ایمان حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علیه السلام و حامی بیدریغ پیامبر صلی الله علیه و آله، امری مسلم و قطعی است.
اما دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام سبب شده است که سنیان در این باره ره انکار بپیمایند.
پاسخ سنیان به کمال و تمام داده شده است و موضوع بحث ما نیست.
آن چه در اینجا مورد نظر است روایت زیر است که ظاهر آن عدم ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام است.
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ، فَلَمَّا اجْتَمَعَا قَامَ مُعَاوِيَةُ خَطِيباً، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ أَمَرَ الْحَسَنَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنْ يَقُومَ أَسْفَلَ مِنْهُ بِدَرَجَةٍ، ثُمَّ تَكَلَّمَ مُعَاوِيَةُ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، هَذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ، رَآنَا لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا، وَ لَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا، وَ قَدْ أَتَانَا لِيُبَايِعَ طَوْعاً. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حَسَنُ، فَقَامَ الْحَسَنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَخَطَبَ فَقَالَ: فَأَمَّا الْقَرَابَةُ فَقَدْ نَفَعَتِ الْمُشْرِكَ وَ هِيَ وَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ أَنْفَعُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِعَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِي الْمَوْتِ:" قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهِ، أَشْفَعْ لَكَ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ" وَ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ لَهُ إِلَّا مَا يَكُونُ مِنْهُ عَلَى يَقِينٍ، وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ غَيْرِ شَيْخِنَا- أَعْنِي أَبَا طَالِبٍ- يَقُولُ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً»…
جمله «فَأَمَّا الْقَرَابَةُ فَقَدْ نَفَعَتِ الْمُشْرِكَ…» این گونه بر حضرت ابوطالب تطبیق داده شده است که:
آیه «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً» نسبت به همه کفار عموم دارد.
عموم این آیه در مورد حضرت ابوطالب تخصیص خورده است.
زیرا به تلقین پیامبر صلی الله علیه و آله در حالت احتضار ایمان آورد و به حرمت قرابت با پیامبر صلی الله علیه و آله ایمانش پذیرفته شد. وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ غَيْرِ شَيْخِنَا….
در نظر نخست، از این روایت استفاده میشود که حضرت ابوطالب مشرک بوده است.
اما نکته مهمی در روایت هست که این ظهور را معکوس میکند.
توضیح این که ابتدا باید بررسی کرد که حرمت دخول بهشت برای کافر و نیز قبول توبه کافر هنگام مرگ و نیز شفاعت برای کافر، مشکل ذاتی دارد یا عرضی؟
و اگر اشکال آن عرضی است، آیا در مورد بحث قابل مرتفع شدن است یا خیر؟
در صورتی که مشکل ذاتی باشد، مستلزم این است که در مورد مشرک اصلا مقتضی برای شفاعت وجود ندارد تا این که به خاطر قرابت، قابل استثناء از قاعده کلی باشد.
همچنین اگر مشکل عرضی باشد و آن مانع عرضی باقی باشد، باز هم قابلیت استثناء ندارد.
به سخن دیگر در این دو صورت، شفاعت محال است، همان گونه که هممنزل شدن یزید و امام حسین علیه السلام در بهشت محال است.
البته الان سخن بر سر اصل قضیه است و کاری هم به مناط تفصیلی استحاله نداریم.
مقام اثبات یعنی ظهور روایت، نمیتواند استحاله عقلی را مرتفع کند، مگر این که استحاله ادعا شده، استحاله عقلی واقعی نباشد.
در نتیجه در صورت اثبات استحاله عقلیِ شفاعت برای کافر، ظهور روایت در شرک حضرت ابوطالب منهدم میگردد. لذا باید مقام اثبات علاج شود.
با فرض قطعیت صدور و ظهور و جهت، محتمل است، علاج آن از طریق برهان إنی باشد.
توضیح این که وقتی مقام اثبات دال بر وقوع شفاعت است، از مقام اثبات کشف میکنیم که مسلما مقتضی شفاعت وجود داشته که پیامبر صلی الله علیه و آله وعده شفاعت داده است.
مفروض هم این است که تنها مقتضی شفاعت، همان ایمان است.
با کنار گذاشتن این امور، نتیجه گرفته میشود که حضرت ابوطالب قطعا مؤمن بوده است، اما به مصلحت آن را، حتی تا لحظه مرگ، پنهان داشته و ابراز نکرده است.
با توجه به این که شرط پذیرش ایمان، علاوه بر عقد القلب، اقرار لسانی نیز هست، استثنائی که واقع شده، در پذیرش اقرار لسانی هنگام مرگ است، نه در پذیرش ایمان قلبی.
اگر احتمالی که عرض شد مستقر گردید، نمیتوان از این روایت شرک حضرت ابوطالب را استفاده کرد.
اگر این احتمال تمام نشود، نوبت به تعارض این روایت با ادله ایمان حضرت ابوطالب میرسد و ادله ایمان ابوطالب به دلایلی که در جای خودش مطرح شده است، مقدم میشود.
ایمان حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علیه السلام و حامی بیدریغ پیامبر صلی الله علیه و آله، امری مسلم و قطعی است.
اما دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام سبب شده است که سنیان در این باره ره انکار بپیمایند.
پاسخ سنیان به کمال و تمام داده شده است و موضوع بحث ما نیست.
آن چه در اینجا مورد نظر است روایت زیر است که ظاهر آن عدم ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام است.
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ، فَلَمَّا اجْتَمَعَا قَامَ مُعَاوِيَةُ خَطِيباً، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ أَمَرَ الْحَسَنَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنْ يَقُومَ أَسْفَلَ مِنْهُ بِدَرَجَةٍ، ثُمَّ تَكَلَّمَ مُعَاوِيَةُ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، هَذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ، رَآنَا لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا، وَ لَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا، وَ قَدْ أَتَانَا لِيُبَايِعَ طَوْعاً. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حَسَنُ، فَقَامَ الْحَسَنُ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَخَطَبَ فَقَالَ: فَأَمَّا الْقَرَابَةُ فَقَدْ نَفَعَتِ الْمُشْرِكَ وَ هِيَ وَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ أَنْفَعُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِعَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ فِي الْمَوْتِ:" قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهِ، أَشْفَعْ لَكَ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ" وَ لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ...