گوسفند نذری داشتیم به آق علی قصاب سفارش کردیم. آقا علی بعد که گوسفند را کشت و دو کیلو دو کیلو تقسیم کرد آورد در خانه. چند دقیقهای با هم گپ زدیم که یکی از خاطرات جالبش را ضمن همین گپ در خانه تعریف کرد.
حدود سال 1393 بود که کسی به من زنگ زد، گوشی را برداشتم، طرف خودش را حاج حسین… معرفی کرد و ادامه داد که نذری داریم گفتم چی هست گفت ۴۸ تا شتر ۴۸ تا گوساله و ۱۲۵ تا گوسفند.
باور نکردم و به او گفتم مردم مسخره تو نیستند و تلفن را قطع کردم. چند بار این تلفن تکرار شد و من قطع کردم.
یک روز دوستی در قصابی نشسته بود گفت فلانی این بار که زنگ زد بگو باشد ببین به کجا میرسد.
حاج حسین باز هم زنگ زد گفتم خوب باشد. گفت شماره حساب بده پول واریز کنم. شماره دادم. گفت چقدر واریز کنم؟ گفتم صد ملیون. گفت صد ملیون که چیزی نیست. همان روز سیصد ملیون علی الحساب واریز کرد.
به فکر مقدمات افتادم.
با حساب سرانگشتی حداقل هر شتر و گوسالهای 500 کیلو و هر گوسفندی هم 30 کیلو، میشود بیش از پنجاه تن گوشت.
حاج حسین تماس گرفت و گفت اگر خرید این همه شتر و گاو گوسفند برای تو سخت است خودم بفرستم گفتم بفرستد.
یک روز کشتارگاه قم را کامل اجاره کردم. حاج حسین چند تا تریلی از کاشان بار فرستاد کشتارگاه.
بعد هم سفارش کرد به هر نفری یک کیلو گوشت شتر، یک کیلو گوشت گاو، یک کیلو گوشت گوسفند بده. اول هم به بازاری ها بده تا یاد بگیرند، حتی همانهایی هم که دارند به آنها هم بده.
ما هم قصابی را بستیم و مشغول شدیم یک روز کشتار کردیم. خدا خیرش بدهد مسئول کشتارگاه سردخانههایش را مجانی در اختیار گذاشت.
خبر در قم پیچید یک هفته تمام پخش میکردیم مگر تمام میشد!
آخرش خسته شدم، کار را سپردم دست یک قصاب دیگر، که خبر دار شدم گوشتها را بار ماشین کرده دارد میبرد به رستورانهای تهران بفرشد دم عوارضی گرفتمش.
مقداری از گوشتها را دادم یک شرکت برای بسته بندی کردن تا کارم سبک شود.
خلاصه به هر بدبختی بود بعد از دو هفته گوشتها پخش کردم
تا به حال کسی این جور نذری ندیده بود.