در مجال خودش گفته شده که به اقتضای منت الهی احیانا برخی از تکالیف برداشته میشود.
مثلا چیزی که خداوند آن را واجب کرده اما ما از آن بیخبریم، حکم آن در مرحله ظاهر برداشته شده است و موارد دیگر همچون… (موارد حدیث رفع و امثال آن)
اما یک منت مهم دیگری هم هست که کمتر به آن توجه میشود.
مسلم هر تکلیفی بر اساس مصالح و مفاسد واقعی ماست. خداوند آن چه را که نقش حیاتی در تقرب به خدا و کمال انسانیت دارد واجب میکند و آن چه را که نقش اساسی در دوری از خداوند و سقوط انسانیت انسان دارد حرام میفرماید.
این اصل اولی است.
هر چند به دلیل صلاح واقعی انسان، حکمت خداوند اقتضا میکند این گونه تکالیف الزامی باشد، اما در مواردی این اصل اولی نقض میشود.
توضیح این که اگر خداوند تکلیف الزامی صادر نماید مسلما با اطاعت آن مصلحت واقعی انسان تأمین میگردد. اما در نقطه مقابل آن اگر مخالف نماید به نتایج سوئی منتهی میشود.
ممکن است گفته شود در مواردی که غالب افراد به خاطر مشقت یا تقصیر، ملتزم به برخی از تکالیف نمیشوند، با توجه به علم خداوند به این امر، تکلیف الزامی صادر نکند تا خلایق دچار تبعات منفی معصیت نشوند.
یک نمونه آن حکم مسواک است که در احادیث متعددی سخن از وجوب آن در هر وضوئی یا نمازی یا در وقت سحر به میان آمده است.
رسول خدا فرمود: اگر نبود که بر امتم مشقت و زحمت ایجاد میکردم البته با هر وضوئی مسواک کردن را بر آنان واجب میساختم (از این رو هر چند من واجب نساختم) هر کس طاقت و تحمل آن را داد مسواک را در وضو ترک نکند.[1]
ممکن است برخی دیگر از روایات در سایر موارد نیز شاهد بر این مطلب باشد.[2]
در این موارد مسلما خود مصلحت عمل، اقتضای تکلیف الزامی دارد. اما بر اساس منتی است که بر امت گذاشته شده، تکلیف وجوبی نمیآید.
علاوه بر آن چه گفته شد وجه دیگری هم در عدم تکلیف الزامی محتمل است.
برخی از تکالیف به دلیل ماهیت و ویژگی آنها، بسیار مقرِّب هستند. در نقطه مقابل آن، آثار مخالفت و عصیان آنها نیز فاجعهبار است.
به عبارت دیگر اطاعت این گونه تکلیف بسیار مقرِّب و معصیت آنها بسیار مبعِّد است.
به اقتضای لطف و مهربانی خداوند، آثار تقربی این گونه تکالیف توسط ائمه علیهم السلام بیان میشود تا اهلش از آن سود برند.
اما حکم الزامی صادر نمیشود تا مقصرین دچار زیان سنگین نگردند.
ممکن است روایاتی که درباره زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده است از این قبیل باشد.
صرف نظر کردن از الزام در این گونه احکام، نوعی دیگر از منت الهی است که کمتر شناخته شده است.
ممکن است این مطلب مهم، با بحث « استنباطات مؤمن طاق در مقابل زید و تأیید امام صادقع» تأیید شود.
جان سخن این که در موارد یاد شده ایجاب تکلیف، بر خلاف امتنان است. از این رو شارع به تکلیف استحبابی بسنده میکند.
[1]- قَالَ ص لَوْ لَا أَنْ أَشُقَ عَلَى أُمَّتِي لَفَرَضْتُ عَلَيْهِمُ السِّوَاكَ مَعَ الْوُضُوءِ وَ مَنْ أَطَاقَ ذَلِكَ فَلَا يَدَعْهُ.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ لَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ عِنْدَ كُلِّ صَلَاةٍ.
قَالَ النَّبِيُّ ص لَوْ لَا أَنْ أَشُقَ عَلَى أُمَّتِي لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ عِنْدَ وُضُوءِ كُلِّ صَلَاةٍ.
لو لا أن أشقّ على أمّتي لأمرتهم أن يستاكوا بالأسحار.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَسَوَّكُوا فَإِنَّ السِّوَاكَ مَطْيَبَةٌ لِلْفَمِ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ مَا جَاءَنِي صَاحِبِي جَبْرَئِيلُ إِلَّا أَوْصَانِي بِالسِّوَاكِ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ يَفْرِضَهُ عَلَيَّ وَ عَلَى أُمَّتِي وَ لَوْ لَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَ عَلَى أُمَّتِي لَفَرَضْتُهُ عَلَيْهِمْ وَ إِنِّي لَأَسْتَاكُ حَتَّى لَقَدْ خَشِيتُ أَنْ أُحْفِيَ أَوْ أَدْرَدَ.
[2]- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ لَا أَنْ أَشُقَ عَلَى أُمَّتِي لَأَخَّرْتُ الْعِشَاءَ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ.
وَ بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ حِينَ نَظَرَ إِلَى زَمْزَمَ لَوْ لَا أَنِّي أَشُقُ عَلَى أُمَّتِي لَأَخَذْتُ مِنْهُ ذَنُوباً أَوْ ذَنُوبَيْنِ.