×

درباره میز من شیعه هستم

اسلام کامل چیست؟ آیا تشیع همان اسلام کامل است؟
تشیع چیست؟ و چگونه و از کی متولد شده است؟
شیعه کیست؟ نسب شیعه و صفاتش و فضایلش کدام است؟
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
۷ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

فرمول کلی تولی و تبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۱۴-۱۵:۷:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۱:۱۲:۳۱
    • کد مطلب:1277
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 10248

فرمول کلی تولی و تبری چند گام دارد که به تفکیک بیان می‌شود.

 

محوریت خرد در تولی و تبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۱۴-۱۵:۱۱:۱۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۱:۱۲:۴۰
    • کد مطلب:1278
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1366

در جای جای این سلسله نوشتار به تعریف انسان پرداختیم و گفتیم انسان منهای خرد، تنها صورتی از انسان است. به سخن دیگر ناموس انسانیت، همان عقلانیت اوست.

از این رو هر چیزی در دستگاه انسانیت، باید پشتوانه خردورزانه داشته باشد.

نخستین گام در دوستی و دشمنی (تولی و تبری)، این است که این عمل از پشتیبانی خردورزانه برخوردار است یا خیر؟

مستند عقلانی تولی و تبری در «نظریه عقلانیت فراگیر» بیان شد و روشن شد که شناخت خوبی‌ها و بدی‌ها، از دوستی خوب‌ها و تنفر از بدها، جدا ناشدنی است.

بر همین اساس حذف تولی و تبری، مصداق «تبعیض در عقلانیت» است و تبعیض در عقلانیت نیز بزرگ‌ترین چالش بشریت است.

پس با محوریت خرد، اصل تولی و تبری، ضرورت عقلانی انسان است.

ناگفته پیداست پشتوانه عقلانی داشتن دوستی و دشمنی هرگز به معنی این نیست كه تمامی دوستی‌ها و دشمنی‌ها خردورزانه است؛ بلكه مقصود این است كه لازمه‌ی خردورزی، دوست داشتن خوبی و خوب‌ها و تنفر از بدی و بدها می‌باشد. اما اندک نیست دوستی و دشمنی‌هایی که اصلا به خردورزی کاری ندارند و یا متضاد با خردورزی هستند.

 

تفکیک میان شخص و عمل شخص

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۱۸-۵:۷:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۱:۱۲:۵۴
    • کد مطلب:1279
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1330

در انواع «تبعیض در عقلانیت» گذشت که گاهی تبعیض، تنها در «حوزه شناخت» است و گاهی تبعیض میان «حوزه شناخت و حوزه عمل» است.

این تقسیم می‌طلبد که رفتارهای انسانی، با تفکیک حوزه‌های مختلف آن مطالعه شود و در صورت عدم تفکیک، مطالب خلط شده و موجب محرومیت از نگرش علمی می‌گردد.

بر این اساس ممکن است کسی در حوزه شناخت موفق باشد، ولی در حوزه عمل خیر، و یا به عکس، در حوزه شناخت بلنگد و در حوزه عمل به حسب ظاهر مشکلی نداشته باشد.

روشن است که مبتدیان با عدم تفکیک این دو حوزه، دچار تناقض می‌گردند؛ مثلا کاستی عملی افراد، موجب تردید در مواضع علمی آنان می‌گردد، و یا درستی ظاهری برخی از اعمال، موجب توهم درستی مواضع شناختی افراد می‌گردد.

برخی از منابع وحیانی، بیانگر مطالب بلندی که نشان از دقت علمی دین دارد، آن چنان که اندیشمندان را شگفت‌زده می‌کند.

یکی از این موارد، تفکیک ارزش گذاری میان فرد و کار اوست. به چند حدیث توجه کنید:

به راستی که خداوند (در مواردی) بنده را دوست دارد و کارش را دشمن می‌دارد و (در موارد دیگری) کار بنده را دوست دارد ولی از هیکلش بیزار است.[1]

این مطلب ناشی از دقت در تفکیک میان اراده‌ای است که واقعا از درون انسان ناشی شده، و اراده‌ای که به شکل موقت، مغلوب عوامل برونی انسان است.

این تفکیک، حلّال بسیاری از معضلات در شاخه‌های مختلف است که از جمله آنها هویت شناسی و رفتار شناسی فردی و اجتماعی است.

از آن جایی که این بحث جایگاهی دیگر دارد به همین اشاره بسنده می‌کنیم و سراغ یک مصداق روشن‌تر در احادیث می‌رویم.

مردی از اهالی شام [که معرفتی نسبت به جایگاه امام محمد باقر علیه‌السلام نداشت] با امام باقر علیه السلام رفته و آمد داشت. او که در مدینه زندگی می‌کرد، به مجلس امام می‌آمد و می‌گفت ای محمد خیال نكنى من خدمت شما می‌رسم بواسطه خجالتى است كه از [جایگاه و مرتبه] شما دارم [و ارادتمند شمایم؛ چرا که] در روى زمین كسى را بیش از شما [و این] خانواده دشمن نمی‌دارم و می‌دانم كه اطاعت خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (خلیفه وقت) در دشمنى با شما است.[2] ولى چون تو را فصیح، با ادب و خوش سخن می‌بینم، رفت و آمد من تنها براى ادب نیکوی توست.

امام باقر علیه السلام هم [این بی ادبی را به رویش نمی‌آورد و] به خوبی پاسخ می‌داد و می‌فرمود هرگز پنهانی بر خدا پوشیده نیست.

چیزى نگذشت كه مرد شامى بیمار شد و بیماریش شدت یافت. همین كه بیماریش سنگین شد (و به احتضار نزدیک شد) دوستش (یا سرپرست و وكیلش) را صدا زد و به او گفت وقتى (من از دنیا رفتم و) پارچه بر رویم كشیدى، برو خدمت محمد بن على علیه السلام و تقاضا كن بر پیكرم نماز بخواند. به او گوش زد كن كه خودم تو را به این كار فرمان داده‌ام. نیمه شب كه شد خیال كردند از دنیا رفته او را در پارچه‏اى پیچیدند. سحرگاه وكیلش به مسجد آمد. امام پس از نماز می‌نشست و تعقیبات نماز می‌خواند. خدمت آن جناب رسید، عرض كرد فلان مرد شامى مرد، خودش از شما تقاضا كرده كه بر پیكرش نماز بخوانید. امام فرمود هرگز چنین نیست، او نمرده، سرزمین شام سرد است ولى حجاز گرمسیر است و شدت گرما در این ناحیه زیاد است. برو و عجله نكن و او را بر ندار تا من بیایم. در این موقع از جاى حركت نموده، وضو گرفت، باز دو ركعت نماز خواند، آن گاه دستانش را مقابل صورتش بلند کرد (و دست به دعا برداشته) و مدتی دعا كرد، سپس بسجده رفت تا خورشید طلوع نمود، آن گاه از جاى حركت كرده روانه منزل شامى شد.

پس داخل اتاق شده او را صدا زد. شامی امام را پاسخ داد. او را نشاند و تکیه داد و برایش سویق [نوعی خوراکی] خواست و به او داد بعد به خانواده‏اش سفارش كرد كه غذای کامل به او بدهند و با غذاهاى سرد سینه‏اش را سرد نگه دارند.

سپس امام برگشت. چیزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل یافت، خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیده عرض كرد مایلم براى من خانه را خلوت كنى [عرضى خصوصى دارم]. امام خانه را خلوت كرد. شامى گفت گواهى می‌دهم كه تو حجت خدا بر مردم و واسطه بین مردم و خدائى كه هر كس جز به تو پناه برد ناامید و زیانكار است و گمراه واقعى است. حضرت باقر علیه السلام پرسید چه برایت آشکار شد [كه تغییر عقیده دادى].

گفت من خود متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد. ناگاه منادى فریاد زد، با گوش خود صداى او را شنیدم، خواب نبودم، گفت روح او را برگردانید، محمد بن على این را از ما خواسته است.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

آیا نمی‌دانى که واقعا خداوند (در بعضی از موارد) بنده را دوست دارد ولى كارش را دشمن دارد و (در مواردی) بنده را دشمن دارد ولی كارش را دوست دارد.

بعد از این جریان مرد شامى از یاران امام باقر علیه السلام گردید.[3]

با مطالعه خردمندانه‌ی این گونه احادیث، با معیار دقیق سنجش افراد و اعمال آشنا شدیم و دانستیم ممکن است ارزش شخص و عمل او متضاد باشد.

 

[1]ـ  وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ ص إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْعَبْدَ وَ یبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یحِبُّ الْعَمَلَ وَ یبْغِضُ بَدَنَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِكُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً وَ كُلُّ نَبَاتٍ لَا غِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ وَ الْمِیاهُ مُخْتَلِفَةٌ فَمَا طَابَ سَقْیهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ وَ مَا خَبُثَ سَقْیهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ  نهج‏البلاغة 215 154، بحارالأنوار 29 600 و بحارالأنوار 68 367

[2]ـ فقرات گذشته به خوبی روشن نشد از این رو نزدیک‌ترین احتمال را نوشتیم.

[3]ـ كَانَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ یخْتَلِفُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ كَانَ مَرْكَزُهُ بِالْمَدِینَةِ یخْتَلِفُ إِلَى مَجْلِسِ أَبِی جَعْفَرٍ یقُولُ لَهُ یا مُحَمَّدُ أَ لَا تَرَى أَنِّی إِنَّمَا أَغْشَى مَجْلِسَكَ حَیاءً مِنِّی مِنْكَ وَ لَا أَقُولُ إِنَّ أَحَداً فِی الْأَرْضِ أَبْغَضُ إِلَی مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَیتِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ طَاعَةَ اللَّهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی بُغْضِكُمْ وَ لَكِنْ أَرَاكَ رَجُلًا فَصِیحاً لَكَ أَدَبٌ وَ حُسْنُ لَفْظٍ فَإِنَّمَا اخْتِلَافِی إِلَیكَ لِحُسْنِ أَدَبِكَ وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ یقُولُ لَهُ خَیراً وَ یقُولُ لَنْ تَخْفَى عَلَى اللَّهِ خَافِیةٌ فَلَمْ یلْبَثِ الشَّامِی إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى مَرِضَ وَ اشْتَدَّ وَجَعُهُ فَلَمَّا ثَقُلَ دَعَا وَلِیهُ وَ قَالَ لَهُ إِذَا أَنْتَ مَدَدْتَ عَلَی الثَّوْبَ فَأْتِ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی ع وَ سَلْهُ أَنْ یصَلِّی عَلَی وَ أَعْلِمْهُ أَنِّی أَنَا الَّذِی أَمَرْتُكَ بِذَلِكَ قَالَ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِی نِصْفِ اللَّیلِ ظَنُّوا أَنَّهُ قَدْ بَرَدَ وَ سَجَّوْهُ فَلَمَّا أَنْ أَصْبَحَ النَّاسُ خَرَجَ وَلِیهُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَلَمَّا أَنْ صَلَّى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ع وَ تَوَرَّكَ وَ كَانَ إِذَا صَلَّى عَقَّبَ فِی مَجْلِسِهِ قَالَ لَهُ یا أَبَا جَعْفَرٍ إِنَّ فُلَانَ الشَّامِی [فُلَاناً الشَّامِی‏] قَدْ هَلَكَ وَ هُوَ یسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّی عَلَیهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ كَلَّا إِنَّ بِلَادَ الشَّامِ بِلَادٌ صَرْدٌ وَ الْحِجَازَ بِلَادٌ حَرٌّ وَ لَهَبُهَا شَدِیدٌ فَانْطَلِقْ فَلَا تَعْجَلَنَّ عَلَى صَاحِبِكَ حَتَّى آتِیكُمْ ثُمَّ قَامَ ع مِنْ مَجْلِسِهِ فَأَخَذَ ع وُضُوءاً ثُمَّ عَادَ فَصَلَّى رَكْعَتَینِ ثُمَّ مَدَّ یدَهُ تِلْقَاءَ وَجْهِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ خَرَّ سَاجِداً حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ نَهَضَ ع فَانْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ الشَّامِی فَدَخَلَ عَلَیهِ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ ثُمَّ أَجْلَسَهُ وَ أَسْنَدَهُ وَ دَعَا لَهُ بِسَوِیقٍ فَسَقَاهُ وَ قَالَ لِأَهْلِهِ امْلَئُوا جَوْفَهُ وَ بَرِّدُوا صَدْرَهُ بِالطَّعَامِ الْبَارِدِ ثُمَّ انْصَرَفَ ع فَلَمْ یلْبَثْ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى عُوفِی الشَّامِی فَأَتَى أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَخْلِنِی فَأَخْلَاهُ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ أَتَى مِنْ غَیرِكَ خَابَ وَ خَسِرَ وَ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ وَ مَا بَدَا لَكَ قَالَ أَشْهَدُ أَنِّی عَهِدْتُ بِرُوحِی وَ عَاینْتُ بِعَینِی فَلَمْ یتَفَاجَأْنِی إِلَّا وَ مُنَادٍ ینَادِی أَسْمَعُهُ بِأُذُنِی ینَادِی وَ مَا أَنَا بِالنَّائِمِ رُدُّوا عَلَیهِ رُوحَهُ فَقَدْ سَأَلَنَا ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْعَبْدَ وَ یبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یبْغِضُ الْعَبْدَ وَ یحِبُّ عَمَلَهُ قَالَ فَصَارَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی جَعْفَرٍ ع بحارالأنوار 46 233

