در آن محدود است ، هم اندیشی.

میتینگ: تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق‌های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه‌ای خواست‌های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع.

طرح همه اعتقادات، گفته‌ها و شنیده‌ها و همه احتمالات، شایسته سمینار است یا متینگ؟!

مدعیان آزادی بیان و آزادی عقیده، از کدام دسته هستند؟!

بدیهی است که اقتضای خردمندی، بیان هر خبری و عقیده‌ای نیست. بلکه ابراز عقیده، نیازمند پالایش عقلانی آن عقیده است و در غیر این صورت انسان در مقابل خرد خود هم از جهت اصل عقیده و هم از جهت ابراز آن مسئول است.

ادامه دارد.

مسئولیت در حوزه «آزادی عمل»

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۳۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۷/۱۱/۱۰-۱۰:۱۸:۳۲
    • کد مطلب:1233
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 969

«آزادی عمل» به معنی رهایی فرد در انجام «هر گونه» (تأکید می‌شود «هر گونه») فعالیت است.

فعالیتهای انسان در دید کلان، منحصر به کردارها، رفتارها و کُنش‌های او نیست، بلکه شامل تمامی اندیشه‌ها، باورها و بیان آنها نیز می‌گردد.

از آن جایی که پیش از این، عقلانیت آزادی در اندیشه و باور و بیان، بررسی شده، این بخش از نوشتار بر عقلانیت آزادی کردارها و رفتارها، متمرکز خواهد بود.

در نگاه اولیه (و نه دید عمیق) کردارهای خارجی انسان، نمود عینی‌تری دارند تا اندیشه‌ها و باورهای او و از همین رو بحث آزادی عمل مهمتر از دو بحث پیشین شمرده می‌شود. اما نکته سنجان به خوبی آگاه هستند که دامنه تأثیر اندیشه‌ها و باورها، بسیار عمیق‌تر و گسترده‌تر از کردارهای خارجی فرد است.

در هر صورت بخش عمده‌ی کاربرد آزادی، مربوط به «آزادی در حوزه عمل» است. ضرب المثل «عیسی به دین خود موسی به دین خود» بیانگر عامیانه آزادی عمل می‌باشد.

با توجه به آن چه در طبقه بندی بحث آزادی بیان گذشت، کردارهای فرد نیز قابل طبقه بندی است. از این رو لازم است به تفکیک از هر کدام از آنها سخن بگوییم.

گروه نخست کردارهایی است که کاملا «بر خلاف تحقیق و اعتقاد» خود فرد است. به سخنی دیگر خود فرد این رفتار را نادرست می‌داند.

روشن است که آزادی عمل به این معنی، مصداق «نفاق» و دروغ‌گویی عملی است و در تضاد با خردورزی قرار دارد. از این رو مسئول بودن انسان در مقابل چنین کردارهایی تردیدی ناپذیر است.

گروه دوم کردارهایی است که برای فرد یک طرفه نشده و «اعتقادی به درستی و نادرستی آن ندارد».

در این گروه آن چه مهم است انگیزه فرد در بروز چنین کردارهایی است.

روشن است که اقتضای تحقیقات علمی در برخی از موارد، «روش آزمون و خطا» است. یعنی احیانا برای کشف یک نکته  علمی، راهی به جز آزمودن آن وجود ندارد.

«آزمودن» همان کرداری است که پیش از آزمایش، درستی و نتیجه‌دار بودن آن ثابت نشده است. البته آزمودن همیشه نتیجه‌دار نیست. بلکه حاصل آزمایش ممکن است یکی از سه حالت «اثبات درستی»، «اثبات نادرستی» و «یک طرفه نشدن» باشد.

روشن است که روش آزمون و خطا، کاملا رها و یله نیست. بلکه در موارد خاصی و با شرایط ویژه‌ای شایسته و احیانا ضروری است.

مثلا برای کشف اثرات یک ترکیب جدید دارویی، آزمون از نمونه حیوانی آغاز و با نمونه‌های انسانیِ بسیار محدود و کنترل شده ادامه می‌یابد. اما هرگز عاقلانه نیست آزمون ترکیب جدید، از همان ابتدا در بازار مصرف عمومی اجرا شود.

در هر صورت انجام کرداری که درستی آن روشن نیست، با اهدافی همچون آزمودن کاملا خردورزانه است.

از این گونه موارد که بگذریم آیا انجام عملی و بروز کرداری که درستی آن حتی برای خود فرد روشن نشده است، خردورزانه است؟!

علاوه بر این که چنین کردارهایی غالبا خالی از تبعات منفی نیست. بدیهی است که در این صورت مسئولیت پاسخ‌گویی دشوارتر و سنگین‌تر می‌گردد.

پیداست که مقصود مدعیان آزادی عمل، تحقیق و بررسی عملی برای رسیدن به هدف علمی نیست.

گروه سوم کردارهایی است که سابقه‌ی تحقیق و بررسی ندارد و تنها از یک «اعتقاد و باور شخصی» سرچشمه گرفته است.

پیش از این گفتیم که فرد از منظر خرد در حوزه باورها هیچ گونه مصونیتی ندارد و در برابر اعتقاد و باورِ بدون پشتوانه خردورزی، انسان باید پاسخ‌گو باشد.

وقتی خود باور و اعتقاد به تنهایی مصونیت آفرین نباشد، مسلما مصونیتی نسبت به کردار ناشی از چنین باور و اعتقادی نیز وجود  ندارد.

آخرین گروه کردارهایی است که «سیر عقلانی آن در اندیشه و تحقیق و عقیده طی شده است».

روشن است که انسان در انجام این دسته از کردارها نه تنها کاملا آزاد است، بلکه چنین کرداری هم برای خود فرد و هم سایر افراد بایسته و ضروری است.

علت آن هم کاملا آشکار است. چرا که بر اساس اندیشه و اعتقادی درست، انجام چنین کرداری به جا و لازم است.

این گروه نقطه مقابل نفاق و دروغ‌گویی عملی است که در گروه نخست از بطلان آن سخن گفتیم.

پس به این نتیجه می‌رسیم که «آزادی عمل» به معنی رهایی فرد در انجام «هر گونه» (تأکید می‌شود «هر گونه») فعالیت، هرگز عاقلانه نیست. بلکه آزادی در کردار تنها در مواردی خردورزانه است که با اندیشه و اعتقادی خردورزانه پشتیبانی شود.

پس انسان نه تنها در حوزه عمل مصونیتی به شکل مطلق ندارد، بلکه همیشه نسبت به کردار و رفتارش مسئول است و با پاسخ‌گویی در مقابل خرد خود روبروست.

به یاری خداوند آزادی انسان در حوزه عقیده، اندیشه، بیان و عمل مورد تحقیق قرار گرفت. محور سخن در این بحث عدم مصونیت انسان در چهار حوزه از حریم خصوصی بود.

روشن شد که انسان پیوسته در خصوصی‌ترین و شخصی‌ترین مسائل در حوزه‌های عقیده، اندیشه، بیان و عمل، در قبال خرد خویش مسئول است.

ادامه دارد.

آخرین سخن در آزادی در حریم خصوصی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۳۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1234
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1010

عصاره مباحث «آزادی» انسان این شد که باید میان «اختیار و اراده»، با «مسئولیت و مصونیت» تفکیک نماییم.

آزادی انسان به معنی «اختیار» و اراده‌مندی، کاملا درست است. بر همین اساس است که جبر را از انسان نفی می‌کنیم.

روشن است اگر ما مجبور بودیم و از خود اراده و اختیاری نمی‌داشتیم، هیچ مسئولیتی متوجه ما نمی‌گردید.

اما نکته دقیقی که از نظر دور مانده، «مصونیت و مسئولیت انسان در دایره اختیار» است.

به همان اندازه که انسان دارای اراده و اختیار می‌گردد و جبر از انسان نفی می‌شود، دقیقا به همان اندازه مسئولیت و پاسخگویی هم متولد می‌گردد.

از این رو آزادی انسان به معنی مصونیت در انجام هر کاری، هر چند در حریم خصوصیش، معنی درستی ندارد.

بر اساس «اختیار» است که کار درست «ستودنی» است و کار نادرست «مذمت» می‌شود.

بر اساس اختیار است که «دستگاه پاداش و جزا» (چه در دنیا و چه در آخرت) معنی و مفهوم پیدا می‌کند، و…

از این امر کاملا بدیهی با ادبیات متفاوتی همچون «وجدان» و یا «فطری بودن» نیز یاد می‌شود. «رابطه فطرت و وجدان با خرد» بحث بسیار مهم و عمیق است که کمتر بدان پرداخته شده، اما طرح آن مجال دیگری می‌طلبد.

در هر صورت انسان به لحاظ عنصر «اختیار» آزاد است، اما این آزادی هرگز به معنی «مصونیت مطلق» نیست.

مباحث پیشین «بنیاد بحث آزادی در حریم خصوصی» را روشن ساخت.

گفتیم طرح بحث آزادی یک پیش نیاز مهم دارد که هیچ تحقیقی در این راستا، بدون آن به درستی به انجام نمی‌رسد. پیش نیاز همه علوم انسانی، از جمله آزادی انسان، «تعریف خود انسان» است.

به این مهم در «الفبای انسانیت» از پروژه «شخصیت گم‌شده» پرداختیم و روشن ساختیم منها کردن خرد از انسان، به معنی سلب انسانیت و نفی حقیقت انسان است.

از این رو آن چه تا کنون در بحث عقلانیت آزادی تقدیم شد بر اساس نگاه خرد محور به انسان بود. (نقطه مقابل انسان غریزه محور)

بر این اساس در گام نخست گفتیم، هنر خرد روشنگری است که در پرتو آن واقعیتها آن چنان که هست برای انسان خردمند «نمود» پیدا می‌کند. از نمود واقعیتها برای خردمند با تعبیر «شناخت» یاد می‌کنیم.

در گام دوم و پس از نمود واقعیتها، امکان حرکت شایسته (یعنی حرکت به جا و به مورد) در ارتباط با واقعیتها فراهم می‌آید.

نتیجه این دو گام (یعنی شناخت و امکان حرکت شایسته) در هر کاری، دست یافتن به هدف و نتیجه است. پس گام سوم خردمندی، هدفمندی است.

در نگاه نخستین، عمده‌ترین هدف، کسب سود واقعی خود و پرهیز از زیان واقعی خود است. (البته این نگاه در بحث «الفبای عقلانیت» تکامل پیدا می‌کند و به «فنای ارادی» می‌رسد که «خودیت» رنگ می‌بازد.)

از این رو گفتیم خرد انسان، او را در انجام هر کاری آزاد نمی‌بیند، بلکه آن چه خرد تجویز می‌کند تنها در دو حوزه‌ی کسب سود واقعی و دفع زیان واقعی است.

عقلانیتِ به دست آوردن سود واقعی، ریشه «کمال طلبی انسان» است.

عقلانیتِ پرهیز از زیان واقعی نیز، ریشه «فرار از ضرر محتمل» است.

آزادی در کار ناشایسته، هم با کمال طلبی انسان در تضاد است و هم با پرهیز از زیان و ضرر.

این تضاد بین خردمندی از یک سو و آزادیِ یله و رها از سوی دیگر، انسان را در سر دو راهی قرار می‌دهد.

انسان اگر به اقتضای خردمندی رفتار نماید، به آرامش و رضایتمندی خردمندانه خویش و ستایش دیگران دست می‌یابد.

و اگر خود را از کنترل خرد رها سازد، در درجه نخست دچار سرزنش درونی از سوی خویش می‌گردد. از این سرزنش احیانا با تعبیر وجدان یاد می‌شود.

و در درجه دوم نیز سزاوار ملامت و سرزنش دیگران می‌گردد.

نتیجه این شد که آزادی به معنی مصونیت مطلق انسان، با خرد در تضاد است. لذا اقتضای خردورزی، مسئولیت کامل در تمامی زوایای پیدا و پنهان حریم خصوصی است.

عدم مصونیت در حریم خصوصی کاملا فراگیر است و هرگز استثنا بردار نیست، خواه در حوزه اندیشه باشد، خواه در حوزه عقیده و خواه در حوزه بیان. بلکه در حریم خصوصی، اندیشه و عقیده و بیان نیز باید با معیار شایستگی سنجیده شود.

ناگفته پیداست که مقصود از شایستگی، سود و زیان واقعی است که بر اساس نیازهای واقعی انسان تعریف می‌گردد.

عصاره سخن این که پرهیز از ضرر محتمل و کمال طلبی انسان، در حریم خصوصی، مصداق خردورزی است.

هر حرکت ناشایسته به معنی بر باد دادن ناموس انسانیت انسان، یعنی خرد، می‌باشد. این مطلب همان روح و حقیقت مسئولیت انسان در برابر خرد است.

ادامه دارد.

مسئولیت انسان آزاد در حریم عمومی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۱/۱۷-۱۶:۳۲:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۱/۰۸/۲۳-۷:۴۳:۲۹
    • کد مطلب:1235
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1686

اهمیت بحث «آزادی در حریم عمومی»، بسیار بیشتر از بحث «آزادی در حریم خصوصی» است. چرا که پای سایر افراد جامعه هم به میان می‌آید.

دو پیش نیاز بحث آزادی در حریم عمومی، شناخت و «تعریف حریم عمومی» و «انواع آزادی در حریم عمومی» است.

 

پیش نیازهای بحث آزادی در حریم عمومی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۴۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۱/۰۷-۹:۳۰:۲۰
    • کد مطلب:1236
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 993

الف) تعریف حریم عمومی

حریم عمومی، نقطه مقابل حریم خصوصی، حریم شخصی و حریم فردی است.

همه تعبیرات سه گانه «حریم خصوصی، حریم شخصی و حریم فردی» به این اشاره دارد که رفتار و کنشهای فرد در فضایی انجام می‌شود که تأثیری و دخالتی بر سایر افراد نمی‌گذارد.

نقطه مقابل آن، فضا و بستری است که کارها و کنشهای فردی، اثراتی هم بر محیط اطراف می‌گذارد.

از این رو با دخالت دو عنصر حریم عمومی، تعریف می‌گردد: عنصر نخست محیطی که از کار فرد تأثیر می‌پذیرد و عنصر دوم دامنه و شدت ثأثیر کار فرد بر محیط.

وقتی پای دیگران به میان آید، تفاوتی نمی‌کند که فضا و محیط ثأثیر کوچک باشد یا بزرگ، هر چند فضای گسترده و محیط کلان، دارای اهمیت بیشتری نسبت به محیط کوچک است.

همچنین با در نظر گرفتن ثأثیر بر دیگران، تفاوتی بین اثرات محدود و اثرات گسترده وجود ندارد، هر چند اثرات گسترده و عمیق از اهمیت بیشتری بر خوردار است.

و صد البته اثرات شدید اگر در بستری گسترده باشد، بحث آزادی در حریم عمومی اهمیت فوق العاده‌ای خواهد داشت.

پس از شناخت تفاوت حریم عمومی و خصوصی، سراغ انواع آزادی در حریم عمومی می‌رویم.

ب) انواع آزادی در جامعه

حرکتی که در حریم عمومی صورت می‌پذیرد دو گونه است: نخست حرکتی که کاملا شخصی است، اما بستر انجام آن، حریم عمومی است، و دوم حرکت اجتماعی است.

روشن است که حرکت فردی تنها از اراده یک فرد ناشی می‌شود، ولی حرکت اجتماعی متأثر از اراده گروهی است.

حرکت فرد در جامعه و حرکت اجتماعی، هر دو در این که بستر انجام حرکت، جامعه و حریم عمومی است مشترک هستند، اما تفاوت این دو در این است که در حرکت فردی تنها یک فرد در مقابل اجتماع قرار می‌گیرد، اما در حرکت اجتماعی یک مجموعه در مقابل مجموعه بزرگتر قرار می‌گیرد.

با توجه به تفاوت یاد شده، بایسته است نخست آزادی فردی در جامعه مورد بررسی قرار گیرد و سپس از آزادی اجتماعی تحقیق شود.

در ادامه نوشتار آزادی فرد در جامعه را با سه تفسیر متفاوت طرح و بررسی می‌کنیم: ۱- آزادی بر اساس قانون (که متولد از تعریف انسان غریزه محور است) ۲- آزادی بر اساس خردورزی ۳- آزادی بر اساس نظام تکوین.

آزادی اجتماعی هم در دو حوزه آزادی احزاب و آزادی رسانه‌ها مورد تحقیق قرار خواهد گرفت.

بنا بر این نمای کلی مباحث آینده عبارت است از:

1.    آزادی فرد در جامعه
1.1.    آزادی فرد در جامعه از منظر قانون
1.2.    آزادی فرد در جامعه از منظر خردورزی
1.3.    آزادی فرد در جامعه از منظر نظام تکوین
2.    آزادی اجتماعی
2.1.    آزادی احزاب
2.2.    آزادی رسانه‌ها

ادامه دارد.

آزادی حرکت فردی در اجتماع

  • نویسنده:
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۳۹:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1065

آزادی اجتماعی قانون مدارانه بر اساس انسان غریزه محور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۴۰:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1237
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 987

رایج ترین تفسیر آزادی فرد در اجتماع آزادی بر اساس قانون است. برای آشنایی با واقعیت این تفسیر از آزادی بایسته است به بنیاد آن توجه نماییم.

در سلسله مباحث پیشین عقلانیت آزادی گذشت که: مهم‌ترین زیر ساخت بحث آزادی، «تعریف انسان» است. از این رو شناخت «آزادی» بدون در نظر گرفتن «تعریف انسان» امکان ندارد.

عمده‌ترین تعاریف انسان، دو تعریف است:

1ـ انسان غریزه محور

2ـ انسان خرد محور.

از این رو باید بحث آزادی را در دو دستگاه جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.

عصاره تعریف «انسان غریزه محور» این است که خرد در سکّان‌داری کشتی انسانیت (و نه ارضا غرایز) هیچ نقشی ندارد، بلکه تنها امواج احساسات است که حرکت کشتی انسانیت را رقم می‌زند. البته چنین انسانی در کیفیت ارضاء غرایز و احساساتش نهایت بهره را از خرد می‌برد.

از انسان غریزه محور با تعبیر «منطق دلم می‌خواهد» یاد می‌کنیم.

تفسیر رایج و مطرح آزادی فردی در اجتماع، بر اساس قانون مداری است که ریشه آن تعریف انسان به غریزه محوری است.

برای آشنایی بیشتر با تعاریف انسان به بحث «کدامین انسان» از «پروژه شخصیت گم‌شده» در همین سایت مراجعه کنید. اما در اینجا به گزیده‌ای از مباحث یاد شده نیازمندیم. به عصاره‌ای از این مباحث توجه کنید:

«منطق دلم می‌خواهد» معرّف موجودی گرسنه است که تنها به سیر کردن غرایزش می‌اندیشد.

تنها یک فرد را می‌شناسد و آن هم خودش است.

در حد توان تمامی سدهای پیش روی غرایز را برمی‌دارد تا به تمایلات خود برسد.

تنها یک مرز را می‌پذیرد و آن زور و قدرت اشباع تمایلاتش است.

برای رسیدن به غرایز، زور و قدرت حرف اول را می‌زند.

هر چه بیش از این گفته شود تنها در دایره تزویر برای امنیت هوسها و امیال فرد است.

حریم فردی، مصونیت نامحدود دارد.

هیچ قانونی به حریم شخصی راه پیدا نمی‌کند و نمی‌تواند تمایلات و غرایز انسان را محدود کند.

در بند غرایز بودن، به آزادی تفسیر می‌شود.

عشق همیشه مقدس است و تقسیم آن به عشق خوب و بد معنی ندارد.

دیگران فاقد هر گونه ارزش هستند و تنها سرمایه و ابزارِ اشباع هوسهای فرد دیده می‌شوند.

جامعه متشکل از افراد با «منطق دلم می‌خواهد» چیزی جز یک جنگل نیست؛ با این تفاوت که موجودات این جنگل، محدویت جنگل حیوانات را ندارند.

تنها قانون در حوزه اجتماعی، عدم تجاوز به حریم شخصی دیگران است.

زیرا «منطق دلم می‌خواهد» تا تنهاست، به ظاهر مشکلات کمتری دارد. اما وقتی چند نفر با این منطق کنار هم زندگی کنند، مشکلات جدیدی نمایان می‌شود.

ریشه مشکلات جدید هم تعارض افراد در ارضاء تمایلاتشان است. هوسهایی وجود دارد که بر خلاف تمایلات دیگران است و ارضاء آنها به معنی حرکت بر خلاف «منطق دلم می‌خواهد» نسبت به دیگران است.

برای مرتفع ساختن این تضاد، یک مرزبندی ارایه شده است و آن این که «افراد در ارضاء تمایلات خود کاملا آزاد هستند، اما تا وقتی که به حریم خصوصی دیگران تجاوزی نکنند و اختلال نظام پیش نیاید».

به این ترتیب هم «آزادی» تعریف می‌شود و هم «قانون».

اما واقعیت این آزادی و قانون چیزی جز «محدودیت ارضاء تمایلات» نیست.

ریشه پذیرفتن این محدودیت هم، داشتن زندگی پایدار است.

چرا که آزادی مطلق به درگیری می‌انجامد و در نتیجه درگیری همان لذتهای محدود هم از دست می‌رود.

آن چه گذشت عصاره‌ای کوتاه از بحث «کدامین انسان» از «پروژه شخصیت گم‌شده» در همین سایت است که قانون و آزادی را بر اساس انسان غریزه محور تفسیر می‌کند.

حاصل مطالب یاد شده این است که بر اساس تعریف نادرست انسان به غریزه محوری، ارضای بی‌نهایت غرایز، لذت جویی نامحدود و آزادی بی قید و شرط، در ذات انسان نهفته است. بنا بر این، «قانون» در تناقض با «ذات انسان» قرار دارد، البته تناقضی که تنها از سر ناچاری پذیرفته شده است.

پس تفسیر «آزادی» بر اساس انسان غریزه محور عبارت است از این که «آزادی بی قید» و شرطی که در حریم خصوصی برای تک تک انسانها ادعا شده، در موارد تعارض با آزادی دیگران، آن آزادی «محدود» گردد. ابزار این محدودیت هم «قانون» است.

ناگفته پیداست که تناقض آشکار میان تعریف انسان و قانون، ماهیت قانون را فوق العاده شکننده و ضعیف می‌کند. چرا که ماهیت پنهان قانون حکم ثانویه‌ای است که به ناچار در تعارض تمایلات و جنگ خواسته‌های افراد جامعه به آن تن داده شده است و الا اصل اولیه مصونیت مطلق انسان در غرایز است.

بر این اساس جای این پرسش وجود دارد که آزادی حاصل از این قانون شکننده چه اندازه کارگشا و سودمند است!

این بحث را با اشاره به مطلبی مهم برای نکته سنجان به پایان می‌بریم.

هر چند طبق آن چه گفته شد فلسفه قانون جلوگیری از هرج و مرج و حفظ نظام اجتماعی است، اما فلسفه پشت پرده و نهایی قانون، مصونیت بیشتر امنیت زورمداران و تحمیق توده‌های ضعیف جامعه است. این همان چیزی است که آشنایان با مسایل سیاسی کاملا به آن واقفند.

اما سخن پایانی، حقیقت این است که انسان غریزه محور خودش را می‌بیند و بس. از این رو تأمین و ارضاء غرایز تنها هدف اوست، هر چند برای رسیدن به این هدف تمامی دنیا به آتش کشیده شود. منطق انسان غریزه محور، شاه مصداق ضرب المثل معروف است که «دیگی که برای من نجوشد کله سگ در آن بجوشد». اما این منطق از سرناچاری رو به پذیرفتن قانون آورده است و بالاجبار محدودیت آزادی فردی با مرز تجاوز به حریم خصوصی دیگران را پذیرفته است.

ادامه دارد.

آزادی اجتماعی خردورزانه بر اساس مسئولیت پذیری در اضرار به غیر

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۴۰:۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۳/۱۱/۰۷-۹:۳۹:۸
    • کد مطلب:1238
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 974

سخن به آزادی حرکت فردی در بستر اجتماع رسید.

تفسیر نخست از این آزادی بیان شد. بر اساس این تفسیر، آزادی تنها در چهار چوب قانون محدود می‌شود. این محدودیت نیز تنها در حریم عمومی است و هرگز به حریم خصوصی سرایت نمی‌کند. ریشه این تفسیر از آزادی به تفسیر انسان به موجودی غریزه محور باز می‌گردد.

سه تفسیر دیگر از آزادی وجود دارد که بر اساس خردورزی است و بر بستر تفسیر انسان به موجودی خرد محور تکیه دارد.

اینک نخستین تفسیر از آزادی خردورزانه را ارایه می‌دهیم.

اگر آن چه در بحث «آزادی در حریم شخصی» بیان شد به درستی درک شود، تکلیف «آزادی در حریم عمومی» نیز مشخص می‌گردد.

در راستای آزادی در حریم خصوصی گفتیم:

خرد انسان، او را در انجام هر کاری آزاد نمی‌بیند، بلکه آن چه خرد تجویز می‌کند، تنها در دو حوزه‌ی کسب سود واقعی و دفع زیان واقعی است.

عقلانیتِ به دست آوردن سود واقعی، ریشه «کمال طلبی انسان» است.

عقلانیتِ پرهیز از زیان واقعی نیز، ریشه «فرار از ضرر محتمل» یا «نقصان گریزی انسان» است.

«نقصان گریزی» روی دوم سکه «کمال طلبی» است.

آزادی در کار ناشایسته، هم با کمال طلبی انسان در تضاد است و هم با پرهیز از زیان و ضرر.

نتیجه این شد که آزادی به معنی مصونیت مطلق انسان، با خرد در تضاد است. لذا اقتضای خردورزی، مسئولیت کامل در تمامی زوایای پیدا و پنهانِ حریم خصوصی است.

عدم مصونیت در حریم خصوصی کاملا فراگیر است و هرگز استثنا بردار نیست، خواه در حوزه اندیشه باشد، خواه در حوزه عقیده و خواه در حوزه بیان. اندیشه و عقیده و بیان حتی در حریم خصوصی باید با معیار شایستگی سنجیده شود و شایستگی بر اساس خرد تشخیص داده می‌شود و معین می‌گردد.

بر این اساس در نگاه خردورزانه، نخستین قربانی آزادی در حریم خصوصی به معنی یله و رهای آن، خود فرد است.

جان سخن در بحث آزادی در حریم خصوصی این شد که انسان به لحاظ عنصر «اختیار» آزاد است، اما این آزادی هرگز به معنی «مصونیت مطلق» نیست.

پس از یادآوری آن چه در بحث آزادی در حریم خصوصی گذشت پرسشی که زنده می‌شود این است: آیا می‌توان گفت این ضابطه و معیار منحصر به حریم خصوصی است؟!‌ هرگز!

زیرا در آینه خرد هیچ تفاوتی میان اصل آزادی در حریم خصوصی و عمومی دیده نمی‌شود.

اما ناگفته پیداست که آزادی در حریم عمومی تبعاتی دارد که در حریم خصوصی وجود ندارد. چرا که در آزادی در حریم عمومی پای قربانیان دیگری به جز از خود فرد نیز به میان می‌آید.

اگر انسان به اقتضای خردورزی خویش در حریم شخصی‌اش مسئول باشد، این مسئولیت نسبت به دیگران مضاعف خواهد بود.

اگر پرهیز از زیان نسبت به خود انسان، شایسته و بایسته باشد، پرهیز از زیان رساندن به دیگران، به مراتب بایسته‌تر و شایسته‌تر است.

البته باید توجه داشت که تأثیرات زیانبار رفتار فرد بر جامعه، منحصر به ثأثیرات مستقیم نیست، بلکه تمامی ثأثیرات غیر مستقیم، حتی با چند واسطه، به دقت تمام مورد توجه قرار می‌گیرد.

از این رو مسئولیت انسان در قبال جامعه، ابعاد بسیار گسترده‌ای پیدا می‌کند، هر چند خود فرد به این ابعاد توجهی نداشته باشد.

بر این اساس دقت تحسین برانگیز دین نسبت به مسئولیت اجتماعی، در دو روایت زیر آشکار می‌شود. توجه کنید:

امام باقر علیه‌السلام فرموده است: به راستي كه مردي روز قيامت به محشر مي‌آيد در حالي اندكي خون با (پرونده) اوست، (اعتراض مي‌كند كه) به خدا سوگند من كسي را نكشتم و در خون كسي نيز شريك نشدم (پس چرا اين خون به حساب من گذاشته شده است؟)! خداوند مي‌گويد: چرا! چنين كرده‌اي! فلان بنده‌ي مرا اين چنين ياد كردي، اين سخن تو بالا رفت تا به جايي رسيد كه منجر به كشته شدن اين شخص شد. اين اندازه از خون او سهم توست و نصيب تو شده است. [1]

در حدیث دیگری امام صادق علیه‌السلام فرموده است: در حالي كه مردم در حساب قيامت هستند، مردي به سوي مرد ديگري مي‌آيد و او را به خون خودش آلوده مي‌كند، اولي به او مي‌گويد اي بنده‌ي خدا چه كار به كار من داري؟ مي‌گويد (آيا به ياد داري كه) فلان روز (با كار يا حرفي كه زدي) كمك كردي تا (در نهایت) به كشتن من انجاميد؟![2]

نكته‌ي مهم اين روايات عبارت است از اين كه: هر كسي به هر شكلي در ريختن خون بنا حقي نقش داشته باشد، در مسؤوليت آن خون سهم دارد، هر چند آن امري كه مرتكب شده است با واسطه‌هاي متعددي به ريختن خون بي‌گناهي منجر شده باشد.

با این بیان اولا توسعه قانون خردمندانه پرهیز از حرکت زیانبار آشکار می‌شود و روشن می‌گردد که پرهیز از زیان کاملا فراگیر است خواه زیان به خود انسان وارد شود و خواه به دیگران.

ثانیا مسئولیت انسان در مقابل زیان رسانی به دیگران، تکلیف آزادی در حریم عمومی را روشن می‌کند.

نتیجه مهم این است که نخستین معیار آزادی، پرهیز از زیان رساندن است خواه این زیان به خود باشد خواه به دیگران. این ضابطه کاملا فراگیر است.

بنا بر این پرهیز از زیان رساندن به دیگران نخستین مرز آزادی حرکت فردی در جامعه است.

ادامه دارد.


[1]- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَعَهُ قَدْرُ مِحْجَمَةٍ مِنْ دَمٍ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ مَا قَتَلْتُ وَ لَا شَرِكْتُ فِي دَمٍ قَالَ بَلَي ذَكَرْتَ عَبْدِي فُلَاناً فَتَرَقَّي ذَلِكَ حَتَّي قُتِلَ فَأَصَابَكَ مِنْ دَمِهِ الكافي/ج7/ص273/ح10

[2]- عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَوْ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْهُ قَالَ يَجِي‏ءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَجُلٌ إِلَي رَجُلٍ حَتَّي يُلَطِّخَهُ بِدَمِهِ وَ النَّاسُ فِي الْحِسَابِ فَيَقُولُ يَا عَبْدَ اللَّهِ مَا لِي وَ لَكَ فَيَقُولُ أَعَنْتَ عَلَي يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا فَقُتِلْتُ وسائل‏الشيعة/ج12/ص304/ب163/ح16365

آزادی اجتماعی خردورزانه بر اساس مسئولیت پذیری در ناسپاسی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۳/۱۲/۱۸-۱۵:۴۰:۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:1239
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1018

در مباحث پیشین روشن شد که پرهیز از ضرر و زیان یا نقصان گریزی انسان، یکی از جنبه‌هایی است که در عقلانیت آزادی باید مورد توجه قرار بگیرد.

نقصان گریزی همان دغدغه حفاظت از سرمایه‌ها و سودهای موجود فرد است. گام نخست عقلانیت آزادی بر این اساس برداشته می‌شود.

گام دوم عقلانیت آزادی در کمال طلبی انسان (نقطه مقابل نقصان گریزی) نهفته است.

با این توضیح، کمالی که انسان طالب آن است دو گونه تحقق می‌یابد:

گونه نخست کمال طلبی انسان این است که خود دست به تحصیل سود و کمال خود بزند.

اما احیانا کمال طلبی انسان توسط دیگران سیراب می‌شود.

آن چه مهم است این است که اگر کمال طلبی انسان توسط دیگری به ثمر نشست آیا بی تفاوتی نسبت به کسی که واسطه رساندن کمال و سود به انسان است، خردمندانه است یا خیر؟

به سخنی دقیق‌تر سودی که دیگران بدون استحقاق فرد به وی می‌رسانند، مصداق احسان و فضل است. هیچ انسان خردمندی نسبت به سودی که رایگان در اختیار او قرار می‌دهند، نمی‌تواند بی تفاوت باشد.

اقتضای نگاه خردمندانه به احسان‌گر یعنی فردی که سودی را رایگان به من رسانده همان سپاس گزاری و تشکر از احسان اوست.

بر این اساس انسان خردمند نسبت به احسان‌گر هرگز نمی‌تواند آزاد باشد. بلکه خرد، او را به پاسخ احسان و سپاس، الزام می‌کند.

الزام خرد به پاسخ احسان و سپاس، مسئولیت دومی است که انسان نسبت به دیگران دارد و این مسئولیت با آزادی یله و رها در حرکتهای اجتماعی در تضاد است.

از این قانون خردمندانه با عنوان وجوب شکر منعم نیز یاد می‌شود.

نقطه مقابل شکر نعمت، کفران نعمت است که به معنی حرکتی متضاد با سپاس گزاری است. ناگفته پیداست که کفران نعمت حرکتی کاملا متناقض با عقلانیت است. از این رو اگر آزادی مستلزم کفران نعمت نسبت به دیگران گردد هرگز خردورزانه نیست.

تا کنون با دو تفسیر عقلانی از مسئولیت انسان در حرکتهای اجتماعی آشنا شدیم.

نخست محدودیت و مسئولیت انسان نسبت حرکتهایی که به دیگران زیان می‌رساند.

تفسیر دوم مسئولیت انسان در حرکتهای اجتماعی، محدودیت و مسئولیت انسان نسبت به حرکتهایی است که پاسخ مناسب نسبت به احسان‌گران نیست. بنا بر این از نظر خرد، آزادی حرکتهای اجتماعی انسان مشروط به عدم زیان و عدم کفران نعمت نسبت به دیگران است.

معیار مسئولیت انسان در تفسیر نخست (ممنوعیت زیان رسانی به دیگران) خط قرمز تجاوز به حریم دیگران است.

اما بر اساس تفسیر دوم پای بدهکاری فرد و حق احسان‌گر بر فرد به میان می‌آید. با این بیان خط قرمز دوم آزادی کلید می‌خورد که همان رعایت حقوق دیگران بر گردن فرد است.

در نتیجه اگر آزادی مستلزم زیر پا گذاشتن حق دیگران باشد (هر چند مستلزم زیان رساندن به دیگران هم نباشد) خردمندانه نیست.

نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ضرر رساندن (چه به خود و چه به دیگران) تنها با حق فرد درگیر می‌شود. اما در وجوب شکر منعم پای حقی از دیگران به میان می‌آید که حتی اگر خود احسان‌گر هم از آن اغماض نمایند باز هم کفران نعمت خردمندانه نیست.

با درک درست تفاوت ممنوعیت پا گذاشتن در حریم دیگران (در تفسیر نخست آزادی اجتماعی) و مدیون بودن نسبت به حق دیگران (در تفسیر دوم آزادی اجتماعی) افق نوی به روی انسان گشوده می‌شود که تأثیر شگرفی در زندگی انسان به جا می‌گذارد.

چرا که وجوب شکر منعم به معنی محوریت حق دیگران است و با به میان آمدن پای حق محوری، بطلان فرد محوری (یا به تعبیر دقیق‌تر خود پرستی) کلید می‌خورد.

انشاءالله در ادامه نوشتار با این افق جدید بیشتر آشنا می‌شویم.

ادامه دارد.

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما