كسی برای منبر تهران رفته بود، مجالس متعددی داشت، مجلس اول كه رفته بود از او چیزی خواستند بگوید و چون حاضر نشده بود، خداحافظ [و عذر او را خواستند] و هكذا سایر مجالس.
بیكار میماند، چند نفری را جمع میكند و به آنها حلال و حرام و معارف را تعلیم میدهد. حتی كرایه رفت و آمد را هم از خودش میدهد و مختصر پولی را كه هم داشته تمام میشود.
شبی به آقا امام عصر علیهالسلام گله میكند: آقا ما به خاطر شما و احیاء امر شما آمده بودیم، رسمش همین است؟!
وقتی به خانه میآید میبیند پاكتی برایش آوردهاند كه در آن یكصد و نود هزار تومان است. میگوید: لابد وجوهات یا صوم و صلاة است، متحیر بوده كه كسی تلفن میكند و میگوید: وجه رسید؟ میگوید: آری.
سؤال میكند: چیست؟
میگوید: مگر به حضرت گله نكرده بودی؟!
-: خب شما كه هستید؟
خداحافظی میكند و قطع میشود.
منبع: ما سمعت صفحه 348
كسی برای منبر تهران رفته بود، مجالس متعددی داشت، مجلس اول كه رفته بود از او چیزی خواستند بگوید و چون حاضر نشده بود، خداحافظ [و عذر او را خواستند] و هكذا سایر مجالس.
بیكار میماند، چند نفری را جمع میكند و به آنها حلال و حرام و معارف را تعلیم میدهد. حتی كرایه رفت و آمد را هم از خودش میدهد و مختصر پولی را كه هم داشته تمام میشود...