تفکیک میان عمل قلبی و ظاهری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۲-۵:۵۳:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۲-۵:۵۸:۲۳
    • کد مطلب:1280
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 562

کارهایی که از انسان سر می‌زند دو گونه است: کار قلبی و کاری که با اعضای ظاهری انجام می‌شود.

نخستین کار قلبی معرفت و شناخت است. پیداست که بدون شناخت درست، هیچ عملی ارزش پیدا نمی‌کند.

در این راستا احادیث متعددی از معصومین علیهم السلام رسیده است که این امر عقلی را بیان می‌کند؛ از جمله:

کسی که بدون بصیرت (و معرفت) عمل کند مانند کسی است که در بیراهه حرکت می‌کند. سرعت (و تلاش بیشتر او) حاصلی جز دوری از راه (حقیقت) ندارد.[1]

دومین کار قلبی، دوستی و دشمنی است که دروازه بقیه آثار قلبی و ظاهری است و از همین رو مهم‌ترین کار انسان پس از شناخت و معرفت، دوستی و دشمنی است.

بُعد عقلانی این مهم، در نظریه عقلانیت فراگیر و نیز در ابتدای همین سلسله نوشتار بیان شد.

اما از منظر وحی، درباره عمل بدون تولی و تبری هم روایات بسیار فراوانی وارد شده است که فرد هر چند در گردونه عمل ظاهری موفق باشد، اما فاقد تولی و تبری باشد، نه تنها عملش هیچ ارزشی ندارد، بلکه در نزد خداوند مبغوض نیز می‌باشد.

این دسته از روایات در ادامه بحث شرعیت تولی و تبری خواهد آمد. انشاء الله.

سلسله کارهای قلبی هم چنان ادامه پیدا می‌کند، تا  این كه نوبت به آثاری از شناخت می‌رسد که با اعضای ظاهری انجام می‌شود.

با دقت در سلسله مراتب کارهای قلبی و ظاهری انسان، توانایی تفکیک و امتیاز دادن جداگانه به هر کدام از آنها را پیدا می‌کنیم.

پس از توانایی بر تفکیک اعمال قلبی و ظاهری، به خوبی روشن می‌شود که احیانا بر اثر ضعف شناخت (و یا برخورد به موانع) برخی از آثار عملی شناخت، در رفتار ظاهری انسان نمود و بروز پیدا نمی‌كند. مثلا خوبی را می‌شناسد و آن را دوست دارد، اما در صدد به دست آوردن آن نیست.

این مطلب، ریشه واقعی تفکیک میان بنده و عمل اوست که در فصل پیشین سر بسته به آن اشاره کردیم.

آن چه هدف این فصل است این است که احیانا آثار قلبی مانند دوستی و دشمنی (که مهم‌ترین اثر شناخت است) در فرد تحقق می‌یابد، اما فرد، در گردونه کارهای ظاهری می‌لنگد.

هر چند لنگش در کارهای ظاهری، کاستی مهمی است که ارزش منفی دارد، اما این ارزش منفی، در جایگاهی نیست که بتواند ارزش مثبت شناخت و آثار قلبی شناخت (که مهم‌ترین آنها دوستی و دشمنی است) را زیر سؤال قرار دهد.

از این رو از منظر آثار قلبی، قائل به ارزش مثبت می‌شویم و از منظر آثار ظاهری قائل به ارزش منفی؛ البته با حفظ برتری جایگاه آثار قلبی بر آثار ظاهری.

این تفکیک میان کارهای قلبی و کارهای ظاهری، یک گام بسیار مهم در فرمول تولی و تبری است. به سخن دیگر با دوستی و دشمنی، دروازه سود جستن از شناخت حقائق گشوده شده است، اما کاستی‌های فرد باعث می‌شود تا از سود کامل شناخت كه با آثار عملی آن محقق می‌شود، محروم شود.[2]

 

[1]ـ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  الكافی 1 43

وَ قَالَ ع الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ طَرِیقٍ فَلَا تَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  بحارالأنوار 75 244 باب 23

العامل بجهل كالسائر على غیر طریق فلا یزیده جده فی السیر إلا بعدا عن حاجته  غررالحكم 76 1195

و كان الصادق ع یقول العامل على غیر بصیرة كالسائر على غیر الطریق فلا یزیده سرعة السیر من الطریق إلا بعدا  مستطرفات‏السرائر 623

طلحة بن زید قال سمعت أبا جعفر ع یقول العامل على غیر بصیرة كالسائر على غیر طریق فلا یزیده سرعة السیر إلا بعدا  مستطرفات‏السرائر 644

عن أبی عبد الله ع قال العامل على غیر بصیرة كالسائر على غیر طریق و لا تزیده سرعة السیر إلا بعدا مشكاةالأنوار 134

عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى سَرَابٍ بِقِیعَةٍ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً  وسائل‏الشیعة 27 166 12- باب

أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَلْیصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَیهَا ینْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ یكُونُ مُبْتَدَأَ عَمَلِهِ أَنْ یعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَیهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِیهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَیهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ طَرِیقٍ فَلَا یزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ فَلْینْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ  بحارالأنوار 1 209 باب 5

[2]ـ  اما در نقطه مقابل یعنی این که کارهای ظاهری کاملا نیکو انجام شود، اما اعمال قلبی کاستی داشته باشد، قضیه کاملا فرق می‌کند.

چرا که روشن است که اگر مقصود از کاستی در اعمال قلبی، کاستی در شناخت باشد، یا کاستی در دوستی و دشمنی خوبها و بدها باشد، درستی و نیکویی اعمال ظاهری تنها نشانه نفاق و دورویی است و از ارزشی کاملا منفی برخوردار است.

این مهم در چند شاخه از روایات آمده است.

شاخه نخست عمل با کاستی در معرفت است که پیش از این به آن اشاره کردیم.

شاخه دوم عمل بدون تولی و تبری است که گفتیم روایات بسیار فراوانی وارد شده است که فرد هر چند در گردونه عمل ظاهری موفق باشد، اما فاقد تولی و تبری باشد نه تنها عملش هیچ سودی ندارد بلکه شخص در نزد خداوند مبغوض نیز می‌باشد.

شاخه سوم کاستی در سایر اعمال قلبی است.

اگر کاستی در اعمال قلبی به جز شناخت و دوستی و دشمنی باشد، موجب کاسته شدن ارزش کارهای ظاهری می‌گردد.

 

تفکیک میان ابراز عملی و قالب ابراز (مبرزات)

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۵-۶:۳:۴۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۱۱-۲۱:۱۳:۱۰
    • کد مطلب:1281
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1211

تا کنون با تفکیک میان فرد و کارهای فرد، و نیز کارهای قلبی و کارهای ظاهری آشنا شدیم.

یک تفکیک مهم دیگر هم لازم است تا بتوانیم فرمول تولی و تبری را کامل نماییم.

