×

درباره میز من شیعه هستم

اسلام کامل چیست؟ آیا تشیع همان اسلام کامل است؟
تشیع چیست؟ و چگونه و از کی متولد شده است؟
شیعه کیست؟ نسب شیعه و صفاتش و فضایلش کدام است؟
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تشیع ایرانیان (جایگاه عجم در اسلام)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۸-۴:۴۵:۱۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۱۲-۱۹:۱۹:۴
    • کد مطلب:14433
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (18) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 63768

نخستین بحث در زمینه جغرافیای تشیع را با تشیع ایرانیان ورق می‌زنیم.

پیش از این در مطلبی با عنوان «اما و اگرهای جغرافیای انسانی تشیع» امور مهمی را تذکر دادیم که مراجعه به آن بسیار ضروری است.

مبنای کار در موضوع جاری همانند همه موضوعات مستند بودن مطالب است. البته با این تبصره که جای بحث در اعتبار مستندات همیشه باز است.

تکیه اصلی تحقیق جاری بر درستی استفاده هر مطلبی از مستند آن است. هر چند این امکان وجود دارد که کسی در اعتبار و یا عدم اعتبار مستند نظری داشته باشد.

ایرانیان در قرآن

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۲۱-۵:۱۹:۴۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15533
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1663

برخی از آیات قرآن اشاراتی به عجم‌ها دارد. در ادامه این آیات را با تفسیر آن در روایات و تطبیق آنها بر ایرانیان می‌بینیم.

عجم حق پذیرند و دور از تعصب

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۲۱-۵:۱۹:۵۶
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15534
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3170

وَ لَوْ نَزَّلْنٰاهُ عَلىٰ بَعْضِ اَلْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مٰا كٰانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ. ﴿الشعراء،198. 199

و اگر آن (قرآن) را بر برخى از عجم‌ها نازل مى‏كرديم، و [پيامبر] آن را بر ايشان مى‏خواند [عربها] به آن ايمان نمى‏آوردند.

امام صادق علیه السلام در این باره می‌فرماید:

لو أنزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب و قد نزل علی العرب فآمنت به العجم فهذه فضیلة العجم.

اگر قرآن بر عجم نازل می‌شد عرب به آن ایمان نمی‌آورد و حال آن که بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلت و برتری عجم است.[1]

علت این که اگر قرآن بر عجم‌ها نازل می‌شد عربها ایمان نمی‌آوردند، نخوت و تکبر قومی آنان است. اما عجم‌ها به دلیل دوری از این غرور جاهلی، حق‌پذیر هستند. این همان فضیلتی است که در این آیه و روایت برای عجم‌ها بیان شده است.


[1]- تفسیر القمی، ج‏2، ص: 124 و تفسیر صافی و برهان و دیگر مصادر

عجم را جایگزین شما (عرب) می‌کنیم

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۲۳-۵:۲۲:۱۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15535
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1458

وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاٰ يَكُونُوا أَمْثٰالَكُمْ. ﴿محمد، 38

و اگر روى برتابيد [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود [و بهتر از شما خواهند بود].

در این آیه‌ی شریفه خداوند اصحاب پیامبر را تهدید می‌کند که اگر به این پیامبر و دین اسلام پشت کنند  خداوند گروه دیگری را به جای آن‌ها خواهد آورد که از مثل از عرب بهتر هستند. این گروه چه کسانی هستند؟

تفسیر قمی از امام صادق نقل می‌کند:

عنی أبناء الموالی المعتقین.

مقصود (از کسانی که بهتر از عرب هستند) در آیه، فرزندان موالین (عجم) هستند که (بردگان) آزاد شده‌اند.[1]

امام صادق علیه السلام در روایات دیگری به فضل عجم‌ها در این آیه تصریح می‌کند.

قد و الله أبدل بهم خیرا منهم الموالی.

قسم به خدا که خداوند بهتر از عرب را جایگزین عرب کرد که موالین (عجم) هستند.[2]

این مطلب در روایات سنی نیز آمده است.

رَوَى أَبُو هُرَيْرَةَ أَنَّ نَاساً مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ كَانَ سَلْمَانُ إِلَى جَنْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِ سَلْمَانَ‏ فَقَالَ‏ هَذَا وَ قَوْمُهُ وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ.

مردمی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند یا رسول الله این کسانی که خداوند در کتابش آنان را یاد کرده، کیانند؟ در این هنگام سلمان هم کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود. حضرت دستش را بر ران سلمان زد و فرمود این مرد و قومش. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست اگر ایمان (آن چنان غیر قابل دسترس باشد که) به ستاره ثریا آویزان باشد، البته که مردانی از فارس آن را به چنگ خواهند آورد.

شیخ عباس قمی در سفینة البحار در توضیح موالی می‌فرماید: مقصود از مدح موالی در روایت مدح عجم‌ها است و مقصود از خطاب این آیه به اعراب که « اگر روى برتابيد خداوند جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود» یعنی موالین و [بنا بر این آیه] موالین بهتر از عرب هستند.[3]

بنا بر آن چه گذشت مقصود از کسانی بهتر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که خداوند آنها را جایگزین می‌کند، ایرانیان هستند.


[1]- تفسیر القمی، ج‏2، ص: 309 بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏22، ص: 52

[2]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏22، ص: 52

[3]- ج 2 ص 692 ماده «و ل ی»

خداوند عجم را دوست دارد

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۲۵-۴:۴۵:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15537
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1418

ٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اَللّٰهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى اَلْكٰافِرِينَ يُجٰاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ يَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِكَ فَضْلُ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ. ﴿المائدة، 54

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، [زیانی به خدا نمی رساند] به زودى خدا گروهى را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان او را دوست دارند. با مؤمنان، فروتن، بر كافران سختگیر، در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى‏ترسند. اين فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مى‏دهد، و خدا گشايشگر داناست.

شگفت‌آور است! اینان چه کسانی هستند که خدا در مورد آن‌ّها این گونه سخن می‌گوید!

بار دیگر به این عناوین دقت کنید: گروهی که خدا آن‌ها را دوست دارد. آنان نیز خدا را دوست دارند. با مؤمنان فروتنی می‌کنند. بر کافران سختگیر هستند. در راه خدا جهاد می‌کنند. از کسی هراس ندارند. این فضل خدا است که به هر که بخواهد می‌دهد.

امام صادق علیه السلام در باره‌ی این آیه فرمود:

مقصود موالیان (عجم) هستند.[1]

در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله از این آیه پرسیدند. حضرت این چنین پاسخ دادند:

حضرت دست به گردن سلمان زده و سپس فرمود (مقصود) این مرد و قومش است و سپس فرمود اگر دین به ستاره ثریا آویزان باشد البته که مردانی از فرزندان فارس آن را به چنگ خواهند آورد.[2]

با توجه به احادیث یاد شده پاسخ خداوند به ارتداد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله، آوردن قومی است که… (يَأْتِي اَللّٰهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ…) دارای صفات یاد شده باشند. این قوم همان ایرانیان هستند.

 

[1]- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ قَالَ الْمَوَالِي‏ بحار الأنوار ج‏64، ص: 181

[2]- روى‏ ان النبي صلى الله عليه و آله سئل عن هذه الاية فضرب‏ بيده‏ على‏ عاتق سلمان فقال هذا و ذووه، ثم قال: لو كان الدين معلقا بالثريا لناله رجال من أبناء فارس

بشارت قرآن به مسلمان شدن ایرانیان

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۰۳-۷:۴۱:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۰۳-۷:۴۸:۱۱
    • کد مطلب:15536
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1486

هُوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمّٰا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ ﴿الجمعة،2و 3

و [نیز پیامبر را برانگیخت] بر کسانی دیگر که هنوز به آنان نپیوسته اند.

در این آیه‌ی شریفه خداوند از گروهی از امت پیامبر خبر داده است که هنوز نیامده‌اند و در آینده به مسلمانان ملحق می‌شوند. اما این گروه چه کسانی هستند؟

في المكاتيب لقطب محي لما نزل قوله تعالى وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ قيل من هم يا رسول اللَّه فلم يجب حتى سئل ثلاثا ثم وضع يده على كتف سلمان و قال لو كان الإيمان عند الثريا لناله رجال أو رجل من هؤلاء.

هنگامی که این آیه نازل شد «وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمّٰا يَلْحَقُوا بِهِمْ» پرسیده شد یا رسول الله این‌ها کیانند که هنوز به ما نپیوستند و در آینده ملحق خواهند شد؟ حضرت پاسخ نداد تا این که این پرسش سه بار تکرار شد. پس از سه بار تکرار حضرت دستشان را بر شانه سلمان نهاده و فرمود اگر ایمان در ستاره ثریا باشد البته که مردانی یا مردی از اینان (یعنی قوم سلمان) آن را به دست می‌آوردند.

رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ فَقِيلَ لَهُ مَنْ هَؤُلَاءِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ سَلْمَانَ وَ قَالَ لَوْ كَانَ الدِّينُ فَي الثُّرَيَّا لَنَالَتْهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاءِ.[1]

روایت شده که پیامبر این آیه را خواندند پس از آن حضرت پرسیده شد اینان کیانند؟ حضرت دست بر شانه‌ی سلمان گذاشته و فرمود اگر دین در ستاره‌ی ثریا باشد البته که مردانی از اینان آن را به دست خواهند آورد.

در تفسیر مجمع البیان ذیل همین آیه می‌گوید از امام باقر علیه السلام نقل شده که مقصود از آیه «هم الأعاجم». آن‌ها عجم هستند. اما متن روایت را نیاورده است.

 

[1]- بحار۱۶ ص۳۱۰

تسلی دادن پیامبر به ایمان آوردن عجم

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۲۷-۸:۵۹:۴۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۵:۲۹:۷
    • کد مطلب:15538
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1416

أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ. (انعام 89)

آنان كسانى بودند كه كتاب و داورى و نبوت بديشان داديم و اگر اينان [مشركان‏] بدان كفر ورزند، بى‏گمان، گروهى [ديگر] را بر آن می‌گماريم كه بدان كافر نباشند.

در این آیه‌ی شریفه خداوند پیامبرش را تسلی می‌دهد که اگر اینان که قرآن در میان آن‌ها نازل شده است ایمان نیاورند و تو را یاری نکنند این کار به گروه دیگری واگذار میکنیم که به آن کفر نمی‌ورزند.

خداوند پیامبرش را به ایمان چه کسانی تسلی می‌دهد؟

امام صادق علیه السلام در جواب سوال سلیمان بن هارون فرمودند:

… وَ لَوْ أَنَّ النَّاسَ كَفَرُوا جَمِيعاً حَتَّى لَا يَبْقَى أَحَدٌ لَجَاءَ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ بِأَهْلٍ يَكُونُونَ مِنْ أَهْلِهِ ثُمَّ قَالَ أَ مَا تَسْمَعُ اللَّهَ يَقُولُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ حَتَّى فَرَغَ مِنَ الْآيَةِ وَ قَالَ فِي آيَةٍ أُخْرَى فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَهْلَ هَذِهِ الْآيَةِ هُمْ أَهْلُ تِلْكَ الْآيَةِ.[1]

اگر تمامی مردم کافر شوند تا جایی که حتی یک نفر هم (برای یاری امام زمان علیه السلام) نماند البته که خداوند برای این امر کسانی را خواهد آورد که از شایستگان آن باشند. سپس فرمود آیا نمی‌شنوی خداوند می‌فرماید:

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، [زیانی به خدا نمی رساند] به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان‏] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مى‏كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى‏ترسند. اين فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مى‏دهد، و خدا گشايشگر داناست. (المائدة، 54)

و در آیه دیگر فرمود:

اگر اينان [مشركان‏] بدان كفر ورزند، بى‏گمان، گروهى [ديگر] را بر آن گماريم كه بدان كافر نباشند. (انعام 89)

سپس فرمود اهل این آیه اهل همان آیه اول هستند.

پیش از این گذشت که اهل آیه‌ی اول «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ…» موالین هستند. پس اهل این آیه هم موالین و عجم هستند.

با آیات متعددی که به عجم‌ها اشاره داشت آشنا شدیم.

همان گونه که پیش از این گذشت تردیدی نیست که ایرانیان از مصادیق قطعی عجم‌ها شمرده می‌شوند.

اما از برخی روایات شیعه و سنی بیش از این استفاده می‌شود. در این گونه روایات دو احتمال وجود دارد:

نخست این که مقصود منحصر از موالی و عجم، تنها ایرانیان هستند.

و احتمال دوم هم این است که ایرانیان، شاه مصداق موالی و عجم هستند.

اگر کسی احتمال نخست را هم نپذیرد، تردیدی در فضیلت ایرانیان باقی نمی‌ماند.

آن چه مهم است مدح عجم در روایات و تطبیق آن بر ایرانیان است که قهرا آیات را نیز بیشتر روشن می‌سازد.

 

[1]- بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏27 / 49 / باب 17 ح 1

ایرانیان در روایات اهل بیت

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۰۵-۱۲:۲۴:۵۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۵:۱۸:۳۸
    • کد مطلب:15539
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1666

با برخی از آیات در مدح عجم و موالین آشنا شدیم.

اینک سراغ روایاتی می‌رویم به این موضوع پرداخته‌اند.

این روایات نیز متعدد است و به بیانات متفاوتی وارد شده است.

منت خداوند بر اولاد عجم

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۰۵-۱۲:۲۴:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۱۷-۲۰:۵۰:۲۲
    • کد مطلب:15540
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1669

قال قلت للرضا علیه السلام … و الله مضی كما مضی رسول الله ص و لكن الله تبارك و تعالی لم یزل منذ قبض نبیه ص هلم جرا یمن بهذا الدین علی أولاد الأعاجم و یصرفه عن قرابة نبیه هلم جرا فیعطی هؤلاء و یمنع هؤلاء. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏49 / 232 /19

امام رضا علیه السلام فرمود: … و لکن خداوند تبارک و تعالی از زمانی که پیامبرش را از میان امت برده است تا کنون، پیوسته به این دین بر فرزندان عجم‌ها منت می‌گذارد (و عجم را به این دین هدایت می‌کند) و این دین را همچنان از خویشان پیامبرش دور می‌کند (و از آنان توفیق هدایت را می‌گیرد). پس به عجم عطا می‌کند و از خویشان پیامبرش بازمی‌دارد.

آن چه در این روایت به وضوح مشاهده می‌شود این است که حتی برخی از نزدیکان پیامبر، قدر اسلام را نمی‌دانند و رفته رفته از این اسلام حقیقی (تشیع) می‌گریزند با این که اسلام در سرزمین آن‌ها متولد شده است، ولی عجم به آن ایمان می‌آورند شیعه می‌شوند و روز به روز به آن وفادارتر می‌شوند.

علامه مجلسی رضوان الله علیه در ذیل این حدیث می‌فرماید:

تعبیر امام علیه السلام «فرزندان عجم» مانند سلمان و غیر سلمان است و در این حدیث ستایش بزرگی برای عجم و برتری آنان بر عرب است.

عجم لشگریان امام زمان ع

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۰۷-۱۰:۵۸:۱۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۰۷-۱۱:۲:۱۵
    • کد مطلب:15541
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1432

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که:

و كأنی أسمع صهیل خیلهم و طمطمة رجالهم.

گویا صدای شیهه اسبان آنان و طمطمه (و لهجه‌دار بودن تکلم) مردانشان را می‌شنوم.

علامه مجلسی می‌فرماید:

آن چه از خطبه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام ـ که در باره‌ی اخبار متعلق به امام زمان علیه السلام ایراد فرموده، ­استفاده می‌شود این است معنای طمطمه، کلام غیر عربی است و مرد طمطمی به معنای کسی است که نمی‌تواند به نیکویی به عربی سخن گوید. امام علیه السلام با این تعبیر به این اشاره فرموده که لشگر امام زمان علیه السلام از عجم هستند.[1]

همچنین در باب 366 کتاب فتوحات مکیه‌، تالیف ابن عربی سنی مذهب، آمده است که:

وزراء مهدی علیه السلام، همه از عجم هستند و در میان آنها یک عرب نیست. لکن فقط به عربی سخن می‌گویند. کسی از جنس خودشان آنان را محافظت نمی‌کند (فرشتگان محافظ آنان هستند)…

 

[1]- قال فی البحار بل المستفاد من خطبة أمير المؤمنين فيما يتعلق بإخباره عن القائم ع حيث يقول فيها و كأني أسمع صهيل خيلهم و طمطمة رجالهم أنهم يتكلمون بالفارسية قال في البحار الطمطمة اللغة العجمية و رجل طمطمي في لسانه عجمة أشار ع بذلك إلى أن عسكرهم من العجم‏. بحار ۴۸ ص۳۰۵

تمام یاران امام زمان ع اولاد عجم هستند

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۱۵-۲۱:۰:۳۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۵:۳۹:۲۰
    • کد مطلب:15542
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1368

عن أبی جعفر علیه السلام قال: أصحاب القائم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا أولاد العجم بعضهم یحمل فی السحاب نهارا یعرف باسمه و اسم أبیه و نسبه و حلیته و بعضهم نائم علی فراشه فیری فی مكة علی غیر میعاد.[1]

امام باقر علیه السلام می‌فرماید: اصحاب حضرت قائم (همه‌ی) سیصد و سیزده نفرشان فرزندان عجم هستند. (هنگام ظهور) برخی از آنان در روز (روشن) با ابر (به مکه) برده می‌شوند. اینان به اسم و نسب و شمایلشان شناخته شده هستند. برخی دیگر در بسترش خوابیده است (ولی وقتی بیدار می‌شود) بدون قرار قبلی در مکه دیده می‌شود.

 

[1]- الغيبة للنعماني، النص، ص: 315

عجم آموزگاران قرآن در زمان ظهور

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۱۹-۲:۲۳:۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۵:۲۴:۳۶
    • کد مطلب:15543
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1392

ابن نباتة قال: سمعت علیا علیه السلام یقول: كأنی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الكوفة یعلمون الناس القرآن.[1]

ابن نباته می‌گوید از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: گویا عجم را می‌بینم (در دوران ظهور) که خیمه‌های آنان در مسجد کوفه است و به مردم قرآن می‌آموزند.

 

بحار الأنوار ج‏64، ص: 181 318

ایرانیان خوشبخت‌ترین مردم به سبب اسلام

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۱-۶:۵۱:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۵:۳۹:۵۷
    • کد مطلب:15544
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 568

قال النبی صلی الله علیه و آله أسعد الناس بهذا الدین فارس.[1]

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خوشبخت‌ترین مردم به سبب این دین (یعنی اسلام) قوم فارس هستند.

 

[1]- رواه الشیخ أبو محمد جعفر بن أحمد بن علی القمی نزیل الری فی كتاب جامع الأحادیث

ایرانیان بلند همت‌ترین دانشمندان

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۴-۷:۶:۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۴/۳۱-۱۸:۷:۴۴
    • کد مطلب:15545
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1333

برای ایرانیان تعبیراتی بسیار جالبی در منابع شیعه و سنی نقل شده است. یک دسته از این تعبیرات گویای این مطلب است که ایرانیان آن چنان بلند همت هستند که برای رسیدن به کمال، دورترین‌ها و غیر قابل دسترس‌ترین‌ها را به چنگ می‌آورند.

این دسته از روایات به چند تعبیر به ما رسیده است. مانند: اگر دانش در ثریا بود…، اگر ایمان در ثریا بود… یا اگر دین در ثریا بود، مردان فارس یا فرزندان فارس آن را به دست می‌آوردند. به برخی از این روایات توجه کنید.

تعبیر «اگر دانش در ثریا بود…» در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است:

اگر دانش به ستاره‌ی ثریا آویخته بود البته که مردانی از فارس آن را به دست می‌آوردند.[1]

تعبیر «اگر ایمان در ثریا بود…» در ضمن برخی از روایات پیشین گذشت:

و مؤمن فارسی است زیرا در (شناخت معانی) اسماء فراست دارد (و به خوبی به معانی آنها پی می‌برد) اگر ایمان به ستاره‌ی ثریا آویزان بود البته که فرزندان فارس آن را به دست می‌آوردند. (البته) مقصود از پسران فارس با فراست‌ها هستند. پس از (میان) اسماء، برترین آنها را انتخاب می‌کنند و به شریف‌ترین آنها چنگ می‌زنند و به تحقیق رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است از فراست مؤمن بپرهیزید به راستی که مؤمن به نور خدا می‌نگرد.[2]

این مطلب در منابع سنیان نیز آمده است. برخی از این دسته از روایات پیش از این گذشت.

روایات دیگری از سنیان وجود دارد که از قول پیامبر صلی الله علیه و آله تعبیر «اگر دین در ثریا بود…» را نقل کرده‌اند:

اگر دین در ثریا بود البته که مردانی از فارس (یا مردانی از فرزندان فارس) آن را به دست می‌آوردند.[3]

 

[1]- عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: لَوْ كَانَ الْعِلْمُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏1 / 195 ح16 قرب الإسناد (ط - الحديثة) / النص / 109 /377 نوادر الأخبار (للفيض) / النص / 51 /ح7

[2]- الإختصاص رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ: الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَ وَ الْكُفْرَ وَ النِّفَاقَ وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ لِلشَّيْ‏ءِ وَ نَحْنُ الشَّيْ‏ءُ وَ أَنْكَرَ لَا شَيْ‏ءَ الدُّلَامَ وَ أَتْبَاعَهُ وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْأَشْيَاءَ تَعَرَّفَ الْخَبِيثَ عَنِ الطَّيِّبِ وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ عُرِّبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعْجَمِيٌّ لِأَنَّهُ أَعْجَمَ عَنِ الدُّلَامِ فَلَمْ يَذْكُرْهُ بِخَيْرٍ وَ الْمُؤْمِنُ فَارِسِيٌّ لِأَنَّهُ تَفَرَّسَ فِي الْأَسْمَاءِ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ أَبْنَاءُ فَارِسَ يَعْنِي بِهِ الْمُتَفَرِّسَ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَفْضَلَهَا وَ اعْتَصَمَ بِأَشْرَفِهَا وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏64 / 61 /5 الإختصاص / النص / 143

[3]- و من طريق العامة عن النبي ص لو كان الدين بالثريا لنالته رجال من فارس. الوافي / ج‏3 / 674

روي أنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم لما سئل عن هذه الاية ضرب بيده على عاتق سلمان و قال: هذا و ذووه ثمّ قال: لو كان الدّين معلّقا بالثريّا لناله رجال من أبناء فارس. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) / ج‏12 / 46

ایرانیان دانایان بزرگوار

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۳-۷:۵۳:۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۵:۴۰:۳۱
    • کد مطلب:15546
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3175

از جمله روایات بسیار زیبایی که بر فضیلت و شرافت ایرانیان دلالت دارد کلامی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در ماجرای جنگ اعراب با ایران در زمان عمر و اسیر شدن ایرانیان فرموده است.

اما به جهت لطافت این واقعه نقل همه‌ی داستان خالی از لطف نیست؛

المناقب لابن شهرآشوب لما ورد بسبی الفرس إلی المدینة أراد عمر أن یبیع النساء و أن یجعل الرجال عبید العرب و عزم علی أن یحمل العلیل و الضعیف و الشیخ الكبیر فی الطواف و حول البیت علی ظهورهم فقال أمیر المؤمنین ع إن النبی ص قال أكرموا كریم قوم و إن خالفوكم و هؤلاء الفرس حكماء كرماء فقد ألقوا إلینا السلام و رغبوا فی الإسلام و قد أعتقت منهم لوجه الله حقی و حق بنی هاشم فقالت المهاجرون و الأنصار قد وهبنا حقنا لك یا أخا رسول الله فقال اللهم فاشهد أنهم قد وهبوا و قبلت و أعتقت فقال عمر سبق إلیها علی بن أبی طالب علیه السلام و نقض عزمتی فی الأعاجم و رغب جماعة فی بنات الملوك أن یستنكحوهن فقال امیر المؤمنین تخیرهن و لا تكرههن فأشار أكبرهم إلی تخییر شهربانویه بنت یزدجرد فحجبت و أبت فقیل لها أیا كریمة قومها من تختارین من خطابك و هل أنت راضیة بالبعل فسكتت فقال أمیر المؤمنین قد رضیت و بقی الاختیار بعد سكوتها إقرارها فأعادوا القول فی التخییر فقالت لست ممن یعدل عن النور الساطع و الشهاب اللامع الحسین إن كنت مخیرة فقال أمیر المؤمنین لمن تختارین أن یكون ولیك فقالت أنت فأمر أمیر المؤمنین حذیفة بن الیمان أن یخطب فخطب و زوجت من الحسین.[1]

هنگامی که اسیران ایرانی به مدینه آورده شدند، عمر تصمیم گرفت زنان را بفروشد و مردان را بردگان عرب قرار دهد و تصمیم گرفت از آنان برای کول کردن افراد علیل و ناتوان و پیر در طواف و اطراف کعبه استفاده کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: احترام بزرگوار هر قومی[2] را پاس دارید هر چند با شما مخالفت کرده باشند. این فارسیان دانایان بزرگوار هستند تسلیم ما شده‌اند (یا صلح با ما را پذیرفته‌اند) و به اسلام رو آورده‌اند.

حقیقتا من هر آن چه از آنان حق من و حق بنی هاشم است برای رضای خداوند آزاد کردم.

(در این هنگام) مهاجرین و انصار هم گفتند ما هم حق خود را به تو بخشیدیم ای برادر رسول خدا.

حضرت فرمود خداوندا شاهد باش که آنان حقشان را واقعا بخشیدند و من هم پذیرفتم و (تمام برده‌ها را) آزاد کردم.

عمر گفت علی بن ابی طالب (در نقشه‌اش) پیشدستی کرد و تصمیم مرا در مورد ایرانیان با شکست روبرو ساخت.

پس از این عده‌ای به ازدواج با دختران پادشاهان ابراز علاقه کردند. امیرالمؤمنین به عمر گفت دختران پادشاهان را آزاد بگذار و اجبارشان نکن.

بزرگ خواستگاران (یا بزرگ اصحاب که شاید کنایه از عمر باشد اما به خاطر آبروداری به کنایه نام برده شده است) به شهربانویه دختر یزدجرد اشاره کرد و خواستگاری خود را اعلام کرد. شهربانویه خود را پوشاند و سر باز زد.

به او گفته شد ای دختر متشخص ایرانی چه کسی از خواستگارانت را بر می‌گزینی؟ و آیا اصلا به ازدواج راضی هستی؟

او سکوت کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود البته که رضایتش را (با سکوت) اعلام کرد. پس از این باقی مانده است که کسی را برگزیند زیرا سکوت او اقرار است.

دوباره سخن در انتخاب شوهر را تکرار کردند، گفت اگر حق انتخاب با من است من جز نور تابان و ستاره‌ی درخشنده، حسین (بن علی علیه السلام) کسی را برنمی‌گزینم.

امیرالمؤمنین فرمود: چه کسی را به عنوان ولی و قیم خود برمی‌گزینی؟

شهربانویه جواب داد: تو را (ولی خود قرار دادم).

پس امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد تا حذیفة بن یمان از شهربانویه خواستگاری کند. او نیز خواستگاری کرد و شهربانویه با حسین بن علی علیه السلام ازدواج کرد.

این جریان نکات جالب فراوانی دارد. از جمله:

۱- عمر با همان پیش زمینه جاهلی و تعصب عربیت برای اسرای ایرانی کاملا برنامه ریزی کرده بود و تصمیمات سختی هم گرفته بود.

۲- امیرالمؤمنین علیه السلام روش او را با بیان حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله تخطئه نمود.

۳- مطابق حدیث پیامبر، باید با افراد با شخصیت و محترم مخالف، از هر قومی، رفتاری متناسب داشت.

۴- به حسب رفتار امیرالمؤمنین با تمامی ایرانیان، تمامی اسراء ایرانی مصداق حدیث پیامبر به شمار آمده‌اند. (این نکته مهم است باید به دقت تحقیق شود)

۵- امیرالمؤمنین ایرانیان را با دو صفت حکمت و کرامت توصیف می‌فرماید.

۶- دو جمله فقد «ألقوا إلینا السلام و رغبوا فی الإسلام»، گویای این است که به دلیل رغبت در اسلام جنگ را رها کرده و تسلیم شده‌اند.

۷- امیرالمؤمنین با تدبیر زیرکانه‌ای برنامه‌های متعصبانه عمر را نقش بر آب می‌کند.

۸- تمامی مسلمین در این تدبیر با امیرالمؤمنین همراهی و با عمر مخالفت می‌کنند.

۹- اسرای ایرانی شاهد دو رفتار متناقض در مورد اسرا هستند، یکی رفتار عمر و دیگری رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام. و طبعا در آغاز اسارت، دو خط متضاد را در اسلام می‌شناسند.

۱۰- ممکن است مقصود از جمله «فأشار أكبرهم إلی تخییر شهربانویه» شخص ابوبکر باشد (احتمال هم می‌رود که مقصود بزرگ از خواستگاران باشد و ابوبکر جزء آنها نبوده است) اگر این احتمال درست باشد دو خط متضاد در اسلام برجسته‌تر می‌شود.

۱۱- در این جمله شهربانویه که «لست ممن یعدل عن النور الساطع و الشهاب اللامع» دو احتمال می‌رود. نخست این که با فراستی که داشته شخصیت والای امام حسین علیه السلام را دریافته است و احتمال دوم هم این که پیش از این پیشگویی‌های پیامبران گذشته در مورد پیامبر و خاندانش به گوش او رسیده و از همین رو ممکن است یکی از دلایل رغبت به اسلام او نیز همین باشد.

۱۲- پایان این جریان هم ازدواج زنان اسیر با مسلمانان با نهایت عزت و کرامت است.

در تاریخ جنگ ایرانیان و اسارت آنها حوادث زیادی است که تحقیق در آن لازم است اما به دلیل اختصار از آن می‌گذریم.

 

[1]- بحار ج۴۵ ص ۳۳۰ ح۳

[2]- یا قوم بزرگوار را، که در اصل قوم کریم بوده و سپس صفت به موصوف اضافه شده است.

هدایت عرب به دست ایرانیان

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۸-۶:۵:۴۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۱۸-۶:۱۸:۲۴
    • کد مطلب:15547
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3068

قال النبی صلی الله علیه و آله فی فارس ضربتموهم علی تنزیله و لا تنقضی الدنیا حتی یضربوكم علی تأویله.[1]

پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد ایرانیان به اعراب فرمود: شما ایرانیان را بر اساس ظاهر قرآن زدید (و جنگیدید) ولی دنیا تمام نمی‌شود تا این که ایرانیان بر اساس باطن قرآن شما را بزنند (و بجنگند).

این مطلب از امام صادق از امام باقر از امیرالمؤمنین علیهم السلام نیز نقل شده است.

عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ فِي فَارِسَ: «ضَرَبْتُمُوهُمْ عَلَى تَنْزِيلِهِ، وَ لَا تَنْقَضِي الدُّنْيَا حَتَّى يَضْرِبُوكُمْ عَلَى تَأْوِيلِهِ».

ظاهرا این روایات اشاره به زمان ظهور امام زمان علیه السلام دارند که در آن زمان بیشتر اصحاب آن حضرت یا اکثر آنها را ایرانیان تشکیل داده و با جنگ، اعراب را به ایمان دعوت می‌کنند.

 

[1]- قرب الإسناد ص 52

عجم، موالی پیامبرند

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۲۳-۶:۱۱:۵۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15548
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2508

قال رجل لأبی عبد الله علیه السلام إن الناس یقولون من لم یكن عربیا صلبا و مولی صریحا فهو سفلی فقال و أی‏ شی‏ء المولی الصریح فقال له الرجل من ملك أبواه قال و لم قالوا هذا قال لقول رسول الله صل الله علیه و آله مولی القوم من أنفسهم فقال سبحان الله أ ما بلغك أن رسول الله ص قال أنا مولی من لا مولی له أنا مولی كل مسلم عربیها و عجمیها فمن والی رسول الله صل الله علیه و آله أ لیس یكون من نفس رسول الله ثم قال أیهما أشرف من كان من نفس رسول الله صل الله علیه و آله أو من كان من نفس أعرابی جلف بائل علی عقبیه ثم قال علیه السلام من دخل فی الإسلام رغبة خیر ممن دخل رهبة و دخل المنافقون رهبة و الموالی دخلوا رغبة.[1]

مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: به راستی که مردم (سنیان) می‌گویند کسی که عرب خالص نباشد و (یا) مولای صریح نباشد پس او از مردمان پست شمرده می‌شود.

امام فرمود مولای صریح چیست؟ آن مرد گفت کسی که پدر و مادرش برده بودند (و آزاد شدند).

امام پرسید چرا چنین حرفی گفته‌اند؟ پاسخ داد به خاطر سخن پیامبر صلی الله علی و آله که آزاد شده هر قومی از خود آنان شمرده می‌شود.

حضرت فرمود سبحان الله آیا این مطلب به تو نرسیده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود من مولای کسی هستم که مولا ندارد، من مولای هر مسلمانی هستم چه عرب باشد و چه عجم. پس کسی که ولایت رسول خدا را داشته باشد آیا از خود رسول خدا نیست؟!

سپس فرمود کدامیک شریف‌تر هستند، کسی که از نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله شمرده شود یا کسی که از نفس اعرابی پستی که بر پاشنه پای خود ادرار می‌کند؟!

و ادامه دادند کسی که با میل و رغبت مسلمان شود بهتر است از کسی که به خاطر ترس مسلمان شود. این در حالی است که منافقون با ترس اسلام آوردند و موالین با میل و رغبت.

در این روایت امام علیه السلام برای اثبات برتری عجم به دو وجه استدلال می‌کند.

قبل از توضیح وجه اول به دو نکته توجه کنید:

نکته‌ی اول این که پیامبر در مورد بردگان آزاد شده فرمود: موالی هر قومی از خود آن قوم محسوب می‌شوند. این کار برای این بود که موالی مورد احترام باشند و به آن‌ها ظلم نشود و برای این که سابقا برده بودند مورد سرزنش قرار نگیرند.
پس به حکم این فرمایش پیامبر آزاد شده‌ها هم در شرافت حکم خود عرب را داشتند.

نکته‌ی دوم این که عرب موالی را به اقسامی تقسیم می‌کردند؛ یک قسم کسانی بودند که پدر و مادرشان هم برده بودند و آزاد شدند. این قسم را «مولای صریح» می‌گفتند.

از نظر مردم فقط خود اعراب و موالی صریح شرافت داشتند. این به این معنا است که بقیه‌ی بردگان و حتی عجم‌هایی که برده نبودند از طبقه‌ی پست جامعه شمرده می‌شدند.

اکنون به شرح وجه اول می‌پردازیم.

وقتی آن مرد عرض کرد که مردم می‌گویند به جز عرب و موالی صریح، بقیه پست هستند، امام با تعجب فرمود: سبحان الله! چگونه؟! مگر نشنیده‌ای که پیامبر فرمود «من مولای هر کسی هستم که مولا ندارد؟!» هر برده‌ای که آزاد شده باشد و مولایی نداشته باشد پیامبر مولای او است. و خود پیامبر فرمود مولای هر قومی از خود آنان است و در شرافت در رتبه‌ی آنان قرار دارد. تمامی بردگان آزاد شده‌ای که مولا ندارند به پیامبر منتسب هستند و در شرافت از پیامبر محسوب می‌شوند. چگونه پست هستند؟!

مگر نشنیده‌ای که پیامبر فرمود من مولای هر مسلمانی هستم چه عرب باشد و چه عجم؟! همه مسلمانان، عرب و عجم، موالی پیامبر هستند و به پیامبر منتسب هستند. چگونه موالی پیامبر پست هستند؟!

آیا موالی اعراب که بر پاشنه‌ی پای خود ادرار می‌کنند بر این‌ها (بردگان و عجم) که موالی رسول خدا هستند برتری دارند؟!

 

در مرحله‌ی بعد امام علیه السلام وجه دیگری از اولویت عجم بر عرب را بیان می‌فرماید و آن نفاق اعراب و ایمان قلبی عجم ها است. چرا که ایمان بسیاری از اعراب از روی ترس (و برخی دیگر به خاطر طمع به ریاست در آینده‌ی اسلام) بود اما موالیانی که شیعه شدند با میل و رغبت خود ایمان آوردند. تردیدی نیست که کسانی که با طوع و رغبت ایمان آوردند، برتر از منافقین هستند.

 

[1]- بحار الانوار ج64 ص168

پیشتازان ایرانی در اسلام و تشیع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۰/۳۰-۶:۳۲:۵۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15826
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2299

در سلسله مباحث پیشین با نظام ارزش گذاری اسلام آشنا شدیم و دیدیم تمام ارزش، از آنِ «معرفت در حوزه شناخت» و «تقوا در حوزه عمل» است.

برخی در میدان معرفت و تقوا، گوی سبقت را از دیگران ربوده‌اند و به درجات بالای انسانیت نائل آمدند و برخی دیگر در این مسابقه عقب مانده و یا حتی معکوس حرکت کردند.

قرآن زبان به مدح گروه نخست گشوده و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز ثناگوی آنان بوده است.

بدیهی است که در نظام ارزش گذاری اسلام، تقدم و برتری نه تنها بر اساس حکمت است، بلکه به مقتضای عدالت نیز هست. چرا که به یک چشم دیدن پیروزمندان عرصه شناخت و عمل، با رفوزه شدگان، هرگز با عدالت سازگار نیست.

پیش از این به جغرافیای انسانی اشاره کردیم و گفتیم یکی از شاخه‌های جغرافیای انسانی، شناخت دینی مردم است.

بر همین اساس نیز شاخه تشیع ایرانیان را گشودیم.

در ادامه این مباحث، با سرشناسان ایرانی در حوزه اسلام (البته اسلام کامل که همان تشیع است) آشنا می‌شویم.

لازم است به این نکته توجه شود که محور این سلسله مباحث، مستندات وحیانی و شواهد تاریخی است.

موضوع این شاخه ایرانیانی است که گوی سبقت را در اسلام و تشیع ربوده‌اند.

در منابع و مستندات، از سرشناسان ایرانی به دو گونه سخن رفته است، هم از افراد خاص سخن به میان آمده است و هم برخی از گروه‌ها همچون اهل قم، سیستان، طالقان و… یاد شده است.

انشاء الله به مدد سایر محققین بحث جغرافیای سایر اقوام گشوده شود تا بتوانیم با سرشناسان مسلمان از سایر ملل نیز آشنا شویم.

سلمان فارسی، برترین مسلمان و پیشگام‌ترین شیعه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۰/۳۰-۶:۳۳:۳۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15827
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2204

سخن گفتن درباره سلمان دشوارتر از آنی است که بشود تصور کرد. اما با این همه به چند سر فصل کوتاه در رابطه با وی بسنده می‌کنیم.

سلمان، نخستین ایرانی مسلمان…

سلمان، برترین مسلمان…

سلمان، پیش گام در تشیع…

سلمان، طینتش از طینت اهل بیت و روحش همراه روح آنان است.[1]

سلمان، پیش از اسلام بیش از ده استاد و مربّی دید تا به خدمت پیامبر رسید.[2]

سلمان، در اسلام به شرافت درجه دهم ایمان (بالاترین درجه ایمان پس از معصومین) نیل کرد.[3]

سلمان کسی است که پیامبر به دستور خداوند او را بر علوم بلندی آگاه ساخت.

سلمان، علم اول و آخر را درک کرد و اقیانوسی بی‌پایان گردید.[4]

سلمان، باب الله در زمین شمرده شده است و معرفت او، نشان ایمان و انکارش، نشان کفر است. سلمان از اهل بیت به شمار می‌آید.[5]

سلمان کسی است که جبرئیل پیوسته به او سلام می‌رساند.

جلسات خصوصی شبانه پیامبر با سلمان آن چنان طولانی بود که… [6]

سلمان کسی است که پیامبر متکای خودش را به او داد تا او تکیه زند.[7]

سلمان کسی که فاطمه زهرا مشتاق دیدن او بود تا تحفه بهشتی به او دهد.[8]

سلمان کسی بود که در مراسم ازدواج صدیقه طاهره، افسار مرکب آن حضرت را می‌کشید و پیامبر از پشت سر مرکب حرکت می‌کرد.[9]

سلمان فارسی مجوسی، سلمان محمدی و علوی گردید.

امام صادق علیه السلام سلمان مجوسی را قرشی علوی می‌داند و حاضر نمی‌شود جعفر طیار را برتر از او اعلام کند.[10]

امام صادق علیه السلام به سه علت پیوسته از سلمان یاد می‌کرد: ۱- سلمان خواسته امیرالمؤمنین را بر خواسته خودش مقدم می‌داشت، ۲- فقرا را دوست می‌داشت و بر ثروتمندان مقدم می‌داشت ۳- علم و علماء را دوست می‌داشت.[11]

سلمان کسی است که پس از مرگ، با لبخند به استقبال حضور امیرالمؤمنین بر جنازه‌اش می‌رود.

سلمان کسی است که امیرالمؤمنین به همراهی برادرش جعفر و خضر پیامبر و هفتاد ملیون فرشته بر او نماز می‌خواند.[12]

 

[1]- عن ابن نباتة قال: سألت أمير المؤمنين عليه السّلام عن سلمان الفارسي رضى اللّه عنه‏ و قلت: ما تقول فيه؟ فقال: ما أقول في رجل خلق من طينتنا و روحه مقرونة بروحنا، خصّه اللّه تعالى من العلوم بأوّلها و آخرها و ظاهرها و باطنها و سرّها و علانيتها. و لقد حضرت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و سلمان بين يديه فدخل أعرابي فنحّاه عن مكانه و جلس فيه، فغضب رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم حتّى درّ العرق بين عينيه و أحمرّتا عيناه ثم قال: يا أعرابي أتنحّي رجلا يحبّه اللّه (تبارك و تعالى) في السماء و يحبّه رسوله في الأرض؟! يا أعرابي أتنحّي رجلا ما حضرني جبرئيل الّا أمرني عن ربّي (عزّ و جلّ) أن أقرأه السلام؟ يا أعرابي انّ سلمان منّي من جفاه فقد جفاني و من آذاه فقد آذاني و من باعده فقد باعدني و من قرّبه فقد قرّبني، يا أعرابي لا تغلطنّ في سلمان فانّ اللّه تبارك و تعالى قد أمرني أن أطلعه على علم البلايا و المنايا و الأنساب و فصل الخطاب.

[2]- و كان اذا قيل له إبن من أنت؟ يقول: أنا سلمان ابن الإسلام أنا من بني آدم. و قد روي انّه تداوله بضعة عشر ربّا عن واحد الى آخر حتى أفضى الى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم.

[3]- في انّه كان في الدرجة العاشرة من الإيمان.

[4]- أدرك العلم الأوّل و الآخر و هو بحر لا ينزف و هو منهم أهل البيت عليهم السّلام‏

[5]- يا باذر انّ سلمان باب اللّه في الأرض من عرفه كان مؤمنا و من أنكره كان كافرا و انّ سلمان منّا أهل البيت‏

[6]- لو كان الدّين في الثريّا لناله سلمان قال: و قد روينا عن عائشة قالت: كان لسلمان مجلس من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ينفرد به الليل حتّى كاد يغلبنا على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم

[7]- عن سلمان قال: دخلت على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و هو متّكى‏ء على و سادة فألقاها اليّ ثمّ قال: يا سلمان ما من مسلم دخل على أخيه المسلم فيلقي له الوسادة إكراما له الّا غفر اللّه له.

[8]- العلويّ عليه السّلام: يا سلمان ائت منزل فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فانّها اليك مشتاقة تريد أن تتحفك بتحفة قد أتحفت بها من الجنة

[9]- : لمّا كانت ليلة زفاف فاطمة (صلوات اللّه عليها) أتى النبيّ صلّى اللّه عليه و اله و سلّم ببغلته الشهباء و ثنى عليها قطيفة و قال لفاطمة: اركبي، و أمر سلمان أن يقودها و النبيّ يسوقها

[10]- جرى ذكر سلمان و ذكر جعفر الطيّار بين يدي جعفر بن محمد عليهما السّلام و هو متّكى‏ء ففضّل بعضهم جعفرا عليه و هناك أبو بصير، فقال بعضهم: انّ سلمان كان مجوسيّا ثم أسلم، فاستوى أبو عبد اللّه عليه السّلام جالسا مغضبا و قال: يا أبا بصير جعله اللّه علويّا بعد أن كان مجوسيّا، و قرشيّا بعد أن كان فارسيّا، فصلوات اللّه على سلمان، و انّ لجعفر شأنا عند اللّه يطير مع الملائكة في الجنة.

[11]- عن منصور بن بزرج قال: قلت لأبي عبد اللّه الصادق عليه السّلام: ما أكثر ما أسمع منك سيّدي ذكر سلمان الفارسي، قال: لا تقل سلمان الفارسي و لكن قل سلمان المحمدي، أتدري ما كثرة ذكري له؟ قلت: لا، قال: لثلاث خصال: احداها إيثاره هوى أمير المؤمنين عليه السّلام على هوى نفسه، و الثانية حبّه الفقراء و اختياره إيّاهم‏ على أهل الثروة و العدد، و الثالثة حبّه للعلم و العلماء، انّ سلمان كان عبدا صالحا حنيفا مسلما و ما كان من المشركين‏

[12]- إخبار أمير المؤمنين عليه السّلام عن موت سلمان و حضوره عند دفنه و تبسّم سلمان الى أمير المؤمنين عليه السّلام بعد موته، و صلاة أمير المؤمنين عليه السّلام عليه مع جعفر و الخضر و مع كلّ واحد منهما سبعون صفّا من الملائكة في كلّ صفّ ألف ألف ملك.

باذان ایرانی کارگذار خسرو پرویز در یمن

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۱/۱۲-۲۰:۳۴:۴۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۰/۲۵-۲۱:۱۴:۳۳
    • کد مطلب:15828
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2264

باذان ایرانی, شهر بن باذان, فیروز دیلمی

یکی از اولین ایرانیانی که مسلمان شد «باذان» کارگذار خسرو پرویز در یمن است. تمام ایرانیان یمن از جمله پسر او «شهر بن باذان» و «فیروز دیلمی» همراه او ایمان آوردند.

چگونگی حضور ایرانیان در یمن

«سيف» از نژاد شاهان «حمير» بود. پس از آنكه یمن توسط حبشه تصرف شد، «سیف» به کمک شاهنشاه ساسانى ايران، یمن را از حبشی ها باز پس گرفت.

ابن هشام در کتاب سيره خود می‌گويد: چون گرفتارى مردم يمن طولانى شد «سيف بن ذى يزن حميرى» نزد قيصر روم آمد و به او شكايت کرد و از او خواست حبشيها را از يمن براند و خود بر آن حكومت كند ولی قیصر نپذيرفت.

«سیف» پس از آن به توسط نعمان بن منذر نزد خسرو ايران آمد.

خسرو برای یاری یمنیان، جمعى از زندانيان خود را آزاد كرد و همراه «سیف» به يمن فرستاد و آنان حبشه را شكست داده و از يمن راندند.

فرستادگان خسرو پرویز پس از شکست حبشیان حكومت یمن را به دست گرفتند. حكومت آنان تا زمان پيغمبر اسلام صلی الله علیه و‌ آله ادامه يافت.

ابن هشام میگويد: «وهرز» و ایرانیان تا امروزه پشت در پشت در سرزمين يمن مانده‏اند.

خسرو پس از «وهرز» پسرش «مرزبان» را امير يمن کرد و پس از او پسرش «تينجان بن مرزبان» امير يمن شد و سپس پسر تینجان حاکم یمن شد.

خسرو پس از مدتی او را بركنار كرده و «باذان» را بجاى او گذاشت و او پيوسته امير يمن بود تا خدا محمد صلی الله علیه و آله را به نبوت برانگيخت.

داستان مسلمان شدن باذان

نامه رسول خدا به خسرو ایران و دعوت به اسلام

در سال ششم یا هفتم هجرت، پیامبر عبدالله بن حذافة بن قیس را به سوی کسری پسر هرمز پادشاه فارس فرستاد. در آن نامه کسری را «بزرگ فارس» و خود را بنده خدا خواند و کسری را به دین اسلام دعوت کرد.

متن نامه چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد رسول خدا به کسری بزرگ فارس

درود بر آن که از حقیقت پیروی کند و به خدا و رسول خدا ایمان بیاورد و شهادت بدهد که خدایی جز خدای یگانه نیست و او شریک ندارد و محمد بنده و رسول خدا است.

و من تو را به سوی خدا فرا می‌خوانم همانا من رسول خدا به سوی همه مردم هستم «تا هر كه را [دلى‏] زنده است بيم دهد، و گفتار [خدا] در باره كافران محقّق گردد» اسلام بیاور در امان خواهی بود و اگر نپذیری گناه مجوس به گردن توست.

