علم و قدرت خداوند متعال، مطلق و نامحدود است.
اراده ناشی از علم و قدرت مطلق الهی، انجام هر کاری را به بهترین شکل آن ممکن میسازد.
از این رو تمامی افعالی که نشانی از نقص داشته باشد، از اساس منتفی است. از جمله عجله و ظلم:
إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ الْفَوْتَ، وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى الظُّلْمِ الضَّعِيف
تعریف عام ظلم، «وضع الشیء فی غیر موضعه» است. با این تعریف، گستره پهناوری از افعال در ظلم جای میگیرند که از جمله آنها «عجله» و کار بیهوده و «عبث» است.
بر این اساس میتوان گفت هر اراده الهی، ناشی از غرضی متناسب با علم و قدرت اوست. به سخن دیگر تمامی افعال او، بالاترین هدف را نشانه میرود. به شاهدی از روایات در این زمینه توجه کنید:
وَ لَكَ الشُّكْرُ عَلَى قَضَائِكَ الْمُعَلَّلِ بِأَكْمَلِ التَّعْلِيل
بنا بر این همه اغراض الهی و اهداف ربوبی، به بهترین شکل، تقدیر گردیده و تدبیر شده و تحقق مییابد.
از تدبیر عالمانه و قادرانه الهی، با تعبیر «حکمت» یاد میشود.
روشن شد که حکمت و تدبیر، ریشه در علم و معرفت دارد. شواهد متعددی از روایات در این زمینه وجود دارد. از جمله:
سُبْحَانَكَ! مِنْ لَطِيفٍ مَا أَلْطَفَكَ، وَ رَءُوفٍ مَا أَرْأَفَكَ، وَ حَكِيمٍ مَا أَعْرَفَكَ!
عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً فَقَالَ إِنَّ الْحِكْمَةَ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْكُمْ فَهُوَ حَكِيمٌ وَ مَا أَحَدٌ يَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَحَبَّ إِلَى إِبْلِيسَ مِنْ فَقِيهٍ.
علم مطلق، اقتضا میکند که تدبیر او هیچ گونه تزلزل، اختلاف، تضاد و تناقضی نداشته باشد. از این رو از کار حکیمانه با تعبیر «محکم» و «متقن» یاد شده است. توجه کنید:
فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ يَقُولُ يَنْزِلُ فِيهَا كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ وَ الْمُحْكَمُ لَيْسَ بِشَيْئَيْنِ إِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ وَاحِدٌ فَمَنْ حَكَمَ بِمَا لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ فَحُكْمُهُ مِنْ حُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ حَكَمَ بِأَمْرٍ فِيهِ اخْتِلَافٌ فَرَأَى أَنَّهُ مُصِيبٌ فَقَدْ حَكَمَ بِحُكْمِ الطَّاغُوت
وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ أَتْقَنَ مَا أَرَادَ خَلْقَهُ مِنَ الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا بِلَا مِثَالٍ سَبَقَ إِلَيْهِ وَ لَا لُغُوبٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي خَلْقِ مَا خَلَقَ لَدَيْهِ ابْتَدَأَ مَا أَرَادَ ابْتِدَاءَهُ وَ أَنْشَأَ مَا أَرَادَ إِنْشَاءَهُ عَلَى مَا أَرَادَهُ مِنَ الثَّقَلَيْنِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لِتُعْرَفَ بِذَلِكَ رُبُوبِيَّتُهُ وَ تَمَكَّنَ فِيهِمْ طَوَاعِيَتُه
با توجه به غنای مطلق الهی، حاصل حکمت چیزی جز مصلحت و صلاح خلق نیست و نمیتواند باشد. از این رو حکمت به صواب و صلاح خلق گره میخورد.
وَ فِي ذَلِكَ عِبْرَةٌ لِمَنْ فَكَّرَ وَ دَلَالَةٌ عَلَى أَنَّهُ مِنْ تَدْبِيرِ الْحَكِيمِ فِي مَصْلَحَةِ الْعَالَمِ وَ مَا فِيه
فَفِي هَذَا بَيَانُ أَنَّ هُبُوبَ الرِّيحِ مِنْ تَدْبِيرِ الْحَكِيمِ فِي صَلَاحِ الْخَلْق
روی دوم این سکه، نفی ظلم به معنای اعم آن، از تمامی افعال الهی است.
أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ وَ لَا يَكُونُ الْحَكِيمُ وَ لَا يُوصَفُ بِالْحِكْمَةِ إِلَّا الَّذِي يَحْظُرُ الْفَسَادَ وَ يَأْمُرُ بِالصَّلَاحِ وَ يَزْجُرُ عَنِ الظُّلْمِ وَ يَنْهَى عَنِ الْفَوَاحِش
حکمت الهی، از جهت قوت تدبیرش، همانند خورشید آشکار است:
قُلْتُ أَ وَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ وَ الْإِهْلِيلَجَةِ حَكِيمٌ عَالِمٌ بِمَا عَايَنْتَ مِنْ قُوَّةِ تَدْبِيرِه
اما با این همه روشن است که راهی به احاطه بر صفت حکیم او (همانند سایر صفات الهی) نداریم و تنها خرد ما، اصل آن را اثبات میکند. از این رو:
فَإِنْ قَالُوا أَ وَ لَيْسَ قَدْ نَصِفُهُ فَنَقُولُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ الْجَوَادُ الْكَرِيمُ قِيلَ لَهُمْ كُلُّ هَذِهِ صِفَاتُ إِقْرَارٍ وَ لَيْسَتْ صِفَاتِ إِحَاطَةٍ فَإِنَّا نَعْلَمُ أَنَّهُ حَكِيمٌ وَ لَا نَعْلَمُ بِكُنْهِ ذَلِكَ مِنْهُ وَ كَذَلِكَ قَدِيرٌ وَ جَوَادٌ وَ سَائِرُ صِفَاتِهِ كَمَا قَدْ نَرَى السَّمَاءَ وَ لَا نَدْرِي مَا جَوْهَرُهَا وَ نَرَى الْبَحْرَ وَ لَا نَدْرِي أَيْنَ مُنْتَهَاهُ بَلْ فَوْقَ هَذَا الْمِثَالِ بِمَا لَا نِهَايَةَ لَهُ لِأَنَّ الْأَمْثَالَ كُلَّهَا تَقْصُرُ عَنْهُ وَ لَكِنَّهَا تَقُودُ الْعَقْلَ إِلَى مَعْرِفَتِه
عدم احاطه به حکمتهای الهی، به قانون کلی دیگری منجر میشود و آن این که:
لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ (انبیاء23)
در روایات به ارتباط این آیه با حکمت تصریح شده است:
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَيْفَ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ قَالَ لِأَنَّهُ لَا يَفْعَلُ إِلَّا مَا كَانَ حِكْمَةً وَ صَوَاباً
لِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَكِيمُ فِي أَفْعَالِهِ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ.
يَفْعَلُ فِي الْفَرِيقَيْنِ مَا يَعْلَمُ أَنَّهُ أَوْلَى بِالصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ عِبَادُهُ يُسْئَلُونَ
آیه یاد شده در کنار روایات مربوطه، تفسیری عقلانی از «تعبد» را ارایه میدهد و نشان میدهد که ریشه تعبد، عدم شناختِ ناشی از قصور ماست. مسلما این قصور با دسترسی به معصوم و پرسش از او، قابل برطرف شدن است و به تبع آن تبدیل تعبد نیز به تعقل ممکن و شدنی میگردد.
در واقع همین امر جایگاه مهم پرسش را آشکار میکند.
فَقَالَ لَا عَجَبَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ فَمِمَّ عَجِبْتَ يَا إِبْرَاهِيمُ سَلْ وَ لَا تَسْتَنْكِفْ وَ لَا تَسْتَحْيِ فَإِنَّ هَذَا الْعِلْمَ لَا يَتَعَلَّمُهُ مُسْتَكْبِرٌ وَ لَا مُسْتَحْي
روایت زیر نمونهای است از حکمت تعبدی که با بیان امام معصوم، مورد تعقل قرار گرفته است:
وَ أَمَّا هَفَوَاتُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مَا بَيَّنَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ وُقُوعُ الْكِنَايَةِ عَنْ أَسْمَاءِ مَنِ اجْتَرَمَ أَعْظَمَ مِمَّا اجْتَرَمَتْهُ الْأَنْبِيَاءُ مِمَّنْ شَهِدَ الْكِتَابُ بِظُلْمِهِمْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَدَلِّ الدَّلَائِلِ عَلَى حِكْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَاهِرَةِ وَ قُدْرَتِهِ الْقَاهِرَةِ وَ عِزَّتِهِ الظَّاهِرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ بَرَاهِينَ الْأَنْبِيَاءِ ع تَكْبُرُ فِي صُدُورِ أُمَمِهِمْ وَ أَنَّ مِنْهُمْ [مَنْ] يَتَّخِذُ بَعْضَهُمْ إِلَهاً كَالَّذِي كَانَ مِنَ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ فَذَكَرَهَا دَلَالَةً عَلَى تَخَلُّفِهِمْ عَنِ الْكَمَالِ الَّذِي تَفَرَّدَ بِهِ عَزَّ وَ جَل
نتیجه این گردید که قانون کلی حکیمانه بودن افعال الهی، کاملا عقلانی است.
اما از منظر مصادیق آن، ممکن است برخی از موارد به دلیل قصور ما، تعبدی باشند که با مرتفع شدن قصور در این موارد نیز تعبد رخت برمیبندد.
عصاره مباحث پیشین این شد که حکمت الهی، ریشه در علم مطلق الهی دارد و با قدرت مطلق الهی، ارکان حکمت و تدبیرِ درست و قوی، شکوفا میگردد و عدل مطلق به معنای عام آن، حاصل میگردد.
علم و قدرت خداوند متعال، مطلق و نامحدود است.
اراده ناشی از علم و قدرت مطلق الهی، انجام هر کاری به بهترین شکل آن ممکن میسازد.
از این رو تمامی افعالی که به شکلی نشان از نقص داشته باشد، از اساس منتفی است. از جمله عجله و ظلم…
هر اراده الهی، ناشی از غرضی متناسب با علم و قدرت اوست. به سخن دیگر تمامی افعال او، بالاترین هدف را نشانه میرود…
همه اغراض الهی و اهداف ربوبی، به بهترین شکل، تقدیر و تدبیر شده و تحقق مییابد.
از تدبیر عالمانه و قادرانه الهی، با تعبیر «حکمت» یاد میشود…
با توجه به غنای مطلق الهی، حاصل حکمت چیزی جز مصلحت و صلاح خلق نیست و نمیتواند باشد. از این رو حکمت به صواب و صلاح خلق گره میخورد…
روی دوم این سکه، نفی ظلم به معنای اعم آن، از تمامی افعال الهی است…
نتیجه این گردید که قانون کلی حکیمانه بودن افعال الهی، کاملا عقلانی است.
اما از منظر مصادیق آن، ممکن است برخی از موارد به دلیل قصور ما، تعبدی باشند که با مرتفع شدن قصور در این موارد نیز تعبد رخت برمیبندد.
حکمت الهی، ریشه در علم مطلق الهی دارد و با قدرت مطلق الهی، ارکان حکمت و تدبیرِ درست و قوی، شکوفا میگردد و با عدل مطلق به معنای عام آن، به ثمر مینشیند.