ای گوهر جان که جان طاهائی
ای دُّر محمّدی که دریائی
ممدوحهی شخص اوّل خلقت
محبوبهی ذات حی یکتائی
هم آینه کمال والشّمسی
هم والقمر اذا تلاهائی
در بیت محقّر گلین خود
بر کلّ وجود حکم فرمائی
هم سیّدة النساء امروزی
هم شافعة الرّجال فردائی
از حیّز وصف و مدح بیرونی
این بس به جلالتت که زهرائی
از سر تا پا محمّدی دیگر
وز پا تا سر علّی اعلائی
ترسم که کنم پرستشت زیرا
آئینه حسن حق تعالائی
در عزّ و کمال دخت توحیدی
در قدر و جلال مام بابائی
ما ذره، تو جاودانه خورشیدی
ما قطره، تو بیکرانه دریائی
ما تیرگی و تو مطلع الانوار
ما خار ره و تو باغ گلهائی
هم پروردی دو نازنین مریم
هم مادر یازده مسیحائی
از هر چه نگفتنی است آگاهی
بر هر چه ندیدی است بینائی
خورشید بلند بام توحیدی
بالله قسم تمام توحیدی
مدح تو زهمچو من کجا آید
این کار خداست از خدا آید
اوصاف تو ای ملیکه هستی
وحی است که باید از سما آید
تا حق سخن ادا کند جبریل
با کوثر و قدر و هل اتی آید
خیزد پی دست بوسیت احمد
از دور اگرت صدای پا آید
این نیست عجب اگر کنیزت را
چون مریم از آسمان غذا آید
یا بهر طواف حجرهات کعبه
با زمزم و مروه و صفا آید
بر دست تو بوسه زد نبی کاین دست
بر دست خدا گره گشا آید
منّت نبرد زپادشاهان هم
هر کس که گدات را گدا آید
جائی که دوباره بر درت هر روز
بر عرض سلام مصطفی آید
جا دارد اگر برای دربانی
مؤسای کلیم با عصا آید
عیسی برد آرزوی بیماری
کاین جا به بهانه شفا آید
از تو همه عفو و بخشش و رحمت
از ما همه عجز و التجا آید
با اشک دو دیده شستشویم ده
وز خاک مدینه آبرویم ده
منبع: کانال شعر مذهبی رضیع الحسین غلامرضا سازگار