در توسعهي صلح جهاني، اهميت فوق العادهي شناخت لازم، انكار ناپذير است. توضيح اين مطلب را با يك نمونهي عيني جزئي آغاز ميكنيم:
اگر دو زن بر سر كودكي نزاع داشته باشند و هر يك خود را مادر كودك بداند چه ميكنيد؟ در اين صورت به ظاهر قهر و غلبهاي در كار نيست؛ چرا كه هر كدام از موضع مادري مقاومت ميكنند و نه از موضع قدرت. بنا بر اين جاي كاربرد قدرت نيست.
روشن است كه اگر راهي براي شناسايي مادر حقيقي كودك وجود داشته باشد، از آن راه، جنگ ميان اين دو زن را فرومينشانيد. در اين مورد، شناسايي ابزار توسعهي صلح است. البته شناسايي نوعا با تحقيقات تحقق ميپذيرد و گاه نيز با مشهودات و وجدانيات و بدون هيچ تحقيقي عملي ميشود.
دشواري كار جايي است كه هيچ راهي براي شناسايي حقيقي (تأکید میکنم حقیقی) وجود نداشته باشد؛ از يك سو دو طرف قضيه مصرانه بر ادعاي خود پافشاري مينمايند و از سوي ديگر شناسايي حقيقي امكان ندارد؛ در اين صورت براي حل نزاع سراغ شواهد و مدارك ميرويم.
معضله آنجاست كه هيچ گونه شاهد و مدركي وجود نداشته باشد، اين معضله را چگونه بايد فيصله داد؟
نوبت به راههاي محتمل ديگر ميرسد، مثلا كودك را از هر دو گرفته و به شيرخوارگاه بسپاريم يا قرعه بزنيم و يا…
بديهي است به دليل اين كه در صورت اول شناسايي حقيقي است، صلح اين دو زن نيز واقعي و حقيقي است.
اما در صورت دوم نميتوان گفت صلح واقعي است؛ زيرا اگر شاهد به دروغ شهادت دهد و يا مدارك جعلي باشد، كودك به مادر واقعي خودش نرسيده است. بلكه تنها بر اساس اصول پذيرفته شدهي عقلاء عمل شده، و اين در حالي است كه اصول عقلايي هيچ گونه مصونيتي از خطا ندارد. بنا بر اين توسعهي صلح، واقعي نيست.
صوري بودن توسعهي صلح در صورت سوم آشكارتر از صورت دوم ميباشد.
اينك براي چند لحظه چشمهايتان را ببنديد و خود را جاي مادر حقيقي كودك بگذاريد كه كودكش را به قدرت تزوير غصب كردهاند. آيا ميتوانيد بپذيريد اين مادر آرام مينشيند؟! احساس انتقام زنده ميشود و تمامي ابزار قدرت را به استخدام خود در ميآورد و از هر راه ممكن دست به انتقام ميزند، اينجاست كه به جاي خاموش كردن يك كانون جنگ، ممكن است آتش فشان كانونهاي ديگري نيز فعال شوند و شاهد قتلها و جنايتها و… شويم.
نتيجهي آشكاري كه به دست ميآيد اين است كه صلح واقعي جهاني نيازمند شناختي فراگير است، شناختي كه تمامي كانونهاي حيله و تزوير را خاموش نمايد. البته با توجه به قدرت بي انتهاي بشر در حيله و تزوير، شناخت لازم نيز بايد بي نهايت باشد و بدون شناخت بي نهايت صلح واقعي جهاني نيز محال خواهد بود.
در توسعهي صلح جهاني، اهميت فوق العادهي شناخت لازم، انكار ناپذير است. توضيح اين مطلب را با يك نمونهي عيني جزئي آغاز ميكنيم:
اگر دو زن بر سر كودكي نزاع داشته باشند و هر يك خود را مادر كودك بداند چه ميكنيد؟ در اين صورت به ظاهر قهر و غلبهاي در كار نيست؛ چرا كه هر كدام از موضع مادري مقاومت ميكنند و نه از موضع قدرت. بنا بر اين جاي كاربرد قدرت نيست.
روشن است كه اگر راهي براي شناسايي مادر حقيقي كودك وجود داشته باشد، از آن راه، جنگ ميان اين دو زن را فرومينشانيد. در اين مورد، شناسايي ابزار توسعهي صلح است. البته شناسايي نوعا با تحقيقات تحقق ميپذيرد و گاه نيز با مشهودات و وجدانيات و بدون هيچ تحقيقي عملي ميشود.
دشواري كار جايي است كه هيچ راهي براي شناسايي حقيقي (تأکید میکنم حقیقی)وجود نداشته باشد؛ از يك سو دو طرف قضيه مصرانه بر ادعاي خود پافشاري مينمايند و از سوي ديگر شناسايي حقيقي امكان ندارد؛ در اين صورت براي حل نزاع سراغ شواهد و مدارك ميرويم.
معضله آنجاست كه هيچ گونه شاهد و مدركي وجود نداشته باشد، اين معضله را چگونه بايد فيصله داد؟
نوبت به راههاي محتمل ديگر ميرسد، مثلا كودك را از هر دو گرفته و به شيرخوارگاه بسپاريم يا قرعه بزنيم و يا…
بديهي است به دليل اين كه در صورت اول شناسايي حقيقي است، صلح اين دو زن نيز واقعي و حقيقي است.
...