تهدید کسری به قتل پیامبر و مسلمانان

کسری وقتی نامه پیامبر را خواند، آن را پاره کرده و گفت: برای من نامه نوشته است، با این که او بنده من است.

سپس به باذان عامل خود در یمن نامه‌ای نوشت که: به من خبر رسيده مردى از قريش در مكه ظهور كرده و خود را پيغمبر دانسته؛ دو مرد تیزرو و چابک را به سوی این مرد که در حجاز است، بفرست و او را توبه بده و اگر توبه نكرد سرش را براى من بفرست. به او بگو يا از سخنش دست بردارد و يا او و قبيله‏اش را از بين ببر.

عملکرد باذان و برخورد پیامبر

باذان، شخصی به نام فيروز ديلمى را با جمعى به همراه نامه‌ای به مضمون نامه خسرو، نزد پيغمبر صلی الله علیه و آله فرستاد.

فيروز با همراهان خود خدمت پيامبر رسيد و گفت خسرو به من فرمان داده است تا تو را نزد او بفرستم.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به آنها فرمود: «اگر من چيزى از پيش خود گفته باشم از آن دست بر مى‏دارم ولى خدا مرا مبعوث كرده است».

از آن پس پیامبر15 روز با آنها سخن نگفت. سپس آنها را فراخواند و فرمود: «به سوى فرمانده خود برگرديد و بگوييد:

«خدا به من خبر داده كه در اين شب كسرى كشته شد. پسرش شيرويه او را در ساعت هفتم شب کشته است. تو صبر كن تا خبر او به تو برسد.»

اين خبر، فيروز را به هراس انداخت و به يمن برگشت و آن را به باذان گزارش داد.

مسلمان شدن باذان

باذان به فیروز گفت در اولين برخورد او را در دل خود چگونه يافتى؟ گفت به خدا من از كسى هراس نكردم به اندازه‏اى كه از اين مرد هراس كردم و هيبت او در من اثر كرد.

پس از مدتی به باذان خبر رسيد كه در همان شب و همان ساعت خسرو كشته شده است.

از این رو هر دو فورا ايمان آوردند.

فیروز بعدها از جانب پیامبر مأمور کشتن فردی معروف به «عنسی» شد که به دروغ ادعای پیامبری کرده بود و بر «شهر بن باذان» والی پیامبر در یمن شورش کرده و او را کشته بود و با زن او ازدواج کرده بود.

فیروز در این ماموریت موفق شد و به کمک همسر شهر بن باذان که دختر عموی او بود، عنسی را کشت.

پیامبر در مورد او فرمود: عنسی توسط مردی مبارک، از اهل بیتی مبارک  کشته شد. فیروز پیروز شد.

 

پیامبر ،باذان را به شرط مسلمان شدن، بر حکومت یمن ابقاء فرمود.

به نقلی دیگر باذان، «بانوبه» و «خرخسک» را به سوی پیامبر فرستاد.

وقتی آن دو به مدینه رسیدند، به حضور رسول خدا رفتند و بانوبه با رسول خدا این گونه سخن گفت که:

شاهنشاه پادشاه پادشاهان، کسری، به باذان نوشته است که کسی را برای دستگیری تو بفرستد و به ایران ببرد. باذان مرا برای این کار فرستاده. اگر همراه من بیایی نامه‌ای به پادشاه می‌نویسم که دست از تو بردارد و اگر قبول نکنی، می‌دانی که او تو و قومت را هلاک و مملکت تو را خراب می‌کند.

بانوبه و خرخسک در حالی وارد بر پیامبر شدند که ریش خود را تراشیده و سبیل گذاشته بودند.

به همین دلیل پیامبر از این که به آن دو نگاه کند، کراهت داشت. از این رو فرمود: وای بر شما چه کسی گفته که ریش خود را بتراشید و سبیل بگذارید؟ گفتند پروردگار ما یعنی کسری به ما دستور داده.

رسول خدا فرمود ولی خدای من به من دستور داده که سبیل را بزنم و ریش بگذارم. سپس فرمود بروید و فردا بیایید.

در این حال وحی بر رسول خدا نازل شد که شیرویه بر کسری مسلط شده و او را در فلان روز ماه و در فلان ساعت از شب کشته است.

وقتی آن دو فردا به نزد پیامبر رفتند حضرت فرمود خدای من خدای شما را کشت. در فلان شب از فلان ماه و در فلان ساعت از شب، شیرویه را بر او مسلط کرد و او را کشت.

گفتند آیا می‌دانی که چه می‌گویی؟! به کمتر از این، ما بر تو غضبناک بودیم (اکنون جرم خود را سنگین‌تر کردی. از این رو) ما این خبر را برای باذان می‌نویسیم (تا ببینیم در این باره چه فرمان می‌دهد).

پیامبر فرمود: بله چنین کنید و به او بگویید که دین من و قلمرو اسلام به زودی به مملکت کسری می‌رسد.

و به او بگویید اگر مسلمان شوی یمن را به تو خواهم سپرد و تو را عامل خود بر قومت خواهم کرد.

 

باذان مسلمان و از جانب پیامبر بر حکومت یمن ابقا می‌شود.

سپس پیامبر کمربندی مرصع به طلا و نقره را که از بعضی از پادشاهان هدیه گرفته بود، به خرخسک داد تا به سوی باذان برد.

وقتی خبر آن چه را که پیامبر فرموده بود به باذان دادند، باذان گفت والله این کلام پادشاه نیست. من گمان می‌کنم او پیامبر باشد. باید ببنیم آنچه گفته محقق می‌شود یا نه. اگر راست گفته باشد حتما او پیامبر است و اگر راست نگفته باشد در مورد او تصمیم می‌گیریم.

زمانی نگذشته بود که نامه شیرویه به دست باذان رسید که: من کسری را کشتم و این کار را فقط به خاطر ایرانیان انجام دادم. چون قتل اشراف فارس را حلال کرده بود. هر گاه نامه من به دست تو رسید، حکومت را از جانب من بپذیر و در مورد کسی که کسری برای دستگیریش به تو نامه نوشته بود (پیامبر) صبر کن و او را تحریک نکن تا به تو دستور دهم.

باذان وقتی نامه را خواند گفت این مرد پیامبر است و این گونه بود که باذان به همراه ایرانیانی که در یمن بودند همگی مسلمان شدند.

 

مرگ باذان

در سال ده هجرت باذان والی یمن از دنیا رفت. رحمة الله علیه.

پیامبر ولایت یمن را بین پسرش شهر بن باذان و عده‌ای دیگر تقسیم کرد.

 

مستندات

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏20، ص: 389 و 390 و ج‏21، ص: 407

الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص: 133

سفينة البحار، ج‏4، ص: 264

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 80

الروضة من الكافي یا گلستان آل محمد / ترجمه كمره‏اى، ج‏2، ص: 135

مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله و سلم، ج‏2، ص: 316

گنجينه معارف شيعه إماميه  ج‏1، ص: 228

 

مرز میان کمالات ایرانیان با ایران پرستی (ضمیمه)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۷-۶:۲۷:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۶-۱۵:۳۵:۵۵
    • کد مطلب:15678
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3597

اقتضای خردورزی این است که واقعیتها را آن چنان که هست ببینیم، خواه این واقعیتها با سلیقه و میل و باورهای ما سازگار باشد و خواه سازگار نباشد.

آن چه مهم است شناخت واقعیتهاست، البته همچنان که هست.

شناخت واقعیاتها با طی کردن سه مرحله محقق می‌شود.

مرحله نخست گردآوری مستنداتی است که برای اثبات و نفی آنها ارایه می‌شود. چرا که حرف نخست در شناخت واقعیتها مستند گویی و مستند نویسی است.

گردآوری تمامی منابع در این مرحله، مطالب مستند از مطالب ساختگی و مجعول تفکیک شده و بستر و ابزار تحقیق فراهم می‌آید.

مرحله دوم اعتبار سنجی مستندات است. در این مرحله اعتبار مستندات ارایه شده بررسی می‌گردد تا روشن شود ارزش آنها در چه پایه‌ای است.

مرحله سوم بر طرف ساختن کاستی‌ها و اشکالات باقی مانده است که با کنکاش بیشتر در تحقیق عملی می‌گردد. این مرحله غالبا در قالب نقد مطرح می‌ٔشود و در موارد هم به تکثر و تقویت مستندات موجود می‌انجامد.

تمامی مباحث تحقیقی از جمله بحث تشیع ایرانیان، از قاعده یاده شده مستثنی نیست.

با این همه به دلیل ماهیت موضوع، ممکن است این مباحث ناخواسته دچار آفت قومیت گرایی و حس ناسیونالیستی گشته و به انحراف کشیده شود.

از این رو برای محقق بی‌طرف بایسته است که اولا اساس را بر واقعیات مستند قرار داده و ثانیا تمامی واقعیت را کنار هم ببیند هر چند برخی از آنها متضاد بنمایانند.

مسلما کمالات هر قومی از جمله ایرانیان تا آن جا که مستند باشد پذیرفتنی است، اما پذیرفتن این کمالات، هرگز به معنی این نیست که آن قوم را بپرستیم و چشم بر معایب آن ببندیم و کورکورانه و بی منطق از آن دفاع کنیم.

لذا بر آن شدیم که برای رعایت خردورزی و دچار نشدن به آفت ایران پرستی، سایر واقعیتهای مربوط به ایران و ایرانیان را  در کنار کمالات آن مطرح نماییم.

روشن است طرح این گونه مسایل در راستای بستر سازی برای تحقیق بیشتر است. اما نتیجه نهایی در گرو عمق تحقیقی است که یک محقق انجام می‌دهد.

با هدف گردآوری مستندات (مرحله نخست) هر گونه منبعی در این راستا را در شاخه «مرز میان کمالات ایرانیان با ایران پرستی» گردآوری می‌نماییم.

به دلیل عدم ارتباط مستقیم این بحث با میز «من شیعه هستم» از یک سو، و پرهیز از دچار شدن به آفت قومیت گرایی از سوی دیگر، این شاخه ضمیمه این میز «من شیعه هستم»‌ می‌شود.

اما و اگرهای جغرافیای انسانی تشیع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۱۳-۱۹:۳۶:۱۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۶-۱۶:۱۸:۱۴
    • کد مطلب:15633
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3254

جغرافیای انسانی شاخه‌های متعددی دارد. یکی از شاخه‌های آن، جغرافیای دینی است.

یکی از مباحث مهم، تأثیر ادیان و مذاهب از جمله تشیع، بر جغرافیای انسانی (یعنی همان شاخه جغرافیای دینی) است.

پاره‌ای از منابع در زمینه تشیع ایرانیان تقدیم گردید که روشنگر جایگاه عجم در اسلام بود.

مسلما این گونه مباحث چالشهای فراوانی دارد که باید در نظر گرفته شود.

از جمله زنده شدن حس قومیت گرایی و نیز دشواری مرزبندی دقیق ایران و فارسیان است.

برخی از این چالشها را در اینجا می‌بینید.

با تأکید پیشاپیش بر این که طرح مباحث قومی چاقوی دو لبه است و تأکید بر این که هر تحقیقی باید مستند باشد (هر چند بحث بر سر اعتبار مستندات همیشه باز است)، توجه شما را به ادامه این بحث جلب می‌کنیم.

چاقوی دو لبه قومیت گرایی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۷-۶:۲۹:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۶-۱۵:۵۳:۳۸
    • کد مطلب:15680
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 607

بدیهی است که در جغرافیای دینی پای اقوام و ملل مختلف به میان می‌آید.

طرح مباحثی که به اقوام و ملل مرتبط است، چاقوی دو لبه‌ای است که هم می‌تواند بسیار سودمند باشد و هم بسیار خطرناک.

سودمند از این جهت که علاوه بر آشنایی با واقعیتهای تاریخی، اگر هر قومی مفاخر واقعی خود را بشناسند، موجب آگاهی آنها نسبت به تاریخ‌شان خواهد بود و نیز باعث برانگیختن غیرت قومی برای ادامه راه مفاخر و توسعه کمالاتشان.

از سوی دیگر روشن است که رقابت مثبت، می‌تواند موتور حرکت و مسابقه در ترقی و مصداق سابقوا الخیرات نیز باشد.

با طرح مفاخر اقوام و ملل، البته و صد البته به شکل مثبت آن، غیرت نسلهای کنونی هر قوم و ملتی برانگیخته خواهد تا از کمالات داشته حراست نموده و در ارتقا و ادامه آن نیز سرمایه گذاری نمایند.

اما لبه خطرناک طرح مباحث قومی، نیز بسیار خطرناک و فاجعه آفرین است که هرگز نباید از نظر دور بماند.

چرا که برانگیختن حس قومیت گرایی (ناسیونالیستی) به شکل کور آن، نه عقلانی است و نه خداپرستانه.

عقلانی نبودن آن روشن است، علاوه بر این که مناط مثبتی ندارد، موجب درگیری‌های خونین نیز شده و می‌شود.

اما این که خداپرستانه نیست به دلیل این که نقطه مقابل خداپرستی، خودپرستی است و خودپرستی، بن‌بستی است که جز نابودی مطلق سرانجامی ندارد.

أَ رَأَيْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً  ﴿الفرقان‏، 43﴾

آیا کسی که هوای [نفسش] را معبود خود گرفته دیدی؟ آیا تو می  توانی کارساز ونگهبان او باشی [که او را به میل خود به راه راست هدایت کنی؟]

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ وَ أَضَلَّهُ اَللّٰهُ عَلىٰ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىٰ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىٰ بَصَرِهِ غِشٰاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اَللّٰهِ أَ فَلاٰ تَذَكَّرُونَ  ﴿الجاثية، 23﴾

پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تیره بختی] نهاد، و بر چشم [دلش] پرده ای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [حقایق] نمی  شوید؟

البته خودپرستی انواع گسترده‌ای دارد. یکی از شاخه‌های خودپرستی همین قومیت گرایی کور و بی‌منطق است.

حاصل تلخ قومیت گرایی کور، فراوان است. اما در اینجا به چند سرفصل آن اشاره می‌کنیم:

۱- مرزبندی‌های بی‌منطق و کور که به اختلاف و دور شدن انسانها از یکدیگر می‌انجامد.

۲- عُجب و خود بزرگ بینی که به چشم پوشی از نواقص خود و توجیه معایب موجود می‌انجامد.

۳- تحقیر دیگران با نادیده انگاشتن کمالات سایر اقوام و انکار آن عملی می‌گردد.

۴- تفاخر کور و بی منطق که جنگهای خانمان سوز را به دنبال دارد.

۵- ناسیونالیستی ابزار بسیار قوی برای سوء استفاده دشمنان است.

۶-…

ناگفته پیداست که هدف سلسله نوشتارها در جغرافیای تشیع، جنبه مثبت آن است.

از این رو تلاش می‌شود کمالات اقوام و ملل مختلف از منظر جغرافیای انسانی تشیع را گردآوری نماییم.

مسلما گردآوری هر مجموعه‌ای از یک نقطه آغاز می‌شود و این به معنی نفی کمالات سایر اقوام و ملل در حوزه جغرافیای دینی و شیعی نیست.

معیار مرزبندی فارسیان و…

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۳۰-۶:۴۲:۱۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۶-۱۵:۵۱:۵۸
    • کد مطلب:15681
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 608

در صدر اسلام با دو طبقه بندی مهم روبرو هستیم، یکی تقسیم جوامع به عرب و عجم و دیگری تقسیم جوامع به آزاد و بنده و موالی است.

دائره عجم به حسب لغت شامل هر غیر عربی می‌شود و انحصار به ایرانیان ندارد. اما در پاره‌ای از موارد با قراین مقصود از آن ایرانیان هستند.

در منابع روایی از ایرانیان نیز با تعبیر فارسی یا فُرس یاد شده است.

مسلما محدوده ایران کنونی یا حتی فارس زبانان کنونی با اصطلاح فارس و فارسی در زمان صدور روایات سازگار نیست. زیرا:

برخی از قبایل یمن ایرانیانی هستند که قرنها پیش مهاجرت کرده‌اند.

برخی از کشورهای عربی مانند بحرین عزیزان عرب زبان خوزستانی ایران هستند.

خود منطقه خوزستان نیز از منظر جغرافیای صدر اسلام در دایره ایران و فارس قرار داشت. شاهد آن هم ایوان کسری در مداین است که زمانی پایتخت ایران بوده است. مداین که قبر جناب سلمان و حذیفه در آن است در نزدیکی بغداد قرار دارد. از این رو عرب زبانان خوزستان قطعا ایرانی هستند.

