آسید مهدی خلخالی درباره تألیف فقه الشیعه میگوید:
من وقتی تقریرات اجتهاد و تقلید آقای خوئی را نوشتم غیر حضوری نوشتم.
یعنی هنگامی که آقای خوئی اجتهاد و تقلید را درس میگفتند، در درس ایشان شرکت نمیکردم. لذا برای تقریر این بحث ایشان، تقریرات بعضی علماء (آسید محمد روحانی) را گرفتم و از روی آن نظریات آقای خوئی را نوشتم.
طبیعتا برای نوشتن جلد اول فقه الشیعه که اجتهاد و تقلید است خیلی به زحمت افتادم.
وقتی جلد اول تقریرات را تکمیل کردم، کتاب را آوردم خدمت آقای خوئی، مرحوم آقای خوئی نگاهی به چشمهای من کرد، دید مقداری سرخ شده، فرمود: آقای آسید مهدی ظاهرا خیلی زحمت کشیدهای، گفتم بله چون غیر حضوری نوشتهام،
فرمود: شما میدانی من چه جور درس میخواندم؟ گفتم نه.
فرمود: من با مرحوم پدرم همخانه بودیم، اتاق من هم روی حجره مرحوم پدرم بود.
به رسم قدیمیها پدرم بعد از نماز عشاء میرفت استراحت کند، [در اثناء شب هم]مکررا برای قضای حاجت بیدار میشد.
هر وقت از اتاقش بیرون میآمد میدید که هنوز چراغ اتاق من روشن است، صدا میزد که آسید ابوالقاسم هنوز بیداری بابا، میگفتم بله.
بعد هم به احترام ایشان شعله چراغ را [کم میکردم که تصور کند رفتم بخوابم تا خیالش راحت شود] وقتی به اتاقش برمیگشت شعله چراغ را برای ادامه مطالعه زیاد میکردم.
من تا صبح این طوری مطالعه میکردم، آن هم نه یک شب و دو شب، بلکه برنامه من سالها بیخوابی تا اذان صبح بود.
این روش آقای خوئی معنی این حدیث را خوب مجسم میکند که:
فَكُنْ يَا حَمَّادُ طَالِباً لِلْعِلْمِ فِي آنَاءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَار…[1]
امام صادق علیه السلام فرمود:… پس ای حماد در تمام لحظات شب و روز، طالب علم باش…
منبع: آسید محمد رضا مجتهدیی، در 26 شوال 1441 سید محمد خلخالی از آسید مهدی خلخالی
آسید مهدی خلخالی درباره تألیف فقه الشیعه میگوید:
من وقتی تقریرات اجتهاد و تقلید آقای خوئی را نوشتم غیر حضوری نوشتم.
یعنی هنگامی که آقای خوئی اجتهاد و تقلید را درس میگفتند، در درس ایشان شرکت نمیکردم. لذا برای تقریر این بحث ایشان، تقریرات بعضی علماء (آسید محمد روحانی) را گرفتم و از روی آن نظریات آقای خوئی را نوشتم.
طبیعتا برای نوشتن جلد اول فقه الشیعه که اجتهاد و تقلید است خیلی به زحمت افتادم.
وقتی جلد اول تقریرات را تکمیل کردم، کتاب را آوردم خدمت آقای خوئی، مرحوم آقای خوئی نگاهی به چشمهای من کرد، دید مقداری سرخ شده، فرمود: آقای آسید مهدی ظاهرا خیلی زحمت کشیدهای، گفتم بله چون غیر حضوری نوشتهام،
فرمود: شما میدانی من چه جور درس میخواندم؟ گفتم نه.
فرمود: من با مرحوم پدرم همخانه بودیم، اتاق من هم روی حجره مرحوم پدرم بود.
به رسم قدیمیها پدرم بعد از نماز عشاء میرفت استراحت کند، [در اثناء شب هم]مکررا برای قضای حاجت بیدار میشد.
هر وقت از اتاقش بیرون میآمد میدید که هنوز چراغ اتاق من روشن است، صدا میزد که آسید ابوالقاسم هنوز بیداری بابا، میگفتم بله.
بعد هم به احترام ایشان شعله چراغ را [کم میکردم که تصور کند رفتم بخوابم تا خیالش راحت شود] وقتی به اتاقش برمیگشت شعله چراغ را برای ادامه مطالعه زیاد میکردم.
...