×

درباره میز هم‌اندیشی

هدف هم‌اندیشی، بسترسازی برای ارایه اندیشه‌ها و تحقیقات، برای مشارکت دیگر افراد است.
پیداست که تحقیقات جمعی از اتقان بیشتری برخوردار است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
۹ شوال ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

پرسش‌های ریز و درشت

  • نویسنده:
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۲۳-۵:۱۲:۱۸
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (2) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 30356

فرق لم یلد با لم یتخذ ولدا چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۲۳-۵:۱۳:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۳-۵:۳۰:۴۱
    • کد مطلب:8684
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1878

دو جمله زیر را با هم مقایسه کنیم.

۱- لم یلد (خداوند نمی‌زاید)

روشن است که مقصود از این جمله به قول قدیمی‌های نشستن روی خشت نیست. (در قدیم هنگام تولد بچه، زن را روی خشتی می‌نشاندند تا وقتی بچه متولد می‌شود جایی آلوده نشود) مقصود زاییدن‌های طبیعی و غیر طبیعی رایج هم نیست.

اما در بشر زاییدن به یک معنا فعل غیر اختیاری است (هر چند مقدمات آن اختیاری است)

۲- لم یتخذ ولدا (فرزندی برای خودش نگرفته است)

شاید نزدیک‌ترین تعبیر رایج به فرزند گرفتن (اتخاذ ولد)، فرزند خواندگی باشد.

این امر در بشر فعل اختیاری است.

شاهدش هم این است که در کنار همسر نگرفتن خداوند آورده شده (لم یتخذ صاحبة و لا ولدا)

حالا پرسش این است که آیا این دو جمله در مورد خداوند متعال به یک معناست یا هر کدام معنای جداگانه دارد؟

دوستان یاری نمایند.

رابطه عدل و احسان چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۰۲/۲۳-۵:۲۳:۱۲
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۴/۰۲/۲۳-۵:۳۶:۱۵
    • کد مطلب:8685
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1868

بر اساس بحثی که در رابطه میان عدل و عقل مطرح شده، عدل نهادن هر چیزی در جای خودش است (وضع الشیئ موضعه)

پرسش نخست این است که آیا  ظلم  نقیض آن (عدم وضع الشیئ موضعه) است؟ یا ضد آن است یعنی نهادش شیئ در غیر جای خودش (وضع الشیئ غیر موضعه)؟

در هر دو صورت پرسش اصلی این است که در این میان جایگاه احسان کجاست؟

مسلما احسان غیر از عدل است: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان‏ (النحل : 90)

و مسلما احسان هم غیر از ظلم است.

انشاء الله تحقیق روایی که در این باره شده در بخش تحقیقات باز گذاشته می‌شود.

به هر حال این مشکله باقی است که رابطه احسان و عدل چیست؟

 

فرق مِثْل و مَثَل چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۲/۰۶-۶:۵:۳۱
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۹/۱۰/۰۸-۷:۱۱:۳۹
    • کد مطلب:15930
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (1) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 2976

یکتایی خداوند اقتضا می‌کند که هیچ مِثْل و مانندی نداشته باشد.

چیزی شبیه خدا باشد از نظر عقلی محال است. همین مطلب در قرآن هم آمده است:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ﴿الشورى‏، 11

هیچ چیزی مانند او نیست.

با این که خداوند مِثْل ندارد اما مَثَل دارد.

لِلّٰهِ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْلىٰ ﴿النحل‏، 60

برای خداوند مَثَل اعلی است.

لَهُ اَلْمَثَلُ اَلْأَعْلىٰ فِي اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ ﴿الروم‏، 27

و برترین مَثَل‌ها در آسمان ها و زمین ویژه اوست.

پس مَثَل برای خداوند نه تنها محال نیست، بلکه وجود هم دارد.

اما مِثْل برای خدا نه تنها وجود ندارد، بلکه محال هم هست.

مسلما مَثَل خدا عین خدا نیست.

اینجاست که این پرسش مطرح می‌شود که فرق مِثْل و مَثَل چیست؟

 

ممکن است گفته شود در:

مِثل نتیجه آن قیاس تمثیلی و حاصل آن علم از جزئی به جزئی است

مَثَل نتیجه آن قیاس منطقی است و حاصل آن علم از کلی به کلی است 

شاید نظیر استقراء منصوص العله یا اجماعی که خروج برخی از اطراف زیانی به معیار حجیت اجماع نمی‌زند این امر مهم باید پخته شود

معضله شب تقدیر امور

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۲۰-۰:۶:۱۹
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۵/۰۳/۲۰-۰:۶:۳۴
    • کد مطلب:17206
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 3029

تصور عوام این است که شب قدر سه شب است.

اما احتمال می‌رود شب تقدیر امور یک شب باشد.

برخی از روایات بر شب بیست و سوم تأکید می‌کند که به عنوان لیلة الجهنی معروف است.

برخی دیگر از روایات اصرار دارد بر این که شب قدر میان شبهای بیست و یکم و بیست و سوم است.

بسیاری از روایات هم سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم را مطرح کرده است.

در این میان در دعای هر روزه ماه مبارک چنین می‌خوانیم:

إِنْ كُنْتَ قَضَيْتَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ تَنَزُّلَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ فِيهَا أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ اسْمِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ فِي السُّعَدَاءِ وَ رُوحِي مَعَ الشُّهَدَاءِ وَ إِحْسَانِي فِي عِلِّيِّينَ وَ إِسَاءَتِي مَغْفُورَةً وَ أَنْ تَهَبَ لِي يَقِيناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ إِيمَاناً لَا يَشُوبُهُ شَكٌّ وَ رِضًا بِمَا قَسَمْتَ لِي وَ آتِنِي فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنِي عَذابَ النَّارِ وَ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَضَيْتَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ تَنَزُّلَ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ فِيهَا فَأَخِّرْنِي إِلَى ذَلِكَ وَ ارْزُقْنِي فِيهَا ذِكْرَكَ وَ شُكْرَكَ وَ حُسْنَ طَاعَتِكَ وَ عِبَادَتِك‏

از این فقرات استفاده می‌شود که نسبت به تمامی شبهای ماه مبارک، این احتمال وجود دارد که شب قدر باشد.

اما مشکل آن جا اوج می‌گیرد که در برخی از روایات چنین دارد:

سُئِلَ الْبَاقِرُ ع عَنْ فَضْلِ لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ فِيهَا يَمْنَحُ اللَّهُ الْعِبَادَ فَضْلَهُ وَ يَغْفِرُ لَهُمْ بِمَنِّهِ فَاجْتَهِدُوا فِي الْقُرْبَةِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِيهَا فَإِنَّهَا لَيْلَةٌ آلَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَفْسِهِ لَا يَرُدُّ سَائِلًا فِيهَا مَا لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ مَعْصِيَةً وَ إِنَّهَا اللَّيْلَةُ الَّتِي جَعَلَهَا اللَّهُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ بِإِزَاءِ مَا جَعَلَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِيِّنَا ع فَاجْتَهِدُوا فِي الدُّعَاءِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّه‏

از این روایت استفاده می‌شود که تقدیر امور هم برای پیامبر است و هم برای اهل بیت.

آیا تقدیر امور بندگان در یک مرحله محقق می‌شود یا چند مرحله؟

در هر دو صورت شب تقدیر امور برای همگان یکی است یا متفاوت؟

اگر شب قدر یکی است آن شب ثابت است یا متغیر؟

معنی «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» چیست؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۱/۱۵-۶:۵۹:۷
    • تاریخ اصلاح:۱۳۹۶/۰۱/۱۵-۷:۱:۱۵
    • کد مطلب:18958
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 11898

در آیة الکرسی آمده است:

لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ

نه چُرتی او را می‌گیرد و نه خوابی

برخی هم این جور معنا کرده‌اند:

نه خوابى سبك او را فرو مى‏‌گيرد و نه خوابى گران‏

قرآن نه تنها خالی از لغو است بلکه بر اساس دقیق‌ترین موازین آمده است.

