عملیاتی که برای رسیدن به شناخت طراحی و اجرا میشود، اندیشه و پژوهش نامیده میشود.
تردیدی نیست که خردورزی بدون اندیشه و پژوهش ممکن نیست؛ چرا که اندیشیدن لازمه تفکیک ناپذیر خردورزی است.
اینک در صدد آنیم که رابطه آزادی انسان با حوزه اندیشه را شفاف سازیم و جایگاه مسئولیتِ انسان آزاد در حوزه اندیشه را شناسایی نماییم.
اندیشه را، با توجه به هدف آن، میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
گروه نخست که عمدهترین بخش از اندیشه است، اندیشه با هدف شناخت است؛
گروه دوم اندیشه با هدف پرورش اندیشه و گروه سوم اندیشه با هدف وقت گذرانی است.
هر یک از این گروهها مباحث خاص خود را دارند که به آن میپردازیم.
1ـ اندیشه با هدف شناخت
اندیشه با هدف شناخت، ارزشی مقدمی دارد و نه ذاتی؛ زیرا در این صورت تنها هدف از اندیشه، شناخت است.
پیداست که هر چیزی که مقدمی باشد، ارزش آن تابع ارزش هدف و ذی المقدمه است.
بنا بر این اگر هدف از اندیشیدن، مقدس باشد، اندیشه نیز مقدس میگردد و اگر چنین نباشد نمیتوان برای اندیشه تقدسی قایل شد.
توضیح این که آن چه با اندیشه و پژوهش در صدد شناخت آن هستیم، متفاوت است.
بسیاری از اندیشهها با هدف شناخت امور شایسته و محقق ساختن آن امور شایسته است. در درستی و خوبی این گونه اندیشیدن هیچ حرف و حدیثی نیست.
اما برخی از پژوهشها برای تحقق یافتن اموری ناشایسته است؛ مثلا دانشمندی که تحقیق میکند «چگونه میتوان با یک حرکت حیات تمام کره زمین را نابود کرد»، مسلما این هدف، نیازمند اندیشه و پژوهش است.
ولی سخن در این است که آیا چنین هدفی ارزشمند است و به تبع آن چنین اندیشه و تحقیقی مقدس است یا خیر؟
مسلما هدف نابودی حیات کره زمین، هدف خردمندانهای نیست تا بتوان اندیشه در این زمینه را مقدس دانست و به چنین پژوهشی احترام گذاشت.
تحقیق در دزدیهای نوین، هک کردن سیستمهای دیگران، قتلهای پنهان بدون گذاشتن هیچ رد پا و… و… همگی پژوهشهایی هستند که با شدت و ضعف، اهدافی کاملا غیر خردمندانه را دنبال میکنند و بی هیچ تردیدی این گونه اندیشهها و پژوهشها، نه تنها فاقد ارزش هستند، بلکه ارزش آنها کاملا منفی است.
اما اگر هدف اندیشیدن در یک تحقیق، تعالی و رشد حیات انسان در ابعاد مختلف باشد، مسلما چنین اندیشهای ارزشمند و چنین تحقیقی بسیار مقدس است.
نقطه اصلی بحث آزادی اندیشه انسان، این است که آیا انسان در شناخت هر چیزی آزاد است؟!
از آن جایی که هدف شناختی ما متفاوت است، ارزش اندیشه نیز بر اساس همین هدف متفاوت است. از این رو باید هدف از اندیشیدن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
اهداف اندیشه را میتوان در سه گروه کلی جای داد:
الف. اندیشه برای شناخت موضوعی خردمندانه.
ناگفته پیداست که چنین اندیشهای ارزشمند و تحقیق و پژوهش در این راستا نیز مثبت و مقدس است.
ب. اندیشه برای شناخت موضوعی غیر خردمندانه و خنثی.
در این صورت اندیشه، فاقد ارزش است و جایگاه آن خنثی دارد.
ج. اندیشه برای شناخت موضوعی ضد خردمندانه، مانند قتل به ناحق، دزدی، هک و…
روشن است که چنین اندیشهای ارزشی کاملا منفی دارد.
2ـ اندیشه با هدف ورزش اندیشیدن
پیداست که پرداختن به هر کاری، ورزیدگی بیشتر در آن رشته را به ارمغان میآورد.
مثلا یک نظامی، نیازمند تواناییهای جسمی است. این تواناییها جز با ورزشهای متناسب با هدف به دست نمیآید.
در مقوله شناخت نیز با تمرینهای فکری، توانایی ما در شناخت بیشتر میگردد و اندیشه ما ورزیدهتر میشود.
بنا بر این همانند تمامی شاخهها، اثرات ورزش فکری در ورزیدگی و مهارت بیشتر در اندیشیدن قابل انکار نیست.
آن چه مهم است آسیبهای ورزش اندیشه است.
بسیار مناسب است پیش از ورود به بحث آسیبهای اندیشه، به ورزشهای جسمی نگاهی بیفکنیم.
در یونان باستان یکی از تفریحات اشراف، جنگ گلادیاتورها بود که به اشکال گوناگونی اجرا میشد. وجه مشترک همه اینها یک چیز بود، به جان هم انداختن دو برده و جنگیدن برای زنده ماندن با هدف تفریح اشراف تماشاچی.
همچنین در دوران برده داری باستانی برای صرفه جویی در هزینهها تنها بردههای قوی نگه داری میشدند. برای تحقق این هدف، ورزشهای سختی برای بردگان ترتیب میداند که تنها افراد قوی از این ورزشها جان سالم به در میبردند و بقیه تلف میشدند. بدین وسیله اربابان تنها بردگان قوی برایشان باقی میماند که نیروی کار بودند.
در دوران کنونی نیز شاهد تحولاتی شگفت در ورزش هستیم. در غالب این موارد ورزیدگی جسم برای زندگی متناسب، فراموش شده و اهدافی خارج از ورزش به ورزش تحمیل شده است. برخی از کارشناسان در این رابطه حرف و حدیثهای فراوانی دارند که معمولا در هیاهوهای ساخته و پرداخته، شنیده نمیشود.
از جمله از بعد اقتصادی باید دید سود نهایی با ارقام نجومی به جیب چه کسانی سرازیر میشود.
از بعد فرهنگی و سیاسی هم حرف و حدیث در مقوله ورزشهای کنونی فراوان است.
با این همه چند اشاره به مسایل سادهتر از این مقوله، مناسب است.
گروهی از ورزشها به عنوان ورزشهای رزمی با شاخههای بسیار متنوع مطرح هستند. نخستین میوه این رشتهها، آموزش و تمرین خشونت تا بی نهایت است. خشونتی که انسان را به وحشیترین حیوانات تبدیل میکند.
در بسیاری از ورزشها، خطر پذیری آنها به حدی است که جان قهرمانان و مبتدیان را برای همیشه میگیرد و آنها را به کام مرگ میفرستد.
حاصل بسیاری از ورزشها، نقص عضوهای با درصد بالا است که زندگی فرد را برای همیشه تیره و تار میکند
البته در این میان افراد معدودی که نسبت آنها به کل جامعه به یک درصد هم نمیرسد، به شهرت و نوایی میرسند.
متأسفانه گرایش تبلیغات رسانهها به شکلی است که تمامی فاجعهها، آن هم با ارقام و آمار بالا، در این در صد اندک گم میشود.
آن چه گذشت تنها مقدمهای مختصر بود. مسلما در مجال بیشتر میتوان لایههای پنهان بیشتری را از حوزه ورزش کشف کرد.
بگذریم. گفتیم که اندیشیدن برای شناخت است.
پیداست که قوت اندیشه نیز شناخت مسایل پیچیدهتر را آسانتر و سریعتر میکند.
آن چه مهم است این است که چگونه اندیشه خویش را تقویت کنیم.
از این رو بحث ورزشهای اندیشه به میان میآید.
ورزش اندیشیدن هم اگر نگوییم دچار آسیبهای وحشتناکتری نسبت به ورزشهای بدنی شده است، لااقل آفتهای آن از ورزشهای بدنی کم نمیآورد.
به برخی از این آسیبها توجه کنید.
آسیب یکم: سوختن فرصتها
نخستین آسیب ورزش اندیشه، عدم تناسب میان تمرین برای ورزیدگی اندیشه، با شناخت حاصل از اندیشه است.
برای توضیح این مطلب مثالی میزنیم. هدف اولیه از ساخت مسکن دست یافتن به مکانی برای آسایش و استراحت است. حال اگر کسی دست به کار ساختن خانهای شود که تمام شدن آن هشتاد سال طول بکشد، آیا ساخت چنین خانهای با هدف از ساختن خانه سازگار است؟!
هرگز! چرا که عمر هشتاد ساله اگر نگوییم برای همه میسر نیست، اما مسلما با ساخت چنین خانهای فرصتهای فراوانی را برای آسایش از دست میرود و دیگر فرصت چندانی برای استراحت و آسایش باقی نمیماند.
اگر کسی بیشتر عمرش را به ورزشهای اندیشه اختصاص دهد و با سپری شدن عمر، فرصت چندانی برای شناخت مسایل ضروری انسانی فراهم نیاید، در این صورت میان ورزش اندیشه با هدف آن هیچ تناسبی وجود ندارد. بلکه فرصتهای فراوانی را برای سیراب شدن خرد از شناخت حقایق و واقعیتها تلف شده که هرگز قابل جبران نیست.
آسیب دوم: صدمات جسمی و روانی
همان گونه در مقدمه بحث گذشت بسیاری از ورزشهای بدنی به صدمات روانی و یا جسمی سنگینی منجر میشود.
ورزش اندیشه نیز از این آسیب، مستثنا نیست.
چرا که برخی از ورزشهای اندیشه، مانند شطرنج و برخی دیگر از قمارها، نمونه کامل جنگیدن برای شکست طرف مقابل است.
حاصل سپری کردن مدت زمان طولانی در این گونه قمارها و ورزشهای فکری، چیزی جز خشونت و نفرت از طرف مقابل نیست. از این رو بی شباهت به ورزشهای رزمی وحشیانه نیست.
برخی دیگر از ورزشهای فکری طولانی مدت، صدمات مغزی و عصبی شدیدی را به دنبال دارد که انسان را برای همیشه از کارهای فکری محروم میکند.
اگر خداوند توفیق دهد به این مهم در بحث عقلانیت شطرنج میپردازیم.
روشن است ورزشهای فکری که صدمات روانی و جسمی بر جا میگذارند و عملا انسان را از نتیجه مثبت اندیشه و یا اصل اندیشه محروم میکنند، قربانی کننده هدف و غرض اصلی اندیشه هستند.
با این وصف چگونه میتوان چنین ورزشهای فکری را ارزشمند دانست؟!
آسیب سوم: فراموش شدن ذی المقدمه
احیانا آن چنان در ورزش اندیشه غرق میشویم که دیگر مقدمه بودن ورزش اندیشه برای بهتر اندیشیدن، فراموش میشود و خود ورزش موضوعیت پیدا میکند.
با فراموش شدن ذی المقدمه، دیگر هیچ خبری از هدف اندیشه نیست و تمامی فرصتها صرف مقدمهای میشود که پایانی برای آن متصور نیست و هرگز به هدف و مقصود از ورزش اندیشه نمیرسد.
این مطلب یادآور ضرب المثلی است که میگوید:
«آفتابه لگن هفت دست، اما از شام و نهار خبری نیست.»
از جمله این گونه ورزشها حل جدول است.
حاصل این گونه بازیهای فکری، فرو رفتن در اندیشه مبهم است که تنها به عمر انسان آتش میزند و هیچ پایان مشخصی برای آن نیست تا سخن از ارزشمندی آن به میان آید.
بحث آسیبهای اندیشه را با یک نکته مهم به پایان میبریم و آن این که تقویت اندیشه و ورزیدگی فکر راههای بسیاری دارد و منحصر به ورزشهای خاص فکری که در جامعه مطرح است، نمیباشد.
با وجود راهکارهای کاملا مثبت و مفید، هرگز نوبت به برخی از ورزشهای به اصطلاح فکری نمیرسد.
اندیشه آسیبهای دیگر هم دارد که انشاءالله در بحث آسیبهای درونی و برونی شهر اندیشه به آن میپردازیم.
عصاره سخن این شد که اندیشه آن گاه مقدس و ارزشمند است که:
اولا بی هدف نباشد؛
و ثانیا شناختی که هدف و غرض ما از اندیشه است، ارزشمند باشد.
در غیر این صورت نه تنها اندیشه هیچ ارزشی ندارد، بلکه در بسیاری از موارد ارزش کاملا منفی پیدا میکند.
از این رو میتوان گفت همیشه اندیشیدن کمال انسان نیست.
آن اندیشهای کمال انسان است که پشتوانه خردمندانه داشته باشد. اما اگر اندیشه فاقد پشتوانه خردمندانه باشد، انسان حق اندیشیدن این چنینی را ندارد.
صد البته روشن است که هدف از این بحث نیندیشین نیست، بلکه اندیشیدن خرمندانه است.
نتیجه نهایی این است که پیش از هر اندیشهای باید بیندیشیم چه اندیشهای خردمندانه است.
ادامه دارد.
عملیاتی که برای رسیدن به شناخت طراحی و اجرا میشود، اندیشه و پژوهش نامیده میشود.
تردیدی نیست که خردورزی بدون اندیشه و پژوهش ممکن نیست؛ چرا که اندیشیدن لازمه تفکیک ناپذیر خردورزی است.
اینک در صدد آنیم که رابطه آزادی انسان با حوزه اندیشه را شفاف سازیم و جایگاه مسئولیتِ انسان آزاد در حوزه اندیشه را شناسایی نماییم.
اندیشه را، با توجه به هدف آن، میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
گروه نخست که عمدهترین بخش از اندیشه است، اندیشه با هدف شناخت است؛
گروه دوم اندیشه با هدف پرورش اندیشه و گروه سوم اندیشه با هدف وقت گذرانی است.
هر یک از این گروهها مباحث خاص خود را دارند که به آن میپردازیم.
1ـ اندیشه با هدف شناخت
اندیشه با هدف شناخت، ارزشی مقدمی دارد و نه ذاتی؛ زیرا در این صورت تنها هدف از اندیشه، شناخت است.
پیداست که هر چیزی که مقدمی باشد، ارزش آن تابع ارزش هدف و ذی المقدمه است.
بنا بر این اگر هدف از اندیشیدن، مقدس باشد، اندیشه نیز مقدس میگردد و اگر چنین نباشد نمیتوان برای اندیشه تقدسی قایل شد.
توضیح این که آن چه با اندیشه و پژوهش در صدد شناخت آن هستیم، متفاوت است.
بسیاری از اندیشهها با هدف شناخت امور شایسته و محقق ساختن آن امور شایسته است. در درستی و خوبی این گونه اندیشیدن هیچ حرف و حدیثی نیست.
...