×

درباره میز شهر اندیشه

اگر «امتیاز انسان» «خردمندی» است و اگر «لازمه‌ی خردمندی» انسان «اندیشمندی» و «حاصل خردورزی» و اندیشمندی گوهر «شناخت» است، خرد، اندیشه و شناخت، بهای بیشتری می‌طلبد. پس تمرکز بر «شهر اندیشه» انسان «بایسته‌ترین» حرکت انسانی است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۴
۱۵ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

دين و عقلانيت فراگير(اسناد ارتباط دين با عقلانيت فراگير)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۰۶-۵:۵:۵۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۴-۱۸:۲۳:۵۷
    • کد مطلب:17088
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 12723

اين بخش چند هدف را دنبال مي‌كند: 1ـ آشكار كردن ارتباط ميان نظريه عقلانيت فراگير با منابع وحياني، 2ـ بيان قربانی شدن دين با تبعيض در عقلانيت و اين كه 3ـ دين دارای گسترده‌ترين و مستحكم‌‌ترين نظام عقلانی است.

 

به ادعای اين کوچکترين ريشه‌ی اصلی نظريه عقلانيت فراگير چيزی جز توشه‌برداری از کانون وحی نبوده و نيست. از همين رو مسکوت گذاشتن اين حقيقت را در اين نوشتار بس ناروا مي‌بينم؛ پس اشاره‌ای هر چند کوتاه بايسته است و شايسته. حاصل اين اشارت:

1ـ خاموش نگذشتن از کنار اين ستم تاريخي؛

2ـ افزايش استحکام ايمان دين‌باوران؛

3ـ تلنگری دوباره بر ساده انگاری ساده‌انديشان درباره دين؛

4ـ اندکی نزديک شدن به فضای علمی مستحكم دين؛

5ـ روشن شدن اين که نظريه عقلانيت فراگير نمی است از اقيانوس وحي؛

6ـ و بالاخره دين نخستين و مظلومترين قربانی تبعيض بوده و هست.

پرداختن به اين مهم، تتبع گسترده‌ای و مجالی ديگر مي‌طلبد؛ اما آوردن نمونه‌هايی از مستندات وحی در اين راستا ضروری است.

هر چند آوردن اين مستندات بهترين گواه ما بر اين است که ريشه نظريه عقلانيت فراگير بدون هيچ ترديدی چيزی جز وحی نيست، اما از منظر محتوای خاص خودشان نيز بسيار جالب و شگفتي‌آفرين است؛ از اين رو اين فصل مصداق اين ضرب المثل است که «هم فال است و هم تماشا».[1]

اما هم «خوشبختانه» و هم «متأسفانه» وقتی به گردآوری شواهد عقلانيت فراگير و نيز گلايه‌های دين از تبعيض در عقلانيت پرداختيم با مجموعه‌ای بس بزرگ روبرو شديم.

اين که گفتيم «خوشبختانه» به دليل توجه يافتن به اين است که خداوند بر ما به دينی اين چنين ريشه‌دار و مستحكم منت نهاده است؛

و «متأسفانه» از آن رو که نتوانستيم اين بخش را آن چنان كه بايد و شايد در نوشتار حاضر بگنجانيم و ترجيح را در کاری مستقل يافتيم.

«تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد!» و ما توفيقی الا بالله.

اما به دليل نگرانی از توفيق نيافتن برای كاری مستقل و آفت تأخير، تصميم گرفتيم كه در اين نوشتار نگاهی اجمالی به بحث «دين و عقلانيت فراگير» داشتيم؛ از اين رو به آوردن چند گزيده از اين بحث مهم بسنده مي‌کنيم؛ هر چند اين كاسه هرگز نمي‌تواند اقيانوس را نشان دهد.

اثبات ارتباط نظريه عقلانيت فراگير با دين راه‌های گوناگونی دارد.

به تعبير دقيق‌تر، اسنادی متعددی وجود دارد كه نشان مي‌دهد منابع وحیانی، اساس نظريه عقلانیت فراگیر است.

در اين بخش چند سند را ارايه مي‌دهيم.


[1]ـ البته آوردن اين روايات از منظر محتوای خاصشان نه به معنی اين است که مي‌خواهيم ادعا را در دليل تزريق کنيم، بلکه همان گونه که در سرتاسر اين نوشتار به چشم مي‌خورد، اين فريادها تنها به انگيزه نشان دادن و شناساندن معرفی ادعاها مي‌باشد که صد البته ان‌شاءالله سير آينده نوشتار، مستدل کردن و مبرهن شدن آنهاست.