چرت زدن مقدمه خوابیدن است. بنا بر این کسی که چرت نزند، هرگز نمی‌خوابد. با نفی چرت زدن دیگر نیازی به بیان نفی خواب وجود ندارد.

کسی که دچار چرت نشود اصلا دچار خواب نمی‌شود.

پس چرا در قرآن چنین آمده است؟

در پاسخ به این پرسش ممکن است گفته شود این آیه ناظر به علت است و نه معلول.

توضیح این که چرت و خواب هر دو معلول عامل یا عواملی هستند.

اگر از منظر معلول بنگریم با نفی درجه اول که چرت باشد، درجه بالاتر هم که خواب باشد، منتفی است و اشکال یاد شده قابل طرح است.

اما از منظر علت، عامل این دو هر چه که باشد، شدت و قدرت علت خواب بسیار بیشتر از عامل چرت است.

ممکن است کسی تحت تأثیر عامل سبک قرار نگیرد و چرت نزند، اما اگر علت و عامل قوی شد، دیگر نتواند مقاومت کند.

در مورد ذات اقدس الهی، نه عامل سبک در او اثرگذار است و نه عامل قوی. اصل ناشدنی است که عاملی در او تأثیر بگذارد.

آیا این احتمال درست است؟

آیا شما احتمال دیگری می‌دهید؟

برای ما بفرستید.

تأملی در روایات سهو النبی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۱۵-۱۹:۲۱:۵۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23274
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1958

مسئله سهو النبی از دیر باز مطرح بوده و مورد نقد و ابرام.

البته در ادوار اخیر عدم سهو النبی، از محکمات و بلکه از ضروریات دین گردیده است.

اما با توجه وجود برخی از روایات در این زمینه، باز هم شایسته است مورد تأمل قرار گیرد.

با صرف نظر از محکمات دین در عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله،

و با صرف نظر از سایر ادله‌ای که قائلین به عصمت اقامه کرده‌اند،

و با صرف نظر از مخدوش بودن ادله قائلین به سهو النبی،

باز هم ممکن است از روایات مطرح شده در سهو النبی دست برداشت. زیرا:

یکی از مستندات قائلین به سهو النبی این است که خداوند می‌خواسته است احکام سهو را به مسلمانان بیاموزد به این حکمت سهو را بر پیامبر غالب ساخت.

لازمه این استدلال این است که در سایر احکام نیز خداوند پیامبرش را مبتلا سازد تا امت بهتر احکام خود را یاد بگیرند!

اصلا احتمال می‌رود که خداوند پیامبرش را به گناهی مبتلا سازد تا کیفیت تدارک دنیوی (اجراء حد) و تدارک اخروی (توبه) را به مردم بیاموزد!!!

آیا این استدلال شباهت فراوانی به یکی از روایات صحیحین دارد. توجه کنید:

كَانَتْ بَنُو اِسْرَائِيلَ يَغْتَسِلُونَ عُرَاةً، يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ، وَكَانَ مُوسَى يَغْتَسِلُ وَحْدَهُ، فَقَالُوا وَاللَّهِ مَا يَمْنَعُ مُوسَى أن يَغْتَسِلَ مَعَنَا إلا اَنَّهُ آدَرُ، فَذَهَبَ مَرَّةً يَغْتَسِلُ، فَوَضَعَ ثَوْبَهُ عَلَى حَجَرٍ، فَفَرَّ الْحَجَرُ بِثَوْبِهِ، فَخَرَجَ مُوسَى فِي اِثْرِهِ يَقُولُ ثَوْبِي يَا حَجَرُ‏.‏ حَتَّى نَظَرَتْ بَنُو اِسْرَائِيلَ إلى مُوسَى، فَقَالُوا وَاللَّهِ مَا بِمُوسَى مِنْ بَاْسٍ… (البخاري، باب مَنِ اغْتَسَلَ عُرْيَانًا وَحْدَهُ فِي الْخَلْوَةِ)

حل مشکل روایت درباره ایمان حضرت ابوطالب ع

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۶/۲۴-۲۲:۱۷:۵۲
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23541
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1217

ایمان حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علیه السلام و حامی بی‌دریغ پیامبر صلی الله علیه و آله، امری مسلم و قطعی است.

اما دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام سبب شده است که سنیان در این باره ره انکار بپیمایند.

پاسخ سنیان به کمال و تمام داده شده است و موضوع بحث ما نیست.

آن چه در اینجا مورد نظر است روایت زیر است که ظاهر آن عدم ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام است.

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ، فَلَمَّا اجْتَمَعَا قَامَ مُعَاوِيَةُ خَطِيباً، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ أَمَرَ الْحَسَنَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنْ يَقُومَ أَسْفَلَ مِنْهُ بِدَرَجَةٍ، ثُمَّ تَكَلَّمَ مُعَاوِيَةُ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، هَذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ، رَآنَا لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا، وَ لَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا، وَ قَدْ أَتَانَا لِيُبَايِعَ طَوْعاً. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حَسَنُ، فَقَامَ الْحَسَنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَخَطَبَ فَقَالَ: فَأَمَّا الْقَرَابَةُ فَقَدْ نَفَعَتِ الْمُشْرِكَ وَ هِيَ وَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ أَنْفَعُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِعَمِّهِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ وَ هُوَ فِي الْمَوْتِ:" قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهِ، أَشْفَعْ لَكَ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ" وَ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ لَهُ إِلَّا مَا يَكُونُ مِنْهُ عَلَى يَقِينٍ، وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ غَيْرِ شَيْخِنَا- أَعْنِي أَبَا طَالِبٍ- يَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً»…

جمله «فَأَمَّا الْقَرَابَةُ فَقَدْ نَفَعَتِ الْمُشْرِكَ…» این گونه بر حضرت ابوطالب تطبیق داده شده است که:

آیه «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» نسبت به همه کفار عموم دارد.

عموم این آیه در مورد حضرت ابوطالب تخصیص خورده است.

زیرا به تلقین پیامبر صلی الله علیه و آله در حالت احتضار ایمان آورد و به حرمت قرابت با پیامبر صلی الله علیه و آله ایمانش پذیرفته شد. وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ غَيْرِ شَيْخِنَا….

 

در نظر نخست، از این روایت استفاده می‌شود که حضرت ابوطالب مشرک بوده است.

اما نکته مهمی در روایت هست که این ظهور را معکوس می‌کند.

توضیح این که ابتدا باید بررسی کرد که حرمت دخول بهشت برای کافر و نیز قبول توبه کافر هنگام مرگ و نیز شفاعت برای کافر، مشکل ذاتی دارد یا عرضی؟

و اگر اشکال آن عرضی است، آیا در مورد بحث قابل مرتفع شدن است یا خیر؟

در صورتی که مشکل ذاتی باشد، مستلزم این است که در مورد مشرک اصلا مقتضی برای شفاعت وجود ندارد تا این که به خاطر قرابت، قابل استثناء از قاعده کلی باشد.

همچنین اگر مشکل عرضی باشد و آن مانع عرضی باقی باشد، باز هم قابلیت استثناء ندارد.

به سخن دیگر در این دو صورت، شفاعت محال است، همان گونه که هم‌منزل شدن یزید و امام حسین علیه السلام در بهشت محال است.

البته الان سخن بر سر اصل قضیه است و کاری هم به مناط تفصیلی استحاله نداریم.

مقام اثبات یعنی ظهور روایت، نمی‌تواند استحاله عقلی را مرتفع کند، مگر این که استحاله ادعا شده، استحاله عقلی واقعی نباشد.

در نتیجه در صورت اثبات استحاله عقلیِ شفاعت برای کافر، ظهور روایت در شرک حضرت ابوطالب منهدم می‌گردد. لذا باید مقام اثبات علاج شود.

با فرض قطعیت صدور و ظهور و جهت، محتمل است، علاج آن از طریق برهان إنی باشد.

توضیح این که وقتی مقام اثبات دال بر وقوع شفاعت است، از مقام اثبات کشف می‌کنیم که مسلما مقتضی شفاعت وجود داشته که پیامبر صلی الله علیه و آله وعده شفاعت داده است.

مفروض هم این است که تنها مقتضی شفاعت، همان ایمان است.

با کنار گذاشتن این امور، نتیجه گرفته می‌شود که حضرت ابوطالب قطعا مؤمن بوده است، اما به مصلحت آن را، حتی تا لحظه مرگ، پنهان داشته و ابراز نکرده است.

با توجه به این که شرط پذیرش ایمان، علاوه بر عقد القلب، اقرار لسانی نیز هست، استثنائی که واقع شده، در پذیرش اقرار لسانی هنگام مرگ است، نه در پذیرش ایمان قلبی.

اگر احتمالی که عرض شد مستقر گردید، نمی‌توان از این روایت شرک حضرت ابوطالب را استفاده کرد.

اگر این احتمال تمام نشود، نوبت به تعارض این روایت با ادله ایمان حضرت ابوطالب می‌رسد و ادله ایمان ابوطالب به دلایلی که در جای خودش مطرح شده است، مقدم می‌شود.

آغاز توبه از عبد است یا از خدا؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۰/۰۸-۷:۲۳:۹
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18600
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1214

آغاز توبه از عبد است یا از خدا؟

آیاتی مفید این است که آغاز توبه از عبد است مانند:

(5) المائدة : 39 فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏

آیه زیر مفید این است که آغاز توبه از خداست.

(9) التوبة : 118 وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم‏

برای جمع بین این دو بیان مطالبی محققین فرموده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌شود.

۱- لأن التوبة له طرفان طرف من الله تعالى أن يفتح باب قبول التوبة و طرف من العبد بأن يتوب أ لا ترى قوله تعالى إنه قال في موضع آخر ثُمَ‏ تابَ‏ عَلَيْهِمْ‏ لِيَتُوبُوا

۲- ثُمَ‏ تابَ‏ عَلَيْهِمْ‏ لِيَتُوبُوا أي ألهمهم التوبة ليرجعوا ثم إذا رجعوا قبل توبتهم لأنه هو التواب الرحيم فالتوبة في قوله سبحانه‏ إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ‏ من تاب عليه إذا قبل توبته‏

(ثُمَ‏ تابَ‏ عَلَيْهِمْ‏ لِيَتُوبُوا) أي ألهمهم التوبة ليرجعوا ثم إذا رجعوا قبل توبتهم لأنه هو التواب الرحيم و لهذه الآية معنى آخر يأتي في سورة التوبة ان شاء اللَّه.

۳- ثُمَ‏ تابَ‏ عَلَيْهِمْ‏ لِيَتُوبُوا أي سهل الله عليهم التوبة حتى تابوا و قيل ليعودوا إلى حالتهم الأولى قبل المعصية و قيل أنزل توبة الثلاثة ليتوب المؤمنون من ذنوبهم‏

۴- ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ‏ ثمّ رجع عليهم بالقبول.

في المعاني عن الصادق عليه السلام هي الاقالة لِيَتُوبُوا ليعودوا إلى‏ حالتهم الأولى‏ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ‏ لمن تاب و لو عاد في اليوم مائة مرّة و قد مضى تحقيق معنى التّوبة من اللَّه و من العبد في سورة البقرة

دو روایت در این باب نقل شده:

عن أبي عبد الله (عليه السلام)، في قول الله عز و جل‏ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ‏، قال: «هي الإقالة».

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ فِي قَوْلِهِ‏ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا قَالَ أَقَالَهُمْ فَوَ اللَّهِ مَا تَابُوا. بيان: على هذا يكون المراد بقوله تعالى‏ تابَ عَلَيْهِمْ‏ دعاهم إلى التوبة.

ممکن است گفته شود این مورد از این قبیل است:

الذِّكْرُ لَيْسَ مِنْ مَرَاسِمِ اللِّسَانِ وَ لَا مِنْ مَنَاسِمِ الْفِكْرِ وَ لَكِنَّهُ أَوَّلٌ مِنَ الْمَذْكُورِ وَ ثَانٍ‏ مِنَ‏ الذَّاكِر

ممکن است گفته شود از قبیل اهدنا الصراط المستقیم باشد

تسویل در قصه بنیامین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۰/۰۸-۷:۲۳:۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:18599
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1298

در سوره یوسف آیه 83 راجع به برنگشتن بنیامین از قول بعقوب این چنین آمده:

قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميل‏

با توجه به ظاهر جریان و بی تقصیر برادران یوسف وجه تسویل چیست؟

البته وجهی که با عصمت انبیاء سازگار باشد

آیا توصیف خداوند ممکن است؟

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۲/۲۹-۲۰:۵۰:۱۴
    • تاریخ اصلاح:۱۴۰۲/۰۲/۲۹-۲۱:۴:۳۶
    • کد مطلب:24686
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 521

پیداست که خداوند به صفاتی توصیف شده است.

البته به توصیف اهل باطل نسبت به خداوند کاری نداریم آن توصیفات که قطعا باطل است.

مرادم توصیف خداوند توسط خودش و اولیاء خودش و مؤمنین است.

به توصیف خود خداوند و نیز اولیائش هم کاری نداریم.

سخن بر سر توصیف ما نسبت به خداوند تبارک و تعالی است.

یکی از توصیفات «الله اکبر» است.

خود «الله اکبر» را هم اولیاء خداوند معنی کرده‌اند: یعنی خداوند بزرگتر از این که توصیف شود.

این جا یک مشکله پیدا می‌شود و آن این که:

از یک طرف امر شده‌ایم خداوند را به  صفاتی که  خودش به ما آموخته یاد کنیم.

از طرف دیگر خداوند را بزرگتر از این بدانیم که توصیف شود.

قطعا هر دو مطلب درست است اما باید آن را درک کرد.

درک آن در گرو جمع میان این امر است.

جمع میان این دو چگونه است؟

  • نظر خوانندگان
۱۳۹۶/۰۵/۲۷-۱۹:۴۲:۵۴
مربوط به موضوع: فرق مِثْل و مَثَل چیست؟
(الفرق) بين‏ المِثْل‏ و المَثَل‏
ان المثلين ما تكافآ في الذات‏ و المثل بالتحريك الصفة قال الله تعالى‏ (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ)* أي صفة الجنة، و قولك ضربت لفلان مثلا معناه انك وصفت له شيئا، و قولك مثل هذا كمثل هذا أي صفته كصفته و قال الله تعالى‏ (كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً) و حاملو التوراة لا يماثلون الحمار ولكن جمعهم و اياه صفة فاشتركوا فيها.
پاسخ‌ها
moblemanemodern۱۴۰۱/۰۶/۰۹-۶:۴۴:۳۰
مربوط به موضوع: پرسش‌های ریز و درشت
با سلام استنباط من این است که بله ممکن است کسی چرت بزند اما نخوابد و ممکن است کسی چرت نزند اما بخوابد به نظر من هم نه او را چرتی میگیرد نه خوابی درست تر است چون هر دو فراموشی نسبی است هم چرت و هم خواب کشی که چرت بگیرد هم اطرافش را فراموش می‌کند بخوابد که دیگر آن ساعت خواب را مرده است پس خداوند را نه چرت میگیرد نه خواب
پاسخ‌ها
حبیب‌ زین۱۴۰۲/۰۸/۲۲-۲۲:۵۳:۵۵
مربوط به موضوع: پرسش‌های ریز و درشت
لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ

نه پیر می شود و نه خواب می رود...

سنه به معنای سال و سن است و سن گرفتن یعنی پیر شدن
پاسخ‌ها
محسن۱۴۰۲/۰۸/۲۳-۶:۴۴:۱۸
: با تشکر اگر مستند مطلب را ارایه کنید ممنون می‌شویم.
  • نظر شما