درایت بیشتر آیه شعراء، نیازمند مروری دوباره و درنگی بیشتر بر روایاتی است که ذیل این آیات آمده است.
گفتیم شعر کلامی منتظم است که نظم آن، ویژگی مسحور کنندگی دارد.
قید کلام، برای جدا سازی شعر از موسیقی به معنای اعم آن است.
قید مسحور کنندگی نیز برای جدا سازی شعر از کلام عادی است.
این احتمال میرود که شعر، عبارت باشد از هر کلامی که در شعور و احساسات تأثیر گذار باشد.
میٔتوان برخی جملات روایات پیشین نیز شاهد بر این امر دانست:
إِنَّمَا عَنَى هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءَ الَّذِينَ يُشْعِرُونَ قُلُوبَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ فَهُمُ الشُّعَرَاءُ الَّذِينَ يُتَّبَعُونَ
البته تأثیر گذاری بر شعور و احساسات، اگر همراه با برهان باشد، مصداق عقلانیت و هدایت است.
اما اگر تأثیر گذاری متکی بر صرف شیوههای کلامی باشد، مصداق شعر است.
مقصود از شیوههای کلامی همان گونه که اشاره رفت، نظم خاص کلام است. نظم کلامی دو گونه متصور است:
نظم قالب و الفاظ کلام
نظم محتوا و معانی کلام
شعر در عرف ما، همان نظم کلام در قالب و الفاظ است.
اما با مراجعه به قرآن و روایات روشن میشود که:
اولا شعر اعم است از نظم قالب و نظم محتوای کلام.
یکی از شواهد آن این است که بر کلام بی منطق، شعر اطلاق میشود.
ثانیا مقصود از شعر در آیات یاد شده قرآن، نظم محتوایی کلام است نه نظم قالب آن.
نکته دوم به خوبی از روایات آشکار شده و کاملا مورد استدلال قرار گرفته است. چرا که در آیه یاد شده، سه ویژگی برای شعراء یاد شده است:
۱- پیروی گمراهان از شعراء
۲- سرک کشیدن شعراء به هر وادی
۳- عمل نکردن به گفته و اعتقاد خود
با توجه به این که مردم از شاعران به معنای رایج آن پیروی نمیکنند، روشن میشود که مقصود از شعر در این آیه نظم قالب کلام نیست.
این مطلب بارها مورد تصریح روایات قرار گرفته شده است.
کلید واژههایی که در روایات ذیل این آیه آمده است نیز تأکید بر همین مطلب دارد. از جمله:
تکیه بر آراء و نظریات توسط شعراء (و نه برهان)
اهل علم و فقاهت بودن تأثیر گذاران (و نه مردم عادی)
داشتن هدف منفی (نه هدف الهی و عقلانی)
تغییر دادن دین و بالاتر از آن ایجاد دین جدید (و نه تبعیت از حق و حقیقت)
دخالت و اظهار نظر در همه امور (و نه اموری که واقعا از آن آگاه هستند)
استدلال و مناظره با انواع حجتهای باطل و گمراه کننده (و نه برهان)
تشبیه استدلال و حجتهای باطل به قصهگویی (و نه واقعیت نمایی)
تأکید و بر استفاده ابزاری از شیوههای گفتاری (شعر و قصهگویی) برای تأثیر گذاری در شعور مردم و مهندسی اندیشهها و باورها (و نه باروری اندیشه)
گمراه بودن و گمراه کردن (و نه هدایت کردن)
تخریب اهل حق برای غصب حق آل محمد (و نه تقویت حقیقت)
مطرح کردن امامت دروغین خود (و نه پذیرش امامان صالح)
البته جای این بحث وجود دارد که معنای یاد شده برای واژه شعر (نظم محتوای کلام)، کاربرد حقیقی آن است یا کاربرد مجازی.
تصور میشود که اختصاص شعر به قالب و الفاظ، به دلیل انس ما با این کاربرد است ولی معنای حقیقی آن اعم است.
اعمیت معنا، شواهد فراوانی در واژههای منابع وحی دارد. یکی از شواهد واژه «لقاء» است که بر اساس انس ذهنی ما مستلزم مادیت و جسمیت است. از این رو در لقاء پرودگار قائل به مجازیت میشویم.
در حالی که حقیقت لقاء، اعم است از لقاء مادی و لقاء معنوی. از این رو در ملاقات با خداوند لزومی به برای تجوز وجود ندارد.
حاصل آن چه گفته شد این است که:
کاربرد استدلالهای باطل و استدلال نمایی، برای حق جلوه دادن باطل، مصداق شعر و قصهگویی به معنای اعم آن است.
بنا بر این یکی از مصادیق شعر و قصهگوی، استدلالسُرایی است.
از این رو امامان باطل به شاعر بودن و قصهگویی وصف میشوند.
این همان چیزی است که اهل باطل، پیامبران الهی را به آن متهم میساختند. توجه کنید:
بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (انبیاء5)
وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (صافات36)
أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (طور30)
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ (حاقه41)
و خداوند در دفاع از جایگاه و حیثیت پیامبرانش این چنین پاسخ میدهد:
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ (یس69)
نتیجه نهایی و بسیار مهم این شد هر آن چه که فاقد برهان باشد، ولی به شکل استدلال ارایه شود، مصداق شعرگویی و قصهبافی است.
از این جهت تفاوتی میان استدلال نماییهای فلسفه قدیم و جدید و مکاتب مختلف پیشین و نوظهور وجود ندارد.
بنا بر این تمامی استدلال نماییهای فاقد برهان، تلاشی است برای بزک کردن باطل، به شکلی برهانی و علمی و استدلالی.
از آن جایی که هدف همه استدلالنماییها، جا انداختن باطل با صورتی منطقی و ظاهری معقول است، میتوان گفت شعر به معنای یاد شده، همان تئوریزه کردن باطل است.
تئوریزه کردن باطل، توسط شعر گویی و قصهبافی، ماهرانهترین شیوه برای بازی با شعور مردم است.
تأثیر گذاری بر شعور و احساسات، اگر همراه با برهان باشد، مصداق عقلانیت و هدایت است.
اما اگر تأثیر گذاری متکی بر صرف شیوههای کلامی باشد، مصداق شعر است.
مقصود از شیوههای کلامی همان گونه که اشاره رفت، نظم خاص کلام است. نظم کلامی دو گونه متصور است:
نظم قالب و الفاظ کلام
نظم محتوا و معانی کلام
شعر در عرف ما، همان نظم کلام در قالب و الفاظ است.
اما با مراجعه به قرآن و روایات روشن میشود که:
اولا شعر اعم است از نظم قالب و نظم محتوای کلام.
یکی از شواهد آن این است که بر کلام بی منطق، شعر اطلاق میشود.
ثانیا مقصود از شعر در آیات یاد شده قرآن، نظم محتوایی کلام است نه نظم قالب آن…
تصور میشود که اختصاص شعر به قالب و الفاظ، به دلیل انس ما با این کاربرد است ولی معنای حقیقی آن اعم است…
کاربرد استدلالهای باطل و استدلال نمایی، برای حق جلوه دادن باطل، مصداق شعر و قصهگویی به معنای اعم آن است.
بنا بر این یکی از مصادیق شعر و قصهگوی، استدلالسُرایی است.
از این رو امامان باطل به شاعر بودن و قصهگویی وصف میشوند…
نتیجه نهایی و بسیار مهم این شد هر آن چه که فاقد برهان باشد، ولی به شکل استدلال ارایه شود، مصداق شعرگویی و قصهبافی است.
از این جهت تفاوتی میان استدلال نماییهای فلسفه قدیم و جدید و مکاتب مختلف پیشین و نوظهور وجود ندارد.
بنا بر این تمامی استدلال نماییهای فاقد برهان، تلاشی است برای بزک کردن باطل، به شکلی برهانی و علمی و استدلالی.
از آن جایی که هدف همه استدلالنماییها، جا انداختن باطل با صورتی منطقی و ظاهری معقول است، میتوان گفت شعر به معنای یاد شده، همان تئوریزه کردن باطل است.
تئوریزه کردن باطل، توسط شعر گویی و قصهبافی، ماهرانهترین شیوه برای بازی با شعور مردم است.