×

×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
پنج شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳
۱۹ جمادی الاولی ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره
  • آرزوی رخصت...!
  • ضروری‌تر از خود، تابناک‌تر از خورشید
  • اما اگر چنین باشد وای از دل علی…!!!
  • بهار با خرمگس
  • بهار بی فاطمه
  • جنگ کور باورها یا پهلوانی مردانه عقلها؟!
  • اول جان کندن علی
  • فریادهای مشعل
  • آشتی با خرد، آشتی با همه‌ی خوبی‌هاست
  • یاد او، تحفه‌ی مور
  • تولدی مبارک!
  • پر بگشاییم (یا افق‌های دور دست شهر آرمانی)
  • شکفتن کعبه
  • زینب!
  • تنگ غروب جمعه
  • دلی که به دلش راه داشت!
  • فریادی با سر برافراشته!
  • تشريفات جشن صلح جهانی
  • اگر امام زمان ما را بفروشد!
  • به هوش باشیم! میزان اعمال قیامت، علی است!
  • غروب حسرت انگیز!
  • کوزه به دستانیم تشنه لب
  • سلام روستایی
  • شرمنده
  • چرا ما هنوز زنده‌ایم؟!
  • یک نفر هست که…
  • صبر کمر شکن
  • برای این که دوستت دارم
  • چرا برای خودم دعا کنم؟
  • شاید بپذیری
  • تو منو تسلیم کن
  • وداع اسرار آمیز فاطمه زهرا سلام الله علیها
  • کجایی ای بهار؟!
  • سنگ تمام
  • وقتی خدا گم می‌شود
  • تبسم یتیم
  • خدای صبر
  • صدها سال تاوان غصب خلافت
  • یا علی! ای کیمیا!
  • علی رفت، اما…
  • آینه شو! آینه‌ی آینه!
  • خاکی کردن انسان
  • آسمانی زیستن خاکیان
  • بیایید عقلانیت را زنده کنیم
  • ای عقل…!
  • در آرزوی سفر
  • بسم الله گویان پرواز کنم
  • بار الها! بنده‌ات را دریاب!
  • پیشکش به خواهر روز میلاد امام رضا علیه السلام
  • حسرت سیرت و صورت
  • دریدن حجاب غفلت
  • طریق نجات
  • سلام بر تو در زمان طاعت و گناه
  • سلام بر تو در زمان حیات و ممات
  • سلام و صلوات در هم
  • خداوندا یک گناهم بس است
  • ای کاش زیارت احیاء ما هم زیارت اموات می‌شد
  • غم زینب با قلب مولا چها که نمی‌کند!
  • بغضی که در تولدش ترکید
  • خوشا به حال آنان که در شب قدر، قدر مولایشان را می‌دانند!
  • تلخی زهر نفاق در کام پیامبر رحمت
  • ساحل امید ناامیدان
  • افتخار من، امام من
  • تو فقط آینه باش
  • در پس زمستان غیبت تمامی شکوفه‌ها صف کشیده‌اند
  • ظهور
  • در تب و تاب علی
  • یاری
  • امام زمان ع را بشناسیم تا که شاید…!
  • رحمت هوش‌ربا
  • پدر قدر ناشناخته
  • پذیرایی ویژه امام رضا علیه السلام
  • نجواهای شاعرانه یک مسیحی با امام حسین علیه السلام
  • اگر می‌خواهی خدمت امام زمان برسی!
  • گذرِ عمر…
  • يٰا أَبٰانَا اِسْتَغْفِرْ لَنٰا…
  • قلّه‌ی ایثار!
  • خوشا آن غم!
  • دنیای غریب با مردمانی غریب‌تر!
  • در اربعین خود واقعی‌ام را شناختم
  • بدونی یکی بدون هیچ چشم داشتی به یادت هست
  • هشدار شایسته وبایسته
  • امان از دلِ حیران
  • آثار دل شکسته امام زمان علیه السلام
  • پیامبری که مظلوم زیست و مظلوم‌تر رفت!
  •  
    صبر کمر شکن
    صبر با پوست کلفتی فرق می‌کند. صبر با بی رگی هم فرق می‌کند. صبر با فراموشی هم فرق می‌کند. صبر بر بلا، یعنی بلا همچنان که تازه بوده، همیشه تر و تازه هم بماند و… و این بلای تر و تازه را هر لحظه بچشی! صبر یعنی همان بلای همیشه تر و تازه، پیوسته زهرش را در کامت بریزد و تلخی‌اش را با تمام وجودت حس کنی! نه از فراموشی خبری است، نه از غفلت اثری. با این همه باز هم کم نیاری! باز هم از کوره در نروی! باز هم خویشتن داری کنی! باز هم مثل کوه هرگز تکان هم خوری! مثل این که ذغال گداخته را کف دستت بگیری، یا حتی در دهانت بگذاری! آن هم با هوشیاری کامل کامل! برای این آدم، دیگر فرقی ندارد که این بلا الان دارد اتفاق می‌افتد، یا صد سال قبل اتفاق افتاده! ای به فدای این آدمِ مصیبت دیده‌ی غریبی که… همه روزهایش عاشوراست… همه روزهایش اول ماه صفر است… همه روزهایش نه، همه لحظه لحظه‌هایش… ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که در همه ثانیه‌های زندگیش، در متن مصائب اجداد مظلومش، حضور دارد! ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که نه کسی از دردش می‌داند و نه کسی از صبرش خبر دارد! ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که…! ای به فدای مصیبت دیده‌ی غریبی که تنها خدای او می‌داند… تنها خدای او می‌داند، غمها و غصه‌هایش را! تنها خدای او می‌داند، جرعه جرعه‌های بلاهایش را! تنها خدای او می‌داند، تلخی و گزندگی زهر مصیبتهایش را! تنها خدای او می‌داند، صبرش را! تنها خدای او می‌داند که بر این آدم، یعنی گل سر سبد آدمیت، چه‌ها می‌گذرد! تنها خدای او می‌داند که او چه‌ها که نمی‌کشد؟! تنها خدای او می‌داند رضایش را! تنها خدای او می‌داند…! و همه در بی‌خبری مطلق از او! مگر معنای غربت چیست؟! تازه این یک غربت اوست!
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۹/۰۱-۶:۸:۰ 8297
    یک نفر هست که…
    یک نفر هست که چشم جهان بین دارد… یک نفر هست که همه اعماق تاریخ برایش مثل کف دست است… یک نفر هست که شام تاریک اسرای کربلا را مثل روز روشن می‌بیند… یک نفر هست که معرفتش را دارد، آن هم خیلی خوبش را… یک نفر هست که هزار و اندی سال با این غم بسر می‌کند… یک نفر هست که با این همه درد و دردمندی، ساخته و هنوز زنده است… ساخته که چه عرض کنم! و زنده چه جور زنده‌ای! زنده‌ای که صبح و شام گریه می‌کند! زنده‌ای که به جای اشک خون می‌بارد! زنده‌ای که تسلی دهنده‌ای هم ندارد! زنده‌ای که…! آه! چه می‌کشد او؟! و صد آه! چه غریبانه؟!
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۸/۲۷-۶:۳۱:۴۲ 8172
    چرا ما هنوز زنده‌ایم؟!
    کم و بیش از مصائب اهل بیت به گوشمان خورده است. شاید هم پای بعضی از آنها مفصل گریه کرده باشیم. شاید هم سوخته باشیم و شاید… اما… اما آن سوختن کجا و سوختن این کجا که «کسی در خیابان به زن ما یا دختر ما، یک سیلی نامردانه بزند»؟! با یک سیلی، تنها یک سیلی، چقدر آتش می‌گیریم؟! آن هم آتشی که تا آخر عمر یادمان نمی‌رود! حتی یادش هم می‌سوزاند! کاری به تمامی مصیبتهای اهل بیت نداریم، همین مصیبتهایی که من و شما شنیده‌ایم، در مقابل این سیلی چه قدر است؟! یک صدم؟! یک هزارم؟! یک ملیونم است؟! یا… اگر این جوری است باید آتش بگیریم و بسوزیم! اگر این جوری است باید خاکستر شویم! اگر این جوری است اصلا نباید زنده می‌ماندیم! اما ما هنوز هم زنده‌ایم! مشکل از کجاست؟ این مصبتها دروغ است؟! ما از این مصبتها خبر نداریم؟! یا…؟!!!
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۸/۲۵-۶:۳۹:۱۷ 5260
    شرمنده
    اگر می‌دانستیم که امروز، یعنی اول ماه صفر، در شام چه گذشت… اگر معرفتی در کار بود… اگر اندک فهمی بود… نه، حتی اگر تصور ناقصی از این حادثه داشتیم… در یک کلمه، اگر قطره‌ای از این اقیانوس مصیبت بر کاسه ما می‌افتاد… … از این که هنوز زنده هستیم شرمنده‌ایم!
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۸/۲۲-۱۸:۹:۳۹ 5031
    سلام روستایی
    امروز میلاد کریمه اهل بیت، دختر باب الحوائج، خواهر امامی رؤوف و عمه امامی جواد است. جالب نیست؟! خود، کریمه! پدر، باب الحوائج! برادر، مظهر رأفت! برادر زاده هم جواد! هزاران سلام و صلوات بر آنان. می‌خواهم سلامی خدمتش عرض کنم و سلام روستایی هم که بی طمع نیست! اول مدح ثنایی از نیکان و نیکوکاران...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۵/۲۵-۱۰:۵:۲۳ 5955
    غروب حسرت انگیز!
    ماه رمضان دارد آخرین پرتوهایش را هم جمع می‌کند. دیگر بساط این بهشت معنوی هم برچیده می‌شود. باز جای شکرش باقی است که بعدش عید فطر است… و الا برای اهلش تمام شدن ماه رمضان تلخ است اگر نگوییم صد مرگ… ماها که اهلش نیستیم و از این چیزها بویی هم نمی‌بریم تا چه رسد به چشیدن… نصیب امثال من در این ساعات آخر سه تا حسرت است… حسرت اول این که بالاخره تکلیف این بار سنگین گناه ما چی شد؟ عفومان کردند یا نه؟ و اگر عفو به ما نخورده چه خاکی به سرمان بریزیم؟ حسرت دوم هم تکلیف کشکول گدایی‌مان است که چیزی صدقه سری ماه رمضان در آن انداختند یا نه؟ منظورم حوایج کوچک و بزرگ است، کدامیک از حوایجمان را برآورده کردند؟ خدا می‌داند. حسرت سوم هم آمال و آرزوهایمان است که هر چه از عمرمان می‌گذرد بیشتر از آنها فاصله می‌گیریم و دست نیافتنی‌تر می‌شوند و این حسرت دیگر خیلی کشنده است. معروف است که غروبها دلگیر است… حالا هم غروب ماه رمضان است، آن هم با سه تا حسرت بزرگ. دیگر چه عرض کنم…! خداحافظ ای ماهی که آمال و آرزوها در آن نزدیک بودند… خداحافظ ای ماهی که فراقت، پس از رفتن، فاجعه است… خداحافظ ای ماهی که… خداحافظ… خدا… خـ…
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۴/۲۶-۲۲:۴۵:۱ 5224
    به هوش باشیم! میزان اعمال قیامت، علی است!
    در زیارت مولا امیرالمؤمنین می‌خوانیم: السَّلَامُ عَلَى مِيزَانِ الْأَعْمَالِ سلام بر میزان اعمال از بعضی از روایتها هم بر می‌آید که در قیامت خبری از ترازوی و قپان و بازکول نیست. میزان و ترازوی قیامت، «عدل خداوندی» است. حالا تا اینجایش را چرتکه بزنیم ببینیم سر جمع چی می‌شود. خلاصه سر جمع می‌شود: قیامت و… مولا علی هم میزان الاعمال یعنی تجسم عدل خداوند قهار و جبار و… پرونده‌ی این چنینی ما… اصلا تصورش هم آسان نیست! ورشکسته ورشکسته! از ورشکسته هم بدتر! در دنیا گرفتار عدل علی نشدیم. اما در قیامت دیگر از این خبرها نیست! همه گرفتار عدل علی هستیم! فرار محال است، محال! راهی، چاره‌ای… باید دنبال یک چادر خاکی گشت… همان چادری که یک شاهد هم بیشتر نداشت… آن یک شاهد هم تا وقت مردن هزاران بار سوخت و خاکستر شد… به گمانم آن چادر خاکی را از علی هم پنهانش کردند… دیگر دلش را بیشتر آتش نزنیم…
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۴/۱۸-۱۰:۱۵:۲۶ 5195
    اگر امام زمان ما را بفروشد!
    امشب نوزدهم ماه رمضان است… شب عزای علی و شب قدر… مرحوم محدث قمی بعد از بیان اهمیت دو شب آخر (شب بیست و یکم و بیست و سوم) از قول مرحوم صدوق نقل می‌کند: کسی که این دو شب را به مذاکره علم بیدار بماند افضل (اعمال) است.[1] برای همین رفتم سراغ سخنان امیرالمؤمنین… بعضی از جاهاش خیلی تلخ...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۴/۱۵-۱:۱۳:۴۷ 7142
    تشريفات جشن صلح جهانی
    پاي آسمانيان به ميان مي‌آيد، فرشتگان بدر! فراخواني بزرگان ايمان در طول تاريخ، زنده شدن خداپرستان خالص! لبخند پيروزي به تمامي كانون‌هاي فشار و فتنه در طول تاريخ، زنده كردن سركردگان كفر و نفاق! و به محاكمه كشاندن آنان يعني كه عدالت هيچ گاه فراموش نمي‌شود!!!…
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۳/۱۴-۶:۵۱:۱۸ 6820
    فریادی با سر برافراشته!
    صلح جهانی بدون پذیرش نظریه‌ی امامت در تشیع به شكل عام و اعتقاد به امام زمان عجل الله فرجه به شكل خاص محال است؛ بنا بر این از منظر نظری در میان ادیان و فلسفه‌ها و مكاتب و… «تشیع تنها منتظر شایسته‌ی صلح جهانی می‌باشد». اینجاست كه باید با سر برافراشته به گوش جهانیان فریاد كنیم تنها مكتب و مذهبی كه شایستگی ادعای صلح فراگیر واقعی را دارد، تشیع علی است و بس؛ یعنی همان اسلامی كه خدا در غدیر خم آن را كامل نموده و می‌پسندد! اما از منظر عملی… برگرفته از «مصلح کل» (توسعه صلح فراگیر در سایه تفاهم جهانی) از نوشتارهای همین مجموعه
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۳/۱۱-۱۶:۲۷:۵۵ 6627
    دلی که به دلش راه داشت!
    میگن وقتی چشمش به علی بن مهزیار افتاد گفت: خوش آمدی! به راستی كه روزگار، نزدیكی ملاقات تو را به من وعده می‌داد، و ـ‌علی رغم دوری کاشانه و فاصله‌ی زمان دیدارـ شوق به وصالت پیوسته صورت تو را در نظرم به تصویر می‌كشید، گویا كه حتی برای یك لحظه از لذت سخن گفتن با تو و خیال دیدار تو جدا نبوده‌ام و من خدای را ـ‌كه پروردگارم و ولی ستایش است‌ـ بر آماده كردن اسباب این دیدار، و برطرف كردن غم اشتیاق، و میسّر...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۲/۲۵-۱۶:۳۸:۱۵ 6734
    تنگ غروب جمعه
    گاهی وقتها دلتنگ می‌شویم… ما هم کس و کاری داریم که فعلا دستش بسته است… ما هم پشت و پنهایی داریم که فعلا اسیر غیبت است… ما هم… اما وقتی خوب فکر کنیم می‌بینیم ته تهِ‌ش چیز دیگری است. ما دلتنگ هستیم، دلتنگ هزار تا چیز، حتی دلتنگ چیزی‌هایی که معلول نبود اوست اما دلتنگ نبودش، نبود خودش، نبود مهربانیاش، نبود گرمی و...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۲/۲۵-۱۶:۳۵:۴۱ 6625
    زینب!
    زینب انسانی پاکتر از فرشته، زنی مردتر از تمامی مردان، با استثنایی‌ترین نسب… چه کسی او را می‌شناسد و بویی از مقامش برده است؟! کسی که لقب عقیله بنی هاشم آینه عقل اوست! کسی که حلمش سکان صبر امام چهارمین است! مروارید حیائی که کسی او را ندید و نشناخت تا این که صدفش در کربلا دهان گشود! کسی که مفتخر به مصاحبت با شش معصوم است! کسی که مصیبتش زانوان مردان...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۲/۱۴-۶:۵:۲۵ 5144
    شکفتن کعبه
    وقتی مهمان خیلی عزیز باشد صاحب خانه دست پاچه می‌شود که چگونه از او پذیرایی کند. به سرعت به سوی او می‌دود و مرتب فریاد می‌زند خوش آمدی خوش آمدی! گاهی هم از شدت هیجان دور خودش می‌چرخد. اما تا کنون دیده‌اید صاحب خانه آن چنان سر از پا نشناسد که به جای در، دیوار را برای مهمانش بشکافد؟! از پذیرایی‌اش دیگر کسی چندان چیزی نمی‌داند… عجب مهمانی و عجب پذیرایی! اما...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۲/۱۴-۶:۵:۲۴ 5057
    یاد او، تحفه‌ی مور
    عرض ادب، اظهار حق شناسی است، و نیز بهانه‌ای برای بیان شرمساری از قصور، و نیز تمنای عفوِ صاحبان كرم از تقصیر… هنگامی كه به طرح «درایتِ روایت» می‌پرداختم، از جمله‌ی كسانی كه به مصداق «عون الضعیف صدقة» یاریم می‌كردند برادر بزرگوارم بود كه هر از چند گاهی مرا به تحفه‌ای از روایتی و یا نكته‌ای می‌نواخت. روزی تلفنی گفت: این روایت را دیده‌ای؟ «اسْتَنْبَطُوا الدِّینَ…»؛ به نظر جالب آمد، مراجعه كردم،...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۱/۱۱-۷:۳۹:۶ 7141
    آشتی با خرد، آشتی با همه‌ی خوبی‌هاست
    آشتی با خرد، آشتی با همه‌ی خوبی‌هاست. چرا که خرد، اساس انسانیت است، و خردورزی، زنده کردن انسانیت به معنی واقعی کلمه است. پس بیایید با خرد آشتی کنیم؛ و عقلانیت انسان را زنده كنیم و آن را بر تمامی ابعاد انسان توسعه دهیم، تا كه شاید با فراگیر ساختن عقلانیت، گره‌های خاكی را از بال و پر او بگشاییم، و با آزادی اندیشه‌ی انسان از حرصهای بی‌پایانِ احساسات و غرایزِ خاكیش، آزادی واقعی را به او ارزانی دهیم؛ بیایید عقل...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۱/۱۱-۷:۳۹:۴ 5216
    اما اگر چنین باشد وای از دل علی…!!!
    گیرم هیچ ظلمی به فاطمه نشده باشد، گیرم هیچ غصبی اتفاق نیفتاده باشد، گیرم هیچ حرمتی پامال نشده باشد، گیرم هیچ خونی بر زمین نریخته باشد، گیرم همسری در مقابل شوهرش کتک نخورده باشد، گیرم مادری در مقابل کودکانش پرپر نشده باشد، گیرم…! با این همه مرگ فاطمه صد مرگ برای علی بود! اما اگر چنان که گفتند و نوشتند باشد دیگر وای از دل...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۱/۱۱-۷:۳۶:۴۴ 5113
    ضروری‌تر از خود، تابناک‌تر از خورشید
    معمولا وقتی می‌خواهند بیان کنند که مطلبی خیلی بدیهی است می‌گویند این که دو دو تا چهار تاست. خوب یعنی بدیهیات که دیگر دلیل و برهان نمی‌خواهد. اگر هم کسی در یک امر بدیهی تردید کند او را سرزنش می‌کنند که انکار این مطلب انکار خورشید است. اما یک پله بالاتر هم داریم که خیلی خیلی عجیب و غریب است. آیا نشنیده‌اید که می‌گویند مگر تو در وجود خودت هم شک...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۱/۱۱-۷:۳۶:۴۱ 6892
    فریادهای مشعل
    باده نوشان می غفلت، پیوسته و خاموش، بیش و بیشتر از هوش می‌روند و امید بازگشتشان به زندگی اندك و اندكتر می‌گردد، تا آنجا كه سرنوشتشان را چیزی جز خاموشی و مرگِ عقلانی‌شان رقم نمی‌زند؛ و این همان حیوانیت است بلكه پست‌تر… مگر این كه فریادِ شب‌شكنان، سكوت مرگبار شبِ غافلان را در هم بشكند، و با سوسوی مشعلشان، نور و گرمی را به كالبد سرد مردگان ارمغان دهند، تا از فاصله‌ی آنان از زندگی کاسته گردد. از این رو...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۱/۰۸-۱۶:۴۹:۴۹ 5117
    جنگ کور باورها یا پهلوانی مردانه عقلها؟!
    من اعتقادم این است! اما من به این اعتقاد ندارم! من حرف تو را قبول ندارم! منم حرف تو را قبول ندارم! دو جمله‌های همیشه آشنا، اما نه چندان دلپذیر! تا کی و تا چند می‌جنگیم؟ جنگی بی حاصل و بی پایان! اصلا جنگ باورها، اعتقادها، پندارها، ایمانها و خلاصه هر چه از این دست است معنایی دارد؟! من سلیقه‌ام این است، چه الزامی دارد که دیگران هم سلیقه مرا داشته باشند؟! ...
    مشروح مطلب محسن ۱۳۹۴/۰۱/۰۶-۹:۹:۳۷ 5007
    12345