آقای آسید احمد اشکوری از محققین سرشناس در رشته نسخه شناسی و تراجم علما است.
ایشان در رابطه با اهتمام فراوانشان در امر تحقیق فرمودند:
این [جریانی] که میگویم [تنها] برای عبرت است [نه برای سرزنش یا چیز دیگری].
ما خانهای داشتیم در نجف، 61 متر، با پنج تا بچه [در آنجا زندگی میکردیم]. یک اتاق پایین داشتیم یک اتاق بالا، اتاق بالا هم کتابخانه و هم اتاق پذیرایی من بود.
البته کتابخانه که میگویم، نه کتابخانه مرتب، بلکه تعدادی کتابهای قدیمی داشتم.
تابستان بود و وسیله تهویه اتاق بالا، یک تکه مقوا بود که با آن خودمان را باد میزدیم.
یک آقازادهای با ما خیلی رفیق بود، یک روز نشسته بودم و مشغول به کار بودم که این آقازاده آمد بالا و سلام کرد، چون آشنا بود، خانواده در را برایش باز کرده و بدون خبر آمده بود بالا.
به احترام او بلند شدم، وقتی بلند شدم، جای پایم از عرق، تر شده بود، چون آدم وقتی مینویسد دیگر نمیتواند باد بزند، برای همین زیاد عرق کرده بودم.
این آقا وقتی وضعیت مرا دید، نشست و گفت سبحان الله، این توفیقی است که شما دارید [و با این امکانات و در این هوای گرم مشغول کار هستید].
بعد گفت: یک وقت فکر کردم که خدا برایم وسائل را فراهم کرده، چرا یک کار مثبتی نکنم! لذا تصمیم گرفتم یک کاری را انجام بدهم.
[برای این منظور] در منزل یک اتاقی را به این کار اختصاص دادم، یک میز بهداشتی و صندلی بهداشتی و یک چراغ بهداشتی و بقیه تشکیلات لازم، همه را آماده کردم.
از جمله حدود هزار کتاب هم تهیه کردم، [آن هم] با قفسههای خیلی زیبا و مرتب، با قاعده تمام اینها را مرتب کردم.
اما [عجیب این بود که] هر وقت میخواهم به طرف آن اتاق بروم، گویا عزرائیل یقه مرا گرفته [و نمیگذارد وارد اتاق شده و مشغول به کار گردم].
لذا الان یک سال است که به آن اتاق نرفتم [که مطالعه کنم!
اما شما با این امکانات کم، این اندازه توفیق دارید و مشغول به تحقیق هستید!]
14 شوال 1440
آسید محمد رضا مجتهدی
با اندکی تصرف