مهدی بیا که بیتو، عالَم صفا ندارد
بازآ که بیتو خورشید، نور و ضیا ندارد
مهدی بیا که بیتو، افسرده گشته دلها
در گلشنی که گل نیست، بلبل نوا ندارد
مهدی بیا که بیتو، روزی سیاه داریم
دردِ فراقِ رویَت، جز تو دوا ندارد
مهدی بیا که طی شد، ایامِ ما به حسرت
صبر از فِراق تا کِی، پیمانه جا ندارد
مهدی بیا که بیتو، زهرا به غم نشسته
آن پهلوی شکسته، جز تو شفا ندارد
مهدی بیا و بنگر، زهرا در آن میانه
بر لب به جز نوای، "مهدی بیا" ندارد
رفته ز کف قرارش، بشکسته گوشوارش
طاقت، دلِ تو شرحِ این ماجرا ندارد
مهدی بیا و بنگر، این جمعِ بینوا را
جز دامنِ تو حاجت، دستانِ ما ندارد...
https://t.me/Hedayatgary/12143