هنوز بر بستر مرگ است که گوش شنوایی نیست!
لشگر اسامه را نتوانست راه بیندازد!
یعنی منافقین آن چنان در مقابل فرمان قاطع او مقاومت کردند که لشگر حرکت نکند.
یکی دلش برای پیامبر صلی الله علیه و آله تنگ میشود و نمیتواند فرمان او را اطاعت کند!
یکی دیگر تحمل دوری پیامبر صلی الله علیه و آله را ندارد و معصیت لازمش میشود!
مذبذبین هم که…
دو زن جاسوسه آنها همه که چهار چشمی پیامبر را زیر نظر دارند و ریز و درشت اخبار را مخابره میکنند.
پیامبر صلی الله علیه و آله خانواده بزرگی هم ندارد که رعایت حرمت آنها برای امت دشوار باشد.
یک دختر دارد که فاطمه علیها السلام است و با دو نوه که امام حسن و امام حسین علیهما السلام باشند.
اما علی!!!
علی علیه السلام نه او دیگر فرق میکند!
خونهای بزرگان کفار به دست او ریخته شده است!
و اسلام با شمشیر او بر پا گردیده است!
و این کینهها بماند…
حسادتهای شدیدی که منافقین با علی علیه السلام داشتند را چه باید کرد؟!
اصلا وجود علی علیه السلام جان منافقین را بر لب آورده بود.
علی پسر عموی پیامبر بود، تربیت شده پیامبر هم بود، داماد پیامبر هم که شد، برادر خوانده پیامبر هم گردید، اما…
اما هیچ کدام از اینها در نظر منافقین امتیاز نبود که بماند…
هر یک از اینها به تنهایی برای دشمنی با علی علیه السلام کافی بود!
حامی و پناه فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله بود، او هم که دارد میرود!
پناه بعدی علی علیه السلام است.
اما علی علیه السلام تمام مشکل منافقین است!
اصلا منافقین مترصد رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله هستند تا از علی علیه السلام انتقام بگیرند!
نه تنها مترصد بودند…
نقشههایشان، آن هم هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله زنده است، دارد مو به مو پیاده میشود!
پیامبر صلی الله علیه و آله همه اینها را میبیند و تماشا میکند.
و اینها همه او را زجر کش میکند.
پیامبر صلی الله علیه و آله به اجل طبیعی که از دنیا نرفت او را شهید کردند.
اما شهادت هم برای او کافی نبود.
مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله مرگ تدریجی بود!
از بعد از غدیر و توطئه ترور عقبه هرشی آغاز شد!
مرگ تدریجی، با چاشنی زجر و شکنجه و زهر و تلخکامی!
یا رسول الله چقدر مظلوم زیستی و چقدر مظلومتر رفتی!