جمعه رسید و باز تو آقا نیامدی
مرهم گذار زخم دل ما نیامدی
کردم کنار کعبه تو را آرزو ز دوست
ای کعبهی امید احبّا نیامدی
از خستگان هجر تو پرسیدهام مدام
گفتند سوی خسته جگرها نیامدی
ما با شمیم وصل تو شاداب میشویم
ای عطر ناب گلشن طاها نیامدی
نزدیکتر زما تو بمایی و باز هم
گوئیم روز و شب که تو مولا نیامدی
در شام ظلمت است جهان بی حضور تو
خورشید آفتابی دنیا نیامدی
با ناله گفت حضرت صادق شب فراق
تعجیل کن قرار دل ما نیامدی
کرب و بلاست منتظر انتقام تو
ای آخرین نوادهی زهرا نیامدی
با اشک مینوشت "وفایی" به لوح خاک
عمرم به سر رسید و تو اما نیامدی
منبع: کانال رضیع الحسین سید هاشم وفایی