×

درباره میز من شیعه هستم

اسلام کامل چیست؟ آیا تشیع همان اسلام کامل است؟
تشیع چیست؟ و چگونه و از کی متولد شده است؟
شیعه کیست؟ نسب شیعه و صفاتش و فضایلش کدام است؟
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
جمعه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
۲۶ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

آغاز تشیع و ادوار شیعه

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۸:۲:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۵/۰۶-۱۶:۵۷:۲۵
    • کد مطلب:10965
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 25486

آن چه اخیرا بسیار شنیده می‌شود منتسب کردن شیعه به حکومت صفویه است. گفته می‌شود پیامبر سنی مذهب بوده و در آن زمان شیعه‌ای وجود نداشته است و صفویه اولین کسانی هستند که شیعه را به وجود آوردند.

آن چه در این باره لازم است مورد توجه قرار گیرد سه مطلب اساسی است که در سه بخش از نظر خوانندگان می‌گذرد:

اول؛ تاریخ پیدایش شیعه.

دوم؛ تاریخ گسترش شیعه در جهان.

سوم؛ تاریخ به قدرت رسیدن شیعه و رسمی شدن مذهب تشیع برای اولین بار توسط حاکمان و سکه زدن به نام ائمه علیهم السلام.

جالب این جا است که این هر سه، قبل از صفوی‌ها اتفاق افتاده و پیدایش شیعه هیچ ارتباطی به صفویه ندارد. صفویه تنها حاکمانی شیعه مذهب بودند نه مؤسسین مذهب تشیع.

به طور خلاصه آن چه از این مقاله نتیجه گرفته می‌شود سه مطلب اساسی است:

اول، این که تاریخ شیعه ریشه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و اولین کسی که این واژه را برای پیروان امیرالمؤمنین علیه السلام به کار برد خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

دوم، تاریخ گسترش تشیع است که عوامل متعددی دارد و اولین بار در زمان عمر واقع شده و این به خاطر برخورد زیبای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام با اسیران ایرانی بود.

علی رغم این که حاکمین ایران به تبع حکومت سیاسی وقت، سنی بودند، روند شیعه شدن ایرانیان ادامه داشت تا این که مردم شهرهای زیادی از ایران به مذهب تشیع روی آوردند.

سوم تاریخ به قدرت رسیدن شیعیان که اولین بار 700 سال قبل از صفویه و توسط ادریسیان انجام شد، و تاریخ رسمی شدن مذهب تشیع و سکه زدن به نام ائمه علیهم السلام است که به زمان سلطان محمد خدابنده الجایتو، یعنی 200 سال قبل از صفویه برمی‌گردد.

پس ایجاد شدن مذهب تشیع توسط صفویه تهمتی بیش نیست که نه بر اثر بی‌اطلاعی بلکه به دروغ و به غرض مشوش کردن ذهن شیعیان مطرح می‌شود.

شیعه در زمان پیامبر ص

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۸:۲:۲۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۲۳:۲۸:۳
    • کد مطلب:10966
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1632

آن چه درباره‌ی تاریخ پیدایش شیعه می‌توان گفت این است که اولین کسی که پیروان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را به این نام ملقب کرده است شخص پیامبر اکرم صل الله علیه و آله است.

به این روایت که در کتاب تاریخ مدینه‌ی دمشق نقل شده توجه کنید:

كنا عند النبي فأقبل علي بن أبي طالب.

نزد پيامبر بوديم که علی بن ابی طالب [علیه السلام] وارد شد،

فقال النبي: قد أتاكم أخي.

پیامبر فرمود: برادرم آمد.

ثم التفت إلی الكعبة فضربها بيده ثم قال:

سپس نبي مکرم، به طرف کعبه نگاه کرد و دست مبارکش را بر ديوار کعبه گذاشت و فرمود:

والذي نفسي بيده إن هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة.

قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست، فقط اين [علي بن ابي طالب] و شيعيان او روز قيامت رستگار می‌شوند.[1]

در منابع اهل سنت حدود چهل روايت به اين مضمون صادر شده است.[2]

مسئله وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانید عده‌ای از صحابه‌ی رسول خدا صل الله علیه و آله با نام شیعه شناخته می‌شوند.

ذهبي در ترجمه‌ی حجر بن عدي ابن جبلة بن عدي بن ربيعة مي‌گويد: من شيعة علي رضي الله عنهما. او از شيعيان علي ( عليه السلام ) است.[3]

همچنین در ترجمه سعيد بن وهب  الهمداني الخيواني الكوفي مي‌گويد: من كبراء شيعة علي [علیه السلام]. او از بزرگان شیعه‌ی علي[عليه السلام] بود.[4]

ابن عبدالبر در ترجمه أبو الطفيل الصحابي مي گويد: وكان متشيعا في علي. او از شيعيان علي ( عليه السلام) بود.[5]

ابن أبي الحديد درباره حضرت سلمان علیه السلام مي‌گويد: وكان سلمان من شيعة علی [عليه السلام] و خاصته. سلمان از شيعيان  علی [عليه السلام] و از اصحاب خاص ايشان بود.[6]

پس مؤسس مذهب شیعه خود پیامبر صل الله علیه و آله است نه صفویه و نه کس دیگر.


[1]- تاريخ مدينه دمشق ، ج42 ، ص 371

[2]- حاکم حسکاني در شواهد التنزيل ج2 ص 468، خوارزمي در مناقب ص 111 - حديث 120، تاريخ مدينه دمشق ج42 ص333، تذکرة الخواص سبط بن جوزي ص 59، تاريخ مدينه دمشق ج42 ص333، التفسير الكبير ج26 ص 236، مجموع الفتاوی ج17 ص 36، المعجم الاوسط ج6 ص 354، تاريخ بغداد ج 12 ص 353، فضائل الصحابه احمد بن حنبل ج2 ص 654، معجم اوسط طبراني ج6 ص 354، الصوائق المحرقة ج2 ص 468، الشريعة ج5 ص 2514 - چاپ دار الوطن رياض، اعتقادات اهل سنت ج7 ص 1454 - نشر دار الطيبه رياض، الکشف و البيان ج9 ص 67 - تحقيق امام ابومحمد بن آشور، معجم اوسط طبراني ج6 ص 354، تاريخ بغداد ج12 ص 353، تاريخ بغداد ج12 ص 289، تاريخ دمشق ج42 ص 331، الصارم المسلول علي شاتم الرسول ابن تيميه ج3 ص 1095، مناقب خوارزمي ص 319، مناقب علي بن ابي طالب ص 232، مناقب خوارزمي ص 323، مناقب خوارزمي ص 129 و اسناد دیگر…

[3]- سير أعلام النبلاء ج 3 ص463

[4]- سير أعلام النبلاء ج 4 ص 180

[5]- الاستيعاب في معرفة الأصحاب ج4 ص 1697

[6]- شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد، ج 18،ص 39

شیعه در زمان امیرالمؤمنین ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۰/۲۵-۸:۲۷:۲۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۸/۱۰/۰۱-۱۹:۴۹:۵۵
    • کد مطلب:15758
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2403

پس از جنگ نهروان و کمی پیش از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت سخنرانی مهمی کردند. در این میان اشعث بن قیس (یکی از منافقین) پرسشهای بسیار جدی را در ملأ عموم از حضرت می‌پرسد و برخی از انتقادات را به صراحت طرح می‌کند.

حضرت هم بی‌پرده به جریانات پس از شهادت پیامبر پرداخته و از جمله نبود یاور را به عنوان مهمترین دلیل دست به شمشیر نبردن ذکر می‌کند.

حضرت با اشاره به ارتداد عموم مردم، ادامه می‌دهد که سوگند به خداوند اگر 40 نفر با بصیرت و معرفت سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر داشتم، در مقابل غاصبین برمی‌خواستم. اما چون فرد پنجمی نداشتم، دست نگه داشتم.

اشعث اعتراض می‌کند که اگر این چنین باشد همه امت محمد، به جز تو و شیعیانت، نابود شده‌اند!

حضرت از یک سو هلاکت کسانی را که دانسته و فهمیده با حضرت دشمنی کردند، به صراحت اعلام می‌کند و از سوی دیگر مسلمانان مستضعفی را که نه از غاصبین پشتیبانی کرده و نه با امیرالمؤمنین دشمنی داشته، جدا می‌سازد.

ویژگی این حدیث صراحت در مظلومیت حضرت و غصب و ظلم خلفای سه گانه است.

سلیم (شاهد جریان) تغییرات عمیق اجتماعی و واکنش مردم پس از این سخنرانی را این گونه بیان می‌کند:

۱- در چهره شیعیان امیرالمؤمنین، خوشحالی موج می‌زد.

۲- شیعیان متعصب عثمان آن چنان دلگیر شده که دنیا بر آنان تنگ آمد.

۳- اکثریت مردم که بر اثر شک و تردید متوقف بودند و احتیاط می‌کردند، هدایت یافتند.

این گونه بود که با تشریح آشکار غصب خلافت و کنار زدن پرده تقیه، شیعیان اکثریت یافته و توانستند آشکارا سخن بگویند و ابراز عقیده نمایند.

سلیم می‌گوید: چهره تمام شیعیان از خوشحالی می‌درخشید و در هیچ دورانی شیعیان در میان عموم مردم این گونه خرسند نشده بودند.

اما عمر این دوران بسیار کوتاه بود و چیزی نگذشت که امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسید!!!

 

برخی از مستندات:

قَالَ أَبَانٌ قَالَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ فَلَمْ يَبْقَ يَوْمَئِذٍ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ع أَحَدٌ إِلَّا تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ فَرِحَ بِمَقَالَتِهِ إِذْ شَرَحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْأَمْرَ وَ بَاحَ بِهِ وَ كَشَفَ الْغِطَاءَ وَ تَرَكَ التَّقِيَّةَ وَ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِنَ الْقُرَّاءِ مِمَّنْ كَانَ يَشُكُّ فِي الْمَاضِينَ وَ يَكُفُّ عَنْهُمْ وَ يَدَعُ الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَرَعاً وَ تَأَثُّماً إِلَّا اسْتَيْقَنَ وَ اسْتَبْصَرَ وَ حَسُنَ رَأْيُهُ وَ تَرَكَ الشَّكَّ يَوْمَئِذٍ وَ الْوُقُوفَ وَ لَمْ يَبْقَ حَوْلَهُ مِمَّنْ أَبَى بَيْعَتَهُ [إِلَّا] عَلَى وَجْهِ مَا بُويِعَ عَلَيْه‏ عُثْمَانُ وَ الْمَاضُونَ قَبْلَهُ إِلَّا رُئِيَ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ وَ ضَاقَ بِهِ أَمْرُهُ وَ كَرِهَ مَقَالَتَهُ ثُمَّ إِنَّهُ اسْتَبْصَرَ عَامَّتُهُمْ وَ ذَهَبَ شَكُّهُمْ. قَالَ [أَبَانٌ عَنْ‏] سُلَيْمٍ فَمَا شَهِدْتُ يَوْماً قَطُّ عَلَى رُءُوسِ الْعَامَّةِ كَانَ أَقَرَّ لِأَعْيُنِنَا [مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ‏] لِمَا كَشَفَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِلنَّاسِ مِنَ الْغِطَاءِ وَ أَظْهَرَ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ وَ شَرَحَ فِيهِ مِنَ الْأَمْرِ [وَ الْعَاقِبَةِ] وَ [أَلْقَى فِيهِ مِنَ التَّقِيَّةِ] وَ كَثُرَتِ الشِّيعَةُ [بَعْدَ ذَلِكَ الْمَجْلِسِ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ‏] وَ تَكَلَّمُوا وَ قَدْ كَانُوا أَقَلَّ أَهْلِ عَسْكَرِهِ وَ سَائِرُ النَّاسِ يُقَاتِلُونَ مَعَهُ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ بِمَكَانِهِ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَارَتِ الشِّيعَةُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمَجْلِسِ أَجَلَّ النَّاسِ وَ أَعْظَمَهُمْ وَ ذَلِكَ بَعْدَ وَقْعَةِ أَهْلِ النَّهْرَوَانِ وَ هُوَ يَأْمُرُ بِالتَّهْيِئَةِ وَ الْمَسِيرِ إِلَى مُعَاوِيَةَ ثُمَّ لَمْ يَلْبَثْ أَنْ [قُتِلَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ‏] كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص: 670 ح12

 

شیعه در زمان معاویه

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۱/۰۵-۱۴:۱۹:۵۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۱۱/۰۵-۲۱:۰:۴۰
    • کد مطلب:15855
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2415

معاویه پس از صلح با امام حسن علیه السلام، سفری به مدینه داشت.

در این سفر معاویه پس از برخورد با قیس بن سعد بن عباده و ابن عباس، جنایات تلخ و فجایع سیاهی را رقم زد.

این دوره یکی از تیره‌ترین دوران تشیع است.

معاویه در برخورد با قیس، وی را تحقیر می‌کند و قیس نیز برای انتقام از معاویه، تمامی مناقب امیرالمؤمنین و اهل بیت را به رخ او می‌کشد. همچنین تمام آیاتی که درباره امیرالمؤمنین نازل شده برای معاویه می‌خواند.

شنیدن این حقایق آن چنان بر معاویه تلخ تمام می‌شود که به شدت خشمگین شده و بخشنامه‌ای صادر کرده و به تمامی نقاط کشور می‌فرستد و فرمان اعلام عمومی آن را توسط جارچیان صادر می‌کنند. این فرمان عبارت بود از:

هر کسی که حدیثی در مناقب علی بن ابی طالب نقل کند، هیچ گونه مصونیتی ندارد و کیفر خواهد دید.

پس از این فرمان، معاویه وارد مسجد پیامبر شده و از کنار گروهی از قریش می‌گذرد. همه برای او می‌ایستند، ولی عبد الله بن عباس از جایش تکان نمی‌خورد.

معاویه با کینه توزی بخشنامه یاد شده را به ابن عباس گوشزد می‌کند و اخطار می‌کند که زبانت را نگهدار و مواظب جانت باش!

ابن عباس در این مجادله معاویه را محکوم می‌کند. اما در نهایت معاویه پنجاه هزار درهم به عنوان حق السکوت برای ابن عباس می‌فرستد.

سیاستهای دوران معاویه، بخشهای گوناگونی دارد که به برخی از آنها اجمالا اشاره می‌شود.

۱- سیاستهای اداری و…

فرمانها و بخشنامه‌های ضد تشیع، به تمامی ارکان حکومت از قاضیان (قوه قضائیه) استانداران (قوه اجرائیه) علماء درباری (مدیریت دینی) ابلاغ عمومی می‌شود و هیچ بخشی از حکومت از این فرمان مستثنا نمی‌گردد.

تمامی این سیاستها نیز توسط همه ارکان جامعه، مو به مو اجرا گردید.

هدف کلی این سیاستها، امتیازات ویژه به تمامی شیعیان عثمان و نابودی کامل شیعیان علی است. از جمله:

فرمان به حذف شیعیان از دفتر بیت المال و قطع سرانه آنها (نابودی اقتصادی)

فرمان به عدم پذیرش شهادت شیعیان در محاکم قضائی (نابودی قضائی)

۲- سیاستهای سرکوب‌گرانه (امنیتی)

سیاست نابودی تشیع در چند سطح اجرا گردید.

سطح نخست مربوط به سرشناسان شیعه بود. در این حوزه تمامی شیعیان سرشناس یا کشته شدند یا به دار آویخته شدند یا تبعید گردیدند و یا از ترس فرار کردند.

سطح دوم مربوط به عموم شیعیان بود. در این حوزه نیز سرنوشت تمامی شیعیان چیزی جز قتل، تبعید، بریدن دست و پا، به دار کشیدن و کور کردن نبود.

سطح سوم سیاستهای امنیتی مربوط به شیعیان احتمالی است. در این حوزه نیز هر کسی که متهم به تشیع می‌شد، فرمان قتل وی صادر می‌گشت.

شدت کیفر در این سطح به حدی بود که حتی با یک اشتباه لفظی، افراد متهم به تشیع شده و کشته می‌شدند.

در نهایت شدت اختناق به حدی رسید که افراد، حتی در داخل خانه‌های خود نیز تقیه می‌کردند.

این گونه شیعیان باقی مانده مخفی شده و یا آواره شدند.

۳- سیاستهای دینی و فرهنگی

تلخ‌ترین ظلم‌ها در این حوزه اتفاق افتاد. در واقع سایر سیاستها، ابزاری برای تحقق سیاستهای دینی و فرهنگی بود.

به صرف نقل یک فضیلت امیرالمؤمنین، از افراد سلب مصونیت شده و کیفر می‌ٔدیدند.

تمامی سخنرانان در سرتاسر کشور ملزم بودند در منابر زبان به بدگویی و تهمت به امیرالمؤمنین و اهل بیت گشوده و آن حضرت را آشکارا لعنت کنند.

مردم به جعل حدیث در رابطه با مدح عثمان تشویق شدند.

مشخصات کامل روایان احادیث مجعول در مدح عثمان، به پایتخت فرستاده می‌شد، تا جعالین و روایان آنها، به انواع و اقسام جوائز، به جعل بیشتر تشویق شوند.

مردم نیز برای خوشامد حکومت، به جعل حدیث پرداختند. این چنین بود که مدح عثمان در همه جا پیچید و منتشر گردید.

پس از انتشار مدایح عثمان، مردم را به جعل حدیث در مورد ابوبکر و عمر تشویق نمودند.

تمامی احادیث مجعول، گردآوری شده و نسخه‌هایی از آن به تمام بلاد فرستاده شد تا بر روی منابر تبلیغ شده و در مکتب خانه‌ها همانند قرآن به کودکان آموزش داده شود.

همچنین این آموزش شامل سایر آحاد جامعه نیز گردید.

 

شیوع احادیث باطل آن چنان بود که همه جامعه آنها را تلقی به قبول کردند و حق مسلم پنداشته و اساس دیانت خود قرار دادند.

بر اساس این سیاست، جای حق و باطل، راست و دروغ کاملا عوض شد، تا آنجا که اگر کسی با باطل مخالفت می‌کرد متهم به بدعت گذاری و تغییر سنت پیامبر صلی الله علیه و آله می‌شد.

در این میان مخرب‌ترین نقش را مقدس نماها داشتند. اینان از یک سو با ریاکاری در عبادت، مورد قبول عامه بودند و از سوی دیگر با تبلیغ احادیث مجعول، خود را به حاکمان نزدیک می‌ساختند تا دنیای خود را آباد گردانند.

 

این سیاست فرهنگی زمان درازی ادامه یافت. تمامی مردم در چنین جوّی رشد کردند.

این فضا سازی آن چنان گسترده بود که حتی افراد حق پذیر جامعه را گمراه ساخت.

فتنه‌ها همچنان ادامه یافته و روز به روز بر شدت آن افزوده می‌گشت.

گرفتاری شیعیان امیرالمؤمنین در تمامی شهرها به اوج رسید. در این میان عراق و به ویژه کوفه، به دلیل این که شیعیان فراوانی داشت، شدیدترین اختناقها را تجربه می‌کرد.

این فضای سیاه پس از شهادت امام حسن مجتبی، تاریکتر از پیش گردید، آن چنان که تمامی اولیاء خدا یا کشته شده یا آواره گردیدند. اما احادیث مجعول شیوع پیدا کرده و دشمنان اهل بیت فراوان گشته و آشکارا قدرت نمایی می‌کردند.

زیاد بن ابیه از جلادان روزگار، سهم بزرگی در این جنایات داشت. زیاد به دلیل سابقه‌ای که داشت شیعیان را به خوبی می‌شناخت. به همین جهت به فرمان معاویه زیاد بر منطقه پهناوری از جمله کوفه و بصره حکومت یافت تا شیعیان را سرکوب کند.

پس از این گزارش مختصر از وضعیت تشیع در دوران معاویه، توجه شما را به ترجمه یکی از احادیث در این راستا جلب می‌کنیم.

این حدیث در کتاب سلیم بن قیس صفحه 777 حدیث 26 آمده است. ما ترجمه آن را از کتاب أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم ص 449 می‌آوریم.

