دیگر روز آخر فاطمه زهراست، دیگر وقت کوچ کردن است، دیگر وقت دل کندن از عزیزانش است، دیگر…
این روزِ آخر، آخرِ غم و غصه است!
از کجایش باید گفت؟! درماندهام!
روز آخر، با همه گفتهها و شنیدههایش، هنوز هم غرق در اسرار و رازهاست!
چند مطلب در تاریخ نوشته شده:
یکی این که روز آخر که شد، صدیقه طاهره خودش کارهای خانهاش را کرد.
نمیدانم چرا این کار را کرد! آخر حال حضرت خیلی خراب بود، اصلا توانی برای این کار نداشت!
شاید میخواست یک بار دیگر لذت شوهر داری و مادری را بچشد!
شاید میخواست یک بار دیگر به شوهرش و کودکانش لذت همسر داشتن و مادر داشتن را بچشاند!
شاید میخواست یک یادگاری دیگر بگذارد و برود!
شاید میدانست که پس از او دیگر کسی به فکر این خانه و اهل آن نیست!
شاید… و شاید…
اما مطلب دومی که در تاریخ نوشته شده این است که در اواخر عمرش، نه تنها توانی برای حضرت نمانده بود که بماند، اصلا جانی هم نمانده بود، همه گوشتها آب شده و حتی به استخوان هم رسید و تنها سایهای باقی مانده بود.
این، از روزهای آخر عمرش بود. در آخرین روز عمرش، کارش به کجا رسید، خدا میداند!
خب، با این حال و روز، با چه توانی حضرت دست به کار امورات خانهاش شد؟!
شاید با قدرت الهی بوده که این جسم ناتوان را یک روز دیگر توان داده تا بتواند خداحافظی درست حسابی با زندگیش داشته باشد!
شاید معجزه عشق بوده که به این سایه جان بخشیده!
شاید اوج فداکاری بوده که تا آخرین قطرههای توانش را به پای امیرالمؤمنین بفشاند و بمیرد!
شاید… و شاید…
مطلب دیگری که در تاریخ ثبت شده این است که وقت احتضار حضرت، خانه خالی بوده، نه امیرالمؤمنین در خانه بود، نه امام حسن و امام حسین.
با این که حال و روز همسر و مادر خانه معلوم است، با این که همه میدانند دارد برای همیشه میرود، با این که دعایش را شنیدهاند که خدایا مرگ مرا به سرعت برسان، با این که… و با این که…
با این همه، چرا در این حال و احوال همه گذاشتهاند و از خانه رفتهاند؟!
این هم یک راز است.
شاید خود حضرت میدانسته این گونه وداع با زندگی، چقدر برای امیرالمؤمنین و بچهها سخت بوده، از آنان خواسته که خانه را ترک کنند!
شاید وداع فاطمه زهرا از زندگی، برای امیرالمؤمنین آن قدر تلخ بوده که خود امیر تاب نیاورده و از خانه بیرون زده!
شاید… و شاید…
یک مطلب دیگر هم هست که کارهای روز آخر صدیقه طاهره دو بخش داشت: یکی رسیدگی به امور خانه، یکی هم غسل کردن و لباس تمیزی پوشیدن و خلاصه آماده شدن برای سفر.
امیرالمؤمنین کی از خانه بیرون رفت؟
شاید وقتی که فاطمهٰاش مشغول رسیدگی به بچههایش بود از خانه بیرون رفت!
شاید هم وقتی که دید فاطمه به فکر آماده شدن برای آخرین غسلش است…!
شاید… و شاید…
این، از روز وداعش بود.
اما ای وای از شب وداع!!!