کلمه «انتقاد» غالبا بار دوستانهای ندارد.
و به تبع آن هر کسی از آن استقبال نمیکند و هر جایی از آن استقبال نمیشود.
اگر بخواهیم عدم استقبال از انتقاد را ریشهیابی کنیم به عوامل مختلفی میرسیم.
خب از طرف انتقاد شده، ویژگی عُجب است و غرور و خودپسندی و… این ویژگیها مانع شنیدن انتقاد میشود.
از طرف گوینده هم احتمال نیت بد و هدف سوءِ منتقد مانند کوبیدن و خوار کردن طرف است، فضای پذیرش انتقاد را کور میکند.
ناگفته پیداست که زمان، مکان، شیوه و لحنِ انتقاد هم تأثیر فراوانی در نپذیرفتن انتقاد دارند.
اما با این همه…
با این همه انتقاد خوب است!
حتی انتقاد توسط دشمنی که به خون شما تشنه است باز هم خوب است!
چون شنیدن یک انتقاد به جا و به مورد، ارزش شنیدن و تحمل کردن نود و نه انتقاد بیجا و حتی غیر منصفانه را دارد!
میگویید ندارد؟!
آخر اگر همان یک انتقاد به جا را بشنوم، حتما به آن فکر میکنم و آن عیب و نقص را علاج میکنم.
اما اگر نشنوم باید یک عمر با آن عیب و نقص سر کنم.
اگر یک بار دشمنی، حتی در زمان و مکان نا مناسب و با شیوهای نادرست، با نود و نه انتقاد نا به جا، کام مرا تلخ کند این بهتر است از…
بهتر است از این که یک عمر عیبی را بر دوش کشم و صدها و یا هزاران بار ناخواسته و ناآگاهانه آن را به معرض دید دوست و دشمن قرار دهم.
تحقیر یک انتقاد را حس میکنیم اما…
اما تحقیر عیبی که همه بینند ولی با سکوت از کنار آن میگذرند، این تحقیر را حس نمیکنیم.
تحقیر تحقیر است.
تحقیر ناشی از انتقاد شدن، حتی ممکن است گزنده هم باشد.
اما تحقیری که در زر ورق احترامات کاذب و حجب حیاهای غیر عقلانی پیچیده شده…
تحقیری که همه از آن خبر دارند…
اما چون من از آن بی خیر هستم، آن را حس نمیکنم…
با این همه خسارت آیا آن یک انتقاد درست در میان نود و نه انتقاد نادرست، ارزش این را ندارد که راه انتقاد دیگران از خودمان را باز بگذاریم؟!
پس باید قوی باشیم!
آن چنان قوی باشیم که بتوانیم انتقاد را به خوبی بشنویم.
حذف تنها یک عیب و نقص از خودمان، حتی به تلخترین شکل آن، ارزش این را دارد که روی خوش نشان دهیم به انتقادهای بی سلیقه دوستان و انتقادهای ناجوانمردانه دشمنان.