×

درباره میز از اینجا و آنجا

هر دسته از موضوعاتی که بارورتر شده‌اند در میزهای مستقل ارایه می‌شوند. سایر موضوعات در میز«از اینجا و آنجا» تقدیم می‌شوند. از این رو این محیط شامل مطالبی کاملا متنوع است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
دوشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۳
۲۵ شعبان ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

تنبیه شگفت امام حسین علیه السلام

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۱۲/۱۳-۱۷:۳:۱۰
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:24578
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 730

جناب آقای ثانوی در ماه مبارک 1423 ق از یکی از دوستانشان نقل کردند که جریانی را شنیده بوده، ولی دوست داشته جریان را بی‌واسطه از خود شخص بشنود، تا آن که شبی در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام آن شخص را می‌بیند و در مقام پرسش برمی‌آید.

آن شخص می‌گوید همان شب آبروی من رفت، بس است. اصرار می‌کند که بگوید بالاخر چنین می‌گوید:

آری من یک دهه مجلس روضه‌خوانی داشتم، شب آخر جمعیت زیاد بود، بیش از هزار نفر چندین دیگ برنج تهیه دیده بودم.

مجلس که تمام شد یک نفر کارگر آمد پیش من و گفت من نذر کرده‌ام وقتی سرکار رفتم اجرت یک روزم را به مجلس شما کمک کنم و یک دویست تومانی در دستش بود.

من نگرفتم و گفتم مجلس ما نیاز به کمک ندارد، برو بنشین شام می‌آورند بخور و برو.

این بنده خدا از این گفتار و رفتار من دلشکسته شد و از مجلس بیرون رفت.

آشپز رفت سر دیگ اول را برداشت، دید دیگ خالی است، از شدت تعجب و وحشت افتاد روی زمین و  از حال رفت.

در دیگ دوم را برداشتند، دیگ خالی بود و همچنین دیگ سوم و چهارم، همین که در دیگ پنجم را برداشتند، با دیگ خالی که ته آن یک دویست تومانی بود روبرو شدند.

من حالم بهم خورد و مرا به بیمارستان بردند. به مردم هم اعلام کردم بروند.

فهمیدم چه کار بدی کرده‌ام!

منبع: ما سمعت ص396 با اندکی تصرف

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما