×

درباره میز از اینجا و آنجا

هر دسته از موضوعاتی که بارورتر شده‌اند در میزهای مستقل ارایه می‌شوند. سایر موضوعات در میز«از اینجا و آنجا» تقدیم می‌شوند. از این رو این محیط شامل مطالبی کاملا متنوع است.
×

آرزوی رخصت...!


یا علی! ای آقای من!
ای نور خدایی در دل تاریکی‌ها!
ای ستون دین!


تو را سپاس می‌گویم که در سایه لطفت قدمی برداشتم.


تو، تویی!
و من، کمتر از مورچه در بارگاه سلیمان!
تو را از پیش‌کش کاری چنین اندک برتر می‌دانم؛
اما آرزومندم رخصت دهی تا کار ناچیزم را به نام تو زینت بخشم.
اگر چنین گردد متواضعانه بسی شادمان و مفتخرم.
شاید خدای از تقصیراتم بگذرد و آن را خالص بپذیرد.


تو پدر یتیمان و همسر بیوه زنان و حامی بی‌کسانی!
و من یتیمی غریب!
و خوب می‌دانی غم سنگین یتیم را، آن هم یتیمی غریب.
تو بر من منت گذاری اگر به افتخار این هدیه رخصت فرمایی،
و من سر به آسمان سایم اگر قبولت افتد.


آقای من ای علی فدایت گردم.


*****


مولای ياعلی!
يا نور الله فی ظلمات الارض!
يا عمود الدين!


أشکرک علی اتمام عملی هذا فی ظلک.


أنت أنت؛
و أنا أقل من النمل الی سليمان؛
فأُجِلّک من هديتی إليک؛
لکن أرجوک أن تأذن لی فی تزيين عملی هذا الحقير القلیل،
بوضع اسمک المقدس عليه،
سرورا و فخرا مع التواضع؛
لعل الله يتجاوز عن­تقصيری ويقبله خالصا


إنک زوج الارامل و ابو اليتامی و کافل الايتام،
و أنا يتيم غريب،
و أنت أعلم بشدة هموم اليتيم خاصةً إذا کان غريبا؛
فامنن علی بهذا الفخر!


مولای ياعلی روحی فداک!

×

جستجوی پیشرفته

جستجو در میزهای
دامنه جستجو


×

ارتباط با ما

info@aashtee.org :پست الکترونیک ما
rss
بسم الله الرحمن الرحیم
سه شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۳
۳ رمضان ۱۴۴۶
ابزار
  • نمایش دو ستون
  • نمایش درختواره
  • نمایش متن مقاله
  • بستن متن‌ها
درختواره

بازار استر آبادی در کاظمین

  • نویسنده:محسن
    • تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۶/۱۱-۸:۴۱:۱۳
    • تاریخ اصلاح:
    • کد مطلب:23517
  • بستن متن‌ها
  • اختصاصات این مطلب
  • نظر شما
  • (0) نظر برای این موضوع
  • بازدید: 1493

مرد متدینی اهل استرآباد (گرگان) در بازار کاظمین علیهما السلام دكان بزازی داشت.

وی خدمت مرحوم شیخ انصاری رحمة الله علیه در نجف اشرف رسید و به ایشان گفت:

من مقلد شما هستم و حساب موجودی خودم را كرده‌ام، اگر حج مشرف شوم، فقط برای من خانه و دكان می‌ماند و دیگر سرمایه برای كسب و کار ندارم.

مرحوم شیخ فرمودند: شما مستطیع هستید .

نامبرده به فتوای شیخ عمل عمل و به حج رفت و پس از مراجعت و اتمام دید و بازدید خدمت شیخ رسید و كسب تكلیف نمود.

فرمودند دكان را آب پاشی و جاروب كن و به امید خدا پشت پاچال بنشین ان شاء الله درست می‌شود.

وی چند روزی همین عمل را انجام داد.

كسبه اطراف که متوجه حال او شدند ، مقداری اجناس بزازی امانت و یا نسیه در اختیار او گذاشتند تا گذران زندگیش باشد.

چون كاسب درستی بود كم كم كارش رونق گرفت و درستی او در بازار پیچید.

در آن زمان واردات و کلی فروشی بزازی، دست یهودیان بغداد بود.

یك بنكدار یهودی قبل از دیگران خبر دارشد كه یك كشتی بزرگ متقال از هندوستان بارگیری شده و به نزدیك عراق رسیده است.

حساب کرد، دید متقال كه مثلا متری پنج فلس است، با ورود كشتی سه فلس خواهد شد و كلی ضرر از متقال موجود خود می‌کند.

یهود زرنگ به نزد حاجی استرآبادی آمد و به او پیشنهاد كرد هر چه متقال در انبار یهودی است به چهار فلس بخرد، آن هم نسیه طولانی مدت.

حاجی كه معتقد به استخاره بود به حرم مطهر مشرف شده و نزد عالمی استخاره كرد خیلی خوب آمد.

به یهودی خبر داد كه می‌خرم و بلافاصله یهودی دستور حمل متقالها را به دكان حاجی داد، دكان پر شد و اطاقهای خانه‌اش كه اتفاقا بزرگ هم بود پر از متقال شد.

چند روز بعد خبر در راه بودن كشتی متقال به گوش همه رسید و قیمت متقال به سه فلس رسید.

كسبه به سراغ حاجی می‌آمدند که ببینند او چه می‌کند، ولی او را آرام و خونسرد مشاهده می‌کردند.

اتفاقا یك هفته بعد كشتی غرق شد و صدای آن در بغداد پیچید.

و در آن زمان خرید مجدد متقال از هندوستان و حمل آن با كشتی و رسیدن متقال به بازار بغداد خیلی طول می‌كشید.

لذا قیمت متقال ترقی كرد و در مدت كمی به ده فلس رسید و حاجی جزء ثروتمندان درجه یك شد.

حاجی پس از این سود سرشار، بازار بزرگ شهر کاظمین علیهما السلام را بنا نهاد و آن را وقف آستانه مطهره كرد. این بازار هنوز به بازار استرآبادی معروف است.

روزنه‌ای به عبودیت فقیهانهخاطراتی از عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ ذبیح الله قوچانی

منبع: دانش حوزه

  • نظر خوانندگان
تا کنون نظر قابل انتشاری ثبت نشده است
  • نظر شما