پس از طی مراحل شناخت، دوستی و دشمنی و سایر آثار قلبی شناخت، نوبت به گردونه عمل ظاهری می‌رسد.

احیانا به دلایل متفاوتی (که عمده آن کاستی در شناخت است) تنها آثار قلبی شناخت مترتب می‌شود، ولی از آثار عملی شناخت خبری نیست.

ولی در بسیاری از موارد، پای آثار عملی و ظاهری شناخت هم به میان می‌آید.

نخستین مرحله در آثار عملی، تصمیم بر ابراز آثار شناخت در مرحله ظاهر است. این مرحله یعنی «درصدد ابراز برآمدن»، با «اراده بر نشان دادن آثار شناخت» کلید می‌خورد.

این که تصمیم می‌گیریم و در صدد برمی‌آییم كه کسی را مورد احترام و یا اهانت قرار دهیم، همان مرحله نخست از آثار عملی است.

پس از این «تصمیم»، می‌اندیشیم که مثلا فلان شخص را «چگونه» احترام کنیم و یا فرد دیگری را «چگونه» تحقیر نماییم.

این «چگونگی» احترام یا اهانت، همان قالبی است که برای عمل برمی‌گزینیم و به مانند لباسی است که بر قامت احترام عملی می‌پوشانیم.

این قالب و لباس، همان مرحله دوم عمل ظاهری است.

اما از آن جایی که همگان این لباس و قالب را می‌بینند، با آن آشنا هستند و کمتر به تصمیم و اراده بر اصل احترام توجه می‌شود.

با تأمل شایسته در مطالب یاد شده، روشن می‌شود كه خود اراده، برزخی است میان آثار قلبی و آثار عملی؛

توضیح این که مقصود ما از آثار قلبی آثاری است که در حد خودش، بروزی در خارج ندارد. مقصود از آثار عملی آثاری است که در خارج بروز و ظهور دارد.

از آن جایی که اراده کار قلب است، آثار قلبی شمرده می‌شود، اما آن چه به اراده محقق می‌شود، در خارج ظهور و بروز می‌کند و به آثار عملی مربوط می‌شود.

از این رو می‌توان اراده را برزخی میان آثار قلبی و خارجی شمرد.

در هر صورت تفکیک «اراده و تصمیم به اصل ابراز» احترام مثلا، و «گزینش قالب و لباس مناسب برای این ابراز و اظهار»، نکته دقیقی است که نباید از آن غفلت ورزید.

 

جمع بندی فرمول تولی و تبری

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۸/۲۵-۶:۳:۵۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۸/۲۵-۶:۱۳:۴۰
    • کد مطلب:1282
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3335

مراحل طی شده تولی و تبری در نگاه عبارتند از:

  1. شناخت خوبی‌ها و بدی‌ها (و به تبع آن خوبها و بدها)
  2. دوستی خوبی‌های و تنفر از بدی‌ها
  3. سایر آثار قلبی که با تولی و تبری کلید می‌خورد
  4. اراده و تصمیم بر اظهار و ابراز آن چه خوبی و بدی آن را شناخته است (در صدد ابراز برآمدن)
  5. قالب برگزیده برای اظهار و ابراز آثار شناخت

روشن است که شناخت، ریشه تولی و تبری است و نه خود آن.

همچنین تمامی آثار قلبی، متفرع بر تولی و تبری است.

آثار ظاهری که با اراده‌ی ابراز و اظهار کلید می‌خورد نیز از آثار تولی و تبری است.

عمل خارجی خاص، تنها قالب و لباسی است که بر قامت آثار عملی اراده شده پوشیده می‌شود.

با اشاره به یك نكته مهم برای نكته‌سنجان این بحث را پایان می‌دهیم.

در ادبیات وحی تولی و تبری، غیر از دوستی و دشمنی است؛ اما در ادبیات رایج كنونی در زبان فارسی، این دو اصطلاح (تولی و تبری با دوستی و دشمنی) به جای هم به كار می‌روند. آن چه تقدیم شد بر اساس ادبیات رایج كنونی است. انشاء‌الله در جای مناسب از همین نوشتار به تفاوت دوستی و دشمنی با تولی و تبری اشاره می‌كنیم.

 

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما