در میان كاروان ما یك حاجی نكّاحی بود كه در آن زمان، هر جا میرفت حمام اختصاصی اجاره میكرد، جریانی نقل میكرد ولی اسناد به غیر میداد و لكن ظاهرا مربوط به خودش بود. میگفت:
در زمان مرحوم آیة اللّه بروجردی قدسسره كسی بود كه حوصله وكلای ایشان را نداشت و به مرحوم كاشانی هم بی ارادت بود.
لذا دوازده هزارتومان وجوهاتی كه داشت برداشت و به قم مشرف شد كه خدمت خود آقا تقدیم كند.
وقتی میخواست برود، یكی از رفقایش گفت: خدمت آقا كه رسیدی بگو وضع آقای كاشانی خیلی خراب است و مقروض میباشد.
گفت: به من چه كه بگویم، بیا برویم خدمت ایشان و خودت جریان را بگو.
وقتی آمدند زمانی بود كه آقا میخواستند به اندرون بروند، تعارف كردند كه نهار بمانند، و ماندند.
اتاقی با فرش نیم دارعراقی، سفره سفید پارچهای، نان و نمك و سبزی خوردن و آبگوشت ـ این غذای مرجع علی الاطلاق و زعیم شیعه و نائب الحجة علیهالسلام بود ـ.
بعد از غذا دوازده هزار تومان را تقدیم كرده و میگوید: دوازده هزارتومان هم ایشان بدهكاری دارند كه تقدیم میكنند.
سپس جریان آقای كاشانی را میگویند. آقا میفرمایند: همه را به آقای سید ابوالقاسم كاشانی بدهید.
میگویند: بگوییم كه شما فرستادید.
میفرمایند: نه، آقا جسارت به ایشان است.
میگویند: همین شبی به ایشان میرسانیم.
به تهران بر میگردند، و آن آقای صاحب پول به منزل آقای كاشانی میرود.
وقتی وارد منزل ایشان میشود كه ایشان در حال نماز بوده، نماز كه تمام میشود، تمام پول را تقدیم میكند.
مرحوم كاشانی نگاهی به او میاندازد و میگوید: تو قماش من نیستی، از كجاست؟ تو با این ریش چرخی حنایی و قیافه مقدّس مآبی نباید پول پیش من بیاوری؟
میگوید: از جایی نیست.
مرحوم كاشانی میگوید: دیروز دختر و پسر و عروس و داماد و نوهها یكی پس از دیگری آمدند و چیزی هم در منزل نداشتیم.
خواربار فروش هم كسی را فرستاد كه آقا حسابتان زیاد شده دیگر نمیتوانیم نسیه بدهیم.
به دنبالش همین طور نانوا و سایر طلبكارها، خلاصه خیلی اوضاع درهم و برهمی پیش آمده بود.
رفتم مشغول دعا شدم و توسّل به امام زمان علیهالسلام جستم.
این كه گفتم از كجاست، مقصودم این بود.
حالا كه میروی سر راه بگو این خواربارفروش سر كوچه بیاید.
میآید سر كوچه و میبیند خواربار فروش از رفقای قدیمی اوست.
به او میگوید: مرتیكه حالا كارت به اینجا رسیده كه به آقای كاشانی نسیه نمیدهدی؟
میگوید: آقا به خدا قسم دیگر نمیتوانم، چون تا به حال سه هزار تومان نسیه بردهاند، دیگر سرمایه ندارم.
این شخص میفهمد كه جریان چه بوده و چقدر قضاوتهای مردم خلاف واقع و حقیقت است و مرحوم آیة اللّه بروجردی قدسسره چقدر شخصیت افراد را حفظ مینماید و به نكات دقیقی توجّه دارند.
منبع: ما سمعت صفحه 458
وقتی وارد منزل ایشان میشود كه ایشان در حال نماز بوده، نماز كه تمام میشود، تمام پول را تقدیم میكند.
مرحوم كاشانی نگاهی به او میاندازد و میگوید: تو قماش من نیستی، از كجاست؟ تو با این ریش چرخی حنایی و قیافه مقدّس مآبی نباید پول پیش من بیاوری؟
میگوید: از جایی نیست.
مرحوم كاشانی میگوید: دیروز دختر و پسر و عروس و داماد و نوهها یكی پس از دیگری آمدند و چیزی هم در منزل نداشتیم.
خواربار فروش هم كسی را فرستاد كه آقا حسابتان زیاد شده دیگر نمیتوانیم نسیه بدهیم.
به دنبالش همین طور نانوا و سایر طلبكارها، خلاصه خیلی اوضاع درهم و برهمی پیش آمده بود.
رفتم مشغول دعا شدم و توسّل به امام زمان علیهالسلام جستم.
...