از سوی دیگر برخی، اعراب منطقه عراق را نیز بر طبق اصطلاحات آن زمان عرب نمی‌دانند و از آنان با اصطلاح «اهل سواد» یاد می‌کنند.

محدوده ایران از شرق و شمال نیز، تغییرات بسیار زیادی پیدا کرده است. بسیاری از کشورهای همسایه ما در صدر اسلام، حتی تا این اواخر از ایران شمرده می‌شدند.

بر اساس آن چه گفته شد مرزبندی عرب و عجم و حتی عرب و فارس در صدر اسلام، با مرزبندی‌های کنونی عرب و فارس اصلا سازگار نیست و بسیاری از عرب زبانان حقیقتا ایرانی هستند.

مسئله دیگر سادات ایران هستند که مسلما نسل آنها به بنی هاشم می‌رسد و بنی هاشم از اعراب هستند.

نکته دیگر تعریف فُرس است که آیا مقصود مردمانی است که در یک منطقه جغرافیای تعریف شده زندگی می‌کرده‌اند که تبعا شامل اتراک و لرها و… در این منطقه هم می‌شود، یا تعبیر فُرس تنها شامل فارسی زبانان ایران می‌شود و یا این که مقصود نژاد خاصی است؟

همه این مسائل تحقیق در این زمینه را بسیار پیچیده می‌کند و نیازمند تحقیقات و مجالی گسترده است.

مقصود از آن چه اشاره رفت این است که تقسیمات کنونی عرب و فارس هرگز میزان تطبیق روایات نیست.

اما در ارتباط با کلمه موالین (بردگان آزاد شده که به یکی از قبایل عرب وابسته شدند)، این اصطلاح نیز دستخوش تغییرات فراوانی شده است که تنها به یک اشاره بسنده می‌کنیم.

در اصطلاح روایات هر غیر عربی (که غالبا برده بودند) و به حقیقت از پیامبر صلی الله علیه و آله پیروی کرده باشد، از موالیان پیامبر صلی الله علیه و آله شمرده می‌شود و این با اصطلاح رایج اعراب آن زمان بسیار متفاوت است. (توضیح این مطلب در ادامه همین سلسله مباحث خواهد آمد.)

در هر صورت در بسیاری از منابع روایی از شیعه با تعبیر عجم و موالی یاد شده است.

تعبیر عجم و موالی منحصر به ایرانیان نیست و شامل تمامی اقوام غیر عرب می‌شود. اما مسلما در برخی از موارد قراینی وجود دارد که مقصود از عجم همان ایرانیان هستند. هر چند این مطلب در همه جا کلیت ندارد.

با این همه اگر ایرانیان شاه مصداق روایات عجم و موالی نباشد، بی هیچ تردیدی از مصادیق مسلم آن شمرده می‌شوند.

البته یک تحقیق دیگر هم لازم است و آن این که باید بررسی نمود چه درصدی از عجمهای غیر ایرانی (که غالبا برده بودند) مسلمان و یا شیعه بوده‌اند؟ آیا اصلا در میان اینها رقم قابل توجهی شیعه وجود داشته یا خیر؟

مطالب یاد شده تأثیر فراوانی در درک ما از روایات مدح ایرانیان دارد.

مطلق گرایی ممنوع، نه عرب ستیزی و نه ایران پرستی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۳۰-۶:۴۳:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15682
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3900

مدح از شیعیان ایرانی (به هر معنا و در هر محدوده‌ای که باشد) ارتباط به پرونده شاهان ایرانی، چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، ندارد. از این رو هرگز نباید مدح تشیع ایرانیان بر اساس مستندات، را با افسانه سرایی غیر مستند درباره ایران و ایرانیان، یک کاسه نمود.

همان گونه که اشاره رفت هر قومی مفاخری و معایبی دارد. مفاخر یک قوم و یا مدح ویژگی‌های مثبت یک ملت، هرگز توجیه‌گر معایب آن قوم و فرهنگهای غلط آن مردم و نیز اعمال ننگین پادشاهانشان نخواهد بود.

لذا بایسته است همچنان که مستندات مدح تشیع ایرانیان طرح می‌گردد. در کنار آن، برخی از برگهای سیاه تاریخ ایران که توسط پادشاهان باستان (و نیز پادشاهان پس از اسلام) رقم زده شده، نیز دیده شود.

به همین دلیل در ضمیمه بحث مدح تشیع ایرانیان، نگاهی هم به مستندات موجود درباره پرونده سیاه پادشاهان و فرهنگهای نادرست ایرانی نیز لازم است.

از این رو برای تأکید بر بی‌طرفی تحقیق، اشاره‌ای کوتاه به دو بحث مصداقی لازم است: یکی فضیلت عرب و دیگر فجایع مجوسیت (زرتشتیان) که فرهنگِ فارسیان پیش از اسلام بوده است.

فضائل اعراب را انکار نکنیم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۰۳-۱۰:۲:۴۳
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۰۳-۱۰:۴:۳۴
    • کد مطلب:15683
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3301

عرب فضائل متعددی دارد. از میان همه این فضائل، دو فضیلت برای افتخار عرب بس است: یکی این که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن قوم است و دیگری این که قرآن به زبان عربی نازل شده است.

همچنین بسیاری از سرشناسان شیعه از قوم عرب بوده‌اند.

اما در روایات، برخی دیگر از فضائل عرب آمده است. در اینجا تنها به نقل یک روایت بسنده می‌ٔکنیم.

وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ… قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْمَجُوسِ كَانُوا أَقْرَبَ إِلَى الصَّوَابِ فِي دَهْرِهِمْ أَمِ الْعَرَبُ؟ قَالَ الْعَرَبُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ كَانَتْ أَقْرَبَ إِلَى الدِّينِ الْحَنِيفِيِّ مِنَ الْمَجُوسِ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْمَجُوسَ كَفَرَتْ بِكُلِّ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَحَدَتْ كُتُبَهُمْ وَ أَنْكَرَتْ بَرَاهِينَهُمْ وَ لَمْ تَأْخُذْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ سُنَنِهِمْ وَ آثَارِهِمْ وَ أَنَّ كَيْخُسْرُو مَلِكَ الْمَجُوسِ فِي الدَّهْرِ الْأَوَّلِ قَتَلَ ثَلَاثَمِائَةِ نَبِيٍّ- وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَغْتَسِلُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ الْعَرَبُ كَانَتْ تَغْتَسِلُ وَ الِاغْتِسَالُ مِنْ خَالِصِ شَرَائِعِ الْحَنِيفِيَّةِ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تَخْتِنُ وَ هُوَ مِنْ سُنَنِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أَوَّلُ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ اللَّهِ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ لَا تُغَسِّلُ مَوْتَاهَا وَ لَا تُكَفِّنُهَا وَ كَانَتِ الْعَرَبُ تَفْعَلُ ذَلِكَ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ تَرْمِي الْمَوْتَى فِي الصَّحَارَى وَ النَّوَاوِيسِ وَ الْعَرَبُ تُوَارِيهَا فِي قُبُورِهَا وَ تُلْحِدُهَا وَ كَذَلِكَ السُّنَّةُ عَلَى الرُّسُلِ إِنَّ أَوَّلَ مَنْ حُفِرَ لَهُ قَبْرٌ آدَمُ أَبُو الْبَشَرِ وَ أُلْحِدَ لَهُ لَحْدٌ وَ كَانَتِ الْمَجُوسُ تَأْتِي الْأُمَّهَاتِ وَ تَنْكِحُ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ وَ حَرَّمَتْ ذَلِكَ الْعَرَبُ وَ أَنْكَرَتِ الْمَجُوسُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ وَ سَمَّتْهُ بَيْتَ الشَّيْطَانِ وَ الْعَرَبُ كَانَتْ تَحُجُّهُ وَ تُعَظِّمُهُ وَ تَقُولُ بَيْتُ رَبِّنَا وَ تُقِرُّ بِالتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ تَسْأَلُ أَهْلَ الْكُتُبِ وَ تَأْخُذُ وَ كَانَتِ الْعَرَبُ فِي كُلِّ الْأَسْبَابِ أَقْرَبَ إِلَى الدِّينِ الْحَنِيفِيَّةِ مِنَ الْمَجُوسِ قَالَ فَإِنَّهُمْ احْتَجُّوا بِإِتْيَانِ الْأَخَوَاتِ أَنَّهَا سُنَّةٌ مِنْ آدَمَ قَالَ فَمَا حُجَّتُهُمْ فِي إِتْيَانِ الْبَنَاتِ وَ الْأُمَّهَاتِ وَ قَدْ حَرَّمَ ذَلِكَ آدَمُ وَ كَذَلِكَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ مُوسَى وَ عِيسَى وَ سَائِرُ الْأَنْبِيَاءِ وَ كُلُّ مَا جَاءَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 346

امام صادق علیه السلام در پاسخ این پرسش زندیقی که زرتشتیان به صواب و درستی نزدیکتر بوده‌اند یا عرب؟ فرمود: عرب جاهلی به دین حنیف (دین حضرت ابراهیم علیه السلام) نزدیکتر از زرتشتیان بودند.

زیرا زرتشتیان به تمامی پیامبران کفر ورزیدند و کتابهای (آسمانی) آنها را انکار کرده و برهان و استدلالهای (حق) آنها را رد کردند و به هیچ کدام از سنتها و آثار پیامبران عمل نکردند.

کیخسرو پادشاه زرتشتیان در دوران اول، سیصد پیامبر را به قتل رساند.

زرتشتیان به خاطر جنابت، غسل انجام نمی‌دادند و عرب غسل می‌کرد و غسل از (احکام) خالص شریعت حنیفیه (دین حضرت ابراهیم علیه السلام) بود.

زرتشتیان ختنه نمی‌کردند، در حالی ختنه از سنتهای پیامبران بود و نخستین کسی که ختنه کرد ابراهیم خلیل الله بود.

زرتشتیان مردگانشان را نمی‌شستند و کفن نمی‌کردند و عرب این کار را می‌کرد.

زرتشتیان مردگانشان را در صحراها و محلهای خاص (محل دفن مردگان مسیحی) می‌انداختند و عرب آن را در قبرها پنهان می‌ساخت و بر آنها لحد می‌چید. در حالی که دفن در قبر از سنتهای پیامبران است و نخستین کسی که برایش قبر کنده شد، آدم ابو البشر بود که برایش لحد هم چیده شد.

زرتشتیان با مادران و دختران و خواهران، ازدواج می‌کردند، ولی عرب این کار را حرام کرده بود.

زرتشتیان خانه خدا (کعبه) را انکار کردند و آن را خانه شیطان نامیدند. ولی عرب (به زیارت کعبه می‌رفت) و حج انجام می‌داد و آن را بزرگ می‌داشت و معتقد بود که کعبه خانه پروردگار ماست.

همچنین عرب (بر خلاف زرتشتیان) تورات و انجیل را قبول داشت و از اهل کتاب (مشکلاتش را) می‌پرسید و به آن عمل می‌کرد.

زندیق به امام صادق علیه السلام عرض کرد: زرتشتیان در ازدواج با خواهران مدعی کرده‌اند که این عمل سنت آدم است (و حضرت آدم دخترانش را به زنی پسرانش درآورد).

امام فرمود [گیرم که در ازدواج با خواهر چنین باشد که مسلما چنین نیست] با دختران و مادران‌ شان به چه دلیلی ازدواج می‌کردند؟! در حالی که این کار را آدم و نیز نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و دیگر پیامبران و هر کتابی که از سوی خداوند آمده، حرام کرده است.

این حدیث طولانی و مفصل است و علامه مجلسی در بیانی پس از نقل حدیث می‌فرماید: اگر چه این حدیث مرسل است لکن سیاق آن شاهد بر درستی آن است.[1]

 

[1]- بيان هذا الخبر و إن كان مرسلا لكن أكثر أجزائه أوردها الكليني و الصدوق متفرقة في المواضع المناسبة لها و سياقه شاهد صدق على حقيته. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏10، ص: 188

معایب زرتشتیان را نپوشانیم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۰۶-۸:۵۵:۵۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۹/۰۶-۸:۵۷:۳۸
    • کد مطلب:15684
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3958

در بحث فضیلت عرب روایتی را آوردیم که دربردارنده مقایسه میان عرب جاهلی و زرتشتیان بود.

روی دوم این روایت بیان نقایص و عیوب زرتشتیان بود.

در تکمیل روایت گذشته چند روایت دیگر می‌آوریم.

ثُمَّ قَالَ ع سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَقَامَ إِلَيْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ تُؤْخَذُ مِنَ الْمَجُوسِ الْجِزْيَةُ وَ لَمْ يُنْزَلْ عَلَيْهِمْ كِتَابٌ وَ لَمْ يُبْعَثْ إِلَيْهِمْ نَبِيٌّ فَقَالَ بَلَى يَا أَشْعَثُ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ كِتَاباً وَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ نَبِيّاً وَ كَانَ لَهُمْ مَلِكٌ سَكِرَ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَدَعَا بِابْنَتِهِ إِلَى فِرَاشِهِ فَارْتَكَبَهَا فَلَمَّا أَصْبَحَ تَسَامَعَ بِهِ قَوْمُهُ فَاجْتَمَعُوا إِلَى بَابِهِ فَقَالُوا أَيُّهَا الْمَلِكُ دَنَّسْتَ عَلَيْنَا دِينَنَا فَأَهْلَكْتَهُ فَاخْرُجْ نُطَهِّرْكَ وَ نُقِمْ عَلَيْكَ الْحَدَّ فَقَالَ لَهُمُ اجْتَمِعُوا وَ اسْمَعُوا كَلَامِي فَإِنْ يَكُنْ لِي مَخْرَجٌ مِمَّا ارْتَكَبْتُ وَ إِلَّا فَشَأْنَكُمْ فَاجْتَمَعُوا فَقَالَ لَهُمْ هَلْ عَلِمْتُمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنْ أَبِينَا آدَمَ وَ أُمِّنَا حَوَّاءَ قَالُوا صَدَقْتَ أَيُّهَا الْمَلِكُ قَالَ أَ فَلَيْسَ قَدْ زَوَّجَ بَنِيهِ بَنَاتِهِ وَ بَنَاتِهِ مِنْ بَنِيهِ قَالُوا صَدَقْتَ هَذَا هُوَ الدِّينُ فَتَعَاقَدُوا عَلَى ذَلِكَ فَمَحَا اللَّهُ مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ رَفَعَ عَنْهُمُ الْكِتَابَ فَهُمُ الْكَفَرَةُ يَدْخُلُونَ النَّارَ بِلَا حِسَابٍ وَ الْمُنَافِقُونَ أَشَدُّ حَالًا مِنْهُمْ فَقَالَ الْأَشْعَثُ وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ وَ اللَّهِ لَا عُدْتُ إِلَى مِثْلِهَا أَبَداً بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏10 / 119

در مجلسی امیر المؤمنین علیه السلام چندین بار فرمودند: پیش از این که دست شما از من کوتاه شود از من بپرسید. افراد مختلف پرسشهای خود را مطرح می‌کردند و حضرت مجددا همین جمله تکرار می‌کردند که پیش از این که دست شما از من کوتاه شود از من بپرسید.

تا این که اشعث که یکی از منافقان سرسخت بود به پاخواست و پرسید ای امیرالمؤمنین چگونه از زرتشتیان جزیه گرفته می‌شود در حالی که کتابی از طرف خداوند بر آنها نازل نشده و پیامبری به سوی آنان برانگیخته نشده است؟

حضرت فرمود ای اشعث! چرا! خداوند تعالی کتابی برای آنان فرستاده و پیامبری به سوی آنان مبعوث کرده (و لکن دین آنان تحریف گردید. زیرا:)

زرتشتیان پادشاهی داشتند که شبی مست کرد و با دخترش عمل ناشایست انجام داد. وقتی که صبح شد و این خبر دهان به دهان گشت، قومش جلو قصر او جمع شدند و گفتند ای پادشاه دین ما را آلوده ساختی و نابود گردانیدی. از قصر بیرون آی تا حد بر تو جاری کرده و پاکت سازیم.

پادشاه به آنان گفت همگی گرد آیید و سخن مرا بشنوید. اگر من توجیهی برای کاری که مرتکب شده‌ام نداشتم هر کاری خواستید بکنید.

