روایاتی که در فضیلت زیارت سید الشهداء وارد شده فوق العاده شگفت است…
هم از نظر ثواب آخرتی و هم از نظر آثار دنیوی…
اما آثار دنیوی آن…
از زیارت خداوند در عرشش بگیر تا مصافحه با تمام پیامبران…
از صله رحم پیامبر بگیر تا خوشحالی قلب حضرت زهرا…
از قضاء حوایج بگیر تا غفران همه گناهان…
از تقرب الی الله بگیر تا رفع حجابها…
از…
اصلا یکی و دو تا که نیست!
آن هم از ابعاد مختلف!
واقعا شگفت است و فوق العاده!
و بعضیهایش هم محیر العقول و بسیار شگرف!
…
حالا زیارت عادی باشد در آن این همه خبرها هست.
اما زیارت پیاده باشد اضافه دارد.
در گرما و سرما باشد اضافه دارد.
گرد و غبارش اضافه دارد.
عرق ریزانش اضافه دارد.
در مقابل آفتاب سوزان اضافه دارد.
خسته و کوفتهاش اضافه دارد.
با پای تاول زدهاش اضافه دارد.
با قلب تفتان باشد اضافه دارد.
با اشک ریزان باشد اضافه دارد.
…
با این همه اضافهها دیگر آثار دنیوی چنین زیارتی اصلا به حساب و کتاب نمیآید!
حالا چنین زیارتی، روز اربعین هم باشد!
چها میشود؟! تنها خدا میداند و بس!
به فضل الهی اربعین امسال هم توفیق رفیق این کوچکترین شد و از شهر قاسم و حله رهسپار کربلای سید الشهداء شدم.
در طول راه همهاش به این میاندیشیدم که:
به ثواب و برکات آخرتی این زیارت ایمان دارم که انشاء الله به وقتش نقد میشود.
اما چرا از آثار و برکاتِ نقد و دنیوی آن، چیزی حس نمیکنم؟
البته این کفران بود و ناسپاسی که چیزی حس نمیکنم، استغفر الله!
خیلی تحولها در این راه هست که حساب و کتاب ندارد!
اما تمام آثاری که در روایات آمده به کمال و تمام حس نمیکنم.
به خصوص آثار قلبی و معرفتی!
به خصوص آثار نفسانی و طهارتی!
و بالاخره آثار عملی و رفتاری پس از زیارت!
چرا این آثار حس نمیشود؟!
برای ترتب این آثار، روایت نداریم که داریم.
سند روایات ضعیف است، که اسناد معتبر هم فراوان دارد!
گذشته از این که با آن همه تعبیرات مختلف، این روایات تواتر اجمالی دارد و نیازی به سند ندارد.
این روایات دروغ است، که نعوذ بالله!
پس باید همه این آثار بار شود!
اما کو؟!
این همه آثار کجا باید بار شود؟!
این همه برکات کی باید تحقق پیدا کند؟!
جایش که معلوم است، همین جاست!
پیاده به سوی کربلای سید الشهداء.
کیاش هم پیاده روی اربعین!
اگر رحمت کامل خداوند در این زمان و در این مکان نصیب نشود، «کی» و «کجا» نصیب میشود؟!
آخر اسباب رحمت، به کمال و تمام محقق است.
مشکل سر اسباب رحمت نیست، فاعلیت فاعل تام و تمام است.
مشکل سر این است که من قابلیت جذب رحمت را ندارم!
قابلیت قابل مشکل دارد نه فاعلیت فاعل!
باران میبارد، اما اعمالم، ظرف وجودی مرا سوراخ سوراخ کرده است هر چه باران بیشتر هم ببارد، باز هم چیزی در این ظرف نمیماند.
آفتاب همه جا را فرا گرفته، اما گناهانم چشمهایم را کور کرده است و نمیتوانم تا از پرتو آفتاب لذت ببرم و بهره بگیرم.
این درد است که کمر شکن و مرد افکن است!
البته اگر مردی باشد و غیرتی داشته باشد!
و صد البته اگر دل هوشیاری باشد و دردی حس کند!
یا اباعبدالله اعتراف میکنم که اعمالم، قابلیت درک و جذب رحمت تو را بر باد داده است…
اعتراف میکنم که گناهانم، حجاب پرتو خورشید تو شده است…
اعتراف میکنم که با این همه تقصیرات، ظرف وجودم شایسته باران کرم تو نیست…
اعتراف میکنم که…
اما…
اما چشمم به کرم توست، نه استحقاق خودم.
اگر اینجا فضل تو شامل حالم نشود، «کجا» رحمتی نصیبم میشود؟!
اگر اربعین لیاقتم ندهی، کی«» لیاقت پیدا میشود؟!
به زبان دیگر بگویم:
یا اباعبدالله اسباب رحمت از نظر زمانی و مکانی و… فراوان است.
اما اسباب قویتر از زیارت تو پیدا نکردهام.
آن هم زیارتی با این همه خصوصیات!
دیگر در تمام عالم، کدام اسباب رحمت به گرد زیارت پیاده اربعین میرسد؟!
در یک کلمه قویترین و قطعیترین اسباب رحمت محقق شده است.
اگر اینجا و این زمان، رحمت شامل حالم نشود، «کی» و «کجا» امید رحمت هست؟!
در این کویم گدا با دست خالی
جز این سرمایه چیزی با گدا نیست
به من رحم کن و به فضلت معامله کن
و الا…
«کی» و «کجا»…
امید نجات هست؟!!!
«کی» و «کجا» ذکری بود که در این سفر صدها و شاید هزاران بار بر قلب و زبانم جاری بود!
یا اباعبدالله! «کی» و «کجا»؟!!!
یا اباعبدالله! «کی» و «کجا»؟!!!
یا اباعبدالله! «کی» و «کجا»؟!!!
…