بعد از نماز مغرب و عشاء (كه شب جمعه هم بود) مُدام تشنگی زیارت بیشتر میشد تا اینكه ساعت یازده شب به قصد زیارت به سوی حرم مطهّر مشرّف شدم، خیابانها خیلی خلوت شده بود، تو گویی كه آن جمعیت آب شده و به زمین فرو رفتهاند.
ابتدا به اوّل خیابان «شارع المخیم» یعنی «خیابان خیمهگاه» رسیدم، خیمهگاه حسین صلوات الله علیه در آنجا قرار دارد، به سوی خیمهگاه رفتم، بر سردر نوشته شده بود: «السّلامُ علی الخیامِ الخالیةِ مِنَ الحسینِ وَ اَهْلِ بیتهِ» سلام بر خیمههای تُهی از حسین و اهل بیتش.
خیمهگاه امام در جنوب غربی حرم مطهّر و به فاصله 250 متری حرم قرار گرفته است، محل خیمهگاه حدود 2 متر گودتر از سطح زمین بوده است كه در سال 1381 هـ .ش مورد بازسازی قرار گرفته.
وارد محوّطه شدیم، الله اكبر در شب و روز عاشورا اینجا چه گذشته است؟
السلام علی الخیامِ الخالیات، السلام علی الخیام المحرقات، السلام علی الخیام الشاهدات.
سلام بر خیمههای خالی حسین، سلام بر خیمههای سوخته حسین، سلام بر خیمههایی كه شاهد و ناظر مصیبتها بودهاند.
اندام هر شیعی مخلصی در این مكان به لرزه در میآید، زوّار گریه میكردند و به یاد آنچه در اینجا گذشته ناله میكردند چه لحظات سختی بر زینب و اهل بیت حضرت سیدالشهداء گذشت.
چه زیبا گفته شاعر:
میان خیمهای غمگین نشسته زینب نالان
دو چشمش منتظر بَر دَر دلش در صحنه میدان
دمی بگذشته و صوت حسین بر او نمیآید
بگوش او فقط آید صدای شیعه اسبان
صدای آه و افغان یتیمان صبر او برده
به كف آبی ندارد از برای آن همه عطشان
ز فریاد و ز افغان حرم شد محشری برپا
ولی زینب كند اشك خود از چشم حَرم پنهان
به خیمهدختری كوچك بُوَد بیتاب بابایش
دَمادَم گیرد از عَمّه سراغ باب خود نالان
نمیداند سؤالش را چگونه بَر دَهد پاسخ
كه او خود منتظر ماند كه آید خسرو خوبان
میان خیمهای دیگر شهیدان خفتهاند درخون
یتیمان حرم برآن به خون آغشتگان نالان
رُباب از داغ اصغر اشك ریزان و پریشان است
لب عطشان اصغر كِی شَود از خاطرش پنهان
پُر از اندوه و واویلا فضای خیمهها گشته
ولی زینب دلش فكر حسین و این همه عدوان
زمانی اینچنین بگذشت و صبر از دست زینب رفت
گهی خاموش بنشسته گهی ایستاده و حیران
نمیدانست چرا قلبش طلاطمها چنین دارد
كه گویی لحظهای دیگر رود از پیكر او جان
برون از خیمه گردید و به تلّی مرتفع ایستاد
وُرا یك صحنه جانسوز برابر گشته با چشمان
میان قتلگه جسم پر از چاك برادر دید
كه از اسبش فرو افتاده و در خاك و خون غلطان
فغان از دل كشید آن دم كه با چشمان خود میدید
بروی سینه مولا نشسته شمر بیایمان
نهاده خنجرش جای دو لبهای رسو الله
كنار پیكر مولا نشسته فاطمه گریان
شتابان سوی میدان شد پریشان زینب كبری
زدی بر سر كشیدی نالهها از سینه سوزان
چو مولا دیده زینب را كه عزم مقتلش كرده
اشارت كرده برگردد به خیمه خواهر نالان
به خیمه رفته زینب در پی فرمان ثارالله
تنش تا خیمه برگشته دلش جا مانده در میدان
نفَس در سینهها حبس و حرم مبهوت زینب شد
كسی آگه نبود از حالت مهنت كِش دوران
سكوتی سخت و جان فرسا كه بر آن خیمه حاكم بود
شكسته شد به یك لحظه به آه و ناله نسوان
نمیدانست چه گوید او كه چشمانش چه میدیده
و یا چون وَر دهد تسكین دل غمدیده آنان
زمیدان اسب خونین چون به خیمه دیدهتر آمد
به یك دَم گشته آن مركب غریق بوسه طفلان...
[…]
خیلی جای غمانگیزی است، حُزن و اندوه از در و دیوار میبارد، اوّلین خیمه مربوط به حضرت ابوالفضل عباس علیهالسلام، سپر بلا و كفیل حضرت زینب و نگهبان خیمهها در مقدّمه میباشد، خیمه حضرت زینب سلام الله علیها در وسط و خیمه علیاكبر و امام حسین علیهالسلام و بقیه بنیهاشم دور تا دور آن قرار گرفته، اینچنین از خواهر حفاظت میكردند و ایشانرا پوشش میدادند كجایند كه ببینند بعد از آنها چه شد:
[…]
چه خوش گفته محتشم:
آه از دمی كه لشكر اعدا نكرده شرم
كردند رو به خیمه سلطان كربلا
آن دم فلك بر آتش غیرت سپند شد
كز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
حضرت امام رضا علیهالسلام میفرمایند: «وَ اُضرِمَتِ النّیرانُ فی مَضاربنا»[1]
یعنی خیمههای ما را آتش زدند. آن سنگدلان چگونه مرتكب چنین جنایتی شدند؟!
چه خوب گفته شاعر:
آتش به آشیانه مُرغی نمیزنند
گیرم كه خیمه، خیمه آل عبا نبود
خیمه امام سجّاد علیهالسلام در غرب خیمه امام حسین علیهالسلام قرار دارد و خیمه حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسّلام در قسمت شمال غربی خیمهها و با كمی فاصله از بقیه خیمهها قرار دارد و حضرت سیدالشهداء علیهالسلام خیمه ایشان را به جهت حفاظت و یادگار بودن از برادر پشت همه خیمهها قرار داده بودند.
خدایا اینجا چه وقایعی رخ داده است؟ خیمهگاه از جمله مشاهد دردآور و سوزناك كربلا میباشد كه دل هر دوستداری را میسوزاند و اشك دیده را جاری میكند.
خیمههای اصحاب و انصار دور تا دور هم به صورت مربع قرار دارند.
سدانت و تولیت خیمهگاه به عهده سادات آل طُعمه معروف به «آل خیمه» میباشد كه این مسئولیت در میان ایشان توارثی است.
از خیمهگاه خارج شدم در حالیكه از درون میسوختم و در اندیشه گریه زوّار بر حضرت سید الشهداء علیهالسلام بودم، و اینكه چه ارتباط عجیبی میان شیعیان و ائمه اطهار قرار دارد و این چنین توفیق یافتهایم كه بر آنها گریه كنیم، چرا كه در خبر صحیح آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمودند: «رَحِمَ اللهُ شیعَتَنا... انّهم اوُذوُا فینا وَ لَمْ نُؤْذَ فیهم، شعیتُنا مِنّا، قَد خُلقِوُا مِن فاضِل طینَتِنا وَ عُجِنوُا بِنورِ ولایتنا، رَضُوا بِنا أئمَّةً وَ رَضینا بهم شیعةً، یصیبُهم مصابُنا وَ یبكتهم اوصابُنا وَ یحزنهُم حُزنُنا وَ یسرّهم سرورُنا و نحن اَیضاً نَتألَّمُ لِتَأَلُّمِهِم وَ نَطَّلعُ عَلی اَحوالِهم فَهُم مَعَنا لا یفارقوننا و لا نفارقهم، لأنَ مرجع العبدِ إلی سَیدهِ و معوّلَه عَلی مَولاه، فَهُم یهجروُنَ مَن عادانا و یجهرونَ بمَدْحِ مَنْ والانا و یباعدونَ مَن آذُونا... اللّهمّ أَحی شیعَتَنا فی دَولَتِنا، وَ اَبْقهِم فی مُلكِنا وَ مَملكَتِنا، اللهم شیعتنا منّا و مضافین إلَینا، فَمَن ذَكَرَ مُصابَنا وَ بَكی لِاَجلِنا استحَی اللهُ اَنْ یعذِّبَهُ بِالنّار»[2]
در این حدیث بسیار زیبا و جامع امام صادق علیهالسلام میفرمایند: خدا رحمت كند شیعیان ما را ... آنها در راه ما مورد آزار و اذیت قرار گرفتند در حالیكه ما در راه ایشان اذیت نشدیم، شیعیان ما از ما هستند و تحقیقاً از اضافه گِل ما خلق شدند و خمیر مایه آنان نور ولایت ما میباشد، آنها راضی شدند كه ما ائمه ایشان باشیم و ما نیز راضی شدیم كه آنها شیعه ما باشند، مصیبت ما به آنها میرسد و آنها را اذیت میكند، ناراحتی ما آنها را ناراحت میكند و خوشحالی ما آنها را خوشحال، و ما نیز بر آزردهگی آنها آزرده میشویم و احوالشان را جویا میشویم، پس آنها با ما هستند، ما را رها نمیكنند و ما نیز آنها را رها نمیكنیم، چرا كه بازگشت بنده به سوی سیدّش میباشد پس شیعیان ما دشمنان ما را ترك میكنند و اظهار به مدح دوستداران ما مینمایند و از كسی كه ما را اذیت كند دوری میكنند، خدایا شیعیان ما را در دولت ما پایدار نگه دار و آنها را در ملك ما حفظ نما، خدایا شیعیان ما از ما هستند و به ما اضافه شدهاند، پس هركسی كه مصیبتهای ما را به یاد آورد و برای ما گریه كند، خداوند حیا میكند كه او را در آتش بسوزاند.
به راستی این حدیثی است كه دلهای شیعیان را شاد و چشمهای آنان را روشن میكند
[…]
و باز امام علی بن موسیالرضا علیه آلاف التّحیة والثّناء در ضمن حدیث طویلی به رَیان بن شبیب میفرمایند: «یا ابن شبیب... إنْ كُنتَ باكیاً لشَیءٍ فَابْكِ للحسین بن علی فإنّه ذُبِحَ كما یذبحُ الكبش و قتل معه مِن اهلِ بیتهِ ثمانیة عشرَ رجلاً مالهم فِی الاَرضِ شبیهون، وَ لقد بكتِ السماواتُ السّبع و الأرضون السبع لقتله ... یا ابن شبیب ... إنْ بَكیتَ علی الحسین حتی تصیر دموعُكَ عَلی خَدَّیكَ غَفَر اللهُ لكَ كُلَّ ذنبٍ أذْنَبْتَه صَغیراً كان اَوْ كبیرًا، قلیلاً كانَ اَوْ كثیرًا...»[3]
یعنی: ای ابن شبیب... اگر برای مصیبتی گریه كردی پس بر حسین بن علی گریه كن چرا كه او را همچون گوسفندی سر بریدند و هجده نفر از اهل بیتش كه بر روی زمین همچون آنان یافت نمیشود به همراه او كشته شدند و به درستیكه آسمانهای هفتگانه و زمینها بر كشته شدن او گریستند ... ای پسر شبیب... اگر بر حسین به گونهای گریه كردی تا اینكه اشكهایت بر گونههایت جاری شود، خداوند هر گناهی را كه مرتكب شدهای میبخشد چه آن گناه بزرگ باشد چه كوچك و چه كم و چه زیاد...
[...]
پس خدا را شاكریم كه بر ما منّت نهاد و ما را از شیعیان اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین قرار داد و باز منّت نهاد كه گاهگاهی بر مظلومیت آن بزرگواران قطراتی اشك از چشمانمان خارج شود.
به راستی كه اگر همه عمر فقط مشغول شكر این نعمت عُظمی باشیم، حقّ آنرا ادا نخواهیم كرد، الحمدُلله الّذی هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لنَهتَدی لَولا اَن هدانا اللهُ.
شیعه اهل بیت میبایست به شكرانه اینكه اجازه دادهاند و در زمره شیعیان درآمده، مدام به یاد این نعمت و رحمت الهی باشد و بكوشد با ترك معصیت ذرهای شكر پروردگار را بجا آورد و به آن آقایان دو عالم نزدیكتر شود و مبادا زرق و برق دنیای دنیه مكّاره او را بفریبد و لحظاتی ارزش خود را به عنوان شیعه اهل البیت فراموش كند و مطیع نفس خبیث شود و بنده شیطان گردد و دست به گناه آلوده كند.
این دستی كه بر حسین علیهالسلام سینه میزند و آن چشمی كه بر مظلومیت آنان میگرید شأنش اجل از آن است كه با لذّات زودگذر و پوچ دنیوی متلوّث [آلوده] گردد و میبایست پیوسته در شكرگذاری پروردگار باشد و اقلّ اعمال شكر، ترك گناه برای رضای خدا و تقرّب به اهل بیت عصمت صلواتالله علیهم اجمعین میباشد.
