پیامبر خداست، آن هم پیامبر اولو العزم، آن هم خاتم همه پیامبران
و مهمتر از همه پیامبر رحمت
بیست و سه سال خون دل خورد، تا باران رحمتش همه را فراگیرد و گرمی محبتش به همه جا برسد
بی هیچ مزد و مواجبی، بی هیچ منت و انتظاری
تا بود، رحمت بود، و عذاب از امت دور
حالا که بار سفر بسته و دارد میرود
به امتش سفارش پشت سر سفارش میکند که اهل بیتم!
اهل بیتم را تنها نگذارید
از اهل بیتم جدا نشوید
به اهل بیتم ستم مکنید
حق اهل بیتم را پایمال نکنید
…
البته و صد البته نگران اهل بیتش هم هست
اما نه این که تنها دلش برای اهل بیتش سوخته
نه! هرگز!
آخر همراهی با اهل بیت او، یعنی همراهی با حق
همراهی با اهل بیت او، یعنی هدایت
همراهی با اهل بیت او، یعنی نجات
همراهی با اهل بیت او، یعنی خوشبختی دنیا و آخرت
دلش برای همه میسوزد، هم برای اهل بیتش و هم برای امتش
آخر او پیامبر رحمت است آن هم رحمت واسعه الهی
باید هم دلش برای تک تک فرزندانش بسوزد
اما…
اما منافقان…
اما منافقان همه عِدّه و عُدّهی خودشان را جمع کردهاند…
تا با بیرحمی زهرشان را بریزند و انتقام بیست و سه سالهشان را بگیرند
ابرهای سیاه فتنهی منافقان، کرانه تا کرانهی افق را پر کرده
همه تلاش پدر امت این است که در هیاهوهای منافقان مردم هلاک نگردند
اما…
اما منافقان…
اما منافقان همه عِدّه و عُدّهی خودشان را جمع کردهاند…
آماده کودتا…
آماده انتقام…
ای کاش…
ای کاش اندکی صبر میکردند…
ای کاش ذرهای رحم و انسانیت داشتند…
ای کاش کمی دست نگه میداشتند تا چشمان پدر رحمت بسته میشد
اما افسوس که هنوز او زنده بود نفاق تمام زهرش را در کام او ریخت
افسوس که همزمان ایمان آب میشد و نفاق سر برمیآورد
افسوس که همزمان هدایت زمینگیر میشد و گمراهی تمام قد میایستاد
افسوس که همزمان رحمت خاموش میشد و ظلمت شعلهور
افسوس…
و هزاران افسوس…
هنوز مرگ چشمان پدر رحمت را نبسته…
دولت باطل، آغاز…
آه…!
واویلاه…!
…
و این چنین تاریخ، قرنها در جولان شیطان…
و مؤمنان چشم به راه…
چشم به راه مهدی محمد
چشم به راه مهدی علی
چشم به راه مهدی فاطمه
نه تنها مؤمنان…
همه پیامبران چشم به راه اویند
همه فرشتگان چشم به راه اویند
همه آفرینش چشم به راه اویند
چشم به راه بهار مردمان
چشم به راه طلوع خردها
چشم به راه شکوفایی ایمان
چشم به راه ثمر آفرینش
…
ای کاش این گونه پیامبر رحمت را بدرقه نمیکردند
اما افسوس…