برخی برای رسيدن به محبوب آدم و عالم، دست به رياضات و ختوماتی میزنند و احياناً بینصيب هم نمیمانند.
در برخی از اين تلاشهای به ثمر نشسته به نكات بسيار جالبی برمیخوريم و از آن پی میبريم كه راه حقيقی وصول به محبوب يعنی «عبوديت» را گم كردهايم.
مرحوم آيت اللّه سيد محمد باقر مجتهد سيستانی پدر آيت اللّه العظمی حاج سيد علی سيستانی دامت بركاته در مشهد مقدس برای آن كه به محضر امام زمان عليهالسلام شرفياب شود، ختم زيارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدی از مساجد شهر آغاز میكند.
ايشان میفرمود: در يكی از جمعههای آخر، ناگهان شعاع نوری را مشاهده كردم كه از خانهای نزديك به آن مسجدی كه من در آن [جا] مشغول به زيارت عاشورا بودم، میتابيد. حال عجيبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور به درِ آن خانه رفتم. خانهكوچك و فقيرانهای بود كه از درون آن، نور عجيبی میتابيد. در زدم، وقتی در را باز كردند، مشاهده كردم كه حضرت ولی عصر امام زمان عليهالسلام در يكی از اتاقهای آن خانه تشريف دارند و در آن اتاق جنازهای را مشاهده كردم كه پارچهای سفيد روی آن كشيده بودند.
وقتی كه من وارد شدم و اشك ريزان سلام كردم،حضرت به من فرمودند: چرا اين گونه به دنبال من میگردی و اين رنجها را متحمل میشوی؟! مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من به دنبال شما بيايم!
بعد فرمود: اين بانويی است كه در دوره بیحجابی (دوران رضاخان پهلوی)، هفت سال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند!![1]
[1]. عنايات حضرت مهدی عليهالسلام به علما و طلاب، ص 367، شماره 177
در يكی از جمعههای آخر، ناگهان شعاع نوری را مشاهده كردم كه از خانهای نزديك به آن مسجدی كه من در آن [جا] مشغول به زيارت عاشورا بودم، میتابيد. حال عجيبی به من دست داد و از جای برخاستم و به دنبال آن نور به درِ آن خانه رفتم. خانهكوچك و فقيرانهای بود كه از درون آن، نور عجيبی میتابيد. در زدم، وقتی در را باز كردند، مشاهده كردم كه حضرت ولی عصر امام زمان عليهالسلام در يكی از اتاقهای آن خانه تشريف دارند و در آن اتاق جنازهای را مشاهده كردم كه پارچهای سفيد روی آن كشيده بودند.
وقتی كه من وارد شدم و اشك ريزان سلام كردم،حضرت به من فرمودند: چرا اين گونه به دنبال من میگردی و اين رنجها را متحمل میشوی؟! مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من به دنبال شما بيايم!
بعد فرمود: اين بانويی است كه در دوره بیحجابی (دوران رضاخان پهلوی)، هفت سال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند!!