از خیمهگاه كه خارج شوی به فاصله 150 متر، «تلّ زینبیه» قرار دارد.
این مكان مقدّس مقابل دروازه زینبیه در جنوب غربی صحن مطهّر قرار دارد و اینجا مكانی است كه به صورت تپّهای بود كه حضرت زینب كبری سلام الله علیها در روز عاشورای خونین برآن میایستاده و نظارهگر نبرد برادران خود بودهاند.
ارتفاع تلّ زینبیه از زمین حدود 5 متر و دارای یازده پلّه و به مساحت یكصدمتر مربع میباشد و تا گودال قتلگاه حدود 80 متر فاصله دارد، ولی به علّت بازار و وجود مغازهها و هتلها از خیمهگاه تا تل زینبیه این دو مكان را نمیشود از یكدیگر مشاهده نمود، تل دارای یك گنبد كاشی كاری شده میباشد كه تا دیوار صحن مطهّر حدود 25 متر فاصله دارد.
تلّ زینبیه از جمله مشاهد مؤلمه و دردآور كربلاست كه با دیدن آن قلب عاشقان پارهپاره میشود و بجای اشك، خون از دیده دلها جاری میشود.
بانو زینب، بمیرم برایتان، شما در روز عاشورا با آن تشنگی و آن اوضاع آشفته زنها و بچّهها از یك طرف در خیمهگاه، و برادرت در میدان جنگ و لشكر در میان، چگونه این فاصله 150 متری از خیمهگاه تا تل را در رفت و آمد بوده و میدویدهاید؟ ای وای ای آسمانها فرو ریزید چه بسا كه دختر علی مرتضی از فرط تشنگی و خستگی در وسط راه كمی درنگ میكرده، ای وای بر من (زبانم لال باد) چه بسا در بین راه بر زانوهای خود میافتاده و دوباره بلند میشده و میدویده، وا زینباه وا سیدتاه وا علیاه، ای كاش وجود عالم بیوجود میشد و آن اتّفاق نمیافتاد، بیبی جان نكند زبانم لال در بین راه كسی مزاحمتان میشده است؟
[شعر عربی]
تلّ زینبیه خیلی مظلوم است، تو گویی در آنجا زمین و زمان میگرید، در آنجا همه گریه میكردند، چند ایرانی آنجا دوره گرفته بودند و بر سر و صورت میزدند و ناله میكشیدند،
[شعر عربی]
از تلّ زینبیه پائین آمدم و از كنار دیوار صحن مطهّر امام حسین صلوات الله علیه حركت كردم ولی جرأت ورود به آن حریم قدس الهی را نداشتم لذا به طرف بین الحرمین رفتم تا به خدمت و پابوسی قهرمان علقمه شرفیاب شوم، چرا كه ایشان «بابُ الحسین» میباشند، «فَأتوا البیوتَ مِن اَبوابِها».
مرحوم میرزا حسینعلی تهرانی از دل سوختگان حسینی میفرمایند: «هرگاه به كربلا رسیدید، ابتدا به حرم ابوالفضل العبّاس علیهالسلام مشرّف شوید و پس از آن به زیارت سالار شهیدان قیام كنید، زیرا هر كسی كه قصد ورود به قلعهای را داشته باشد، ابتدا از درگاه و باب آن وارد میشود و عبّاس بن علی علیهالسلام باب حضرت سیدالشّهداء علیهالسلام است»
[...]
به هر حال به حرم مطهّر حضرت عباس علیهالسلام رسیدیم، یا الله باور نیست كه وارد حرم عباسِ علی میشوم، از طرف پاهای مطهّر آقا ابوالفضل عباس علیهالسلام وارد صحن مطهّر شدم، اكثر زوّار پا برهنه بودند، لا إلهَ إلّا الله چه عظمتی! و چه مظلومیتی در این عظمت نهفته شده!
آرام آرام در صحن مطهّر حركت میكردم تا اینكه به درب رسیدم؛
سلامُ اللهِ وَ سلامُ ملائكتهِ المقرّبین و اَنبیائهِ المُرسلین وَ عِبادِه الصّالحین وَ جَمیعِ الشُّهداءِ وَالصدّیقینَ والزّاكیاتُ الطّیباتُ فیما تغتَدی وَ تَروحُ علیكَ یابنَ اَمیرالمؤمنین... لعنَ اللهُ مَن قتَلك وَ لعنَ اللهُ مَن جَهِلَ حَقَّكَ وَاستَخَفَّ بِحُرمَتِكَ و لعنَ اللّهُ مَن حالَ بینَكَ و بینَ ماء الفُرات اشهَد انّك قُتِلْتَ مظلوماً ...
همه خم میشدند و عتبه مقدّسه را میبوسیدند، وارد روضه مطهره شدم، ضریح مطهّر آقا عباس علیهالسلام كه از میان حرمهای مطهّر، بلندترین ضریح است روبرویم بود، همه گریه میكردند، بعضی فریاد میزدند «یا كافِل زینب» خدایا چه مظلومیتی در اینجا حاكم است، وا سیداه وا عبّاساه وا مظلوماه، من تقریباً كنار پای مطهّر قرار گرفتم؛ السّلامُ علیك یا اباالفضل العبّاس یا بن امیرِالمؤمنین، السلام علیك یا بن سیدِ الوصیین، السلامُ علیك... اَشهدُ لقَد نَصَحْتَ لِلّهِ وَ لِرَسولهِ وَ لِاَخیكَ فَنِعْمَ الْاَخُ المُواسی فلعَنَ اللهُ اُمَّةً قتلَتكَ وَ لعنَ اللهُ امّةً ظَلَمتَْكَ... فنِعْمَ الصّابِرُ المُجاهِدُ المُحامی النّاصِرُ وَالْاَخُ الدّافِعُ عَنْ اَخیهِ... اَلحَقَك اللهُ بِدَرَجَةِ آبائكَ فی جَنّاتِ النَّعیم...
بعد از واردات و حالات معنویه و طلب حوائج از باب الحوائج و قاضی الجوائج به صحن مطهر رفتم،
یارب این بارگه كیست كه خورشید سما
هر سحرگه كند از خاك درش كسب ضیا
یا رب این مرقد پر نور مطهّر از كیست؟
كه به تعظیم درش پشت فلك گشته دوتا
یارب این اختر تابان زكدامین برج است
كه منّور بُوَد از رای منیرش بیضا
یارب این گوهر رخشان ز كدامین درج است
كز نظرها همه چون گنج بُوَد ناپیدا
یارب این صحن و رواق و حرم از حضرت كیست؟
كه از خاكِ درِ او كون و مكان یافت بها
صحن جانبخش ابوالفضل كه در رتبه او
عقل و وهمند دو حیرت زده چون من شیدا
این همان صحن شریف است كه از فرط شرف
خادمش را به سر چرخ برین باشد پا
این همان بارگه عرش مثال است كه نیست
گر كنی هندسه جز عرش برینش همتا
گوهر درج امامت، شبهِ جمشید غلام
اخترِ برج ولایت مَهِ خورشید لقا
ماه تابانِ بنی هاشم عباس علی
كز غلامی درش فخر كند بر دارا
اندرین صحن مقدس كه بُوَد كعبه جان
سعی كن تا كه مقامی به كف آری به صفا
این همان منظر پاك است كه سرگردان است
چرخ از بهرِ طوافِ درِ او صبح و مسا
از سرِ شوق اگر پای در این صحن نهی
دستت از غیب بگیرند به هر رنج و عنا
گر تو را رنج به جان باشد این جاست علاج
گر تو را درد به دل باشد این جاست دوا
مقام و شأن و جلالت علمدار كربلا را نمیتوان در هیچ كتابی جای داد و آنچه هست فقط شمّهای از آن دریای عظیم است و كتابهایی همچون «بطلُ العلقُمی- علامه شیخ عبدالواحد مظفّر»، «الخصائصُ العبّاسیه- آیة الله كلباسی»، «العباس- سید عبدالرزاق مقرّم» به این مهم پرداختهاند و هركدام به توان خود ذرهای از اسرار وجود ذی وجود ابوالفضل العباس صلوات الله علیه را ذكر نمودهاند.
جناب شیخ صدوق رحمه الله در كتاب شریف «الاَمالی» از جناب ابوحمزه ثمالی نقل میكند كه حضرت امام زین العابدین علیهالسلام فرمودند: «رَحِمَ اللهُ عَمّی العبّاس فلقَد آثَر وَ اَبْلی وَ فَدی أخاهُ بنَفْسِه حتی قطعت یداه فَاَبدَلَهُ اللهُ بهِما جَناحَینِ یطیرُ بهِما معَ المَلائكةِ فی الجَنّة كما جعَلَ لجعفر بنِ ابی طالب علیهالسّلام وَ اِنَّ للعبّاسِ عندَاللهِ منزلة یغبِطهُ بها جمیعُ الشّهداء یومَ القیامة»
یعنی: خدا رحمت كند عمویم عباس را، به درستی كه ایثار كرد و فداكاری نمود و بلا را پذیرفت و خود را فدای برادرش نمود تا اینكه دو دستش قطع شد، پس خداوند به جای آن دو دست، همچون جعفر بن ابیطالب دو بال به ایشان دادند تا به همراه ملائكه در بهشت پرواز كنند، و به درستی كه حضرت عباس آن چنان مقامی نزد خداوند دارد كه در روز قیامت همه شهداء به مقام ایشان غبطه میخورند
. امام جعفر صادق علیهالسلام میفرمایند: «كانَ عَمُّنا العبّاس بن علی علیهالسلام نافذَ البصیرةِ، صُلْبَ الإیمان، جاهدَ معَ ابی عبدِالله و اَبلی بلاءًا حسَناً و مضَی شَهیداً و دمُ العبّاس علیهالسلام فی بَنی حنیفة»[4]
یعنی: عموی ما حضرت عباس بن علی علیهالسلام بسیار تیزبین بودند، ایشان نهایت ایمان به خدا بودند، به همراه حضرت ابیعبدالله جهاد نمود و بسیار خوب عمل كرد و شهید شد... .
جلالت حضرت عباس علیهالسلام نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام و حضرت صدّیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها و ائمه اطهار بسیار جلّی و واضح است، چنانكه علامه دربندی اعلی الله مقامه وَ جَعَلنی مِن اَتباعِه نقل میكنند كه یكی از اخیار كه در كربلای معلّا مستقر بودند، دأب و عادتشان بر آن بوده كه روزی سه بار به زیارت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و هر بیست روز یك بار به زیارت حضرت عباس علیهالسّلام شرفیاب میشدند، شبی در عالم رؤیا، بانوی عالم حضرت فاطمه سلام الله علیها را مشاهده نمودند در حالی كه آن بانو از او آزرده خاطر بودند، او نیز تضرّع نمود كه آیا گناهی از من سر زده؟ حضرت فرمودند چرا كم به زیارت فرزندم میروی؟ عرض كرد: بانوی من، من روزی سه بار به حرم مطهّر فرزندتان حسین، شرفیاب میشوم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها منظور خود را بیان فرمودند كه تو به زیارت پسرم حسین میروی ولی به زیارت پسرم عبّاس كم مشرّف میشوی.
نظیر این قضیه را جناب میرزا حسینعلی تهرانی علیهالرحمة نقل مینمایند، ایشان میفرمودند: در كربلا كه بودم، روزانه دو بار به زیارت امام حسین علیهالسلام میرفتم و در ازای آن فقط یك بار به زیارت حضرت ابوالفضل علیهالسلام شرفیاب میشدم، پس از مدتی كه به این منوال گذشت، یك روز حضرت جلوهای عنایت كرده و فرمودند: برادرم عبّاس در نزد خداوند متعال، مقام و منزلتی دارد كه تمام شهداء به آن مقام غبطه میخورند، سعی كن هر اندازه كه به زیارت من همّت میكنی به همان اندازه هم به زیارت برادرم عباس بروی.
همچنین عنایت و نظر خاص حضرت صاحب العصر و الزمان عجّل الله فرجه به مقام و منزلت سید اولیاء حضرت عباس علیهالسلام بر همه آشكار است چنان كه آن حضرت در بعضی جاها از «عمویم عبّاس» تعبیر نمودهاند
و نیز در یكی از عنایات، آن حضرت فرمودهاند: «هرجا كه روضه عمویم عباس باشد من هم در میان گریه كنان بر عمویم عبّاس علیهالسلام گریه میكنم.»
جناب علامه دربندی اعلیالله مقامه و جَعلنی مِن اتباعهِ در كتاب عظیم الشأن «اكسیر العبادات فی اسرار الشهادات» نقل مینماید؛ از یكی از معتمدین شنیدم كه ایشان از یكی از متتبّعین در كتب مقاتل نقل نمودند كه در روز قیامت، هنگامی كه از شدّت اهوال، حال خلایق سخت شود، رسول خدا صلیالله علیه و اله حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در پی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرستند تا در مقام شفاعت حاضر شوند، پس حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام خطاب به حضرت فاطمه سلام الله علیها میفرمایند: در این روزی كه وحشت كبری به پاست چه چیزی را ذخیره كردهای و چه چیزی را برای شفاعت و نجات امّت من داری؟ پس حضرت فاطمه سلام الله علیها میفرمایند: «یا اَمیرَالمؤمنین، كفانا لِأجلِ هذا المقام الیدانِ المَقطوعَتانِ مِن اِبنی العَبّاس» یا امیرالمؤمنین برای این لحظات دو دست بُریده پسرم عباس كافیست.[5]
در حیات حرم مطهر مبهوت جمال و جلال معنوی این مكان بودم و اینكه اینجا محلّ صعود و نزول ملائكه میباشد ولی چشمان ما پوشیده از پرده گناه میباشد و نظاره گر این همه شوكت نیست؛ آری اینجا بارگاه شاه جهانِ حقیقت است؛
اینجا حریم پاك علمدار كربلاست
این آستان قدس شهید ره خداست
اینجا حریم حضرت باب الحوائج است
دولت در مقام و كشایش در این سراست
اینجا بُوَد مقام شهیدی كه تا ابد
خاكش حیات بخش و هوایش عبیرزاست
این بارگاه شاه جهان حقیقت است
این جایگاه جلوه انوار كبریاست
این خاكِ مشك بیز كه دارالشّفاء بُوَد
هر ذرهّاش به چشم ملایك چو توتیاست
اینجاست جایگاه شهیدی كه تا به حشر
دین خدا و پرچم اسلام از او به پاست
اینجاست جایگاه امیری كه در كَرَم
كانِ سخا و ابر عطا و یمِ وفاست
اینجاست جایگاه علمدار لشكری
كز بهرِ حق علیه ستمگر به پای خاست
دریا دلی غنوده در اینجا كه همچو نوح
در بحر دین به كشتی توحید ناخداست
سقّای اهلِ بیتِ حسینِ علی بُوَد
این تشنه لب كه خاك درش چشمه بقاست
گردد مسِ وجود تو چون زر در این مقام
این بارگاه خشت وجود زكیمیاست
آیینه تمام نمای حقیقت است
هر دل كه با ولای ابوالفضل آشناست
حاتم كه گشت شُهره آفاق از سَخا
در آستانه كرمش كمترین گداست
آن كس كه سر ز فخر بساید برآسمان
اینجا كه میرسد ز ادب قامتش دوتاست
آب فرات تا ابد شرمگین بُوَد
از تشنهای كه ساقی و سقّای كربلاست
در روز حشر فاطمه گردد شفیع خلق
در دست وی دو دست بُود كز بدن جداست
از این مصیبتی كه به آل نبی رسید
تا روز رستخیز به پا پرچم عزاست
در میان مردم عراق حضرت ابوالفضل علیهالسلام از جایگاه خاصّی برخوردار است و به هنگام حلف و قسم به حرم حضرت شرفیاب میشوند و در این بین معجزات بی حد و حصری در حرم مطهر رخ داده است كه از شنیدن آن دلهای شیعیان شاد میگردد و این حقیر یك مورد را ذكر مینمایم كه از متواترات بوده و هنوز پیرمردهای عراقی كه حدود 50 سال پیش را درك كردهاند، این معجزه حضرت قمر بنیهاشم صلوات الله علیه را به خوبی به یاد دارند؛
جوانی عراقی با دختری پاك و جوان از منطقه «فرات الأوسط» كه نزدیكیهای كربلای معلّا میباشد، ازدواج نمود ولی پس از چند روز، با همسر خود بنای ناسازگاری گذاشت و او را از خانه بیرون نمود و به سوی خانه پدرش روانه كرد، و رسم بر این است كه اگر زنی از خانه شوهر خود قهر كند یا او را بیرون كنند، شوهر به همراه شخصی سید یا ریش سفید به خانه پدر زن رفته و زن خود را باز میگرداند، ولی تا حدود 5 ماه از این جوان خبری نشد، تا این كه روزی آن زن در نخلستان پدر خود مشغول به كار بود، ناگهان متوجه حضور شوهر خود شد، جوان شروع به ملاطفت با همسر خود نمود و قول داد كه امشب به همراه بزرگان به خانهتان خواهم آمد و شما را برمیگردانم، در این حین و بین پس از مداعبة و ملاعبة از زن جوان خود، تمكین خواست، زن گفت كه اگر الان من از تو باردار شوم و تو امشب نیایی چه كنم؟ شوهر قسم خورد كه خواهم آمد، زن گفت باید یك چیز به كفالت بگذاری تا به تو اجازه نزدیكی بدهم، مرد گفت چه میخواهی؟ زن گفت: بهترین كفیل، كفیل حضرت زینب یعنی قمر بنیهاشم علیهما السلام است، پس عبّاس میان من و تو، مرد هم قبول كرد و پس از نزدیكی با زن خود، رفت، ولی آن شب و تا حدود یك ماه و اندی بعد از آن قضیه از شوهر خبری نشد، از قضا زن بیچاره نیز آبستن شده بود و آثار حمل، كمكم پیدا میشد، به ناچار جریان آن روز نخلستان را برای مادر خود تعریف كرد ولی مادر اظهار نمود كه چرا الان بعد از این همه مدّت میگویی؟ از كجا معلوم كه تو راست می گویی؟ كمكم پدر و برادران دختر مطّلع شدند و عزم برآن نمودند كه خواهر خود را كه فاسد شده و به زعمشان زِنا كرده، بكشند تا از این ننگ رهایی یابند، زن بیچاره جریان را تعریف كرد و قسم خود، برادران آن زن، شوهر خواهر خود را آوردند و گفتند كه خواهر ما اینچنین میگوید، ولی آن مرد انكار نمود و قسم خورد كه همچنین قضیهای هرگز رُخ نداده است، پس زن گفت: كه من ابوالفضل علیهالسّلام را در آن لحظه كفیل خود نمودم، اجازه بدهید كه به كربلا برویم و نزد حضرت قمر بنیهاشم علیهالسّلام قسم بخوریم، قبول كردند و به كربلا رفتند و وارد حرم مطهر حضرت عبّاس شدند، مرد جوان پیش رفت و دست خود را به ضریح مطهّر گرفت و گفت: به خدا قسم این زن از من آبستن نشده است، تا سخن مرد به پایان رسید همه به وضوح شنیدند كه از شكم زن صدای كودكی بلند شد و فریاد زد به خدا این پدر من است، این پدر من است، این پدر من است، ناگهان مرد به هوا رفت و به شدّت به درب روضه مطهّره كوفته شد و جان سپرد و فریاد تكبیر از جمعیت برخواست.
آری، همچون این معجزه بسیار بسیار رخ داده است كه این كرامات، ذرّهای از اقیانوس موّاج مقام شامخ سید اولیاء حضرت عباس صلوات الله علیه را به نمایش میگذارد.
آیة الله سید میرزا هادی خراسانی حائری كتابی به نام «معجزات و كرامات» در این باب نوشتهاند[…]
[1] - بحار الانوار ج 44 ص 283
[2] - المنتخب و اسرار الشهادة
[3] - بحارالانوار ج 44- امالي (صدوق)- اسرار الشهادة- عيون الأخبار ج1- المنتخب- الاقبال.
[5] - معالي السّبطين ج 1 ص 376
بعد از نماز مغرب و عشاء (كه شب جمعه هم بود) مُدام تشنگي زيارت بيشتر ميشد تا اينكه ساعت يازده شب به قصد زيارت به سوي حرم مطهّر مشرّف شدم، خيابانها خيلي خلوت شده بود، تو گويي كه آن جمعيت آب شده و به زمين فرو رفتهاند.
ابتدا به اوّل خيابان شارع المخيم يعني خيابان خيمهگاه رسيدم، خيمهگاه حسين صلوات الله عليه در آنجا قرار دارد، به سوي خيمهگاه رفتم...
السلام علي الخيامِ الخاليات، السلام علي الخيام المحرقات، السلام علي الخيام الشاهدات.
سلام بر خيمههاي خالي حسين، سلام بر خيمههاي سوخته حسين، سلام بر خيمههايي كه شاهد و ناظر مصيبتها بودهاند.
اندام هر شيعي مخلصي در اين مكان به لرزه در ميآيد، زوّار گريه ميكردند و به ياد آنچه در اينجا گذشته ناله ميكردند چه لحظات سختي بر زينب و اهل بيت حضرت سيدالشهداء گذشت. چه زيبا گفته شاعر:
ميان خيمهاي غمگين نشسته زينب نالان
دو چشمش منتظر بَر دَر دلش در صحنه ميدان
دمي بگذشته و صوت حسين بر او نميآيد
بگوش او فقط آيد صداي شيعه اسبان...