سند يكم عقلانيت فراگير در دين،‌ مدينه فاضله

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۱۱-۱۲:۵۶:۳۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۱۱-۱۲:۵۶:۳۱
    • کد مطلب:17126
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1791

با مطالعه سير تولد و تكامل پروژه در پيش‌درآمد، مي‌بينيم كه آخرين مرحله تكامل، در توسعه پروژه از «شهر آرمانی من» به «مدينه فاضله» رخ داده است.

هدفی كه شهر آرمانی به دنبال آن بود، همان شبيه سازی عقلانيت پيش از اجرا و پياده سازی آن بود.

يكی از آثار هدف ياد شده، تبيين عقلانيت اسلام كامل است.

اما در آغاز بحث چگونگی پياده سازی شهر انديشه را چندان جدی نگرفته بوديم.

تا اين كه تابيدن يك چشمه از خورشيد وحي، تحولی آفريد و آن فهم حديثی بود كه در منابع متعددی از مصادر وحی نقل شده است؛ توجه كنيد:

جبرئيل بر حضرت آدم فرود آمد و گفت ای آدم به راستی كه من مأمور شده‌ام تو را ميان انتخاب يكی از سه چيز مخير سازم پس تو (از ميان اين سه يكی را) انتخاب كن و دو تای ديگر را واگذار. آدم به او گفت ای جبرئيل آن سه چيست؟ گفت: خرد و شرم و دين. آدم گفت من البته خرد را انتخاب مي‌كنم. جبرئيل به حيا و دين گفت پی كارتان برويد و آدم را رها كنيد. حيا و دين گفتند ای جبرئيل به راستی ما مأمور شده‌ايم (پيوسته) با عقل باشيم هر كجا كه باشد. جبرئيل گفت هر چه مي‌خواهيد (انجام دهيد) و به سوی آسمان بالا رفت.[1]

در اين روايت گران‌مايه سخن از تفكيك ناپذيری دين از يك سو و حيا از سوی ديگر با خرد به ميان آمده است.

مباحث «شهر آرمانی من» تنها تبيين عقلانيت دين را پوشش مي‌داد و اين در حالی است كه دين ارتباط تنگاتنگی با حوزه عمل و اجراء دارد. پس بايد رابطه‌ای ميان خرد و تحقق عملی دين و نيز شرم و حيا وجود داشته باشد. اين رابطه چيست؟

علاوه بر اين، در اين ميدان، اصل، خرد و فرع خرد، دين و حيا بيان شده است. پس بايد نقش خرد بسی خطير و مهم باشد. چگونه مي‌توان به نقش خرد پی برد و از اين رابطه رمز گشايی نمود؟

پيش از اين در بحث انواع تبعيض اشاره‌ای كوتاه داشتيم:

بر اساس ارتباط شناخت با آثار آن، شاخه دوم پروژه مدينه فاضله يعنی «اجرا و سرمايه گذاری عملي» شهر انديشه، كلنگ زنی مي‌شود.

آری تأمل در اين پرسش بود كه دو شاخه ديگر را كليد زد:

يكی «اجرا و سرمايه گذاری عملي» برای شهر انديشه بر اساس رابطه خرد با دين عملي؛

و ديگری « ضمانت و پشتوانه اجرايي» شهر انديشه بر اساس رابطه خرد با حيا.

با ضميمه كردن شاخه پيشين يعنی «طراحی و شبيه سازی عقلانيت»، امكان علمی تحقق «مدينه فاضله» رقم مي‌خورد.

از اين كه تنها به اين روايت بسنده شده، هرگز تصور نشود كه مطلب ياد شده تنها مستند به همين روايت است؛ چرا كه ويژگی اين روايت جمع ميان رابطه سه‌گانه است و الا سخن از رابطه‌های دو به دوی هر يك از امور در منابع ديگر وحيانی اندك نيست.

اشاره كوتاهی به بخشی از اين رابطه در بحث «جاذبه تولّی و دافعه تبرّی، نشانه معرفت حقیقی» خواهيم كرد.

اين مطلب سند مهمی برای عقلانيت دين است كه انشاءالله توضيح آن را در مجال مناسب آن ارايه مي‌دهيم.

 

[1]ـ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِی ع قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَی آدَمَ ع فَقَالَ يا آدَمُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَيرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَينِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ يا جَبْرَئِيلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَياءُ وَ الدِّينُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَياءِ وَ الدِّينِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا يا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَيثُ كَانَ قَالَ فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَجَ الكافی 1 10 2 من‏لايحضره‏الفقيه 4 416 5906 وسائل‏الشيعة 15 204 8- باب  20287 بحارالأنوار 1 86 باب 1- 8 الأمالي‏للصدوق 672 المجلس السادس و التسعون  3 الخصال 1 102 59 روضةالواعظين 1 3 كنزالفوائد 1 56 المحاسن 1 191 1- 2 مشكاةالأنوار 248

سند دوم عقلانيت فراگير در دين، صلح فراگير

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۱۷-۱۱:۲۲:۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۱۷-۱۱:۲۶:۵۸
    • کد مطلب:17151
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1875

يكی از شاخه‌های مهم «ساماندهی شهر انديشه»، «آرمان صلح»‌ است كه از «مصلح کل» يا «توسعه صلح فراگير در سايه تفاهم جهانی» سخن مي‌گويد.

در اين بحث می‌بینیم كه تحقق صلح بدون دو عنصر دانايی و توانايی محال است و اگر هدف، صلح فراگيرِ بدون هيچ قيدی و شرطی باشد، نيازمند دانايی و توانايی نامحدود است.

بر اساس اين اصل موضوعی، تنها كسی مي‌تواند داعيه‌ی صلح جهانی داشته باشد كه عالم كامل و قادر مطلق باشد. در غير اين صورت داعيه‌ی او ادعايی دورغين بيش نيست.

زیرا ادعای صلح فراگیر بدون داشتن توانایی و دانایی مطلق، مصداق «تبعیض در عقلانیت» است.

تا كنون به جز اسلام کامل، هيچ مكتب و انديشه‌ای، فردی را با دو ويژگی یاد شده، مطرح نساخته و از چنين شخصيتی نيز دفاع علمی ننموده است.

اما اسلام كامل (يا همان تشيع اميرالمؤمنين علي) یکه تاز طرح عصمت در رهبران حقيقی جامعه است و با تبيين علمی آن، از آن دفاع خردمندانه نموده است.

مباحث اين شاخه نيز خود سندی بر رابطه عقلانيت فراگير با دين است.

برای توضيح بیشتر این مطلب به میز «امام زمان مصلح کل» مراجعه نمایید.

سند سوم عقلانيت فراگير در دين،‌ نقش يگانه‌ی تولی و تبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۱-۳:۸:۲۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۱-۳:۸:۲۰
    • کد مطلب:17222
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1883

پيش از اين در بحث انواع تبعيض در عقلانيت، «شاخه تبعيض ميان حوزه شناخت و آثار آن» اشاره‌ای به عقلانيت دم‌بريده داشتيم و گفتيم:

شناخت به معنی ارتباط درست با واقعيت موجود است كه لازمه آن، انطباق علم من به واقعيت، با خود واقعيت است؛ از اين مسأله با تعبير واقع‌نمايی علم هم ياد شده است.

اگر نگوييم تمامی واقعيتها دارای آثار هستند، مسلما نمي‌توانيم آثار را در عمده آنها انكار كنيم.

حال اگر شناخت (يا ارتباط عقلانی با واقعيت) واقعی و درست باشد، در صورتی كه آن واقعيت خارجی آثاری داشته باشد، نمي‌توان اثر آن واقعيت را از خود واقعيت جدا نمود…

برای روشن شدن بیشتر اين مطلب افزودن توضيح اندكی لازم و ضروری است.

شناخت به معنی ارتباط با واقعيت خارجی است و يا ارتباط با واقعيت خارجی از لوازم لاينفك شناخت است.[1]

در موارد فراواني[2] شناخت آن گاه مفيد است كه آثار اين ارتباط تحقق یابد و عملی شود.

از اين رو در اين گونه موارد عدم ترتب آثار شناخت، از منظر ارزش، مساوی نادانی و عدم شناخت است.[3]

بر اين اساس گذشت:

آيا شناخت واقعی خوبی و بدي، از دوست داشتن خوب و تنفر از بدی  قابل انفكاك است؟! هرگز! ريشه بحث تولی (دوست داشتن حق) و تبری (دشمنی با باطل) در همين حقيقت نهفته است؛ اين جاست كه تعريف علمی اين دو اصل مهم و عقلی اسلام كليد مي‌خورد.

در ادامه گفتيم:

در مرحله دوم اين پرسش قابل طرح است كه با تحقق دوست داشتن واقعی حق و دشمن داشتن واقعی باطل، آيا عمل‌كرد خارجی ما مي‌تواند در تضاد با تولی و تبری باشد؟! هرگز!

در يك سخن شناخت حقيقی نمي‌تواند از آثار جوانحی (یعنی که آثاری که با قلب محقق می‌شود) و آثار جوارحی (یعنی آثاری که با اعضای ظاهری محقق می‌شود) تفكيك گردد.

با تأمل بايسته در اين مطالب راز مهمی كشف مي‌گردد و آن اين كه هر چند دوستی و دشمنی هر دو از آثار شناخت هستند، اما تفاوت عمده‌ای با ساير آثار دارند.

توضيح اين که نخستين اثر شناخت واقعيت، در مرحله نخست در قلب آشكار مي‌شود.

در رأس همه آثار قلبي، دوستی خوبها و تنفر از بدها قرار دارد.

اگر به هر دليلی اين اثر بر شناخت واقعيتها مترتب نگردد، آيا راهی برای ترتب ساير آثار واقعيت (اعم از آثار جوارحی و جوانحي) باقی مي‌ماند؟! هرگز!

اينجاست كه دوستی و دشمنی در ميان ساير آثار واقعيت، نقش يگانه و منحصر به فردی را ايفاء مي‌كنند. از اين نقش يگانه مي‌توان با تعبير دروازه بهره‌مندی از شناخت ياد كرد.

اينك پس از درك اين فرمول علمی، زانوی ادب در محضر وحی بر زمين مي‌زنيم و گوش جان به جمله‌ای کوتاه اما عمیق از کلام وحی می‌سپاریم:

«آيا دين چيزی جز دوستی و دشمنی است؟!»

برای درك بهتر اين مطلب به جريان زير توجه كنيد:

«بريد بن معاويه» و «ابراهيم احمري» گفتند ما بر امام باقر عليه‌السلام وارد شديم در حالی كه «زياد احلام» نزد آن حضرت بود امام باقر علیه السلام فرمود ای زياد چرا پای تو را شكاف شكاف مي‌بينم؟ گفت فدای شما شوم با شتر لاغری كه داشتم آمدم (و شتر از ناتوانی نمي‌توانست راه رود از اين رو) در راه او را سرزنش مي‌كردم (پياده سفر كردم) و چيزی جز دوستی شما و اشتياق به ديدار شما مرا بر اين سفر دشوار وادار نكرد.

«زياد» مدت زيادی سرش را پايين انداخت (و انديشيد) و سپس گفت فدای شما گردم من گاهی با خودم خلوت مي‌كنم شيطان به سراغم مي‌آيد و گناهان و معصيتهای گذشته مرا به يادم مي‌اندازد آن چنان که مرا مأيوس مي‌كند؛ سپس دوستی شما و دل كندن از غير شما را به ياد مي‌آورم (و دلگرم مي‌شوم).

حضرت فرمود ای زياد آيا دين چيزی جز دوستی و دشمنی است؟!

سپس اين سه آيه را تلاوت نمود آن چنان آماده پاسخ بود كه  گويی آيات كف دستش بود.

«ليكن خدا ايمان را براى شما دوست‏داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت. آنان [كه چنين‏اند] ره‏يافتگانند. [و اين‏] بخششى از خدا و نعمتى [از اوست‏]، و خدا داناى سنجيده‏كار است.» [حجرات 7]

و نيز خداوند فرمود «هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند.» [حشر 9]

و نيز خداوند فرمود «بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است.» [آل‌عمران 31]

امام علیه‌السلام در ادامه فرمود مردی به سوی رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله آمد و گفت ای رسول خدا من روزه‌داران را دوست دارم و خود روزه نمي‌گيرم و نمازگذاران را دوست دارم و نماز نمي‌خوانم و صدقه دهندگان را دوست دارم و صدقه نمي‌دهم پس رسول خدا فرمود تو با كسانی كه دوست داری هستی و برای تو آن چه كسب كردی مي‌باشد

امام در ادامه فرمود آيا دوست نداريد وقتی ندای ترسناك آسمانی (قيامت) واقع شد هر قومی به مأمن خود پناه مي‌برد و ما به رسول خدا پناه مي‌بريم و شما به سوی ما پناه مي‌بريد؟![4]

بر اساس اين سند علمی از كانون وحي، با گشوده شدن دروازه آثار شناخت حق و باطل با دوستی و دشمني، انسان بر سر سفره عقلانيت و ارتباط با واقعيتها نشسته است و حتی اگر به همين اندازه ارتباط بسنده شود و پای عمل جوارحی به ميان نيايد، انسانيت انسان كليد خورده و به فعليت رسيده است ولی درجات بالاتر آن نيازمند عمل جوارحی است. اما اگر دروازه دوستی و دشمنی كليد نخورد، به معنی فعليت نيافتن خردورزی (بخوانيد فعليت نيافتن انسانيت) در حوزه آثار است.

فعليت نيافتن عقلانيت در حوزه آثار، همان تبعيض در عقلانيت ميان حوزه شناخت و حوزه عمل است.

اهميت ويژه تولی و تبری در دين نشان از عمق خردگرايی اسلام كامل دارد و سندی است بر نگاه دين به عقلانيت فراگير.

 

[1]ـ اين تعريف بر اساس اصول موضوعه است ولی با اين همه تعريف شناخت هر چه كه باشد ارتباط با واقعيت خارجی از شناخت واقعی قابل انفكاك نيست. انشاءالله در مباحث شناخت شناسی به تفصيل بيشتری خواهيم پرداخت.

[2]ـ مواردی كه شناخت علاوه بر ارزش موضوعي، ارزش طريقی نيز دارد.

[3]ـ اگر به ارزش منفی مضاعف قايل نشويم.

[4]ـ عَنْ بُرَيدِ بْنِ مُعَاوِيةَ الْعِجْلِی وَ إِبْرَاهِيمَ الْأَحْمَرِی قَالَا دَخَلْنَا عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عِنْدَهُ زِيادٌ الْأَحْلَامُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يا زِيادُ مَا لِی أَرَی رِجْلَيكَ مُتَفَلِّقَينِ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ جِئْتُ عَلَی نِضْوٍ لِی أُعَاتِبُهُ الطَّرِيقَ وَ مَا حَمَلَنِی عَلَی ذَلِكَ إِلَّا حُبٌّ لَكُمْ وَ شَوْقٌ إِلَيكُمْ ثُمَّ أَطْرَقَ زِيادٌ مَلِياً ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ إِنِّی رُبَّمَا خَلَوْتُ فَأَتَانِی الشَّيطَانُ فَيذَكِّرُنِی مَا قَدْ سَلَفَ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعَاصِی فَكَأَنِّی آيسٌ ثُمَّ أَذْكُرُ حُبِّی لَكُمْ وَ انْقِطَاعِی إِلَيكُمْ قَالَ يا زِيادُ وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الثَّلَاثَ آياتٍ كَأَنَّهَا فِی كَفِّهِ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيكُمُ الْإِيمانَ وَ زَينَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ وَ قَالَ يحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيهِمْ وَ قَالَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی يحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ أَتَی رَجُلٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی أُحِبُّ الصَّوَّامِينَ وَ لَا أَصُومُ وَ أُحِبُّ الْمُصَلِّينَ وَ لَا أُصَلِّی وَ أُحِبُّ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ لَا أَصَّدَّقُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا كَسَبْتَ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ لَوْ كَانَتْ فَزْعَةٌ مِنَ السَّمَاءِ فَزِعَ كُلُّ قَوْمٍ إِلی مَأْمَنِهِمْ وَ فَزِعْنَا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ فَزِعْتُمْ إِلَينَا بحارالأنوار ج65 ص63 ح114

سند چهارم عقلانيت فراگير در دين، دغدغه‌ها و گلايه‌های دين

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۴-۱۸:۱۱:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۴-۲۰:۶:۴۲
    • کد مطلب:17284
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1893

هر مکتب و انديشه‌ای در حوزه‌های فردی و اجتماعی بشر، دغدغه‌ها و مطالباتی دارد و بر اساس همانها هم گلايه‌هايي.

با توجه به اساس هر مکتب و انديشه‌ای، مطالبات مي‌تواند به جا و يا نابجا باشد و چه بسا برخی از آنها بسيار ظالمانه و يا حتی احمقانه باشد.

از آن رو که نوع و شکل گلايه‌های یک مکتب، از مطالبات آن اندیشه پرده برمي‌دارد، می‌توان با تأمل در آنها اساس مکاتب و انديشه‌ها را شناخت و به استحکام علمی و عقلانی آنها پی برد.

در نوشتاری با عنوان «کدامين دين؟!» به تنوع گسترده‌ی کاربردهای واژه دين، اشاره داشتيم و گفتیم مقصود از دين در تمامی مباحث اين نوشتار، دينِ خاصی است که همان اسلام کامل است.

بزرگترين دغدغه‌ها و تلخ‌ترين گلايه‌های دين که از زبان اسلام و رهبران تشیع شنيده شده، چيزی جز تبعيض در عقلانيت و يا آپارتايد خردورزی نیست.

به سخنی ديگر دردی که فوق العاده رهبران الهی را آزار مي‌دهد (بخوانيد بيماريی حادی که بشر را رنج مي‌دهد)، همان تبعيض در خردورزی است و بس.

در سرتاسر دين از ريشه‌ها تا شاخه‌های اصلی و فرعی ما شاهد اين گونه گلايه‌ها هستيم.

بايد توجه داشت که در برخی از روايات به تبعيض در خردورزی تصريح شده است مانند اين حديث:

در شگفتم از کسی که از ترس بيماری از غذا پرهيز ميکند اما از ترس آتش از گناهان نميپرهيزد.[1]

اما در برخی ديگر به اشارت بسنده شده است مانند اين جمله:

شگفتی و تمام شگفتی از کسی است که با اين که آفرينش را مي‌بيند در خداوند شک مي‌ورزد.[2]

با توجه به وضوح اين مطلب که مردم هميشه با ديدن اثر به دنبال مؤثر آن مي‌گردند، ادامه سخن به وضوح آن واگذاشته شده است؛ پس اين گونه روايات نيز مي‌تواند شاهد بر تبعيض در خردورزی باشد.

اگر معضله تبعیض در عقلانیت را درک نماییم و اگر به اصول موضوعه دین هم توجه لازم داشته باشیم، اندکی از عمق و عظمت دین اسلام کامل روشن می‌شود و خواهیم دید که در بسیاری از روایات عقلانیت آشکار موج می‌زند.

به عنوان نمونه به این روایت توجه کنید:

ای ابوذر به حقيقت ايمان نمي‌رسی مگر اين که تمام مردم را احمق در دينشان و خردمند در دنيايشان ببيني.[3]

روح اين گونه سخنان چيست؟ و دردی که از آن فرياد برآورده شده است کدام است؟! جز تبعيض در عقلانيت!

در پایان این بخش تأکید اکید بر این نکته بایسته و شایسته است که صدها، و شاید هزاران روایت، گلایه‌هایی است از تبعیض در عقلانیت و در نتیجه تک تک آنها شاهدی است بر بنیاد دین بر اساس «عقلانیت فراگیر».

به دلیل گستردگی این مقوله در روایات، بخشی از این گونه روایات را در میز «در پرتو وحی» شاخه «بزرگترين دغدغه‌ها و تلخ‌ترين گلايه‌های دين» ارایه می‌نماییم.

 

[1]ـ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَجِبْتُ لِمَنْ يحْتَمِی مِنَ الطَّعَامِ مَخَافَةَ الدَّاءِ كَيفَ لَا يحْتَمِی مِنَ الذُّنُوبِ مَخَافَةَ النَّارِ بحارالانوار 70 347 34

[2]ـ وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ شَكَّ فِی اللَّهِ وَ هُوَ يرَی الْخَلْقَ بحارالانوار 7 42 14

[3]ـ يا أبا ذر لا يفقه الرجل كل الفقه حتی يری الناس فی جنب الله تبارك و تعالی أمثال الأباعر ثم يرجع إلی نفسه فيكون هو أحقر حاقر لها يا أبا ذر لا تصيب حقيقة الإيمان حتی تری الناس كلهم حمقاء فی دينهم عقلاء فی دنياهم بحارالأنوار 84 74 باب 4

رنگی بالاتر از سياهي!(دين نخستين و مظلومترين قربانی تبعيض)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۳۰-۱۲:۸:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۳۰-۱۲:۸:۷
    • کد مطلب:18360
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1893

با تأمل در گلايه‌های ارايه شده آشکار مي‌شود که:

برخی از گلايه‌های عام هستند؛ يعنی بيانگر تبعيض در خردورزی هستند، حتی بدون در نظر داشتن اصول موضوعه دين.

مخاطب اين دسته از روايات انسان عاقل است، چه متدين به دينی باشد و چه نباشد؛ از همين رو اين روايات بيانگر عقلانيت دين، حتی با صرف نظر از وحی است. پيش از اين گذشت:

در شگفتم از کسی که (هر) گمشده‌اش را جستجو مي‌کند در صورتی که واقعا خودش را گم کرده است (و هيچ شناختی از خودش ندارد) اما در جستجوی (شناخت) خويش نيست.[1]

اين دسته از روايات اندک هم نيستند؛ از همين رو شايد بتوان گفت بخش بزرگی از منابع وحی در صدد بيان عقلانيت دين هستند، خواه به اصل دين و لوازم دين ايمان پيدا کنيم و يا خير.

اما برخی ديگر از گلايه‌ها، ويژه دين هستند يعنی بيانگر تبعيض در خردورزی بر اساس اصول موضوعه دين مي‌باشند. توجه کنيد:

از سه بنده شگفت‌زده شدم يكی بنده‌ای كه داخل در نماز شده با اين كه مي‌داند دستش را به سوی چه كسی (و برزگي) بلند كرده و در پيشگاه چه كسی است با اين همه باز هم از كسالت خميازه مي‌كشد.[2]

هر چند گونه اين گلايه‌ها بر اساس اصول موضوعه دين قابل طرح است، اما اين به معنی عدم عقلانيت آنها نيست؛ زيرا خود اصول موضوعه‌ی آنها قابل دفاع عقلانی است؛ بنا بر اين چنين گلايه‌هايی هم به ضميمه اصول موضوعه‌ی عقلانی آنها، عقلانی هستند.

برای توضيح به اين روايت توجه کنيد:

و اگر تو در خواص بعضی از ادويه ترديد داشته باشی با دو يا سه بار آزمودن برايت آشكار مي‌شود كه آن دارو گرم است يا سرد.

آيا چنين نيست كه به دو سه آزمايش با قاطعيت اين خاصيت را به او نسبت مي‌دهی و ترديد را نفی مي‌كني؟!

پس اين نادانان را چه شده كه با اين گواهان فراوان كه در بيشتر موارد از فراوانی قابل گردآوری نيستند، بر جهان به (داشتن) آفريننده و تدبير (آشكار او) قضاوت نمي‌كنند؟![3]

اين يک گلايه عام است و اختصاص به پذيرش اصول موضوعه دين ندارد.

در صورت به جا بودن اين گلايه (که صد در صد چنين است)، رفتار عقلانی ما چگونه بايد باشد؟ روشن است پذيرش تدبير و مدبری فوق العاده عظيم!

پس از پذيرش چنين مدبري، عقلانيت اقتضا مي‌کند که آثار اين معرفت در تمامی حوزه‌های انديشه و عمل آشکار شود تا از تبعيض در خردورزی به دور باشيم. يکی از اين آثار عبارت است از اين كه در پيشگاه چنين بزرگی در هنگام نماز خميازه نكشيم.

با اين توضيح روشن شد مقصود از گلايه‌های گروه دوم اين است که در اين ميان، حلقه‌های مفقوده‌ی عقلانی وجود دارد که به وضوحش گذاشته شده است. مسلما در این گونه روایات این حلقه‌ها نبايد از نظر دور بماند.

در هر صورت آن چه در اين بحث مورد نظر است، نظر به اصل تبعيض در خردورزی در اين موارد است و نه برهانی کردن اصول موضوعه‌ی آنها.

آن چه تا کنون ارايه شد مشتی از خروار بود برای نشان دادن اين که بزرگترين دغدغه‌های دين، عقلانيت فراگير است.

به سخنی ديگر پشت کردن به اصل دين و يا عدم التزام به لوازم آن، مصداق تبعيض در خردورزی است. از همين رو مي‌توان گفت دين خود قربانی تبعيض در خردورزی است و از آن به فرياد آمده است.

اما با مطالعه دقيق روشن مي‌شود که دين بر خلاف انتظار ما نه تنها قربانی تبعيض در خردورزی شده، بلکه در بسياری از موارد برخورد با دين بالاتر از برخورد دوگانه است؛ زيرا دين از سوی عاقل‌نمايان دچار رفتاری کاملا عکس خردورزی شده است.

توضيح اين که روح بسياری از گلايه‌ها صرف تبعيض در خردورزی يا همان يک بام و دو هوا نيست؛ بلکه آن چه دردناک و تلخ است اين است که در مورد دين نه تنها همانند دنيا، معامله واقع‌گرايانه نشده، بلکه کاملا به عکس رفتار شده است؛ برخی از اين موارد لابلای فصلهای پيشين گذشت مانند:

ای مفضل در شگفتم از مردمی که با وجود اين که (آشکارا) خطای طبيب را مي‌بينند، اما دانش پزشکی را تخطئه نميکنند؛ ولی با وجود اين که هيچ چيز جهان را بيهوده نمي‌بينند جهان را بي‌تدبير مي‌پندارند!…[4]

در ادامه به چند نمونه ديگر توجه کنيد.

 

[1]ـ عجبت لمن ينشد ضالته و قد أضل نفسه فلا يطلبها غررالحکم 223 4658

[2]ـ يا أَحْمَدُ عَجِبْتُ مِنْ ثَلَاثَةِ عَبِيدٍ عَبْدٌ دَخَلَ فِی الصَّلَاةِ وَ هُوَ يعْلَمُ إِلَی مَنْ يرْفَعُ يدَيهِ وَ قُدَّامَ مَنْ هُوَ وَ هُوَ ينْعُسُ

[3]ـ وَ لَوْ شَكَكْتَ فِی بَعْضِ الْأَدْوِيةِ وَ الْأَطْعِمَةِ فَيتَبَينُ لَكَ مِنْ جِهَتَينِ أَوْ ثَلَاثٍ أَنَّهُ حَارٌّ أَوْ بَارِدٌ أَ لَمْ تَكُنْ سَتَقْضِی عَلَيهِ بِذَلِكَ وَ تَنْفِی الشَّكَّ فِيهِ عَنْ نَفْسِكَ فَمَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْجَهَلَةِ لَا يقْضُونَ عَلَی الْعَالَمِ بِالْخَالِقِ وَ التَّدْبِيرِ مَعَ هَذِهِ الشَّوَاهِدِ الْكَثِيرَةِ وَ أَكْثَرُ مِنْهَا مَا لَا يحْصَی كَثْرَةً لَوْ كَانَ نِصْفُ الْعَالَمِ وَ مَا فِيهِ مُشْكِلًا صَوَابُهُ لَمَا كَانَ مِنْ حَزْمِ الرَّأْی وَ سَمْتِ الْأَدَبِ أَنْ يقْضَی عَلَی الْعَالَمِ بِالْإِهْمَالِ لِأَنَّهُ كَانَ فِی النِّصْفِ الْآخَرِ وَ مَا يظْهَرُ فِيهِ مِنَ الصَّوَابِ وَ الْإِتْقَانِ مَا يرْدَعُ الْوَهْمَ عَنِ التَّسَرُّعِ إِلَی هَذِهِ الْقَضِيةِ فَكَيفَ وَ كُلُّ مَا كَانَ فِيهِ إِذَا فُتِّشَ وُجِدَ عَلَی غَايةِ الصَّوَابِ حَتَّی لَا يخْطُرُ بِالْبَالِ شَي‏ءٌ إِلَّا وُجِدَ مَا عَلَيهِ الْخِلْقَةُ أَصَحَّ وَ أَصْوَبَ مِنْهُ

[4]ـ أَعْجَبُ يا مُفَضَّلُ مِنْ قَوْمٍ لَا يقْضُونَ صِنَاعَةَ الطِّبِّ بِالْخَطَإِ وَ هُمْ يرَوْنَ الطَّبِيبَ يخْطِئُ وَ يقْضُونَ عَلَی الْعَالَمِ بِالْإِهْمَالِ وَ لَا يرَوْنَ شَيئاً مِنْهُ مُهْمَلًا بَلْ أَعْجَبُ مِنْ أَخْلَاقِ مَنِ ادَّعَی الْحِكْمَةَ حَتَّی جَهِلُوا مَوَاضِعَهَا فِی الْخَلْقِ فَأَرْسَلُوا أَلْسِنَتَهُمْ بِالذَّمِّ لِلْخَالِقِ جَلَّ وَ عَلَا بَلِ الْعَجَبُ مِنَ الْمَخْذُولِ مَانِی حِينَ ادَّعَی عِلْمَ الْأَسْرَارِ وَ عَمِی عَنْ دَلَائِلِ الْحِكْمَةِ فِی الْخَلْقِ حَتَّی نَسَبَهُ إِلَی الْخَطَإِ وَ نَسَبَ خَالِقَهُ إِلَی الْجَهْلِ تَبَارَكَ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ… بحارالانوار ج3 ص146

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما