آمد بهار و بی گُلِ رویَت، بهار نیست
بادِ صبا مباد، چو پیغامِ یار نیست
بی روی گلعُذار، مخوانم به لاله زار
بی گل، نوایِ بلبل و شورِ هَزار نیست
بی سرو قدّ یار، چه حاجت به جویبار
ما را سرشکِ دیده، کم از جویبار نیست
بی چینِ زلفِ دوست، نه هر حلقهای نکوست
تاری ز طُرّهاش به خَتا و تَتار نیست
بزمی که نیست شاهدِ من، شمعِ انجمن
گر گلشنِ بهشت بُوَد، سازگار نیست
گمنامِ دهر گردد و ویران شود به قَهر
شهری که شاهِ عشق در او شهریار نیست
ای سروِ معتدل که به میزانِ عدل و داد
سروی به اعتدالِ تو در روزگار نیست
ای نخلِ طورِ نور، که در عرصهی ظهور
جز شعلهی رخِ تو، نمایان ز نار نیست
مصباحِ بزم اُنس به مشکاتِ قُربِ قدس
حقّا که جز تجلّیِ حُسنِ نگار نیست
ای قبلهی عُقول که اهلِ قبول را
جز کعبهی تو مُلتزم و مُستجار نیست
امروز در قلمروی توحید، سِکّه زن
غیر از تو ای شهنشهِ والاتبار نیست
در نشأتِ تجرّد و اِقلیمِ کُن فَکان
جز عنصرِ لطیفِ تو فرمانگذار نیست
جز نامِ دلربای تو از شرق تا به غرب
زینت فَزای دفترِ لیل و نهار نیست
در صفحهی صحیفهی هستی به راستی
جز خطّ و خالِ حُسنِ تو را اعتبار نیست
و اندر محیطِ دایرهی علم و معرفت
جز نقطهی بسیطِ تو، جای مَدار نیست
با یکّه تازِ عزمِ تو، زانو دوتا کند
این توسنِ سپهر که هیچش قرار نیست
ای صبحِ روشن، از اُفقِ مَعدلت در آی
ما را زیاده طاقتِ این شامِ تار نیست
ما را ز قُلزمِ فتنِ آخر الزّمان
جز ساحلِ عنایت و لطفت، کِنار نیست
در کامِ دوستان، تو ای خضرِ رهنمای
آبِ حیات جز زِ لبت، خوشگوار نیست
ای طاقِ ابروی تو، مرا قبلهی نیاز
از یک اشارهای که مُشیر و مُشار نیست
غیر از طوافِ کوی تو، ای کعبهی مراد
هیچ آرزو در این دلِ امیدوار نیست.
منبع: کانال هدایتگری مرحوم آیتالله غروی اصفهانی