حقیقت محبت و دوستی، کشش و جاذبه است…
کشش و جاذبهای بین حبیب و محبوب…
اگر هم محبت دو طرفه باشد -که در محبت واقعی چنین است- میشود کشش دو طرفه.
وقتی پای کشش به میان آمد، دیگر بیخیالی حبیب و محبوب محال است…
هر کدام به سوی دیگری کشیده میشود…
هر چقدر محبت شدیدتر شود، کشش هم قویتر…
تا این که…
تا این که از جا کنده شده، به هم نزدیک و نزدیکتر میشوند…
نزدیک و نزدیکتر میشوند تا این که…
نزدیک و نزدیکتر تا این که دو طرف محبت یکی شوند.
در آن هنگام دیگر جز دوست چیزی نمیبیند…
در آن هنگام دیگر جز دوست چیزی نمیخواهد…
اصلا جز دوست چیزی در کار نیست…
اصلا یکی شوند و فانی در یکدیگر…
دو ذات هستند، دو شخص هستند، دو نفر هستند، اما…
اما کشش محبت آن چنان روحشان را به هم چسبانده که شدهاند یک روح در دو بدن.
محبت است دیگر…!
معجزه دارد…!
تازه این اولش هست…!
اما آخرش…!!!
بگذریم…
این حرفها مال ما نیست دیگر…
این حرفها از دهان ما بزرگتر است…
اصلا ما لایق این حرفها نیستم…