×

درباره میز از اینجا و آنجا

هر دسته از موضوعاتی که بارورتر شده‌اند در میزهای مستقل ارایه می‌شوند. سایر موضوعات در میز«از اینجا و آنجا» تقدیم می‌شوند. از این رو این محیط شامل مطالبی کاملا متنوع است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
۲۹ شعبان ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

آفتاب ظهر روزهجدهم

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۵/۰۶-۲۰:۰:۳۷
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23875
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1351

آفتاب ظهر روزهجدهم

ديد ساقي ايستاده پاي خم

باخدايش عشق بازي می‌كند

صحبت ازافشاي رازي می‌كند

كيست اين ساقي، رسول خاتم است

صاحب تفسيراسم اعظم است

دور تا دور سرش خيل ملك

درطواف او تمام نه فلك

جبريل اين بار جور ديگري است

بحث اتمام ره پيغمبري است

وقت تكميل رسالت آمده

گاه تنزيل ولايت آمده

تا لب پيك الهي باز شد

شرح صدر مصطفي آغاز شد

در كنار بركه بار انداختند

منبر بالا بلندي ساختند

با جلال و عزت پيغمبري

با شكوه و اقتدار ديگري

رفت تاپايان رساند راه را

سازد آگه بنده‌ی گمراه را

ير جهاز اشتران قد راست كرد

خطبه اش را اين چنين آغازكرد

ايها الناس اي مسلمانان خموش

وحي منزل را فرا داريد گوش

ايها الحجاج حج كامل کنید

روي بر حق پشت بر باطل كنيد

ايها لناس اين منم ختم رسل

صاحب نور رسالت عقل كل

من رسول الله اعظم احمدم

تاج مخلوقات حي سرمدم

آمدم تا خير را نازل كنم

راه كل انبياء كامل كنم

اينكه دستش روي دستان من است

نفس قدسي من و جان من است

اين علي با شد امام المتقين

شيرميدان‌ها، بوار الكافرين

دست بوس محضرش روح الامين

دست پنهان خدا در آستين

مظهرعين اليقين حق اليقين

بهترين مخلوق رب العالمين

اين علي فاروق حق و باطل است

هر كه رو گرداند از او جاهل است

اين علي بر شانه‌هايم پا گذاشت

ذره‌اي ترديد در قلبش نداشت

برفراز شانه‌هايم تا نشست

همچو ابراهيم بت‌ها راشكست

لنگر هفت آسمان حيدر بود

مقتداي انس و جان حيدر بود

صاحب تيغ دو دم تنها علي است

محرم صاحب حرم تنها علي است

هم بود يار و انيس فرشيم

هم بود خلوت نشين عرشيم

جزعلي نفس رسول الله كيست

صورت انساني  الله كيست

ما دو تا يك روح در دو پيكريم

شاهكار دست حي داوريم

ما دو تا منشق ز نور مطلقیم

دست حق با ماست ما هم با حقيم

اولين مرد مسلمان است علي

اولين قاري قرآن است علي

حال تكليفم ادا بايد شود

صحبت از سرّ خدا بايد شود

هر كه را من مقتدا و رهبرم

او شهادت می‌دهم پيغمبرم

هر كه را مولاي بي همتا نبي است

بعد از اين مولاي او تنها عليست

شد ولي اولين و آخرين

حضرت حيدر اميرالمؤمنين

آي مردم نيت قربت كنيد

با وصي مصطفي بيعت كنيد

آي مردم گفته‌ی رب كريم

بشنويد... هذا صراط المستقيم

هر كه شك بر او نمايد كافر است

منكر او منكر پيغمبر است

هر كه بر گرداند از او روي خويش

آتش قهرخدا دارد به پيش

اي خدا با دوستانش دوست باش

ياور هر كس كه يار اوست باش

اي خدا دار و ندارمن عليست

يار صاحب اقتدار من عليست

آنچه بايد مصطفي می‌گفت گفت

ير همه خلق خدا می‌گفت گفت

جملگي دست دعا برداشتند

ليك درسر فتنه‌ها داشتند

از سر شانه عبا انداختند

اهل كينه رنگ خود را باختند

روي لب گفتند بخٍ يا علي

زيرلب گفتند حرفي با علي

حال بر دست پيعمبرشاد باش

بعد از آن آماده بيداد باش

آنكه اول بهر بيعت می‌دويد

نقشه‌ی قتل پيغمبر را كشيد

عقده بدر و احد ابراز شد

فتنه‌اي با نام دين آغاز شد

وقت آن شد تا سوابق رو شود

روي اصلي منافق رو شود

مردم از راه حقيقت گم شدند

شاخه‌هاي گل همه هيزم شدند

در بهشت قرب احمد آمدند

در ميان خانه زهرا را زدند

دستهايی كه به روي دست بود

خالق هستي هر چه هست بود

با عمامه دور گردن بسته شد

امت واحد هزاران دسته شد

ناله زهراي اطهر می‌رسيد

خويش را دنبال حيدر می‌كشيد

بوسگاه مصطفي آتش گرفت

فاطمه سر تا به پا آتش گرفت

چادري كه برتر از سجاده بود

زير پاي اين و آن افتاده بود

فاطمه می‌گفت بابا، می‌زدند

مرتضی می‌گفت زهرا، می‌زدند

منبع: کانال شعر مذهبی رضیع الحسین قاسم نعمتی

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما