شنیدم پدر رضا شاه چند تا زن داشت. یکی از زنهایش بچهدار نمیشد. برای همین هم آمد زیارت حضرت رضا علیه السلام. سخت به حضرت متوسل شد. جوری که چند روزی بست نشست و از حرم بیرون نیومد.
بعدش هم حاجت روا شد و صاحب پسری. آن پسر هم بزرگ شد و شد رضا شاه!!!
انگشت به دهان شدم!
خب، وقتی حاجتی را صلاح نمیدونند بدن از روی بخل که نیست.
چون پشت پرده را میبینن و نمیدن.
اصرار در دعا خوبه، خیلی خیلی هم خوب.
اما باید چند تا چیز هم کنارش باشه.
یکیش اینه که هر حاجتی طلب میکنیم به شرط و قید عافیت باشه. خیلی از حاجتها هلاک کننده است.
یکیش هم این است که باید تسلیم هم باشیم، نه این که مرغ فقط یک پا داشته باشه و اونم هم الا و بلا روا شدن حاجت من.
و…
پس اصرار در دعا باید و باید باشه اما…
اما با قید و شرطش.
اما با عافیت.
اما با تسلیم.
اما خدای من!
تو که ناتوانی منو میدونی.
تو که بی صبری منو میبینی.
تو خُردی و حقارت بنده تو میشناسی.
تو که…
تو منو تسلیم خودت کن.
تسلیم خود خودت.
تسلیمِ تسلیم.