آقای شیخ اسماعیل جابلقی از حاج شیخ حسن وکیل عراقی نقل کرد که گفت من شبی در خواب دیدم که یک نفر در حال احتضار است ما به عیادت او رفتهایم و از علماء عراق هم آقای آقا نور الدین و آقای حاج محمد علی خان و آقای آقا سید احمد تشریف دارند دیدم دو نفر زیر پای او نشتهاند و به او میگویند تو یا یهودی بمیر و یا نصرانی آنها اصرار میکنند آقایان هم چیزی نمیگویند تا این که او گفت من نصرانی میمیرم آن گاه مرد. من از خواب بیدار شدم صبح طرف خانه آن شخص رفتم که مبادا مرده باشد رفت دیدم خبری نیست برگشتم در مراجعت کسی به من گفت فلانی ناخوش است بیا برویم از وی عیادت کنیم از قضا من ناخوشی او را تا آن وقت نشنیده بودم. پس رفتیم وقتی که وارد شدم دیدم صورت مجلس عین همان است که دیشب در خواب دیدم همان سه نفر آقایان نام برده تشریف دارند ولی آن دو نفر را که در زیر پای نشسته بودند ندیدم بقیه همه بودند. آن شخص همان روز از دنیا رفت و لکن او نام او را نگفت الا این که پرسیدم که او تارک حج بود یا نه چون در باب تارک حج روایت هست که یا یهودی بمیر و یا نصرانی. گفت نه. گفتم یقینا مانع زکات بوده. گفت بلی. معلوم شد که وجهش همین بوده چون در خبر است که هر که یک قیراط از زکات منع نماید اگر میخواهد یهودی بمیرد یا نصرانی ...
با این که این موضوع به قدری مهم است که پیغمبر مانعین آن را از مسجد بیرون کرد و مخصوصا پنج نفر را اسم برد پاشو ای فلان ای فلان از مسجد ما بیرون شوید و در این جا نماز نخوانید چون شما زکات نمیدهید...
یکی گفت فقراء و اغنیاء هر یک عیب دیگری را میگویند فقراء میگویند اغنیاء زکات نمیدهند و اغنیاء میگویند فقراء نماز نمیخوانند ...
علاوه از این منع زکات آثار شوم دیگر هم دارد از جمله قحطی است حضرت رسول صلی الله علیه و آله میفرماید که همواره امت در خیرند مادام که به یکدیگر خیانت نکنند و اداء امانت کنند و زکات بدهند و اگر این را نکنند مبتلی به قحطی میشوند
[مؤلف در ادامه قحطیای را که خود شاهد آن بوده نقل میکند. برای دیدن این مطلب به مطلبی با عنوان «گزارشی از قحطی سال 1336ق» مراجعه کنید.]
منبع: الکلام یجر الکلام با اصلاحات جزئی ج 2 ص252
آقای شیخ اسماعیل جابلقی از حاج شیخ حسن وکیل عراقی نقل کرد که گفت من شبی در خواب دیدم که یک نفر در حال احتضار است ما به عیادت او رفتهایم و از علماء عراق هم آقای آقا نور الدین و آقای حاج محمد علی خان و آقای آقا سید احمد تشریف دارند دیدم دو نفر زیر پای او نشتهاند و به او میگویند تو یا یهودی بمیر و یا نصرانی آنها اصرار میکنند آقایان هم چیزی نمیگویند تا این که او گفت من نصرانی میمیرم آن گاه مرد. من از خواب بیدار شدم صبح طرف خانه آن شخص رفتم که مبادا مرده باشد رفت دیدم خبری نیست برگشتم در مراجعت کسی به من گفت فلانی ناخوش است بیا برویم از وی عیادت کنیم از قضا من ناخوشی او را تا آن وقت نشنیده بودم. پس رفتیم وقتی که وارد شدم دیدم صورت مجلس عین همان است که دیشب در خواب دیدم همان سه نفر آقایان نام برده تشریف دارند ولی آن دو نفر را که در زیر پای نشسته بودند ندیدم بقیه همه بودند. آن شخص همان روز از دنیا رفت و لکن او نام او را نگفت الا این که پرسیدم که او تارک حج بود یا نه چون در باب تارک حج روایت هست که یا یهودی بمیر و یا نصرانی. گفت نه. گفتم یقینا مانع زکات بوده. گفت بلی. معلوم شد که وجهش همین بوده چون در خبر است که هر که یک قیراط از زکات منع نماید اگر میخواهد یهودی بمیرد یا نصرانی ...
با این که این موضوع به قدری مهم است که پیغمبر مانعین آن را از مسجد بیرون کرد و مخصوصا پنج نفر را اسم برد پاشو ای فلان ای فلان از مسجد ما بیرون شوید و در این جا نماز نخوانید چون شما زکات نمیدهید...
...