×

درباره میز من شیعه هستم

اسلام کامل چیست؟ آیا تشیع همان اسلام کامل است؟
تشیع چیست؟ و چگونه و از کی متولد شده است؟
شیعه کیست؟ نسب شیعه و صفاتش و فضایلش کدام است؟
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
۸ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

اسلام، تحولی بنیادین در نظام ارزشی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۰-۵:۲۴:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۶:۳۴:۴۵
    • کد مطلب:14426
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 15612

فخر فروشی در بسیاری از مردم ریشه دارد. و در جای جای قرآن نسبت به امتهای گذشته از آن یاد شده است.

اما این صفت در میان اعراب بسیار برجسته بوده است، تا آن جا که در مسابقه‌ی تفاخر به سراغ شمارش قبرها نیز می‌رفتند.

این ویژگی، به علاوه نظام طبقاتی اعراب جاهلی، موجب تحقیر شدید طبقات پایین جامعه بوده است.

با آمدن اسلام بساط تفاخر نیز می‌باید برچیده شود و این بر اعراب سخت دشوار بود.

از سوی دیگر مؤمنان حقیقی یعنی کسانی که پیروی از امیرالمؤمنین علیه السلام کردند از ملل مختلف و طبقات متفاوت بودند. این مسئله موجب طعنه و تحقیر از سوی اعرابی بود که هنوز نخوت جاهلیت را در دماغ داشتند.

با آمدن اسلام دو اتفاق افتاد:

یکی فرو ریختن نظام ارزشی گذشته که بر اساس معیارهای باطل و موازین اعراب جاهلی بود.

اساس فراطبقاتی بودن اسلام نیز در همین مطلب نهفته است.

چرا که بر اساس موازین اعراب جاهلی، قومیت حرف نخست را می‌زد. غیر عرب هرگز کفو و هم رتبه عرب شمرده نمی‌شد، تا چه رسد به بردگان سایر اقوام.

نظام طبقاتی مولِّد قدرت و ثروت طبقات برتر می‌گردید. از این رو در دل این نظام طبقاتی، ارزشمندی ثروت نیز نهفته بود.

همچنین بقاء طبقات برتر در گرو ادامه‌ی نسل همان طبقات بود، از این رو ارزش مرد بودن نیز در دل همین نظام قرار داشت. چرا که نسل از طریق مرد حفظ می‌شود.

و…

با آمدن اسلام و حذف نظام طبقاتی تمامی ارزشهای جاهلی فرو ریخت.

از سوی دیگر ارزشهای واقعی سر برافراشت إن اکرمکم عند الله اتقاکم و…

نظام ارزشی جدید، طبقاتی جدید آفرید: مسلمان و کافر، منافق و مؤمن، متقی و فاسق و…

«مسلمان مؤمن متقی» همان فرزند واقعی اسلام بود و در نتیجه عزیزترین نورچشمی پیامبر بود و بالاترین طبقه‌ی اجتماعی تازه متولد یافته به شمار می‌آمد.

این جاست که با انتساب افراد طبقات مختلف به اسلام، تمامی طبقات پیشین فرو می‌ریزد.

با ایمان و تقوا نیز طبقه جدیدی بر پا می‌گردد.

در نتیجه سلمان فارسیِ برده، نه تنها هم‌رتبه‌ی سایر مسلمانان می‌شود، بلکه پله‌های ترقی را طی می‌کند و از دیگران پیش می‌افتد و سلمان محمدی می‌شود.

مشخصه‌ی همه‌ی افراد طبقه جدید محمدی بودن، علوی بودن و… است.

بر همین اساس با دو دسته از منابع وحی روبرو می‌شویم: روایاتی که بیانگر فرو ریختن نظام طبقاتی است و روایاتی که نظام ارزشی جدید را معرفی می‌کند.

فرو ریختن نظام طبقاتی جاهلیت توسط اسلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۶:۳۹:۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۶:۳۸:۵۰
    • کد مطلب:14427
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1408

آیات و روایاتی که بیانگر فروپاشی نظام طبقاتی پیشین است، بسیار است. در این بخش تنها به عنوان نمونه چند حدیث بیان می‌شود و به تدریج آن را تکمیل خواهیم نمود.

عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ فَتْحِ مَكَّةَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي النَّاسِ خَطِيباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ بِالْإِسْلَامِ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ التَّفَاخُرَ بِآبَائِهَا وَ عَشَائِرِهَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا وَ إِنَّ خَيْرَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمَكُمْ عَلَيْهِ الْيَوْمَ أَتْقَاكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لَهُ أَلَا وَ إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَكِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ… [1]

امام باقر علیه السلام فرمود در روز فتح مکه، رسول خدا صلی الله علیه و آله به سخنرانی ایستاد. خدا را مدح و ثنا گفت سپس فرمود ای مردم (این مطلبی که می‌گویم بسیار مهم است از این رو) باید شاهدین به غائبین برسانند که واقعا خداوند تبارک و تعالی به سبب اسلام افاده و تکبر جاهلیت و فخر فروشی به پدران و طائفه را از بین برده است.

