در انواع «تبعیض در عقلانیت» گذشت که گاهی تبعیض، تنها در «حوزه شناخت» است و گاهی تبعیض میان «حوزه شناخت و حوزه عمل» است.
این تقسیم میطلبد که رفتارهای انسانی، با تفکیک حوزههای مختلف آن مطالعه شود و در صورت عدم تفکیک، مطالب خلط شده و موجب محرومیت از نگرش علمی میگردد.
بر این اساس ممکن است کسی در حوزه شناخت موفق باشد، ولی در حوزه عمل خیر، و یا به عکس، در حوزه شناخت بلنگد و در حوزه عمل به حسب ظاهر مشکلی نداشته باشد.
روشن است که مبتدیان با عدم تفکیک این دو حوزه، دچار تناقض میگردند؛ مثلا کاستی عملی افراد، موجب تردید در مواضع علمی آنان میگردد، و یا درستی ظاهری برخی از اعمال، موجب توهم درستی مواضع شناختی افراد میگردد.
برخی از منابع وحیانی، بیانگر مطالب بلندی که نشان از دقت علمی دین دارد، آن چنان که اندیشمندان را شگفتزده میکند.
یکی از این موارد، تفکیک ارزش گذاری میان فرد و کار اوست. به چند حدیث توجه کنید:
به راستی که خداوند (در مواردی) بنده را دوست دارد و کارش را دشمن میدارد و (در موارد دیگری) کار بنده را دوست دارد ولی از هیکلش بیزار است.[1]
این مطلب ناشی از دقت در تفکیک میان ارادهای است که واقعا از درون انسان ناشی شده، و ارادهای که به شکل موقت، مغلوب عوامل برونی انسان است.
این تفکیک، حلّال بسیاری از معضلات در شاخههای مختلف است که از جمله آنها هویت شناسی و رفتار شناسی فردی و اجتماعی است.
از آن جایی که این بحث جایگاهی دیگر دارد به همین اشاره بسنده میکنیم و سراغ یک مصداق روشنتر در احادیث میرویم.
مردی از اهالی شام [که معرفتی نسبت به جایگاه امام محمد باقر علیهالسلام نداشت] با امام باقر علیه السلام رفته و آمد داشت. او که در مدینه زندگی میکرد، به مجلس امام میآمد و میگفت ای محمد خیال نكنى من خدمت شما میرسم بواسطه خجالتى است كه از [جایگاه و مرتبه] شما دارم [و ارادتمند شمایم؛ چرا که] در روى زمین كسى را بیش از شما [و این] خانواده دشمن نمیدارم و میدانم كه اطاعت خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (خلیفه وقت) در دشمنى با شما است.[2] ولى چون تو را فصیح، با ادب و خوش سخن میبینم، رفت و آمد من تنها براى ادب نیکوی توست.
امام باقر علیه السلام هم [این بی ادبی را به رویش نمیآورد و] به خوبی پاسخ میداد و میفرمود هرگز پنهانی بر خدا پوشیده نیست.
چیزى نگذشت كه مرد شامى بیمار شد و بیماریش شدت یافت. همین كه بیماریش سنگین شد (و به احتضار نزدیک شد) دوستش (یا سرپرست و وكیلش) را صدا زد و به او گفت وقتى (من از دنیا رفتم و) پارچه بر رویم كشیدى، برو خدمت محمد بن على علیه السلام و تقاضا كن بر پیكرم نماز بخواند. به او گوش زد كن كه خودم تو را به این كار فرمان دادهام. نیمه شب كه شد خیال كردند از دنیا رفته او را در پارچهاى پیچیدند. سحرگاه وكیلش به مسجد آمد. امام پس از نماز مینشست و تعقیبات نماز میخواند. خدمت آن جناب رسید، عرض كرد فلان مرد شامى مرد، خودش از شما تقاضا كرده كه بر پیكرش نماز بخوانید. امام فرمود هرگز چنین نیست، او نمرده، سرزمین شام سرد است ولى حجاز گرمسیر است و شدت گرما در این ناحیه زیاد است. برو و عجله نكن و او را بر ندار تا من بیایم. در این موقع از جاى حركت نموده، وضو گرفت، باز دو ركعت نماز خواند، آن گاه دستانش را مقابل صورتش بلند کرد (و دست به دعا برداشته) و مدتی دعا كرد، سپس بسجده رفت تا خورشید طلوع نمود، آن گاه از جاى حركت كرده روانه منزل شامى شد.
پس داخل اتاق شده او را صدا زد. شامی امام را پاسخ داد. او را نشاند و تکیه داد و برایش سویق [نوعی خوراکی] خواست و به او داد بعد به خانوادهاش سفارش كرد كه غذای کامل به او بدهند و با غذاهاى سرد سینهاش را سرد نگه دارند.
سپس امام برگشت. چیزى نگذشت كه مرد شامى بهبود كامل یافت، خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیده عرض كرد مایلم براى من خانه را خلوت كنى [عرضى خصوصى دارم]. امام خانه را خلوت كرد. شامى گفت گواهى میدهم كه تو حجت خدا بر مردم و واسطه بین مردم و خدائى كه هر كس جز به تو پناه برد ناامید و زیانكار است و گمراه واقعى است. حضرت باقر علیه السلام پرسید چه برایت آشکار شد [كه تغییر عقیده دادى].
گفت من خود متوجه شدم كه روح از بدنم خارج شد. ناگاه منادى فریاد زد، با گوش خود صداى او را شنیدم، خواب نبودم، گفت روح او را برگردانید، محمد بن على این را از ما خواسته است.
حضرت باقر علیه السلام فرمود:
آیا نمیدانى که واقعا خداوند (در بعضی از موارد) بنده را دوست دارد ولى كارش را دشمن دارد و (در مواردی) بنده را دشمن دارد ولی كارش را دوست دارد.
بعد از این جریان مرد شامى از یاران امام باقر علیه السلام گردید.[3]
با مطالعه خردمندانهی این گونه احادیث، با معیار دقیق سنجش افراد و اعمال آشنا شدیم و دانستیم ممکن است ارزش شخص و عمل او متضاد باشد.
[1]ـ وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ ص إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْعَبْدَ وَ یبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یحِبُّ الْعَمَلَ وَ یبْغِضُ بَدَنَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِكُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً وَ كُلُّ نَبَاتٍ لَا غِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ وَ الْمِیاهُ مُخْتَلِفَةٌ فَمَا طَابَ سَقْیهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ وَ مَا خَبُثَ سَقْیهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ نهجالبلاغة 215 154، بحارالأنوار 29 600 و بحارالأنوار 68 367
[2]ـ فقرات گذشته به خوبی روشن نشد از این رو نزدیکترین احتمال را نوشتیم.
[3]ـ كَانَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ یخْتَلِفُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ كَانَ مَرْكَزُهُ بِالْمَدِینَةِ یخْتَلِفُ إِلَى مَجْلِسِ أَبِی جَعْفَرٍ یقُولُ لَهُ یا مُحَمَّدُ أَ لَا تَرَى أَنِّی إِنَّمَا أَغْشَى مَجْلِسَكَ حَیاءً مِنِّی مِنْكَ وَ لَا أَقُولُ إِنَّ أَحَداً فِی الْأَرْضِ أَبْغَضُ إِلَی مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَیتِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ طَاعَةَ اللَّهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ فِی بُغْضِكُمْ وَ لَكِنْ أَرَاكَ رَجُلًا فَصِیحاً لَكَ أَدَبٌ وَ حُسْنُ لَفْظٍ فَإِنَّمَا اخْتِلَافِی إِلَیكَ لِحُسْنِ أَدَبِكَ وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ یقُولُ لَهُ خَیراً وَ یقُولُ لَنْ تَخْفَى عَلَى اللَّهِ خَافِیةٌ فَلَمْ یلْبَثِ الشَّامِی إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى مَرِضَ وَ اشْتَدَّ وَجَعُهُ فَلَمَّا ثَقُلَ دَعَا وَلِیهُ وَ قَالَ لَهُ إِذَا أَنْتَ مَدَدْتَ عَلَی الثَّوْبَ فَأْتِ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی ع وَ سَلْهُ أَنْ یصَلِّی عَلَی وَ أَعْلِمْهُ أَنِّی أَنَا الَّذِی أَمَرْتُكَ بِذَلِكَ قَالَ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِی نِصْفِ اللَّیلِ ظَنُّوا أَنَّهُ قَدْ بَرَدَ وَ سَجَّوْهُ فَلَمَّا أَنْ أَصْبَحَ النَّاسُ خَرَجَ وَلِیهُ إِلَى الْمَسْجِدِ فَلَمَّا أَنْ صَلَّى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ع وَ تَوَرَّكَ وَ كَانَ إِذَا صَلَّى عَقَّبَ فِی مَجْلِسِهِ قَالَ لَهُ یا أَبَا جَعْفَرٍ إِنَّ فُلَانَ الشَّامِی [فُلَاناً الشَّامِی] قَدْ هَلَكَ وَ هُوَ یسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّی عَلَیهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ كَلَّا إِنَّ بِلَادَ الشَّامِ بِلَادٌ صَرْدٌ وَ الْحِجَازَ بِلَادٌ حَرٌّ وَ لَهَبُهَا شَدِیدٌ فَانْطَلِقْ فَلَا تَعْجَلَنَّ عَلَى صَاحِبِكَ حَتَّى آتِیكُمْ ثُمَّ قَامَ ع مِنْ مَجْلِسِهِ فَأَخَذَ ع وُضُوءاً ثُمَّ عَادَ فَصَلَّى رَكْعَتَینِ ثُمَّ مَدَّ یدَهُ تِلْقَاءَ وَجْهِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ خَرَّ سَاجِداً حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ ثُمَّ نَهَضَ ع فَانْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ الشَّامِی فَدَخَلَ عَلَیهِ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ ثُمَّ أَجْلَسَهُ وَ أَسْنَدَهُ وَ دَعَا لَهُ بِسَوِیقٍ فَسَقَاهُ وَ قَالَ لِأَهْلِهِ امْلَئُوا جَوْفَهُ وَ بَرِّدُوا صَدْرَهُ بِالطَّعَامِ الْبَارِدِ ثُمَّ انْصَرَفَ ع فَلَمْ یلْبَثْ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى عُوفِی الشَّامِی فَأَتَى أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَخْلِنِی فَأَخْلَاهُ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ بَابُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ أَتَى مِنْ غَیرِكَ خَابَ وَ خَسِرَ وَ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ وَ مَا بَدَا لَكَ قَالَ أَشْهَدُ أَنِّی عَهِدْتُ بِرُوحِی وَ عَاینْتُ بِعَینِی فَلَمْ یتَفَاجَأْنِی إِلَّا وَ مُنَادٍ ینَادِی أَسْمَعُهُ بِأُذُنِی ینَادِی وَ مَا أَنَا بِالنَّائِمِ رُدُّوا عَلَیهِ رُوحَهُ فَقَدْ سَأَلَنَا ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْعَبْدَ وَ یبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یبْغِضُ الْعَبْدَ وَ یحِبُّ عَمَلَهُ قَالَ فَصَارَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی جَعْفَرٍ ع بحارالأنوار 46 233
در انواع «تبعیض در عقلانیت» گذشت که گاهی تبعیض، تنها در «حوزه شناخت» است و گاهی تبعیض میان «حوزه شناخت و حوزه عمل» است.
این تقسیم میطلبد که رفتارهای انسانی، با تفکیک حوزههای مختلف آن مطالعه شود و در صورت عدم تفکیک، مطالب خلط شده و موجب محرومیت از نگرش علمی میگردد.
بر این اساس ممکن است کسی در حوزه شناخت موفق باشد، ولی در حوزه عمل خیر، و یا به عکس، در حوزه شناخت بلنگد و در حوزه عمل به حسب ظاهر مشکلی نداشته باشد.
روشن است که مبتدیان با عدم تفکیک این دو حوزه، دچار تناقض میگردند؛ مثلا کاستی عملی افراد، موجب تردید در مواضع علمی آنان میگردد، و یا درستی ظاهری برخی از اعمال، موجب توهم درستی مواضع شناختی افراد میگردد.
برخی از منابع وحیانی، بیانگر مطالب بلندی که نشان از دقت علمی دین دارد، آن چنان که اندیشمندان را شگفتزده میکند.
یکی از این موارد، تفکیک ارزش گذاری میان فرد و کار اوست. به چند حدیث توجه کنید:
به راستی که خداوند (در مواردی) بنده را دوست دارد و کارش را دشمن میدارد و (در موارد دیگری) کار بنده را دوست دارد ولی از هیکلش بیزار است.[1]
این مطلب ناشی از دقت در تفکیک میان ارادهای است که واقعا از درون انسان ناشی شده، و ارادهای که به شکل موقت، مغلوب عوامل برونی انسان است.
...