بین اصحاب حاج شیخ حسن مامقانی و فاضل شربیانی خیلی تضاد بود.
شخصی مسألهگوی مرحوم مامقانی بود و اگر کسی مسألهای از او میپرسید، سؤال میکرد: مقلد چه کسی هستی؟
اگر میگفت که مقلد مامقانی هستم، او را تحسین میکرد و جواب مسأله او را میداد.
ولی اگر میگفت مقلد فاضل شربیانی هستم، شروع میکرد به شدت شربیانی را تکذیب و توهین میکرد و از جهت علمی و عملی او را زیر سؤال میبرد.
آن مسأله گو به دخترش وعده میدهد که برایش چادری تهیه کند.
در همان اوقات به علتی شاید به جهت بی تقوایی، مرحوم مامقانی او را جواب میکند.
او که از مامقانی شهریه میگرفت، ظاهرا شهریه اش قطع میشود. هم از مامقانی رانده شده و هم در مورد فاضل شربیانی این طور مشی کرده بود.
در همان موقع از طرف فاضل شربیانی او را میخواهند. شربیانی به او میگوید: آقای مامقانی به شما چقدر شهریه میداد؟ میگوید: فلان مقدار. شربیانی میگوید: این را من تقبل میکنم.
دوباره میپرسد: شنیدهام به دخترت وعده دادهای که برایش چادر تهیه کنی، پول چادر چقدر میشود؟ او میگوید: فلان مقدار. شربیانی آن را هم تقبل میکند.
هم پول چادر را میپردازد و هم میگوید که از جهت شهریه نگران نباش، من جبران میکنم، ولی نباید سبب شود که شما رویهتان را عوض کنید، بلکه همان روش قبلی تان را ادامه بدهید.[1]
[1]- جرعهای از دریا ج 2 ص 389
بین اصحاب حاج شیخ حسن مامقانی و فاضل شربیانی خیلی تضاد بود.شخصی مسألهگوی مرحوم مامقانی بود...
در همان اوقات به علتی شاید به جهت بی تقوایی، مرحوم مامقانی او را جواب میکند...