مردم گرد او جمع شدند و او به مردم گفت آیا می‌دانید خداوند عز و جل مخلوقی برتر از پدر ما آدم و مادر ما حوا نیافریده است؟ مردم گفتند چنین است ای پادشاه. پادشاه (به دروغ) گفت آیا آدم دخترانش را به ازدواج پسرانش در نیاورده است؟ آنان (گول خوردند و) گفتند راست می‌گویی این کار تو همان دین (حق) است و بر این (گناه بزرگ) با یکدیگر توافق کردند.

خداوند (به سبب این گناه بزرگ) علم را از سینه آنان محو ساخت و کتاب الهی را از میان آنان برداشت.

از این رو زرتشتیان کافرند و بدون حساب وارد دوزخ می‌شوند.

سپس امام علیه السلام (با اشاره به نفاق خود اشعث) فرمود وضعیت منافقان بدتر از زرتشتیان است.

(اشعث که خود را سرافکنده دید) گفت سوگند به خدا که مانند این گونه پاسخ نشنیده بودم و سوگند به خدا که دوباره چنین کاری نخواهم کرد (و از شما چیزی نخواهم پرسید).

 

وَ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنِ الْمَجُوسِ أَيُّ أَحْكَامٍ تَجْرِي فِيهِمْ قَالَ هُمْ أَهْلُ الْكِتَابِ كَانَ لَهُمْ كِتَابٌ وَ كَانَ لَهُمْ مَلِكٌ سَكِرَ يَوْماً فَوَقَعَ عَلَى أُخْتِهِ وَ أُمِّهِ فَلَمَّا أَفَاقَ نَدِمَ وَ شَقَّ ذَلِكَ عَلَيْهِ‏ فَقَالَ لِلنَّاسِ هَذَا حَلَالٌ فَامْتَنَعُوا عَلَيْهِ فَجَعَلَ يَقْتُلُهُمْ وَ حَفَرَ لَهُمُ الْأُخْدُودَ وَ يُلْقِيهِمْ فِيهَا. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏14، ص: 440

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود زرتشتیان اهل کتاب هستند زیرا کتابی الهی داشتند.

(اما) پادشاهی در میان آنان بود که روزی مست کرد و با خواهر و مادرش زنا کرد. وقتی به هوش آمد پشیمان شد و این کار برای او سخت تمام شد. از این رو برای توجیه کار ناشایسته‌اش به مردم گفت این عمل حلال است. اما مردم نپذیرفتند.

پادشاه دست به کشتار مخالفین زد و برای آنان گودالی کند و آن را پر از آتش کرد و آنان را در آن گودال افکند.

 

الْمَجُوسُ تُؤْخَذُ مِنْهُمُ الْجِزْيَةُ لِأَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ سَنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ كَانَ لَهُمْ نَبِيٌّ فَقَتَلُوهُ وَ كِتَابٌ يُقَالُ لَهُ جَامَاسْتُ كَانَ يَقَعُ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ جِلْدِ ثَوْرٍ فَحَرَّقُوهُ. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏14 / 463 ح29

برای زرتشتیان پیامبری بود که او را کشتند. (این پیامبر) کتابی به نام جاماست داشت که در دوازده هزار پوست گاو نوشته بود. زرتشتیان آن کتاب را نیز سوزاندند.

قسمتی کوچک از جنایات کوروش هخامنشی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۱-۱۱:۰:۵۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۰۷/۰۸-۶:۱۰:۹
    • کد مطلب:15679
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 5673

کوروش هخامنشی، موسس سلسه‌ی هخامنشیان یکی از شاهان تاریخ بود و به مانند اکثر شاهان تاریخ، همچون چنگیز و تیمور و هلاکوخان مغول از خوی وحشیگری و تجاوز برخوردار بود و مانند تمام ظالمان تاریخ از سه عنصر زور، زر و تزویر بهره می گرفت اما حدود یک قرن پیش با وجود ناشناخته بودن شخصی به نام کوروش برای ایرانیان آن دوران، تبلیغات گسترده ای روی کوروش هخامنشی صورت گرفت و با دروغ ها و جعلیات فراوان کوروش و دیگر شاهان هخامنشی را تا حد پیامبری (و حتی فراتر از آن) بالا بردند و داستان ها و افسانه های بسیار از راست و دروغ مخلوط کرده و به خورد جامعه دادند تا به این وسیله کوروش را به عرش رسانده و پس از آن دم رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را هم به دم این دودمان کهن پیوند بزنند.

این تبلیغات به جایی رسید که ادعای ذوالقرنین بودن کوروش با دلایلی سراسر جعل، دروغ توسط ابوالکلام آزاد، وزیر فرهنگ هندوستان مطرح شد (به لطف خدا در فرصت مقتضی به بررسی ادعای ذوالقرنین بودن کوروش خواهیم پرداخت) و پس از آن، علامه طباطبایی مفسر گرانقدر قرآن و نویسنده ی تفسیر المیزان تحت تاثیر تبلیغات گسترده در رابطه با یکتاپرستی و عدالت کوروش هخامنشی و به دلیل عدم دسترسی به کتب مرجع تاریخی، نظریه‌ی ابوالکلام آزاد را به عنوان یک احتمال قوی در رابطه به «کیستی ذوالقرنین» مطرح کردند.

تا کنون نیز موج باستان گرایی در ایران با تلاش بیگانگان در حال پیشرفت و حرکت به جلو است و در این میان بزرگ نشان دادن کوروش هخامنشی یکی از حربه های این جریان است و متاسفانه به دلیل عدم پرداختن دقیق و علمی به این موضوع در میان جوانان، تقریباً اکثریت مردم ایران کوروش را به عنوان یک پیامبر الهی (و یا حداقل یک بنده ی صالح خدا) و اسطوره ی عشق و عدالت و آزادی و حقوق بشر و نماد ایران می پندارند به نحوی که کوچکترین نقد به رفتار کوروش برابر با وطن فروشی قلمداد می شود.

همانطور که قبلاً در مطلبی به بیان ترجمه ی منشور کوروش و بت پرستی کوروش هخامنشی کردیم اینک قصد داریم قسمتی بسیار کوچک از جنایات و وحشی گری های این شاه هخامنشی را بازگو کنیم.

البته واضح است کوروش نیز مانند اکثر شاهان تاریخ از عنصر تزویر بهره می برده و در کنار خشونت های بی حد و حصرش گاهی لطوفت ها و بخشش های بینظیری از خود نشان می داده است که باعث جلب توجه مردم آن روز شده بود و حتی آوازه ی برخی از کارهای او به دیگر کشور ها هم رفته بود، چنانکه اکبر مغول پادشاه هند ضمن کشت و کشتارهای خود در خلال جنگ های گسترش طلبانه اش با اسیران جنگی به مهربانی رفتار می کرد و عدالت میان ادیان و مذاهب هند را رعایت می کرد (شاید اکنون معنی تزویر را بهتر درک کرده باشید).

 

۱- مصادره خانه های مردم به نفع سرداران توسط کوروش

گزنفون مورخ یونانی که در کتاب خود، کوروشنامه به تجلیل از شخصیت و اخلاق کوروش هخامنشی پرداخته است (والبته کتاب او به گواهی همه ی استادان تاریخ چندان معتبر نیست) از مصادره خانه‌های مردم توسط کورش  به نفع سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، یاد کرده است.و برخی از ایران شناسان غربی نیز به این موضوع اشاره کرده اند.

برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: کورت، آملی، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، ۱۳۷۸، صفحه ۱۱۹ تا ۱۲۲؛

بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۵؛

گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۶

 

۲- نابودی تمدن ماد توسط کوروش

یکی از جنگ‌های کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبه‌ای که با مساعدت اشراف و فئودال‌ها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد.

او توانست با به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد. در نهایت نیز شاه نگون‌بخت و شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد.

در تاریخ ایران کمبریج به سرپرستی ایلیا گرشویچ آمده است که «گرایش مردم ماد نسبت به کورش خصمانه بود» (ص ۲۴۱). او هگمتانه را غارت کرد و برخی از مادها را به بردگی گرفت» (ص ۲۴۰).

با اینکه مادها دستکم دو بار در زمان داریوش بزرگ کوشیدند تا استقلال خود را از سلطه هخامنشیان باز یابند، اما در هر دوبار با سرکوب خشونت‌بار داریوش مواجه شدند و۳۸۰۰۰ نفر از آنان قتل‌عام گردیدند. .

بنگرید به: گرشویچ، ایلیا، تاریخ ایران دوره ماد- از مجموعه تاریخ کمبریج، ترجمه بهرام شالگونی، تهران، انتشارات جامی، ۱۳۸۷، صفحه ۲۳۸ تا ۲۴۱

 

۳- کوروش و قتل عام مردم نینوا

یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش به فراوانی بدان استناد می‌شود، کورش‌نامه (سیروپدی) نوشته گزنفون است. اما در این استنادها معمولاً به بازگویی بخش‌های دلپسند آن اکتفا می‌شود و بقیه متن را نادیده می‌انگارند.

گزنفون آورده است که کورش برای حمله و تسخیر شهر نینوا، روز عید را انتخاب کرد که مردم سرگرم جشن و شادی هستند. او به سپاهیان خود می‌گوید که خانه‌های مردم قابل احتراق است و ما می‌توانیم با پشتیبانی خدا و با مشعل‌های فراوانی که داریم، آنها را به آتش بکشیم تا ساکنان شهر در میان شعله‌های آتش بسوزند.

آنان در حالیکه بانگ جشن و شادی در شهر پیچیده بود، وارد شهر شدند و هر آنکس را که می‌دیدند به ضرب تیغ از پای در می‌آوردند. گزنفون نقل کرده که: «کورش به سواره نظام و سربازان خود فرمان داد هر کس را که در کوچه‌ها یافتند، بکشند».

پس از این پیروزی، اولین اقدام کورش و سپاهیانش این بود که در برابر خدایان به میمنت این پیروزی شکرگزاری کنند و سهمی از غنائم ناشی از غارت شهر را به معابد خدایان اختصاص داد.

کورش همچنین فرمان داد تا خانه‌های بزرگان شهر را مصادره کنند و به سردارانی که مجاهدت بیشتری کرده بودند، واگذار شوند. او به مردان تحت امر خود اختیار داد تا اسیران جنگی را تحت مالکیت خود نگه دارند.

کورش به مردم نینوا فرمان داد که از حاکمی که او معین می‌کند، فرمانبرداری کنند و به کشت و کار مشغول شوند تا بتوانند خراج و غنائم لازم را پرداخت کنند.

برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، چاپ ششم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴ تا ۲۱۶

 

۴- کوروش و نابودی تمدن لیدی

یکی دیگر از تمدن‌هایی که به دست کورش بر افتاد و از بین رفت، تمدن کهن و درخشان لیدی بود. با اینکه اهالی لیدی در همان زمان کوشیدند تا از سلطه هخامنشیان رهایی یابند، اما این قیام که به رهبری پاکتیاس بر پا شد، به فرمان کورش بزرگ و به خشن‌ترین شکل ممکن سرکوب شد.

کورش با اعزام سپاهی به فرماندهی مازارس دستور داد که تمامی قیام‌کنندگان را به بردگی بکشند و رهبر آنان را زنده به نزد او بفرستند. او همچنین دستور داد لیدیایی‌ها را چنان خرد و منکوب سازند که راه هرگونه شورشی علیه سلطه پارسیان هخامنشی بسته شود.

سپاه کورش به سرعت دست به منکوب کردن لیدیایی‌ها می‌زند و رهبر آنان را به اسارت می‌گیرد. شهرهای پری‌ین و مگنزی غارت می‌شوند و مردم شهرهای فوسه و تئوس خانه‌های خود را رها کرده و راه فرار در پیش می‌گیرند. ساکنان کاریه به بردگی کشیده می‌شوند و گروهی از اهالی کزانتوس و کونوس در لیکیه دست به انتحار می‌زنند و مرگ را بر تعبد و بندگی ترجیح می‌دهند. شهرها یکی پس از دیگری تسخیر می‌شوند و پس از اینکه تاراج می‌گردند، پادگان‌های نظامی پارسی و نیروهای ضد شورش هخامنشی در آنها مستقر می‌شوند.

برای آگاهی بیشتر و تفصیل منابع بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۱۴ تا ۱۱۷

 

۵- نابودی تمدن عیلامی خوزیان به دست کوروش

یکی دیگر از تمدن‌های کهن ایران‌زمین که به دست کورش بزرگ بر افتاد و از میان رفت، فرهنگ و تمدن کهن و درخشان عیلامیان/ خوزیان بود. تمدنی که به مدت زمانی بس طولانی یعنی متجاوز از دو هزار سال در جنوب‌غربی فلات ایران تداوم داشت و آثار هنری و معماری فراوانی از آن برجای مانده است. این در حالی بود که پس از سلطه هخامنشیان بر این سرزمین چیزی جز کاخ سلطنتی آنان در شوش ساخته نشد. کاخی که بنا به اظهارات داریوش در کتیبه ششم او در شوش  پارسیان کمترین نقشی در ساخت آن نداشتند.

با اینکه خوزیان دستکم یکبار کوشیدند تا در زمان داریوش یکم از سلطه هخامنشیان رهایی یابند و تا حد زیادی نیز در اینکار موفق شدند، اما به گفته داریوش در کتیبه بیستون با سرکوب شدید او مواجه شدند و برای همیشه منکوب گردیدند و از صفحه تاریخ محو شدند.

در این زمینه پی‌یر بریان آورده است: «قتل‌عام‌هایی که پس از جنگ به وسیله سپاهیان کورش انجام گرفته است، از شدت و خشونت ارتش نوبابلی حکایت می‌کند. احتمالاً در همین زمان (یا شاید اندکی پیش یا بعد از آن) است که شوش نیز مسخر کورش گشته و آخرین پادشاهی نوعیلامی برای همیشه نابود شده است».

بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۲۵

 

۶- کوروش و تامین هزینه های دربار از محل نذورات مردمی

یکی دیگر از اعمالی که پس از تجاوز کورش به بابل و تصرف آن کشور متداول شد، موظف کردن معابد و نیایشگاه‌ها به تأمین مخارج دربار از قبل نذورات مردمی بود. معابد موظف بوده‌اند که مرتباً و بنا به نیاز، بخشی از مایحتاج و هزینه‌های کمرشکن خاندان سلطنتی و تشریفات دربار را که همواره بر دوش مردم سنگینی می‌کرده است، تأمین کنند. در یک سند بازمانده از سال ۵۲۸ پیش از میلاد، معبد اِئانا موظف شده است تا برای یکی از مهمانی‌های شاهانه در اسرع وقت ۲۰۰ بره شیرخوار و ۸۰ گاو چاق فراهم کند و تحویل رئیس تشریفات بدهد. چنین درخواست‌هایی معمولاً با کمبود منابع مالی معبد مواجه می‌شده و آنان ناچار بوده‌اند تا برای تأمین آن به راه‌های دیگری همچون وام گرفتن از رباخواران زیر نظر حکومت یا اجحاف به مردم روی بیاورند. علاوه بر این، معابد موظف بودند در هر زمان که دربار تقاضا کند، برده و کارگر و نیروی انسانی لازم را به خدمت گسیل کنند و حتی گله‌های احشام سلطنتی را به خرج خود پرورش دهند و نگهداری کنند.

برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمه مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۱۹۲ تا ۱۹۳،

 

۷- چگونگی بخشندگی های کوروش کبیر

زنان یکی از مظلوم‌ترین و ستم‌کشیده‌ترین اعضای جوامع انسانی بوده‌اند که قربانی جنگ‌ها و تجاوزهای متجاوزان و جهان‌گشایان می‌شدند. زنانی که شوهران یا پدران خود را از دست می‌دادند و به اسارت و بردگی گرفته می‌شدند. رفتار کورش با زنان نیز از این قاعده همیشگی تاریخ جنگ‌ها و تجاوزات بشری مستثنا نبوده است.

یکی از منابعی که برای وصف سجایای کورش و بخصوص بخشندگی‌های او بدان استناد می‌شود، کورش‌نامه گزنفون است. اما در این استنادها  جزئیات این «بخشندگی» دقیقاً مشخص نمی‌شود.

به موجب این متن، کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین‌های غربی ایران رفت. او یکی از زنان «تحت تملک» خود را که نوازنده‌ای خوش ‌الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا «اقامتگاه جنگی‌اش دلکش‌تر و روح‌پرورتر از خانه‌اش شود».

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کوروش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۳ تا ۱۲۸

 

۸- کوروش و تصرف خاله اش

کتزیاس مورخ و پزشک رسمی دربار اردشیر دوم هخامنشی  آورده است که کورش پس از غلبه بر ماد اسپیتاماس را کشت و زن او را که آمیتیس نام داشت، تصرف کرد. آمیتیس دختر آستیاگ و خواهر ماندانا و خاله کورش بود.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: تاریخ کتزیاس (خلاصه فوتیوس)، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۹،

 

۹- کوروش در تورات

کورش در متن عهد عتیق تورات گرامی داشته شده و نجات دهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است . اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای یهودیان برای نابودی بابل نیز بوده است:

من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد . نسل بابلیان را ریشه کن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند .

بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند، با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هرچه دارد از بین برود (کتاب اشعیا،باب ۱۴ ،بند ۲۲ و ۲۳)

پس از هفتاد سال پادشاه بابل وقوم او را به خاطر گناهانشان مجازات خواهم کرد وسرزمین ایشان را به ویرانه ای ابدی تبدیل خواهم کرد. (کتاب ارمیا،باب ۲۵ ،بند ۱۲)

شواهد تاریخی و اکتشافات باستان شناسان نشان از نابودی تمدن بابل پس از کورش می دهد.

 

۱۰- کوروش راهزن بود؟

کتزیاس میگوید :کورش پسر چوپانی بود از ایل مرد ها، که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد .

کورش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال می ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیاکس، آخرین پادشاه ماد، هیچ گونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید

حسن پیرنیا، ایران باستان، جلد اول، ص ۲۴۰

 

۱۱-فریبکاری کوروش

هرودوت در کتاب اول خود ضمن گزارش نبرد کوروش با کرزوس (شاه لیدی)، ضمن اینکه گزارش میدهد کوروش ابتدا تصمیم به اعدام کرزوس میگیرد ولی بعدا پشیمان میشود، در بند ۸۷-۹۵ میگوید:

کرزوس … چون دید که پارسیها خانه های مردم را غارت میکنند، رو به کوروش کرده گفت: «شاها آیا اجازه دارم بگویم در چه باب فکر میکنم یا باید خاموش بنشینم؟» کوروش جواب داد: «هر چه خواهی بگو» کرزوس پرسید این جمعیت با این جد چه میکنند؟ کوروش: «شهر تو را غارت میکنند و خزانۀ تو را میربایند» کرزوس: «نه شهر مرا غارت نمیکنند و نه خزاین مرا میربایند، من دارای چیزی نیستم، آنچه میکنند با مال و منال توست» کوروش از این جواب متنبه شد و اطرافیان خود را دور کرده به کرزوس گفت: «عقیده تو در باب این اوضاع چیست؟»… در ادامه کرزوس پیشنهاد میکند که عشر اموال غارت شده را به بهانه نیاز خدا بگیرند و جالب اینکه کوروش نیز این فریبکاری را میپذیرد!!

(اصل متن در کتاب ایران باستان مرحوم پیرنیا صفحه ۲۵۰)

می بینید که کوروش بیشتر به فکر حکومت و ثروت خود است نه مردم

 

۱۲-کوروش و کشتن پادشاهان

معمولاً ادعا می شود که کوروش پادشاهان دشمن را نمی کشت اما آیا واقعاً این مطلب صحت دارد؟ برای مثال در مورد کرزوس شاه لیدیه، مورخین یونانی ادعا میکنند که کوروش او را نکشت، ولی در اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونید بابلی نوشته شده است:

«در ماه نیسان، کوروش شاه در نزدیکی آربل از دجله عبور کرده در ماه ایار به طرف مملکت لودی رفت و پادشاه آن را کشت، ثروت او را ربود و ساخلوی در آنجا گذاشت»

 مرحوم پیرنیا در مورد این بخش میفرمایند که وقایع نگاران بابلی اشتباه کرده اند زیرا یونانیها خلاف این را میگویند ولی معلوم نیست که چرا ایشان نظر مورخین یونانی که سالها با زمان کوروش فاصله داشته اند را بر اسناد معاصر کوروش برتری میدهد، حال آنکه روش مورخین این است که معمولا سند کهنتر و معاصر واقعه بیشترین اعتبار را دارد.

با قبول سخن این کهنترین سند در مورد جنگ لیدی، باید بپذیریم که حداقل این قانون همیشگی نبوده است و گاهی هم کوروش پادشاهان عصر خود را میکشته است.

 

۱۳-کوروش حمله می کرد یا دفاع؟

در اسناد تاریخی هیچ جا نمیبینیم که از سوی شاه بابل به کوروش حمله شده باشد. بلکه این کوروش است که به بابل حمله میکند. به نظر مرحوم پیرنیا «شاهی مانند کوروش نمیتوانست در همسایگی خود دولت مستقلی را مانند بابل تحمل کند» (ایران باستان،مرحوم پیرنیا، ص۳۳۳)

جالب این است که پیرنیا از نخستین نویسندگانی بود که به دستور دربار پهلوی به تعریف و تمجید از ایران باستان می پردازد.

طبق این نظر و با توجه به عدم اعلان جنگ از طرف بابل به کوروش  میتوان به این نتیجه رسید که کوروش صرفاً جهت افزایش قلمرو حکومتش به یک کشور مستقل هجوم برد و جالب این است که پس از فتح این کشور در منشورش ادعا می کند که بدون جنگ و خونریزی وارد بابل شده و مردم را از دست پادشاه بابل نجات داده است.

همچنین در مورد حمله به ماد، به غیر از کزنفون که معتقد به وراثتی بودن پادشاهی کوروش است کتزیاس، هرودوت و کتیبه های بابلی همگی تأکید دارند که این کوروش بود که به ماد حمله کرد و آغازگر جنگ بود.

همانطور که دیدید علاوه بر بخشش ها و مهربانی هایی که در بعضی کتب تاریخی به کوروش نسبت داده شده موارد زیادی نیز از وحشیگری و تجاوز در مورد او آمده است که اگر بخواهیم همه ی آن ها را رد کنیم ناگزیر خواهیم بود بخش های دلپسند آن که در مورد عدالت و مهربانی کوروش است را نیز نا دیده بگیریم.

بنابراین کوروش هخامنشی نیز شاهی مانند تمام شاهان خونخوار و ظالم تاریخ است و این در حالی است که نخواهیم او را یکی از خونخوارترین و ستمگرترین شاهان جهان به حساب بیاوریم.

منبع: استوا و ویسگون

سایت آشتی با خرد: نقل مطالب از سایر منابع به معنی تأیید مطلق آنها نیست.

تمدن دروغین ایران باستان

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۹/۱۴-۲۰:۴۰:۱
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:15515
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3107

به گزارش پارسینه، مصطفی ملکیان در مصاحبه ای که در سال 84 با وبسایت آفتاب نیوز انجام داده است، به نقد دیدگاه های تجدد ایرانی "سید جواد طباطبایی" پرداخته است. در بخشی از این مصاحبه آمده است:

يكي از بزرگترين دروغهايي كه ما به تاريخ گفته ايم اين است كه ما فرهنگ و تمدن عظيمي داشته ايم ، آخه عزيز من فرهنگ وتمدن مدرك مي خواهد اگر يوناني ها يك كتاب از افلاطون نداشتند، يك كتاب از ارسطو و يا … نداشتند بناي پانتئن رانيز نداشتند، معماري هاي عظيم را نداشتند و بعد مي گفتند كه ما يونانيها فرهنگي داشتيم كه نمي دانيد چه عظمتي داشت و آب از لب و دهان همة ما هم راه مي افتاد، ما انصافاً به آنها نمي گفتيم هر چيزي مدرك مي خواهد؟ انصافاً شما از آن چيزي كه در قلمروي ايران مي بينيد، غير از تعدادي بنا كه آنها را نيز همه مورخان گفته اند كه رومي ها براي ما ساخته اند مانند تخت جمشيد كه مورخان گفته اند هخامنشيان تعدادي مهندسان و معماران رومي را آوردند و براي ما اينها را ساختند- اگر اينها را بگذاريد- كنار شما يك اثر فلسفي به من نشان بدهيد. يك اثر ديني بلند به من نشان بدهيد. يك اثر هنري و يا عرفاني نشان بدهيد، ممكن است عده اي بگويند همه اينها سوخته است ولي اين را بايد نشان بدهد كسي كه مي گويد ما داشته ايم، يك پزشك تراز اول ماقبل از اسلام داشته ايم؟ ما يك فيلسوف تراز اول قبل از اسلام داشته ايم، يك هنرمند تراز اول … ما تمام چيزي كه از قبل از اسلام داشته ايم سه چيز است . يكي تخت جمشيد و معمارهايي كه در آن قسمت وجود دارد كه آن را هم همه مورخان گفته اند كه روميان ساختند كه حالا فرض كنيم ايراني ها ساخته اند. يك ماني نقاش داريم كه آن هم نقاشي هايش باقي نمانده ولي به تواتر رسيده ايم كه نقاش بزرگي بوده و ما او را پيامبر نيز تلقي مي كنيم و يكي هم دانشگاه جُندی‌شاپور (یا به تعبیر درست‌تر جَندی‌شاپور) كه مي گفتند در آنجا رشتهء پزشكي خيلي قوي بوده است، البته اين را هم مي دانيد كه وقتي مسيحيان مورد حمله واقع شدند، به طرف شرق عقب نشيني كردند و آمدند و جندي شاپور را ساختند و … حالا اينها را شما با يونان مقايسه كنيد، ما صد ورق نوشته نداريم كه با فرهنگ يونان قابل مقايسه باشد حتي پنج ورق نيز نداريم ...

 

و اما مطلب بعدي اينكه اصلاً ايران كجاست؟

شما كه اينقدر مي گوئيد ايران تاريخ فلان داشته، از كجا به بعد را مي گوئيد ايران و از كجا به بعد را مي گوئيد ايران نيست؟ از لحاظ جغرافيايي عرض مي كنم؟ آيا افغانستان جزء ايران به حساب مي آيد؟ ماوراء النهر جزء ايران است؟ در زمان هخامنشيان ايران يك وسعتي داشته زمان ساسانيان يك وسعت ديگر داشته است؟ زمانها مادها و يا اشكانيان يك وسعت ديگر داشته ، زمان آل بويه يك وسعت ديگر داشته… روي هر كدام انگشت بگذاريد و بگوئيد اين وسعتي كه در آن زمان بوده، ما مي گوئيم اين ترجيح بلامرجع است و منطق ندارد، مثلاً فرض كنيد، الان ابن سينا را ما ايراني به حساب مي آوريم ولي جالب اين كه در شوروي سابق نيز براي ابن سينا بزرگداشت مي گرفتند چون معتقد بودند مال آنهاست، چرا؟ مي گفتند كه ابن سينا درست است كه در همدان به دنيا آمده ولي تمام عالم و آدم مي دانند كه تمام تحصيلاتش را در بخارا انجام داده است و بخارا نيز متعلق به ماست (متعلق به اتحاد جماهير شوروي) ، خوب حالا ابن سينا بخارايي است يا ايراني، بخارا كه اكنون جزء ايراني نيست واصلاً اين نزاع را با چه متدولوژي اي مي توان فيصله داد؟ و يا مثلا ابوريحان بيروني، بيرون كجاست؟ متعلق به خوارزم است و خوارزم كجاست؟ خوارزم الان در تركمنستان قرار دارد و حالا سؤال اين است كه ابوريحان بيروني ايراني است يا غير ايراني؟ بله ممكن است شما بگوئيد كه آن زمان جزء ايران بوده است ولي اگر آن زمان پادشاه زور داشته و توانسته آنجا را نگه دارد آيا اين ايران مي شود و بعد كه پادشاهي ضعيف آنها را از دست داد آنها نا ايراني شدند؟ يعني وقتي ما قفقاز را در زمان قاجار از دست داديم قفقازي ها تا آن زمان ايراني بودند ولي بعد از آن ناايراني شدند و از ايراني بودن افتادند؟ … ببينيد متدولوژي تحقيق آكادميك اين نيست ، شما نمي توانيد چيزي كه مرز جغرافيايي، تاريخي، روانشناسي و جامعه شناسي اش مشخص نيست را اين چنين مورد تحقيق قرار دهيد.

منبع: پارسینه

  • نظر خوانندگان
مهدی۱۳۹۴/۰۸/۱۷-۱۷:۸:۴۹
مربوط به موضوع: منت خداوند بر اولاد عجم
با تشکر.افتادگی و منبع روایات راذکرفرمایید
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۴/۰۸/۱۷-۲۰:۴۷:۵۵
: با پوزش متن کامل حدیث و آدرس آن این است: الكافي الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع إِنَّ رَجُلًا عَنَى أَخَاكَ إِبْرَاهِيمَ فَذَكَرَ لَهُ أَنَّ أَبَاكَ فِي الْحَيَاةِ وَ أَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ مَا لَا يَعْلَمُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ يَمُوتُ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَا يَمُوتُ مُوسَى قَدْ وَ اللَّهِ مَضَى كَمَا مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَزَلْ مُنْذُ قَبَضَ نَبِيَّهُ ص هَلُمَّ جَرّاً يَمُنُّ بِهَذَا الدِّينِ عَلَى أَوْلَادِ الْأَعَاجِمِ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ قَرَابَةِ نَبِيِّهِ ص هَلُمَّ جَرّاً فَيُعْطِي هَؤُلَاءِ وَ يَمْنَعُ هَؤُلَاءِ لَقَدْ قَضَيْتُ عَنْهُ فِي هِلَالِ ذِي الْحِجَّةِ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ أَنْ أَشْفَى عَلَى طَلَاقِ نِسَائِهِ وَ عِتْقِ مَمَالِيكِهِ وَ لَكِنْ قَدْ سَمِعْتَ مَا لَقِيَ يُوسُفُ مِنْ إِخْوَتِهِ. بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏49 / 232 /19
صادق۱۴۰۳/۱۱/۱۲-۱۴:۲:۱۳
سلام این همه صحبت کنید برای این عاریایی های مجوسی هیچ فایده ای نداره
فقط وقت با ارزش خودتون رو اسراف میکنید
ali۱۳۹۴/۱۱/۰۱-۲۱:۲۳:۲۵
خیلی خیلی ممنون
Thanks a lot
پاسخ‌ها
A.S۱۳۹۹/۰۶/۱۳-۱۲:۱۹:۳۸
من نمیدونم چه مدرکی بزرگتر از منابع معتبر از ملل مختلف در دنیا یا چه مدرکی بزرگ تر از تخت جمشید و پاسارگاد و نقش رستم و ... شما فقط یه مشت آدم بیسوادید که بدون مطالعه فقط میخواید چون و چرا بیارید
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۰۶/۱۴-۶:۲۰:۱۴
: دوست عزیز بناهای تاریخی بسیار با شکوهی در جهان ساخته شده و می‌شود.
نقطه اشتراک بسیاری از این بناها این است که بر خون مردم و توسط ستمکاران ساخته شده است.
تخت جمشید و... نیز از امر استثناء نیست.
به جای اتهام بی سوادی و... چه خوب است از برج عاج تکبر پایین بیاییم و خالی از هر تعصبی بیندیشیم.
۱۳۹۹/۰۷/۰۸-۱:۲:۳۷
سرکارپنجاه تا حدیث اوردی اون بالامیشه بگی تو کدوم سنگ نوشته یا کتیبه ودرکجای دنیا مطرح شدند بعد میخوای هخامنشیان را با اون همه بزرگی انکارکنی کتیبه بیستون یکی از اسناد معتبردنیاست برومعنیشوبخون تا بدونی هخامنشیان که بودن تو میگی هردوت دروغ گفته فلان دروغ گفته اینان حداقل تاریخ دانانی بودن که چند نسل قبل ما زنده بودن وازمام به هخامنشیان نزدیکتربودن بعد خودت از زبون کسایی داری حرف میزنی که مال خیلی بعدها از این بزرگانن هخامنشی اگه نبوده پس اسکندر کجا رو فتح کرده بخوای هخامنشوانکارکنی باید تاریخ یونانم انکارکنی بعدش دانشمندقبل اسلام نداشتیم پس بزرگمهر کی بوده هوشتانه کیمیاگرچی اذربادچی باربد برزویه توهم داری طبق چیزایی که شنیدی حرف میزنی یجوری مطمئن حرف میزنی انگار خودت تو اون دوره بودی به بزرگان ایران زمین تهمت نچسپون اون قرآنی که خودت بهش اعتقاد داری توش نوشته تهمت گناهه سرکار اول به گفته های کتاب خودت عمل بکن بعد بیا راجب کوروش بزرگ حرف بزن
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۰۷/۰۸-۵:۴۱:۲
: مطالب مورد نظر شما تولیدی سایت آشتی با خرد نیست بلکه مقاله‌هایی است که به منابع آن اشاره کرده‌ایم
لازم است که به این تذکر سایت توجه نمایید که:
نقل مطالب از سایر منابع به معنی تأیید مطلق آنها نیست.

در هر صورت شما می‌توانید مقاله‌های یاد شده را به شکل علمی نقد کنید
جانم فدای ایران۱۳۹۹/۰۷/۲۲-۲۱:۴۶:۱۱
اخ خدا چه فضیلتهایی که اعراب نداشتن،اعراب حقوق زنارو رعایت میکردنند،همین الانم میتونی جایگاه زنو میون اعراب قشنگ نگاکنی نمونش عربستان که مهداعراب بوده الان حق خیلی چیزارو ندارن،فک کنم زرتشتیان بودن که دخترانشونو زنده بگور کردن،خب بعدش قران بر اونها نازل شده چرا اونوقت چون برترن واقعا فک کنم اون ایه که گفته مااین کتاب رابربدترین قوم نازل کردیم این بازم یه فضیلتشون بوده،بعدش شما گفتین که اگه قران بر عجم نازل میشداعراب به ان ایمان نمی اوردند،بعدمیگین ایرانیها توراتوانجیلوقبول نداشتن اعراب داشتن ،فضیلتهای اعرابودرجنگ باایران مشاهده کردیم،ن تجاوزکردن،نه غارت کردن،نه کسیو به بردگی گرفتن،کتابشون بهشون یادنداده حتما که تجاوز به ناموسو مال مردم گناهه،عجب فضیلتهایی داشتن اون خانه خداهم که الان مامیریم دورش میچرخیم عربستان پولشو میگیره میده بمب میکوبه سریمن بدبخت،این فضایل اعرابه هیچکس تواین دنیا کامل نیست بجز پروردگار بزرگ یادتون باشه که این جوانان ایرانی بودن که درسوریه جان خود را درکف دست گذاشتنو رفتن از مرقد بزرگان عرب محافظت کردن کدام عرب امدو از خاک ایران زمین دفاع کرد
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۰۷/۲۳-۵:۲۵:۴۷
: دوست عزیز شایسته و برازنده یک محقق سخن مستند و نقد مستند است
۱۳۹۹/۰۷/۲۷-۱۵:۳۴:۲۴
دوست عزیز منابعی هست که نشان می دهد در ایران باستان جایگاه زن بی ازش بود و حتی فرزندان را می کشتند زنان با ادرار گاو غسل می کردند هچنین عرب های زیادی در هشت سال دفاع مقدس به ایران کمک کردند
ایران۱۳۹۹/۰۸/۰۷-۳:۳۰:۲۱
اصلا شما خوبین
چه بد چه خوب کورش پدر ایرانه افتخار ایرانه
ملت هم خوب میشناسنش شما نمیخواد کاسه داغ تر از اش شید
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۰۸/۰۷-۶:۴:۵۶
: کاربر محترم
دوستی و دشمنی، چشم خرد انسان را کور می‌کند و انسان را از آزاد اندیشی محروم می‌سازد.
در نتیجه او را از دیدن واقعیات محروم می‌سازد.
پیداست که واقعیتها، چه شیرین آن و چه تلخ آن، با احساسات من و شما تغییر نمی‌یابند.
راه شناخت واقعیتها، تنها تحقیق آزادانه است، نه احساسات بدون پشتوانه.
ای کاش برای این ادعا که «کورش پدر ایرانه» تنها یک مستند علمی ارایه می‌کردید.
تنزل می‌کنیم و با شما همراه می‌شویم که کورش پدر ایرانه،
اما برخی از شواهد نشان می‌دهد این پدر ایران و سلسله هخامنشیان چندان به ایران و ایرانیان مهربان نبوده‌اند.
اگر شما برای ایران و ایرانیان تعصب دارید، خوب است تحقیقی در جشن پوریم یا ایرانی کشی یهودیان داشته باشید.
گفته می‌شود هولوکاست ایرانیان، ریشه در زمان هخامنشیان داشته است.
دوست عزیز ایران پدران زیادی داشته است که برخی از اینان بسیار مهربان!!! بوده‌اند!
سایت آشتی با خرد پیشاپیش از تحقیقات علمی شما در این باره استقبال می‌کند.
ایران۱۳۹۹/۰۸/۳۰-۱۰:۲۸:۲۱
فک کنم که دین اسلام نسبت به ایرانیان اوج مهربانیو داشتن اصلا محبت خالص
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۰۹/۱۱-۱۵:۲۵:۲۱
: کاربر محترم ممکن است مباحث علمی به آفتهای متعددی دچار شود. از جمله‌ی مهمترین آنها سیاسی کردن و یا احساسی کردن مباحث علمی است.
یک محقق مستقل باید از این دو آفت بپرهیزد.
پس اگر اهل تحقیق هستید، نگاه سیاسی و نگاه احساسی را کنار بگذارید و بدون تعصب و بی طرفانه تاریخ را مطالعه نمایید.
در این راستا مناسب است به چند محور بیشتر توجه کنید:
۱- آغازگر جنگ اعراب و ایران چه کسی بوده است؟
۲- علل سقوط امیراطوری ایران به دست اعراب دور از تمدن چه بوده است؟
۳- اسلام نیز همانند همه ادیان، توسط سودجویانی فرصت طلب، دچار اختلاف و تفرقه گردید.
مسئول اصلی آن چه در جنگ اتفاق افتاده است کدامیک از فرق اسلامی است؟ کسانی که تنها ادعای اسلام داشتند، یا کسانی که ملتزم به اسلام واقعی بودند؟
به گواه تاریخ، غاصبین خلافت اسلامی، میاندار جنگ اعراب و ایران بوده‌اند که رهبران سنیان کنونی هستند.
اما طبق اصول موضوعه که در جای خودش قابل بحث و بررسی است، ادامه اسلام واقعی همان خط علی بن ابی طالب علیه السلام (پسرعمو و برادر خوانده و داماد و پرورش یافته دست پیامبر صلی الله علیه و آله) است.
میان این دو خط فاصله بسیار است.
اگر می‌خواهید تفاوت میان اسلام مدعیان و اسلام حقیقی را بیابید، در احکام و دستورات جنگی مطرح شده در روایات اهل بیت علیهم السلام تحقیق کنید و سپس آنها را با آنچه سپاه عمر بن خطاب در میدان جنگ مرتکب شد، مقایسه نمایید.
اگر می‌خواهید تفاوت میان اسلام مدعیان و اسلام حقیقی را بیابید، برخورد عمر بن خطاب با اسرای ایرانی و برخورد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب با اسرای ایرانی را مقایسه نمایید
در سایت اشاره بسیار کوتاهی به این مسئله داشته‌ایم که می‌توانیم به این لینکها مراجعه نمایید:
ایرانیان در قرآن
http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=9136-9138-
ایرانیان در روایات اهل بیت
http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=9136-12692-
اگر در راه تحقیق به ابهامی برخورد کردید، سایت آشتی با خرد در خدمت شماست.
و اگر در این زمینه، تحقیقات داشتید که از نظر علمی قابل ارایه باشد سایت آشتی با خرد از آن استقبال می‌کند و امکان نشر آن را در سایت فراهم می‌سازد.
موفق باشید.
ایران۱۳۹۹/۰۹/۲۵-۲۳:۵:۵۷
اصلامگه شهیدکسی نیست که ازخاکوناموسش برابرمتجاوزان دفاع کنه ودراین راه کشته بشه،شماچرا اسمی ازشهدای جنگ اعراب وایران زمین نمیارین،واقعا اگه شمااون دوره زندگی میکردین واس سپاه اسلام شمشیر میزدین یاواس ایران زمین،بخدا انسان اگه سنگ میهنشوبه سینه نزنه و میهن پرست نباشه دیگه هیچ دلیلی واس زنده بودن نداره ما جانمان را در کف دست میگذاریم ودر راه ایران زمین فدا میکنیم
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۱۰/۰۸-۵:۵۳:۲۶
: تردیدی نیست که یکی از عناصر تأثیرگذار در شخصیت و هویت فرد، وطن اوست.
اما باید توجه داشت که عناصر دیگری نیز در هویت یابی انسان دخالت دارند
لذا شخصیتی موفق است و هویتی عقلانی است که بتواند عناصر هویتی را به ترتیب عقلانی بچیند
از جمله از عوامل بسیار مهم تأثیرگذار در هویت، خردمندی و انسانیت است.
بر همین اساس هم هست که خردمندان یکدیگر را دوست دارند هر چند از یک آب و خاک نباشند
بر همین اساس هم هست که انسانیت مطلوب همگان است حتی خارج از مرز و بوم ما هم باشد
بر هر همین اساس هم…
پس، پیش از خانواده وطن، خانواده انسانیت، خانواده خردمندان و خانواده… است
احیانا میان عناصر هویتی تضاد پیش می‌آید که یکی از چالش‌های مهم هویت یابی را رقم می‌زند و چه بسا موجب بحران هویت می‌گردد.
در این موارد چه چیزی بایسته و شایسته است؟
برای تفصیل این مباحث به: «پروژه «خود گم‌شده»، بخش «پیش درآمد «خود گم‌شده» سرفصل «گزیده‌ای از بحث «هویت یابی» مراجعه نمایید.
لینک:
http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=17-1444-
ایران۱۳۹۹/۱۰/۰۸-۲۱:۵۲:۷
نه من فقط یه سوال پرسیدم شما اگه اون موقع بودید واس سپاه اسلام شمشیرمیزدین یاواس ایران همین؟
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۱۰/۱۳-۷:۴:۵۴
: کاربر محترم پاسخ شما در لینک ارجاعی داده شد، اما شما مطالعه نکردید.
اما برای توضیح بیشتر توجه شما را به مطلبی با عنوان «رابطه وطن پرستی و دین چیست؟» جلب می‌کنم.
برای مطالعه آن به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=2713-23181-
۱۳۹۹/۱۰/۱۳-۱۳:۳۹:۵۵
هرکی ازهردینی بخواد به ایران تجاوز کنه ما شاهرگمونو میذاریم وسط حالابقول شما ما هویت عقلانی نداریم دچاربحران هویت شدیم زنده باد ایران زنده بادکسانی که درراه این ابو خاک جان خودرافدامیکنند زنده باد بابک خرمدین زنده باد اریوبرزن زنده بادرستم فرخ زاد زنده بادشهدای هشت سال جنگ تحمیلی من حاضرم بمیرم ولی نسبت به وطنم بی تفاوت نباشم هیچ عربیم جانب داری تاریخ مارو نمیکنه که مابخوایم طرفداری تاریخ اونارو بکنیم زنده بادشاه شاهان کوروش هخامنشی
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۱۰/۱۴-۸:۱۷:۲۵
: زبان خرد با زبان احساسات یکسان نیست و در موارد بسیاری نیز نتیجه این دو متفاوت است.
نام جانم فدای ایران۱۳۹۹/۱۰/۱۷-۱۴:۳۵:۵۴
خندم میگیره وقتی میگین ایران تمدن نداشته دروغه تمدن ما یه نمونه کوچیکش توغار کلمانکره پیدا شده فک کنم اون چن تن طلا با اون همه اشکال مختلف رو بازم انگلیس اورده پنهان کرده،فایده نداره این حرفا وقتی ن شما قانع میشوین ن ما بحثو تمام میکنیم موفق باشید
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۱۰/۲۰-۲۱:۶:۱۱
: کاربر محترم همان گونه که مشهود است مطالب نقل شده، مستند به منابع مربوطه هستند و سایت آشتی با خرد تحقیقات مستقلی در این باره نداشته است.
شما هم اگر تحقیقات علمی در این زمینه دارید از آن استقبال می‌شود.
به جای خنده و پوزخند هم بهتر است نقد علمی ارسال کنید تا آن را منتشر نماییم.
از نظر ما بحثی هم نبوده است که شما بخواهید آن را تمام کنید. چون نظرات احساسی شما فاقد مستند بود.
در هر صورت موفق باشید.
سعید۱۳۹۹/۱۰/۲۰-۸:۵۸:۱۹
سلام،
خواستم بابت مطلبی که قرار دادین تشکر کنم. واقعا کامل بودند. فکر کنم قبلا همین مطالبو در سایت دیگری خوانده بودم که متاسفانه آن سایت توسط عده ای آدم کوته فکر مسدود شد. به هر حال از شما متشکرم.
پاسخ‌ها
۱۳۹۹/۱۱/۱۴-۱۴:۵۳:۷
یعنی چون نظرمن باشما فرق میکنه حرفای شمارو تایید نمیکنم نظرم احساسیه،بازخوبه نظرمن احساسسیه کینه ای نیست که وطن خودمو بکوبم
پاسخ‌ها
محسن۱۳۹۹/۱۱/۱۵-۶:۳۰:۲۲
: کاربر محترم معیار در کارهای علمی، مستندات متقن است نه باور اشخاص و احساسات آنها.
فضا سازی با تعبیراتی همچون «تایید نمیکنم» و «بازخوبه نظرمن احساسسیه کینه ای نیست…» نمی‌تواند واقعیتهای علمی را عوض کند.
۱۴۰۰/۰۱/۰۲-۲:۵۲:۴
سلام مطالب اون خیلی عمیق،مستند و قابل درکه
واقعا لذت بردم و آگاه شدم.
پاسخ‌ها
خدا۱۴۰۰/۰۲/۲۵-۱۸:۴۵:۷
سلام ببخشید ی سوال دارم شما هرچی گفتین نقلو قول یه عده دیگه بودن یاکتاب ،حالا نظرقطعی خودتون راجب کوروش چیه خوب بوده یاب
پاسخ‌ها
اهورامزدا۱۴۰۰/۰۳/۲۰-۱۰:۱۷:۱۱
نمی‌دونم جریان چیه همه کشورها دارن تاریخ مارو تحسین می‌کنن اونوقت خودمون تاریخ خودمونو ب چالش میکشیم اونم به چه زبانی به چالش میکشیم و مینویسیم ب زبان فارسی!!!!!!چندچندین باخودتون
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۰/۰۳/۲۱-۴:۳:۲۰
: تردیدی نیست که اگر سوابق فرد فرد ما و یا وطن ما درخشان باشد باعث افتخار است. اما این امر آن گاه موجب افتخار است که واقعی باشد نه تخیلی و ساختگی.
چرا که نخستین اقتضای خردورزی واقعیت گرایی است.
بر این اساس اولا افتخار به امور غیر واقعی با خردورزی و انسانیت سازگار نیست.
ثانیا پیشرفت ملتها در گرو عبرت از گذشتگان است.
لذا تحقیق واقعیتهای تاریخی شرط انسانیت و تعالی ماست.
اهورامزدا۱۴۰۰/۰۳/۲۴-۱۳:۵۱:۵۲
میشه توضیح بدین که نصف کردن ماه واقعیته یاتخیل یا برگرداندن خورشید برای نماز خواندن
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۰/۰۳/۲۵-۳:۵۴:۳۲
: برای پاسخ این پرسش به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://aashtee.org/page/Section.aspx?n=123-20966-
اهورامزدا۱۴۰۰/۰۳/۲۵-۱۷:۵۴:۳۱
میشه خودتون توضیح بدین که همه استفاده کنن
پاسخ‌ها
نام ایرانی۱۴۰۱/۰۳/۲۹-۱۸:۳۷:۵۰
مطمئنم شما ایرانی نیستین چون هیچکس با شمشیر دولبه به اصالت خودش حمله نمیکنه تحقیر افرادی چون کوروش یعنی تحقیر یک به یک هر ایرانی.
کمتر اراجیف بنویسید
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۱/۰۳/۳۰-۳:۵۰:۵۵
: به جای احساسات کور با چشم خرد واقعیتها را ببینیم شایسته انسانیت‌مان است
یک ایرانی ۱۴۰۱/۰۹/۱۴-۱۵:۳۹:۳۷
هی میگین خرد! !!!!از نظر من شما ایرانی نیستید معلوم نیست از کجا پول گرفتین دارین دری وری میگین
پاسخ‌ها
  • نظر شما