جناب آقای ثانوی در ماه مبارک 1423 ق از یکی از دوستانشان نقل کردند که جریانی را شنیده بوده، ولی دوست داشته جریان را بیواسطه از خود شخص بشنود، تا آن که شبی در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام آن شخص را میبیند و در مقام پرسش برمیآید.
آن شخص میگوید همان شب آبروی من رفت، بس است. اصرار میکند که بگوید بالاخر چنین میگوید:
آری من یک دهه مجلس روضهخوانی داشتم، شب آخر جمعیت زیاد بود، بیش از هزار نفر چندین دیگ برنج تهیه دیده بودم.
مجلس که تمام شد یک نفر کارگر آمد پیش من و گفت من نذر کردهام وقتی سرکار رفتم اجرت یک روزم را به مجلس شما کمک کنم و یک دویست تومانی در دستش بود.
من نگرفتم و گفتم مجلس ما نیاز به کمک ندارد، برو بنشین شام میآورند بخور و برو.
این بنده خدا از این گفتار و رفتار من دلشکسته شد و از مجلس بیرون رفت.
آشپز رفت سر دیگ اول را برداشت، دید دیگ خالی است، از شدت تعجب و وحشت افتاد روی زمین و از حال رفت.
در دیگ دوم را برداشتند، دیگ خالی بود و همچنین دیگ سوم و چهارم، همین که در دیگ پنجم را برداشتند، با دیگ خالی که ته آن یک دویست تومانی بود روبرو شدند.
من حالم بهم خورد و مرا به بیمارستان بردند. به مردم هم اعلام کردم بروند.
فهمیدم چه کار بدی کردهام!
منبع: ما سمعت ص396 با اندکی تصرف
جناب آقای ثانوی در ماه مبارک 1423 ق از یکی از دوستانشان نقل کردند که جریانی را شنیده بوده، ولی دوست داشته جریان را بیواسطه از خود شخص بشنود، تا آن که شبی در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام آن شخص را میبیند و در مقام پرسش برمیآید.
آن شخص میگوید همان شب آبروی من رفت، بس است. اصرار میکند که بگوید بالاخر چنین میگوید:
آری من یک دهه مجلس روضهخوانی داشتم، شب آخر جمعیت زیاد بود، بیش از هزار نفر چندین دیگ برنج تهیه دیده بودم.
مجلس که تمام شد یک نفر کارگر آمد پیش من و گفت من نذر کردهام وقتی سرکار رفتم اجرت یک روزم را به مجلس شما کمک کنم و یک دویست تومانی در دستش بود.
من نگرفتم و گفتم مجلس ما نیاز به کمک ندارد، برو بنشین شام میآورند بخور و برو.
این بنده خدا از این گفتار و رفتار من دلشکسته شد و از مجلس بیرون رفت.
آشپز رفت سر دیگ اول را برداشت، دید دیگ خالی است، از شدت تعجب و وحشت افتاد روی زمین و از حال رفت.
در دیگ دوم را برداشتند، دیگ خالی بود و همچنین دیگ سوم و چهارم، همین که در دیگ پنجم را برداشتند، با دیگ خالی که ته آن یک دویست تومانی بود روبرو شدند.
من حالم بهم خورد و مرا به بیمارستان بردند. به مردم هم اعلام کردم بروند.
فهمیدم چه کار بدی کردهام!
منبع: ما سمعت ص396 با اندکی...