وقتی از دیگران دلخوری و دل پری داری…
وقتی کینهای در دل داری و یا دلت از کسی رنجیده و رمیده…
وقتی با کسی خورده حسابی، خورده کتابی داری…
وقتی پای قهر به میدان دلت باز شده…
وقتی…
گیرم که همه حق هم باشد و همه هم ظالم و تو مظلوم…
گیرم که تو هم هرگز به کسی ظلم نکرده باشی…
گیرم زود رنج و پر توقع هم نیستی…
گیرم…
کاری هم به بارهای سنگینی که بر دلت گذاشتهای ندارم…
کاری هم به تلخی کامت و سیاهی روزگارت ندارم…
کاری هم…
اما دلی غرق این همه قهر و دلخوری…
دلی این همه درگیر و اسیر…
دلی با این همه لایهها و غل و زنجیرها…
آیا آفتاب رحمت خدایی به این دل راه پیدا میکند؟ چگونه؟!
آفتاب رحمت که فراگیر است، اما این دل...
اما این دل پر از قهر...
این دل غرق در کینه...
این دل فرو رفته در رنجش از این و رمیده از آن...
آفتاب رحمت به این دل چگونه برسد؟!
اصلا این دل دیگر قابل نیست!
ای عزیز! کینهها را دور ریز، با قهرها قهر کن، از دلخوریها دلخور شو…
دلت را آینه کن! آینهی آینه…
بگذار پرتو رحمت الهی به دلت برسد و به اعماق جانت نفوذ کند…
بگذار گرمی رحمت خدا را احساس کنی، لذتش را در کامت بیابی…
آینه شو! نه برای خوبی گذشت از دیگران، برای گرمی دلت
آینه شو! نه برای منت بر دیگران، برای روشنی خودت
آینه شو! آن چنان که رحمت الهی به تمامی لایه لایههای قلبت نفوذ کند
ای عزیز! اگر دیگران به تو ستم کردند، تو دیگر چرا به خود ستم کنی و نور رحمت الهی را از دلت دریغ نمایی؟!
آینه شو! هم خود از گرانباری دل آسوده میشوی، هم گرمی و نور رحمت را میچشی
آینه شو! از همه بگذر، از همه
آینه شو! هیچ کدورتی در صفحه دلت باقی نگذار، هیچ هیچ
آینه شو! صاف صاف
آینه شو! تا قابلیت تابش رحمت الهی را پیدا کنی
آینه شو! تا هم خود درخشنده شوی و هم خورشید آسمان دل دیگران شوی
هم خود غرق در رحمت شوی و هم به دیگران بتابانی
شب قدرت را قدر بدان ای عزیز!
آینه شو! آینه شو! آینه شو!