پيش از اين در بحث انواع تبعيض در عقلانيت، «شاخه تبعيض ميان حوزه شناخت و آثار آن» اشارهای به عقلانيت دمبريده داشتيم و گفتيم:
شناخت به معنی ارتباط درست با واقعيت موجود است كه لازمه آن، انطباق علم من به واقعيت، با خود واقعيت است؛ از اين مسأله با تعبير واقعنمايی علم هم ياد شده است.
اگر نگوييم تمامی واقعيتها دارای آثار هستند، مسلما نميتوانيم آثار را در عمده آنها انكار كنيم.
حال اگر شناخت (يا ارتباط عقلانی با واقعيت) واقعی و درست باشد، در صورتی كه آن واقعيت خارجی آثاری داشته باشد، نميتوان اثر آن واقعيت را از خود واقعيت جدا نمود…
برای روشن شدن بیشتر اين مطلب افزودن توضيح اندكی لازم و ضروری است.
شناخت به معنی ارتباط با واقعيت خارجی است و يا ارتباط با واقعيت خارجی از لوازم لاينفك شناخت است.[1]
در موارد فراواني[2] شناخت آن گاه مفيد است كه آثار اين ارتباط تحقق یابد و عملی شود.
از اين رو در اين گونه موارد عدم ترتب آثار شناخت، از منظر ارزش، مساوی نادانی و عدم شناخت است.[3]
بر اين اساس گذشت:
آيا شناخت واقعی خوبی و بدي، از دوست داشتن خوب و تنفر از بدی قابل انفكاك است؟! هرگز! ريشه بحث تولی (دوست داشتن حق) و تبری (دشمنی با باطل) در همين حقيقت نهفته است؛ اين جاست كه تعريف علمی اين دو اصل مهم و عقلی اسلام كليد ميخورد.
در ادامه گفتيم:
در مرحله دوم اين پرسش قابل طرح است كه با تحقق دوست داشتن واقعی حق و دشمن داشتن واقعی باطل، آيا عملكرد خارجی ما ميتواند در تضاد با تولی و تبری باشد؟! هرگز!
در يك سخن شناخت حقيقی نميتواند از آثار جوانحی (یعنی که آثاری که با قلب محقق میشود) و آثار جوارحی (یعنی آثاری که با اعضای ظاهری محقق میشود) تفكيك گردد.
با تأمل بايسته در اين مطالب راز مهمی كشف ميگردد و آن اين كه هر چند دوستی و دشمنی هر دو از آثار شناخت هستند، اما تفاوت عمدهای با ساير آثار دارند.
توضيح اين که نخستين اثر شناخت واقعيت، در مرحله نخست در قلب آشكار ميشود.
در رأس همه آثار قلبي، دوستی خوبها و تنفر از بدها قرار دارد.
اگر به هر دليلی اين اثر بر شناخت واقعيتها مترتب نگردد، آيا راهی برای ترتب ساير آثار واقعيت (اعم از آثار جوارحی و جوانحي) باقی ميماند؟! هرگز!
اينجاست كه دوستی و دشمنی در ميان ساير آثار واقعيت، نقش يگانه و منحصر به فردی را ايفاء ميكنند. از اين نقش يگانه ميتوان با تعبير دروازه بهرهمندی از شناخت ياد كرد.
اينك پس از درك اين فرمول علمی، زانوی ادب در محضر وحی بر زمين ميزنيم و گوش جان به جملهای کوتاه اما عمیق از کلام وحی میسپاریم:
«آيا دين چيزی جز دوستی و دشمنی است؟!»
برای درك بهتر اين مطلب به جريان زير توجه كنيد:
«بريد بن معاويه» و «ابراهيم احمري» گفتند ما بر امام باقر عليهالسلام وارد شديم در حالی كه «زياد احلام» نزد آن حضرت بود امام باقر علیه السلام فرمود ای زياد چرا پای تو را شكاف شكاف ميبينم؟ گفت فدای شما شوم با شتر لاغری كه داشتم آمدم (و شتر از ناتوانی نميتوانست راه رود از اين رو) در راه او را سرزنش ميكردم (پياده سفر كردم) و چيزی جز دوستی شما و اشتياق به ديدار شما مرا بر اين سفر دشوار وادار نكرد.
«زياد» مدت زيادی سرش را پايين انداخت (و انديشيد) و سپس گفت فدای شما گردم من گاهی با خودم خلوت ميكنم شيطان به سراغم ميآيد و گناهان و معصيتهای گذشته مرا به يادم مياندازد آن چنان که مرا مأيوس ميكند؛ سپس دوستی شما و دل كندن از غير شما را به ياد ميآورم (و دلگرم ميشوم).
حضرت فرمود ای زياد آيا دين چيزی جز دوستی و دشمنی است؟!
سپس اين سه آيه را تلاوت نمود آن چنان آماده پاسخ بود كه گويی آيات كف دستش بود.
«ليكن خدا ايمان را براى شما دوستداشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت. آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند. [و اين] بخششى از خدا و نعمتى [از اوست]، و خدا داناى سنجيدهكار است.» [حجرات 7]
و نيز خداوند فرمود «هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند.» [حشر 9]
و نيز خداوند فرمود «بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است.» [آلعمران 31]
امام علیهالسلام در ادامه فرمود مردی به سوی رسول خدا صلياللهعليهوآله آمد و گفت ای رسول خدا من روزهداران را دوست دارم و خود روزه نميگيرم و نمازگذاران را دوست دارم و نماز نميخوانم و صدقه دهندگان را دوست دارم و صدقه نميدهم پس رسول خدا فرمود تو با كسانی كه دوست داری هستی و برای تو آن چه كسب كردی ميباشد
امام در ادامه فرمود آيا دوست نداريد وقتی ندای ترسناك آسمانی (قيامت) واقع شد هر قومی به مأمن خود پناه ميبرد و ما به رسول خدا پناه ميبريم و شما به سوی ما پناه ميبريد؟![4]
بر اساس اين سند علمی از كانون وحي، با گشوده شدن دروازه آثار شناخت حق و باطل با دوستی و دشمني، انسان بر سر سفره عقلانيت و ارتباط با واقعيتها نشسته است و حتی اگر به همين اندازه ارتباط بسنده شود و پای عمل جوارحی به ميان نيايد، انسانيت انسان كليد خورده و به فعليت رسيده است ولی درجات بالاتر آن نيازمند عمل جوارحی است. اما اگر دروازه دوستی و دشمنی كليد نخورد، به معنی فعليت نيافتن خردورزی (بخوانيد فعليت نيافتن انسانيت) در حوزه آثار است.
فعليت نيافتن عقلانيت در حوزه آثار، همان تبعيض در عقلانيت ميان حوزه شناخت و حوزه عمل است.
اهميت ويژه تولی و تبری در دين نشان از عمق خردگرايی اسلام كامل دارد و سندی است بر نگاه دين به عقلانيت فراگير.
[1]ـ اين تعريف بر اساس اصول موضوعه است ولی با اين همه تعريف شناخت هر چه كه باشد ارتباط با واقعيت خارجی از شناخت واقعی قابل انفكاك نيست. انشاءالله در مباحث شناخت شناسی به تفصيل بيشتری خواهيم پرداخت.
[2]ـ مواردی كه شناخت علاوه بر ارزش موضوعي، ارزش طريقی نيز دارد.
[3]ـ اگر به ارزش منفی مضاعف قايل نشويم.
[4]ـ عَنْ بُرَيدِ بْنِ مُعَاوِيةَ الْعِجْلِی وَ إِبْرَاهِيمَ الْأَحْمَرِی قَالَا دَخَلْنَا عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ زِيادٌ الْأَحْلَامُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يا زِيادُ مَا لِی أَرَی رِجْلَيكَ مُتَفَلِّقَينِ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ جِئْتُ عَلَی نِضْوٍ لِی أُعَاتِبُهُ الطَّرِيقَ وَ مَا حَمَلَنِی عَلَی ذَلِكَ إِلَّا حُبٌّ لَكُمْ وَ شَوْقٌ إِلَيكُمْ ثُمَّ أَطْرَقَ زِيادٌ مَلِياً ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ إِنِّی رُبَّمَا خَلَوْتُ فَأَتَانِی الشَّيطَانُ فَيذَكِّرُنِی مَا قَدْ سَلَفَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِی فَكَأَنِّی آيسٌ ثُمَّ أَذْكُرُ حُبِّی لَكُمْ وَ انْقِطَاعِی إِلَيكُمْ قَالَ يا زِيادُ وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الثَّلَاثَ آياتٍ كَأَنَّهَا فِی كَفِّهِ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيكُمُ الْإِيمانَ وَ زَينَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ وَ قَالَ يحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيهِمْ وَ قَالَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی يحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ أَتَی رَجُلٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أُحِبُّ الصَّوَّامِينَ وَ لَا أَصُومُ وَ أُحِبُّ الْمُصَلِّينَ وَ لَا أُصَلِّی وَ أُحِبُّ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ لَا أَصَّدَّقُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا كَسَبْتَ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ لَوْ كَانَتْ فَزْعَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فَزِعَ كُلُّ قَوْمٍ إِلی مَأْمَنِهِمْ وَ فَزِعْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ فَزِعْتُمْ إِلَينَا بحارالأنوار ج65 ص63 ح114
با تأمل بايسته در اين مطالب راز مهمی كشف ميگردد و آن اين كه هر چند دوستی و دشمنی هر دو از آثار شناخت هستند، اما تفاوت عمدهای با ساير آثار دارند.
توضيح اين که نخستين اثر شناخت واقعيت، در مرحله نخست در قلب آشكار ميشود.
در رأس همه آثار قلبي، دوستی خوبها و تنفر از بدها قرار دارد.
اگر به هر دليلی اين اثر بر شناخت واقعيتها مترتب نگردد، آيا راهی برای ترتب ساير آثار واقعيت (اعم از آثار جوارحی و جوانحي) باقی ميماند؟! هرگز!
اينجاست كه دوستی و دشمنی در ميان ساير آثار واقعيت، نقش يگانه و منحصر به فردی را ايفاء ميكنند. از اين نقش يگانه ميتوان با تعبير دروازه بهرهمندی از شناخت ياد كرد.
اينك پس از درك اين فرمول علمی، زانوی ادب در محضر وحی بر زمين ميزنيم و گوش جان به جملهای کوتاه اما عمیق از کلام وحی میسپاریم:
«آيا دين چيزی جز دوستی و دشمنی است؟!»…