شیطان خیلی زبر و زرنگ است. اصلا در پدر سوختگی نظیر ندارد. هر کسی را از راهی گمراه میکند و از کار خیر باز میدارد.
گاهی در انجام بعضی از کارهای خیر و صالح دچار تردید میشدم که آیا نیتم در این کار خیر خداست یا ریاکاری میکنم. برای همین هم دست از اقدام میکشیدم. برای خودم هم استدلال میکردم که خوب، اگر مقصود من از انجام این کار رضای خدا باشد که یقین به خلوصم ندارم. اگر بدون یقین به خلوص هم انجامش دهم که اجری نمیبرم. پس چرا آن را انجام دهم؟!
تا این که برادرم متوجه شد. با نقل داستان جالبی مرا از این دام شیطانی رها ساخت.
این شما و این هم داستان:
در گذشته نه چندان دور بسیاری از کارهای خیر و عام المنفعه توسط علماء و مؤمنین انجام میگرفت.
بر همین اساس عالمی دست به ساختن پلی بر رودخانهای زد.
دو نفر از محل ساختن پل رد میشدند. یکی به دیگری گفت ببین این عالم دارد با ساختن پل ریا میکند که مثلا مردم بیشتر به او ارادت پیدا کنند.
اتفاقا این سخن به گوش عالم رسید.
به جای ناراحتی و اعتراض، جوابی خردمندانه داد. گفت فرض که او درست هم بگوید که من در این کارم ریا میکنم و از این جهت اجری نمیبرم.
اما کسانی که فردا از روی این پل میگذرند، حتما دعا خواهند کرد خدا پدر فلانی را بیامرزد که این پل را ساخت.
تردیدی ندارم که آنها در دعایشان ریا نخواهند کرد. همین اجر برایم بس است.