×

درباره میز از اینجا و آنجا

هر دسته از موضوعاتی که بارورتر شده‌اند در میزهای مستقل ارایه می‌شوند. سایر موضوعات در میز«از اینجا و آنجا» تقدیم می‌شوند. از این رو این محیط شامل مطالبی کاملا متنوع است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
۱ رمضان ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

ای گوهر جان که جان طاهائی

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۰/۲۵-۱۱:۵۰:۴۴
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23634
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1306

ای گوهر جان که جان طاهائی

ای دُّر محمّدی  که دریائی

ممدوحه‌ی شخص اوّل خلقت

محبوبه‌ی ذات حی یکتائی

هم آینه کمال والشّمسی

هم والقمر اذا تلاهائی

در بیت محقّر گلین خود

بر کلّ وجود حکم فرمائی

هم سیّدة النساء امروزی

هم شافعة الرّجال فردائی

از حیّز وصف و مدح بیرونی

این بس به جلالتت که زهرائی

از سر تا پا محمّدی  دیگر

وز پا تا سر علّی اعلائی

ترسم که کنم پرستشت زیرا

آئینه حسن حق تعالائی

در عزّ و کمال دخت توحیدی

در قدر و جلال مام بابائی

ما ذره، تو جاودانه خورشیدی

ما قطره، تو بیکرانه دریائی

ما تیرگی و تو مطلع الانوار

ما خار ره و تو باغ گل‌هائی

هم پروردی دو نازنین مریم

هم مادر یازده مسیحائی

از هر چه نگفتنی است آگاهی

بر هر چه ندیدی است بینائی

خورشید بلند بام توحیدی

بالله قسم تمام توحیدی

مدح تو زهمچو من کجا آید

این کار خداست از خدا آید

اوصاف تو ای ملیکه هستی

وحی است که باید از سما آید

تا حق سخن ادا کند جبریل

با کوثر و قدر و هل اتی آید

خیزد پی دست بوسیت احمد

از دور اگرت صدای پا آید

این نیست عجب اگر کنیزت را

چون مریم از آسمان غذا آید

یا بهر طواف حجره‌ات کعبه

با زمزم و مروه و صفا آید

بر دست تو بوسه زد نبی کاین دست

بر دست خدا گره گشا آید

منّت نبرد زپادشاهان هم

هر کس که گدات را گدا آید

جائی که دوباره بر درت هر روز

بر عرض سلام مصطفی آید

جا دارد اگر برای دربانی

مؤسای کلیم با عصا آید

عیسی برد آرزوی بیماری

کاین جا به بهانه شفا آید

از تو همه عفو و بخشش و رحمت

از ما همه عجز و التجا آید

با اشک دو دیده شستشویم ده

وز خاک مدینه آبرویم ده

منبع: کانال شعر مذهبی رضیع الحسین غلامرضا سازگار

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما