مژدهی صبح ظهور و ظفرش میآید
مرد تنهای زمین از سفرش میآید
مرهم درد بشر جمعهی موعود خدا
با همان سیصد و اندی نفرش میآید
سالیانیست که رزق همه آدمها
از دل نافلههای سحرش میآید
او به دنبال گرفتار پریشان راهی ست
آه من هم که بگیرد اثرش میآید
بوی خاکستر پروانه بپیچد همه جا
شمع هر جمع که باشد خبرش میآید
شب طوفانی و ابری، دل دریا خون است
برسانید به دریا، قمرش میآید
به امیدی در میخانه نشستم همه شب
که در این کوچه شبی رهگذرش میآید
از نگاهش به خدا معجزهها میریزد
خلق روح القدس از یک نظرش میآید
صاحب مجلس مادر خود آقا باشد
رزق اشک همه از چشم ترش میآید
روضه این است خدایا که زن حاملهای
بین دعوا چه بلایی به سرش میآید
شعله ها از طرفی… ضرب لگد از سویی
تازیانه طرف بال و پرش میآید
بینِ دیوار و در و شعله و سیلی دارد …
ناله وای حسین از جگرش میآید
منبع: کانال شعر مذهبی رضیع الحسین حسین رحمانی