گفتیم نظام ارزشی اسلام، بدیهی، فطری و برهانی است. میزان دقیق این نظام در حل تمامی مشکلات مصداقی و غیر آن نیز علی بن ابی طالب علیه السلام است.
هر گروهی که خود را با این میزان تطبیق دهد، هدایت یافته و ناجی است و هر گروهی که اندک فاصله با این میزان داشته باشد، خارج از اسلام واقعی است، هر چند اسم اسلام ظاهری را یدک بکشد.
پیش از این گذشت:
تبعیت از علی علیه السلام، یعنی شیعهی علی بودن، دقیقترین میزان شناخت اسلام واقعی از صورتهای ظاهری اسلام است.
روی دیگر این سکه، این است که فقط و فقط شیعه، مسلمان واقعی است.
اما غیر شیعه، مسلمان ظاهری است و نه واقعی. چرا که جدایی از علی، جدایی از حق، و جدایی از حق، جدایی از اسلام حقیقی است.
با درک درست این میزان مهم، جایگاه تشیع در اسلام حقیقی، آشکار گردید.
حقایق یاد شده، همگی اثبات کنندهی برتری «شیعه» در نظام جدید ارزشی اسلام است، بدون در نظر گرفتن طبقات ارزشی جاهلی.
پیش از اسلام ارزش طبقات اعراب جاهلی بر این اساس بود:
اعراب اصیل، طبقهی اول جامعه محسوب میشدند.
طبقهی دوم موالین بودند. موالین همان بردگان آزاد شدهای هستند که وابسته به اربابان پیشینشان شده بودند.
طبقهی بعدی عجم بودند که از دید اعراب آن زمان هیچ ارزشی نداشتند.
این نظام طبقاتی، اساس مهم ارزش گذاری در آن دوره بوده است.
هیچ تردیدی نیست که تمامی این طبقات و ارزشهای موهوم آن، در سایهی اسلام از پایه فرو ریخت و در نگاه کلی تقوا، تنها جایگزین ارزش طبقات جامعه گردید.
يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿الحجرات، 13﴾
اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت، ملّت و قبيله، قبيله گردانيديم تا یکدیگر را بشناسید. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. یقینا خداوند داناى آگاه است.
همان گونه که گذشت این ارزش گذاری جدید بر اساس تقوا و پرهیزکاری، طبقهی ارزشی جدیدی را به نام شیعه ایجاد کرد.
این مطلب، اساس بسیاری از روایات هم هست که جایگاهی ویژه برای شیعه در نظام ارزشی جدید اسلام بیان کرده است.
روایات در این زمینه بسیار فراوان و متنوع است. اما در ادامه با بخش خاصی از این روایات آشنا میشویم.
برخی از روایات ضمن اشاره به امتیازات ظاهری جامعهی آن زمان، آن امتیازات را به شیعه منتسب میکند.
پیش از دیدن روایات توجه به این نکته لازم است که اسلام نتوانست خلق و خوی اعراب را کاملا تغییر دهد تا ارزش گذاری اسلام را بپذیرند.
چرا که اعراب آن چنان با نظام طبقاتی فاسد گذشته خو گرفته بودند که حتی پس از اسلام هم پیوسته بر همان اساس جاهلیت ارزش گذاری میکردند.
از این رو ائمه علیهم السلام با بهره گیری از همان ادبیات گذشته، تعریفی نو از طبقات جامعه ارایه دادند.
به این روایت توجه کنید:
عن محمد بن علی علیه السلام قال: نحن العرب و شیعتنا منا.
عرب ما هستیم و شیعیان ما از ما هستند (و در ارزش تابع ما هستند).
همان گونه که گذشت عرب بودن مهم ترین امتیاز در جامعهی جاهلی آن زمان بوده است.
در این روایت امام باقر علیه السلام شیعیان را، ـ از هر قوم و قبیله و طبقهای که باشند، خواه عرب خواه عجم، خواه برده خواه ارباب، از خود دانستند و آنان را از عرب برشمردند و از طبقهی اشراف جامعه محسوب کردند.[1]
در برخی از روایات از شیعیان عجم به عنوان موالی یاد شده است.
روایات موالی، نکته دقیقی را بیان میکند که مناسب است پیش از طرح آنها اشارهای به آن نکته داشته باشیم.
مسلما خود اعراب به حسب قبایل مراتب و شرافت متفاوتی داشتند و تمامی اعراب در نظر خود آنان در یک پایه و درجه شمرده نمیشدند.
موالیان نیز به حسب وابستگی به شخص عربی که مولای آنها بوده است منزلتهای متفاوتی داشتند و چه بسا موالیِ برخی از بزرگان عرب (و شاید بردگان آنها نیز) بر برخی از قبایل دون پایه عرب برتری داشتند.
در نظام طبقاتی جدید پس از اسلام، مراتب و مقامات بر اساس شرافتهای واقعی تنظیم شد که عنوان کلی آن تقوا است، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ.
روشن است که در این نظام، بالاترین و برترین درجه شرافت به وجوه متعدد، برای اشرف خلایق خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامش علیهم السلام میباشد.
به اقتضای عقل و شرع، مسلمانان حقیقی، از هر قوم و ملتی که باشند، تحت ولایت اولوا الامر، یعنی محمد و آل محمد قرار میگیرند. بنا بر این، پیامبر و اهل بیتش مولای هر مؤمن و مؤمنهای هستند و مسلمانان نیز موالیان آن بزرگوران.
با توجه به تفاوت بینهایت درجه و پایهی آل محمد، نسبت به سایر مسلمانان، حرمت و کرامت موالیان آنها نیز نه تنها با سایر موالیان متفاوت است، بلکه منزلت موالیان آن حضرت بر سایر عربها (که تفاوت فاحشی با منزلت پیامبر و اهل بیت او داشتند) میچربد.
پس از این نکته به ادامه روایات میپردازیم.
روی أن الصادق علیه السلام قال: من ولد فی الإسلام فهو عربی و من دخل فیه بعد ما كبر فهو مهاجر و من سبی و أعتق فهو مولی و مولی القوم من أنفسهم.
کسی که در اسلام متولد شود پس او عربی است و کسی که پس از بزرگی مسلمان شود پس او مهاجر است و کسی اسیر شده و (سپس مسلمان شده و) آزاده شده باشد پس او از موالیان است و موالیان از خود قوم عرب شمرده میشوند.
با بیانی که گذشت مرور دوباره روایات پیشین، نه تنها محتوای آنها از تعبد خارج شده و تعقلی میگرداند، بلکه افقهای جدیدی نیز برای ما میگشایند.
افقهای جدیدی همگی به مطلبی کلیدی و اساسی اشاره میکنند و آن این که مسلمان حقیقی، جامع کمالات بینهایت است، کمالاتی که ریشه در مفاهیم جدیدی دارد که اسلام آن را آورده است.
همچنان که بارها تأکید شد مسلمان حقیقی، تعبیر دومی از شیعه علی است.
اینک این شما و این هم افقهای جدید:
قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ الْمُؤْمِنُ عَلَوِيٌّ لِأَنَّهُ عَلَا فِي الْمَعْرِفَةِ وَ الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَةَ وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ بِالشَّيْءِ الْمَأْخُوذِ عَنَّا وَ الْمُؤْمِنُ عَجَمِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَعْجَمَ عَلَيْهِ أَبْوَابُ الشَّرِّ وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّ نَبِيَّهُ ص عَرَبِيٌّ وَ كِتَابُهُ الْمُنْزَلُ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْعِلْمَ وَ الْمُؤْمِنُ مُهَاجِرِيٌّ لِأَنَّهُ هَجَرَ السَّيِّئَاتِ وَ الْمُؤْمِنُ أَنْصَارِيٌّ لِأَنَّهُ نَصَرَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ بِالسَّيْفِ.
از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: مؤمن علوی است چون در شناخت (حقایق از دیگران) بالا رفته است و مؤمن هاشمی است چون گمراهی را تکه تکه کرده است و مؤمن قریشی است چون به آن چه از ما گرفته اقرار کرده است و مؤمن عجمی است چون درهای بدی بر او بسته است و مؤمن عربی است چون پیامبرش عربی است و کتاب آسمانیاش به زبان عربی است و مؤمن نبطی است چون او علم را استنباط میکند و مؤمن مهاجری است چون از گناهان دوری کرده است و مؤمن انصاری است چون او رسول خدا صل الله علیه و آله را یاری نموده است و مؤمن مجاهد است چون او او با دشمنان خدا در دولت باطل به وسیله تقیه مبارزه میکند و در دولت حق به وسیله شمشیر.
رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَ وَ الْكُفْرَ وَ النِّفَاقَ وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ لِلشَّيْءِ وَ نَحْنُ الشَّيْءُ وَ أَنْكَرَ لَا شَيْءَ الدُّلَامَ وَ أَتْبَاعَهُ وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْأَشْيَاءَ تَعَرَّفَ الْخَبِيثَ عَنِ الطَّيِّبِ وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ عُرِّبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعْجَمِيٌّ لِأَنَّهُ أَعْجَمَ عَنِ الدُّلَامِ فَلَمْ يَذْكُرْهُ بِخَيْرٍ وَ الْمُؤْمِنُ فَارِسِيٌّ لِأَنَّهُ تَفَرَّسَ فِي الْأَسْمَاءِ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ أَبْنَاءُ فَارِسَ يَعْنِي بِهِ الْمُتَفَرِّسَ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَفْضَلَهَا وَ اعْتَصَمَ بِأَشْرَفِهَا وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود: مؤمن هاشمی است زیرا او گمراهی و کفر و نفاق را شکسته و تکه تکه کرده است. مؤمن قرشی است زیرا به شیئ حقیقی که ما باشیم، اقرار و اعتراف نموده است و ناچیز (و بی مقدار) را که عمر و اتباع او هستند انکار نموده است و مؤمن نبطی است زیرا او (باطن) اشیاء را استنباط کرده و پلید و بد سیرت را از پاکیزه میشناسد و مؤمن عربی است زیرا او از جانب ما (مطالب و حقایق را) بیان و آشکار میکند (یا از جانب ما از انحراف و کجی دور شده است) و مؤمن اعجمی است زیرا او از (تمایل به) عمر ساکت است و عمر را به نیکی یاد نمیکند و مؤمن فارسی است زیرا در (شناخت معانی) اسماء فراست دارد (و به خوبی به معانی آنها پی میبرد) اگر ایمان به ستاره ثریا آویزان بود البته که فرزندان فارس آن را به دست میآوردند. (البته) مقصود از پسران فارس با فراستها هستند. پس از (میان) اسماء، برترین آنها را انتخاب میکنند و به شریفترین آنها چنگ میزنند و به تحقیق رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است از فراست مؤمن بپرهیزید به راستی که مؤمن به نور خدا مینگرد.
علامه مجلسی رضوان الله علیه در آغاز بیانی که در ذیل این گونه روایات دارد میفرماید:
گویا هدف از این روایات بیان فضیلت مؤمن است و این که ممکن است تمام نامهای نیکو به وجوه مختلف بر مؤمن اطلاق شود…[2]
دامنهی بحث اسامی شیعه و مسلمان واقعی و فلسفه آن اسامی، گسترده است و در موضوعات مختلفی مانند نام رافضی یا ابوترابی و… طرح شده و قابل پی گیری است. اما همین اندازه برای هدف نوشتار کافی است. از این رو به آن چه بیان شد بسنده میکنیم.
نتیجه بحث این شد که در نظام طبقاتی جدید اسلام که بر اساس تقوا و حکمت بیان شده، طبقه برتر معصومین علیهم السلام هستند و پس از آن شیعیان که تنها مصداق مسلمان واقعی میباشند. از این رو شیعیان به تمامی صفات نیکو و زیبا آراسته هستند.
منابعی وحیانی که به موضوع برتری شیعه پرداختهاند بسیار گسترده و متنوع است. انشاء الله در ادامه این سلسله مباحث به آنها هم نگاهی میافکنیم.
تا این جا روشن شد این تعبیر عامیانه که «فرقی بین سنی و شیعه نیست»، «سنی و شیعه برابر هستند» «سنی و شیعه هر دو یک مقصد دارند و تنها راهشان با هم فرق میکند» و…، نه تنها هیچ اساس علمی ندارد بلکه بر خلاف برهان است.
ینا بر این تفاوت شیعه با سایرین، نه یک تعصب کور فرقهای و مذهبی است، بلکه واقعیتی مسلمی است که مستند به دلیل است.
[1]- در روایت دیگری علاوه بر برتری شیعه بر دیگر طبقات مردم، در نقطه مقابل از غیر شیعه ـ از هر طبقه و قوم قبیلهای، خواه عرب، خواه عجم، خواه ارباب، و خواه برده ـ سلب ارزش کردهاند.
در این سلب ارزش نیز از همان ادبیاتی که اعراب بدان خو گرفته بودند همچون عجمیت، استفاده شده است.
أبا عبد الله علیه السلام یقول نحن العرب و شیعتنا الموالی و سائر الناس همج.
امام صادق میفرمود ما عرب هستیم و شیعیان ما موالی ما هستند و سایر مردم پست و بی ارزش هستند.
قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم.
از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: ما قریش هستیم و شیعیان ما عرب هستند و دشمنان ما عجم هستند.
روی أن الصادق علیه السلام قال: من ولد فی الإسلام فهو عربی و من دخل فیه بعد ما كبر فهو مهاجر و من سبی و أعتق فهو مولی و مولی القوم من أنفسهم.
کسی که در اسلام متولد شود پس او عربی است و کسی که پس از بزرگی مسلمان شود پس او مهاجر است و کسی اسیر شده و (سپس مسلمان شده و) آزاده شده باشد پس او از موالیان است و موالیان از خود قوم عرب شمرده میشوند.
پیش از اسلام و در آغاز اسلام، به جز عربیت و عجمیت، گزینههای دیگری هم در ارزش گذاری نقش داشت. از جملهی آنها، آزاد و بنده بودن و نیز مهاجر و انصاری بودن است.
[2]- توضيح كأن الغرض بيان فضل المؤمن و أنه يمكن أن يطلق عليه كل اسم حسن بوجه من الوجوه فبين ع أنه يمكن أن يعد في الهاشميين لأنه هشم الضلال و أشباهه أي كسرها و أبطلها.
في القاموس الهشم كسر الشيء اليابس أو الأجوف أو لكسر العظام و الرأس خاصة أو الوجه و الأنف أو كل شيء هشمه يهشمه فهو مهشوم و هشيم و هاشم أبو عبد المطلب و اسمه عمرو لأنه أول من ثرد الثريد و هشمه «2» و القرشي كأنه مبني على الاشتقاق الكبير أو كان أصله ذلك كتأبط شرا فصار بكثرة الاستعمال كذلك و المراد بالشيء الحق الثابت و باللاشيء الباطل المضمحلّ و يمكن أن يكون بمعنى المشيء أي ما يصلح أن تتعلق به المشيئة و الحق كذلك.
و الدلام بيان للا شيء و يكنى به غالبا في الأخبار عن عمر تقية و قد يطلق على سابقه أيضا إما لسواد ظاهرهما أو باطنهما بالكفر و النفاق أو لانتشار الظلم و الفتن بهما في الآفاق
في القاموس الدلام كسحاب السواد أو الأسود و في النهاية فيه أميركم رجل طوال أدلم الأدلم الأسود الطويل و منه الحديث فجاء رجل أدلم فاستأذن على النبي ص قيل هو عمر بن الخطاب انتهى و هذا يدل على أن الكناية بعمر أنسب و القرش القطع و الجمع و في تسمية قريش أقوال شتى لا طائل في ذكرها.
لأنه عرّب عنا كأنه على بناء المجهول من التفعيل فإن التعريب تهذيب المنطق من اللحن فعن تعليلية أو على بناء المعلوم من التعريب بمعنى التكلم عن القوم و الإعراب الإبانة و الإفصاح و عدم اللحن في الكلام و الرد عن القبيح كل ذلك ذكره الفيروزآبادي.
و في النهاية عربت عن القوم إذا تكلمت عنهم و قال الإعراب و التعريب الإبانة و الإيضاح و في القاموس من لا يفصح كالاعجمي و استعجم سكت.
قوله ع لأنه تفرس في الأسماء التفرس التثبت و النظر و إعمال الحدس الصائب في الأمور و قوله فاختار عطف على قوله تفرس و الحديث معترض بينهما لبيان أن الفارس في هذا الحديث أيضا المتفرس و المعنى أن الذين مدحهم الرسول ص ليس مطلق العجم بل أهل الدين و اليقين منهم كسلمان رضي الله عنه و التفرس في الأسماء كالتفكر في الإيمان و النفاق مثلا و اختيار الإيمان و في التقوى و الفسق و اختيار التقوى أو التفكر في أن الإيمان ما معناه و على أي الفرق المختلفة يصح إطلاق المؤمن فيختار من الإيمان ما هو حقه و ما يصح أن يطلق عليه.
و الحاصل أنه يتدبر و يتفكر في الدلائل و البراهين من الكتاب و السنة و الأدلة العقلية و يختار من العقائد و الأعمال ما هو أحسنها و أوفقها للأدلة و في النهاية فيه اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله يقال بمعنيين أحدهما ما دل ظاهر هذا الحديث عليه و هو ما يوقعه الله تعالى في قلوب أوليائه فيعلمون أحوال الناس بنوع من الكرامات و إصابة الظن و الحدس و الثاني نوع يتعلم بالدلائل و التجارب و الخلق و الأخلاق فتعرف به أحوال الناس و للناس فيه تصانيف قديمة و حديثة و رجل فارس بالأمر أي عالم به بصير. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج64، ص: 61
اسلام نتوانست خلق و خوی اعراب را کاملا تغییر دهد تا ارزش گذاری اسلام را بپذیرند.
چرا که اعراب آن چنان با نظام طبقاتی فاسد گذشته خو گرفته بودند که حتی پس از اسلام هم پیوسته بر همان اساس جاهلیت ارزش گذاری میکردند.
از این رو ائمه علیهم السلام با بهره گیری از همان ادبیات گذشته، تعریفی نو از طبقات جامعه ارایه دادند.
به این روایت توجه کنید:
عن محمد بن علی علیه السلام قال: نحن العرب و شیعتنا منا.
عرب ما هستیم و شیعیان ما از ما هستند (و در ارزش تابع ما هستند).
همان گونه که گذشت عرب بودن مهم ترین امتیاز در جامعهی جاهلی آن زمان بوده است.
در این روایت امام باقر علیه السلام شیعیان را، ـ از هر قوم و قبیله و طبقهای که باشند، خواه عرب خواه عجم، خواه برده خواه ارباب، از خود دانستند و آنان را از عرب برشمردند و از طبقهی اشراف جامعه محسوب کردند.
در برخی از روایات از شیعیان عجم به عنوان موالی یاد شده است.
روایات موالی، نکته دقیقی را بیان میکند که مناسب است پیش از طرح آنها اشارهای به آن نکته داشته باشیم…
به اقتضای عقل و شرع، مسلمانان حقیقی، از هر قوم و ملتی که باشند، تحت ولایت اولوا الامر، یعنی محمد و آل محمد قرار میگیرند. بنا بر این، پیامبر و اهل بیتش مولای هر مؤمن و مؤمنهای هستند و مسلمانان نیز موالیان آن بزرگوران.
با توجه به تفاوت بینهایت درجه و پایهی آل محمد، نسبت به سایر مسلمانان، حرمت و کرامت موالیان آنها نیز نه تنها با سایر موالیان متفاوت است، بلکه منزلت موالیان آن حضرت بر سایر عربها (که تفاوت فاحشی با منزلت پیامبر و اهل بیت او داشتند) میچربد...