 

1 احتجاجات قيس بن سعد بر معاويه‏

ابان از سليم و عمر بن ابى سلمه نقل مى‏كند- و حديث هر دوى آنها يكى است- اين دو گفتند:

معاويه در زمان حكومت خود بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام شهيد شد و او با امام حسن عليه السّلام صلح كرد بعنوان سفر حج وارد مدينه شد. اهل مدينه به استقبال او آمدند و معاويه متوجّه شد افرادى از قريش كه به استقبال او آمده‏اند بيشتر از انصار هستند. در اين باره سؤال كرد، و به او گفته شد: «آنان فقيرند و سوارى براى آمدن ندارند»!

سخنان قيس در باره سوابق معاويه‏

معاويه رو به قيس بن سعد بن عباده كرد و گفت: اى گروه انصار، چرا شما همراه برادرانتان از قريش به استقبال من نيامديد؟

قيس- كه بزرگ انصار و پسر بزرگ آنان بود- گفت: اى امير المؤمنين، ما را خانه‏نشين كرد اين جهت كه چهارپايى نداشتيم‏.

معاويه گفت: پس شتران شما كجايند؟ قيس گفت: آنها را در روز بدر و احد و بعد از آن در جنگهاى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دست داديم، آن هنگام كه براى مسلمان‏شدنتان بر روى تو و پدرت شمشير مى‏زديم تا آنكه امر خدا قوت گرفت در حالى كه شما كراهت داشتيد.

معاويه گفت: خدايا ببخش. قيس گفت: بدان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «شما بعد از من خواهيد ديد كه در عطا و بخشش ديگران را بر شما مقدم مى‏دارند». معاويه گفت: چه دستورى در اين مورد به شما داده است؟ قيس گفت: دستور داده كه صبر كنيم تا او را ملاقات نمائيم. معاويه گفت: پس صبر كنيد تا او را ملاقات كنيد! سپس قيس گفت: اى معاويه، ما را به شترانمان سرزنش مى‏كنى؟ بخدا قسم در روز بدر سوار بر آنها با شما رودررو شديم در حالى كه شما براى خاموش كردن نور خدا و بالا بردن كلام شيطان تلاش مى‏كرديد! بعدها تو و پدرت با اكراه داخل اسلامى شديد كه بر سر آن شما را مى‏زديم.

معاويه گفت: گويا تو بخاطر ياريت نسبت به ما بر ما منّت مى‏گذارى. بخدا قسم قريش در اين باره بر شما منّت و فضيلت دارند. اى گروه انصار، آيا شما بر ما منّت مى‏گذاريد براى اينكه پيامبر را يارى كرده‏ايد در حالى كه او از قريش است و پسر عموى ما و از ماست؟ پس منّت و فضيلت براى ما است كه خداوند شما را ياران ما و اتباع ما قرار داده است و شما را بوسيله ما هدايت كرده است.

سوابق حضرت ابو طالب عليه السّلام در يارى اسلام‏

قيس گفت: خداوند عز و جل محمّد را رحمت بر جهانيان فرستاد و او را بر همه مردم فرستاد: بر جن و انس و سرخ و سياه و سفيد. و او را براى نبوّتش انتخاب كرد و به رسالت خويش اختصاص داد.

اوّل كسى كه او را تصديق نمود و به او ايمان آورد پسر عمويش على بن ابى طالب بود.

عمويش ابو طالب از او دفاع مى‏كرد و مانع دشمنان از او مى‏شد و بين كفار قريش و او حائل مى‏شد كه او را نترسانند و اذيت نكنند، و او را به ابلاغ رسالتهاى پروردگار ترغيب مى‏كرد.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همچنان از ظلم و اذيت مانع داشت تا آنكه عمويش ابو طالب از دنيا رفت و به پسرش على دستور داد تا آن حضرت را تقويت و يارى كند. على عليه السّلام هم او را تقويت و يارى نمود و جان خود را در هر مسأله شديدى و در هر تنگنا و ترسى فداى او كرد. اين مطلب را خداوند از بين قريش به على اختصاص داد و او را از بين همه عرب و عجم مورد اكرام قرار داد.

نصب امير المؤمنين عليه السّلام به خلافت در اوّل بعثت‏

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله همه فرزندان عبد المطلب را كه از جمله آنان ابو طالب و ابو لهب بودند جمع كرد، و آنان در آن روز چهل نفر بودند. حضرت آنان را دعوت كرد، و خادمش در آن روز على عليه السّلام بود و آن حضرت تحت تكفّل عمويش ابو طالب بود.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: كداميك از شما خود را برادر و وزير و وارث و خليفه من در امّتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من معرّفى مى‏كند؟ افراد حاضر ساكت ماندند تا آنكه حضرت سه مرتبه سخن خود را تكرار كردند. على عليه السّلام عرض كرد: «من يا رسول اللَّه، خدا بر تو درود فرستد».

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سر على عليه السّلام را بر زانوى خود گذاشت و آب دهان مبارك را در دهانش ريخت و فرمود: «خدايا، باطن على را از علم و فهم و حكمت پر كن». سپس به ابو طالب فرمود: «اى ابو طالب، اكنون سخن پسرت را گوش كن و از او اطاعت نما، چرا كه خدا او را نسبت به پيامبرش به منزله هارون نسبت به موسى قرار داده است».

مناقب امير المؤمنين عليه السّلام از لسان قيس‏

ديگر اينكه بين مردم برادرى قرار داد، و بين على و خودش برادرى قرار داد.

قيس بن سعد (در مقابل معاويه) چيزى از مناقب على عليه السّلام را ترك نكرد مگر آنكه آنها را يادآور شد و با آنها احتجاج كرد و گفت: از آنها جعفر بن ابى طالب است كه در بهشت با دو بال پرواز مى‏كند. خداوند از بين مردم او را به اين مطلب اختصاص داده است. از آنهاست حمزه سيد الشهداء، و از آنان فاطمه سيده زنان عالميان است. هر گاه از قريش، پيامبر و اهل بيت و عترت پاكش را كنار بگذارى، بخدا قسم ما از شما- اى گروه قريش- بهتر خواهيم بود و به پيشگاه خدا و رسولش و نزد اهل بيتش از شما محبوبتر خواهيم بود.

جريان غصب خلافت از لسان قيس‏

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت و انصار نزد پدرم سعد جمع شدند و گفتند: «جز با سعد (بن عبادة) بيعت نمى‏كنيم». قريش دليل على و اهل بيتش را بميان آوردند و با حق او و فاميلى او با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، ما گروه انصار را محكوم كردند.

بنا بر اين قريش يا به انصار ظلم كرده‏اند و يا به آل محمد عليهم السّلام. و بجان خودم قسم با بودن على بن ابى طالب و فرزندانش بعد از او، احدى از انصار و نه قريش و نه احدى از عرب و عجم در خلافت حق و نصيبى ندارند.

آيات مربوط به امير المؤمنين عليه السّلام از لسان قيس‏

معاويه غضب كرد و گفت: اى پسر سعد، اين مطالب را از چه كسى گرفته‏اى و از چه كسى روايت مى‏كنى و از چه كسى شنيده‏اى؟ پدرت اينها را به تو خبر داده و از او گرفته‏اى؟

قيس گفت: اين مطالب را از كسى شنيده‏ام و گرفته‏ام كه از پدرم بهتر و حق او بر من از پدرم بالاتر است. معاويه پرسيد: آن كيست؟ قيس گفت: آن امير المؤمنين على بن ابى طالب عالم اين امت و حاكم آن و صديق و فاروق آن است، كه خداوند آياتى در باره او نازل كرده است. از جمله كلام خداوند عز و جل كه مى‏فرمايد: قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ‏[1]، «بگو: خداوند و كسى كه علم كتاب نزد اوست براى شاهد بين من و شما كفايت مى‏كند».

بعد از آن قيس آيه‏اى از آنچه در باره امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده بود ترك نكرد مگر آنكه يادآور شد.

امير المؤمنين عليه السّلام صديق و فاروق و صاحب علم كتاب‏

معاويه گفت: «صدّيق» امّت ابو بكر و «فاروق» آن عمر است، و آنكه علم كتاب نزد اوست عبد اللَّه بن سلام است! قيس گفت: سزاوارتر به اين اسمها و صاحب حقيقى آن كسى است كه خداوند در باره او چنين نازل كرده است: أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ‏[2]، «آيا كسى كه دليلى از طرف پروردگارش دارد و شاهدى پشت سر آن مى‏آيد ..»، و كسى است كه خداوند جلّ اسمه در باره او مى‏گويد: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ[3]، «تو ترساننده هستى و هر قومى هدايت‏كننده‏اى دارد»، بخدا قسم اين طور نازل شد كه «على هدايت‏كننده هر قومى است» و شما اين را حذف كرديد، و آن كسى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را در غدير خم نصب كرد و فرمود: «هر كس كه من نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارم على هم نسبت به او از خودش بيشتر اختيار دارد»، و پيامبر به او در جنگ تبوك فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى مگر آنكه پيامبرى بعد از من نيست».

2 ابتداى برنامه معاويه در لعن و برائت از امير المؤمنين عليه السّلام‏

معاويه آن روز در مدينه بود، منادى او نداد داد و نوشته‏اى هم به همه شهرها براى كارمندانش نوشت كه: «امانم را برداشتم از كسى كه حديثى در مناقب على بن ابى طالب يا فضائل اهل بيتش نقل كند و چنين كسى عقوبت را بر خودش روا داشته است».

خطيب‏ها در هر منطقه مكانى و بر سر همه منبرها لعن على بن ابى طالب و بيزارى از او و بدگوئى در باره او و اهل بيتش- با مطالبى كه در آنان نيست- و نيز لعنت ايشان را آغاز كردند!

3 احتجاجات ابن عباس بر معاويه‏ در باره قتل عمر و عثمان‏

معاويه از كنار حلقه‏اى از قريش مى‏گذشت. وقتى او را ديدند برايش بپا خاستند بجز عبد اللَّه بن عباس. معاويه گفت: اى پسر عباس، چيزى ترا مانع نشد از اينكه مانند اصحابت بپا خيزى مگر آنچه در نفس خود بر عليه من بخاطر جنگم با شما در صفّين مى‏يابى. اى پسر عباس‏، پسر عمويم امير المؤمنين عثمان مظلوم كشته شد!! ابن عباس گفت: پسر عمر بن خطاب هم مظلوم كشته شد، آيا خلافت را به پسر او- كه همين جا حاضر است- سپرديد؟

معاويه گفت: عمر را يك نفر مشرك كشت! ابن عباس گفت: پس عثمان را چه كسى كشت؟ گفت: مسلمانان او را كشتند! ابن عباس گفت: اين دليل ترا بهتر باطل مى‏كند و خون او را حلال‏تر مى‏نمايد. اگر مسلمانان او را كشته و خوار كرده‏اند پس جز حق نبوده است.

در باره تفسير قرآن‏

معاويه گفت: ما به نواحى نوشته‏ايم و از ذكر مناقب على و اهل بيتش نهى كرده‏ايم، اى ابن عباس زبان خود را نگه دار و در كار خود به احتياط رفتار نما.

ابن عباس گفت: آيا ما را از قرائت قرآن نهى مى‏كنى؟ گفت: نه گفت: آيا ما را از تأويل قرآن نهى مى‏كنى؟ گفت: آرى.

ابن عباس گفت: قرآن را بخوانيم و نپرسيم كه خداوند چه مقصودى داشته است؟

گفت: آرى.

ابن عباس گفت: كدام بر ما واجب‏تر است: قرائت قرآن يا عمل به آن؟ گفت: عمل به آن.

ابن عباس گفت: چگونه مى‏توانيم بدان عمل كنيم قبل از آنكه بدانيم خداوند از آنچه بر ما نازل كرده چه قصد كرده است؟ معاويه گفت: در اين باره از كسى سؤال كنيد كه قرآن را غير آن گونه كه تو و اهل بيتت تأويل مى‏كنيد تأويل مى‏نمايد.

ابن عباس گفت: قرآن بر اهل بيت من نازل شده، آنگاه من در باره آن از آل ابو سفيان يا از آل ابى معيط يا از يهود و نصارى و مجوس سؤال كنم؟! معاويه گفت: ما را با يهود و نصارى و مجوس يكسان قرار دادى و ما را از آنان حساب كردى؟

ابن عباس گفت: بجان خودم قسم، تو را با آنان يكسان قرار ندادم مگر هنگامى كه تو ما را نهى مى‏كنى خداوند را طبق قرآن و طبق آنچه از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه در آن است عبادت كنيم. و اگر امت از اينها نپرسند هلاك مى‏شوند و اختلاف مى‏كنند و سرگردان مى‏شوند.

معاويه گفت: قرآن را بخوانيد و آن را تأويل كنيد ولى چيزى از آنچه خداوند از تفسير آن در باره شما نازل كرده و آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در باره شما گفته روايت نكنيد و غير آنها را روايت كنيد.

ابن عباس گفت: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ‏[4]، «مى‏خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ولى خدا نمى‏گذارد مگر آنكه نور خود را كامل كند اگر چه كافران را خوش نيايد».

معاويه گفت: اى ابن عباس، خود را از من باز دار و زبانت را در مورد من حفظ كن، و اگر به ناچار بايد انجام دهى آن را پنهانى انجام بده و احدى بطور علنى اين را از تو نشنود.

سپس به منزلش بازگشت و براى ابن عباس پنجاه هزار درهم فرستاد.

4 بلاهاى شيعيان در زمان معاويه‏ جنايات معاويه نسبت به شيعيان در عراق‏

بعد از آن بلاها نسبت به شيعيان على و اهل بيتش عليهم السّلام در شهرها شدّت يافت، و شديدترين مردم در اين گرفتارى اهل كوفه بودند، بخاطر عده كثيرى از شيعيان كه در آنجا بودند.

معاويه برادرش زياد را بر آنان حاكم كرد و بصره و كوفه و همه منطقه عراقين را به دست او سپرد. او سراغ شيعيان مى‏فرستاد در حالى كه آنان را مى‏شناخت چرا كه قبلا خودش از شيعيان حساب مى‏شد و آنان را مى‏شناخت و از اوّل، سخن آنان را شنيده بود.

زياد شيعيان را در هر كجا كه بودند كشت و بيرون كرد و آنان را ترسانيد و دست و پاى آنان را قطع كرد و از شاخه‏هاى خرما بدار آويخت و چشمانشان را بيرون آورد و آنان را آواره كرد و دربدر نمود بطورى كه از عراق بيرون رفتند و در منطقه عراقين شخص مشهورى (از شيعه) نماند مگر آنكه كشته شد، يا بدار آويخته شد، و يا آواره و يا فرارى شد.

اقدام معاويه در مورد شيعيان همه شهرها و ممالك‏

معاويه به قاضيان و واليانش در همه مناطق و شهرها نوشت: «از هيچ يك از شيعيان على بن ابى طالب و اهل بيتش و اهل ولايتش كه قائل به فضيلت او هستند و مناقب او را نقل مى‏كنند شهادتى قبول نكنيد».

اقدام معاويه در مورد شيعيان عثمان و جعل مناقب براى او

معاويه به كارمندانش نوشت: «بنگريد كسانى را كه نزد شمايند از شيعيان عثمان و محبّين و اهل بيت او و اهل ولايتش كه قائل به فضيلت او هستند و مناقب او را نقل مى‏كنند، آنان را به خود نزديك كنيد و ايشان را گرامى بداريد و مقرّب كنيد و شرافت دهيد. و آنچه هر كدام از آنان در باره عثمان روايت مى‏كند با ذكر نام او و نام پدرش و اينكه از چه طايفه‏اى است برايم بنويسيد».

آنها هم اين كار را انجام دادند تا آنجا كه بيش از حدّ در باره عثمان حديث نقل كردند. معاويه هم جايزه و البسه برايشان فرستاد و چه از عرب و چه غير عرب زمينهاى زيادى به آنان داد.

اين افراد در شهرها زياد شدند و براى بدست آوردن خانه‏ها و زمينها تلاش زيادى كردند و دنيا بر آنان وسعت يافت. كسى نبود كه نزد حاكم شهرى از شهرها يا روستايى بيايد و در باره عثمان منقبتى روايت كند يا فضيلتى برايش ذكر كند مگر آنكه نامش نوشته مى‏شد و مقرّب مى‏گشت و شفاعت او قبول مى‏شد.

مردم مدّتى طولانى به اين صورت بودند.

اقدام معاويه براى زنده كردن نام ابو بكر و عمر

بعد از آن معاويه براى عمّالش نوشت: «حديث در باره عثمان زياد شده و در هر روستا و شهر و هر منطقه‏اى شايع شده است. هر گاه اين نامه من به شما رسيد مردم را به روايت در باره ابو بكر و عمر دعوت كنيد، چرا كه فضائل و سوابقشان براى من محبوبتر و چشم مرا روشنتر مى‏كند و حجّت اهل بيت را بهتر مى‏كوبد و از مناقب عثمان و فضائل او بر آنان سخت‏تر است»! هر قاضى و اميرى از كارگزاران معاويه نامه او را براى مردم خواندند، و مردم شروع به روايت در باره ابو بكر و عمر و مناقبشان كردند.

اقدام معاويه در مورد تعليم مناقب جعلى ابو بكر و عمر و عثمان‏

سپس معاويه يك نسخه نوشت كه در آن آنچه از فضائل و مناقب در باره ابو بكر و عمر و عثمان جعل شده بود جمع كرد، و براى كارگزارانش فرستاد و دستور داد تا بر سر منبرها و در هر آبادى و در هر مسجدى خوانده شود.

همچنين دستور داد تا براى معلّمين مكتبها بفرستند كه آنها را به كودكان بياموزند، بطورى كه بتوانند آن را روايت كنند و ياد بگيرند همان طور كه قرآن را ياد مى‏گيرند. تا آنجا كه به دختران و زنان و خدمتكاران و اطرافيانشان نيز آموختند. مدّت مديدى هم به اين صورت بودند.

محو نام شيعيان از دفاتر حكومتى و ردّ شهادت آنان‏

سپس معاويه براى كارگزارانش بصورت يك متن واحد به همه شهرها نوشت:

«بنگريد هر كس با شاهد و دليلى در باره او ثابت شد كه على و اهل بيتش را دوست دارد نام او را از دفتر دولتى محو كنيد و شهادت او را قبول نكنيد».

اقدام اساسى معاويه در باره قتل شيعيان‏

سپس معاويه در نامه ديگرى چنين نوشت: «هر كس را متّهم كرديد كه از شيعيان است و شاهدى هم در باره او نبود به قتل برسانيد».

اينجا بود كه شيعيان را به مجرد اتّهام و گمان و شبهه در هر جايى كشتند، بطورى كه گاهى فردى يك كلمه را اشتباه مى‏گفت و بخاطر آن گردنش زده مى‏شد.

اين بلا در هيچ منطقه‏اى مهمتر و شديدتر از عراق و بخصوص كوفه نبود. تا آنجا كه شيعيان على عليه السّلام و آن عده از اصحابش كه در مدينه باقى مانده بودند اين گونه بودند كه اگر فردى كه به او اطمينان داشتند نزد آنها مى‏آمد و وارد خانه‏اش مى‏شد و اسرارش را به او مى‏گفت، صاحب خانه از خدمتكار و غلامش مى‏ترسيد. لذا براى او حديث نقل نمى‏كرد تا آنكه او را قسمهاى غليظ مى‏داد كه آنچه مى‏گويد بعنوان امانت كتمان كند.

كيفيت انتشار احاديث جعلى‏

اين مسأله روز بروز شديدتر مى‏شد و دشمنان در اطراف شيعيان زياد مى‏شدند و احاديث دروغين خود از سخنان باطل و بهتان را در بين اصحاب خود ظاهر مى‏ساختند.

مردم هم به اين صورت پرورش يافتند و از غير آنان مطلبى نياموختند و قاضيان و كارگزاران و فقيهانشان به اين روش ادامه مى‏دادند.

آن دسته از مردم كه بيش از همه به اين بلا و فتنه مبتلا شدند قاريان رياكار و ظاهرساز بودند. آنان در مقابل مردم حزن و خشوع و عبادت نشان مى‏دادند و بعد دروغ مى‏گفتند و حديث جعل مى‏كردند تا نزد واليانشان نصيبى داشته باشند و در مجالس آنان راه يابند و به اموال و زمينها و خانه‏ها برسند.

طورى شد كه آن احاديث و روايات جعليشان بدست كسانى افتاد كه گمان مى‏كردند اينها مطالب حق و راست است. لذا آنها را روايت مى‏كردند و مى‏پذيرفتند و ياد مى‏گرفتند و به ديگران مى‏آموختند و طبق آنها حب و بغض داشتند.

فتنه تا آنجا رسيد كه مجالسشان بر اين مطالب اتفاق داشت‏ و اينها در دست مردم متديّنى افتاد كه دروغ را جايز نمى‏دانستند و اهل دروغ را مبغوض مى‏داشتند. آنان اين احاديث جعلى را بعنوان اينكه مطالب حقى است مى‏پذيرفتند، در حالى كه اگر مى‏دانستند باطل است آنها را نقل نمى‏كردند و در دين خود قبول نمى‏كردند و بر مخالفينشان عيب نمى‏گرفتند.

در آن زمان حق باطل شده بود و باطل حق! راست دروغ شده بود و دروغ راست! پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم فرموده است: فتنه‏اى شما را در بر مى‏گيرد كه در آن بچه‏ها بزرگ مى‏شوند و بزرگها رشد مى‏يابند. مردم طبق آن عمل مى‏كنند و آن را سنّت بحساب مى‏آورند، بطورى كه هر گاه چيزى از آن تغيير يابد مى‏گويند: «مردم كار منكرى را مرتكب شده‏اند، سنّت تغيير داده شد»!!

اوج فتنه و بلا پس از شهادت امام حسن عليه السّلام‏

وقتى امام حسن عليه السّلام از دنيا رفت روز بروز فتنه و بلا بالا گرفت و شديدتر شد.

هيچ ولىّ خدا باقى نماند مگر آنكه بر خون خود مى‏ترسيد و يا كشته شده بود يا آواره و فرارى بود. و هيچ دشمن خدايى نماند مگر آنكه سخن خود را مى‏گفت و بدعت و ضلالت خود را كتمان نمى‏كرد.

 

 

[1]- سوره رعد: آيه 43.

[2]- سوره هود: آيه 17.

[3]- سوره رعد: آيه 7.

[4]- سوره توبه: آيه 32.

گسترش مذهب تشیع در زمان ائمه ع

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۸:۲:۲۸
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۲۳:۲۹:۵۲
    • کد مطلب:10967
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (2) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1597

آن چه در مورد گسترش مذهب تشیع در بلاد دور و نزدیک می‌توان گفت این است که تاریخ سنی و شیعه گواهی می‌دهد که شهرهای بسیاری در زمان ائمه علیهم السلام به این مذهب روی آورده بودند.

قاضی نور الله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین تعداد بسیاری از شهرهای ایران را نام می‌برد که در زمان ائمه علیهم السلام به تشیع روی آورده بودند، مانند، تون،[1] استرآباد،[2] سبزوار، طوس،[3] تبریز، قم، مازندران، کاشان، آبه،[4] شوشتر، حویزه، و…

و از غیر ایران مانند، جبل‌عامل، کوفه، بحرین و…

اما آن چه به گسترش تشیع در زمان ائمه علیهم السلام قوت می‌بخشد، شیعه شدن بلادی دور افتاده از پایتخت اسلام است مانند، کشمیر، تبت،[5] حیدرآباد[6] و غیره.

این در حالی است به گواهی تاریخ، حاکمان آن زمان همه از مخالفین مذهب تشیع و بلکه از دشمنان این مذهب بودند و بر ائمه علیهم السلام و شیعیان‌شان بسیار سخت می‌گرفتند و اجازه‌ی تبلیغ و گسترش این مذهب را نمی‌دادند.

اما سؤال این جا است که چگونه با وجود این همه اختناق، قتل و غارت شیعیان، این مذهب این گونه گسترش یافت.

برای پاسخ به این سؤال جواب‌های متعددی وجود دارد، اما برای نمونه به یکی از این عوامل در تشیع ایرانیان اشاره می‌کنیم.

با یک بررسی ساده‌ی تاریخی متوجه خواهید شد که اولین بار اسلام در زمان عمر خلیفه‌ی دوم به ایران آمد. وقتی لشکریان عمر، ایران را فتح کردند، ایرانیان را به دین خود یعنی اسلام سنی دعوت کردند.

اما ایرانی‌ها همچنان که امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید، اقوامی حکیم، دانا و زیرک بودند و از همان ابتداء امر، حق را از باطل تشخیص دادند و اسلام حقیقی را یافتند و به آن ایمان آوردند و شیعه شدند.

در کتاب مناقب آل أبي طالب عليهم السلام چنین آمده است:

وقتی لشکریان عمر ایرانیان را به همراه دو دختر یزگرد سوم به اسارت درآوردند و به مدینه یعنی پایتخت حکومت عمر وارد کردند، عمر قصد داشت زنان و دختران را به فروش بگذارد و مردان را برای حمل حجاج ناتوان و علیل برای طواف دور خانه کعبه بگمارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی از این ماجرا خبردار شد با این کار به مخالفت پرداخت و فرمود مردم فارس مردمی دانا، حکیم و بزرگوار هستند و خودشان با اختیار اسلام را پذیرفته‌اند [و نباید این گونه مورد تحقیر قرار بگیرند].

[از این جهت و برای مخالفت با عمر] فرمود من در راه خدا سهم خود و بنی‌هاشم را از اسیران ایرانی آزاد میکنم.

مهاجرین و انصار هم در تبعیت از امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند ما هم سهم خودمان را از اسرای ایرانی به تو بخشیدیم.

امیرالمومنین فرمود قبول کردم و آزاد کردم.

به این ترتیب تمام اسیران ایرانی آزاد شدند و کسی از ایرانیان به بردگی گرفته نشد.

عمر از این مسئله ناراحت شد و گفت علی نیت مرا در مورد عجم‌ها خراب کرد [و نگذاشت عجم را به بردگی بگیرم].

سپس گروهی از اعراب قصد ازدواج با شاهزادگان آزاد شده‌ی ایرانی کردند.

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: شاهزدگان را اجبار نکنید و بگذارید به اختیار خود با هر که می‌خواهند ازدواج کنند.[7]

بدین ترتیب شهربانو با امام حسین علیه السلام و شاه زنان با امام حسن علیه السلام یا بنا بر اختلافی که در تاریخ است با محمد بن ابی بکر ازدواج کردند و به برکت امیرالمؤمنین علیه السلام از بردگی نجات یافتند.

آن چه در این داستان به وضوح دیده می‌شود، عدالت، کرامت و بزرگواری امیرالمؤمنین علیه السلام و از طرف دیگر برخورد نژادپرستانه عمر نسبت به اسیران ایرانی است که باعث گرایش ایرانیان به تشیع شده است.

به همین جهت عمر از ایرانیان متنفر بود و به آنان ظلم بسیار می‌کرد و برای همین هم عاقبت به دست یک ایرانی به نام فیروز یا همان ابولؤلؤه کشته شد.

مقایسه‌ی رفتار و گفتار ائمه علیهم السلام که صاحبان اصلی اسلام و وارثان به حق خلافت پیامبر بودند، با خلفای جور که شایسته‌ی این منصب نبودند، پرده از حقایق برمی‌داشت و حقیقت را آشکار می‌کرد.

وقایعی شبیه به این باعث شد مردم بلاد به درستی، حق را از باطل تشخیص دهند و به امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان وصی به حق پیامبر ایمان بیاورند و شیعه شوند.

خلاصه، آن چه از بخش دوم نتیجه گرفته می‌شود نفوذ تشیع در بلاد دور و نزدیک از زمان ائمه علیهم السلام [یعنی قبل از سال260  هجری قمری]، تا کنون است که شاهد بزرگی بر ادعای باطل ساختگی بودن شیعه توسط صفویه است.

[این بخش تکمیل می‌شود]


[1]- فردوس

[2]- گرگان

[3]- مشهد

[4]- آوه

[5]- منطقه‌ای در چین

[6]- هند

[7]- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام ج‏4، ص: 48

به قدرت رسیدن شیعیان و سکه زدن به نام ائمه ع

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۸:۲:۲۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۲۳:۲۶:۰
    • کد مطلب:10968
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1557

این بخش درباره‌ی حکومت‌های شیعه است که خود گواه قاطعی بر گسترش تشیع در بلاد، پیش از دوران صفویه است.

برخی تعداد حکومت‌های شیعه قبل از صفویه را، نزدیک به 40 مورد ذکر کرده‌اند. برای دیدن لیست کامل حکومت‌های شیعه به پاورقی مراجعه کنید.[1]

در این میان آن چه حایز احمیت بیشتری است به دو دسته تقسیم می‌شود:

دسته اول شیعیان غیر امامیه هستند که به دو حکومت از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌کنیم.

ادریسیان، اولین حکومت شیعی زیدی مذهب است که در سال 172 ه ق، یعنی در زمان امام کاظم علیه السلام (نزدیک به 700 سال قبل از صفویه) در مراکش شکل گرفت و حدود 200 سال به طول انجامید.

فاطمیان شیعیان اسماعیلی مذهب بودند که در سال 297 ه ق، در مصر تشکیل حکومت دادند و سلطنت آن‌ها دو قرن به طول انجامید که به عصر طلایی نهضت زیدیه و دوران شکوفایی و نشاط فرهنگی و اقتصادی و… معروف است.

دسته دوم حکومت شیعیان دوازده امامی است که معروف‌ترین آن‌ها قبل از صفویه عبارتند از:

آل حمدان (292 تا 394 ه ق)، در بخش‌هایی از شام و شمال عراق حکومت می‌کردند.

آل بویه (320 تا 447 ه ق)، زیدی مذهب بودند اما در ادامه دوازده امامی شدند.

ایلخانیان (۶۵۴ تا ۷۵۰)، در ابتدا شیعه نبودند اما بعدها شیعه شدند.

اما آنچه در این میان از همه مهم‌تر است حکومت ایلخانیان است که بیشترین نقش در گسترش فرهنگ شیعه در ایران را داشتند و زمینه را برای شکل گرفتن مقتدرترین و منسجم‌ترین حکومت شیعه، یعنی صفویان فراهم کردند.

اولین باری که مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی اعلام شد و سکه به نام امامان شیعه زده شد، در ایران و در دوران ایلخانیان و توسط سلطان محمد خدابنده الجایتو و به برکت علامه‌ی حلی رحمة الله علیه بود.

الجایتو دویست سال قبل از صفوی‌ها حکومت می‌کرد، او پیشتر مسیحی شده بود، بعد مسلمان سنی حنفی شد و بعد هم شیعه شد.

داستان شیعه شدن سلطان محمد خدابنده را ملا محمد تقی مجلسی در شرح «من لایحضره الفقیه» در باب طلاق آورده است[2] که نقل آن خالی از لطف نیست. شرح داستان با کمی توضیح بیشتر از این قرار است:

روزی سلطان محمد خدابنده به همسرش غضب کرد و [مطابق فقه سنی] در یک مجلس به او گفت: «انت طالق ثلاثا؛ تو را سه طلاقه نمودم».

شاه خدابنده از کار خود پشیمان شد، ولی با توجه به این که اگر مردی همسرش را سه طلاقه کند دیگر نمی‌تواند با او ازدواج کند مگر آن که او با مرد دیگری ازدواج نماید و سپس آن مرد پس از آمیزش، او را به اختیار خود طلاق دهد و پس از پایان عده‌ی طلاق، شوهر اول می تواند با او مجددا ازدواج نماید، و با توجه به این که سلطان نمی‌خواست زنش را به عقد دیگری درآورد، علمای بزرگ سنی را به حضور طلبید و جریان را به آنان گفت و از آنان خواست تا راه حلی ارائه دهند.

همه‌ی علما گفتند: هیچ راه حلی وجود ندارد جز این که همسر مطلقه‌ات با مردی ازدواج کند و آن مرد بعد از آمیزش با او، او را طلاق دهد.

شاه خدابنده گفت: «در هر مسأله‌ای، اختلاف و گفتگو وجود دارد، آیا بین شما در این مسأله اختلافی نیست؟» همه‌ی علما به اتفاق گفتند: خیر.

یکی از وزیران شاه گفت: من یکی از علما را می‌شناسم که در شهر «حله» سکونت دارد، به فتوای او این گونه طلاق، باطل است. (منظور او علامه‌ی حلی بود).

شاه خدابنده برای علامه‌ی حلی نامه نوشت و وی را احضار نمود.

علمای سنی گفتند: مذهب علامه‌ی حلی باطل است، رافضی‌ها بی‌عقل هستند و برای شاه، صحیح نیست که چنین افرادی را دعوت کند ولی شاه گفت: حتما باید او بیاید و این مسأله، مورد بررسی قرار گیرد.

وقتی که نامه‌ی شاه خدابنده به علامه‌ی حلی رسید، علامه احساس وظیفه کرد و رنج پیمودن راه طولانی را تحمل نمود و خود را از حله به سلطانیه (پنج فرسخی زنجان) رساند.

به دستور شاه خدابنده مجلس بزرگی تشکیل شد، علمای برجسته‌ی چهار مذهب اهل تسنن در آن مجلس حاضر شدند، (همه‌ی صندلی‌ها را برای این که علامه روی زمین بنشیند و تحقیر شود پر کرده بودند).

سپس علامه وارد آن مجلس گردید، ولی هنگام ورود، کفش‌های خود را به دست گرفت و سلام بر اهل مجلس کرد و به علت نبود جا در کنار شاه نشست.

علمای حاضر در مجلس به شاه گفتند: آیا ما به تو نگفتیم که علمای رافضی، ضعف عقل دارند؟!.

شاه گفت: آن چه را که او در ورود به مجلس انجام داد از خودش بپرسید.

علما به علامه‌ی حلی گفتند: چرا هنگام ورود در برابر شاه خم نشدی و سجده نکردی و آداب مجلس را رعایت ننمودی؟

علامه در پاسخ گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله عالی‌ترین مقام حکومت را داشت و مردم تنها به او سلام می‌کردند نه این که او را سجده کنند. قرآن کریم می‌فرماید: «... فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی انفسکم تحیة من عندالله مبارکة طیبة ...»، «پس هنگامی که داخل خانه‌ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلام و تحیتی پر برکت و پاکیزه». و همه‌ی علمای اسلام اتفاق دارند که سجده برای غیر خدا، جایز نیست.

گفتند: چرا رعایت ادب نکردی و در کنار شاه نشستی؟

علامه در پاسخ گفت: در مجلس جز در کنار شاه، جای خالی نبود، و دستور اسلام این است که به هر مجلسی وارد شدید، هر جا جای نشستن بود بنشینید.

(هرچه علامه می‌گفت، مترجم گفتار او را برای شاه ترجمه می‌کرد).

گفتند: چرا کفش‌های خود را به دست گرفته و همراه خود آوردی؟ این کار را هیچ انسانی انجام نمی‌دهد چه رسد به عاقلی مثل شما.

علامه گفت: ترسیدم پیروان مذهب حنفی آن را بدزدند چنان که ابوحنیفه کفش رسول خدا صلی الله علیه و آله را دزدید.

علمای حنفی فریاد زدند: هرگز! در زمان رسول خدا ابوحنیفه کجا بود؟! او هنوز متولد نشده بود بلکه او صد سال بعد از وفات پیامبر متولد شده است.

علامه گفت: فراموش کردم، احتمالا دزد کفش‌های پیامبر شافعی بوده.

علمای شافعی فریاد زدند: تولد شافعی روز وفات ابوحنیفه بود. او به احترام ابوحنیفه چهار سال در شکم مادرش ماند و بعد از وفات ابوحنیفه متولد شد،[3] دوران او دویست سال بعد از وفات رسول خدا است.

علامه گفت: پس احتمالا دزد کفش‌های پیامبر مالک بود.

علمای مالکی آن چه حنفی‌ها گفته بودند تکرار کردند.

علامه گفت: پس کفش‌ها را احمد بن حنبل دزدید.

علمای حنبلی، منکر شده و مثل سایرین پاسخ دادند.

در این هنگام، علامه رو به شاه خدابنده کرد و گفت: دانستی که به اعتراف خود علمای سنی هیچ یک از رؤسای چهار مذهب در زمان پیامبر نبودند، حتی در زمان صحابه هم حضور نداشتند. این یکی از بدعت‌های اینان است که در میان مجتهدین خود، چهار نفر را انتخاب نموده‌اند و اگر مجتهدی از آنان اعلم و افقه و اتقی باشد، اجازه نمی‌دهند بر خلاف فتوای این چهار نفر فتوا دهد.

شاه خدابنده به علمای اهل تسنن رو کرد و گفت: به راستی هیچ کدام از رؤسای مذهب چهارگانه در زمان رسول خدا نبوده‌اند؟

آنان گفتند: آری. (نبوده‌اند)

در این جا بود که علامه فرمود: ما شیعیان، مذهب خود را از امیرمؤمنان علی علیه السلام می‌گیریم که آن حضرت جان پیامبر و پسر عمو و برادر و وصی آن حضرت بود. [امیرالمؤمنین در دامان خود پیامبر بزرگ شد نه این که بیش از صد سال بعد از پیامبر به دنیا آمده باشد و حتی صحابه را ندیده باشد!]

علامه فرمود: علی ای حال طلاق شما باطل است؛ زیرا شروط آن محقق نشده است؛ چون یکی از شرایط آن حضور دو نفر عادل است، آیا در حضور دو نفر عادل بوده است؟

شاه گفت: نه.

علامه فرمود: بنا بر این، طلاق واقع نشده است و همسر شما بر شما حلال است و سپس به بحث و مناظره با علمای مجلس پرداخت و همه آنان را مجاب کرد.

شاه خدابنده در همان مجلس مذهب تشیع را قبول کرد.

سلطان خدا بنده الجایتو در سال 709 دستور داد كه نام خلفاي ثلاثه را از خطبه و سكه بياندازند و نام حضرت اميرالمؤمنين علي و امام دوم و سوم شيعيان علیهم السلام را در خطبه بياورند و در مساجد و معابد نقش کنند.

همچنین دستور داد در سكه فقط بر نام پیامبر و امیرالمؤمنین علي بن ابيطالب علیه السلام اکتفا كنند و مردم ايران قبول مذهب شيعه نمايند.

علامه مجلسی می‌فرماید: آن چه در زمان سلطان محمد خدابنده، در مسجد قدیمی اصفهان، در سه مکان نقش شده است، هم اکنون موجود است. همچنین بر گلدسته‌ی دار السیاده منقوش است. و در محاسن اصفهان آمده است که آغاز کار خطبه خوانی توسط سیدی به نام میرزا قلندر انجام شد.

علامه مجلسی می‌فرماید: از معابدی که من دیدم معبد پیربکران در لنجان است. این معبد در زمان سلطان محمد خدابنده ساخته شده است و اسامی هم اکنون در آن موجود است و همچنین در معبد قطب العارفین نور الدین عبد الصمد نطنزی که من از جانب مادر با او نسبتی دارم، هم اکنون موجود است.

سلطان محمد خدابنده اين گونه كه از نظر خوانندگان گذشت شيعه شد و علامه حلي سرآمد علماي شيعه را نزد خود نگاه داشت. وي مدرسه‌اي براي اشاعه‌ی عقايد شيعه در سلطانيه بنا كرد كه شصت مدرس و دويست شاگرد به آموختن مباني و عقائد مذهب شيعه مشغول شوند. به علاوه مدرسه‌ای سيار با خيمه و خرگاه ترتيب داد و هر جا مي‌رفت آن را با خود مي‌برد تا علامه‌ی حلي و فرزندش در مسافرت‌ها نيز بتوانند همراه وي به درس و بحث و نشر عقائد شيعه اشتغال ورزند.

و از آن پس علامه، مورد علاقه مخصوص سلطان محمد خدابنده واقع شد و از امکانات حکومت به نفع اسلام و تقویت ارکان تشیع، کمال استفاده را نمود.

و جالب‌تر این که عشق و علاقه‌ی سلطان محمد خدابنده به امیرالمؤمنین به حدی رسید که در زنجان گنبد فیروزه‌ای سلطانیه را به قصد انتقال جسد مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام به سلطانیه‌ی زنجان بنا کرد.[4]

دهخدا در کتاب امثال و حکم می‌گوید: شبی که فردای آن می‌خواست به سوی نجف حرکت کند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب می‌بیند و حضرت با زبان فصیح ترکی به او می‌فرمایند: سلطان خدا بنده سندکی سنده، مندکی منده. سلطان خدا بنده مال تو مال خودت، مال من هم مال من؛ یعنی بنایی که ساخته‌ای مقبره‌ی خودت باشد و حرم من مقبره‌ی من. به همین جهت سلطان را در همان بنای سلطانیه دفن کردند.

سلطان از انتقال جسد مطهر منصرف شد و در عوض مقداری از خاک کربلا و نجف را به سلطانیه منتقل کرد و در ساخت گنبد به کار برد که به تربت‌خانه مشهور است.

سلطان محمد خدابنده و علامه حلی هر دو در یک سال، یعنی سال 726 هجری قمری از دنیا رفتند. روح‌شان شاد و یادشان گرامی باد.

البته توجه به این نکته هم لازم است که شاه محمد خدابنده دیگری هم وجود دارد که از سلسله‌ی صفویان است، اما داستان رسمی شدن مذهب شیعه در ایران مربوط می‌شود به سلطان محمد خدابنده، الجایتو، که از سلسله‌ی ایلخانیان است.

پس، از بخش سوم هم نتیجه گرفته می‌شود که حکومت‌های شیعه بسیاری قبل از صفویه وجود داشته است و صفویه نه تنها ایجاد کننده‌ی شیعه نیست بلکه آن‌ها اولین حکومت شیعه را هم بنا ننهاده‌اند.


[1]- فهرست حکومت‌های شیعه. (تاریخ‌ها به میلادی است)

در مصر و آفریقای شمالی: ادریسیان (۷۸۰–۹۸۵) خلافت فاطمیان (۹۰۹–۱۱۷۱) بنی کنز (۱۰۰۴–۱۴۱۲)

در سیسیل، کالبیدها (۹۴۸ـ۱۰۵۳)

در اسپانیا، بنو حمود (۱۰۱۶ـ۱۰۷۳)

در شبه جزیره عربستان: حکومت اخیضریه (۸۶۵ ـ۱۰۶۶) راسیدس (۸۹۳ ـ۱۹۷۰) بنو صلیح (۱۰۴۷ـ ۱۱۳۸) حکومت متوکلین یمن (۱۹۲۶ـ۱۹۷۰) قرمطیان (۹۰۰ـ۱۰۷۳) عصفوریون (۱۲۵۳ـ۱۳۲۰) جاروانیان (۱۳۰۵ـ۱۴۸۷)

در سوریه و عراق: حمدانیان (۸۹۰ ـ۱۰۰۴) مزیدیان (۹۶۱ـ۱۱۶۳) نومایردس (۹۹۰ـ۱۰۸۱) (غرب عراق) مروانیان (۹۹۰ـ ۱۰۸۵) عقیلیان (۹۹۰ ـ ۱۱۶۹) مرداسیان (۱۰۲۴ـ۱۰۸۰)

در ایران و قفقاز: جستانیان (۷۹۱ـ۹۷۴) علویان (طبرستان) (۸۶۴ ـ ۹۲۹) عیشانیه (۹۱۲ـ۹۶۱) زیاریان (۹۲۸ـ۱۰۴۳) آل بویه (۹۳۴ـ۱۰۶۲) آل حسنویه (۹۵۹ـ ۱۰۱۵) آل کاکویه (۱۰۰۸ـ۱۰۵۱) دژ الموت (۱۰۹۰ـ۱۲۵۶) ایلخانان (۱۲۵۶ـ ۱۳۳۵) سربداران (۱۳۳۲ـ۱۳۸۶) جلایریان (۱۳۳۵ـ۱۴۳۲) چوپانیان (۱۳۳۵ـ۱۳۵۷) آل اینجو (۱۳۳۵ـ۱۳۵۷) مرعشیان (۱۳۵۹ـ۱۵۸۲) قراقویونلو (۱۳۷۵ـ ۱۴۶۸) مشعشعیان (۱۴۳۶ـ ۱۷۲۹) صفویان (۱۵۰۱ـ۱۷۳۶) خانات باکو (۱۵۹۲ـ۱۸۰۶) خانات ایروان (۱۶۰۴ـ ۱۸۲۸) افشاریان (۱۷۳۶ـ۱۷۹۶) خانات شکی (۱۷۴۳ـ ۱۸۱۹) خانات گنجه (۱۷۴۷ـ۱۸۰۴) خانات تالش (۱۷۴۷ـ ۱۸۲۸) خانات نخجوان (۱۷۴۷ـ۱۸۱۳) خانات قره‌باغ (۱۷۴۷ـ۱۸۲۲) خانات شیروان (۱۷۴۸ـ۱۸۲۰) زندیه (۱۷۵۰ـ۱۷۹۴) قاجاریه (۱۷۸۵ـ ۱۹۲۵) پهلوی (۱۹۲۵ـ ۱۹۷۹)

در هندوستان: بهمنی‌ها (۱۳۴۷ـ۱۵۲۷) سلطنت جانپور (۱۳۹۴ـ۱۴۷۹) سلطنت بیدار (۱۴۸۹ـ ۱۶۱۹) سلطنت برار (۱۴۹۰ـ۱۵۷۲) نظام‌شاهیان احمدنگر (۱۴۹۰ـ۱۶۳۶) قطب‌شاهیان (۱۵۱۸ـ۱۶۸۷) عادل‌شاهیان (۱۵۲۷ـ۱۶۸۶) رامپور (۱۷۱۹ـ۱۹۴۹) حکومت اود (۱۷۲۲ـ ۱۸۵۸) بنگال و مرشدآباد (۱۷۵۷ـ۱۸۸۰) تالپور (۱۷۸۳ـ۱۸۴۳) بنزه، نگر

و در آفریقای شرقی، امپراطوری زنگ (۹۵۷ـ۱۵۰۶)

[2]- جلد 9 صفحه‌ی 30

[3]- این مطلب دروغ است و سرپوشی است برای غیبت پدر شافعی از مادرش. چون از زمانی که پدر او از مادرش جدا شد و به مسافرت رفت تا زمان تولد او چهار سال فاصله بود و برای جواب به این سوالِ مردم که «شافعی از چه کسی متولد شده است در حالی که پدر او در مسافرت به سر می‌برده؟» گفتند او از پدرش متولد شده اما به احترام ابوحنیفه چهار سال در شکم مادرش متوقف شد!

[4]- این گنبد بزرگ‌ترین گنبد آجری جهان است که ساخت آن با 3000 کارگر 10 سال به طول انجامیده است.

تشیع در دوران غزنویان (پیش از صفویه)

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۱/۲۹-۵:۴۰:۴۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۲۹-۵:۴۰:۴۳
    • کد مطلب:15999
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2218

یکی از شواهد موجود بر وجود تشیع قبل از صفویه منظومه‌هایی ادبی شیعی است.

یکی از این منظومه‌ها، «علینامه ربیع» است که در استقبال از شاهنامه سروده شده است.

شاعر این منظومه «ربیع» متولد ۴۲۰ هجری است که آن را در ۶۲ سالگی سروده و کتاب را به علی بن طاهر، از اشراف ناحیه‌ی سبزوار تقدیم کرده است.

در ادامه با این کتاب و شاعر آن به طور مختصر آشنا می‌شویم.

همان گونه که اشاره رفت آشنایی با «علینامه ربیع» به عنوان یکی از اسناد تشیع در دوران پیش از صفویه است.

معرفی «علینامه ربیع»

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۱/۲۹-۵:۴۲:۳۰
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۲۹-۵:۴۲:۲۸
    • کد مطلب:16000
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2382

«علینامه ربیع» یکی از اولین منظومه‌های ادبی شیعه دوازده امامی، اولین منظومه‌ای که در استقبال از شاهنامه سروده شده و یکی از آثار منظور و حماسی ادبیات فارسی است. چاپ این اثر به شدت مورد استقبال قرار گرفت و به سرعت به چاپ دوم رسید.

قدمت این اثر به قرن پنجم می‌رسد و توسط شاعری ناشناس بنام «ربیع» سروده شده است. شاعر این منظومه «ربیع» متولد ۴۲۰ هجری است که آن را در ۶۲ سالگی سروده و کتاب را به علی بن طاهر، از اشراف ناحیه‌ی سبزوار تقدیم کرده است.

این منظومه به شرح رشادت‌های [امیرالمومنین] علی بن ابیطالب امام اول شیعیان در جنگ‌های مختلف می‌پردازد.

یافتن و انتشار این اثر نشانی دیگر از دیرینگی تشیع در ایران پیش از صفویه است.

برخی محققین با اشاره به بخشی از علینامه که

بماند زتو یادگاری دراز

میان خلایق بدان عز و ناز

علینامه و حمزه نامه به چند

بخوانند کین هست بس با پسند

احتمال دادند که شاعر منظومه‌ای بنام «حمزه نامه» نیز سروده بوده است.

شاعر این منظومه را در یازده هزار و دویست و بیست و دو بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (مقصور) سروده و در ماه ذی حجه سال ۴۸۲ هجری به پایان آورده است.

از علینامه تنها یک نسخه خطی باقی مانده که دارای ۳۰۱ ورق است و هر ورق شامل نوزده بیت و در مجموع دوازده هزار بیت متعلق به قرن ششم تا هشتم حدس زده شده و در موزه قونیه ترکیه نگهداری می‌گردد.

فیلم این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره ۳۲۲ موجود است و عکس آن در سه مجلد با شماره‌های ۵۹۰، ۵۸۹ و۵۹۱ ثبت شده است.

مأخذ این منظومه دو کتاب تاریخی نوشته «ابومخنف لوط بن یحیی» است که البته اکنون در دسترس ما نیست.

درباره این اثر گفته شده است: «زبان شعر در این منظومه نیز بسیار کهن است و گنجینه‌ای است از واژگانی که امروز مهجور و فراموش شده‌اند و حتی در کتب همان عصر هم به سختی می‌توان مشابهتی برای آنها یافت. این کتاب به لحاظ دستوری و شیوه های بیانی نیز نکاتی در خور توجه دارد.»

از لحاظ تاریخی این اولین اثر در استقبال از شاهنامه فردوسی است که حدود ۴۰ سال پس از آن سروده شده است.

شفیعی کدکنی درباره‌ی آن می‌گوید:

منظومه‌ای با این حجم، آن هم از قرن پنجم، به تنهایی کافی است که توجه اهل ادب و تاریخ شعر فارسی را به خود جلب کند.

از نظر تاریخ شعر شیعی و حماسه‌های شیعی دارای کمالِ اهمیت است.

تا آن جا که می‌دانیم اولین حماسه شناخته شده شیعی خاوران نامه ابن حُسام خوسفی است که در عصر تیموری سروده شده و حدود چهار قرن بعد از این کتاب تدوین شده است.

اگر این همه امتیازات را هم نداشت به تنهایی به عنوان یک منظومه بازمانده از قرن پنجم دارای کمال اهمیّت بود...

علی موسوی گرمارودی نیز درباره این اثر گفته است:

در میان حدود ۱۲ هزار بیت موجود می‌توان حدود ۳ هزار بیت قابل ستایش یافت که البته در صورت ترمیم و چاپ حروفی و رفع ایرادات ناشی از کاتب چه بسا به بیش از ۳ هزار بیت برسد.

دو مزیت عمده‌ی علینامه در مقایسه‌ی با دیگر آثار مشابه عبارتند از اینکه چهره‌ی تاریخی علینامه بسیار جدی تر از آثار مشابه خود است و همچنین از آنجا که این اثر به لحاظ زمانی نزدیکترین اثر به شاهنامه است، خود به خود بیشترین شباهت زبانی را به شاهنامه دارد که بر ارزش آن می‌افزاید.

رضا بیات که در زمینه تصحیح اثر فعالیت داشته است درباره‌ی شاعر ناشناس اثر می‌گوید: «ما فقط یک تخلص شاعر داریم؛ "ربیع"! بیش از این چیزی از آن نمانده با توجه به فضای شیعه ستیزی و شیعه کشی که در دوره غزنوی بوده نمی‌توان انتظار داشت که اطلاعات بیشتری از وی به دست برسد. در هر حال این کتاب ارزش تاریخی بسیاری دارد و خیلی به تاریخ پای بند مانده است.»

رییس کتابخانه‌ی مجلس شوراي اسـلامی، در بیان خاطره‌ی خود از دیدار با آیت االله العظمی سیسـتانی، به بیانات ایشان درباره‌ی کتاب علینامه پرداخت و اظهار رضایت زیاد این مرجع بزرگ تقلید را از چاپ این نسخه‌ی نفیس که نخستین تجربه‌ی شعر حماسی شیعی است را اینگونه توصیف کرد: «آیت االله سیستانی از چاپ" علینامه "ستایش کردند و فرمودند من کتاب زیاد میخوانم اما این کتاب را کنار دسـتم گذاشـته‌ام. این کتاب مرا زنده کرد». تأکید ایشان این بود که یک همچنین کتابی بعد از پنجاه سال از تألیف شاهنامه بسیار اعجاب دارد.

یکی از مستشریقین نیز در کنگره‌ای در مجارستان از تلاش خود برای تصحیح چنین اثری خبر داده بود که احتمال وجود نسخه‌ای دیگر از این کتاب در کتابخانه‌های اروپایی را تقویت می‌کند.

دانلود کتاب در قالبهای مختلف
 

علینامه اولین اثر منظوم از این گونه نیست

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۲-۱۱:۴۳:۳۶
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۲۶-۹:۴:۲۸
    • کد مطلب:16001
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2248

عصر، عصر خفقان و بستن مجرای کلام است؛ چنان که شاعر ما در این ادبیات میگوید :

ز شوری نگویم سخن بیش از این

چو دارد کمینگه خداوند کین

نتوان گفت آن را از این در دراز

که دارد کمینگه عدوی غماز

که میگوش دارد نشیب و فراز

کمین برگشاید عدوی غماز

اما با همۀ این احوال منقبت سرایی بازاری پررونق داشته و به هیچ روی این علم بر زمین نمیمانده و شاهد این سخن نیز این بیت میتواند باشد:

نگویم که ناگفته بهتر بود

اگر من نگویمش گفته شود

جدای از این ، شاعر چندین جا به سابقه‌ی منقبت گویی در عصر خویش اشاره کرده است که البته نمیتوان از آنها منقبت سرایی را برداشت کرد. به بیان دیگر، بر پایه‌ی این گونه ابیات نمیتوان به یقین گفت که این مناقب از جنس شعر بوده‌اند یا نه. ولی یک بیت، ظن قریب به یقین ایجاد میکند که علینامه اولین اثر منظوم از این گونه نیست. آنجا که شاعر به کرامیان و دسیسه‌ی آنان برای محو نام اهل بیت علیهم السلام میپردازد، مدعی است که انگیزه‌ی کرامیان از خلق شاهنامه این بودکه بازار علینامه و حمزه نامه خوانی راکد شود :

علینامه و حمزه نامه به چند

بخوانند که این هست بس ناپسند

منطق حکم میکند که اثر منظوم در مقابل اثر منظوم قدعلم کند و معارضۀ نظم با نثر آسان به ذهن نمیآید. دیگر آن که ساختار نام هر سه اثر ( علی نامه، حمزه نامه ، شاهنامه) دقیقا یکسان است و نامهای مشابه را بر چیزهای مشابه باید نهاد. با این حساب میتوان گفت که این علینامه که غیر از اثر پیش روی ماست و حمزه نامه دو اثر منظوم و مناقبی بوده‌اند که حتی بیش از شاهنامه رواج داشته‌اند؛ تا آنجا که به عقیده‌ی شاعر ما شاهنامه سروده شد که از روایت آنها بکاهد.

منبع: مقدمه مصحح علینامه

دانلود کتاب در قالبهای مختلف

انگیزه سرودن علینامه مقابله با شاهنامه خوانی

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۷-۵:۳۳:۲۵
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۲۶-۹:۴:۴۶
    • کد مطلب:16002
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2109

شاعر علت سرودن شاهنامه را مکر و حیله‌ی عده‌ای میداند که قصد داشتند با خوانده شدن داستانهای تخیلی شاهنامه، رشادتهای امیرالمومنین علیه السلام فراموش شود و به این جهت به فردوسی پیشنهاد سرودن شاهنامه را دادند.

بفرمود فردوسی را آن زمان

که تصنیف کن تو کتابی چنان

ز شاهان پیشین سخن یاد کن

دل غمگنان را بدان شاد کن

بکن شاهنامه مر او را تو نام

که رغبت نمایند همه خاص و عام

بکردند دلیلان صاحب غرض

عداوت به پیدا که بدشان غرض

به شهنامه خواندن بپرداختند

کسانی که این مکر برخاستند

سپس به خاموش نشدن نور خدایی امیرالمومنین به این مکر و حیله ها اشاره میکند و خوانندگان را به خواندن علینامه و جدا نشدن از امیرالمؤمنین سفارش می‌کند.

بکردند این حیله اصحاب کین

نه ضایع شود گفت مردان دین

نماند همی ضایع از هیچ حال

اگر چند گویند هر یک محال

حکیمان فاضل بدانند این

که شهنامه آن است و مغ نامه این

نگویم از این بیشتر من کنون

که گفته شدست جای دیگر فزون

اگر نیستی تو ز بیگانگان

چو دیوانگان جان مده رایگان

سخن زان کسی گوی کاو را خدای

امین کرد و مهتر به هر دو سرای

اگر تو مقری که محشر بود

شناسی که در حشر داور بود

رود کارها بر سر راستی

شود سوخته مایۀ کاستی،

بپرسد ز ما داور غیب دان

ز گفتار هر آشکار و نهان

مبادا که بر تو بود رنج ما

بود بر دروغ و هوس گنج ما

تو را چون روان داد و دانش خدای

ره دوستان دار بر دین به پای

ز ناراستان نیز مشنو سخن

که ناراستانند چون اهرمن

چو آزادگان باش والامنش

به جای آر فرمان نیکی دهش

همی رو به راهی که گفتت امام

تو گر جست خواهی سرای سلام

چو راه سلامت امین حیدر است

که هم رهبر و ساقی کوثر است

اگر چند بر دشمن است این طریق

تو را مهر حیدر درون است رفیق


دانلود کتاب در قالبهای مختلف

برتری علینامه بر شاهنامه

  • نویسنده:ایلیا
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۲/۰۷-۵:۳۳:۲۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۱/۲۶-۹:۵:۵
    • کد مطلب:16003
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2185

شاعر علینامه مردم را تشویق به خواندن حقایق داستانهای رشادتهای امیرالمومنین میکند و از خواندن داستانهای خیالی شاهنامه بر حذر میدارد

که را مرد خواند ایزد دادگر

ز حالش زفرقان بخوان درنگر

پس ار بیش خواهی ز مردان نشان

تو این قصۀ جنگ صفین بخوان

به شهنامه خواندن مزن لاف تو

نظر کن در آثار اشراف تو

تو از رستم و طوس چندین مگوی

در این کوی بیهوده گویان مپوی

که مغ نامه خواندن نباشد هنر

علینامه خواندن بود فخر و فر

ره پهلوانان مکن آرزوی

بپرهیز از راه بی دین به روی

که کرامیان از حسد را چنین

کتابی نو انگیختند بعد از این

سپس شاعر از خوانده نشدن علینامه و روی آوردن مردم به شاهنامه گله میکند.

بماند ز تو یادگاری دراز

میان خلایق بدان عز و ناز

علینامه و حمزه نامه به چند

بخوانند که این هست بس ناپسند

دانلود کتاب در قالبهای مختلف

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۹:۳:۵۵
محقق محترم نوشته‌اند: و از غیر ایران مانند مکه، مدینه، جبل‌عامل، کوفه، بحرین، بصره، و…
مسلما شیعه در سرزمینهای زیادی حضور داشته اما شیوع آن به خصوص در این گونه شهرها باید بررسی شود.
پاسخ‌ها
۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۹:۷:۳۷
این عبارت: آن چه در این داستان به وضوح عیان است
اصلاح شود به:
آن چه در این داستان به وضوح دیده می‌شود
پاسخ‌ها
۱۳۹۴/۰۳/۲۲-۱۹:۱۲:۹
جمله: او مسیحی بود
این گونه اصلاح شود: او پیشتر مسیحی شده بود
پاسخ‌ها
  • نظر شما