ای مردم به راستی که شما از نسل آدم هستید و آدم از خاک است. آگاه باشید که حقیقتا بهترین شما نزد خداوند و گرامی‌ترین شما نزد او، با تقواترین و گوش به فرمان‌ترین برای خداست.

آگاه باشید عرب بودن به سبب پدری که از او متولد شده (و ادامه نسل) نیست. بلکه عرب بودن به خاطر زبان گویای عربی است.[2]

 

«بلغنا أن سلمان الفارسی- رضی الله عنه- دخل مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله ذات یوم فعظموه و قدموه و صدروه إجلالا لحقه و إعظاما لشیبته و اختصاصه بالمصطفی صلی الله علیه و آله و سلم فدخل عمر فنظر الیه فقال: من هذا العجمی المتصدر فیما بین العرب؟! فصعد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المنبر فخطب فقال: ان الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل أسنان المشط لا فضل للعربی علی العجمی و لا للأحمر علی الأسود إلا بالتقوی، سلمان بحر لا ینزف و كنز لا ینفد، سلمان منا أهل البیت، سلسال یمنح الحكمة و یؤتی البرهان».[3]

روزی سلمان فارسی وارد مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله شد. پس مردم به خاطر تجلیل از حق و احترام پیرمردی و ارتباط خاصش با محمد مصطفی صلی الله علیه و آله او را بزرگ داشته و بر خود مقدم کرده و در صدر مجلس جای دادند. (در این هنگام) عمر وارد شد نگاهی به سلمان انداخت و (از روی تعصب جاهلی برای تحقیر سلمان) گفت این عجمی که در میان این همه عرب بالا نشسته کیست؟!

(این سخن به گوش رسول خدا رسید) پس رسول خدا صلی الله علیه و آله بر منبر بالا رفت و سخنرانی کرد و فرمود به راستی که تمامی مردم از زمان آدم تا امروز همانند دندانه‌های یک شانه برابرند و برای عربی بر عجمی و برای سرخ و بر سیاه برتری نیست مگر به تقوا.

(پس ادامه داد) سلمان دریایی است که تمام نمی‌شود و گنجی است که پایان نمی‌یابد. سلمان از ما اهل بیت است (سلمان) چشمه‌ی گوارایی است که حکمت می‌بخشد و برهان می‌آورد.

 

[1]- بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏21 / 138 / ح32

[2]- یا این که عربیت به زبان گویای به شهادتین ثابت می‌شود. مرآة العقول

[3]- الاختصاص ص 341

ایجاد نظام ارزشی جدید اسلامی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۶:۴۵:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۱-۱۶:۴۳:۱۹
    • کد مطلب:14428
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1407

بیشتر تحولات اجتماعی همراه با نابودی ارزشهای پیشین جامعه و تعریفی جدید از ارزشها است. روشن است که در اکثر موارد پشتوانه‌ی جابجایی ارزشها، منطق و برهان نیست، بلکه پشت پرده‌ی آنها تأمین منافع افراد و گروه‌های حاکم است.

تحولات دینی و مذهبی البته به معنای عام آن، نیز از این قانون مستثنا نیستند.

تنها استثنایی که در این مورد وجود دارد جایی است که ریشه‌ی تحولات، خواه تحولات اجتماعی و خواه تحولات فردی، منافع فردی و گروهی نباشد. بلکه هدف واقعی و پشت پرده، سود رساندن به خلایق باشد.

تنها دین حقیقی است که مصداق این استثنا است، دینی است که از طرف خداوند آمده باشد و دچار تحریف هم نشده باشد.

نشانه‌ی چنین دینی این است که دعوت کنندگان به آن توقع هیچ مزد و پاداشی ندارند.

در قرآن بارها و بارها بر این تأکید شده است که:

وَ مٰا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّٰ عَلىٰ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ ﴿الشعراء، 109،127،145،164،180﴾

من از شما بر ابلاغ رسالتم هیچ پاداشی نمی خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانیان است.[1]

بنا بر این تنها دینی که ارزش گذاری‌هایش کاملا بر اساس مصالح و مفاسد واقعی و پایدار است، اسلام کامل است.

ارزشهای اسلام کامل، در همه‌ی موارد بر برهان و حکمت استوار است.

پس از این مقدمه به سراغ نظام ارزشی جدید اسلام می‌رویم.

در نظام ارزشی جدید اسلام نیز برخی فرقه‌ها و اقوام و افراد ستوده شده و برتر از دیگران معرفی گردیده‌اند.

به عنوان نمونه در میان فِرَق و مذاهب با مدح شیعه روبرو هستیم و در میان اقوام سخن از فضیلت ایرانیان به میان آمده است. افراد همچون سلمان و ابوذر و مقداد برجسته شده‌اند.

مسلما اگر برتری دادن فرقه یا قومی، حکیمانه نباشد، با حقانیت اسلام سازگار نیست. بنا بر این باید دلیل و علتی برای آن وجود داشته باشد.

فلسفه و چرایی این برتری‌ها چیست؟ و چه حکمتی پشت آن قرار دارد؟

برای رسیدن به این مهم نخست باید اساس نظام ارزشی اسلام را بشناسیم.

 

[1]- و در یک مورد هدف از رنج رسالت بیدار شدن از خواب غفلت بیان نموده است.

قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِكْرىٰ لِلْعٰالَمِينَ ﴿الأنعام‏، 90﴾

بگو: در برابر رسالتم پاداشی از شما نمی خواهم، این [قرآن] جز تذکّر و پندی برای جهانیان نیست.

و تنها در یک مورد سخن از اجر به میان آمده است و آن هم مودت نزدیکان پیامبر است.

قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ ﴿الشورى‏، 23﴾

بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [که بنابر روایات بسیار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ هستند] را نمی خواهم.

بر نکته سنجان تیز بین روشن است که اجر مودت هم سودش به خود انسان باز می‌گردد.

اساس نظام ارزشی جدید اسلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۳-۱۷:۴۹:۲۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۳-۱۱:۳۹:۱۰
    • کد مطلب:14429
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2584

اساس نظام ارزشی اسلام با سرشت آدمی کاملا سازگار است و علاوه بر آن چنان آشکار است که برای هیچ فردی، در درستی آن تردیدی باقی نمی‌ماند.

این اساس با مقایسه‌هایی روشن بیان شده است. مانند مقایسه‌ی نور و ظلمت، مقایسه‌ی کوری و بینایی و:

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ أَ فَلاٰ تَتَفَكَّرُونَ ﴿الأنعام‏، 50

بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند؟! پس چرا نمی اندیشید؟!

مَثَلُ اَلْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمىٰ وَ اَلْأَصَمِّ وَ اَلْبَصِيرِ وَ اَلسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيٰانِ مَثَلاً أَ فَلاٰ تَذَكَّرُونَ ﴿هود، 24

وصف این دو گروه [مشرک و مؤمن] همانند نابینا و کر و بینا و شنواست؛ آیا [این دو گروه] یکسانند؟! پس آیا متذکّر نمی شوید؟!

وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ ﴿فاطر، 19

نابینا و بینا، یکسان نیستند.

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي اَلظُّلُمٰاتُ وَ اَلنُّورُ ﴿الرعد، 16

بگو: آیا نابینا و بینا یکسانند یا تاریکی و نور برابرند؟

ریشه‌ی بینایی و کوری نسبت به حقایق نیز علم و جهل است. در واقع مقایسه کور و بینا، همان مقایسه جهل و علم است؛

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِينَ لاٰ يَعْلَمُونَ ﴿الزمر، 9

بگو: آیا کسانی که معرفت و دانش دارند و کسانی که بی بهره از معرفت و دانش اند، یکسانند؟

علم است که به روان آدمی حیات می‌بخشد و اگر نباشد نصیب انسان چیزی جز مردگی دل نیست، هر چند به دید ظاهر زنده باشد؛

وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَحْيٰاءُ وَ لاَ اَلْأَمْوٰاتُ ﴿فاطر، 22

و زندگان و مردگان یکسان نیستند.

با آمدن علم، حیات هم جوانه می‌زند و ثمر این حیات هم، تفاوت گذاشتن میان خوبی و بدی است.

با درک تفاوت میان خوبی و بدی، پای کارهای نیک به میان می‌آید و بدکاری رخت برمی‌بندد.

کلید همه‌ی اینها نیز مقایسه‌ی روشن میان ارزش خوبی و نیکوکاری از یک سو و بدی و بدکاری از سوی دیگر است؛

وَ لاٰ تَسْتَوِي اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّيِّئَةُ ﴿فصلت‏، 34

نیکی و بدی یکسان نیست.

وَ مٰا يَسْتَوِي اَلْأَعْمىٰ وَ اَلْبَصِيرُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ وَ لاَ اَلْمُسِيءُ قَلِيلاً مٰا تَتَذَكَّرُونَ ﴿غافر، 58

و بینا و نابینا، یکسان نیستند و [نیز] آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند با [مردم] بدکار برابر نمی باشند. اندکی متذکّر [این حقایق] می شوید.

در این مقایسه‌ی آشکار، دیگر زنده‌بادها، مرده‌بادها، اثری ندارند و سیاهی جمعیت نیز پلیدی پلید را پاک نمی‌کند و نمی‌شوید؛

قُلْ لاٰ يَسْتَوِي اَلْخَبِيثُ وَ اَلطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ اَلْخَبِيثِ ﴿المائدة، 100

بگو: ناپاک و پاک یکسان نیستند؛ هر چند فراوانی ناپاک‌ها تو را به شگفت آورد.

این سیر علمی عمیق، به مدد سرشت الهی انسان، در چشم بهم زدنی طی می‌گردد و در نهایت تفاوت مؤمن و فاسق را فریاد می‌زند؛

أَ فَمَنْ كٰانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كٰانَ فٰاسِقاً لاٰ يَسْتَوُونَ ﴿السجده‏، 18

آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق‌اند؟ [نه هرگز این دو گروه] مساوی و یکسان نیستند.

تفاوت آشکار مؤمن و فاسق نیز آشکارا تفاوت دوزخیان و بهشتیان را فریاد می‌زند؛

لاٰ يَسْتَوِي أَصْحٰابُ اَلنّٰارِ وَ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ أَصْحٰابُ اَلْجَنَّةِ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ ﴿الحشر، 20

دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند، بهشتیان همان رستگارانند.

لذا اصرار می‌شود که ارزش گذاری اسلام کاملا فطری و عقلی است، آن هم در عالی‌ترین درجه تفکیک ارزش از ضد ارزش.

پس از بیان اساس ارزش گذاری اسلام، آن چه باقی می‌ماند مصادیق پنهان خوبی و بدی، پلید و پاک است. اینجاست که وحی به مدد فطرت و خرد آمده و مصادیق خوب و بد، پلید و پاک را کاملا آموزش می‌دهد.

در واقع شاید در بسیاری از موارد هم خبری از آموزش نباشد، بلکه وحی در درجه نخست تلاش می‌کند همان فطرت خاکستر گرفته را شعله‌ور سازد. با اندک تذکری زشتی دروغ، تهمت، غیبت و برای همگان آشکار می‌گردد. و نیز خوبی…

در هر صورت مراحل پس از این، یا همان تذکر و زنده کردن آن چیزی است که در فطرت و ارتکاز همگان از پیش بوده است و یا آموزش و بر طرف کردن تاریکی‌ها و نادانی‌ها.

به شکل کلی سخن از ورع و تقوا هم، چیزی جز پرهیز از بدی‌ها و تشویق به خوبی‌ها نیست. البته این کلی نیز در لابلای بیانات دین تفصیل داده شده است.

این همان صراط مستقیمی است که از آغاز زندگی بشر، پیامبران آن را احیا کرده و اوصیاء نیز ضامن عدم انحراف آن هستند.

این رشته در نهایت به خاتم انبیا رسید و با نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت، عدم انحراف اسلام تضمین گردید و استقامت و پایداری اسلام جاودانه شد.

از این رو صراط مستقیم، همان صراط علی علیه السلام است.

پیش از این هم گذشت که دقیق‌ترین میزان اسلام واقعی علی بن ابی طالب است.

برتری شیعه در اسلام (تفضیل مذهبی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۴-۴:۱۱:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۳-۱۶:۴۰:۱۳
    • کد مطلب:14430
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3177

گفتیم نظام ارزشی اسلام، بدیهی، فطری و برهانی است. میزان دقیق این نظام در حل تمامی مشکلات مصداقی و غیر آن نیز علی بن ابی طالب علیه السلام است.

هر گروهی که خود را با این میزان تطبیق دهد، هدایت یافته و ناجی است و هر گروهی که اندک فاصله با این میزان داشته باشد، خارج از اسلام واقعی است، هر چند اسم اسلام ظاهری را یدک بکشد.

پیش از این گذشت:

تبعیت از علی علیه السلام، یعنی شیعه‌ی علی بودن، دقیق‌ترین میزان شناخت اسلام واقعی از صورتهای ظاهری اسلام است.

روی دیگر این سکه، این است که فقط و فقط شیعه، مسلمان واقعی است.

اما غیر شیعه، مسلمان ظاهری است و نه واقعی. چرا که جدایی از علی، جدایی از حق، و جدایی از حق، جدایی از اسلام حقیقی است.

با درک درست این میزان مهم، جایگاه تشیع در اسلام حقیقی، آشکار گردید.

حقایق یاد شده، همگی اثبات کننده‌ی برتری «شیعه» در نظام جدید ارزشی اسلام است، بدون در نظر گرفتن طبقات ارزشی جاهلی.

پیش از اسلام ارزش طبقات اعراب جاهلی بر این اساس بود:

اعراب اصیل، طبقه‌ی اول جامعه محسوب می‌شدند.

طبقه‌ی دوم موالین بودند. موالین همان بردگان آزاد شده‌ای هستند که وابسته به اربابان پیشین‌شان شده بودند.

طبقه‌ی بعدی عجم بودند که از دید اعراب آن زمان هیچ ارزشی نداشتند.

این نظام طبقاتی، اساس مهم ارزش گذاری در آن دوره بوده است.

هیچ تردیدی نیست که تمامی این طبقات و ارزش‌های موهوم آن، در سایه‌ی اسلام از پایه فرو ریخت و در نگاه کلی تقوا، تنها جایگزین ارزش طبقات جامعه گردید.

يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثىٰ وَ جَعَلْنٰاكُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿الحجرات‏، 13

اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت، ملّت و قبيله، قبيله گردانيديم تا یکدیگر را بشناسید. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. یقینا خداوند داناى آگاه است.

همان گونه که گذشت این ارزش گذاری جدید بر اساس تقوا و پرهیزکاری، طبقه‌ی ارزشی جدیدی را به نام شیعه ایجاد کرد.

این مطلب، اساس بسیاری از روایات هم هست که جایگاهی ویژه برای شیعه در نظام ارزشی جدید اسلام بیان کرده است.

روایات در این زمینه بسیار فراوان و متنوع است. اما در ادامه با بخش خاصی از این روایات آشنا می‌شویم.

برخی از روایات ضمن اشاره به امتیازات ظاهری جامعه‌ی آن زمان، آن امتیازات را به شیعه منتسب می‌کند.

پیش از دیدن روایات توجه به این نکته لازم است که اسلام نتوانست خلق و خوی اعراب را کاملا تغییر دهد تا ارزش گذاری اسلام را بپذیرند.

چرا که اعراب آن چنان با نظام طبقاتی فاسد گذشته خو گرفته بودند که حتی پس از اسلام هم پیوسته بر همان اساس جاهلیت ارزش گذاری می‌کردند.

از این رو ائمه علیهم السلام با بهره گیری از همان ادبیات گذشته، تعریفی نو از طبقات جامعه ارایه دادند.

به این روایت توجه کنید:

عن محمد بن علی علیه السلام قال: نحن العرب و شیعتنا منا.

عرب ما هستیم و شیعیان ما از ما هستند (و در ارزش تابع ما هستند).

همان گونه که گذشت عرب بودن مهم ترین امتیاز در جامعه‌ی جاهلی آن زمان بوده است.

در این روایت امام باقر علیه السلام شیعیان را، ـ از هر قوم و قبیله و طبقه‌ای که باشند، خواه عرب خواه عجم، خواه برده خواه ارباب، از خود دانستند و آنان را از عرب برشمردند و از طبقه‌ی اشراف جامعه محسوب کردند.[1]

در برخی از روایات از شیعیان عجم به عنوان موالی یاد شده است.

روایات موالی، نکته دقیقی را بیان می‌کند که مناسب است پیش از طرح آنها اشاره‌ای به آن نکته داشته باشیم.

مسلما خود اعراب به حسب قبایل مراتب و شرافت متفاوتی داشتند و تمامی اعراب در نظر خود آنان در یک پایه و درجه شمرده نمی‌شدند.

موالیان نیز به حسب وابستگی به شخص عربی که مولای آنها بوده است منزلتهای متفاوتی داشتند و چه بسا موالیِ برخی از بزرگان عرب (و شاید بردگان آنها نیز) بر برخی از قبایل دون پایه عرب برتری داشتند.

در نظام طبقاتی جدید پس از اسلام، مراتب و مقامات بر اساس شرافتهای واقعی تنظیم شد که عنوان کلی آن تقوا است، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّٰهِ أَتْقٰاكُمْ.

روشن است که در این نظام، بالاترین و برترین درجه شرافت به وجوه متعدد، برای اشرف خلایق خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامش علیهم السلام می‌باشد.

به اقتضای عقل و شرع، مسلمانان حقیقی، از هر قوم و ملتی که باشند، تحت ولایت اولوا الامر، یعنی محمد و آل محمد قرار می‌گیرند. بنا بر این، پیامبر و اهل بیتش مولای هر مؤمن و مؤمنه‌ای هستند و مسلمانان نیز موالیان آن بزرگوران.

با توجه به تفاوت بی‌نهایت درجه و پایه‌ی آل محمد، نسبت به سایر مسلمانان، حرمت و کرامت موالیان آنها نیز نه تنها با سایر موالیان متفاوت است، بلکه منزلت موالیان آن حضرت بر سایر عرب‌ها (که تفاوت فاحشی با منزلت پیامبر و اهل بیت او داشتند) می‌چربد.

پس از این نکته به ادامه روایات می‌پردازیم.

روی أن الصادق علیه السلام قال: من ولد فی الإسلام فهو عربی و من دخل فیه بعد ما كبر فهو مهاجر و من سبی و أعتق فهو مولی و مولی القوم من أنفسهم.

کسی که در اسلام متولد شود پس او عربی است و کسی که پس از بزرگی مسلمان شود پس او مهاجر است و کسی اسیر شده و (سپس مسلمان شده و) آزاده شده باشد پس او از موالیان است و موالیان از خود قوم عرب شمرده می‌شوند.

با بیانی که گذشت مرور دوباره روایات پیشین، نه تنها محتوای آنها از تعبد خارج شده و تعقلی می‌گرداند، بلکه افق‌های جدیدی نیز برای ما می‌گشایند.

افق‌های جدیدی همگی به مطلبی کلیدی و اساسی اشاره می‌کنند و آن این که مسلمان حقیقی، جامع کمالات بی‌نهایت است، کمالاتی که ریشه در مفاهیم جدیدی دارد که اسلام آن را آورده است.

همچنان که بارها تأکید شد مسلمان حقیقی، تعبیر دومی از شیعه علی است.

اینک این شما و این هم افق‌های جدید:

قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ الْمُؤْمِنُ عَلَوِيٌّ لِأَنَّهُ عَلَا فِي الْمَعْرِفَةِ وَ الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَةَ وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ بِالشَّيْ‏ءِ الْمَأْخُوذِ عَنَّا وَ الْمُؤْمِنُ عَجَمِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَعْجَمَ عَلَيْهِ أَبْوَابُ الشَّرِّ وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّ نَبِيَّهُ ص عَرَبِيٌّ وَ كِتَابُهُ الْمُنْزَلُ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْعِلْمَ وَ الْمُؤْمِنُ مُهَاجِرِيٌّ لِأَنَّهُ هَجَرَ السَّيِّئَاتِ وَ الْمُؤْمِنُ أَنْصَارِيٌّ لِأَنَّهُ نَصَرَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِّ بِالسَّيْفِ.

از امام صادق علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: مؤمن علوی است چون در شناخت (حقایق از دیگران) بالا رفته است و مؤمن هاشمی است چون گمراهی را تکه تکه کرده است و مؤمن قریشی است چون به آن چه از ما گرفته اقرار کرده است و مؤمن عجمی است چون درهای بدی بر او بسته است و مؤمن عربی است چون پیامبرش عربی است و کتاب آسمانی‌اش به زبان عربی است و مؤمن نبطی است چون او علم را استنباط می‌کند و مؤمن مهاجری است چون از گناهان دوری کرده است و مؤمن انصاری است چون او رسول خدا صل الله علیه و آله را یاری نموده است و مؤمن مجاهد است چون او او با دشمنان خدا در دولت باطل به وسیله تقیه مبارزه می‌کند و در دولت حق به وسیله شمشیر.

رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: الْمُؤْمِنُ هَاشِمِيٌّ لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلَالَ وَ الْكُفْرَ وَ النِّفَاقَ وَ الْمُؤْمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَنَّهُ أَقَرَّ لِلشَّيْ‏ءِ وَ نَحْنُ الشَّيْ‏ءُ وَ أَنْكَرَ لَا شَيْ‏ءَ الدُّلَامَ وَ أَتْبَاعَهُ وَ الْمُؤْمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ اسْتَنْبَطَ الْأَشْيَاءَ تَعَرَّفَ الْخَبِيثَ عَنِ الطَّيِّبِ وَ الْمُؤْمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّهُ عُرِّبَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ الْمُؤْمِنُ أَعْجَمِيٌّ لِأَنَّهُ أَعْجَمَ عَنِ الدُّلَامِ فَلَمْ يَذْكُرْهُ بِخَيْرٍ وَ الْمُؤْمِنُ فَارِسِيٌّ لِأَنَّهُ تَفَرَّسَ فِي الْأَسْمَاءِ لَوْ كَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ أَبْنَاءُ فَارِسَ يَعْنِي بِهِ الْمُتَفَرِّسَ فَاخْتَارَ مِنْهَا أَفْضَلَهَا وَ اعْتَصَمَ بِأَشْرَفِهَا وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ.

از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود: مؤمن هاشمی است زیرا او گمراهی و کفر و نفاق را شکسته و تکه تکه کرده است. مؤمن قرشی است زیرا به شیئ حقیقی که ما باشیم، اقرار و اعتراف نموده است و ناچیز (و بی مقدار) را که عمر و اتباع او هستند انکار نموده است و مؤمن نبطی است زیرا او (باطن) اشیاء را استنباط کرده و پلید و بد سیرت را از پاکیزه می‌شناسد و مؤمن عربی است زیرا او از جانب ما (مطالب و حقایق را) بیان و آشکار می‌کند (یا از جانب ما از انحراف و کجی دور شده است) و مؤمن اعجمی است زیرا او از (تمایل به) عمر ساکت است و عمر را به نیکی یاد نمی‌کند و مؤمن فارسی است زیرا در (شناخت معانی) اسماء فراست دارد (و به خوبی به معانی آنها پی می‌برد) اگر ایمان به ستاره ثریا آویزان بود البته که فرزندان فارس آن را به دست می‌آوردند. (البته) مقصود از پسران فارس با فراست‌ها هستند. پس از (میان) اسماء، برترین آنها را انتخاب می‌کنند و به شریف‌ترین آنها چنگ می‌زنند و به تحقیق رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است از فراست مؤمن بپرهیزید به راستی که مؤمن به نور خدا می‌نگرد.

علامه مجلسی رضوان الله علیه در آغاز بیانی که در ذیل این گونه روایات دارد می‌فرماید:

گویا هدف از این روایات بیان فضیلت مؤمن است و این که ممکن است تمام نامهای نیکو به وجوه مختلف بر مؤمن اطلاق شود…[2]

دامنه‌ی بحث اسامی شیعه و مسلمان واقعی و فلسفه آن اسامی، گسترده است و در موضوعات مختلفی مانند نام رافضی یا ابوترابی و… طرح شده و قابل پی گیری است. اما همین اندازه برای هدف نوشتار کافی است. از این رو به آن چه بیان شد بسنده می‌کنیم.

نتیجه بحث این شد که در نظام طبقاتی جدید اسلام که بر اساس تقوا و حکمت بیان شده، طبقه برتر معصومین علیهم السلام هستند و پس از آن شیعیان که تنها مصداق مسلمان واقعی می‌باشند. از این رو شیعیان به تمامی صفات نیکو و زیبا آراسته هستند.

منابعی وحیانی که به موضوع برتری شیعه پرداخته‌اند بسیار گسترده و متنوع است. انشاء الله در ادامه این سلسله مباحث به آنها هم نگاهی می‌افکنیم.

تا این جا روشن شد این تعبیر عامیانه که «فرقی بین سنی و شیعه نیست»، «سنی و شیعه برابر هستند» «سنی و شیعه هر دو یک مقصد دارند و تنها راهشان با هم فرق می‌کند» و، نه تنها هیچ اساس علمی ندارد بلکه بر خلاف برهان است.

ینا بر این تفاوت شیعه با سایرین، نه یک تعصب کور فرقه‌ای و مذهبی است، بلکه واقعیتی مسلمی است که مستند به دلیل است.

 

[1]- در روایت دیگری علاوه بر برتری شیعه بر دیگر طبقات مردم، در نقطه مقابل از غیر شیعه ـ از هر طبقه و قوم قبیله‌ای، خواه عرب، خواه عجم، خواه ارباب، و خواه برده ـ سلب ارزش کرده‌اند.

در این سلب ارزش نیز از همان ادبیاتی که اعراب بدان خو گرفته بودند همچون عجمیت، استفاده شده است.

أبا عبد الله علیه السلام یقول نحن العرب و شیعتنا الموالی و سائر الناس همج.

امام صادق می‌فرمود ما عرب هستیم و شیعیان ما موالی ما هستند و سایر مردم پست و بی ارزش هستند.

قال سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول نحن قریش و شیعتنا العرب و عدونا العجم.

از امام صادق علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: ما قریش هستیم و شیعیان ما عرب هستند و دشمنان ما عجم هستند.

روی أن الصادق علیه السلام قال: من ولد فی الإسلام فهو عربی و من دخل فیه بعد ما كبر فهو مهاجر و من سبی و أعتق فهو مولی و مولی القوم من أنفسهم.

کسی که در اسلام متولد شود پس او عربی است و کسی که پس از بزرگی مسلمان شود پس او مهاجر است و کسی اسیر شده و (سپس مسلمان شده و) آزاده شده باشد پس او از موالیان است و موالیان از خود قوم عرب شمرده می‌شوند.

پیش از اسلام و در آغاز اسلام، به جز عربیت و عجمیت، گزینه‌های دیگری هم در ارزش گذاری نقش داشت. از جمله‌ی آنها، آزاد و بنده بودن و نیز مهاجر و انصاری بودن است.

[2]- توضيح كأن الغرض بيان فضل المؤمن و أنه يمكن أن يطلق عليه كل اسم حسن بوجه من الوجوه فبين ع أنه يمكن أن يعد في الهاشميين لأنه هشم الضلال و أشباهه أي كسرها و أبطلها.

في القاموس الهشم كسر الشي‏ء اليابس أو الأجوف أو لكسر العظام و الرأس خاصة أو الوجه و الأنف أو كل شي‏ء هشمه يهشمه فهو مهشوم و هشيم و هاشم أبو عبد المطلب و اسمه عمرو لأنه أول من ثرد الثريد و هشمه «2» و القرشي كأنه مبني على الاشتقاق الكبير أو كان أصله ذلك كتأبط شرا فصار بكثرة الاستعمال كذلك و المراد بالشي‏ء الحق الثابت و باللاشي‏ء الباطل المضمحلّ و يمكن أن يكون بمعنى المشي‏ء أي ما يصلح أن تتعلق به المشيئة و الحق كذلك.

و الدلام بيان للا شي‏ء و يكنى به غالبا في الأخبار عن عمر تقية و قد يطلق على سابقه أيضا إما لسواد ظاهرهما أو باطنهما بالكفر و النفاق أو لانتشار الظلم و الفتن بهما في الآفاق‏

في القاموس الدلام كسحاب السواد أو الأسود و في النهاية فيه أميركم رجل طوال أدلم الأدلم الأسود الطويل و منه الحديث فجاء رجل أدلم فاستأذن على النبي ص قيل هو عمر بن الخطاب انتهى و هذا يدل على أن الكناية بعمر أنسب و القرش القطع و الجمع و في تسمية قريش أقوال شتى لا طائل في ذكرها.

لأنه عرّب عنا كأنه على بناء المجهول من التفعيل فإن التعريب تهذيب المنطق من اللحن فعن تعليلية أو على بناء المعلوم من التعريب بمعنى التكلم عن القوم و الإعراب الإبانة و الإفصاح و عدم اللحن في الكلام و الرد عن القبيح كل ذلك ذكره الفيروزآبادي.

و في النهاية عربت عن القوم إذا تكلمت عنهم و قال الإعراب و التعريب الإبانة و الإيضاح و في القاموس من لا يفصح كالاعجمي و استعجم سكت.

قوله ع لأنه تفرس في الأسماء التفرس التثبت و النظر و إعمال الحدس الصائب في الأمور و قوله فاختار عطف على قوله تفرس و الحديث معترض بينهما لبيان أن الفارس في هذا الحديث أيضا المتفرس و المعنى أن الذين مدحهم الرسول ص ليس مطلق العجم بل أهل الدين و اليقين منهم كسلمان رضي الله عنه و التفرس في الأسماء كالتفكر في الإيمان و النفاق مثلا و اختيار الإيمان و في التقوى و الفسق و اختيار التقوى أو التفكر في أن الإيمان ما معناه و على أي الفرق المختلفة يصح إطلاق المؤمن فيختار من الإيمان ما هو حقه و ما يصح أن يطلق عليه.

و الحاصل أنه يتدبر و يتفكر في الدلائل و البراهين من الكتاب و السنة و الأدلة العقلية و يختار من العقائد و الأعمال ما هو أحسنها و أوفقها للأدلة و في النهاية فيه اتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله يقال بمعنيين أحدهما ما دل ظاهر هذا الحديث عليه و هو ما يوقعه الله تعالى في قلوب أوليائه فيعلمون أحوال الناس بنوع من الكرامات و إصابة الظن و الحدس و الثاني نوع يتعلم بالدلائل و التجارب و الخلق و الأخلاق فتعرف به أحوال الناس و للناس فيه تصانيف قديمة و حديثة و رجل فارس بالأمر أي عالم به بصير. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏64، ص: 61

برتری ایرانیان در اسلام (تفضیل قومی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۵-۶:۴۹:۱۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۵-۶:۵۴:۱۵
    • کد مطلب:14431
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1373

در نظام ارزشی جدید اسلام، برخی از اقوام با عناوینی چون «عجم»، «موالیان» و «ایرانیان» بر سایر اقوام برتری داده شده‌اند.

همان گونه که گذشت این برتری نمی‌تواند بدون حکمت و دلیل باشد و اگر جز این باشد با حقانیت اسلام سازگار نیست.

مستندات برتری ایرانیان را در ادامه همین سلسله نوشتار خواهید دید. آن چه مهم است شناخت حکمت آن است.

مسلما دلیل اصلی برتری ایرانیان، تشیع آنان است.

اما چرا ایرانیان به تشیع تمایل پیدا کردند خود علتهای گوناگونی دارد. از جمله:

۱- ایرانیان بر خلاف اعراب، به تصریح روایات متصف به حکمت و دانش‌اند: هؤلاء الفرس حكماء كرماء (این فارسیان دانایان بزرگوار هستند)

اسلام نیز بر اساس حکمت و کرامت بنیاد نهاده شده است.

۲- همچنان که در مباحث آینده خواهد آمد ایرانیان حق‌پذیرتر از دیگران بوده و از تعصبات قومی اعراب به دور بودند.

3- برخورد مثبت امیرالمؤمنین و سایر ائمه علیهم السلام با عجم و بردگان، ایرانیان را به سوی آنان جذب کرد.

4- تبعیض کور غاصبین، به ویژه عمر، و تحقیر فوق العاده عجم و بردگان از سوی عمر، ایرانیان را از غاصبین متنفر ساخته و متوجه وقوع تحریف در اسلام ساخت.

این اشارات کوتاه تنها برای این بود که روشن شود برتری قومی ایرانیان در اسلام واقعیتی مستند است و نه تخیلی ناشی از قومیتگرایی.

تفصیل این مطالب را در مقاله‌ای با عنوان «تشیع ایرانیان (جایگاه عجم در اسلام) »خواهید دید. انشاء الله.

برتری افراد خاص در اسلام (تفضیل فردی)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۷/۱۶-۱۶:۳۷:۳۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۷/۱۳-۱۶:۴۹:۲۸
    • کد مطلب:14432
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1349

در لابلای قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله از مؤمنان نیکوکار، مدح و ثنا گفته شده و کافران و منافقان نیز مذمت شده‌اند.

در پاره‌ای از موارد، این عناوین کلی بر فرد و یا گروهی هم تطبیق داده شده است. به ویژه در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله به صراحت از افراد و اشخاصی نامبرده شده است.

ناگفته پیداست که هم مدح و ثنا از برخی از افراد و هم مذمت از برخی دیگر، بر اساس همان نظام ارزشی حکیمانه اسلام بوده است و نه تسویه حسابهای شخصی.

برای این منظور کافی به سرگذشت این افراد مراجعه شود.

جالب است که بدانید تمامی افراد ستوده شده همگی از شیعیان سرشناس بوده‌اند.

با جمع بندی از مطالب گذشته روشن می‌شود برتری اسلام چه در حوزه‌ی مذهب و فِرَق، و چه در حوزه‌ی اقوام و ملل، و چه در حوزه‌ی افراد و اشخاص، بر محور ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام می‌چرخد.

و اساس آن هم، همان گونه که گذشت عبارت از این بود که علی بن ابی طالب علیه السلام دقیق‌ترین میزان اسلام واقعی از نسخه‌های ظاهری اسلام است.

اگر شیعه برتر از دیگران است به دلیل همراهی با علی است و:

«علی مع الحق و الحق مع علی».

  • نظر خوانندگان
نام ام زهرا ۱۳۹۸/۰۳/۱۰-۱۷:۶:۲۶

مطلب عالی عالی بود
پاسخ‌ها
  • نظر شما