هزاران جمعه رفت و نیست دیگر باورم بی تو
نگـردد بـاز صبح جمعـهای، چشم ترم بی تو
دوایش را نمیخواهم شفایش را نمیخوانم
اگر عیسی ابن مریم پا گذارد بر سرم بی تو
ز هنگام ولادت پیشتـر هـم بـود معلومم
که باشد تلختر از زهـر، شیر مـادرم بی تو
ز هر رکن حرم، سنگ ملامت بر سرم بارد
اگـر یکبـار بـر دیـوار کعبـه بنگرم بی تو
بـه امید ظهورت زنـده بودم، زندگی کردم
الهـی جـان نیاید لحظهای در پیکرم بی تو
سزد تا همچو شیطان رانَد ابراهیم با سنگم
اگـر در حجـر اسماعیل هم رو آورم بی تو
بـه صبح جمعـه سوگند ای امید روزهای من
غروب جمعه گـردد شـام غـربت باورم بی تو
به روح مادرت زهرا به دست خود کنم دورش
اگر روح الامین چـون روح آید در برم بی تو
بیا یابنالحسن صبحی بدم بـر شـام هجرانم
کـه شبهـا از چراغ انجمن، تنهاتـرم بی تو
منبع: کانال رضیع الحسین غلامرضا سازگار